آفتاب ولايت

آيت الله محمد تقى مصباح يزدى

- ۱۰ -


1. قدرت والاى روحى
ميدان جنگ ، عرصه جنگيدن ، كشتن و كشته شدن است . طولانى شدن جنگ ، به طور طبيعى آثار منفى فراوانى را در پى مى آورد. از يك طرف ، عواملى چون دورى از زن و فرزند، نابسامانى خانواده ها، بى سرپرستى بچه ها، فقر و ويرانى ناشى از جنگ ، باعث سست شدن اراده و انرژى روحى جنگاوران مى شود و از طرف ديگر، آثار ضعف و سستى در بدن و انرژى هاى جسمانى بروز مى كند. مجموعه اين عوامل مى تواند باعث خضوع و تسليم در مقابل دشمن شود.
خداوند متعالى ، جنگاوران مجاهدى را مى ستايد كه به عشق خدا و رسول او، خالصانه در ميدان هاى طاقت فرساى جنگ استقامت ورزيدند و لحظه اى ضعف از خود نشان ندادند؛ ستارگان درخشانى كه حتى با طولانى شدن جنگ و پيشامد مصيبت هاى گوناگون ، نه در عشق و اراده آهنينشان ضعفى پيدا شد و نه در برابر دشمن ، دست خضوع و تسليم بالا بردند: فما وهنوا لما اءصابهم فى سبيل الله و ما ضعفوا و ما استكانوا؛(124) از هر صدمه يا كه در راه خدا ديدند، نه سستى ورزيدند و نه ضعف و زبونى نشان دادند.
چنين ويژگى بارزى را در رزمندگان و بسيجيان خويش در طول هشت سال دفاع مقدس به چشم ديده ايم ؛ دلير مردانى كه تا واپسين نفس و واپسين قطره خون از اسلام و ميهن اسلامى دفاع كردند و تمام هستى خود را بر سر پيمان الاهى خويش فدا ساختند.
2. بردبارى
دلير مردانى كه در اين آيه ، مورد ستايش خداوند قرار مى گيرند، مجاهدانى خستگى ناپذيرند كه به سبب بردبارى فوق العاده شان ، محبوب ذات اقدس الاهى شده اند: و الله يحب الصابرين .(125) و خداوند، چنين صبركنندگانى را دوست مى دارد. اگر در شاءن رزمندگان و بسيجيان ، جز همين جمله در قرآن نازل نشده بود، براى پاداش آنها كافى بود. چه پاداشى بالاتر از محبوبيت نزد خداوند قابل تصور است ؟! آن كه پروردگارش او را دوست بدارد، چه چيزى كم خواهد داشت ؟!
3. طلب آمرزش ، استقامت و يارى
چنين مجاهدان راستينى در كشاكش مصيبت هاى جنگ و رنج هاى جنگاورى ، زبان حال و قالشان ، چيزى جز طلب آمرزش ، عذرخواهى و طلب استقامت و يارى از پروردگارشان نيست : و ما كان قولهم الا اءن قالوا ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى اءمرنا؛(126) سخنشان جز اين نبود كه پروردگارا! گناهان ما را ببخش و از تندروى هاى ما در كارها درگذر.
اين رزم آوران الاهى ، نه تنها خود و عمل خود را نمى بينند، بلكه همواره عذر تقصير به درگاه الاهى مى آورند كه خدايا! تو خود كوتاهى هاى ما را در انجام وظيفه ببخشاى و از گناه و زياده روى و كوتاهى ما به لطف و مرحمت خويش در گذر: ربنا اغفر لنا ذنوبنا.(127) و افراطهاى ما نيز در انجام وظيفه بندگى و مجاهدت چشم بپوش : و اسرافنا فى اءمرنا.(128) پروردگارا! همه هستى ما از تو است و اكنون به درگاه تو تقديم مى كنيم . لطف و مرحمتى كن و كاستى ها و لغزش هاى ما را تو خود جبران و اصلاح فرما! بار پروردگارا! اين راه خطرخيز را با همه افت و خيزهايش تا بدين جا رسانده ايم ؛ اما چه امان از سستى در ادامه راه و فريب هاى شيطان و زمين گيرى دنيا؟! پس اكنون خدايا! ما را تا سرانجام اين راه ، هموار استوار و پابرجا بدار: و ثبت اقدامنا.(129) بار خدايا! هر چند ماءموريت ما انجام وظيفه است ، نه رسيدن به نتيجه ، اما نهايت آرزوى ما پيروزى بر كافران و نابكاران عالم است . خدايا! تو خود به قدرت قاهر خويش ما را بدين هدف برسان : و انصرنا على القوم الكافرين .
4. رابطه عاشقانه با پروردگار
آيات متعدد ديگرى در قرآن داريم كه بنا بر روايات پروردگار و اهل بيت (عليهم السلام ) در شاءن گروهى از شيعيان علوى نازل شده است كه در آخر الزمان پديدار خواهند شد. يكى از اين آيات شريف كه بر ربيون كثير نيز تطبيق مى شود، اين آيه نورانى است :
يا اءيها الذين آمنوا من يرتد منكم عن دينه فسوف ياءتى الله بقوم يحبهم و يحبونه اءذلة على المؤ منين اءعزه على الكافرين .(130)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما كه از آيين خود باز گردد، (بداند كه ) خداوند به زودى ، قومى را برمى انگيزاند كه ايشان را بسيار دوست مى دارد و آنها نيز خداوند را دوست مى دارند و در برابر مومنان سرافكنده و فروتن و در مقابل كافران سرافراز و مقتدرند.
لحن آيه پيشين ، رنج و ناراحتى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مومنان راستين از سست عنصرى و دم دمى مزاجى افراد ضعيف الايمان را نشان مى دهد؛ ناراحتى و نگرانى از عقبگرد و بازگشت مسلمانان سست ايمان به حلقه كافران .
اين آيه نورانى در بر دارنده بشارتى شورانگيز به پيامبر و مومنان راستين است كه هرگز نپنداريد قوام دين خدا فقط به عده اى تازه مسلمانان ضعيف است كه اگر به كفر و شرك باز گردند، اسلام و افتخارهاى آن از بين مى رود. اگر عده اى از اسلام روى گردانيدند و به كفر بازگشتند، هرگز اندوهى به خويش راه ندهيد؛ چرا كه خداوند، در آينده ، مؤ منانى را بر خواهد انگيخت كه نخستين صفت و مدال افتخارشان اين است كه محبوب خداوندگار، و محب اويند: يحبهم و يحبونه ؛ خداوند دوستدار ايشان است و ايشان نيز دوستدار خداوندند. عشق مقدس و طرفينى بين ايشان و پروردگارشان برقرار شده است ؛ فضيلتى بس ارزشمند كه مقامى بالاتر از آن تصور شدنى نيست .
5. فروتنى در برابر مؤ منان و گردن فرازى در مقابل كافران
علامت اين عشق پاك طرفينى ، دو صفت همراه با هم است : اءذله على المؤ منين و اءعزه على الكافرين ؛ در برابر مؤ منان متواضع و فروتنند و در مقابل كافران گردن فراز و مقتدرند. در مقابل اهل ايمان ، چنان تواضع دارند كه گويا بنده ايشانند. در برابر مومنان به هيچ وجه انانيت و خودبينى ندارد؛ به طورى كه گويا خود ايشانند. همينان كه در برابر مؤ منان ، چنين خاكى و متواضع اند، در مقابل كافران ، سرسخت و عزتمندند. ايشان در مقابل گردنكشان چنان در اوج عزت و قدرت و گردن فرازى اند كه گويا آنان را هرگز به شمار نمى آورند.
وعده الاهى در اين آيه نورانى و معجزه آميز، از ظهور خداباورانى ثابت قدر با دو صفت والاى باطنى و روحى خبر مى دهد كه هم محبوب خدا، و هم محب اويند؛ ويژگى هاى والايى كه از راههاى ظاهرى قابل تشخيص نيست ؛ زيرا اين دو ويژگى قلبى ، رازى نهان بين عاشق و معشوق است كه بيگانگان از آن آگاهى ندارند؛ اما كسانى كه اين دو ويژگى قلبى را دارا هستند، دو نشانه ظاهرى در رفتار و گفتارشان پديدار مى شود: 1. اءذله على المومنين ؛ خاضع و فروتن در برابر مومنان ؛ 2. اءعزه على الكافرين ؛ عزتمند و مقتدر در برابر كافران .
اگر اين ويژگى ها را بر خصوصياتى كه براى ربيون كثير ذكر شده بود، تطبيق دهيم ؛ و آن گاه بر تاريخ اسلام مرورى كنيم ، براى آن هيچ مصداقى ، جز بسيجيان شورآفرين ايران اسلامى نمى يابيم ؛ ارتشى ميليونى كه اكثريتشان ، داراى اين اوصافند؛ البته وجود شدت و ضعف و درجه هاى گوناگون براى اين ويژگيها طبيعى است .
در چشمان حقيقت بين بسيجيان ما، قدرتمندترين قدرت هاى جهان ، حقيرترين و ناچيزترين افراد به شمار مى آيند. امام و پيشواى اين گروه ميليونى ، همان رادمردى بود كه درباره قاهرترين قدرت زمانه اش ، آن هم در هنگامه جنگ تحميلى و محاصره كامل اقتصادى و با نبود سپاه و ارتشى ، چنان سخن مى گفت كه گويا درباره موشى خوار و ذليل سخن مى گويد: آمريكا، هيچ غلطى نمى تواند بكند. هر چه فرياد داريد، بر سر آمريكا بكشيد. با دلهره به محضرش عرض كردند: امريكا رابطه اش را با ايران به طور كلى قطع كرده است و ناوهاى جنگى او به سوى خليج فارس در راهند. در اين هنگام ، در اوج صلابت و عزت فرمود:
مگر اين رابطه براى ما چه نفعى داشته است كه از قطع آن نگران باشيم . اين كه به بره اى بگويند گرگى خونخوار رابطه اش را با تو قطع كرده است ، نه تنها نگرانى و ناراحتى ندارد؛ بلكه سرور و خوشحالى دارد.
اين تجلى اءعزه على الكافرين است كه در برابر هيچ قدرت شيطانى خضوع نمى كند و اندك باجى نمى دهد؛ چرا كه روح والايش به اقيانوس بيكران قدرت الاهى متصل شده است . پشتوانه چنين رادمردانى ، كوهسارى عظيم از قدرت خدايى و عنايت اولياى الاهى است . اينان تحت عنايت هاى خاص پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم )، امامان (عليهم السلام ) و در صدر ايشان ، تحت ولايت خاص امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) قرار گرفته اند؛ از اين رو در برابر هيبت و شوكت دشمنان ، خم به ابرو نمى آورند و هيچ گاه احساس شكست و حقارت نمى كنند؛ هر چند در مقابل تجهيزات فوق مدرن كافران هيچ سلاحى نداشته باشند. اين مردان ربانى ، با قدرت بى نهايت ، رابطه اى عاشقانه برقرار كرده و محبوب او شده اند؛ تمام هستى خويش را در برابر او باخته و همه چيز را به او يافته اند؛ اما همان امام ، در برابر كارگر فقير يا پدر شهيد، با كمال خضوع و مهربانى ، مى فرمود: من دست شما را مى بوسم يا خطاب به بسيجيان مى فرمود: اى كاش من هم يك بسيجى بودم .
6. نهراسيدن از سرزنش ها
نشانه ديگر اين مردان الاهى اين است كه در جهاد فى سبيل الله ، از هيچ سرزنشى نمى هراسند: يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ؛(131) آنها در راه خدا مجاهده مى كنند و از سرزنش هيچ ملامت گرى هراسى ندارند. مجاهده فرهنگى اين رادمردان ، زبان ملامتگران را ضدشان مى گشايد؛ ولى آنها هيچ باكى ندارند. اگر بنا بود، در مجاهدت هاى الاهى ملامتى در كار نباشد، اين آيه براى چه بود؟!
شيعيانى مخلص همچون ميثم تمارها، عمرو بن حمدها، حجر بن عدى ها و ابوذرها تبعيد شدند؛ زندانى و شكنجه شدند، و بدنهايشان را بر دار نگه داشتند؛ اما لحظه اى از ولايت مولايشان على (عليه السلام ) و ستايش او دست برنداشتند تا آن كه زبانشان را بريدند؛ شكمشان را دريدند و عاقبت به شهادت رسيدند.
اگر ما نيز بخواهيم در شمار شيعيان واقعى على بن ابى طالب (عليه السلام ) و امام زمانمان باشيم ، بايد خود را آماده كنيم و در راه انجام وظيفه و اظهار حق ، از هيچ چيزى ، حتى از سرزنش دوستان نيز نهراسيم . خيلى راحت است كه انسان به دست دشمنان ترور و كشته شود؛ اما آن چه تحملش مشكل است ، ملامت دوستان است . كسانى كه خداوند، براى زنده كردن دينش برخواهد انگيخت ، از سرزنش دوستان نيز نمى هراسند.
بر حذر باشيم كه اگر خود را براى ايفاى چنين مسؤ وليت سنگينى آماده نكنيم و يا در دام ملامتگران و فتنه جويان گرفتار آييم ، جزو گروه و حزبى خواهيم شد كه خلاف قرآن و معارف اهل بيت (عليهم السلام ) رفتار مى كنند؛ البته با شعار و فرياد، انسان نه علوى مى شود و نه حسينى . به فرمايش مقام معظم رهبرى ، رفتارمان بايد علوى باشد؛ وگرنه شاه هم شعار اسلام پناهى و شايسته سالارى مى داد. چه فايده اى خواهد داشت اگر در شعار و گفتار بگوييم : يا ليتنا كنا معكم فنفوز فوزا عظيما؛ اى كاش در كربلا با شما بوديم تا به شهادت مى رسيديم ؛ اما در عمل حاضر نباشيم حتى يك سيلى بخوريم ؟ حاضر نباشيم يك فحش بشنويم ؟ اين ديگر چگونه حسينى بودن است ؟!
اين بزرگواران غيور كجا، و بى غيرتان ترسو كجا؟! مردمى سست ايمان كه با كوچك ترين تهديد آمريكا مى گريزند و ميدان را خالى مى گذارند، و آنان كه دلهايشان همواره از قطع رابطه با آمريكا هراسان و لرزان است ، از روحيه و حماسه حسينى چه بهره اى برده اند؟!
ملاك يارى رسانى الاهى
هر چه رابطه عاشقانه و متوكلانه ما با خداوند قوى تر باشد، مددرسانى هاى خداوند و اولياى او گسترده تر خواهد بود. نمونه هايى زيبا از اين رابطه را بارها و بارها در جبهه ها مشاهده كرديد: آن هنگام كه قوى ترين افراد احساس مى كردند كار تمام شده است و شكست خورده ايم ، اخلاص و توكل عاشقانه رزمندگان ، عنايت هاى خاص الاهى را به يارى مى رساند؛ چرا كه زبانشان همواره به اين درخواست عاجزانه و متوكلانه مترنم بود:
ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى اءمرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين .(132)
از سوى ديگر، هر چه احساس نيازمندى ما به خداوند، كم تر باشد و به جاى اتكا بر قدرت الاهى ، به فراوانى جمعيت دل خوش داريم و به فن آورى پيشرفته و كمك هاى خارجى اميدوار باشيم ، عنايت ها و امدادهاى الاهى نيز در حق ما كمتر خواهد بود.
ميزان عنايت و مددرسانى الاهى در گرو ميزان ارتباط و مددگيرى ما از خدا است . سنت پابرجا و قطعى خداوند همواره اين بوده است كه اگر در راه يارى دين حق هر چه داريم در طبق اخلاص نهيم ، كمبودهايمان از سوى خداوند رحمان جبران خواهد شد:
يا اءيها الذين آمنوا ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اءقدامكم ؛(133)
اى اهل ايمان ! اگر آيين خدا را يارى دهيد، شما را يارى مى دهد و گام هايتان را استوار مى دارد. او با هيچ كس خويش و قومى ندارد و براى هيچ كس تضمينى را بر عهده نگرفته است ؛ اما سنت و شيوه هميشگى او است كه هر كه خالصانه به سوى او رود و دين او را يارى كند، ياورى اش را بر عهده خواهد گرفت ؛ وعده اى قطعى كه هيچ تخلفى در آن راه ندارد: ان الله لا يخلف الميعاد؛(134) خداوند، هرگز وعده خويش را نقض نخواهد كرد.
هرگز نپنداريم كه چون در طول هشت سال دفاع مقدس ، مشمول كمك ها و امدادهاى خداوند شده ايم ، تا ابد بيمه شده و مصونيت يافته ايم . كار خداوند از روى حكمت و حساب است . هر زمان كه رابطه ما با خداوند، چه در مسائل فردى و چه در امور اجتماعى ، به ضعف و كاستى بگرايد، مددرسانى الاهى نيز به ما كاستى مى گيرد و هر گاه كه به خود متكى شويم ، به خود واگذار خواهيم شد.
قرآن كريم ، حال كسانى را يادآورى مى كند كه چون در زندگى فردى و اجتماعى شان ، همواره به ياد خدا بودند و عبادت و بندگى او را فراموش نمى كردند و شعاير الاهى را در جامعه پابرجا نگه مى داشتند، خدا هم دوستشان داشت و عزتشان بخشيد؛ اما وقتى حال و رابطه شان را با خداوند تغيير دادند، خداوند هم حال و عزتشان را تغيير داد:
ذلك باءن الله لم يك مغيرا نعمة اءنعمتها على قوم حتى يغيروا ما باءنفسهم ...؛
اين به آن دليل است كه خداوند، هر گاه نعمتى را به قومى عطا فرمود، آن را تغيير نمى دهد تا آن هنگام كه آن قوم ، حال خود را تغيير دهند.
آرى ، همانان كه عزتمندان روزگار و نورچشمى هاى پروردگار بودند، چون رابطه شان با خدا به سستى گراييد، اوج نعمت و عزتشان به حضيض ذلت و ظلالت او گراييد:
فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا؛(135)
از آن قوم خداپرست ، جانشينانى باز ماندند كه نماز را فرو گذاشتند و از شهوات پيروى كردند و زود باشد كه به زبان و ذلت و گمراهى فرو افتند.
اين فرموده هاى نورانى قرآن ، فقط روايت تاريخ نيست ؛ بلكه درس عبرتى براى ما است . قرآن از اساس ، كتاب تاريخ نگارى يا داستان پردازى نيست ؛ بلكه كتاب هدايتگرى و انسان سازى است . درس و پيام آيه پيشين اين است كه اگر آن سحر خيزى ها، آن گريه ها و تضرع ها، و آن زيارت عاشوراها و دعاى كميل ها، جاى خود را به تماشاى فيلم هاى آن چنانى و گوش سپارى به ترانه هاى كذايى داد؛ اگر آن نمازهاى شورانگيز و آن حضور قلب هاى روح فزا جاى خود را به تباه سازى حرمت نماز داد؛ اگر آن خداپرستى ها به نفس پرستى بدل شد، به طور قطع ، گمراهى و فرو افتادن ، به منجلاب خوارى و گمراهى را در پى خواهد داشت :
اءراءيت من اتخذ الهه هواه ...؛(136) آيا ديدى حال آن كس را كه هواى نفس خود را خداى خويش ساخت .
با دانستن اين حقايق ژرف قرآنى ، ديگر جاى شگفتى نخواهد بود كه شاهد باشيم مبارزانى خستگى ناپذير و شكنجه ديده ، در ادامه مسير حق ، در گمراهى و ضديت با راه حق فرو غلتند و اين است رمز و راز آن دعاى هميشگى ربيون كه از خداوند، ثبات قدم و توفيق دور ماندن از جاذبه ها و شبهات شيطانى را مى طلبند.
از يك سو، شبهه انگيزى هاى شيطانى ، دين و ايمانمان را مى ربايد و به ترديد دچارمان مى كند و فساد در عقيده و ايمان را باعث مى شود، و از سوى ديگر، جاذبه هاى فريبنده دنيايى ، ارزش ها و فضيلت هاى ما را محو مى كند و به فساد و تباهى مبتلايمان مى سازد و فساد در اخلاق و رفتار را باعث مى شود. در چنين حالى ، طبق چه ملاكى مى توان يارى الاهى را انتظار كشيد؟! بنا بر چه سنتى و بر اساس چه حكمتى ؟!
اگر فتنه انگيزى و دنياپرستى در بيش تر افراد جامعه اى رواج يابد، كار به جايى خواهد رسيد كه حمايت از چنين جامعه اى بر خلاف حكمت الاهى خواهد بود. ان شاء الله به بركت امامان (عليهم السلام ) و در سايه عنايت هاى ويژه حضرت ولى عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف )، تا هنگامى كه پيوندمان با جانشين بر حق امام زمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) محكم است ، چنين بلاها و عقوبت هايى بر ملت و كشور ما فرود نخواهد آمد.
فرجام پيروى نكردن از رهبران الاهى
پيوند مردم با رهبرى الاهى در ايران ، باعث نزول همه بركت ها و عنايت هاى الاهى شد و گسستن مردم از رهبرى الاهى در عراق ، اين همه رنج و فلاكت را براى مردم آن سرزمين در پى داشت .
موقعيت آيت الله العظمى حكيم (رحمه الله عليه ) در عراق در مقايسه با موقعيت امام در ايران آن زمان ، خيلى والاتر و پابرجاتر بود. تمام عشاير عراق از مقلدان و مريدان وى بودند. آن جناب براى ايجاد انقلابى همه جانبه از نجف به بغداد رفت و توقعش اين بود كه با فرمان جهاد ايشان ، شيعيان و عشاير عراق ، كشور را زير و رو كنند؛ اما مردم عراق بر اثر غلبه روحيه دنياپرستى و راحت طلبى و عافيت جويى ، نداى اين سيد بزرگوار را بى لبيك گذاشتند و هيچ پاسخى به فراخوانى او ندادند. شايد همين برخورد مردم عراق باعث شد كه وى با مرگى زودرس از دنيا برود.
اطاعت نكردن از نايبان امام زمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء)، از جمله آيت الله حكيم و آيت الله شهيد صدر رضوان الله عليه گناهى عظيم بود كه دود سياه و ظلمانى اش ‍ هنوز هم به چشم مردم عراق مى رود.
كار خداوند، بى حساب و حكمت نيست . چرا مردم عراق در حضيض فلاكت و ذلت به سر مى برند؛ در حالى كه ملت شريف ايران در اوج نعمت و سعادت و عزت قرار دارند؟ آرى ، آن حبل الله متينى كه بين ملت ما و خداوند برقرار است ، عروة الوثقاى ولايت است . عزيزان ! قدر نعمت ولايت را بدانيد. اگر به پيمانى كه با خدا و اولياى خدا داريم ، وفادار بمانيم ، خداوند لغزشهايمان را جبران خواهد كرد.
احساس ايمنى از مكر الاهى و خطرهاى آن
يكى از خطرخيزترين پرتگاه ها براى اهل ايمان ، احساس ايمنى از مكر الاهى است . اين پندار كه چون خدا ما را به پيروزى رسانده است ، ديگر كارى با ما نخواهد داشت و هر كارى بكنيم ناديده گرفته مى شود، به طور كامل باطل است . عزيزان ! خداوند چنان باريك بين و سختگير است كه مو را از ماست مى كشد: و هو شديد المحال ؛(137) و او، قدرتى بى انتها و مجازاتى دردناك دارد.
احساس ايمنى از مكر الاهى از گناهان بزرگ است . بر اين اساس بايد از آينده و عاقبت امورمان نگران باشيم . شما كه ايمانتان تا آن حد قوى نيست كه در برابر هر صحنه جذاب و فريبنده اى مقاومت كنيد و نلغزيد، كنار برويد و نگاه نكنيد. شما كه معلوماتتان در آن حد نيست به هر شبهه اى پاسخ دهيد، به سخنان شيطانى فريبنده گوش ندهيد و از مجلس ‍ شبهه انگيزان دورى كنيد. خداوند متعالى به پيامبرش كه داراى قوى ترين اراده ها و ايمان ها است ، مى فرمايد:
و اذا راءيت الذين يخوضون فى آياتنا فاءعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره و اما ينسينك الشيطان فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين .(138)
هر گاه گروهى را ديدى كه با طعن و خرده گيرى در آيات ما گفت و گو مى كنند، از ايشان دورى گزين تا در سخن ديگرى وارد شوند و اگر شيطان از يادت برد، پس از يادآورى هرگز با چنين گروه ستمكارى منشين !
چنانچه ديديد به امور مقدس و ارزش هاى دينى توهين مى كنند، برخيزيد و از آن مجلس كناره گيرى كنيد. اگر به ياوه سرايى هاى شبهه افكنان گوش فرا داديد يا به صحنه هاى فسادانگيز چشم دوختيد، در اين صورت ، شما هم مثل ايشانيد: انكم اذا مثلهم .(139) و آن گاه به طور ناخواسته در دنيا در گناهشان و در عقبا در عقابشان شريك خواهيد شد: ان الله جامع المنافقين و الكافرين فى جهنم جميعا.(140) خداوند همه منافقان و كافران را در دوزخ جمع مى كند.
آنان به تمام ارزش ها و بينش هاى اصيل اسلامى كافرند. شما كه با ايشان هم مجلس ، و در برابر ايشان سراپا گوش و چشم مى شويد، ايمان قلبى خود را از دست مى دهيد. شبهه ها و صحنه هاى گناه آلود، ايمان را از قلوبتان مى ربايد و شما را فقط به ظواهر ديندارى چون شركت در مساجد، نمازهاى جماعت ، عزادارى ها و... دلخوش مى كند؛ تا جايى كه در دلهايتان ديگر ايمان باقى نخواهد ماند و فقط در ظاهر، اسلام را اظهار مى كنيد.
شياطين انسى ، جوانهاى پاك ما را با اين سفارش مى فريبند كه شما همه حرفها را بشنويد؛ و آن گاه هر كدام را پسنديديد، برگزينيد؛ غافل از اين كه فقط كسانى مجازند همه قول ها را بشنوند كه تحت عنايت و هدايت الاهى ، توانايى تشخيص بهترين سخن و پيروى از آن را داشته باشند:
الذين يستمعون القول فيتبعون اءحسنه اءولئك الذين هداهم الله و اءولئك هم اءولوا الاءلباب ؛(141) كسانى كه سخنان را مى شنوند و از نيكوترين آنها پيروى مى كنند. آنان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است و آنها خردمندانند.
پس وظيفه آنان كه قدرت علمى لازم را براى تشخيص حق از باطل ندارند چيست ؟! وظيفه ايشان دورى كردن از مجالس شبهه انگيز و صحنه هاى فسادانگيز است :
و اءعرض عن الجاهلين ؛(142) و از جاهلان روى بگردان . فاءعرض عنهم و عظهم و قل لهم فى اءنفسهم قولا بليغا؛(143) از آنان روى بگردان و آنها را اندرز ده و با بيانى رسا نتايج اعمالشان را به آنها گوشزد كن .
سرانجام گوش سپردن به شبهه هاى فسادانگيز و چشم دوختن به صحنه هاى هوس انگيز، همنشينى با كافران در آتش قهر الاهى است .
آرى ، همه ما بايد در برابر هجوم شبهه هاى شيطانى و رواج روزافزون فساد و فحشا در جامعه ، براى خود و نسل آينده مان احساس خطر كنيم و نگران باشيم .
وظيفه ما در آخر الزمان
گفته اند: ديندارى در آخر الزمان خيلى مشكل است و احتمال دارد انسان در اين دوران پرفتنه ، صبح مؤ من و شب كافر باشد:
يصبح الرجل مؤ منا و يمسى كافرا.(144)
اين مطلب ، به اين حقيقت ناظر است كه مردم آخر الزمان در برابر اندك فتنه و شبهه اى ، ايمانشان را از دست مى دهند و اين هشدارى براى ما است كه دين و ايمانمان را سرسرى نگيريم و اجازه ندهيم تا به اندك بهانه اى ايمانمان را بگيرند. نبايد آن قدر سست باشيم كه ارزش هاى دينى ما را به نام احياى آثار باستانى يا چهارشنبه سورى پايمال كنند؛ بلكه بايد با تحصيل تقوا و تهذيب نفس ، در راه حفظ ارزش هاى اسلامى و پاسدارى از اهداف امام زمانمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) صبر و استقامت داشته باشيم و لحظه به لحظه خود را براى ظهور حضرت آماده تر كنيم :
يا اءيها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون ؛(145)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صبر كنيد و پايدار باشيد و مرزبانى و پاسدارى كنيد و از خدا بپرهيزيد تا شايد رستگار شويد.
درباره اين كه ظهور امام زمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) نزديك است يا خير، همه ما به نزديكى آن ظهور مقدس اميدواريم ؛ اما اين كه ظهور حضرتش فردا است يا فرداى هزار سال بعد، به ما مربوط نيست .
اصلى ترين وظيفه ما در زمان غيبت اين است كه چنان لياقت و ظرفيتى در خود و جامعه خويش پديد آوريم كه هر لحظه براى ظهور حضرتش آماده باشيم .
بازگشت جهان به سوى معنويت
در دنياى كنونى ، فساد و فحشا آن قدر رواج خواهد يافت تا همه سرها به سنگ بخورد. به زودى روزى خواهد آمد كه همگان بفهمند براى رسيدن به سعادت ، چاره اى جز بازگشت به دين و عمل به دستورهاى آن نيست . آن زمان ، هنگامى است كه زمينه ظهور مولايمان فراهم مى شود.
آثار اين بازگشت ارزشمند، امروزه در كشورهاى جهان پديدار شده است . خودم در يكى از دانشگاههاى غربى شاهد بودم كه اعضاى هياءت رئيسه دانشگاه مى گفتند: ما ديگر هيچ اميدى به نسل آينده كشورمان نداريم ؛ چرا كه فرهنگ آمريكايى به شدت در كشورهايمان رواج يافته و جوانانمان را منحرف ساخته است . در چنين وضعى ، يگانه اميد ما به دين كشور شما اسلام است كه با فرهنگ فاسد آمريكايى مخالفت مى كند. ما حاضريم اين دانشگاه را به طور كامل در اختيار شما قرار دهيم تا برنامه هاى تربيتى اسلام را در آن اجرا كنيد شايد بتوانيد جوانان ما را از منجلاب فساد و تباهى برهانيد.
نمونه ديگر اين بازگشت را در سنگاپور مشاهده كردم . در آن جا تاجرى نزد من آمد و گفت : من در شمار وهابيان و دشمنان سرسخت شيعه بودم ؛ اما با مشاهده مبارزه مقدس امام (رحمه الله عليه ) با مفسدان و طاغوتيان ، عاشق منش و شخصيت امام ؛ شدم و با خود انديشيدم مذهبى كه بتواند چنين پيشوا و رهبر استوارى را بپرورد، به يقين حق است . از آن پس شيعه شدم و تاكنون تمام مال و هستى ام را براى ترويج فرهنگ تشيع در اين ديار نثار كرده ام .
آرى ، همان گونه كه امامان (عليهم السلام ) فرموده اند ما بايد بدون هيچ سستى و ملاحظه اى ، كلمات و معارف نورانى قرآن و اهل بيت : را به مردم جهان عرضه كنيم و مطمئن باشيم كه جاذبه كلام وحيانى ايشان ، دلهاى لايق را از گوشه و كنار جهان جذب خواهد كرد.
نمونه ديگر اين بازگشت را در كشور مالزى شاهد بوده ام . چنان كه مى دانيد، كشور مالزى به صورت فدرال اداره مى شود؛ يعنى هر ايالت و استانش دولتى مستقل دارد. در ايالت كلانتان مالزى ، حزبى به نام حزب پاس حاكم است . نخست وزير اين ايالت و اول شخص حزب پاس ، يك روحانى سنى شافعى به نام نيك عبدالعلى است . وى آرزو مى كرد كه اى كاش زمينه اى فراهم مى شد كه ما مى توانستيم دانشجويانمان را به ايران بفرستيم تا حقيقت اسلام و مسلمانى را از شما شيعيان بياموزند. او تحت تاثير سيره الاهى حضرت امام (رحمه الله عليه ) به مذهب حق شيعه بسيار مايل شده بود. وى چنان به امام علاقه داشت بود كه فرمايش هاى مهم آن جناب را به خوبى به خاطر داشت و از او به نيكى ياد مى كرد.
فلسفه غيبت
پيش فرض هاى مساله غيبت
پرسش اين است كه چرا خداوند متعالى چنين مقدر فرمود تا امام دوازدهم شيعيان از نظرها غايب شود و مردم براى قرن ها از توفيق استفاده حضورى از حضرت محروم باشند.
اين پرسش ، پيش فرض هايى دارد: فرض اول اين است كه خدايى وجود دارد كه جهان آفرينش را آفريده و امامى تعيين فرموده است تا مردم را راهنمايى كند. فرض دوم اين كه خداوند متعالى ، از آفرينش اين جهان هدف و مقصودى داشته است . فرض سوم اين است كه در تحقق هدف آفرينش ، دستگاه نبوت و امامت ضرورت دارد؛ يعنى خداوند براى تحقق هدف آفرينش ، انسان هايى را ميان مردم برگزيده است تا آنان بتوانند وحى الاهى را دريافت كنند و به مردم برسانند و آن را به گونه اى تفسير كنند كه مردم مقاصد الاهى را دريابند. فرض چهارم اين كه پس از خاتمه نبوت ، امامت بر عهده امامان معصوم (عليهم السلام ) گذاشته مى شود؛ فرض پنجم اين است كه دوازدهمين امام شيعيان از ديده مردم پنهان شده و تاكنون ، بيش از دوازده قرن از زمان غيبت حضرت گذشته است و روشن نيست كه چه زمانى به اذن و اراده خدا ظهور مى كند تا مردم از وجود مقدسش بهره برند.
كسانى هستند كه خدا و پيامبر او را مى پذيرند؛ ولى اطمينان ندارند كه پيامبر، وحى الاهى را درست دريافت كرده و مقصود خدا را درست فهميده باشد؛ چرا كه پيامبر نيز انسان است و انسان نيز جايز الخطا است و احتمال دارد مانند انسان هاى ديگر اشتباه كند؛ بنابراين نمى توان به پيامبر خدا اعتماد كرد.
در اين مورد، ديگر اين مساله كه پيامبر از طرف خدا براى خود جانشينى تعيين كرده است يا نه ، مطرح نمى شود. به فرض كه تاريخ اثبات كند شخصى به نام محمد بن عبدالله (صلى الله عليه و آله و سلم ) هزار و چهارصد سال پيش در عربستان مى زيسته و ادعا مى كرده كه پيامبر خدا است و از طرف خدا حضرت على (عليه السلام ) را نيز به جانشينى خود تعيين كرده است نمى توان به آن اعتماد كرد. انسانى كه فهم و ادراك او در معرض خطا است ، چه طور مى تواند مقصد خدا را به درستى بفهمد.
اگر كسى به اين سخنان اعتقاد داشته باشد، ديگر نمى تواند فلسفه وجود امام زمان (ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء) را درك كند؛ چون همه اعتقادهاى او بر مشكوك ها بنا شده است و هيچ گاه بر اساس شكيات نمى توان كاخ علمى بزرگى را بنا كرد.
با اثبات و پذيرش پنج پيش فرض گفته شده مى توان مسائلى را كه در علم كلام ، در باب توحيد و نبوت و امامت مطرح شده است ، اثبات كرد. در حالى كه ما خدا و پيامبر و جانشينان معصوم او را قبول داريم ، اين پرسش مطرح مى شود كه چرا جانشين دوازدهم پيامبر، غايب است .