عقيده نجات بخش

آية الله العظمى لطف الله صافى گلپايگانى

- ۱ -


رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدى با مساوات اسلامى

اسلام دين مساوات، دين برابرى، دين حقوق بشر، ومنشور آزادى وکرامت وفضيلت وشرف واحترام انسان است.

آزادى ومساوات واقعى را اسلام اعلام کرد. قدر وارزش انسان از نظر اسلام عزيز است، او موجودى است که مورد تکريم خدا قرار گرفته ودر نيکوترين تقويم وکامل ترين آفرينش، آفريده شده است.

انسان بزرگترين حجتهاى خدا وخلاصه تمام عوالم وداراى عالى ترين لياقت واستعداد است.

از نظر اسلام، انسانها در هر کجا که زندگى کنند ودر هر قاره اى که باشند وبه هر زبانى که سخن بگويند، هر نژاد وجنس ورنگى که داشته باشند، عضو يک خانواده واز يک اصل ويک پدر ومادر مى باشند ودر کرامت انسانى برابرند.

تکليف الهى ومسؤوليت، متوجه انسان است ودر خطاباتى مثل: ياأيها الناس ويابنى آدم در قرآن مجيد، انسانها بطور مساوى مخاطب گرديده اند.

قرآن مجيد افتخار وامتياز نژادى، فاميلى، قبيله اى واينگونه مشخصات ظاهرى مثل رنگ وزبان را صريحاً الغا فرمود. از جمله در اين آيه مى فرمايد:

(يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر واُنثى وجعلناکم شعوباً وقبائل لتعارفوا ان أکرمکم عند الله أتقاکم)(1): اى مردم، ما شما را از نر وماده آفريديم وشما را گروه ها وقبيله ها قرار داديم براى اينکه يکديگر را بشناسيد. به درستى که گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزکارترين شما است.

واز حضرت رسول خدا صلى الله عليه وآله روايت است که در حجة الوداع فرمود:

أيها الناس الا ان ربکم واحد وان أباکم واحد الا لا فضل لعربى على عجمى، ولا لعجمى على عربى، ولا لاحمر على أسود، ولا أسود على أحمر الا بالتقوى: اى مردم آگاه باشيد که همانا پرورگار شما يکى است وپدر شما يکى است وآگاه باشيد که از براى عربى بر غير عرب، فضلى نيست واز براى غير عرب بر عرب برترى نيست وسرخ پوست را بر سياه پوست وسياه پوست را بر سرخ پوست فضلى جز به تقوا نيست.

در احکام اسلام، از عبادات ومعاملات وديات وقصاص وحدود وقضاء وغيره، اين مساوات اجتماعى ملاحظه شده است وفرقى بين سفيد وسياه، فقير وغنى، شاه ورعيت، وجاهل وعالم نيست.

اگر کسى عليه رئيس مملکت وخليفه وقت شکايتى داشته باشد، شکايت او در دادگاه شرعى عادى که به محاکمات همه رسيدگى مى نمايند، طرح مى شود، وآن رئيس مانند يک فرد عادى به محاکمه احضار مى گردد ودر مجلس محاکمه، در کنار خصم خود مى نشيند. واگر مدعى هم رئيس مملکت يا بزرگترين مقامات ارتشى يا هر شخصيت ديگر باشد، بايد به وسيله طرح دعوى در محکمه ادعا کند ونمى تواند با زور شخصى، حق خود را از کسى بگيرد. يا اگر بين ورثه يک نفر، پادشاهى باشد، مثل سائر ورثه ارث مى برد. يا اگر پادشاهى، قاتل باشد، ومقتول فردى از افراد مسلمانان باشد، ورثه مقتول مى توانند او را قصاص نمايند.

يکى از جريانهاى سوئى که عوامل سياسى موجب آن شد اين بود که خالد بن وليد را با اينکه مرتکب قتل مالک بن نويره گرديد وبا زوجه او به زور در عدّه هم بستر گشت از قصاص وحد شرعى معاف نمودند، وبه حق ورثه او ترتيب اثر ندادند.

وهمچنين از مطاعن مهم يکى اين بود که عثمان نيز عبيد الله بن عمر قاتل هرمزان را به ملاحظه اينکه پسر عمر بن الخطاب است، از قصاص معاف کرد ونه ابوبکر ونه عثمان، به اعتراض صحابه در اين قانون شکنى، اعتنا ننمودند.

اين اعمال واينگونه سوء استفاده ها از مقام، مخالف روح مساوات اسلام است.

امير المؤمنين عليه السلام در وصيت خود، در هنگامى که از ابن ملجم ضربت خورده بود، به بنى عبد المطلب سفارش فرمود:

يا بنى عبد المطلب لا ألفينکم تخوضون دماء المسلمين خوضاً، تقولون: قتل أمير المؤمنين، ألا لا تقتلن بى الا قاتلى(2): اى فرزندان عبد المطلب، نيابم شما را که به اسم خون خواهى از من خون مسلمانان را بريزيد وبگوئيد امير المؤمنين کشته شده است، واو يک فرد عادى نيست آگاه باشيد که البته براى قتل من، غير از قاتل مرا نکشيد.

مى گويند يک روز عمر از صحابه پرسيد: چه مى گوئيد اگر امير المؤمنين مقصودش خودش بود مردى را ببيند که زنا مى کند؟.

على عليه السلام فرمود: بايد چهار نفر شاهد بياورد والاّ مانند سائر مسلمانان حدّ قذف، بر او جارى مى شود.(3)

اسلام، حق غائب وسفيه ومجنون وبلکه جنين را برابر يک فرد کامل، حفظ فرموده است.

در نماز جماعت که در شبانه روز، پنج مرتبه تشکيل مى شود، اين مساوات، در ضمن پرستش خدا جلوه مى کند. صف اول به افراد يا طبقاتى اختصاص ندارد، هر کس زودتر حضور يابد، در صف مقدم قرار مى گيرد. گاهى سرباز يا سياه پوست، در صف اول، وفرمانده لشکر ويا سفيد پوست در صف آخر، پشت سر همه مى ايستد.

در مسجد اسلام نيز نا برابرى نيست، ومکان واطاق درجه يک ودو وجود ندارد، وهر کس در هر مکانى از مسجد نشست، احدى نمى تواند او را از آن مکان بردارد.

در حج که يکى از بزرگترين فرائض وشعائر اسلام است، جلوه اين مساوات، بسيار چشمگير وحساس است. آنجا ديگر تمام امتيازات از بين مى رود ومکتب بى امتيازى وبرابرى ومساوات باز مى شود.

در طواف وسعى ووقوف عرفات ومشعر واعمال منى، هيچ اثر وخبرى از امتيازات، وتشريفات پوچ ومقامات ومشاغل نيست. هر فرد است وخودش وگوشت وپوست واستخوانش، وارزش واقعى انسانى اش که خدا از آن آگاه است; هيچ رابطه اى غير از رابطه اخوت اسلامى وپرستش خدا نيست، همه به هم کمک مى دهند وبه هم تواضع مى نمايند ودر سلام به يکديگر پيشى مى گيرند.

اين اجتماعى است که محبوب خدا است والگوى يک اجتماع فاضل وانسانى است. کسانى که در اين اجتماع شرکت مى کنند، بايد پس از بازگشت، آن برنامه را در اجتماع شهر وکشور ومنطقه خود ادامه دهند واجتماع خود را بر اين اساس ومشابه آن اجتماع روحانى بسازند.

در آغاز اسلام که هنوز مردم به مساوات اسلام آشنائى نداشته وشکستن طلسم آن عادات ناروا ونشستن با فقرا وزيردستان برايشان کارى دشوار بود، گروهى مانند عيينة بن حصين واقرع بن حابس از کسانى که در رديف سران آنان شمرده مى شدند به پيغمبر صلى الله عليه وآله پيشنهاد کردند که: به آن حضرت، در صدر مجلس بنشين آن کارى که پيغمبر تا زنده بود از آن ابا داشت وسلمان وابوذر وصهيب وعمار وخبّاب وهم قطارانش از فقراء مؤمنين را که لباسهاى پشمى پوشيده بودند از خود دور کند تا ما باتو بنشينيم واز تو فرا بگيريم که مانعى از آنکه به محضر شما حاضر نشويم غير از اين افراد نيست!.

وقتى که اين پيشنهاد را که مخالف روح دعوت اسلام بود عرضه داشتند، خداى متعال اين آيه را نازل فرمود:

(واصبر نفسک مع الذين يدعون ربهم بالغداة والعشى يريدون وجهه، ولا تعد عيناک عنهم تريد زينة الحياة الدنيا، ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هواه وکان أمره فرطاً)(4): وشکيبا بدار خود را با آنانکه پروردگارشان را در بامداد وشبانگاه مى خوانند ورضاى او را مى خواهند وچشمانت را از آنها بر مدار، در حالى که زينت زندگى دنيا را بخواهى، واز کسى پيروى مکن که دلش را از ياد خودمان غافل کرديم وپيروى هواى خود را کرد وکارش تباه گرديد.

وقتى اين آيه نازل شد، پيغمبر اکرم برخاست وبه طلب ياران پشمينه پوش خود آمد، آنان را در آخر مسجد يافت که به ياد خدا مشغول بودند، پيغمبر فرمود:

الحمد لله الذى لم يمتنى حتى أمرنى أن أصبر نفسى مع رجال من امتى، معکم المحيا ومعکم الممات(5): حمد خداى راست، که مرا از اين دنيا نبرد تا امر فرمود که با مردانى از امتم، خود را شکيبا بدارم، با شما زندگى وبا شما مرگ است.

در سفينة البحار ذيل لغت فقر، روايت کرده است:

مردى توانگر که جامه اى پاکيزه در بر داشت به محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله شرفياب شد، ونزد آن حضرت نشست; مرد فقيرى که جامه اى چرکين داشت نيز آمد ودر کنار توانگر نشست، توانگر لباس خود را برگرفت، پيامبر عزيز اسلام به او فرمود: بيم کردى از فقر او چيزى به تو برسد؟

عرض کرد: نه.

فرمود: پس ترسيدى که لباس تو را چرکين سازد؟

عرض کرد: نه.

فرمود: پس چه تو را بر آن داشت که اينگونه رفتار کردى؟

عرض کرد: اى پيغمبر خدا، مرا قرينى شيطانى است که هر کار زشتى را براى من زينت مى دهد وهر کار نيک را ناستوده وقبيح جلوه مى دهد; من نصف مال خود را براى اين شخص قرار دادم.

رسول خدا به فقير فرمود: آيا مى پذيرى؟.

عرض کرد: نه.

توانگر پرسيد: چرا؟.

فقير گفت: مى ترسم که بر من داخل شود آنچه بر تو داخل گرديده است.

يکى از نشانه هاى اينگونه مساوات وتساوى همگان در برابر قانون، قانون امر به معروف ونهى از منکر است. به موجب اين قانون، هر فردى نه فقط حق دارد ديگرى را ـ هر کس وصاحب هر مقام ورتبه اى که باشد ـ با شرايط مقرر، امر به معروف ونهى از منکر نمايد، بلکه اين کار بر او واجب است.

قرآن مجيد مى فرمايد:

(والمؤمنون والمؤمنات بعضهم أولياء بعض يأمرون بالمعروف وينهون عن المنکر)(6): مردان مؤمن وبانوان مؤمنه همه يار ودوستدار يکديگرند. امر به معروف مى نمايند ونهى از منکر مى کنند.

وبه قدرى اين حق نظارت همگان بر اجراى قوانين وامر به معروف ونهى از منکر، اهميّت وفضيلت دارد که امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

وما أعمال البر کلها والجهاد فى سبيل الله عند الامر بالمعروف والنهى عن المنکر الاّ کنفثة فى بحر لجى(7): تمام کارهاى نيک وحتى جهاد در راه خدا، در برابر امر به معروف ونهى از منکر مانند قطره اى از آب دهن در برابر دريائى مواج مى باشد.

مختصر سخن اين است اسلام يگانه دينى است که مساوات صحيح را در جهان برقرار کرد وافرادى مؤمن به اين مساوات را در تمام اعصار وادوار، در مکتب تربيتى خود پرورش داد وشخص رسول خدا صلى الله عليه وآله اولين کسى بود که بيش از همگان، اصول مساوات را در غزوات ومناسبات ديگر رعايت مى فرمود.

يکى از علل مهم پيشرفت وپيروزى مسلمانان در صدر اسلام که ملل بزرگى مثل ايران وروم را فتح کردند، همين مساوات اسلامى بود که کشورها وملتهاى آن زمان، هرگز تصور آن را هم نمى کردند.

اين مساوات، ملتهائى را که گرفتار آن نا برابريها بودند واز کرامت انسانى در آنها خبرى نبود، چنان شيفته اسلام کرده بود که به هر کجا سپاه اسلام روى مى آورد، پيش از فتح نظامى، دلهاى مردم فتح شده بود ومردم، نويد انقلاب آزادى بخش اسلام را انتظار مى کشيدند ودر جنگ با سپاه مسلمانان، از دل واز روى ايمان، جنگ نمى کرند.

ايرانى، اين جنگ را جنگ با قيصر وسپاه بيگانه نمى ديد، جنگ با آزادى خودش وبا اعلان ارزش انسانى خود مى ديد.

اگر اسلام فاتح نمى شد همان رسوم وهمان نابرابريها وهمان بى احترامى ها به حقوق انسانى ادامه مى يافت. تمام آن تبعيضات وأن کاخ تيسفون وآن تجملات، که چشم بشر را خيره مى کرد، روز افزون مى شد، هر ملت هوشيارى آنگاه که صداى الغاى اين برنامه ها را به گوش دل بشنود، از اعلان مساوات در بين ملّت، استقبال خواهد کرد. اگر او را به زور، به ميدان جنگ ببرند، نمى تواند آنگونه بجنگد که طرف مقابل را شکست بدهد، چون شکست طرف مقابل، شکست واقعى خود او است.

البته علل ديگرى نيز در بين بود، ولى به نظر ما علت عمده پيروزى مسلمانان در صدر اسلام: قوّت تعاليم توحيدى اسلام وتأثير تربيت رسول خدا صلى الله عليه وآله ونفوذ قرآن در قلوب وتوجه گروه هاى بسيار ى از کشورهاى فتح شده به اصول عالى وهدفهاى مقدس اسلام بود که در اينجا نمى خواهم اين موضوع را به تفصيل مطرح کنم.

اجمالاً مسأله مساوات اسلام، فوق العاده دلربا وجالب وجاذب بوده وبر تجلى جمال اسلام نيز افزوده است. ريشه اين مساوات، از توحيد اسلام آب مى خورد واين مساوات يکى از ميوه هاى لذيذ وشيرين درخت توحيد است.

نظام امامت که يگانه نظام ورژيم الهى است، اين مساوات را اجراء مى نمايد واز تقدّم وتاخرهاى بيجا وتبعيضات ظالمانه جلوگيرى مى کند، وبه همه به يک چشم مى نگرد.

چنانکه برنامه آن در عصر رسول خدا صلى الله عليه وآله وامير المؤمنين عليه السلام به دنيا عرضه شد وحدود وکيفرها به طور مساوى اجرا مى گرديد ودر قضاياى متعدد مثل قضيه فاطمه مخزوميه همه دانستند که تبعيض در اجراى حدود امکان پذير نيست، وحدود شرعى وقوانين عليه هر کس وهر مقام که باشد، بدون هيچ گونه استثنائى اجراء مى شود.

چنانکه در عصر امير المؤمنين عليه السلام در موارد متعدد مانند شرب خمر نجاشى شاعر در ماه مبارک رمضان نيز اين برنامه معلوم گرديد که حدود وتعزيرات اجرا مى شود، اگر چه در حق يک نفر شاعر مذهبى باشد که شعر وزبانش براى تحريک وتهييج مردم به جهاد ومبارزه با دشمن، کار هزارها سرباز را بنمايد، نه شفاعتى پذيرفته مى شود ونه جاه واعتبار ظاهرى افراد اثرى دارد.

نظام امامت ومساوات اسلامى در زمان ظهور حضرت ولى امر، صاحب الزمان ـ أرواحنا فداه ـ وتوسط آن حضرت، در روى کره زمين ودر بين تمام ملل واقوام ونژادها ومرد وزن وکوچک وبزرگ، استقرار مى يابد وظهور آن حضرت که ظهور مطلق وتمام عيار اسلام است، ظهور مساوات جهانى اسلام نيز خواهد بود.

عقيده به حکومت مهدى عليه السلام يعنى عقيده به مساوات وبرابرى انسانى واسلامى، که معتقد به مساوات بايد آن را در ايام غيبت ايشان در هر سطحى که ممکن است اجرا کند در خانواده، در کوى ومحله، در شهر ومملکت، در مطب دکتر، در دکان نانوائى وگوشت فروشى، در مسجد واداره، در خريد وفروش(8)، در محل کار وپيشه، همه جا وهمه جا، حتى در سلام وتواضع، مساوات اسلامى وترک تبعيض را بايد اجرا نمايد.

معتقد به ظهور مساوات اسلام وظهور مجرى واقعى آن حضرت مهدى عليه السلام، از نابرابريها رنج مى برد واز تبعيضات متنفر است وبا واگذاردن کارها به نا اهلان که يک تبعيض بسيار خطرناک است، تا مى تواند مبارزه مى نمايد.(9)

پس طبع اين عقيده اقتضا دارد که معتقدين به ظهور امام عليه السلام مراعات مساوات اسلامى را در بين خود وديگران بنمايند ومعتقد به اين ظهور، مساوات خواه باشد.

اگر ما ببينيم در بين مللى که به اسلام معتقد نيستند ودينى هم که دارند آنها را به مساوات نمى خواند در بعض زمينه ها ودر بعضى موارد، رعايت مساوات مى شود هر چند در موارد مهم، مساوات وحقوق، فقط از جانب آنها مورد حمله وتجاوز است وما فاقد آن هستيم، بايد علت آن را جستجو کنيم وببينيم چرا عمل ما عقيده ما را تأييد نمى کند وچرا به لوازم نظام امامت که هم اکنون برقرار است، ملتزم نمى باشيم؟

شيعه که معتقد به اين نظام وآن ظهور کلى است، بايد اجتماعش نمونه ومعرّف مساوات اسلامى باشد ونظامى که رهبرى آن با حضرت بقية الله ـ أرواحنا فداه ـ است را به مساواتش، به عدالتش، به فضيلتش، به دنيا نشان دهد. زيرا که دين يک وظيفه، يک تعهد ويک مسؤوليت بزرگ است واعتقاد به ظهور مساوات اسلامى وظهور صحاب الزمان عليه السلام بدون انجام عملى آن وبدون مساوات خواهى عملى، وفاء به اين تعهد وعمل به اين وظيفه وتوجه به اين مسؤوليت نمى باشد.

رابطه عقيده به ظهور حضرت مهدى با عدالت اجتماعى وزمامدارى

عدالت از اصول مهم واز تعاليم واهداف عمده دعوت اسلام است که آيات قرآن مجيد واحاديث شريفه با کمال تأکيد وصراحت، همه را به آن مأمور ومتعهد اجراى آن ساخته است.

از جمله در سوره مائده، آيه8 مى فرمايد:

(اعدلوا هو أقرب للتقوى): عدالت وزيد که عدل به تقوى نزديکتر است.

ودر سوره انعام آيه152 مى فرمايد: (واذا قلتم فاعدلوا): وقتى سخن گفتيد، به عدالت سخن بگوئيد.

ودر سوره نحل، آيه90 مى فرمايد: (ان الله يأمر بالعدل والاحسان): خداوند متعال امر مى فرمايد به عدل واحسان.

در نهج البلاغه حکمت374، پس از آنکه امر به معروف ونهى از منکر را چنانکه در فصل: رابطه عقيده به ظهور، با مساوات اسلامى با آن تأکيد بيان نقل کرديم فرموده است، مى فرمايد:

وأفضل من ذلک کله کلمة عدل عند امام جائر: برتر از امر به معروف ونهى از منکر، سخن عدل است که در حضور پيشوا وزمامدار ستمکار گفته شود.

ونيز حضرت امير المؤمنين عليه السلام در آغاز خلافت ظاهرى ـ چنانکه در نهج البلاغه است ـ روش صريح خود را در اجراى عدالت چنين اعلام مى نمايد:

آگاه باشيد هر زمينى که عثمان از اموال متعلق به حکومت اسلامى که بايد عوائد آن صرف مصالح مسلمين، ورفع حوائج نيازمندان گردد به کسى بخشيده باشد وهر مالى را از مال خدا اعطا کرده باشد، به بيت المال برگردانده مى شود، براى اينکه حق قديم است يعنى با اساس وبا ريشه وسابقه است وچيزى حق را باطل نمى کند.

اگر بيابم آن اموال عمومى را که عثمان بخشيده است در حالى که مهر زنان کرده باشند، يا کنيزان را با آن خريده باشند، آن را به بيت المال بر مى گردانم که در عدل، وسعت وگشايش است وآن کس که عدل بر او تنگ باشد، ظلم بر او تنگ تر خواهد بود.

از آن حضرت روايت است که رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود:

لن تقدّس اُمة لا يؤخذ للضعيف فيها حقه من القوى غير متتعتع(10): هرگز پاک ومقدس نشود امت ومردمى که در آنها حق ضعيف از قوى بدون ترس گرفته نشود.

براى درک وفهم ابعاد اين عدالت اجتماعى، مطالعه سيره وروش رسول اکرم صلى الله عليه وآله وحضرت على عليه السلام را بايد راهنما قرار داد.

از اين مطالعه دانسته مى شود که روابط افراد با حکومت وروابط حکومت با افراد بايد چگونه باشد.

پيغمبر اکرم صلى الله عليه وآله روابطش با اصحابش، با ضعفاى مردم، با همه افراد، عادى بود. نقل کرده اند که شخصى در خدمت آن حضرت سخن مى گفت، مهابت محضر رسول خدا صلى الله عليه وآله او را فرا گرفت. پيامبر عزيز اسلام فرمود:

آسان بر تو باد آسان بر خود بگير که من پادشاه نيستم، من پسر زنى از قريش هستم که گوشت خشکيده مى خورد.

در خبر است که فرمود:

من سره أن يمثل له الرجال قياماً، فليتبوء مقعده من النار: هر کس شاد مى گردد از اينکه مردان برايش بپا خيزند وبايستند، در حالى که او نشسته باشد جايگاه خود را از آتش بگيرد.

در آن هنگامى که در روم وايران، حاکم وسلطان، مالک الرقاب مطلق رعيت بود وهيچ قانون وقاعده اى رابطه حاکم را با رعيت کنترل نمى کرد ورعيت مکلّف به خدمت حاکم بود ومنطق اين قدرت وتسلط، منطق فرعونى أنا ربکم الاعلى بود. خدا به پيغمبرش امر فرمود که خود را به مردم بشناسند که:

(انما أنا بشر مثلکم يوحى الى)(11): همانا من بشرى مانند شما هستم وبه من وحى مى شود.

على عليه السلام کسى است که از او نقل مى شود که فرمود:

هر کس مى خواهد نگاه کند به يک نفر از اهل آتش، نگاه کند به مردى که نشسته است ودر حضور او جمعى به حال احترام ايستاده اند.

در وقتى که حضرت به جهاد اهل شام مى رفتند، دهقانان انبار که آن حضرت را ديدند، از مراکب خود پياده شدند وجلو امير المؤمنين به شتاب مى رفتند. حضرت فرمود:

ما هذا الذى صنعتموه(12): اين چه کارى است که انجام مى دهيد؟.

گفتند: عادتى است که به آن اميران خود را تعظيم مى کنيم.

فرمود: به خدا سوگند، اميران شما از اين سود نمى برند وشما در دنيا خود را در زحمت ودر آخرت در شقاوت قرار مى دهيد.

وقتى حرب بن شرحبيل شبامى پياده در رکاب حضرت مى رفت واو را مشايعت مى کرد، امام عليه السلام فرمود: بازگرد که پياده بودن مثل تو با مثل من، براى والى، فتنه وبراى مؤمن موجب ذلت است.

يکى از اسناد مهم ويگانه دستور العمل زمامدارى وبرنامه عدالت اجتماعى، عهد نامه حضرت مولا است که براى مالک اشتر ـ عليه الرحمه ـ نوشت. منشورى عالى تر ودقيق تر از اين عهد نامه وموادى که در آن، امام عليه السلام بيان فرموده است نيست.(13)

حقوق همه طبقات وانسانها در اين عهد نامه مطرح شده وتعيين گرديده است.

اگر وزارت خانه هاى تعليم وتربيت ممالک اسلام، واقعاً بخواهند رشد فکرى واجتماعى مردم وشخصيت افراد را در برابر حکومت ومأموران آن تضمين کنند واين فاصله اى را که بين حکومت ومردم است از ميان بردارند، تا به جاى آنکه حکومت، خادم ملت باشد، مخدوم وارباب ملت نباشد، بايد اين عهدنامه را جزء برنامه هاى مدارس قرار دهند واز کلمه نخست تا پايان آن، جمله به جمله، آن را در کتابهاى درسى بنويسند وآن را شرح بدهند وبه معلمان هم دستور بدهند که کاملا مقاصد آن را به شاگردان بياموزند. خدا مى داند که در يک دوره چنان وضع عوض مى شود وسطح افکار بالا مى رود ودهقان، کارگر، زحمتکش، کارفرما، کدخدا، حاکم، محکوم، رئيس ومرئوس، به وظايف وحقوق واختيارات خود آشنا مى شوند که زمينه اى براى رشد هيچ گونه استثمار وديگتاتورى واستبداد، در جامعه باقى نخواهد ماند وبى عدالتيها وفرعونيّتها وتملق ها وتعظيم ها همه از بين خواهد رفت. از جمله مواد عهدنامه اين است:

وليکن أحب الامور اليک أوسطها فى الحق وأعمها فى العدل وأجمعها لرضى الرعية، فان سخط العامة يجحف برضى الخاصة، وان سخط الخاصة يغتفر مع رضى العامة(14): بايد محبوبترين کارها به سوى تو، کارى باشد که در راه حق وپرهيز از افراط وتفريط ميانه تر ودر عدل همگانى تر، وبراى خوشنودى رعيت جامع تر باشد زيرا خشم همگان، خوشنودى خاصه واختصاص دارندگان را از ميان مى برد وخشم خاصه با رعايت خوشنودى عموم تدارک مى گردد. ـ يعنى آنچه لازم است رعايت شود، رضايت عامه مردم است وبارضايت عامه، به خشم خاصه نبايد توجه کرد ـ.

وباز در فراز ديگرى از اين عهدنامه مى فرمايد:

وانما عماد الدين وجماع المسلمين والعدة للاعداء العامة من الامة، فليکن صغوک لهم وميلک معهم: همانا ستون دين وجماعت مسلمانان ووسيله پيروزى بر دشمنان، جمعيت وعامه است که بايد روى آنها حساب کارها را کرد پس بايد توجه تو، به ايشان وميل تو، به ايشان باشد.

مواد اين عهدنامه بسيار است وهر يک از ديگرى ارزنده تر ودر جاى خود حساس تر است که بايد شخص، با توجه به شرحهائى که بر اين عهدنامه نوشته شده است، به دقت آن را مطالعه نمايد تا بفهمد در حدود چهارده قرن پيش، امام عليه السلام چه اصول عالى وبلند پايه اى را به بشريّت عرضه داشته وچه حقوقى را براى مردم در برابر مسؤولان امور قائل بوده است که در دموکراسى ترين کشورهاى جهان در عصر ما، هنوز هم برقرار نشده است. در يکى از نامه ها که حضرت مولى عليه السلام به يک نفر از واليانامور مرقوم فرموده است، دستور مى دهد:

واخفض للرعية جناحک، وابسط لهم وجهک، والن لهم جانبک وآس بينهم فى اللحظة والنظرة والاشارة والتحية، حتى لا يطمع العظماء فى حيفک ولا ييأس الضعفاء من عدلک(15): براى رعيت بال تواضع وفروتنى را فرو آر ورويت را بر ايشان گشاده ساز، نرمى به آنها اظهار کن وبين آنها در نگاه واشاره ودرود، به مساوات رفتار کن تا بزرگان به ظلم تو طمع نکنند وضعيفان از عدل تو مأيوس نگردند.

در نهج البلاغه به خصوص روى اصل عدالت اجتماعى وحُسن رابطه حاکم ومسؤولان امور با مردم، تأکيدات بليغ شده وتعليمات حضرت على عليه السلام هدفهاى اسلام را در نظام حکومت واجتماع اعلام مى دارد که از جمله مراجعه شود به خطبه214 أما بعد فقد جعل الله سبحانه لى عليکم حقاً بولاية أمرکم وبه خطبه 222 والله لان أبيت على حسک السعدان مسهّداً وبه نامه آن حضرت به عثمان بن حنيف وخطبه ها ونامه هاى ديگر.

اين عدالت، هدف اسلام، هدف قرآن، هدف مکتب حضرت محمد صلى الله عليه وآله وحضرت على عليه السلام وهدف ظهور خاتم الاوصياء حضرت مهدى عليه السلام است.

عدالت را در فرصتى کوتاه ودر يک بعد زمانى ومکانى محدود، رسول خدا صلى الله عليه وآله وامير المؤمنين عليه السلام به مردم نشان دادند وچهره مطلق وجامع وکاملش، به وسيله حضرت مهدى عليه السلام آشکار مى گردد واز بارزترين وروشن ترين صفات وعلائم، مهدى موعود است که در بيش از صد حديث، آن رهبر دادگستر به اين صفت عدالت گسترى توصيف ومعرفى شده است.

در نظام امامت، حاکم در برابر پرخورى ستمگران وگرسنگى مظلومان وافراط وتفريطى که در امور واقع شود، مسؤول است.

على عليه السلام اين مسؤوليت را در خطبه شقشقيه چنين اعلام مى دارد:

أما والذى فلق الحبة، وبرأ النسمة لولا حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر، وما أخذ الله على العلماء أن لا يقاروا على کظة ظالم ولا سغب مظلوم، لالقيت حبلها على غاربها: سوگند به آن کس که دانه را شکافت وبشر را آفريد، اگر حضور مردمى که حاضر گرديدند نبود وحجت به وجود ناصر، قائم نمى گشت، وعهدى که خدا بر علماء گرفته، نبود که بر پرخورى ستمگر وگرسنگى مظلوم، موافقت نکنند يا قرار وآرام نگيرند، هر آينه ريسمان حکومت را بر گردنش مى انداختم.

پاورقى:‌


(1) سوره حجرات، آيه13.

(2) نهج البلاغه صبحى الصالح، نامه شماره47.
(3) کتاب حقوق الانسان صفحه27 ـ شايد عمر مى خواست با اين پرسش، از اصحاب اختيار بگيرد وبه اسم اجماع، يک قدرت فوق العاده اى که همه از او بيمناک شوند به دست آورد، اما على عليه السلام در اين موقع حساس، مانع از ظهور اين بدعت شد واعلام کرد که حکام وامراء، اين اختيار را ندارند وعمر هم نتوانست چيزى بگويد.
(4) سوره کهف، آيه28.
(5) تفسير مجمع البيان، جلد4، چاپ بيروت، صفحه149.
(6) سوره توبه، آيه70.
(7) نهج البلاغه، حکمت374.
(8) يکى از دستورات اسلام که از آن مى توان، دستورات مهمتر وکلى تر آن را در مورد مساوات به دست آورد، اين است که فروشنده بين مشتريان فرق نگذارد که به يک نفر جنس را ارزانتر بفروشد وبه ديگرى به قيمت متعارف بدهد، مگر آنکه خديدار، اهل تقوا باشد. در اين صورت هم، مستحب است که خريدار اين تبعيض را قبول نکند.
(9) يکى از علائم ظهور، تضييع است که در احاديث به واگذارى کارها به نا اهلان تفسير شده است.
(10) نهج البلاغه فيض الاسلام، ص1021، نامه53.
(11) سوره کهف، آيه110.
(12) نهج البلاغه فيض الاسلام، کلمات قصار 36.
(13) به کتاب الامام على صوت العدالة الانسانية تأليف جرج جرداق، نويسنده مسيحى که بين اين عهدنامه ومواد اعلاميه حقوق بشر مقايسه کرده، علاوه بر صراحت ودقت متن وابتکار، امتيازات ديگر اين عهدنامه را ياد آور شده است. وبه کتاب رمضان در تاريخ تأليف نگارنده رجوع شود.
(14) نهج البلاغه صبحى صالح، عهدنامه مالک اشتر.
(15) نهج البلاغه صبحى صالح، نامه46.