دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۷ -


امامت از نظر روايات

هوشيار:  تمام مطالبى كه راجع به امامت عرض شد در روايات اهل بيت منصوص است، اگر در صدد تحقيق باشيد مى توانيد به كتب حديث مراجعه نماييد ولى براى نمونه چند عدد آنها را مى خوانم:

ابوحمزه مى گويد: خدمت حضرت صادق(عليه السلام) عرض كردم: آيا زمين بدون وجود امام باقى مى ماند؟ فرمود: اگر زمين بى امام گردد فرو خواهد رفت.(1)

وشاء مى گويد: خدمت امام رضا(عليه السلام) عرض كردم: آيا زمين بى امام مى ماند؟

فرمود: نه.گفتم: براى ما روايت شده كه زمين بى امام نمى گردد مگر در صورتى كه خدا بر بندگانش غضب نمايد پس آن جناب فرمود: زمين بى امام نمى گردد والا فرو خواهد رفت.(2)

ابن الطيار مى گويد: از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم كه مى فرمود اگر در زمين بيش از دو نفر هم موجود نباشد، يكى از آنان حتماً حجت خواهد بود.(3)

حضرت ابوجعفر (عليه السلام) فرمود: به خدا سوگند! خدا از آن وقتى كه آدم را قبض روح كرده تا حال، هرگز زمين را بى امامى كه مردم به واسطهء او هدايت يابند رها نكرده است واوست حجت خدا بر بندگانش. زمين هرگز بى امام باقى نميماند تا خدا بر بندگانش حجتى داشته باشد.(4)

حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: خدا ما را به نيكوترين خلقت آفريد ودر آسمان وزمين خزانه دارعلوم خويش قرار داد. درخت با ما تكلم نمود وبه عبادت كردن ما، خدا عبادت مى شود.اگر ما نبوديم خدا عبادت نمى شد.(5)

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: اوصيا درهاى علوم ربوبى هستند، بايد ازآن درها داخل دين شد. اگر آنان نباشند خدا شناخته نمى شود وبه وجود آنان خدا بر بندگانش احتياج مى نمايد.(6)

ابوخالد مى گويد: تفسيراين آيه ــ فآمنوا بالله ورسوله والنورالذى انزلناــ راازحضرت ابى جعفر(عليه السلام) پرسيدم. فرمود: اى ابا خالد! به خدا سوگند مراد ازنور،ائمه مى باشند،اى ابا خالد! نورامام در دلهاى مؤمنين از نور شمس تا بنده تر است. آنان هستند كه قلوب مؤمنين را نورانى مى گردانند، خدا نور آنان را از هر كس بخواهد ممنوع ومستور مى كند پس قلبش تاريك وپوشيده مى گردد.(7)

حضرت رضا(عليه السلام) فرمود: وقتى خدا اراده كرد فردى را براى امور بندگانش انتخاب كند، شرح صدرى به وى عطا نموده قلبش را چشمهء حقائق وحكمت ها مى گرداند وعلوم خودش را همواره به او الهام مى كند بعد از آن از هيچ جوابى عاجز نخواهد ماند ودر بيان حقائق وراهنمايى صحيح  به ضلالت وگمراهى مبتلا نمى گردد. از خطا معصوم است واز تأييدات وتوفيقات وراهنمايى هاى خداوندى همواره برخوردار مى باشد واز خطاها ولغزشها در امان است. خدااو را به اين مقام برگزيد تا بر بندگانش، حجت وگواه باشد.  اين بخششى است خدايى، كه به هر كس خواست عطا مى كند.

وفضل خدا بزرگ است.(8)

پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: ستارگان امان اهل آسمانند، اگر نابود شوند اهل آسمان نيز نابود مى گردند. اهلبيت من امان ساكنين زمين مى باشند، پس اگر اهلبيت من وجود نداشته باشند اهل زمين نيزهلاك مى گردند (139)

على (عليه السلام) فرمود: زمين از قائمى كه براى خدا قيام كند وحجت خداى را بر پا دارد خالى نمى گردد. گاهى ظاهر ومشهور است، گاهى ترسان وپنهان، براى اينكه حجتهاى خدا باطل نگردد. عدد آنان چه بسيار كم وكجا هستند؟ به خدا سوگند! از حيث عدد كم مى باشند ليكن از حيث قدر ومقام بزرگند. خدا به وسيلهء آنان حجت وبراهين خويش را حفظ مى كند تا هنگامى كه آن براهين را در نزد امثال خودشان وديعه گذارند ودر قلوب آنان كشت وزرع كنند.

علم، آنان را به حقيقت بصيرت وبينايى رسانده است، به روح يقين برخورد كرده واصل شده اند. آنچه را مستان وشيفتگان مال وثروت سخت ودشوار  مى شمارند در نظر آنان سهل وآسان است، به چيزيكه جهال از آن وحشت دارند مأنوسند. مصاحبتشان با دنيا، به واسطهء بدنهايى است كه ارواح آنها به محل اعلا معلق ومربوط است. آنان در زمين خليفه هاى خدا ودعوت كنندگان دين هستند4 قال على عليه السلام ــ فى خطبة الى ان قال ــ اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة: اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً، لئلا تبطل حجج الله وبيناته وكم ذاواين اولئك؟؟ اولئك والله الاقلون عدداً والاعظمون عنداالله قدراً. يحفظ الله بهم حججه وبيناته حتى يودعوها نظرائهم ويزرعوها فى قلوب اشباههم.

 هجم بهم العلم على حقيقة البصيرة وباشروا روح اليقين واستلانوا مااستوعره المترفون وانسوا بما استوحش منه الجاهلون وصحبوالدنيا با بدان ارواحها معلقة باالمحل الاعلى، اولئك خلفاءالله فى ارضه والدعاة الى دينه.(9)

علي(عليه السلام) فرمود: گوهرهاى گرانبهاى قرآن در وجود اهل بيت نهاده شده آنان گنج هاى خدا مى باشند. اگر سخن گويند صادقند واگر ساكت بمانند كسى برايشان سبقت نمى جويد.(10)

علي (عليه السلام) دربارهء اهل بيت فرمود: به بركت وجود آنان حق در جايش مستقر مى شود وباطل زائل مى گردد وزبانش از بيخ قطع مى شود. آنان دين را تعقل نموده اند تعقلى كه با فهم وحفظ وعمل همراه است، نه تعقلى كه به مجرد شنيدن ونقل كردن باشد. به درستى كه روايت كنندگان علم بسيارند لكن رعايت كنندگان آن كميابند.(11)

سخن را كوتاه كنم: از دليل عقلى مذكور واحاديثى كه در اين موضوع صادر شده استفاده مى كنيم: مادامى كه نوع انسان روى زمين باقى باشد، بايد همواره در بين آنها فرد كامل معصومى وجود داشته باشد كه تمام كمالاتى كه براى آن نوع امكان دارد، در او به فعليت رسيده، علماً وعملاً، هدايت افراد را عهده دار باشد وچنين فرد ممتازى امام وپيشرو انسانيت خواهد بود. آن وجود مقدس در راه كمالات انسانى صعود مى كند وبقيهء افراد نوع را به سوى آن كمالات ومقامات دعوت مى نمايد وبه واسطهء وى همواره بين عالم غيبى وعالم انسانى رابطه واتصال برقرار است، افاضات عوالم غيبى اولا بر آن وجود شريف وبه بركت او بر ديگران تراوش مى كند. اگر چنين فرد ممتاز وكاملى در بين مردم وجود نداشته باشد لازم مى آيد كه نوع انسان بدون غايت ومنقطع گردد ونوع بدون اتصال وغايت، انقراض برايش ضرورى است پس قطع نظر ازادلهء ديگر، اين دليل نيز دلالت مى كند كه: هيچ عصر وزمانى واز جمله عصرما، از وجود امام خالى نخواهد بود وچون درعصر ما امام ظاهرى وجود ندارد بايد گفت: در حالت غيبت واختفاء زندگى مى كند.

نگارنده: بحث خيلى طولانى شده بود وبراى اينكه افراد خسته نشوند قرار شد ادامه بحث براى جلسه بعد بماند.

عالم هورقليا وامام زمان

نگارنده: جلسه در منزل آقاى جلالى تشكيل شد واولين كسى كه شروع به صحبت كرد، خود آقاى جلالى بود:

جلالى: عدهء كمى از مسلمين مى گويند: امام عصر همان فرزند امام حسن عسكرى است كه در سال 256 متولد گشته، ليكن آن جناب از اين عالم به عالم (هورقليا) ارتقاء يافته وهروقت، نوع انسانيت بسن بلوغ رسيد وكدورات اين عالم را رها كرد واستعداد ملاقات ومشاهدهء امام عصر را پيدا كرد، آن حضرت را مشاهده خواهد نمود.

يكى از بزرگان آنها در كتاب خويش نوشته: (اين عالم نازل شده بود تا ته زمين. در عصر آدم به او گفتند: بالا بيا وهنوز در هنگام بالا رفتن است واز آن كثافتها وغلظتها وغبارها نرسته وبه هواى صاف نرسيده است. پس اينجاها مقام ظلمات است ودر ظلمات، دينى مى جويند وعملى مى كنند واعتقادها دارند وچون از اين غبارها بگذرند وداخل هواى صاف شوند، آفتاب رخسارهء ولى را مشاهدتاً ببينند وانوار او را مشاهده كنند واز او علانيه وبى پرده منتفع شوند، واحكام،احكام ديگر شود ودين ديگر دين، ووضع ديگر وضع.

پس بايد ما برويم تا آنجا كه ولى ظاهر است برسيم نه آنكه ولى به پيش ما آيد. اگر ولى پيش ما آيد وما قابل نباشيم از او منتفع نشويم پس اگر او به پيش ما آيد وما به همين احوال باشيم او را نخواهيم ديد ومنتفع نخواهيم شد وخلاف حكمت هم هست واگر قابليت ما تغيير كرده وبهتر شده ايم پس معلوم است بالاتر رفته ايم پس معلوم شد كه: ما بايد بالا رويم تا به آن مكان برسيم ونام آن مكان در زبان حكمت (هورقليا) است. پس چون دنيا برود بالا تا به مقام (هورقليا) رسد آنجا دولت امام خود را بيند وحق منتشر وظلم برطرف بيند.(12)

هوشيار: مراد نويسنده خوب روشن نيست، اگر مى خواهد بگويد امام زمان(عليه السلام) اجزاء ترابى وبدن مادى خويش را رها نموده به عالم مثال صعود نموده است واكنون از موجودات زمينى ومادى به شمار نمى رود تا آثار ولوازم ماده در وى ضرورت داشته باشد، اين سخن قطع نظراز اينكه فى حد نفسه مطلب غير معقولى است، با براهين عقلى ونقلى امامت سازش ندارد،زيرا آن براهين دلالت مى كنند كه: هميشه بايد در بين افراد انسان، فرد كاملى كه تمام كمالات انسانيت در وى به فعليت رسيده  ودر متن صراط مستقيم  ديانت قرار گرفته وهدايت ورهبرى افراد را عهده دار باشد،وجود داشته باشد تا نوع انسان بى غايت نماند واحكام الهى در بين آنان محفوظ بماند وحجت بر بندگان خدا تمام گردد وآن فرد برگزيده عبارتست از وجود مقدس امام. به عبارت ديگر: در همانجايى كه افراد نوع تربيت مى شوند وبه سوى كمال وغايت انسانيت در حركتند، بايد هادى ورهبر ومربى داشته باشند.

واگر مرادش از عالم هورقليا نقطه اى از همين جهان مادى باشد اين سخن با عقيدهء ما اختلافى ندارد ليكن اين احتمال با ظاهر كلامش سازش ندارد وبر روى هم سخن غير معقولى است.

آيا در آخر الزمان متولد مى شود؟

فهيمى: ما اين مقدار را از شما قبول مى كنيم كه: اصل وجود مهدى را بايد از موضوعات مسلم اسلام دانست كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) ظهورش را بشارت داده است ليكن چه مانعى دارد بگوييم: مهدى موعود هنوز به دنيا نيامده هر وقت اوضاع عمومى عالم مساعد گشت، خداوند متعال يكى از اولاد پيغمبر اكرم  را مبعوث وتأييد مى كند تا براى اجراى عدالت عمومى وبسط خداپرستى وبرانداختن ريشهء ستم، قيام كند وپيروز گردد؟

هوشيار:اولاً به واسطهء براهين عقيله ونقليه اثبات نموديم كه: هيچ عصر وزمانى از وجود امام خالى نيست وفقدان امام با انقراض نوع انسان، همراه خواهد بود. بنابراين، عصر ما هم نيز از وجود امام خالى نيست.

ثانياً: وجود مهدى را از راه اخبار واحاديث پيغمبر واهل بيتش اثبات نموديم، پس تعريف وتوصيف او را نيز بايد از اخبار استفاده نماييم. خوشبختانه تمام علائم ومشخصات آن وجود مقدس، در احاديث موجود است وهيچگونه ابهام واجمالى وجود ندارد. ليكن چون خواندن تمام آنها اوقات چندين جلسه را اشغال مى كند وبا مشاغل شما سازگار نيست، فهرستى از آنها را خدمت شما عرضه مى دارم اگر طالب تفصيل هستيد مى توانيد به كتب اخبار مراجعه فرماييد.

تعريف مهدي

امامان دوازده نفرند، اولشان على بن ابيطالب(عليه السلام) وآخرشان  مهديست(91 حديث)

امام ها دوازده نفرند وآخرشان مهدى است(94 حديث)

امامان دوازده نفرند نه نفرشان از نسل حسين ونهمى آنان قائم است(107حديث)

مهدى از عترت پيغمبر است(389حديث)

مهدى از اولاد على است.(214حديث)

مهدى از اولاد فاطمه است.(192حديث)

مهدى از اولاد حسين  است.(185حديث)

مهدى نهمين اولاد حسين است.(148حديث)

مهدى از اولاد على بن الحسين است.(185حديث)

مهدى از اولاد امام محمد باقر است.(103حديث)

مهدى از اولاد امام جعفر صادق است.(103حديث)

مهدى ششمين اولاد امام صادق اسات.(99 حديث)

مهدى از اولاد موسى  بن جعفر است.(101حديث)

مهدى پنجمين فرزند موسى بن جعفر است.(98 حديث)

مهدى چهارمين اولاد على بن موسى الرضا است(95 حديث)

مهدى سومين فرزند امام محمد تقى است.(90 حديث)

مهدى از اولاد امام هاديست.(90 حديث)

مهدى فرزند امام  حسن عسكرى است(145حديث)

نام پدر مهدى حسن است(148 حديث)

مهدى همنام وهم كنيهء رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)است.(47 حديث)(13)

رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مهدى موعود از اولاد من وهمنام وهم كنيهء من مى باشد از حيث اخلاق وخلقت، شبيه ترين مردم به من است غيبتى دارد كه مردم در آن ايام سرگردان وگمراه مى گردند سپس مانند ستارهء تابانى نمايان گشته زمين را پر از عدل وداد مى كند، چنانكه از ظلم وستم پرشده است.(14)

چنانكه ملاحظه مى فرمائيد: اين احاديث به طورى مهدى موعود را تعريف وتوصيف نموده اند كه جاى هيچ گونه شك وترديدى باقى نمانده است.

در اينجا لازم است تذكر دهم كه: از بعض احاديث نبوى وبعض شواهد تاريخى استفاده مى شود كه: پيغمبر اكرم، جمع كردن نام وكنيهء خودش را در يك شخص، قدغن نموده بود واين موضوع تاحدى محدود بوده است.

ابوهريره روايت مى كند كه پيغمبر فرمود: اسم وكنيهء مرا در يك شخص جمع نكنيد.(15)

به علت همين ممنوعيت، وقتى على بن ابيطالب (عليه السلام) نام وكنيهء رسول خدا را براى فرزندش محمد بن حنفيه انتخاب نمود واو را به نام محمد ناميد وكنيه اش را ابوالقاسم گذاشت، اصحاب اعتراض كردند. على بن ابيطالب در پاسخ اعتراض كنندگان فرمود: من در اين مورد از رسول خدا اجازه خصوصى دارم. گروهى از اصحاب هم سخنان على (عليه السلام) را تصديق نمودند.

اگر اين مطلب را با احاديثى كه مى گويد: مهدى همنام وهم كنيهء رسول خدا است ضميمه كنيم، استفاده مى شود كه پيغمبر اكرم مى خواسته: جمع شدن نام محمد وكنيهء ابوالقاسم از خصائص وعلائم مهدى باشد وديگران ممنوع باشند. به همين علت بود كه محمد بن حنفيه در مورد مهدويت خويش به نام وكنيه اش اشاره نموده گفت: آرى  من مهدى هستم، نامم نام رسول خدا وكنيه ام كنيه رسول خدا است.(16)

مهدى از اولاد حسين است

فهيمى: علماى ما مهدى را از اولاد حسن مى دانند.مدرك آنان حديثى است كه در سنن ابى داود روايت شده است.

ابو اسحاق مى گويد: على در حالى كه به فرزندش حسن نگاه مى كرد فرمود:پسرم سيد است چنانكه پيغمبر او را سيد ناميده از نسل او مردى ظاهر شود كه همنام پيغمبر است، در اخلاق شبيه پيغمبرمى باشد ولى در صورت چنين نيست يا بالعكس.(17)

هوشيار: اولاً ممكن است در كتابت وچاپ اين حديث اشتباهى رخ داده باشد وبه جاى حسين حسن ثبت شده باشد. زيرا عين همين حديث با همين سند ومتن در كتب ديگر موجود است وبجاى حسن، حسين ضبط شده است.(18)

ثانياً: اين حديث در مقابل احاديث بسيارى كه در كتب سنى وشيعه وجود دارد ومهدى را از نسل حسين مى شمارد اعتبار ندارد. از باب نمونه چند حديث از كتب اهل سنت قرائت مى شود.

حذيفه مى گويد پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: اگر از دنيا بيش از يك روز هم باقى نمانده باشد، خدا آنرا طولانى مى گرداند تا مردى از اولاد مرا كه همنام من است برانگيزد، سلمان عرض كرد: يا رسول الله! از كدام فرزندانت به وجود مى آيد؟ پيغمبر دست مباركش را برحسين زده فرمود: از اين.(19)

ابو سعيد خدرى روايت نموده كه پيغمبر به فاطمه (عليه السلام) فرمود: مهدى اين امت كه حضرت عيسى در نماز باو اقتدا مى كند از ماست،سپس دست مباركش را بر شانهء حسين زده فرمود:مهدى اين امت از نسل اين فرزندم به وجود مى آيد.(20)

سلمان فارسى مى گويد:خدمت رسول خدا رسيدم در حالى كه حسين بن على بر زانوى مباركش نشسته بود. بر صورت ودهانش بوسه مى زد ومى فرمود: تو بزرگ وبزرگ زاده وبرادر سيد هستى، امام وامام زاده وبرادر امام مى باشى، حجت فرزندحجت وبرادر حجت هستي. تو پدرنه نفر حجت مى باشى كه نهمين آنها قائم خواهد بود.(21)

على عليه السلام از پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت نموده كه فرمود: دنيا سپرى نمىشود تا اينكه مردى از اولاد حسين اختيارامورامتم را در دست گرفته دنيا را پر ازعدل وداد كند چنانكه از ستم پر شده است.(22)

به مقتضاى اين احاديث كه دلالت دارند مهدى از نسل حسين مى باشد، بايد از حديثى كه دلالت مى كرد كه مهدى از نسل امام حسن به وجود مى آيد دست برداشت. بر فرض اينكه حديث مذكور از حيث سند ومتن هم صحيح باشد، با احاديث دستهء دوم قابل جمع است. زيرا امام حسن وامام حسين(عليه السلام) هر دو از جداد امام زمان بوده اند چون مادر امام محمد باقر(عليه السلام) از اولاد امام حسن (عليه السلام) بوده است. حديث ذيل را مى توان شاهد جمع دانست.

پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به فاطمه(عليه السلام) فرمود دو سبط اين امت از ما هستند. آن دونفرعبارتند از دو فرزندت حسن وحسين كه سيد جوانان اهل بهشتند. به خدا سوگند!پدرشان از آنان افضل مى باشد. به خدايى كه مرا به حق مبعوث نموده سوگند! كه مهدى اين امت از نسل آن دو فرزندت به وجود مى آيد در هنگامى كه دنيا هرج ومرج گردد.(23)

اگر معروف بود

جلالى : مهدى موعود اگر چنين شخصيت ممتاز ومعروفى داشت وتعريفات وتوصيفات مذكور به گوش مسلمين صدر اسلام واصحاب ائمه اطهار رسيده بود قاعدتاً بايد را ه سوءاستفاده واشتباه بسته باشد واصحاب ائمه وعلما دراشتباه واقع نشوند، در صورتى كه گاهى ديده مى شود كه بعض اولاد ائمه اطهار هم از واقع مطلب بى اطلاع بوده اند پس اين همه مهدى هاى دروغين كه در صدر اسلام پيدا شدند چگونه خود را به عنوان مهدى موعود اسلام قالب مى زدند ومردم را فريب مى دادند؟! اگر مسلمين مهدى را با نام وكنيه ونام پدر ومادر ودوازدهمين امام ومقدارسن وعلائم ديگر مى شناختند.

پس چطور شد گروهى در اشتباه واقع شدند ومحمد بن حنفيه يا محمد بن عبدالله بن حسن يا حضرت صادق يا موسى بن جعفر وامثال آنان ر ا مهدى پنداشتند؟!

هوشيار : چنانكه قبلاً تذكر دادم اصل وجود مهدى در صدر اسلام نزد مسلمين موضوع مسلمى بود به طوريكه در اصل وجودش شك نداشتند. پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) اصل وجود مهدى واجمالى از صفاتش وتشكيل دادن حكومت توحيد ودادگسترى وريشه كن نمودن ظلم وستم وغلبهء دين اسلام وبعض اصلاحاتى را كه به دست آنجناب انجام مى گيرد براى عموم مسلمين بيان مى كرد وآنان را به اينگونه نويدهاى مسرت بخش دلگرم مى نمود. اما علائم ومشخصات وامتيازات حقيقى آنجناب را براى عموم مسلمين بيان نمى كرد بلكه مى توان گفت: آن موضوع تا حدى از اسرار ورازها بوده اظهار آن را به حاملين اسرار نبوت واشخاص مورد وثوق واطمينان اختصاص مى داد. پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) علائم حقيقى مهدى را به على بن ابيطالب وفاطمه زهرا وجمعى از ثقات واصحاب سرّ خويش مى فرمود ولى براى عموم اصحاب موضوع را به طور سربسته واجمال بيان مى فرمود. ائمهء اطهار نيز از سيره ورفتار پيغمبر اكرم متابعت نموده موضوع  مهدى را براى عموم مسلمين بطور سربسته بيان مى فرمودند. علائم مشخصه را هر امامى به امام ديگر مى فرمود. به بعض اصحاب مورد وثوق واطمينان ورازداران نيز خبر مى دادند. ولى عموم مردم وحتى بعضى از اولاد ائمه هم از تفضيل قضيه بى اطلاع بودند.

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمهء اطهار(عليه السلام) از اين اجمال گويى دو منظور داشتند: اول اينكه مى خواستند بدان وسيله، دشمنان حكومت توحيد وستمكاران را در حالت تحير وسرگردانى قرار دهند تا مهدى موعود را به طور مشخص وممتاز نشناسند وبه همين وسيله بود كه جان مهدى را از خطر حتمى نجات دادند. آرى پيغمبراكرم وائمه اطهار مى دانستند كه اگر ستمكاران وخلفا وحكومتهاى وقت، مهدى را با نام وكنيه وپدر ومادر وسائر خصوصيات بشناسند، بطور يقين وحتم از اصل تولدش جلوگيرى مى نمايند ولو به كشتن پدرانش باشد، بنى اميه وبنى عباس براى نگهدارى حكومت خويش از تمام وسائل استفاده مى نمودند وتمام خطرات احتمالى را دفع مى كردند ودر اين راه از آدم كشى اصلاً باك نداشتند. دربارهء هركس احتمال مزاحمت مى دادند، در كشتنش كوشش مى كردند ولو شخص متهم از اخص خواص ونزديكان وخدمتگزاران وفادارشان باشد براى حفظ مقام خويش از كشتن برادر وپدر وپسر خودشان هم دريغ نداشتند.

يار صفحه:


(1)اصول كافى ط اسلاميه سال 1381 ج 1ص334.
(2)عن الوشاء قال اباالحسن الرضا عليه السلام: هل تبقى الارض بغير امام؟ قال: لا قلت انا نروى: انها لا تبقى الا ان يسخط الله على العباد قال لا تبقى اذاً لساخت،اصول كافى ج 1 ص 334.
(3)اصول كافى ج 1 ص 335.
(4)اصول كافى ج 1 ص 333.
(5)قال ابوعبدالله عليه السلام: ان الله خلقنا فاحس خلقنا وصورنا فاحسن صورنا وجعلنا خزانه فى سمائه وارضه ولنا نطقت الشجر وبعبادتنا عبدالله ولولا ناما عبدالله ــ اصول كافى ج 1 ص 368.
(6)قال ابوعبدالله عليه السلام: الاوصياء هم ابواب الله التى يؤتى منها ولولا هم ما عرف الله وبهم احتج الله تبارك وتعالى على خلقه اصول كافى ج 1 ص 369.
(7)عن ابى خالد الكابلى قال: سئلت ابا جعفرعليه السلام عن قول الله: (فآمنوا بالله ورسوله والنور الذى انزلنا) فقال يا اباخالد! النور والله الائمة يا اباخالد! لنور الامام فى قلوب المؤمنين انورمن الشمس المضيئة بالنهار وهم الذين ينورون قلوب المؤمنين ويحجب الله نور هم عمن يشاءفتظلم قلوبهم ويغشاهم بها ــ اصول كافى ج 1 ص 372.
(8)قال الرضا عليهالسلام ــ فى حديث طويل الى ان قال ــ وان العبد اذا اختاره الله لامورعباده شرح صدره لذلك واودع قلبه ينابيع الحكمة والهمه العلم الهاماً فلم يعى بعده  بجواب ولا يحير فيه عن الصواب فهو معصوم مؤيد موفق مسدد. قد امن من الخطاء والزلل والعثار، يخصه الله  بذلك ليكون حجته على عباده وشاهده على خلقه وذلك فضل الله يؤتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم. اصول كافى ج 1 ص 390.
(9)نهج البلاغة ج 3 خطبه 147.
(10)قال على عليه السلام ــ فى خطبة ــ فيهم كرائم القرآن وهم كنوزالرحمان ان نطقوا صدقوا وان صمتوالم يسبقوا ـ نهج البلاغة ج2خطبه150.
(11)قال على عليه السلام (فى خطبة): بهم عادالحق فى نصابه وانزاح الباطل عن مقامه وانقطع لسانه عن منبته، عقلو الدين عقل ورعاية، لا عقل سماع ورواية، فان رواة العلم كثير ورعاته قليل (نهج البلاغة ج2 خطبهء 234).
(12)كتاب ارشاد العوالم تأليف محمد كريم خان، چاپ كرمان سال1380هجرى ج3 ص401.
(13)عين اين احصائيه ها از كتاب منتخب الاثر تأليف آقاى صافى نقل ميشود.
(14)بحار الأنوارج51 ص 72.
(15)الطبقات الكبير ط ليدن ج 1 ص 67.
(16)الطبقات الكبير ج 5 بخش اول ص 66.
(17)ابو اسحاق قال قال على ونظر الى ابنه الحسن فقال ان ابنى هذا سيد كما سماه النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) وسيخرج من صلبه رجل يسمى باسم نبيكم، يشبهه فى الخلق ولا يشبهه فى الخلق، سنن ابى داودج2ص208.
(18)اثبات الهداة ج 7 ص 208.
(19)عن حذيفة ان النبى (صلى الله عليه وآله وسلم) قال: لولم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك حتى يبعث رجلا من ولدى اسمه اسمى. فقال سلمان: من اى ولدك يا رسول الله؟ قال من ولدى هذا وضرب بيده على الحسين، ذخائر العقبى ص 136.
(20)كتاب البيان فى اخبار صاحب الزمان باب 9.
(21)كتاب ينابيع المودة ج1ص 145.
(22)عن على رفعه قال: لا تذهب الدنيا حتى يقوم على امتى رجل من ولد الحسين يملاءالارض عدلا كما ملئت ظلماً ــ الصواعق المحرقة ص 165.
(23)قال النبي(صلى الله عليه وآله وسلم) لفاطمة ومناسبطا هذه الامة وهما ابناك الحسن والحسين وهما سيدا شباب اهل الجنة وابوهما والذى بعثنى بالحق خيرمنهما؛ يا فاطمة والذى بعثنى بالحق ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجاً ومرجاً الحديث، اثبات الهداة ج 7 ص 183.