كتاب غيبت

محمد بن ابراهيم نعمانى

- ۱۲ -


7- وحديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد بن مالک فزارى او گفت: حديث کرد مرا محمد بن احمد از على بن اسباط واو از بعضى از اصحابش واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت فرمود: زبانهاى خود را نگهداريد ودر خانه هاى خود بنشينيد باشد که هرگز کارى دامنگير خصوص شما نشود بلکه همگانى باشد وهمواره (زيديه) سپر بلاى شما خواهند بود. (شرح: در بعضى از نسخه ها چنين است ويصيب الغلمه ولا تزال وقاء لکم که بجاى کلمه (العامه) کلمه (الغلمه) است بدون کلمه زيديه. بنابراين معناى جمله چنين خواهد شد که گرفتارى دامگير جوانان خواهد شد وآنان سپر بلاى شما خواهند گرديد).

8- وحديث کرد ما را على بن احمد او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن موسى علوى از محمد بن موسى واواز احمد بن ابى احمد(1) واو از محمد بن على واو از على بن حسان واو از عبد ارحمن بن کثير که گفت: روزى در محضر ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام بودم ومهزم اسدى نيز افتخار حضور داشت عرض کردم خدا مرا فداى شما گرداند اينکار (که شما بانتظارش هستيد) کى خواهد شد؟ که (بر ما) بدرازا کشيد. فرمود: (اى مهزم) آرزومندان دروغ گفتند وشتابکنندگان هلاک شدند وتسليم شدگان نجات يافتند وبسوى ما باز خواهند گشت.

9- على بن احمد از عبد الله بن موسى علوى نقل ميکند که گفت: حديث کرد ما را على بن حسن از على بن حسان واو از عبد الرحمن بن کثير واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که آنحضرت در تفسير آيه شريفه اتى امر الله فلا تستعجلوه: امر خدا فرا رسيد در شتابش نباشيد، فرمود: امر خدا همان امر ما است که خداى عز وجل امر فرموده است که در آن باره شتاب نشود تا آنکه خداوند او را بسه لشگر يارى فرمايد: فرشتگان ومومنين ورعب وخروج آنحضرت عليه السلام مانند خروج رسول الله است آنجا که خداوند ميفرمايد: همجنانکه پروردگارت تو را از خانه ات بحق وراستى بيرون آورد.

10- خبر داد ما را محمد بن همام ومحمد بن حسن بن محمد بن جمهور اينان از حسن بن محمد بن جمهور واو از پدرش واو از سماعه بن مهران واو از صالح بن ميثم ويحيى بن سابق(2) وآنان از: ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام که فرمود: کسانيکه همچون محاضيراند هلاک شدند ومقربان نجات يافتند وپناهگاه بر پايه هاى محکم خود استوار است همانا که پس از اندوه گشايش عجيبى خواهد شد. (بشرج مجلسى (ره) در روايت 5 مراجعه شود).

11- وحديث کرد ما را امد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب الجعفى او گفت: حديث کرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن ابى حمزه از حکم بن ايمن واو از ضريس کناسى واو از ابى خالد کابلى که گفت: على بن الحسين عليه السلام فرموده: دوست ميداشتم که در گفتار آزاد بودم وبا مردم سه کلمه حرف ميزدم وسپس خدا در باره من هر چه ميخواست ميکرد ولى عهدى است با خدا بسته ايم که صبر کنيم آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: ولتعلمن نباه بعد حين (خبرش را پس از گذشت زمانى خواهيد دانست) وسپس اين آيه را نيز تلاوت فرمود: ولتسمعن من الذين اوتوا الکتاب من قبلکم ومن الذين اشرکوا اذى کثيرا وان تصبروا وتتقوا فان ذلک من عزم الامور (وحتما بر شما از زخم زبان آنان که پيش از شما کتاب آسمانى بر آنان نازل شد واز آنان که شرک ورزيدند آزار فروان خواهد رسيد واگر صبر کنيد وپرهيزگار باشيد سبب نيروو قوت اراده در کارها است).

12- على بن احمد گفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موس علوى از على ابن ابراهيم بن هاشم واو از على بن اسماعيل واو از حماد بن عيسى واو از ابراهيم ابن عمر يمانى واو از ابى الطفيل واو از: ابى جعفر محمد بن على وآنحضرت از پدرش على بن الحسين عليهم السلام نق ميفرمايد که ابن عباس کس بنزد آنحضرت فرستاد ومعناى اين آيه را پرسيد يا ايها الذين آمنوا اصبروا وصابروا ورابطوا (اى اهل ايمان در کار دين پايدار باشيد ويکديگر را بپايدارى سفارش کنيد ومراقب باشيد)- على بن الحسين عليهما السلام خشمناک شد وپرسش کننده را فرمود: دوست ميداشتم آنکسيکه تو را اين ماموريت داده خودش رو يا روى از من ميپرسيد.

سپس فرمود: اين آيه در باره پدر من ودرباره ما نازل شده است وهنوز وقت آن مراقبت ومرزبانى که مامور آن هستيم نرسيده است ودر آينده نزديک ذريه اى از نسل ما که وظيفه آن را بعهده خواهند داشت بوجود خواهد آمد. سپس فرمود: هان که در صلب او- يعنى ابن عباس- امانتى نهاده شده است که براى آتش دوزخ آفريده شده اند، وبزودى گروههائى را از دين دسته دسته بيرون خواند نمود وروى زمين با خونهاى جوجه گانى از جوجه گان آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم رنگين خواهد شد جوجه گانى که زودرس ونا بهنگام قيام خواهند کرد وبخواسته خودشان نخواهند رسيد ولى افراد با ايمان مراقب بوده وصبر نموده ويکديگر را بصبر سفارش کنند تا خداوند حکم فرمايد واو است بهترين حاکمان.

13- حديث کرد ما را على بن احمد از عبيد الله بن موسى واو از هارون بن مسلم وو از قاسم بن عروه واو از بريد بن معاويه عجلى واو از: ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام که آنحضرت در معناى آيه شريفه اصبروا وصابروا ورابطوا فرمود: صبر کنيد بر اداى واجبات وپايدارى کنيد با دشمنان ومراقب امامتان (که بانتظارش هستيد) باشيد.

14- حديث کرد ما را محمد بن همام او گفت: حديث کرد ما را چعفر بن محمد بن مالک او گفت: حديث کرد مرا احمد بن على جعفى از محمد بن مثنى حضرمى واو از پدرش واو او عثمان بن زيد(3) واو از جابر واو از: ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام که آنحضرت فرمود: خروج قائم ما اهل بيت مانند خروج رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم است وکسيکه از ما اهل بيت پيش از قيام قائم خروج کند مانند جوجه اى است که به پرد واز آشيانه خود بيرون افتد ودست خوش بازيچه کودکان شود.

15- حديث کرد ما را على بن احمد از عيد الله بن موسى واو از احمد بن الحسين(4) واو از على بن عقبه واو از موسى بن اکيل نميرى وو از علاء بن سيابه واو از: ابى عبد الله جعفر بن محمد (امام صادق) عليهما السلام که آنحضرت فرمود: هر کس از شما که بانتظار اين امر بميرد مانند کسى است ه در خيمه ويژه امام قائم باشد.

16- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را احمد بن يوسف بن يعقوب جعفى ابو الحسن او گفت: حديث کرد ما را اسماعيل بن مهران او گفت: حديث کرد ما را حسن بن على بن ابى حمزه از پدرش ووهيب بن حفص وآنان از ابى بصير واو از: ابى عبد الله امام صادق عليه السلام که آنحضرت روزى فرمود: آيا شما را خبر ندهم از چيزى که خداوند هيچ عملى را از بندگان بدون آن نمى پذيرد؟ عرض کردم چرا بفرمائيد. فرمود: گواهى دادن بر اينکه معبودى بجز الله نيست، واينکه محمد صلى الله عليه وآله بنده او وفرستاده او است، واقرار نمودن بهر آنچه خداوند بان امر فرموده است، ودوستى از براى ما، وبيزارى از دشمنان ما- يعنى ما امامان بخصوص- وتسليم شدن بانان وپرهيز وکوشش واطمينان داشتن، وچشم براه قائم بودن، سپس فرمود: هر کس که از بودن اش در شمار ياران امام قائم شادمان است بايد بانتظار باشد وبا همين حال انتظار به پرهيز واخلاق نيکو رفتار کند پس اگر اجلش فرا رسيد وامام قائم پس از مرگ او قيام کرد پاداش او همانند پاداش کسى است که امام قائم را درک کرده باشد پس کوشا باشيد وبانتظار بنشينيد گوارا باد بر شما اى گروهى که مشمول رحمت خدائيد.

17- على بن احمد نقل ميکند از عبيد الله بن موسى علوى واو از محمد ابن الحسين واو از محمد بن سنان واو از عمار بن مروان واو از منخل بن جميل واو از جابر بن يزيد واو از: ابى جعفر امام باقر عليه السلام که فرمود: تا آسمان وزمين ساکن است شما نيز ساکن باشيد- يعنى بر کسى خروج نکنيد زيرا کار شمانه کارى است که به پنهانى انجام گيرد بلکه آن نشانه اى است از ناحى خداى عز وجل واز ناحيه مردم نيست، ها که آن از آفتاب روشن تر است وبر هيچ نيکوکار وبد کارى پنهان نخواهد ماند آيا صبح را ميشناسيد؟ اين کار شما همانند صبحگاه است که پنهان ماندن در آن نخواهد بود. خدا شما را رحمت کند که به بينيد باين گونه از ادب کردن که امامان عليهم السلام فرموده اند وبنگريد بدستورشان ورسم خودشان در صبر وخود دارى وانتظار فرج واينکه فرموده اند تندروها وشتابزدگان هلاک خواهند شد وآرزو کنندگان دروغ ميگويند وتسليم شدگان را به نجات توصيف کرده اند وصابران وثابت قدمان را ستوده اند ونن را در ثابت بودن بقلعه اى که بر پايه هاى خود استوار است تشبيه نموده اند پس ادب رااز ادب آموزى آنان فرا گيريد، خدا شما را رحمت کند واوامرشان را امتثال کنيد وبفرمانهايشان تسليم شويد واز رويه آنان مگذريد واز کسانى نباشيد که هواى نفس وشتابزدگى آنان را هلاک کرد وحرص آنان را از راه يابى وراه روشن باز گردانيد. خداوند ما وشما را به منت واحسانش بر آن موفق بدارد که از فتنه بسلامت باشيم وما شما را بر جاده نيک بينى ثابتقدم بدارد وما وشما را به پيمودن راه راستى که برضايش ميانجامد ونتيجه اش جايگزين شدن در بهشت اش با برگزيدگان وخالصان اشت ميباشد وا دارد.

وضع نابسامانى شيعه در دوران غيبت وسختيها وناملايمات

آنچه بشيعه ميرسد از آزمايش وپراکندگى واختلاف در زمان غيبت تا آنجا که کسى حقيقتا باقى نمى ماند بجز همان اندکى که امامان توصيفشان فرموده اند

1- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را على بن ابراهيم از پدرش واو از ابن محبوب واو از يعقوب سراج وعلى بن رئاب وآنان از: ابيعبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: پس از آنکه عثمان کشته شد وبامير المؤمنين عليه السلام بيعت شد آنحضرت بر فراز منبر تشريف برد وخطبه اى خواند که امام صادق عليه السلام آن خطبه را بيان فرمود وحضرت امير عليه السلام در آن خطبه ميفرمايد: هان که گرفتارى شما بگرفتارى همان روز که خداوند پيغمبرش را برانگيخت بازگشت نموده است. سوگند بانکه او را بحق برانگيخت حتما بايد گرفتار وسوسه شويد وغربال گرديد تا آنکه زير ورو شويد وبالا وپائين گرديد وحتمابايد افرادى که کوتاه آمده اند پيشى گيرند وآنانيکه پيشى گرفته اند کوتاه بيايند. بخدا قسم هيچ نشانه اى را پنهان نکرده ام وو هيچ دروغير را نگفته ام ومرا از اين مقام وچنين روز آگاهى بود. (شرح: اينکه فرمود گرفتارى شما... يعنى همانطور که رسول خدا در زمانى مبعوث شد که مردم با باطل انس داشتند وحق در ميان آنان مهجور بود وبت پرستى رواج داشت اکنون نيز که مردم بقهقرا باز گشته اند وهمان عادات ورسوم در ميانشان رواج يافته ولذا وقتى على عليه السلام بحکومت رسيد مردم طاقت وتحمل آن را نياوردند وآتش جنگ ومخالفت از هر طرف زبانه کشيد همچون زمانى که رسول خدا مبعوث شد ومشرکين بجنگ با آنحضرت برخاستند).

2- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب کلينى او گفت: حديث کرد مرا جمعى از اصحاب ما از احمد بن محمد واو از معمر بن خلاد که گفت: شنيدم ابو الحسن (امام رضا) عليه السلام ميفرمود: الم احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون (آيا مردم چنين پنداشتند که تنها باينکه گفتند ما ايمان آورده ايم رها ميشوند وبر اين دعوى هيچ آزمايش نخواهند شد؟) سپس مرا فرمود: فتنه چيست؟ عرض کردم: فدايت شوم بنظر ما فتنه عبارت است از گرفتارى در دين. فرمود: گرفتار ميشوند همانطور که طلا (در بوته) آزمايش ميشود سپس فرمود: خالص ميشوند همانطور که طلا خالص ميشود.

3- حديث کرد ما را محمد بن يعقوب او گفت: حديث کرد ما را على بن ابراهيم از محمد بن عيسى واو از يونس واو از سيمان بن صالح واو حديث را رساند): به ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليهما السلام که فرمود: از اين سخن شما دلهاى مردان نامى رم ميکند بنابراين، اندکى از سخن خود را در اختيار آنان قرار دهيد هر کس که بان اقرار نمود افزونش دهيد وهر کس که انکار ورزيد رهايش کنيد همانا بناچار بايد فتنه اى روى آورد که همه دوستان ونزديکان در آن فتنه از پا در آيند تا آنجا که افراد موشکاف نيز در آن فتنه از پا در آيد تا بجا نماند مگر ما وشيعيان ما.

4- حديث کرد از براى ما ابو سليمان احمد بن هوذه باهلى او گفت: حديث کرد از براى ما ابو اسحاق ابراهيم بن اسحاق نهاوندى بسال دويست وهفتاد وسه او گفت حديث کرد از براى ما عبد الله بن حماد بسال دويست وبيست ونه از مردى واو از). ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که يکى از ياران آنحضرت بخدمتش رسيد وعرض کرد من بفدايت بخدا قسم که من تو را دوست ميدارم ودوستان تو را نيز دوست ميدارم اى آقاى من چقدر شيعه شما فراوان شده است. حضرت او را فرمود بگو چقدر راند؟ گفت: بسيار. فرمود شماره شان را ميداني؟ عرض کرد: بيش از شماره است. امام صادق عليه السلام فرمود: اگر آن شماره ايکه توصيف شده است: سيصد وده واندى تکميل شود خواسته شما انجام خواهد گرفت ولى شيعه ما کسى است که صدايش از بنا گوشش تجاوز نکند وعقده هاى درونى اش از پيکرش بيرون نيفتد وآشکارا مدح ما را نکند وبا دشمنان ما ستيزه جو نباشد وبا کسيکه از ما عيبجوئى ميکند هم نشين نگردد وبا کسيکه بدگوئى از ما ميکند هم صحبت نشود ودشمن ما را دوست ندارد ودوست ما را دشمن ندارد. عرض کردم: پس من بااين گروه مختلف شيعه ايکه ادعاى شيعه گرى دارند چکنم؟ فرمود: مشخص ميشوند واز همديگر جدا ميشوند وتبديل مى يابند ساليانى بر آنان روى آورد که فانيشان کند وشمشيرى از نيام بر آيد که آنان را بکشد واختلافى در ميانشان افتد که پراکنده شان کند ودر بعضى از نسخه ها (يبيدهم) است يعنى نابودشان کند شيعه ما تنها کسى است که همچون سگان پارس نکند وهمچون کلاغان طمع نورزد واگراز گرسنگى بميرد گدائى نکند. عرض کردم: فدايت شوم اشخاصيرا که اين چنينند از کجا بجويم؟ فرمود: آنان را در کنار گوشه هاى زمين جستجو کن آنان کسانى هستند که زندگى سبکى دارند وخانه بدوشانى هستند که اگر حاضر باشند شناخته نشوند واگر غايب گردند کسى متوجه آنان نشود واگر بيمار شوند عيادت کن ندارند واگر خواستگارى کنند کسى شان بهمسرى نميگزيند واگر بميرند بر جنازه شان کسى حاضر نشود، آنان کسانى هستند که در مالشان با همديگر مواسات کنند ودر قبرهاشان با يکديگر ديد وبازديد دارند وخواسته هاشان مختلف نيست هر چند از شهرهاى مختلف باشند.

5- حديث کرد ما را محمد بن همام وگفت: حديث کرد ما را احمد بن زياد کوفى او گفت: حديث کرد ما را حسن بن محمد بن سماعه او گفت: حديث کرد ما را احمد بن حسن ميثمى از على بن منصور واو از ابراهيم بن مهزم اسدى او از پدرش مهزم واو از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام مانند حديث 4 را جز آنکه در آن روايت افزوده است که: وهرگاه مومنى را به بينند اکرامش کنند وهرگاه منافقى را ببينند از او دورى جويند وبهنگام مرگ بى تابى نکنند ودر قبرهاشان با يکديگر ديد وباز ديد دارند وسپس باقيمانده حديث را تا آخر نقل کرده است.

6- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد وگت که حديث کرد مرا احمد ابن يوسف جعفى ابو الحسن از کتاب خودش وگفت: حديث کرد ما را اسماعيل ابن مهران از حسن بن على بن ابى حمزه واو از پدرش ووهيب (بن حفص) وآنان از ابى بصير واو از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السام که آنحضرت فرمود: از عرب بهمراه قائم عليه السلام اندکى خواهد بود. بانحضرت عرض شد از عرب افرادى که اين امر را توصيف ميکنند (يعنى معتقد بامامت وغيبت هستند) فراوانند. فرمود: بناچار بايد مردم پاک شوند وجدا شوند وغربال گردند وخلق فراوانى از غربال بدر خواهند رفت.

7- وخبر داد ما را على بن الحسين او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن على کوفى از حسن بن محبوب زراد واو از ابى المغرا واو از عبد الله ابن ابى يعفور که او شنيده است از): ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که ميفرموده است واى بر حال طغيانگران عرب از شريکه نزديک شده است (کافي: از امريکه نزديک شده است) عرض کردم: فدايت شوم، همراه با قائم از عرب چقدر خواهد بود؟ فرمود: چيز اندکى عرض کردم: بخدا قسم افراد بسيارى اين امر را توصيف ميکنند (يعنى معتقد بامامت ويا غيبت امام غايب هستند) فرمود: بناچار بايد مردم پاک شوند وتميز يابند وغربال شوند وخلق فراوانى از غربال بدر خواهند رفت. (شرح: مقصود آنست که همانطور که حبوبات بوسيله غربال بو جارى ميشوند وحبوبات سالم در غربال ميماند وفاسدها وخس وخاشاک از غربال بيرون ميريزند مردم نيز همانند آنها از غربال امتحان بيرون ميريزند وباقى نمى ماند مگر افارد با ايمان). (وهمين روايت را با همين لفظ حديث کرد از براى ما محمد بن يعقوب کلينى از محمد بن يحيى وحسن بن محمد وآنان از جعفر بن محمد واو از قاسم بن اسماعيل انبارى واو از حسن بن علي(5) واو از ابى المغرا واو از ابن ابى يعفور که گفت: شنيدم از امام صادق- وحديث را تا آخر نقل کرده است.

8- وخبر داد ما را على بن احمد وگفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موسى علوى عباسى از احمد بن محمد واو از حسن بن على بن زياد(6) واو از على ابن ابى حمزه واو از ابى بصير که گفت: شنيدم حضرت ابى جعفر محمد بن على (امام باقر) عليه السلام ميفرمود: بخدا قسم حتما بايد تميز يابيد بخدا قسم حتما بايد پاک شويد بخدا قسم حتما بايد غربال شويد همانطور که گندم را از زوان(7) غربال ميکنند.

9- خبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد وگفت: حديث کرد ما را قاسم ابن محمد بن حسن بن حازم او گفت: حديث کرد ما را عبيس بن هشام از عبد الله بن جبله واو از مسکين رحال واو از على بن ابى المغيره واو از عميره دختر نفيل که گفت: شنيدم حسين بن على (عليهما السلام) ميفمرود (ودر بعضى او نسخه ها حسن ابن على است): کاريکه شما بانتظارش هستيد نخواهد شد تا آنکه شما از يکديگر بيزارى جوئيد ويکى بر رخ ديگرى آب دهن بيندازد وبعضى گواهى بر کفر ديگرى دهد ويکى آن ديگر را لعن کند. عرض کردم: در چنين دوران خيرى وجود ندارد؟ حسين عليه السلام فرمود: همه خير در آن روزگار است که قائم ما قيام ميکند وهمه اينها را از ميان بر ميدارد.

10- خبر داد ما را على بن احمد وگفت: خبر داد ما را عبيد الله بن موسى علوى از حسن بن على واو از عبد الله بن جبله واو از بعضى از رجال حديثش واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: اينکار نخواهد شد تا آنگاه که بعضى از شما بر رخ بعضى ديگر تف کند، وتا آنگاه که بعضى از شما بعضى ديگر را لعن کند، وتا آنگاه که بعضى از شما بعضى ديگر را دروغگويان ودروغ پردازان بنامند.

11- وخبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على بن حسن تيملى او گفت: حديث کرد ما را محمد واحمد فرزندان حسن(8) از پدرشان واو از ثعلبه بن ميمون واو از ابى کهمس واو از عمران بن ميثم واو از مالک ابن ضمره که گفت: امير المؤمنين عليه السلام فرمود: اى مالک بن ضمره چگونه خواهى بود هنگاميکه شيعه، اين چنين (وانگشتهايش را در ميان يکديگر کرد ودرهم وبر هم نمود) با هم اختلاف کنند. عرض کردم: يا امير المؤمنين در چنين هنگام خيرى وجود نخواهد داشت. فرمود: ايى مالک همه خير در آنهنگام است زيرا که قائم ما قيام ميکند وهفتاد نفر را که بر خدا ورسول صلى الله عليه وآله وسلم دروغ مى بسته اند پيش ميکشد وميکشد سپس خداوند همه آنان را بر محوريکه امر گرد مياورد.

12- وخبر داد ما راعلى بن احمد او گفت: خبر داد ما راعبيد الله بن موسى علوى از على بن اسماعيل اشعرى واو از حماد بن عيسى واو از ابراهيم بن عمر يمانى واو از مردى وآنمرد از: ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام که آنحضرت فرمود: اى شيعه آل محمد حتما بايد پاک شويد همچون سرمه که در چشم(9) پاک ميشود که آدمى داخل شدن سرمه را ب ه چشمش ميفهمد ولى نميفهمد کى از چشم او بيرون ميرود واينچنين خواهد شد که مردى صبح کند در حاليکه بر جاده امامت ما است وشب ميکند در حاليکه از راه بدر شده است وشب ميکند در حاليکه بر جاده امر ما است وصبح ميکند در حاليکه از راه بدر شده است.

13- وخبر داد ما را على بن احمد او گفت: خبر داد ما را عبيد الله بن موسى از مردي(10) واو از عباس بن عامر واو از ربيع بن محمد مسلي(11) - از قبيله بنى مسليه- واو از مهزم بن ابى برده اسدى ويدگران وآنان از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: بخدا قسم همچون شيشه بايد بشکنيد، وهمانا شيشه را که بخواهند بحالت اول بر گردانند بر ميگردد بخدا قسم همچون سفال بايد شکسته شويد، وسفال که شکسته شود ديگر بحالت اول باز نميگردد وبخدا قسم بايد غربال شويد (و) بخدا قسم بايد از يکديگر تميز يابيد (و) بخدا قسم بايد پاک شويد تا آنکه بجز اندکى از شما باقى نماند ودر اينموقع آنحضرت کف دست خود را (بعنوان بى اعتنائى بمردم) برگرداند. اى گروه شيعه اين حديث ها را که از امير المؤمنين وامامان (عليهم السلام) پس از او رسيده است روشنگرائى کنيد واز آنچه شما را بر حذر داشته اند بر حذر باشيد ودر آنچه از آنان رسيده است نيکو بينديشيد وفکرى در آنها بکنيد که بهره مند شويد که از اين گفتار رساتر در مقام ترساندن گفتارى نتواند بود که فرمودند (همانا مرد صبح ميکند در جاده امر ما وشب ميکند در حاليکه از آن شريعت بيرون شده است وشب ميکند بر شريعت امر ما ولى صبح ميکند در حاليکه از آن بدر رفته است) آيا اين گفتار دليل بر آن نيست که افرادى از نظام امامت بدر ميروند وآنچه را که در باره امامت معتقد بودند رها ميکنند تا مگر راه روشنتر شود. واينکه فرمود: بخدا قسم بايد همچون شيشه شکست شويد وهمانا شيشه را اگر بخواهند بحالت نخست برگردانند بر مى گردد بخدا قسم بايد همچون سفال شکسته شويد که سفال شکسته ميشود وديگر بحالت نخستباز نميگردد مثلى است براى کسيکه بر مذهب اماميه بوده باشد وبواسطه گرفتارى که پيش ميايد از آن مذهب بمذهب ديگر عدول ميکند سپس بواسطه نظر رحمت الهى سعادت گريبانش را ميگيرد وتاريکى راهى که آن است وصفاى راهى که از آن پا کشيده است برايش معلوم ميشود وپيش از مرگ بتوبه وبازگشت بسوى حق ميشتابد وخداوند نيز توبه او را مى پذيرد وبحالت نخستين که در هدايت بود بازش ميگرداند همچون شيشه که پس از شکسته شدن دو باره (بواسطه ذوب کردن) بحالت اول باز ميگردد.

ومثلى است براى کسيکه معتقد بر امامت باشد واز اين اعتقاد دست بردارد وکارش به بدبختى انجامد ودر حاليکه بر همان مذهب باطل است وتوبه نکرده است وبحق بازگشت ننموده مرگ گريبانش گيرد مثل چنين شخصى مثل همان سفال است که شکسته ميشود وبحال اول باز نميگردد زيرا نه پس از مرگ توبه اى هست ونه در حال جان دادن، از خداوند ميخواهيم که ما را در آنچه بما منت نهاده ثابت قدم فرمايد واحسانش را بر ما فزونتر گرداند که ما براى اوئيم واز اوئيم.

14- خبر داد ما را على بن احمد وگفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موسى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن موسى از احمد بن ابى احمد(12) واو از ابراهيم ابن هلال که گفت: به ابى الحسن (امام رضا) عليه السلام عرض کردم: فدايت شوم پدرم بانتظار اينکار مرد، ومن نيز بسنى رسيده ام که مى بيني، بميرم واز چيزى خبرم ندهي؟ فرمود: اى ابا اسحاق، تو نيز شتاب ميکني؟ عرض کردم: آرى بخدا قسم شتابزده هستم وچرا نباشم ومى بينى که سنم بکجا رسيده است. فرمود: بخدا قسم اى ابو اسحاق اين کار نميشود تا آنکه تميز يابيد وپاک شويد وتا آنکه نماند از شما مگر اندکى سپس کف دست خود را (بعلامت بى اعتنائى) برگرداند.

15- وخبر داد ما را على بن احمد او گفت: حديث کرد ما را عبيد الله بن موسى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسن از صفوان بن يحيى که گفت: ابو الحسن (امام رضا) عليه السلام فرمود: بخدا قسم آنچه که چشم براه آن داريد انجام نپذيرد تا آنکه پاک شويد وتميز يابيد وتا آنکه نماند از شما مگر کمتر وباز کمتر.

16- وخبر داد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را ابو عبد الله جعفر بن عبد الله محمدى از کتابش بسال دويست وشصت وهشت، او گفت حديث کرد ما را محمد بن منصور صيقل از پدرش که گفت: بخدمت حضرت ابى جعفر (امام باقر) عليه السلام رسيدم وگروهى در محضرش بودند ما با همديگر بصحبت پرداخته بوديم وآنحضرت نيز رو به بعضى از ياران داشت که ناگاه روى بما کرد وفرمود: شما در باره چه چيز سخن ميگوئيد؟ هرگز، هرگز، آنچه بدان گردن کشيده ايد انجام نخواهد گرفت تا آنکه پاک شويد وآنچه بدان گردن کشيده ايد نخواهد شد تا تميز نيابيد، وآنچه بدان گردن کشيده ايد نشدنى است تا غربال شويد، وآنچه بر آن گردن کشيده ايد نخواهد شد مگر پس از نوميدي، وآنچه بر آن گردن کشيده ايد انجام نخواهد گرفت تا آنکس که بدبخت است ببدبختى برسد وآنکه خوشبخت است سعادتمند گردد. (وحديث کرد ما را محمد بن يعقوب از محمد بن حسن وعلى بن محمد وآنان از سهل بن زياد واو از محمد بن سنان واو از محمد بن منصور صيقل واو از پدرش که گفت: من وحارث بن مغيره وگروهى از آشنايان در محضر حضرت ابيجعفر (امام باقر) عليه السلام بوديم وآنحضرت گفتگوى ما را ميشنيد (در کافى است که حضرت صادق گفتگوى ما را ميشنيد) آنگاه خبر را تا آخر نقل کرده است چز آنکه در هر بار ميفرمود: (نه بخدا قسم آنچه که بان چشم دوخته ايد نخواهد شد) وجمله را با قيد سوگند ادا ميفرمود.

17- خبر داد ما را ابو سليمان احمد بن هوذه بن ابى هراسه باهلى او گفت: حديث کرد ما را ابراهيم بن اسحاق نهاوندى او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن حماد انصارى از صباح مزنى واو از حارث بن حصيره واو از اصبغ بن نباته واو از): امير المؤمنين عليه السلام که آنحضرت فرمود: همچون زنبور عسل در ميان پرنده ها باشيد که همه پرندگان آنرا ناتوان انگارند واگر بدانند که چه برتى در اندرون او است با او چنين رفتار نکنند، با مردم بزبان ها وپيکرهايتان بياميزيد وبدلها وکردارها از آنان کناره گيريد. سوگند بکسى که جان من بدست او است آنچه را که دوست ميداريد نخواهيد ديد تا آنکه بعضى از شماها بصورت ديگرى تف بيندازد، وتا آنکه بعضى از شما بعضى ديگر را دروغگو ودروغ پرداز بنامد وتا آنکه نماند از شما- يا آنکه فرمود: از شيعه من- مگر مانند سرمه در چشم ونمک در غذا، والان براى شما مثلى مياورم وآن اينکه مردى را گندمى باشد که آن را پاک وپاکيزه کرده ودر خانه اى بريزد ومدتى گندم در آن خانه بماند وپس از گذشت زمانى که از آن بازديد کند به بيند که کرم بان افتاده پس آن گندم را بيرون آورد وتميز وپاکش کند وباطاق باز گرداند وهمينطور اينکار تکرار شود تا آنکه يکدسته از آن بماند مانند گندمهاى کميابى که کرم نتواند بان زيان برساند وشما نيز اينچنين از هم تميز خواهيد يافت تا آنگاه که از شما نماند مگر جمعيتى که گرفتارى نتواند هيچ زيانى بانان برساند. (حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد او گفت: حديث کرد ما را على بن حسن تيملى او گفت: حديث کردند ما را محمد واحمد فرزندان حسن از پدرشان واواز ثعلبه بن ميمون واو از ابى کهمس وشخص ديگر وحديث را بامير المؤمنين رسانده وهمين حديث را نقل ميکند واين حديث در اول اين کتاب گفته شد).

18- حديث کرد ما را عبد الواحد بن عبد الله بن يونس او گفت: حديث کرد ما را احمد بن محمد بن رباح زهرى کوفى او گفت: حديث کرد ما را محمد بن عباس ابن عيسى حسني(13) از حسن بن على بطائنى واو از پدرش واو از ابى بصير که گفت: (امام باقر) ابو جعفر محمد بن على عليه السلام فرمود: مثل شيعه ما مثال خانه ئى است که در آن گندم ريخته شده باشد وبان کرم بيفتد، سپس پاکش کنند وباز کرم بان بيفتد، وباز پاکش کنند تا آنمقدار از آن بماند که ديگر کرمک بان آسيب نتواند برساند، وهمچنين شيعيان ما تميز مى يابند وپاک ميشوند تا آنکه گروهى از آنان باقى ميماند که گرفتارى آنان را آسيب نرساند.

19- حديث کرد ما را احمد بن محمد بن سعيد ابن عقده او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن عبد الله محمدى او گفت: حديث کرد مرا شريف بن سابق تفليسى از جعفر بن محمد وآنحضرت از پدرش عليهما السلام که فرمود: مومنان گرفتار خواهند شد وسپس خداوند آنان را در گرفتارى از هم جدا ميسازد، همانا خداوند مومنين را از گرفتارى دنيا وتلخى ها آن در امان نگذاشته بلکه آنان را از کورى وبدبختى در عالم آخرت در امان نگهداشته است. سپس فرمود: که على بن الحسين کشته گانش را رويهم ميگذاشت وسپس ميفرمود کشتگان ما همچون کشتگان پيامبران ميباشند. (شرح: ظاهرا مقصود کشتگان روز عاشورا است).

20- حديث کرد ما راعلى بن الحسين او گفت: حديث کرد ما را محمد بن يحيى عطار او گفت: حديث کرد ما را محمد بن حسان رازى از محمد بن على کوفى واو از حسن بن محبوب که گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن جبله از على بن ابى حمزه واو از: ابى عبد الله (امام صادق) عليه السلام که فرمود: اگر قائم قيام کند مردم بانکارش برخيزند زير او باز ميگردد در حاليکه جوانى است ميان سال وبجز مومنى که خداوند در عالم ذر نخستى از او پيمان گرفته باشد ثابت قدم نخواهد ماند. ودر اين حديث عبرتى است براى کسيکه عبرت پذير باشد وياد آورى است براى آنکس که ياد بگيرد ودر مقام بينش باشد وآن اينکه فرمود: (بر آنان ظاهر ميشود بصورت جوانى ميان سال وثابت قدم نميماند بر آن مگر مومنيکه خداوند در عالم ذر نخستين پيمان از او گرفته باشد) آيا اين فرمايش جز اين را ميگويد که مردم اينمدت از عمر را بعيد ميشمارند وزمان ظهور در نظرشان بدرازا ميکشد ودير پائيدن آنحضرت را انکار ميکنند واز او نا اميد ميشوند وبراست وچپ پر وبال ميزنند چنانچه خبر داده اند که مذهب هاى مختلف آنان را از هم پراکنده ميکند وو راههاى گوناگون گرفتارى براى آنان پديد ميايد واز سخن گرفتاران که همچون سراب ميدرخشد گول ميخورند وهنگاميکه پس از گذشت عمرى که در آن مدت بايد پيرى وخميدگى پشت وناتوانى بر او چيره شود او بصورت جوانى ميان سال ظاهر گردد، هر کس که در دلش بيمارى باشد انکارش، وآنکس که خداوندش در روز ازل براى او نيکى خواسته است وتوفيقش بخشيده، وآگاهى از حال آنحضرت را از پيش باو داده واين روايات را از زبان امامان راستگو بدست او رسانده واو هم تصديق کرده وعمل بانها نموده است واز پيش ميدانسته که امر خدا وتدبير خدا چگونه خواهد بود پس بدون آنکه شک وترديدى داشته باشد ويا متحير وسرگردان باشد ويا گول مزخرفات شيطان وپيروانش را بخورد هم چنان ثابت قدم بر عقيده خود باقى ميماند. وسپاس خدائيرا که ما را از کسانى قرار داده که احسانشان فرموده ونعمت بر آنان ارزانى داشته ودانش هائى در دست رس آنان قرار داده که در دست رس ديگران قرار نداده که اين خود منتى است لازم وموهبتى است مخصوص سپاسى که شايسته نعمتهايش باشد وحق خداونديش را ادا کند.

وصف رفتار وکردار حضرت صاحب الزمان

رواياتى که در صفت ورفتار وکار آن حضرت رسيده است وآنچه از قرآن در باره آن حضرت نازل شده است

1- حديث کرد ما را على بن احمد او گفت: حديث کرد مرا عبيد الله بن موسى علوى از ابى محمد موسى بن هارون بن عيسى معبد ي(14) او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن مسلمه بن قعنب او گفت: حديث کرد ما را سليمان بن بلال(15) او گفت: حديث کرد ما را جعفر بن محمد عليهما السلام از پدرش واو از جدش واو از حسين بن على عليهم السلام که آنحضرت فرموده: مردى بخدمت امير المؤمنين عليه السلام رسيد وبانحضرت عرض کرد: يا امير المؤمنين ما را از اين مهدى خودتان آگاه کنيد فرمود: آنگاه که رفتنى ها بروند ومنقرض شوند ومومنين اندک شوند وآشوبگران از ميان بروند (در بعضى از نسخه ها بجاى (المجلبون) (المخبتون) است يعنى خضوع کنندگان) پس همانجا وهمانجا است. عرض کردم: يا امير المؤمنين اين مرد از کدام طايفه است؟ فرمود: از بنى هاشم، از برترين نژاد عرب، واز دريائى که از هر سو آبها بر آن سرازير است، واما نگاهى که پناهگاه پناهندگان است(16) وکان صفا است آنگاه که همه بى صفا شوند هنگاميکه مرگ شبيخون زند او را ترسى در دل نباشد وچون مرگ چهره خود را نشان دهد او ضعف وناتوانى از خود نشان ندهد، ودر ميدان نبرد وکشتى قهرمانان عقب نشينى نکند، دامن همت بکمر زده باشد وپر جمعيت وپيروز وشير بيشه شجاعت باشد که ريشه ستمگران را از جاى برکند پشتوانه اى باشد مردانه وشمشيرى از شمشيرهاى خدا، سالار وپر خير وبزرگ شده خاندان جلالت وشرف ريشه مجد وبزرگواريش در اصيل ترين ريشه ها باشد پس تو را هيچ موجب اصرافي- آنکسکه بسوى هر فتنه اى شتابان بگريزد،آن کس که اگر سخن بگويد بدترين سخنگو است واگر خاموش نشيند خباثت ها وفسادها در اندرون دارد- از بيعتش منصرف نکند. سپس بتوصيف مهدى عليه السلام برگشت وفرمود: آستانه اش از همه شما گشاده تر ودانشش از همه شما بيشتر وبخويشان از همه شماها پيوند آميزتر بار الها با برانگيختن او غم واندوه را از ميان بردار وبواسطه او پراکندگى امت را جمع فرما پس اگر خداوند براى تو خير اراده فرمود تصميم بگير واگر موفق شدى که بخدمتش برسى از او بهيچ کس انعطاف مپذير واگر بسويش راه يافتى از او مگذر پس از اين سخنها با دست بسينه اش اشاره فرمود وآهى سرد کشيد وفرمود: وه که چه مشتاق بديدارش هستم.

2- خبر داد ما را على بن احمد او گفت: حديث کرد ما را عبد الله بن موسى علوى از بعضى از رجال حديثش واو از ابراهيم بن حکم بن ظهير(17) واو از اسماعيل ابن عياش واو از ابى وائل که گفت: امير المؤمنين عليه السلام نگاهى بحسين کرد وفرمود: اين پسر من آقا است همچنانکه رسول خدايش آقا ناميده است وبروزى خداوند از نسل او مردى را همنام پيغمبر شما بيرون مياورد که در صورت وسيرت مانند او است بهنگام غفلت مردم ومرگ حقيقت وظهور ستم خروج ميکند بخدا قسم اگر خروج نکند گردنش را از پيکرش جدا سازند(18) با خروج او اهل آسمانها وساکنين شان خرسند خواهند شد او مردى است پيشانى بلند ودماغ باريک که وسط دماغش اندکى برآمدگى دارد شکم با ضخامت ورانهايش پهن ودر ران راستش خالى است دندانهاى جل از همديگر باز وزمين را پر از عدل وداد خواهد کرد همانطور که پر از ستم وجور شده باشد.

پى‏نوشتها:‌


(1) او شايد احمد بن ابى احمد وراق جرجانى باشد که خواهد آمد.

(2) در بعضى از نسخه ها چنين است (صالح بن نبط وبکر بن مثنى).

(3) عثمان بن زيد بن عدى جهنى از اصحاب امام صادق عليه السلام است.

(4) ظاهرا او احمد بن الحسين بن سعيد بن عثمان ابو عبد الله قرشى است، ودر بعضى از نسخه ها احمد بن الحسن است که گوئى احمد بن الحسن بن على بن فضال باشد.

(5) ظاهرا او حسن بن على بن فضال تيملى است ودر کافى که حسين بن على نوشته است تصحيف شده است.

(6) او حسن بن على وشاء معروف است که احمد بن محمد بن عيسى اشعرى از او روايت مى کند وهر دو از بزرگان شيعه هستند وبنابراين آنچه در بعضى از نسخه ها ودر بحار است که محمد بن احمد ويا حسين بن على بن زياد نوشته شده است تصحيف شده است.

(7) زؤان: دانه اى است که غالبا با خوشه ى گندم مى رويد ومانند گندم است ولى از آن کوچکتر است وخواب آور.

(8) محمد واحمد فرزندان حسن بن على بن فضالند که برادرشان على بن حسن از آن دو روايت مى کند وما در مقدمه از آنان ياد کرديم.

(9) در غيبت شيخ به جاى (لتمحصن يا شيعة آل محمد تمحيص الکحل فى العين) لتمخضن يا شيعة آل محمد کمخيض الکحل فى العين) است ومخض البن به معناى گرفتن کره از شير است.

(10) شايد آن مرد، ايوب بن نوح بن دراج باشد که ثقة است زيرا شيخ اين روايت را از ايوب بن نوح واو از عباس بن عامر روايت مى کند.

(11) مسلى بضم ميم وسکون سين وآخرش لام است در اللباب گويد: اين نسبت به مسلية بن عامر بن عمرو بن غلة بن خلد بن مالک بن ادد، داده مى شود ومالک همان مذحج است ومسليه قبيله ى بزرگى از مذحج است ومسليه به کوفه وارد شدند ودر محله اى منزل کردند وآن محله به آنان منتسب گرديد وجمعى ديگر که از اين قبيله نيستند نيز به اين محله نسبت داده مى شوند واينکه تصريح کرده است که راوى از بنى مسليه است براى آن است که گمان نشود او از اهل کوفه است.

(12) در بعضى از نسخه ها (موسى بن احمد) است وشايد آنچه در متن است درست باشد ومقصود از او محمد بن موسى بن عيسى ابوجعفر همدانى است واما احمد بن ابى احمد پس او احمد ابن ابى احمد وراق جرجانى است چنانچه مولف در باب علائم ظهور در روايت شماره 38 تصريح به او نموده است.

(13) در بيشتر نسخه ها چنين است ولى در پاره اى از نسخه ها (حسينى) ودر بعضى (جنبى) نوشته شده است.

(14) در بحار (عبد ى) نوشته است ومن به چنين کس برخورد نکرده ام وشايد موسى بن هارون بن بشير قيسى ابومحمد کوفى بردى باشد که در تهذيب التهذيب عنوان شده است.

(15) سليمان بن بلال تيمى که کنيه اش ابو محمد است وابسته ى به آنان است. ودرالتقريب ابن حجر است که عبد الله بن مسلمة بن قعنب ابو عبد الرحمن حارثى بصرى ثقة از او روايت مى کند وآنچه در بعضى از نسخه ها سليمان بن هلال نوشته شده اشتباه از نويسنده ى نسخه است.

(16) در بحار به جاى (مخفر) که به معناى پناهگاه است (مجفو) نوشته ومجلسى فرموده است که معنايش آن است که چون بيايد مردم اطاعتش نکنند وجفايش کنند. ولى گفته شده اين معنا درست نيست زيرا روايت در مقام مدح آن حضرت است.

(17) او ابراهيم بن حکم بن ظهير فزارى ابو اسحاق است که در فهرست شيخ ورجال نجاشى معنون است وآنچه در نسخه ها نوشته شده به نام (ابراهيم بن حسين واو از ظهير) غلط است.

(18) در اين نسخه چنين است وشايد تحريف شده باشد واصلش چنين باشد (لو يخرج قبل لضربت عنقه) يعنى اگر پيش از وقت خروج کند گردنش را از پيکرش جدا سازند.