اندوخته خداوند

هادى نجفى

- ۱۴ -


سود بردن وبهره مندي مردمان از حضرت قائم در زمان غيبت

(عَنْ سُلَيْمانَ الْأَعْمَشِ ابْنِ مِهْرانَ، عَنْ جَعْفرٍ الصّادقِ عَنْ أَبيهِ عَن جَدِّه عَليِّ بْنِ الْحُسَيْنِ - رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ - قالَ:

نَحْنُ أَئِمَّةُ الْمُسْلِمِينَ، وحُجَجُ اللّهِ عَلَي الْعالَمِينَ، وساداتُ الْمُؤْمِنينَ، وقَادَةُ الْغُرِّ المُحَجَّلِينَ، ومَوالِي الْمُسلِمينَ، ونَحْنُ أَمانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَما أَنَّ النُّجُومَ أَمانٌ لِأَهْلِ السَّماءِ، وبِنا يُمْسَکُ السَّماءُ أَنْ تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِه، وبِنا يُنْزَلُ الغَيْثُ وتُنْشَرُ الرَّحْمَةُ، وتُخْرَجُ بَرَکاتُ الْأَرْضِ، ولَولا ما عَلَي الْأَرْضِ مِنّا لَساخَتْ بِأَهْلِهَا.

ثُمَّ قالَ: ولَمْ تَخْلُ مُنْذُ خَلْقِ آدَمَ - عَلَيْهِ السّلام - مِنْ حُجَّةِ اللّهِ فيها، إِمَّا ظاهِرٌ مَشْهُورٌ أَوْ غايبٌ مَستُورٌ، ولا تَخْلُو الْأَرضُ إِلي أَنْ تَقُومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةٍ، ولَوْلا ذلِکَ لَمْ يُعْبَدِ اللّهُ.

قالَ سُلَيْمانُ: قُلْتُ لِجَعْفَرٍ الصّادِقِ - رَضِيَ اللّهُ عَنْه -: کَيْفَ يَنْتَفِعُ النّاسُ بِالْحُجَّةِ الغائِبِ المَسْتُورِ؟

قالَ: کَما يَنْتَفِعُونَ بِالشَّمْسِ إِذا سَتَرَها سَحابٌ).(1)

(يعني:

از سُلَيْمانِ أَعْمَش پسرِ مِهْران،(2) منقول است که از إمام جعفرِ صادق نقل کرد وآن حضرت از پدرِ خويش واو از جدِّ وي، عليّ بن حسين - که خداوند از ايشان خُشنود باد(3) - نقل فرمود که فرمود:

ما، پيشوايانِ مسلمانان، وحُجَّتهايِ خداوند بر جهانيان، وسَروَرانِ مؤمنان، وراهبَرانِ سپيدْچهرگانِ سپيدْ دست وپايْ(4)، ومولايانِ أهلِ إسلام هستيم. همانگونه که ستارگان أمانِ أهلِ آسمان اند، ما أمانِ أهلِ زمينيم. به واسطه ما آسمان نگاه داشته مي شود تا جُز به إذنِ او (= خداوند) بر زمين فرونيفتد، وبه سببِ ما باران فروفرستاده مي شود ورحمت نَشر مي يابد وبَرَکاتِ زمين بيرون مي آيد، واگر کسي از ما بر رويِ زمين نبود، زمين، زمينيان را به کامِ خويش اَندَرمي کَشيد.

آنگاه فرمود: از هنگامِ آفرينشِ آدم - عليه السّلام - زمين از حجّتِ خدا که در آن باشد، خواه پديدار وشناخته وخواه غائب وپوشيده، خالي نبوده است، وتا زماني هم که رستاخيز بر پا شود، زمين خالي از حجّتي نخواهد بود، واگر اين نبود، خداوند پرستيده نمي شد.

سُلَيمان گفت: به إمام جعفرِ صادق - که خداوند از او خشنود باد - گفتم: مردمان چگونه از حجّتِ غائب وپوشيده بهره بَرَنْد؟

فرمود: همانگونه که از خورشيد در هنگامي که اَبري آن را بپوشانَد بهره مي بَرَند)..

شريفِ مرتضي در رساله اش درباره (غَيبتِ حجّت)، گفته است:

(اگر گفته شود: چه فرق است ميانِ وجودِ او در حالي که غائب باشد ودستِ کسي به او نرسد وهيچ انساني از او بهره مند نشود، وعدمِ او؟ واگر فرقي نباشد، همانگونه که رواست در استتار باشد تا بدانَد توده فرمانپذيرِ اوست وآنگاه ظاهر شود، روا باشد که خداوند او را تا زماني که بدانَد توده فرمانَش مي بَرَنْد در عَدَم بَدارَد؟

در پاسخ گفته مي شود: أوّلًا ما روا مي داريم که بسياري از أولياءِ وي وقائلان به إمامتش را به او دسترس باشد واز وي بهره بَرَند، وکساني از ايشان که به وي دسترس ندارند وشيعيان ومعتقدان به إمامتش که او را ديدار نمي کنند، در حالِ غَيبت نَفْعي را که معتقديم در تکليف از آن گُزيري نيست، از وي مي بَرَند؛ چه ايشان چون مي دانند که او در ميانِ ايشان هست وقطع دارند که طاعتِ وي بر ايشان واجب ولازم است، بناگُزير در دست يازيدن به زشتکاري از وي بيم کُنَند وبهَراسَند واز تأديب ومُؤاخَذَتش خوف داشته باشند وبدين ترتيب زشتکاريِ ايشان اندک ونيکوکاريشان بسيار گردد؛ يا اين أقرب باشد.

اين وجهِ عقلي حاجتِ به إمام است، وهرچند إمام از خوفِ دشمنانش واز اين روي که راهِ بهره بُردن از وي را بر خود بسته اند، ظاهر نشود، در اين گفتار تبيين کرديم که أوليايِ إمام بر دو وجهِ پيشگفته از وي بهره مي بَرَنْد.

بنابر آنچه مي گوئيم، فرقِ ميانِ وجودِ إمام که از خوفِ دشمنانش غائب باشد ودر اين حالت انتظار بَرَد تا فرمانپذيرِ وي شوند وآنگاه ظُهور نمايد وبه وظيفه اي که خداوند بر عهده وي نهاده است قيام کُنَد، وعَدَمِ وي، روشن وآشکارست؛ چه اگر وي معدوم باشد، مصلحت هائي که از کفِ بندگانِ خدا مي روَد ورهيافتگي هائي که از دست مي دهند ولطفي که از آن محروم مي مانَند، به خداوندِ سُبحان منسوب مي شود، وخداوند را در اين باب حجّتي ومَلامتي بر بندگان نباشد. ولي هنگامي که موجود وبه سبب آن که ايشان مايه خوفِ وي مي شوند در استتار باشد، مصلحت هائي که از کفِ ايشان مي رود ومنفعت هائي که از دست مي دهند، به خودشان منسوب مي شود وايشان خود بخاطرِ آن مورِد مَلامَت ومُؤاخَذَت اند).(5)

علّامه مجلسي (ره) درباره تشبيهِ آن حضرت - عليه السّلام - به خورشيدي که اَبر آن را پوشانيده باشد، وجوهي ياد کرده وگفته است: (تشبيه به خورشيدي که با اَبر پوشانيده شده است، به چند چيز إشارت دارد:

نخست آن که فروغِ هستي ودانش وهدايت به توسّطِ آن حضرت - عليه السّلام - به آفريدگان مي رسد؛ چه به أخبارِ مُستَفيضه(6) ثابت شده است که ايشان علّتهايِ غائيِ ايجادِ خَلق اند واگر ايشان نبودند، فروغِ هستي به ديگران نمي رسيد وپيدائيِ دانش ها ومَعارف بر خَلق ورفعِ بلايا از ايشان، به برکتِ آن وجودهايِ مقدّس وشفاعتْ خواهي از ايشان وتوسّل بديشان است. اگر ايشان نبودند خَلق به واسطه زشتکاريهاشان سزاوارِ أنواع ِ عذاب مي شدند چُنان که خدايِ متعال فرموده است: (وَما کانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وأَنْتَ فيهِمْ).(7) ما به دفعاتِ بيرون از شمار آزموده ايم که به هنگامِ بستگيِ کارها ودشواريِ مسائل ودوري از حضرتِ حق - تعالي - وبسته شدنِ أبوابِ فيض، وقتي ايشان را شفيع سازيم وبه فروغشان متوسّل گرديم، به اندازه ارتباطِ معنويي که در آن وقت با ايشان حاصل شود، آن دشواريها نيز مرتفع مي گردد. اين برايِ کسي که خداوند ديده دلش را به فروغِ إيمان توتيا کشيده باشد، عيان است، وتوضيحِ آن در کتابِ إمامت بيامده.

دوم آن که چُنان که مردمان هرچند از خورشيدِ پوشيده با اَبر مُنْتَفِع مي شوند، هردم انتظار مي بَرَند که اَبر به کناري روَد وخورشيد آشکار گردَد، تا بيشتر از آن بهره ببَرَنْد، در روزِگار غَيبتِ آن حضرت - عليه السّلام - هم، شيعيانِ مخلصِ وي در هر وقت وزمان، خروج وظهورِ وي را انتظار مي بَرَنْد ونوميد نمي شوند.

سوم آن که کسي که به رغمِ وُفورِ ظُهورِ آثارِ آن حضرت - عليه السّلام -، وجودِ او را مُنکِر باشد، چونان کسي است که وقتي اَبرها خورشيد را از ديدگان پوشيده دارند، وجودِ خورشيد را مُنْکِر شود.

چهارم آن که گاه نهان بودنِ خورشيد در اَبر برايِ بندگانِ خدا سودمندتر از آن است که آشکار وناپوشيده باشد؛ غَيبتِ آن حضرت - عليه السّلام - نيز در اين روزگاران برايِ ايشان سودمندتر است واز اين روست که وي از ايشان نهان است.

پنجم آن که نگرنده به خورشيد را، بيرون از اَبر، نظر به آن، ممکن نباشد واي بسا بخاطرِ ناتوانيِ باصِره اش از إحاطه به خورشيد، با نگريستن به آن نابينا شود. خورشيدِ ذاتِ مقدّسِ آن حضرت نيز چُنين است. اي بسا ظهورِ آن برايِ بَصائِرِ ايشان زيانبارتر باشد وسبب شود در بابِ حق نابينا شوند؛ در حالي که چُنان که آدمي خورشيد را از پسِ اَبر مي نگَرَد وزيان نمي بيند، بَصائِرِ ايشان هم إيمانِ به او را در زمانِ غَيبتش برمي تابَد.

ششم آن که خورشيد گاه از اَبر بيرون مي آيد وتنها برخي - ونه همه - آن را مي بينند؛ آن حضرت - عليه السّلام - هم در أيّام غَيبتش ممکن است تنها از برايِ بعضِ خَلق ظاهر گردد.(8)

هفتم آن که ايشان (يعني: حضرتِ قائِم وديگر إمامان - سلامُ اللّه عليهم أجمعين -) در فراگير بودنِ سودي که مي رسانند چون خورشيد هستند وتنها کسي که نابينا باشد از ايشان سود نمي بَرَد؛ چُنان که اين فرمايشِ خدايِ متعال که مي گويد: (مَن کانَ في هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْاخِرَةِ أَعْمى وأَضَلُّ سَبِيلًا)(9)، در أخبار به همين معنا تفسير شده است.

هشتم آن که همانگونه که پرتوهايِ خورشيد به اندازه روزنه ها وپنجره هايِ خانه ها وچندان که موانع از سرِ راهِ آنها برداشته شود، به خانه درمي آيند، حواسّ ومَشاعر، روزنه ها وپنجره هايِ دلِ خَلق اند، وبهره وريِ خَلقِ هم از أنوارِ هدايتِ آن وجودهايِ مقدّس، چندانست که موانع را، أعمّ از شَهَواتِ نَفْساني وعَلايقِ جِسماني، از حواسّ ومَشاعرِ خود بزدايند وپوشش هايِ انبوهِ هيولاني را از رويِ دلهاشان برانند، تا به مانندِ کسي شوند که بي هيچ پوشش زيرِ آسمانِ باز قرار گرفته وپرتوهايِ خورشيد از همه سو بر او مي تابَد.

باري، از اين بهشتِ روحاني هشت باب بر تو گُشوده شد وخداوند به فضلِ خويش هشت بابِ ديگر نيز بر من گشوده است که در عبارت نمي گنجد. باشد که خداوند در معرفتِ ايشان، بر ما وبر تو هَزار باب بگشايد که از هر بابِ آن هَزار باب گشوده آيد).(10)

تمسک به دين در زمان غيبت

(عَن يَمانٍ التَّمّارِ قالَ: کُنّا عِنْدَ أَبي عَبْدِاللّهِ عليه السّلام - جُلُوسًا، فقالَ لَنا:

إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ، المُتَمَسِّکُ فيها بِدينِهِ کَالْخارِطِ لِلقَتادِ.

ثُمَّ قالَ - هکَذا بِيَدِه -: فَأَيُّکُمْ يُمْسِکُ شَوْکَ الْقَتادِ بِيَدِه؟

ثُمَّ أَطْرَقَ مَلِيًّا، ثُمَّ قالَ: إِنَّ لِصاحِبِ هذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ، فَلْيَتَّقِ اللّهَ عَبْدٌ وَلْيَتَمَسَّکَ بِدينِهِ).(11)

(يعني:

از يَمانِ تمّار منقول است که گفت: نزدِ أبوعبداللّه (يعني: إمامِ صادق)- عليه السّلام - نشسته بوديم؛ به ما فرمود:

صاحبِ اين أمر را غَيبتي است؛ هرکه در روزگارِ آن غَيبت به دينِ خويش پايبَنْد باشد، مانندِ کسي است که با دست خارِ گَوَن را بتراشد.(12)

سپس فرمود - وبا دست إشاره وتصوير کرد - که: کداميک از شما تيغِ خارِ گَوَن را با دستِ خويش مي گيرد؟

آنگاه لَخْتي سر به زير افکَنْد وسپس فرمود: صاحبِ اين أمر را غَيبتي است، پس هر بنده بايد از خدا پروا کُنَد وبه دينِ خويش پايبند باشد)..

عبادت در روزگار غيبت، از عبادت در زمان ظهور افضل است

(عَنْ عَمّارٍ السّاباطيّ قالَ: قُلتُ لِأَبي عَبْدِاللّهِ - عَلَيْهِ السَّلام -:

أَ يُّما أَفْضَلُ: الْعِبادَةُ فِي السِّرِّ مَعَ الإِمامِ مِنْکُمُ المُسْتَتِرِ في دَوْلَةِ الباطِلِ، أَو العِبادَةُ في ظُهُورِ الحَقِّ ودَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمامِ مِنْکُمُ الظّاهِرِ؟

فَقالَ: يا عَمّارُ! الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ وَاللّهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَةِ فِي الْعَلانِيَةِ وکَذلِکَ وَاللّهِ عِبادَتُکُمْ فِي السِّرِّ مَعَ إِمَامِکُم الْمُسْتَتِرِ في دَوْلَةِ الباطِلِ وتَخَوُّفُکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ في دَوْلَةِ الْباطِلِ وحَالِ الْهُدْنَةِ أَفْضَلُ مِمَّنْ يَعْبُدُ اللّهَ - عَزَّ وجَلَّ ذِکْرُهُ - في ظُهُورِ الحَقِّ مَعَ إِمامِ الْحَقِّ الظّاهِرِ في دَوْلَةِ الْحَقِّ ولَيْسَتِ الْعِبادَةُ مَعَ الْخَوْفِ في دَوْلَةِ الباطِلِ مِثْلَ الْعِبادَةِ والْأَمْنِ في دَوْلَةِ الحَقّ.

وَاعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّي مِنْکُم الْيَوْمَ صَلاةَ فَريضَةٍ في جَماعَةٍ مُسْتَتِرًا بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ في وَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ اللّهُ لَهُ خَمْسينَ صَلاةَ فَريضَةٍ في جَماعَةٍ، ومَنْ صَلَّي مِنْکُمْ صَلاةَ فَريضَةٍ وَحْدَهُ مُسْتَتِرًا بِها مِنْ عَدُوِّهِ في وَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - بِها لَهُ خَمْسًا وعِشْرينَ صَلاةَ فَريضَةٍ وَحْدانِيَّةً، ومَنْ صَلَّي مِنْکُمْ صَلاةَ نافِلَةٍ لِوَقْتِها فَأَتَمَّها، کَتَبَ اللّهُ لَهُ بِها عَشْرَ صَلَواتٍ نَوافِلَ، ومَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ حَسَنَةً، کَتَبَ اللّهُ - عَزَّ وجَلَّ - لَهُ بِها عِشْرينَ حَسَنَةً، ويُضاعِفُ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - حَسَناتِ الْمُؤْمِنِ مِنْکُمْ إِذا أَحْسَنَ أَعْمالَهُ ودانَ بِالتَّقِيَّةِ عَلَي دينِهِ وإِمامِهِ ونَفْسِهِ وأَمْسَکَ مِنْ لِسانِهِ أَضْعافًا مُضاعَفَةً، إِنَّ اللّهَ - عَزَّ وجَلَّ - کَريمٌ.

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ! قَدْ - وَاللّهِ! - رَغَّبْتَني فِي الْعَمَلِ وحَثَثْتَني عَلَيْهِ ولکِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ کَيْفَ صِرْنا نَحْنُ الْيَوْمَ أَفْضَلُ أَعْمالًا مِنْ أَصْحابِ الْإِمامِ الظّاهِرِ مِنْکُمْ في دَوْلَةِ الحَقِّ ونَحْنُ عَلَي دينٍ وَاحِدٍ؟ فقالَ: إِنَّکُمْ سَبَقْتُمُوهُمْ إِلَي الدُّخُولِ في دينِ اللّهِ - عَزَّ وجَلَّ - وإِلَي الصَّلاةِ والصَّوْمِ والْحَجِّ وإِلَي کُلِّ خَيْرٍ وفِقْهٍ وإِلَي عِبادَةِ اللّهِ - عَزَّ ذِکْرُهُ - سِرًّا مِنْ عُدُوِّکُمْ مَعَ إِمامِکُمُ الْمُسْتَتِرِ، مُطيعينَ لَهُ، صابِرينَ مَعَهُ، مُنْتَظِرينَ لِدَوْلَةِ الْحَقِّ، خائِفينَ عَلَي إِمامِکُمْ وأَنْفُسِکُم مِنَ الْمُلُوکِ الظَّلَمَةِ تَنْظُرُونَ إِلَي حَقِّ إِمامِکُمْ وحُقُوقِکُمْ في أَيْدِي الظَّلَمَةِ، قَدْ مَنَعُوکُمْ ذلِکَ وَاضْطَرُّوکُمْ إِلَي حَرْثِ الدُّنْيا وطَلَبِ الْمَعاشِ مَعَ الصَّبْرِ عَلَي دينِکُمْ وعِبادَتِکُمْ وطاعَةِ إِمامِکُمْ والْخَوْفِ مِنْ عَدُوِّکُمْ، فَبِذلِکَ ضَاعَفَ اللَّهُ - عَزَّ وجَلَّ - لَکُمُ الْأَعْمالَ، فَهَنيئًا لَکُمْ!

قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداکَ! فَما تَرَي إِذًا أَنْ نَکُونَ مِنْ أَصْحابِ القائِمِ ويَظْهَرَ الحَقُّ ونَحْنُ الْيَوْمَ في إِمامَتِکَ وطاعَتِکَ أَفْضَلُ أَعْمالًا مِنْ أَصْحابِ دَوْلَةِ الحَقِّ والْعَدْلِ؟

فَقالَ: سُبْحانَ اللّهِ! أَما تُحِبُّونَ أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ - تَبارَکَ وتَعالَي - الْحَقَّ والْعَدْلَ فِي الْبِلادِ ويَجْمَعَ اللَّهُ الْکَلِمَةَ ويُؤَلِّفَ اللَّهُ بَيْنَ قُلُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ ولَايَعْصُونَ اللّهَ - عَزَّ وجَلَّ - في أَرْضِهِ وتُقامَ حُدُودُهُ في خَلْقِهِ ويَرُدَّ اللّهُ الْحَقَّ إِلَي أَهْلِهِ فَيَظْهَرُ، حَتَّي لَايَسْتَخْفَي بِشَيْ ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ.

أَما وَاللّهِ يا عَمّارُ! لَايَمُوتُ مِنْکُمْ مَيِّتٌ عَلَي الْحَالِ الَّتي أَنْتُمُ عَلَيْها إِلَّا کَانَ أَفْضَلَ عِنْدَ اللّهِ مِنْ کَثيرٍ مِنْ شُهَداءِ بَدْرٍ وأُحُدٍ فَأَبْشِرُوا).(13)

(يعني:

از عَمّارِ ساباطي(14) منقول است که گفت: به حضرتِ أبوعبداللّه (يعني: إمامِ صادق) - عليه السّلام - گفتم: کداميک (از اين دو) برترست: عبادتِ در نهان با إمامي از شما که پنهان باشد(15) در زمانِ چيرگيِ باطل، يا عبادت در زمانِ ظهورِ حق وچيرگيِ آن، با إمامي از شما که آشکار باشد؟

فرمود: اي عَمّار! صدقه در نهان - به خدا - برتر از صدقه آشکاراست، وهمچُنين - به خدا - عبادتِ شما در نهان با إمامتان که پنهان باشد در زمانِ چيرگيِ باطل، وبيمِ شما از دشمنتان در زمانِ چيرگيِ باطل وحالِ صلح(16)، برتر از (حال وکردارِ) کسي(17) است که خدايْ - عَزَّ وجَلَّ ذِکْرُه -(18) را در زمانِ ظهورِ حق با إمامِ بَرحقِّ آشکار در دولتِ حق عبادت کُنَد. عبادت با خوْف در زمانِ چيرگيِ باطل، چونان عبادت وأمنيّت در زمانِ چيرگيِ حق نيست.

وبدانيد آنکس از شما که امروز نمازِ فريضه اي را به هنگامش در جماعت بُگْزارَد واز دشمنش پوشيده بدارَد وبتمامت أدا کُنَد(19)، خداوند برايِ او پنجاه نمازِ فريضه گُزارده در جماعت بنويسد، وآنکس از شما که نمازِ فريضه اي را به هنگامش فُرادي بُگْزارَد واز دشمنش پوشيده بدارَد وبتمامت أَدا کُنَد، خدايْ - عَزَّ وجَلَّ - در برابرِ آن نماز، برايِ او بيست وپنج نمازِ فريضه فُرادي بنويسد، وآنکس از شما که نمازِ نافله اي را به هنگامش بُگْزارَد وبتمامَتْ أَدا کُنَد، خدا، در برابرِ آن نماز، برايِ او ده نمازِ نافله بنويسد، وهرکدام از شما کارِ نيکي کُنَد، خدايْ - عَزَّ وجَلَّ - در برابرِ آن، برايش بيست کارِ نيک بنويسد، وآنکس از شما که مؤمن باشد، اگر کارهايش را نيکو انجام دهد ودر بابِ دين وإمام وجانِ خود تقيّه پيشه کُنَد وجلويِ زبانش را بگيرَد(20)، خدايْ - عَزَّ وجَلَّ - حَسَناتش را چَندچَنْدان سازد. همانا خدايْ - عَزَّ وجَلّ - کَريم است.

گفتم: به فدايت شوم! به خدا که مرا به عمل ترغيب فرمودي وبرانگيختي، ليک دوست دارم بدانم چگونه ما امروز، به کردار، از يارانِ إمامي از شما که آشکار باشد در زمانِ چيرگيِ حق، برتر آمده ايم، حال آنکه همگي بر يک کيش هستيم؟!

فرمود: شما، در اندرآمدن به دينِ خدايْ - عَزَّ وجَلَّ -، ودر دست يازيدن به نماز وروزه وحج، وهر خير ودانش(21)، ودر عبادتِ خدايْ - عَزَّ ذِکْرُهُ(22) -، پوشيده از دشمنتان وهمسو با إمامتان که پنهان است، در حالي که او را مطيعيد وبه همراهِ او مي شکيبيد وچيرگيِ حق را چشم مي داريد وبر إمامتان وبر خودتان از پادشاهانِ ستمکار بيمناکيد، بر ايشان پيشي گرفته ايد؛ حقِّ إمامتان وحقوقِ خودتان(23) را در دستانِ ستمکاران مي بينيد که آن را از شما بازداشته وشما را از طلبِ فائدتِ دُنيَوي(24) وتکاپو برايِ معاش ناگزير کرده اند، وافزون بر اينها، در کارِ دين وعبادت وفرمانبرداري از إمامتان شکيبائيد واز دشمنتان بيمناک؛ بدينهاست که خدايْ - عَزَّ وجَلّ - (ثوابِ) أعمالِ شما را چندبرابر کرده که گُواراتان باد!

گفتم: به فدايت شوم! در جائي که ما امروز در إمامت وطاعتِ تو، به کردار، از يارانِ دولتِ حقّ وعدل برتريم، چرا بايد از يارانِ قائِم باشيم وحق پديدار گردد؟!

فرمود: سُبحانَ اللّه!(25) آيا دوست نداريد خدايْ - تَبارَکَ وتَعَالَي - حقّ وعدل را در بلاد پديدار سازَد ووحدتِ کلمه پديد آورَد وميانِ دلهايِ پراکنده أُلْفَت دِهَد(26) ومردمان خدايْ را در زمينش نافرماني نکنند وحدودِ إلهي در ميانِ آفريدگانش برقرار گردد وخداوند حق را به صاحبانش بازگَردانَد(27) وحق پديدار گردد(28) تا جائي که از بيمِ أَحَدي از آفريدگان ذرّه اي از حق پنهان کرده نيايَد.(29) هان! به خدا اي عَمّار! هرکدام از شما بدين حال که داريد بميرد، نزدِ خدا از بسياري از شهيدانِ بَدْر وأُحُد بَرترست؛ پس (بخاطرِ اين فضيلت) شاد باشيد!).

پى‏نوشتها:‌


(1) منتخب الأثر /271 به نقل از ينابيع المودّة /477 (نيز نگر: طبعِ جديدِ منتخب الأثر (سه جلدي)، 268:2.

ونيز نگر: کمال الدّين وتمام النّعمة، ط. جامعه مدّرسين، 1405 ه. ق.، 207:1؛ و: پهلوان: 393:1؛ و: کمره اي، 313:1 و314.

گفتني است حديثِ مورد بحث، دوبار در ينابيع المودّه به نقل از فرائد السّمطين آمده. نگر: ينابيع المودّة، ط. أُسوه، 75:1 و76، و: 360:3 و361).

(2) (أبومحمّد سُلَيمان بن مِهرانِ أَسَديِ کوفي (أَعْمَش) از أکابرِ عُلَما ومردي موثّق به شمار مي رود. ابنِ شهرآشوب - رضوانُ اللّهِ عليه - او را از خواصِّ أصحابِ إمامِ صادق - عليه الصّلوة والسّلام - به شمار آورده است. نگر: الموسوعة الرّجاليّه الميسّرة 410:1).

(3) (پوشيده نيست که هم شيوه اين دعا وهم دعائي که پس از اين آمده، سُنّيانه است وعلي الظّاهر به تَبَعِ متنِ ينابيع المودّه يِ قُندوزيِ حَنَفي اينگونه آمده.

تَأَدُّبِ شرعي اقتضا مي کند از أهلِ بيت - عليهم السّلام - با (سلام) و(صلوة) ياد کنيم؛ چُنان که شيوه قاطبه شيعه - أَعْلَي اللّهُ کَلِمَتَهُم - وبيداردلاني از أهلِ تسنّن نيز همين است).

(4) ((راهبرِ سپيدْچهرگانِ سپيدْ دست وپايْ)، ترجَمه اي است که از برايِ تعبيرِ معروف واصطلاحْ گونه (قائِد الغُرِّ المُحَجَّلين) مناسب به نظر رسيد.

اگر بخواهيم اندکي تفسيرآميزتر بيان کنيم، بايد - به سانِ أبوالمکارِم حَسَنيِ واعظ (قُدِّسَ سِرُّهُ الشَّريف) - بگوئيم: (پيشوايِ آنها که از آثارِ وُضو - که شِعارِ اهلِ ايمان است - روي ودَست و

پايِ ايشان سپيد باشد) (نگر: دقائق التّأويل وحقائق التّنزيل، پِژوهشِ جوياجهانبخش، ص 127)).

(5) رسائل الشَّريف المرتضي، 297:2.

(6) ((مُستَفيض) از اصطلاحاتِ دانشِ درايةالحديث است. (مُستَفيض) خبري است که اگرچه به حدِّ تَواتُر نرسيده، در هر طبقه بيش از سه (وبه قولي: دو) راوي داشته باشد.

نگر: أصول الحديث، الدّکتور عبدالهادي الفضلي، ص 99؛ و: معجم مصطلحات الرّجال والدّراية، ص 157).

(7) (س 8، آغازِ ي 33؛ يعني: وخداوند مادام که تو در ميانِ ايشان هستي، ايشان را عذاب نکُنَد).

(8) (علّامه مجلسي - قَدَّسَ اللّهُ روحَه العزيز - در حقّ اليقين مي افزايد:

(... حضرت صادق - عليه السّلام - فرمود که حضرتِ قائم - عليه السّلام - را دو غيبت خواهد بود: يکي کوتاه ويکي دراز، ودر غيبت او نخواهند دانست جايِ او را مگر خواصِّ شيعيانِ او ودر غيبتِ دويم نخواهند دانست مکانِ او را مگر مخصوصان ومواليانِ او.

ودر روايتِ ديگر وارد شده است که سي نفر از مخصوصانِ آن حضرت هميشه در خدمت او خواهند بود، يعني هريک که بميرند ديگري به جايِ او خواهد آمد) (ط. کانونِ پژوهش، ص 345 و346)).

(9) (س 17، بيشترينه ي 72؛ يعني: هرکه در اين جهان، کور (کوردل) باشد، در سرايِ بازپسين هم کور (کوردل) است وگُمراه تر).

(10) بحارالأنوار 129:13 طبعِ أمين الضَّرب، و93:52 و94 از طبعِ حروفيِ ايران (و344:21 و345 از چاپِ شيخ محمودِ دُريابِ نجفي، 1421 ه. ق)..

(علّامه مجلسي - أفاضَ اللّهُ عَلَينا مِن بَرَکاتِ مَرقَدِهِ الشّريفِ - هفت وجه از اين وجوه را در حقّ اليقين هم آورده است. نگر: ط. کانونِ پژوهش، ص 345 و346.

ثالثُ المَجْلسيّين، مُحَدِّثِ نوري - أَعَلَي اللّهُ مَقامَه - نيز، در نجم الثّاقب، پاره اي از اين وجوه را نقل فرموده است. نگر: ط. مسجدِ جمکران، ص 793 و794).

(11) الکافي 335:1 (؛ مصطفوي: 132:2.

نيز با لَخْتَکي تفاوت در: کمال الدّين وتمام النّعمة، ط. جامعه مدرّسين، 1405 ه. ق.، ص 343؛ و: الغيبه يِ طوسي، ط. مکتبة نينوي الحديثة، ص 275؛ و: الغيبه يِ نُعماني، ط. فارس حسّون کريم، ص 173 و174. طابعِ الغيبه يِ نُعماني نشانيِ روايت را در شماري از متون ياد کرده).

(12) (گرفتنِ خارِ گَوَن ودست کشيدن بر آن تا تراشيده گردد وبرگه هايش بريزد، (خَرط القَتاد) خوانده مي شود، وچون خارهايِ اين گياه مانندِ سوزن است، بطبْع دست را سخت رنجه مي دارَد ومي آزارَد. (خَرط القَتاد) در زبانِ عربي مَثَل است برايِ دست يازيدن به کارهايِ صَعب. نگر: مرآةالعقول، 33:4).

(13) الکافي 333:1 (اين حديثِ عَمّارِ ساباطي را شيخِ صدوق نيز در کمال الدّين (باب 55: ما رُوِي في ثوابِ المُنْتَظِر لِلْفَرَجِ) روايت کرده. نصِّ روايتِ کمال الدّين با روايتِ کافي تفاوتهائي دارد واين دگرسانيها احتمالًا با تفاوتِ برخي راويان در سندِ هريک از اين دو محدّثِ بزرگ بي پيوند نيست.

از برايِ نقلِ صدوق، نگر: پهلوان، 2: 550 - 548).

(14) (عمّار بن موسي ساباطي در روايت ثقه است؛ نگر: رجال النّجاشي، تحقيق: الشُّبَيْريّ الزّنجاني، ص 290).

(15) (گفته اند که چه بسا مراد از إمامِ پنهان، در اينجا، إمامي است که در حالِ تقيّه است وباسطاليد نيست؛ خواه ظاهر باشد وخواه غائب. نگر: مرآةالعقول، 21:4).

(16) (مراد حالتي است که در آن، بخاطِر مصلحت وبه أمرِ خداوند، با أئمّه جور مُصالحه ظاهري صورت پذيرفته ودر ظاهر با ايشان مُعارضه وستيزي صورت نمي بندد واز ايشان تقيّه مي کنند. نگر: مرآةالعقول، 21:4).

(17) (علّامه مجلسي - قُدِّسَ سِرُّه - خاطرنشان فرموده است که (ممّن يعبد اللّه) در اينجا يعني (من عبادة من يعبد اللّه)، واين نظيرِ عبارتِ قرآنيِ (وَلکِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقي) (س 2 ي 189) است. نگر: مرآةالعقول، 21:4.

مي افزايم: همچُنين سنجيدني است با عبارتِ قرآنيِ (وَلکِنَّ البِرَّ مَنْ امَنَ بِاللّهِ) (س 2 ي 177).

دانشمندانِ قرآنْ پِژوه درباره اين ساخت ونحوه تعبير، بتفصيل، سخن گفته اند. نگر: رَوضُ الجِنان ورَوْحُ الجَنان، تصحيح: ياحقّي - ناصح، ط. آستانِ قدس، 309:2 و310؛ و: 66:3 و67.

مقصود، آن که اين نحوه تعبيرِ نصِّ حديث، نه تنها به شيوائي ورسائيِ آن خلَلي نمي رسانَد، همسو با قرآنِ کريم نيز هست).

(18) ((عَزَّ وجَلَّ ذِکْرُهُ) يعني: گرامي وبزرگ است يادِ او).

(19) (يعني: شروط وواجباتِ آن، بلکه مُستَحَبّاتش را هم، به انجام رسانَد. نگر: مرآةالعقول، 22:4).

(20) (يعني: از آنچه نمي دانَد واز آنچه با تقيّه درنمي سازَد، خاموش بنشيند. نگر: مرآةالعقول، 22:4).

(21) (در متنِ مرآةالعقول (23:4) (إلي کلّ خير وفّقه) ضبط کرده اند، ليک در روايتِ صدوق در کمال الدّين (إلي کلّ فقه وخير) آمده. نگر: پهلوان 549:2، و: کمره اي، 359:2 - که مؤيِّدِ قرائتِ ما ومتنِ کافي يِ مَشْکول ومُعْرَبِ متداول است).

(22) ((عَزَّ ذِکْرُهُ) يعني: گرامي است يادِ او).

(23) (آنگونه که علّامه مجلسي - قدّس سرّه - فرموده، حقِّ إمام، إمامت است وفَيْ ء وخُمس، وحقوقِ ايشان زکات وخراج وديگر چيزهائي است که ظالمان از شيعه غصب کرده اند. نگر: مرآةالعقول، 24:4).

(24) (تعبيرِ (حَرْث الدّنيا)، در اين روايت، بجد سنجيدني است با همين تعبير در عبارتي از نهج البلاغه:

(إِنْ دُعِيَ إِلَي حَرْثِ الدُّنْيا عَمِلَ، وإِنْ دُعِيَ إِلَي حَرْثِ الْآخِرَةِ کَسِلَ) (نهج البلاغه، با ترجَمه دکتر شهيدي، ص 95؛ خ 103).

درباره اين تعبيرِ نهج البلاغه، نگر: مفردات نهج البلاغه، سيّدعلي أکبرِ قُرَشي، 261:1.

در روايتِ صدوق - قدّس سرّه - بجايِ (حرث الدّنيا)، (جدب الدّنيا) (نگر: پهلوان، 549:2؛ و: کمره اي، 359:2) آمده؛ هرچند گفته اند در بعضِ نسخ هم (حرث الأرض) است (نگر: پهلوان، 549:2، حاشيه)).

(25) ((سُبحان اللّه)، در اينجا، افزون بر تنزيه که در ذاتِ آن است، دلالت بر تعجّب وشگفتي هم مي کُنَد. نگر: مرآةالعُقول 24:4).

(26) (آنگونه که علّامه مجلسي - أَعلَي اللّهُ مَقامَه - فرموده است، مراد از (جمعِ کلمه)، همداستانيِ ظاهريِ خلق بر حقيقت است، ومراد از (أُلفتِ قلوب)، همداستانيِ واقعي بر حقيقت است. نگر: مرآةُالعُقول 24:4 و25).

(27) (بنا بر توضيحِ مرحومِ مجلسي - قُدِّسَ سِرُّه -، يعني: إمامت را به أهل بِيت - عليهم السّلام بازگردانَد. نگر: مرآةُ العُقول 25:4).

(28) (مي توان اينگونه هم معنا کرد که: صاحبِ حق پديدار گردد. نگر: مرآةالعُقول، 25:4).

(29) (به گونه هايِ ديگر نيز مي توان خوانْد ومعنا کرد. نگر: مرآة العُقول 25:4).