دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۱۶ -


هوشيار: آيا عامل اصلى مرگ وتعطيل شدن كارخانهء بدن، همان طول عمر وكثرت كار اعضاء بدنست، بطورى كه مرگ در سنين پيري، ضرورى وحتمى باشد يا اينكه علت اساسى مرگ چيز ديگرى است؟

دكتر: علت اصلى مرگ حدوث اختلالاتى است كه در همهء اعضاء رئيسه بدن يا يكى از آنها رخ مى دهد وتا آن اختلالات حادث نشود مرگ فرانمى رسد. آن اختلالات اگر قبل از سنين پيرى وعمر طبيعى حادث شدند شخص جوان مرگ مى شود اما اگر از گزند حوادث محفوظ ماند، معمولاً وبر طبق جريان عادي، حدوث آن حوادث در سنين پيرى حتمى است. ولى اگر فرد ممتازى پيدا شد كه عمر درازى كرده اما به واسطهء تركيب جسمانى ويژهء خويش واجتماع سائر شرائط، در هيچ يك از اعضايش اختلالى رخ نداد، نفس طول عمر باعث مرگش نخواهد شد.

هوشيار: آيا ممكن نيست بشر در آينده دارويى كشف كند كه به وسيلهء آن بتواند استعداد بدن را براى زندگى افزايش دهد واز پيرى واختلالات جسمانى جلوگيرى كند؟

دكتر: اين موضوعى است كاملاً ممكن وبادانش ناقص امروزى واز روى قياس نمى توان آنرا مردود دانست. دانشمندانى هم با جديت واميدوارى كامل، در اين زمينه مشغول تحقيقات بوده وهستند، اميدواريم بزودى راز طول عمر كشف شود وبشر بر پيرى وكوتاهى عمر چيره گردد.

طول عمر حضرت صاحب الامر

هوشيار:چنانكه اطلاع داريد: شيعيان عقيده دارند كه مهدى موعود همان فرزند امام حسن عسكرى است كه درتاريخ 255 يا 256 متولد شده است، از آنروز تا حال زنده است ودرحالت غيبت زندگى مى كند وشايد صدها سال ديگر نيز بهمين منوال زيست نمايد.آيا علم طب وزيست شناسي، چنين عمر دراز غير عادى را محال مى داند؟

دكتر: مسئله اى كه هنوز براى اينجانب وتا آنجا كه اطلاع دارم ودر كتابها خوانده ام برهمه كس پوشيده است، راز طول عمر حضرت قائم آل محمد(عجل الله تعالى فرجه) است. اما به نظر مى رسد كه: با پيشرفتى كه در علوم حاصل شده ومى شود وبا تأييدات خداوند متعال، اين مشكل بزودى حل گردد ودر دسترس علاقه مندان قرار گيرد.

آنچه را فعلاً مى توانم عرض كنم اين است كه: با دانش ناقص امروزى واز روى قياس نبايد آنرا مردود دانست وخط بطلان برآن كشيد. زيرا علاوه بر اصل امكان، چندين نمونه از زندگيهاى طولانى وغير عادى در دست داريم كه كاملاً به ثبوت رسيده ودر آنها ترديدى نيست.

الف: در ميان گياهان، درختان طويل العمرى وجود دارند كه از قديمى ترين موجودات روى زمين بشمار l است كه در(كاليفرنيا) موجود است. بعضى از اين درختان (300) sequoia مى روند. از آن جمله پا ارتفاع و(110) پا محيط دور تنه دارند. عمر بعضى از آنها از پنجهزار سال تجاوز مى كند، بطورى ) شروع به ساختمان هرم بزرگ مصر khorfu) كه مى توان حدس زد: در زمانى كه فرعون بزرگ كرده بود اين درختان شاداب وجوان بوده اند ودر هنگام تولد حضرت عيسي(عليه السلام) ضخامت پوستشان بيك پا در موزه تاريخ طبيعى sequeiagigentea مى رسيده است مثلاً مقطع تنه يك درخت از نوع وجود وجود دارد كه داراى (1335) حلقه يعنى (s:kensington) كنسينگتون جنوبي (S: Kensigton) وجود دارد كه داراي (1335) حلقه يعني همين قدر سال است.(1)

مسن ترين موجود زنده ايكه هنوز هم حيات دارد ودر حدود چهار هزار وششصد سال عمرش كه  در كاليفرنياى  مركزى وشرقى (pinus aristata) مى باشد يك نوع كاجى است بنام  موجود است. در حيوانات، مسن ترين حيوانات زنده، نوعى لاك پشت است كه درجزاير لم يزرع (گالاپاگوش) وجود دارد كه (177) سال عمر دارد، در حدود 450 پوند وزن وپوسته اى به طول چهار پا دارد(2)..

ب: در حفاريهايى كه در مصر باستان به عمل آمده، در مقبرهء فرعون جوان مرگ ومعروف مصر(توت اخ منون) گندمهايى را يافتند ومن خودم آن گندمها را در مقبرهء مزبور مشاهده نمودم ودر مجلات خواندم كه آنها را در بعض نقاط كاشته اند وكاملاً سبز وبارور شده وبه ثمر رسيده است. اين موضوع اثبات مى كند كه: نطفهء حياتى گندم، در حدود سه يا چها رهزار سا ل زنده مانده است.

ج: ويروسها را مى توان از قديمى ترين موجودات زنده دانست. ويروس نوعى از موجودات زنده است كه مطالعه دربارهء زندگى آنها ممكن است راز حيات را آشكار سازد. همين ها هستند كه بسيارى از بيمارى هاى نباتى وحيوانى وانسانى را توليد مى كنند مانند زكام معمولي، مشمشه، سرخجه، آبله،آبلهء مرغان وبيمارى هاى ديگر. در كاوشهاى باستانى توانسته اند، اين ويروسها را از اعصارى كه مربوط به ما قبل تاريخ (و شايد بيش از صدهزار سال قبل) است كشف كنند ودر محيط هاى مخصوص كشت دهند. يعنى اين موجودات پس از گذشتن يك صد هزار سال، هنوز آثارزندگى را از دست نداده اند. گرچه در اين مدت، به حالت خفته ونهفته مى زيسته اند وبه حسب ظاهر با موجودات مرده فرقى نداشته اند(3)..

د: اخيراً در روزنامه ها خواندم كه: در كاوشهاى نواحى سيبرى حيوانات بزرگترى را به دست آورده اند وبعد از آنكه آنها را در شرائط مساعدى گذاشتند، آثار حيات در وجودشان نمايان گشت، اين حيوانات يخ زده بودند.

هـ. يكى از راههايى كه به وسيلهء آن مى توان عمر يك موجود زنده را طولانى كرد وآن را در حال نيمه زنده وقابل زندگى مطالعه نمود، هيبرناسيون است كه به نام زمستان خوابى موسوم شده است. اين خواب در بعضى از حيوانات، در تمام فصل سرما ادامه دارد ودر بعضى از آنها در تمام فصل گرما. وقتى حيوان وارد هيبرناسيون شد، احتياجش به غذا از بين رفته سوخت وساز بدن تا سى الى صدبرابر تقليل مى يابد،دستگاه تنظيم كننده  حرارت او موقتاً از كار ميافتد وبا كم شدن حرارت محيط، ديگر مو وپوست او سيخ نشده ولرزه بر اندامش نميافتد وحرارت بدن، مانند حرارت محيط مى شود كه ممكن است تا چند درجه بالاى نقطهء انجماد(39ـ41 فارنهايت) برسد تنفس كند ونامنظم مى گردد وضربان قلب گاه گاه وكند مى شود (7 تا 10 مرتبه در دقيقه براى سنجاب زمينى كه معمولاً 300 مرتبه در دقيقه بايد بزند) رفلكسهاى مختلف عصبى متوقف مى شود وموجهاى الكتريكى مغز در زير حرارت 52ـ66 درجه فارنهايت، ديگر مشهود نيست. بعضى از حيوانات ممكن است تا مدت مديدى در مايعات فوق العاده سرد زنده بمانند وبعضى ازماهيها در فيوردهاى (نروژ) به همين حال به زندگى خود ادامه مى دهند. بسيارى از سلولهاى زنده را مانند نطفهء انسان وحيوان براى تلقيح مصنوعي، وگلبولهاى قرمز را براى ترانسفوزيون، مى توان به حالت يخ زدگى نگهدارى كرد.همچنين بعضى از حيوانات خيلى كوچك وساده را مى توان مكرر يخ زد ومجدداً گرم كرد بدون اينكه آسيبى به آنها وارد شود.

مطالعهء زمستان خوابى از اين جهت قابل توجه است كه شايد بدان وسيله، رازطول عمر كشف گردد وانسان را بطول عمر نائل گرداند.

مطالعهء احوال درختان طويل العمر، زنده ماندن چندين هزار سالهء نطفهء حياتى نباتات، زندگى چندين هزار سالهء ويروسها، حالات شگفت انگيز خوابهاى زمستانى وتابستاني،ترقيات حيرت انگيز علم طب وزيست شناسى وامثال اينها، بشر را به امكان طولانى نمودن عمر وغلبهء بر پيري، اميدوار نموده وبه كوشش وتحقيقات وكنجكاوى وادارشان كرده است. اميد است دانشمندان براين هدف مقدس وآرمان بشريت موفق وكامياب گردند ودر نتيجه، راز طول عمر قائم آل محمد، براى طالبان حقيقت آشكار گردد.

(باميد آنروز) دكتر ابوتراب نفيسى ـ استاد ورئيس دانشكدهء پزشكى وداروسازى اصفهان.

هوشيار: من در طول اين مدت، به مقالهء جالبى برخورد نمودم كه يكى از مجلات فرانسه ترجمه شده بود وچون با بحث ما مناسب بود عينش را يادداشت كرده با اجازهء رفقا مى خوانم.

مقالهء ژوستين گلاس

زيست شناسى طول حيات موجودات زنده را از چند ساعت تا صدها سال تعيين نموده است. بعضى حشرات فقط يك روز عمر مى كنند وبعضى ديگر يك سال. اما درهرنوع، افرادى ديده شده كه از قاعدهءعمومى تجاوز كرده عمرشان دو سه برابر از سن طبيعى نزديكان خود درازتر بوده است. در آلمان درخت گل سرخى است كه سنش صدها سال بيش از هم نوعانش مى باشد. در مكزيك يك درخت سروى موجود است كه 2000 سال عمر دارد. بعضى از نهنگان ديده شده اند كه 1700 سال زندگى كرده اند.

در قرن شانزدهم يكنفراز اهل لندن بنام(تماس پار) عمرش به 207 سال رسيده است. امروزه نيز در يكى از دهكده هاى شمالى ايران سيد على نامى 195 سال از سنش مى گذرد وپسرش 120 ساله است. در روسيه (لوئى پوف پوژاك) يكصد وسى سال دارد و(ميكوخوپولوف) قفقازى صدو چهل ويك سال دارد.

زيست شناسان چنين مى انديشند كه اين عمرهاى غير معمولى مربوط به عاملى درونى است كه موجب شده سن كسى از حد معمول تجاوز كند. صد سالگان گروهى از فرزندان سوگلى طبيعتند، تركيب شيميايى بدن آنان كاملاً متناسب وبر وفق كمال مطلوب است.

برطبق نظريهء زيست شناسان، مدت طبيعى عمر هرنوع موجود زنده اى بايد مساوى هفت تا چهارده برابر مدت رشد فردى از آن نوع باشد وچون مدت رشد انسان 25 سال است پس عمر طبيعى انسان بايد در حدود (280) سال باشد.

با اختيار كردن روش غذايى مناسب، نيز مى توان قاعدهء طبيعى را برهم زد. شاهد آن زنبورعسل است كه معمولاً چهار پنج ماه زندگى مى كند، در صورتى كه ملكهء زنبوران كه مانند سايرين از تخم وكرمى متشابه توليد مى شود، به واسطهء تغذى از ژلهء شاهانه، هشت سال زنده مى ماند.

البته درباره انسان موضوع باين سادگى نيست. ما نمى توانيم مانند ملكهء زنبورعسل در جاى خاصى زندگى كنيم كه حرارتش به دقت تحت نظر باشد وغذامان محدود به نوع معينى وصدها مراقب وپرستار، دائم ازما مواظبت كنند. ما با خطرات بسيارى روبرو هستيم كه عده اى از آنها، بنظر زيست شناسان عبارتند از: مسموميت هاى خود به خود، كمى ويتامين وتصلب شرائين. ولى به نظر يك كارشناس لندني: بهم خوردن تعادل ذخيرهء آهن ومس، منيزيوم وپتاسيم بدن است كه چون يكى برديگرى غالب شود، مرگ فرا رسد. شگفت آنكه در ميان همهء خطرات، از پيرى به طور خاص، نامى نيست، چه تقريباً مرگ به علت خاص پيرى وجود ندارد.

يك دكتر سوئدي(رئيس انجمن علمى آمريكائى طول عمر)معتقد است كه: پيرى از آن جهت حاصل مى شود كه مولكولهايى از(پروتئين) با سلولهاى بدن گير كرده آنها را كم كم از كار باز مى دارند وموجب مرگ مى شوند. دكتر مزبور در جستجوى كشف ماده ايست كه اين گير را بگسلد، دستگاه بدن را از نو براه اندازد وباين ترتيب دورهء پيرى را از بين ببرد. در آزمايشگاهها موفق شده اند كه مدت زندگى بعضى حيوانات آزمايشى،از قبيل خوك هندى را با افزودن ويتامين(ب6) و(اسيد نوكلئيك) و(اسيدپانتونكسيك) در غذاى آنها،4/46 درصد افزايش دهند.

زيست شناسان روسي(فيلاتف)اميدوار است كه بتواند دوران پيرى را به وسيلهء استفاده از نسوج فاسد از بين ببرد، چه اين نسوج قدرت عجيبى دارند كه مى توانند مانند كود زراعتى مزرعهء بدن ما را حاصل خيز سازند. گذشته از اين، هم اكنون اصولى در دست مى باشد كه رعايت آنها برطول عمر ميافزايد.اين اصول عبارتند از دستورهاى غذائى وبيوشيمي، وروشهايى براى استرخاء وقواعدى براى تنفس وحتى تلقين وايحاء. بعضى از كارشناسان غذائى معتقدند كه: منحصراً به وسيلهء بهداشت غذائى مى توان زندگى را به بيش از صدسال رسانيد. ما از آنچه مى خوريم ساخته شده ايم.(4)

تحقيقاتى درطول عمر

مقالهء ديگرى را نيز در يكى از مجلات عربى خواندم، چون مربوط به بحث ما ميباشد بخشى از آنرا برايتان ترجمه مى كنم:

دانشمندان مورد اعتماد مى گويند: هريك از اعضاء رئيسه بدن حيوان، استعداد دارد كه مدت غير محدودى زنده بماند. درصورتى كه عوارض وحوادثى براى انسان پيش آمد نكند كه رشتهء حياتش را قطع نمايد مى تواند هزاران سال زندگى كند. سخن اين دانشمندان از روى حدس وخيال صادر نشده بلكه نتيجهء آزمايشها وامتحانات عمليهء آنان است. يكى از جراحان موفق شده است كه جزء مقطوع از حيوانى را بيش از حيات معمولى آن حيوان زنده نگهدارى كند وباين نتيجه رسيده كه حيات جزء مقطوع، مربوط به غذائى است كه برايش تهيه وآماده گردد، مادامى كه غذاى كافى بآن برسد به زندگى خود ادامه مى دهد.

آن جراح دكتر(الكسيس كارل) بود كه در مؤسسهء علمى (ركفلر) در نيويورك به كار اشتغال داشت. آزمايش مذكور را روى جزء مقطوع از بدن جوجه اى به عمل آورد. قطعهء مزبور متجاوز از هشت سال به حيات ورشد خود ادامه مى داد. دكتر نامبرده وافراد ديگر، همين آزمايش را روى اجزاء مقطوع از جسم انسان، مانند عضلات وقلب وپوست وكليه، نيز انجام دادند. ملاحظه نمودند كه مادامى كه غذاى لازم به آن اجزاء برسد به حيات ونمو خود ادامه مى دهند حتى اينكه(ريمند) و(برل) استادان دانشگاه (جونس هبكنس) مى گويند: اعضاء رئيسهء جسم انسان استعداد وقابليت خلود ودوام دارند. اين موضوع با آزمايشات اثبات شده واقلاً احتمال وحدس راجحى است، زيرا حيات اجزاء مورد آزمايش هنوز هم ادامه دارد. نظريهء مذكور در نهايت روشنى وارزش بوده واز روى دقت علمى صادرشده است.

ظاهراً اولين كسى كه آزمايش مذكور را روى اجزاء جسم حيوان انجام داد دكتر(جاك لوب) بود وى نيز در مؤسسهء علمى (ركفلر) به كار مشغول بوده هنگامى كه در موضوع توليد قورباغه، از تخم تلقيح نشده مشغول آزمايش بود، ناگهان متوجه شد كه: بعضى از تخمها زمان درازى زندگى مى نمايند. برعكس، بعضى از آنها زود مى ميرند. اين قضيه باعث شد كه آزمايش را روى اجزاء جسم قورباغه به عمل آورد. در همين آزمايشها موفق شد كه مدت درازى آنها را زنده نگهدارى كند. بعد از او دكتر(ورن لويس) با همكارى همسرش، اثبات نمود كه: ممكن است اجزاء جنين پرنده اى را در آب نمكين زنده نگهدارى كرد به طورى كه هر وقت، كمى موادآلى به آن ضميمه شود رشد ونمو آنها تجديد گردد. اين آزمايشها مرتباً انجام مى گرفت واثبات مى كرد كه: سلولهاى زندهءحيوان مى توانند در مايعى كه داراى مواد غذائى لازم باشد همواره به زندگى ورشد خود ادامه دهند، ليكن تا آنوقت، دليلى دردست نبود كه مرگ را از آنها نفى كند.

پس دكتر كارل بوسيلهء آزمايشهاى پى درپى اثبات كرد كه اجزاء مورد آزمايش پير نمى شوند واز خود حيوان زندگى طولانى ترى دارند. وى در ماه ژانويه سال1912 شروع به كار نمود، در اين راه مشكلاتى برايش پيش آمد اما او وهمكارانش عاقبت برآن مشكلات غالب گشتند وموضوعات ذيل برايشان كشف شد.

الف: مادامى كه براى سلولهاى زندهء مورد آزمايش عارضه اى كه باعث مرگشان شود، مانند كم شدن مواد غذائى ودخول ميكربها، پيش آمد نكند همواره بزندگى ادامه خواهند داد.

ب: اجزاء مذكور نه تنها حيات دارند بلكه داراى نمو وتكثير هم هستند، چنانكه اگر جزء بدن حيوان بودند نمو وتكثير داشتند.

ج: نمو وتكاثر آنها را با غذائى كه برايشان تهيه مى شود، مى توان مقايسه واندازه گيرى نمود.

د: مرور زمان تأثيرى در آنها ندارد وپيرو ضعيف نمى گردند بلكه اندك اثرى هم از پيرى درآنها ديده نمى شود. در هر سال، درست مانند سالهاى گذشته نمو وتكاثر دارند. از ظواهر اين موضوع مى توان حدس زد مادامى كه آزمايش كنندگان، از آن اجزاء مراقبت نمايند وغذاى كافى به آنها برسانند به زندگى ونمو خود ادامه خواهند داد.

از اينجا مى توان فهميد كه: پيرى علت نيست بلكه معلول ونتيجه است. پس چرا انسان مى ميرد؟ وچرا مدت حياتش محدود است؟ به طورى كه جز براى افراد كمي، از صد سال تجاوز نخواهد نمود وغايت عادى آن، هفتاد يا هشتاد سال است؟ پاسخ اين پرسشها اين است كه:اعضاء جسم حيوان زياد ومختلفند در بينشان كمال ارتباط واتصال برقرار است. حيات بعضى برحيات ديگران توقف دارد اگر يكى از آنها بواسطهء علتي، نا توان شد ومرگش فرارسيد، به مرگ آن جزء، مرگ بقيهء اعضاء نيز فرا مى رسد.

براى شاهد، مرگهاى ناگهانى كه در اثر حملهء ميكربها اتفاق مى افتد كافى است. همين موضوع سبب شده كه حد متوسط عمر ازهفتاد وهشتاد سال هم كمتر باشد، خصوصاً اينكه بسيارى از اطفال در كودكى مرگشان فرا مى رسد.

نهايت چيزى كه تاحال ثابت شده اين است كه: علت مرگ انسان اين نيست كه هفتاد يا هشتاد سال يا صدسال يا زيادتر،عمر كرده، بلكه علت اصلى ازاين قرار است: امراض وعوارض بريكى از اعضاء حمله مى نمايند واز انجام كار بازش مى دارند وبه واسطهء ارتباط واتصالى كه بين اعضاء برقرار است، از مرگ آن عضو، مرگ سايرين نيز فرا مى رسد. پس هنگامى كه نيروى دانش توانست جلو عوارض را بگيرد يا از تأثير آنها مانع شود، ديگر براى زندگى چند صد ساله مانعى باقى نخواهد ماند. چنانكه بعضى درختان از عمر طولانى برخوردارند. ليكن انتظار نمى رود كه علم طب وبهداشت، به اين زوديها بآن غايت عالى نائل گردد. ولى بعيد نيست كه بآن هدف نزديك شود ومتوسط عمر را دوچندان يا سه چندان يا زيادتر از عمر كنونى گرداند.(5)

بازهم در طول عمر

يك دكترانگليسى در ضمن مقالهء مفصلى نوشته است: بعضى از دانشمندان موفق شده اند عمر حشرهء ميوه را نهصد برابر عمر طبيعى افراد آن نوع گردانند. اين موفقيت در اثر آن بوده كه آن حيوان را از سموم ودشمنان حفظ نموده ومحيط مناسبى برايش فراهم ساخته اند.(6)

مهندس: من هم در طول مطالعاتم به چند مقالهء علمى وجالب برخورد كردم كه دانشمندان دربارهء راز طول وعلل وعوامل پيرى ومرگ وامكان مبارزهء با آنها بحث كرده بودند.اما چون وقت گذشته، بهتر است بررسى اين مقالات را براى جلسه بعد بگذاريم.

هفته بعد جلسه درمنزل آقاى فهيمى تشكيل شد وآقاى هوشيار از آقاى مهندس خواست تا  مطالب خود را عنوان كند.

مهندس: خوب است عين آن مقالات را بخوانم شايد در حل مشكل مفيد باشد:

بازهم درباره طول عمر

پروفسور متالينكف كارشناس مرگ، مى نويسد: بدن انسان از سى تريليون سلول مختلف تشكيل يافته است كه همهء آنها نمى توانند يك بار مرده واز بين بروند. بنابراين مرگ موقعى قطعى ومسلم است كه در مغز انسان تغييرات شيميايى غير قابل مرمت بوجود آيد. درسوم اوت، سال 1959 در شهر مونترآل كانادا دكتر هانس سيلى كه در مورد مرگ جستجو وكاوش مى كند در لابراتوار خود به عده اى از ارباب مطبوعات، يك نسج سلولى حيوانى را نشان داد وادعا كرد كه اين نسج سلولى حيوانى در حركت است وهرگز نمى ميرد. پزشك مزبور ادعا مى كرد آن نسج سلولى حيوانى هرگز نمى ميرد وباصطلاح ازلى است. اين پزشك ضمناً ادعا كرد كه اگر نسج سلولى انسان را نيز به همان صورت درآورند انسان خواهد توانست تا هزار سال عمر كند.

به نظر پروفسور سيلى از نظر تئوري، مرگ يك نوع بيمارى تدريجى است. به عقيدهء همين پروفسور هيچكس از پيرى نمى ميرد براى اينكه اگر كسى در اثر پيرشدن بميرد بايد تمام سلولهاى بدن او فرسوده شوند وهمهء اعضاء بدن او به نسبت از كار بيفتند،حال آنكه چنين نيست وخيلى از پيران پس از مرگ، بسيارى از قسمتهاى مختلف اعضاى بدن وسلولهاى بدن آنها سالم وبى عيب ونقص است واغلب اشخاصيكه ناگهان مى ميرند براى آنست كه يكى از اعضاى بدن آنها ناگهان از كار مى افتد وچون تمام اعضاى بدن مثل ماشين بهم ارتباط دارند اينست كه در اثر كار نكردن يك عضو تمام اعضاى ديگر فلج مى شوند. پروفسور سيلى اعلام كردكه روزى علم پزشكى طورى پيشرفت مى كند كه با تزريق سلولهاى تازه مى توان همان سلولهاى اعضاء فرسوده بدن انسان را زنده كرد وبدين طريق مطابق دلخواه عمر انسان را چند برابر نمود.(7)

به نظر (اى.اي.مچنيكف) بايد فيزيولوژى پيرى را كه نتيجهء پيشرفت طبيعى است وپيرى زودرس را كه نتيجهء تأثيرات مختلف براساس ارگانيزم مى باشد( تأثيرات سمي، امراض وعوامل خاص ديگر) تميز وتشخيص داد. اساس نظريات او اين است كه پيرى انسان يك بيمارى مى باشد كه بايد مانند ساير بيماريها مورد مداوا قرار گيرد. وى معتقد بود كه زندگى انسان مى تواند به مراتب بيشتر وطويلتر باشد وبه جلوتر جريان يابد. زندگى انسان در نيمهء راه گمراه شده ولازم بنظر مى رسد كه تمام نيروها را به كار برد تا به بشر امكان داده شود كه بدون فرتوتى وانحطاط وزوال به پيرى فيزيولوژى عادى خود برسد.(8)

طول عمر

پرفسور سليه وهمكارانش بعد از يك سرى آزمايشات طولانى بدين نتيجه رسيدند كه نقل وانتقال كلسيم عامل پيرى وتغييرات پيرى است. آيا ماده اى كه بتواند از ايجاد عوارض پيرى جلوگيرى كند وجود دارد يا نه؟ سليه با آزمايشهاى مكرر ماده اى بنام(آيرون دكستران) يافت كه از رسوب كلسيم در بافتها جلوگيرى به عمل مى آورد. بنابراين نشانه ها وعوارض پيرى به دست بشر ودر آزمايشگاه روى حيوانات به وجود آمده وجلوگيرى شده است. پروفسور سليه معتقد است كه احتمال داده نمى شود بتوان هرگز مثلاً شخص نودساله اى را به شصت سالگى برگرداند ولى كاملاً امكان دارد كه انسان شصت ساله اى را از پيشرفت بسوى ضايعات عوارض نودسالگى مانع شد.(9)

پروفسوراتينگر در ضمن يكى از سخنرانيهايش گفت: نسل جوان روزى به اين واقعيت برمى خورد كه بايد مسألهء فناناپذيرى بشرو جاودانى بودن را همانگونه كه مردم امروزه سفر فضائى را پذيرفته اند بپذيرد. به نظر من با پيشرفت تكنيك ها وكارى كه ما آغاز كرده ايم بشر قرن آينده لااقل خواهد توانست هزاران سال عمر كند.(10)

خلاصه اى از يك كتاب روسي

به عقيده دانشمند معروف روسى مچنيكوف، عمر دراز از قديمى ترين ايام، يكى از آرزوهاى بزرگ بشر بوده ولى تاكنون عملاً هيچ روش قاطعى براى ازدياد عمر كشف نشده است. واضح است كه مرگ پايان طبيعى زندگى مى باشد وهيچ موجود زنده اى را از آن گريز نيست.

1ـ علت پيري

بدن انسان تقريباً از شصت تريليون ياخته ـ سلول ـ ساخته شده است. اين ياخته ها به نوبهء خود پير مى شوند.دراين حالت ياخته به سختى نيازهاى حياتى خود را مى تواند رفع نمايد. درتكثير آن اختلاف پديد آمده سپس مى ميرد. ياخته هاى عصبى وعضله اى كه مرده اند رفته رفته زياد شده وبه بافت يك پارچه وسختى تبديل مى شوند. باين سخت شدگى ماهيچه وعصب در اثر ازدياد ياخته هاى مرده، (soclerose سكلروز) مى گويند. به عنوان مثال: سكلروز قلب، سكلروز رگها، سكلروز عصب وغيره.

ايليا مچنيكوف پزشك وفيزيولژيست مشهور روسى فكر مى كرد كه اين پديده در اثر سمهاى تركسين است كه ميكربهاى جا گرفته در احشاء حيوان آنرا توليد كرده وتدريجاً بافتهاى زنده را مسموم مى سازند. پاولوف معتقد بود كه سلسلهء اعصاب مخصوصاً فشار خارجى مغز درجريان پيرى نقش اساسى دارد. تأثرات رواني،غصه، دلتنگي، يأس، وحشت، سلسلهء اعصاب بدن را فرسوده وناتوان مى سازند. اين فرسودگى عصبى بيماريهاى زيادى را توليد مى نمايد كه پيرى وسپس مرگ را بدنبال مى آورد. رؤياى زندگى جاودان خيالى بيش نيست، ولى افزودن به طول عمر انسان وغلبهء بر پيري، عملى ممكن محسوب مى شود.

2  ـ دانش پيرى شناسى ومرگ شناسي

تقريباً 300 سال پيش شاخهء جديدى از زيست شناسى بنام پيرى شناسى زاده شد. هدف اين دانش بررسى وشناخت عملى قوانين پيرى وغلبهء برآن(cetmotologie)  مى باشد.اين دانش با دانش ديگرى بنام توتولوژى يا مرگ شناسى رابطهء نزديكى دارد. شناختن ومطالعه قوانين مربوط به مرگ وتا حد ممكن عقب راندن آن مسائلى است كه جزء قلمرو اين دانش جديد مى باشد، به نظر دانشمندان مرگ هميشه در اثر اختلال در جريان حياتى پيش مى آيد. در صورتى كه پايان زندگى مرگ فيزيوژيكى نام دارد.

اكنون كوشش دانشمندان بر اين است كه راهى براى ازدياد مدت عمرتا  مرز منطقى وطبيعى آن بيابند.

مرز زندگى به نظر دانشمندان تفاوت دارد. پاولوف مرز طبيعى حيات انسان را 100 سال مى دانست. مچنيكوف آنرا 150 تا 160 سال قلمداد مى كرد. پزشك ودانشمند مشهور آلمانى بنام گوفلاند معتقد بود كه مدت عادى زندگى بشر200 سال است. فيزيولوژيست مشهور قرن نوزدهم فلوگر آن را تا 600 سال وروجر بيكن انگليسى تا 1000 سال قلمداد كرده اند. ولى هيچيك از دانشمندان نمى توانستند دليل قانع كننده اى براى اثبات نظريهء خويش بيابند.

3- فرضيهء بوفون فرانسو

طبيعى دان مشهور فرانسوى بوفون عقيده داشت كه مدت زندگى هر جاندارى نزديك به پنج برابر مدت رشد آن مى باشد. به عنوان مثال: مدت رشد شترمرغ تاهشت سال است وعمر متوسط آن 40 سال مى باشد. مدت رشد اسب2 سال است وعمر آن 15 تا 20 سال است. بوفون اينطور نتيجه مى گرفت كه مدت عمر متوسط انسان بايد صد سال باشد، زيرا رشد انسان تا بيست سالگى ادامه مى يابد. ولى درمورد دستور بوفون استثناهاى فراوانى وجود دارد. به همين جهت اين دستورـ فرمول ـ در بوته فراموشى افتاد. زيرا به عنوان مثال گوسفند تا 5 سال رشد كرده ولى 10 تا 15 سال زندگى مى كند. طوطى رشد خود را در دوسالگى تمام مى كند ولى تا صدسال هم زندگى مى نمايد، با اينكه رشد شترمرغ تا سه سال پايان يافته، 30 تا 40 سال زندگى مى كند. دانشمندان هنوز در تعيين مرز قاطع زندگى طبيعى بشر به موفقيتى نرسيده اند ولى اغلب آنها عقيده دارند كه با رفع اختلالها وآسيب هايى كه موجب كوتاه شدن عمر مى شود مى توان طول زندگى بشر را تا 200 سال افزايش داد. ولى اين عقيدهء علمى هنوز بصورت يك تئورى است با اين حال آنرا نمى توان غيرواقعى وموهوم قلمداد نمود.

يار صفحه:


(1)دائرة المعارف بريتانيائى ج 14 ص 376.
(2)دائرة المعارف آمريكائى ج 17 ص 463.
(3)روزنامه اطلاعات.
(4)سالنامهء شهرت سال 1342 ص 289 ترجمه از مجلهء فرانسوى كنتلاسين بقلم ژوستين گلاس.
(5)كتاب المهدى تأليف آيت ا... صدر. نقل از مجله المقتطف سال59 شماره3.
(6)منتخب الاثر ص 278. نقل از مجله الهلال سال 38 شماره 5.
(7)مجلهء دانشمند شماره 7 سال سوم. از مجلات علمى خارج ترجمه دكتر كوشيار.
(8)دانشمند شمارهء 4 سال چهار. ترجمهء قسمتى از كتاب وقتيكه انسان پير مى شود كه بزبان روسى انتشار يافته ترجمهء ابوالفضل آزموده.
(9)دانشمند شماره5 سال 1342.
(10)دانشمند شمارهء6 از سال ششم.