بهار آفرين قرنها خزان

محمد مهدي مهزيار

- ۳ -


(آزمايش)

در هنگام وقوع مسائل شخصي وپديده هاي اجتماعي، انسانها بر دو گونه اند: گروهي استقامت ورزيده وشکيبائي از کف نمي دهند، ودسته اي ديگر پايدار نبوده وخود را تسليم مکاره دهر مي نمايند. حال گو که تمامي سرمايه هاي ايمان وتحرکشان به تاراج رود. همين سنجش ثبات قدم است که در اديان توحيدي از اهميت ويژه اي برخوردار بوده وپيوسته بعنوان ملاک وميزاني که براي شناسائي درجات ايمان بکار مي رود، از تاکيد فراواني برخوردار بوده است. در فرهنگ اسلام هم اين سنت الهي برقرار بوده وبطور گسترده در مورد آن سخن رفته است واز آن جمله اين آيه قرآن کريم است که: آيا مردم گمان بردند که ما با ادعاي ايمان آنها را رها کرده ودر معرض امتحان در نيايند؟(1) زمان غيبت قائم منتظر، يکي از موارد تحقق اين اراده حق - متعال است که حوادث سهمگين هنگام غيبت از آن آزمايشگاهي مي سازد که مردم متدين وخالص واستوار را از منافقان سالوس ورياکار مشخص وممتاز مي گرداند: بخدا سوگند اين چنين نيست - که مي پنداريد - آنچه چشمداشت آن داريد - ظهور امام عصر (عليه السلام) - واقع نمي شود مگر آن که از غربال - زمان غيبت - در گذريد، وباز هم آن انتظارتان به ثمر نمي رسد جز اينکه از هم جدا شويد:... تا آن که پست عنصران به نهايت شقاوت خود رسند ونيک نهادان به اوج سعادت خويش.(2)

(قدرشناسي)

انسان عموما نهادش بر اين استوار است که تا هنگامي که بفراق چيزي مبتلا نشود آن را ارج نمي نهد وتا مدتها سرابها او را به خود مشغول نسازند، به چشمه حيات عنايت چنداني ندارد وبه قول سعدي: (چه دانند جيحونيان قدر آب - ز واماندگان پرس در آفتاب) پنهاني امام عصر (عليه السلام) نيز از اين نوع است که پس از آن همه قدر ناشناسيها که نسبت به اجداد گراميش - که درود خدا بر همگيشان باد - روا داشتند آن چنان که گروهي تکذيبشان نمودند ودسته اي به قتلشان همت گماشتند.(3) از ميان آدميان رخ برتافت واين چنين سرود که: حال که يازده گوهر درهم شکستيد، به حرمان اين آخرينشان گرفتار آئيد، تا تنگناي ظلمت ناشي از فراق اين چشمه آفتاب، شما را بر آن دارد که بهنگام ظهورش از آن گوهر شب چراغ نور فراوان برگيريد.

زمان

همان گونه که در مبحث نخست(4) لزوم بررسي پديده هاي هنگام غيبت را مبرهن ساختيم در اين گفتار نيز يادآور مي شويم که از آنجا که براي عمق بخشيدن به هر گونه تحرک، ضرورت شناسايي محيط وزمان کاملا بايد مورد نظر قرار گيرد، بر همين اساس هم شکل گرفتن جنبش هاي شيعي در عصر غيبت نيازمند شناختي ژرف از دوران، پنهاني امام غايب (عليه السلام) مي باشد. با عنايت به اين ضرورت است که ما در اين خش به پژوهشي گذرا در مورد خط مشي کلي وقايع زمان نهاني امام مهدي (عليه السلام) مي پردازيم. اما اين بررسي بر پايه ديدگاه وضابطه اي خاص ارائه مي گردد، که البته نه خود بافته بلکه متاثر از روايات رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) واوصياي گرانقدرش - که خداي را بر آنها درود فراوان باد. آن ديدگاه مورد نظر عبارت از درگيري فتنه در بين تمامي مردم - در همه دورانهاي غيبت - مي باشد چنانچه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به همين موضوع اشاره کرده وفرموده اند که:... سپس فتنه ها يکي پس از ديگري پديدار مي شوند، تا اينکه مردي از امت من بنام مهدي (عليه السلام) - از نهاني - خارج شود.(5) ونيز امام سجاد (عليه السلام) به يکي از يارانشان: اي اباخالد بدرستي وبي ترديد - در دوران امامت حجت غائب - آشوبها چون پاره هاي شب ظلماني از پي يک ديگر ظاهر مي شوند.(6) اما براي بررسي چگونگي اين فتنه ها نخست به معناي لغوي آن پرداخته وسپس تحقق آن را در جوامع اسلامي - از ديرباز تا کنون - مورد نظر قرار مي دهيم: فتنه در لغت داراي معاني گوناگون - وعموما در يک جهت - بوده که از آن جمله دشمني، عذاب، گمراهي، اختلاف مردم - که گاه به قتل وکشتار مي رسد - وغيره(7) مي باشد. همين مفاهيم است که از لحاظ گستره آن، در سرزمين هاي اسلامي - در يک عبارت جامع - چنين مصطلح مي گردد: پديد آمدن هر گونه واقعه اجتماعي يا جريان فرهنگي(8) که بر حرمان مادي يا معنوي مسلمانها انجامد. از اين دو پديده، نخستين آنها - وقايع اجتماعي - مردم را سخت به کام تنگنا ومشقت - وحتي در چنگال نابودي - انداخته، وديگري - جريانات فرهنگي - با نفوذ در ميان مسلمين پويايي امت را يا به رکود کشانده ويا از اصالت اسلامي خود خارج مي سازد. آن چنان که ملتي مسلمان را که گام در راه فطرت - نهادهاي ستوده انساني - نهاده است به اجتماعي با معيارهاي بيگانه - واغلب مخالف. با ضوابط اسلامي - تبديل مي نمايد، بطوري که با اين ترتيب هر لحظه مومنان سطحي(9) در خطر گمراهي قرار مي گيرند، آن چنان که پس از مدت زمان تنها گروهي اندک که داراي ايماني پولادين وبينشي ژرف(10) هستند باقي مي مانند، که آنها هم پيوسته با بي مهري - وبسا که شکنج - جامعه، که آن جريانات فرهنگي پايه هاي ايمانش را لرزان ساخته، مواجه گرديده ومجدد اعتبار خود را در ميان افراد آن از دست مي دهند(11) - آن چنان که مومنان راستين ومجاهدان با تقواي ما در آن نيم قرن سياه اين چنين بودند. البته در مورد ريشه يابي اين حوادث دو گانه مي توان اذعان داشت که پديده هاي اجتماعي عموما ناشي از عوامل داخلي (مانند سوء تدبير رهبران جامعه يا از وطمع طبقه اشراف عياش صفت بي قيد وبند) يا خارجي (مانند استعمار) مي باشد. ووقوع جريانات انحطاط آور فرهنگي در اثر خلاء جامعه از فرهنگ اصيل اسلامي. البته بر خلاف فتنه نخست، در اين مورد تنها توده اي خاص (مانند طبقات پائين اجتماع) آسيب پذير نيستند، بلکه بطور نسبي تمام مردم مسلمان در معرض خطر اين گونه تند بادهاي فرهنگي 58 مي باشند.(12) مساله مهم ديگر در زمان غيبت، گسترش اين فتنه هاست که از صدر اسلام (پس از درگذشت رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)) تا کنون - ونيز تا زمان ظهور - اين گونه مصيبات پيکر جوامع مسلمان را درهم شکسته - اند، آن گونه که شيوع هر جريان فرهنگي بيگانه، پيوسته مقدمه اي بوده است براي واقعه اي اجتماعي، با اين ترتيب که يورش هر جريان بيگانه با اسلام به بلاد اسلامي، بينش مذهبي امت خدشه دار گشته ودر نتيجه در پي خلاء جامعه از اين قوام نيرومند بوده است که انواع نابسامانيهاي اجتماعي مردم مسلمان را سخت در تنگنا انداخته واو را در معرض انحراف يا هلاکت در آورده است. آن - چنان که آن دوران حکومت، طاغوت مصداق تمام عيار اين روال کلي زمان غيبت مي باشد. بنابر اين شاهديم که چگونه در مجموع اين عوامل ياد شده دست بدست هم داده وجامعه را از درون پوسانده وآن را در معرض يک انفجار قرار مي دهند که اگر آن انقلاب هم داراي مبناي فکري صحيح واصيل - که جز اسلام راستين نتواند بود. نباشد، باز هم تکراري خواهد بود از مکررات.

با توجه به اين ديدگاه فرهنگي وتاريخي عصر غيبت است که عده اي که آن ناهنجاريها را احساس کرده لکن فاقد بينش اسلامي - اند - سر خورده ومايوس از هر امدادي - واز آن جمله قيام قائم موعود هم بصورت بدبيني وهم بصورت شک - گرديده وگروهي - که همان عياش صفتان مرز ناشناس ومريدان آنهايند - خيام خيام(13) برافراشته وغفلت را پيشه خود مي سازند وسرانجام دسته اي - از مومنان بي - بصيرت - وامانده وحيران که چه بايد نود واز کجا آغاز مي بايد کرد. که البته در اين ضمن هر يک از اين گروهها سر در گريبان خود برده وبا ادعاي من مصيبم وخصم مخطي در نفي وانکار - وبسا که رنج وآزار - هم ديگر مي کوشند وبه اين ترتيب تفرقه گزيني - بعد ديگر عصر نهاني امام غائب (عليه السلام) - تحقق مي پذيرد... واين از آن روست که تمامي امت در جاهليت بسر مي برند مگر آن کس که خداي رحمتش آرد.(14)

وظائف

در آغاز اين بحث نکته اي که ناچار از توجه به آن هستيم اين است که برنامه هاي شيعه در کليه زمانها يکسان است وچنين نيست که مقصود ما از وظائف زمان غيبت، جهتگيري هائي باشد که شيعيان دوران ديگر ائمه اطهار عليهم السلام موظف به انجام آنها نبوده اند. بلکه عنايت فرهنگ تشيع بر اين گونه تحرکها - در اکثر موارد - به ملاحظه عواملي چند - واز آن جمله عدم دسترسي ظاهري مردم به امام وتشديد وشيوع مسائلي که در ديگر زمانها نيز مطرح بوده است(15) - مي باشد وبه عبارت ديگر خط مشي شيعه در هنگام غياب امامش واکنشي در برابر حوادث آن عصر است. ودر حقيقت اين هشدارها ناشي از آن مي شود که از آنجا که جامعه تشيع - در زمان غيبت - در بعضي جبهه ها آسيب پذيرتر مي باشد، در آن سنگرها وي را به مقاومت بيشتري خوانده اند، که اين جبهه گيري وسنگرباني تحت عنوان وظائف شيعه در عصر پنهاني امام (عليه السلام) مطرح شده است. ما در ذيل به پاره اي از مهمترين اين وظائف اشاره مي کنيم:

(پايداري)

مقصود از اين عنوان آن است که عقيده مند اين مذهب وآئين در برابر هجوم مکاتب ومرامهاي بيگانه به بلاد اسلامي، خويش را نباخته وخللي در اعتقادات وانجام فرامين اسلاميش وارد نسازد، که اين خود بنيان مرصوصي(16) است که فرد وجامعه را در مقابل يورش فرهنگهاي غرب وشرق - که اصالت فرهنگ اسلامي را مغشوش وناخالص ودر مراحل بعد بي اثر مي سازد - حفظ مي نمايد. بعد ديگر اين استقامت آن است که وقوع مسائل شخصي يا اجتماعي، وي - شيعه - را از دينداريش باز ندارد، وبه تعبير ديگر رهرو اين راه نه آن چنان است که در فراز ونشيب جامعه يا پستي وبلندي زندگيش دست از اعتقادات خود برداشته واز انجام وظائف خود سرباز زند، که در اين صورت حرکتها يا مسخ مي شوند ويا به رکود مي گرايند.

(انتظار)

در بررسي جوانب زمان غيبت ملاحظه شد که يکي از آن ابعاد موضوع ياس ونااميدي از امدادهاي بشري يا الهي - در مورد ترميم نابسامانيها واصلاح جامعه - مي باشد که آن بزرگترين عامل اصطکاک در راه پيشرفت وتحرک اجتماع است، چه آن که مي دانيم پشتوانه تمامي تلاشهاي آدمي اميد است. براي مقابله با اين عامل رکود آور، مساله اي که در فرهنگ اسلام وتشيع تاکيد فراوان بر آن رفته است، موضوع انتظار فرج - چشمداشت قيام قائم موعود - مي باشد. که موارد زير نمونه هايي از آن بزرگداشت است: رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم): برترين کردار امت من انتظار فرج از خداوند عز وجل است.(17) وسرور پرهيزکاران (عليه السلام): انتظار گشايش (امور بدست مهدي (عليه السلام)) بريد واز رحمت حق نوميد مشويد. پس: بدرستي که بهترين اعمال نزد خداوند - عزيز وبلند پايه - چشمداشت فرج است... وهر آن کس که منتظر امر ما (قيام قائم) باشد، مانند بخون غلطيده راه خداست.(18) اما نخستين گام در اين مرحله آن است که با توجه به عدم توقيت(19) ائمه معصومين عليهم السلام درباره هنگام نهضت(20) واينکه ظهور منجي بشريت نخواهد بود مگر ناگهاني وغير منتظره(21)، مي - بايست در هر زمان وبهر هنگام چشم براه آن واپسين قيام بود، وپيوسته مي بايد سرود که: اللهم عجل لوليک الفرج(22)،(23) ونه اينکه هيچ گاه در اين مورد بخود شک وترديد راه داد ونه آن که فراز ونشيب زمانه در اين اعتقاد حرکت آفرين کمترين خللي وارد سازد، که اين سخن رسول خدا است که: بشارت باد شما را به مهدي (عليه السلام) در آخر زمان بهنگام تنگنا ولغزشها (24) به اين ترتيب است که، بايد کوشيد که در پي آن گام نخستين - اعتقاد خلل ناپذير وپيوسته در ياد انتظار - دومين قدم را هم برداشت وآن آمادگي براي پذيرش مهدي منتظر ودر ديگر عبارت شايستگي ياوري امام پيدا کردن ودر شمار اصحاب - زمان قيام حضرتش - قرار گرفتن است. که لازمه آن متصف به اوصاف ومتخلق به اخلاق آنان گشتن مي باشد. بعنوان مثال هنگامي که قرآن متقيان وصالحان را در فرجام کار وارث زمين معرفي مي کند،(25) آيا شيعيان هنگام غياب امام نمي - بايستي واجد آن صفات - تقوا وصلاح(26) باشد؟ ونيز اگر رزمندگي در رکاب قائم نيازمند شهامت، شجاعت فداکاري، تحرک، بينش ومعرفت مي باشد پس ما مي بايست جوانمرداني رشيد وجان نثاراني تلاشگر وآگاهاني تيزهوش باشيم که اگر هواي آنان داريم که در دوران حکومت قائم برتران وحکمرانان جهانند، هر يک آتان تواني برابر نيروي هفتاد مرد(27) دارد بايستي در پرورش وقوت بخشيدن به مغز(28) وعقل(29) وروحمان(30) بکوشيم.

... وچنين ابعادي است که شيعه عصر غيبت را همپاي رزمنده رکاب مهدي (عليه السلام) قرار مي دهد وبسا که والاتر از آنها زيرا آنانند که برتر وافضل از مردمان ديگر زمانها هستند، چه که خداوند متعال، به آنان عقل ودرک وقدرت شناختي داده است که غيبت بر ايشان چون ظهور است. خداوند ايشان را در آن زمان - غياب امام عصر (عليه السلام) - همپايه مجاهدان شمشير زن دوران پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) قرار داده است. اينانند اخلاص گزاران واقعي وشيعيان راستين وداعيان بخدا در نهان وآشکار.(31)

طول عمر

دانستيم که پروردگار والا مرتبه وجود حضرت مهدي (عليه السلام) را در صدف خانه غيبت نهان ساخته است، ونيز گفتيم که اين صدف شکسته نمي شود مگر آن زمان که آدمي دست از مرواريدهاي بدل برداشته وخواهان تلولو اين در پنهان گردد. ما از طرف ديگر آگاهيم که: اگر زمين بي امام ماند، اهلش را به کام خواهد کشيد.(32)،(33) با توجه به اين دو گونه معرفت (حتميت قيام ولزوم وجود حجت) است که مساله طول عمر ودير زيستي حضرت بقيه الله (عليه السلام) جزء خصوصيات ويژه ايشان قرار مي گيرند. واين ويژگي هنگامي اهميت بيشتري مي يابد که روايات نبوي واحاديث امامان شيعه عليهم - السلام بگونه گسترده از آن سخن رانده اند. که مجموع آن احاديث را برخي از محققان تا،(34) 318 مورد برشمرده اند. از آنجا که عمر دراز مدت امام عصر (عليه السلام) پديده اي غير متعارف در ميان انسانها مي باشد، از همان اوان غيبت استبعادها واعتراضها متوجه شيعه بوده است: ادعاي شما بر طول عمر صاحبتان واينکه معتقديد او جواني است داراي عقلي کامل ونيرويي تمام، امري خارق العاده است، زيرا بنا به عقيده شما در اين زمان - که سال 447 مي باشد وي 191 ساله مي باشد... وعادت بر اين نبوده است که هيچ انساني تا اين مدت باقي بماند. پس چگونه است که اين جريان را در مورد او - مهدي (عليه السلام) - نقض شده است؟(35) وشگفت آورتر: او کجا رفت؟ وچگونه وجود او امکان دارد؟ تا چه هنگام در غيبت خواهد بود؟ وحياتش تا چه مدت بطول مي انجامد با وجود آن که او اکنون هشتاد واندي!! سال عمر نموده است.(36)

همين حالت ناباوري است که همواره محدثين ومتکلمين وحکماي شيعي را برانگيخته است که بر اين نشانه حضرت مهدي (عليه السلام)، دلايلي اقامه کنند. ما در ذيل، با وجود عدم امکان بررسي تمامي آن براهين در اين نوشته،(37) پاره اي از آنها را از ديدگاههاي گوناگون ياد آور مي شويم:

(منطق): (عدم احاطه علمي)

بطور کلي ما در کليه قضاوتهاي خود هنگامي مي توانيم درباره پديده اي نظر مثبت يا منفي ارائه دهيم که بر تمامي جوانب قضيه آگاهي داشته وابعاد آن کاملا بر ايمان مشخص باشد. مساله عمر طولاني نيز از اين اصل منطقي خارج نيست زيرا که براي بررسي دقيق آن ناچار از شناختي ژرف نسبت به انسان وجهان هستيم، اما خود مي دانيم که بشر - با وجود پيشرفت فراوان علم در زمينه هاي مختلف - هنوز باعتراف سردمدارانش در مراحل اوليه اين طريق است وحتي پيشرفت معلومات با گسترش مجهولات نسبت تصاعدي دارد، به اين مفهوم که با کشف يک معضل علمي، بسا که دهها وصدها مسئله ومعماي ديگر، در پي آن خود نمائي نمايند. وبه تعبير يکي از پژوهشگران غرب: همچنان که با افزايش قطر کره، سطح تماس آن با عالم خارج افزايش مي يابد، توجه به مجهول نيز با پيشرفت معرفت افزوده مي گردد.(38)

(دانش): (اصالت حيات)

از اصول علمي مورد قبول دانشمندان بيولوژيست اينست که براي عمر بشر نمي توان حدي تعيين نمود وحتي اينکه ديرزيستي، مساله اي مرز ناپذير است وبه تعبير ديگر: مرگ لازمه قوانين، طبيعي نيست ودر عالم طبيعت از عمر ابد گرفته تا عمر يک لحظه اي همه نوعش هست، آنچه طبيعي وفطري است عمر جاوداني است.(39) اما اين تاثير روزگار بر ابدان آدميان - پيري وکهولت - ناشي از عواملي از قبيل عدم رعايت اصول بهداشتي وتغذيه ناصحيح وتاثيرات جوي ومحيطي وغيره مي باشد که بعضي از آنها شناخته وبرخي ديگر هنوز بر بشر مجهول بوده ورشته هايي از دانش بيولوژي مانند ژرياتري وجرونتولوژي در صدد کشف اين گونه اصول حياتي براي بالا بردن سن آدمي وطويل العمر ساختن وي هستند. بنابر اين با اين ترتيب آيا آن کس که آگاه از تمامي رموز جهان باشد قادر نخواهد بود که به عمري پس دراز دست يابد؟ بخدا سوگند اين چنين نيست (بلکه) عالم (به معناي واقع) هيچ گاه جهل نمي ورزد که نسبت به چيزي آگاه باشد وبه چيز ديگر جاهل. خداوند والاتر وارجمندتر وگراميتر از آن است که پيروي بنده اي (امام) را واجب سازد ليک علم زمين وآسمان را از وي دريغ دارد.(40)،(41)

(تحقق): (نمونه ها)

بطور کلي هنگامي که ما امري را - هر چند خارق العاده - در يک يا چند مورد تحقق يافته ديديم مي توانيم آن را در موارد ديگرش تعميم دهيم. مساله طويل العمر بودن از اين گونه پديده هاست که نظائر فراواني از آن سراغ داريم. چنانچه با توجه به قرآن، نوح لا اقل هزار سال عمر نموده است. وموارد گوناگون ديگر که ذکر آن موجب تطويل است. در اين مورد مي توانيد به کتاب العمرون ابوحاتم سجستاني متوفي 285 هجري وکمال الدين باب المعمرون ومتون ديگر مراجعه نمائيد.

(دين): (اراده الهي)

اما ما در فرهنگ اسلام براي اثبات اين واقعيت، هر چند که آن دلائل را بعنوان مويد اين ويژگي يادآور مي شويم، ليکن در حقيقت ما از اين براهين بي نياز هستيم زيرا اصل اين است که حيات حضرت مهدي (عليه السلام) بايستي تا هنگام قيام ادامه داشته باشد واين خواست پروردگار است ومي دانيم که چون خداوند اراده وجود چيزي را نمايد وبه او بگويد: باش پس مي شود.(42) از طرف ديگر اين خواست خداوند دائر بر بي اثر ساختن قوانين طبيعت - بر فرض که پيري را عامل نيستي انسان بگيريم - بي سابقه نيست، بلکه در موارد گوناگون قراوان اتفاق افتاده است که از آن جمله بي اثر ساختن سوزندگي آتش در مورد حضرت ابراهيم (عليه السلام)، سلب نمودن برندگي کارد نسبت به فرزند ارجمندش حضرت اسماعيل (عليه السلام) مي باشد.

با توجه به اين دلائل واسباب است که موضوع طول عمر قائم منتظر که از قبل در فرهنگ اسلامي قطعيت يافته بود از لحاظ منطق ودانش وتحقق واعتقاد ديني نيز امري سزاوار وانکار ناپذير مي - باشد.

قيام

آخرين ومهمترين ويژگي قائم منتظر موضوع قيام ايشان مي باشد، ودر حقيقت بايد گفت که تمامي ديگر خصوصيات خاص ايشان، (غيبت وطول عمر وغيره)، همه مقدمه اي براي تحقق يافتن اين مشخصه حضرتش مي باشد. که اين است سخن نبي مکرم (صلى الله عليه وآله وسلم): اگر از عمر دنيا باقي نماند جز يک روز، مسلم که خداوند چنان طولاني اش گرداند تا مردي از امت وخاندان من - که نامش همانند نام من است - برانگيزاند تا او زمين را به عدل وداد آورد همان گونه که از ستم وبيداد آکنده شده باشد.(43) همان گونه که در مبحث ريشه يابي(44) ملاحظه گرديد، قيام حضرت مهدي (عليه السلام) بمنظور تحقق بخشيدن به همان اهدافي است که پيامبران الهي در حصول به آنها ناموفق ماندند، که مي دانيم منتهاي آن اهداف سرانجام منجر به استقرار جامعه توحيدي وبرانداختن بنيان کفر وشرک مي گردد. موضوع انقلاب قائم موعود هم از اين جهت خارج نبوده ودر تعبيري جامع مي توان قصد از قيام ايشان را سير جامعه بشري به آخرين درجه کمال وحيات مادي ومعنوي دانست. براي ساختن اين بناي رفيع لازم است که نخست زمينه آن از هر گونه فراز ونشيب ونابرابري پيراسته گردد. به عبارت ديگر براي نيل به آن تنها مدينه فاضله ي محقق تاريخ، بايد جامعه انساني را از هر گونه ظلم وجور وفساد پاکسازي نمود واين ميسر نخواهد شد مگر آن که عاملان اين ستمکاريها از بين برده شوند به اين مفهوم که صدر نشينان اجتماع بشري را که همان گردنکشان جبار ومفسدان خونخوار هستند از مسند رياست جوامع بخاک ذلت افکنده وچنان دهانشان خرد کرد وشکست که ديگر آخرين خبر که از آنها شنيده شود از قعر جهنم باشد! که اين همه داغداري تاريخ بشريت از اين زورگويان مقام خواه وپست عنصران باطل پرست بوده است. در نتيجه اين پالايش جامعه بشري از اين گونه ستمگران است که فاصله هاي طبقاتي - که ثمره آن به عدالتيها - مي باشند بر - مي افتد، بگونه اي که هيچ گروه وملتي توان آن نمي يابد که بر هم ديگر تفاخر نموده وبرتري جويند. ودر پس اين تعديل عملي است که جهل وفقر - حاصل آن نابرابريها - نيز از جهان رخت مي بندد. اما براي تعميم اقدامات اصلاحي در سطح زمين، پس از بر افتادن آن ستمکاران جفا پيشه - ودر نتيجه از بين رفتن مرزهاي جغرافيايي کشورها - لزوم تشکيل يک حکومت واحد جهاني احساس مي گردد، بطوري که در تمام نقاط دنيا تنها يک پرچم برافراشته شود وآن لواي توحيدي باشد وعدل وايمان. پس از اين اقدام است که موعود امم، عدل وانصاف ومساواه را - با توجه به نياز واستعداد آدميان - بين انسانها برقرار مي سازد، آنسان که از کران تا کران گيتي اندک نابرابري وناخشنودي بچشم نمي خورد. پس از انجام اين برنامه هاست که مجال تجلي حق وپيروزي يگانه دين سعادت بخش بشر بدست مي آيد، بدان گونه که تمامي اهل زمين بر يگانگي خدا ورسالت نبي گراميش حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وولايت وصي بر حقش امير مومنان علي مرتضي (عليه السلام) گواهي دهند، واگر احيانا نابکاراني پس از آن همه تيره روزي ونافرجامي بشريت - که ناشي از شرک ونفاق وکفر بوده است - نخواهند سر تسليم در مقابل عدل وايمان فرود آورند، بي درنگ به پيشگامان ظالم خود ملحق خواهند شد، که ديگر در شهر آفتاب مجالي براي جلوه نمائي شب پره ها نيست. به اين ترتيب است که اسلام راستين - دور از هر گونه خرافه وبدعت وکجروي - در سر تا سر جهان گسترش مي يابد وهمه ساکنان کره ارض الهي ومحمدي (صلى الله عليه وآله وسلم) وعلوي مي گردند. در نتيجه اين يکپارچگي است که صميميت ويگانگي بين انسانها برقرار شده وصفات واخلاق نيک وپسنديده اسلامي جايگزين آن رسوم جاهلي مي شوند.

ديگر شيطان است که بايد گفت خوش آسوده بخواب که گاه هدايت است ونه هنگام ضلالت که آن همه که فريفته ودوزخ را لبريز نمودي بس است! در اين زمان است که بشارتهاي قرآن که نويد بخش سعادت بشر بودند يک بيک جلوه گر مي شوند واز آن جمله: (ولو ان اهل القري آمنوا واتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء والارض).(45) اگر اهالي شهري ايمان آورند وتقوا پيشه گيرند، از زمين وآسمان برکتها وفزونيها را نثارشان مي سازيم. که مفهوم اين آيه هنگامي تحقق مي يابد که تمام نيروهاو سرمايه هاي انسان وجهان از قوه به فعل واز باطن به ظاهر در آيند. به اين مفهوم که تمامي استعدادهاي آدمي - تا آخرين حد خود - شکوفا گشته ومنابع وانرژيهاي زمين وآسمان نيز في الجمله مورد بهره برداري وي قرار گيرند. وبه همين گونه کليه کهکشانها هم مسخر وي گردند وجان کلام آن که تمام مخلوقات خدا تحت تسلط انسان دوران قيام حضرت مهدي (عليه السلام) قرار مي گيرند. که اين رفعت مقام بشر خاک نشين تحقق اين آيه از قرآن کريم است: (وسخر لکم ما في السموات وما في الارض جميعا).(46) وآن چه که در زمين وآسمان است، وي همگي را مسخر شما گردانيد. اما لازمه اين تحول وتکامل گسترش دانش آدمي در تمام ابعاد است آن گونه که در جهان آفرينش مجهولي برايش باقي نماند. وچنين است پهنه روزگار عدل قائم که: علم بيست وهفت حرف است، تمامي معلومات بشر تا هنگام قيام امام منتظر، از دو حرف تجاوز نمي کند. تنها در آن زمان - ظهور - است که - با عنايت حضرت مهدي (عليه السلام) - آدمي به بيست وپنج حرف ديگر دست مي يابد.(47) اما گستره نهضت حجت منتظر (عليه السلام) تنها شامل جنبه مادي نيست بلکه عقل وفهم انسانها نيز به آخرين درجات کمال وارتقاء خود مي رسند: هنگامي که قائم ما قيام آغازد، خداوند دست - رحمت - بر سر بندگان نهد پس - در نتيجه اين عنايت حق - خردهاشان تمرکز يافته (هماهنگ شود) وعقلهاشان کامل گردد.(48) لکن اينجا نبايد فراموش کرد که تمام برنامه هاي قيام در حقيقت ايستگاههايي هستند براي رسيدن به مقصدي ماوراي آنها ومقدمه - اي براي انتقال انسان به فطرت - پيراسته از هر آلايش - اوليه خود وزمينه اي براي پرواز او بسوي ملکوت. که آن انتظام وسازمان، کوششي است نيکفر جام براي برگرداندن اين مرغ روح آدمي به آشيان خود همانجا که ملائک در پيشگاهش به سجده افتند. همانجا که زنگار غفلت - از ياد او - قلبش نيالايد. همانجا که با صفاي جان وجامعه اش محبت آن يگانه مقصود را در درون خود جايگزين سازد.

همانجا که سروش عالم قدس در جايش آهنگي از عشق معبود ندارد. همانجا که... تنها مرا پرستند ونه اندک شرک به من آرند.

تداوم انقلاب

واينک سخن بر سر آنست که ما که ظلمت شب به پايان برديم ودر کرانه فجر خيمه افراشتيم، هيچ چشم انتظار طلوع خورشيد جهانفروز هستيم؟ که سروش اين زمان آنست که: حال که سکان اين کشتي را از آن بي خدا گرفتيد وخود هدايتگر کاروان گشتيد، به چه سوي راه مي پوئيد؟ وکدامين ساحل را مقصد وماوا گرفته ايد؟ آيا نه اين است که - پس از آن طوفان سهمگين - در اين آرامش پهنه بيکران اقيانوس، جزيره بهشت را نشان گرفته ايم وبسوي آن است که پيش مي تازيم؟ ونه اينکه اين پويش هامان در جهت دستيابي بدان کشور خورشيد است؟ که اين است منزلگه ومقصد وماواي ما، وپشتوانه تمامي تلاشها وکوششهامان. آري براي رسيدن به آن جامعه موعود است که سازندگي اجتماع خود را آغاز کرده ايم، ودر جهت دستيابي بدان است که اين تلاشگريهاي خود را به سامان مي بريم. ونه اين چنين پنداريم که تحقق حکومت جهاني امام مهدي (عليه السلام) خيالي خام وسودايي نابهنگام است. که در اين انقلاب افتخار آفرين خويش ما بس جلوه ها از ابعاد قيام حضرتش را شاهد بوديم. که از آن جمله نقش ايمان در تکوين نهضت ونيز وحدت رهبري در پيشوائي عظيم الشان ومرجعي روحاني - ونائب عام خود حضرت - مي باشد. انقلاب امام مهدي هم، چنين است، منتهي با گستره اي فرا - گيرتر وابعادي ژرفتر ونيز در سطحي جهاني وبا همياري تمامي مستضعفان گيتي. ودر اين ميان اين رسالت عظيم بدوش ماست که مردمان را آماده پذيرش قيام حضرتش گردانيم. واين ميسر نيست مگر اينکه نخست مملکت خويش را به سامان آريم ودر کنار جنبش هاي اجتماعي وسياسي نهضت فرهنگي را هم از ياد نبرده واعتقادات اصل اسلامي وشيعي را در ميان توده مردم بگسترانيم. بويژه درباره مساله امامت وولايت - که اين روزها چندان سخن از اين روح حماسه آفرين شيعه نمي رود واين خطري است عظيم براي نهضت، که آن را به انحراف ومسخ مي کشاند - ومسائل مربوط به امام عصر (عليه السلام) بايد بسيار سخن رود وتمامي اقشار جامعه را از اين اعتقاد پويا وحرکت آفرين آگاه نمود. مرحله بعد آن است که به ياري ديگر مستضعفان - خاصه در کشورهاي اسلامي - شتافت وآنها را از استضعاف سياسي وفرهنگي به دنياي آزادي وآگاهي وايمان هدايت نمود. بدين ترتيب است که با اين تلاشگريها وزمينه سازيها وايجاد پذيرش قيام عدلگستر وجهاني امام مهدي، در ميان تمامي خلقهاي جهان، است که حضرت، که خود علت غيبت خويش را ناشايستگي مردم وکردارهاي ناپسند وعدم انتظارشان دانسته اند، باذن خداي پرده از رخ بر افکنده ونهضت داد آفرين خود را آغاز مي نمايد. به اميد آن روز در پايان توفيق پيروزي ورهيابي هر چه بيشتر خود را در اين اهداف الهي، از خداوند متعال خواستاريم.

پاورقى:‌


(1) ا حسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا وهم لا يفتنون آيه 2 سوره عنکبوت 29.
(2) عن ابي عبد الله (عليه السلام):... ايهات ايهات لا والله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم حتي تغربلوا، لا والله لا يکون ما تمدون اليه اعينکم حتي تميزوا... حتي يشقي من شقي ويسعد من سعد منتخب الاثر ص 314 حديث اول.
(3) مکرر - (کلما جاءهم رسول بما لا تهوي انفسهم فريقا کذبوا وفريقا يقتلون) آيه 70 سوره مائده 5.
(4) مبحث ياد آوري بخش زمان آگاهي.
(5) قال رسول الله في حديث: ثم تتبع الفتن بعضها بعضا حتي يخرج رجل من امتي يقال له المهدي منتخب الاثر فصل 2 باب 1 حديث 11.
(6) قال علي بن الحسين (عليه السلام): يا ابا خالد لتاتين فتن لقطع الليل المظلم ص 135 بحار الانوار جلد 51.
(7) المنجد ذيل فتن.
(8) فرهنگ عبارت از مجموعه اندوخته ها وساخته هاي هر قوم - اعم از آثار مکتوب يا روابط اجتماعي وغيره - مي باشد وجريان فرهنگي رواج يک چند مورد از مفاهيم آن. مثلا ترجمه کتب خارجي بفارسي - پس از انقلاب مشروطيت - يا نفوذ اخلاق وآداب غربي - ها در ممالک شرق، مواردي از اين گونه جريانات فرهنگي هستند.
(9) عن محمد بن علي الباقر (عليه السلام): وقبل ذلک شر فتن يمسي الرجل مومنا ويصبح کافرا... پيش از آن - قيام - بدترين فتنه هاست - آن چنان که - شخص بهنگام شب ايماندار است ولي در بامداد کافر - منتخب الاثر ص 437 حديث 19.
(10) قال علي (عليه السلام):... ولکن بعد غيبه وحيره فلا ينبت فيها علي دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين، الذين اخذ الله ميثاقهم بولايتنا وکتب في قلوبهم الايمان وايدهم بروح منه:... اما بعد از نهاني - امام - وسرگرداني - مردم - آن چنان که در آن زمان کسي بر دينش استوار نمي ماند مگر پاکديناني که در اوج يقين باشند، آن کسان که خداوند از آنها پيمان بر ولايت ما گرفته باشد ودر قلبهايشان ايمان نوشته باشد وبا تاييد خود آنها را ياري دهد. منتخب الاثر ص 205 حديث 5.
(11) ستذل اوليائي في زمانه ويتهادون رووسهم ما تهادي رووس الترک والديلم فيقتلون ويحرقون ويکونون خائفين مرعوبين و- جلين...: دوستان من (خداوند متعال) در زمان - غيبت - ش خوار گشته وسرهايشان به هديه - ستمگران - برده مي شود، همان گونه که در مورد اقوام ترک وديلم اين چنين گرديد. پس - عده اي - کشته مي شوند و- دسته اي - طعمه حريق مي گردند، - وپيوسته - در خوف واضطراب هستند... - کمال الدين، ص 310 و311.
(12) مانند گسترش مکاتب مغرب زمين در چند دهه اخير در کشور خودمان.
(13) مقصود سراينده رباعياتي است که روح کلي آنها دم غنيمت شمردن وپوچ جلوه دادن زندگي است.
(14) خطبه اميرالمومنين (عليه السلام) در نهج البلاغه: اعلموا علما يقينا ان الذي يستقبل قائمنا من امر جاهليتهم وذلک ان الامه کلها يومئذ جاهليه الا من رحم الله... جلد 51 بحارالانوار، حديث 23.
(15) از اين مسائل در بخش قبل (زمان) سخن رانديم.
(16) سد آهنين، آيه 4 - سوره صف.
(17) افضل اعمال امتي: انتظار الفرج من الله عز وجل. کمال الدين ص 644.
(18) قال امير المومنين (عليه السلام): انتظروا الفرج ولا تياسوا من روح الله فان احب الاعمال الي الله عز وجل انتظار الفرج (الي ان - قال) وقال (عليه السلام): الاخذ بامرنا معنا عدا في حظيره القدس و- المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه في سبيل الله. منتخب الاثر ص - 498 حديث 11.
(19) تعيين وقت.
(20) مکرر - نمونه اين گونه روايات را در باب 6 از فصل 8 کتاب منتخب الاثر آورده شده است. که از جمله آنهاست اين فرمايش حضرت صادق (عليه السلام): کذب الموقتون، ما وقتنا فيما مضي ولا نوقت فيما يستقبل.: آنها که براي هنگام ظهور - وقت تعيين مي کنند دروغگوياني بيش نيستند - ما - اهل بيت - نه در گذشته - براي قيام - زماني بر شمرديم ونه در آينده چنين خواهيم کرد.
(21) عن ابي جعفر محمد (عليه السلام) عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): انما مثله لمثل الساعه لا تاتيکم الا بغته منتخب الاثر ص 124.
(22) از وظائف خاص شيعه بهنگام غيبت، دعا براي تعجيل قيام قائم منتظر نمودن است چنانچه خود فرمود: اکثروا الدعاء، بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم: براي فرارسيدن ظهور، دعا بسيار نمائيد زيرا که آن موجب گشايش - امورتان - مي شود. کمال - الدين ص 485.
(23) خداوندا فرج وليت را به تعجيل انداز.
(24) قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): ابشروا بالمهدي في آخر - الزمان علي شده وزلال منتخب الاثر ص 171 ج 88.
(25) (لقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون) سوره الانبياء (21) آيه 105 (وان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبه للمتقين) آيه 128، سوره اعراف 7.
(26) شامل صلاح فردي وصلاحجوئي نسبت به جامعه.
(27) نه تنها زور با زور بلکه در قوت روح نيز چنين خواهند بود.
(28) کسب آگاهيهاي لازم براي پذيرش حضرتش.
(29) بصيرت وقدرت شناخت حق از باطل.
(30) پيراسته شدن از پليديها وآراسته گرديدن به نيکيها.
(31) منتخب الاثر ص 244 - بنقل از در فجر ساحل ص 63.
(32) براي ضرورت وجود حجت در زمين دلايل فراواني در فرهنگ شيعه ارائه شده است که، در اين نوشته تنها دو مورد آن را آورده ايم. مورد اول همين فرمايش معصوم است ومورد ديگر هم همان نتيجه حاصل از وجوب معرفت امام زمان (که در صفحات قبل دو حديث دال بر آن آورديم) - که عبارات از وجود حجت در زمين است - مي باشد.
(33) اصول کافي باب ان الارض لا تخلو من حجه حديث 10 - قال ابو عبد الله (عليه السلام): لو بقيت الارض بغير امام لساخت ص 334، چاپ کتاب فروشي اسلاميه.
(34) منتخب الاثر فصل 2 باب 30.
(35) کتاب الغيبه تاليف شيخ طوسي ص 78 و79.
(36) کتاب الغيبه تاليف محمد بن ابراهيم النعماني ص 157.
(37) (زائد است).
(38) ژان فوراسيته در ص 38 کتاب وضع وشرايط روح علمي.
(39) گفته برنارد شاو، ص 20 خورشيد مغرب محمد - رضا حکيمي.
(40) قال ابو جعفر (عليه السلام): لا والله لا يکون عالم جاهل ابدا، عالما بشي ء جاهلا بشيء. ثم قال: الله اجل واعذ واکرم من ان يفرض طاعه عبد يجب عنه علم سمائه وارضه - اصول کافي جلد دوم ص 13 حديث 6.
(41) مکرر فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما آيه 14، سوره عنکبوت 29.
(42) (انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له کن فيکون) 82 يس 36.
(43) لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يبعث فيه رجلا من امتي ومن اهل بيتي يواطي اسمه اسمي، يملا الارض قسطا وعدلا کما ملئت ظلما وجورا - منتخب الاثر فصل 2 باب 1.
(44) مبحث الف.
(45) آيه 96 سوره اعراف 7.
(46) آيه 13 سوره الجاثيه 45.
(47) از حضرت علي (عليه السلام)، ص 267 و268 مهدي منتظر نوشته حاج شيخ محمد جواد خراساني، چاپ دوم.
(48) عن ابي جعفر (عليه السلام) قال: اذا قام قائمنا وضع الله يده علي رووس العباد فجمع بها عقولهم وکملت به احلامهم.