دادگستر جهان

ابراهيم امينى

- ۲۷ -


توضيحات مهدى تازگى دارد

مردمى كه اركان واصول مسلمهء اسلام را رها كرده به بعض ظواهر آن اكتفا نموده اند، از اسلام، جز نمازو روزه واجتناب ازنجاسات چيزى نمى دانند،آنهم بعضيها دين را درمسجد محصور كرده حقيقت آن براعمال وحركاتشان نفوذ ندارد. دربازار وكوچه وخيابان وخانه اثرى از اسلامشان پيدا نيست. اخلاقيات ودستورات اجتماعى را اصلا از اسلام محسوب نمى دارند. صفات زشت درنظرشان هيچ اهميت ندارد وبه بهانهء اينكه واجبات ومحرمات اختلافى هستند.

اززيربار آنها شانه خالى مى كنند. محرمات الهى را با حيله هاى گوناگون وتأويلات صورى جائز مى شمارند. ازاداى حقوق واجبه خوددارى مى نمايند.

به دلخواه خود احكام دين را تأويل مى كنند. از قرآن، فقط به قرائت وتجويد واحترامات صورى اكتفا مى نمايند. اگر امام زمان(عليه السلام) ظاهر شود وبه آنان بگويد: شما ازحقيقت وگوهر دين بدور افتاده ايد وآيات قرآن واحاديث پيغمبر را برخلاف واقع تفسير وتأويل كرده ايد، چرا حقيقت نورانى اسلام را رها كرده به بعض ظواهرش قناعت كرده ايد؟ شما اعمال ورفتارتان را با دين تطبيق نكرده ايد، بلكه احكام دين را بادنياى خودتان توجيه نموده سازش داده ايد. جاى اين همه دقت كه درقرائت وتجويد به عمل مى آوريد به احكام قرآن عمل كنيد. جدم امام حسين(عليه السلام) فقط براى گريه كشته نشد، چرا هدف جدم را گم وپايمال كرده ايد؟

دستورات اخلاقى واجتماعى رابايد از اركان اسلام بدانيد وجزءبرنامهء عملى خويش قرار دهيد. از محرمات اخلاقى بايد اجتناب كنيد، حقوق مالى خود را بايد بپردازيد وبه بهانه هايى بيجا مغرور نگرديد وبدانيد كه خواندن وشنيدن مدائح ومصائب، جاى خمس وزكوة وديون را نمى گيرد وگناه ربا خوارى ورشوه وتقلب وغل وغش را نمى بخشد ودود آتش عزاى اباعبدالله(عليه السلام) جواب آه ونالهء يتيمان وستمديگان وبيوه زنان را نمى دهد. با تأويلات وتوجيهات غلط، رباخوارى وغل وغش را جائز مشماريد. با حيله هاى گوناگون از زيربار واجبات شانه خالى نكنيد. قدس وتقوى را درخانه ومسجد محصور نكنيد بلكه دراجتماع شركت جوييد ووظيفه بزرگ امربه معروف ونهى ازمنكر را انجام دهيد فلان بدعت وفلان وفلان... را ازاسلام بيرون كنيد.

چنين دين وبرنامه اى برايشان تازگى داشته از آن وحشت مى نمايند واصلا اسلامش نمى دانند زيرا اسلام را جورديگر تصور كرده بودند. آنان مى پنداشتند: ترقى وعظمت اسلام به زينت كردن مساجد ومنارهاى بلند است، اگر امام بفرمايد: عظمت اسلام به عمل صالح وراستى ودرستى وامانت ووفاى به عهد واجتناب ازحرام است، برايشان تازگى دارد. آنها گمان مى كردند وقتى امام زمان(عليه السلام) ظاهر شد تمام اعمال مسجد مشغول عبادت مى شود اما اگر مشاهده كنند كه از شمشير امام زمان(عليه السلام) خون مى چكد ومردم را به سوى جهاد وامربه معروف ونهى ازمنكر دعوت مى كند ونمازگزاران ستم پيشه را به قتل مى رساند واموالى را كه ازراه تعدى ورشوه خوارى وربا به دست آورده اند به صاحبانش برمى گرداند ومانع زكوة را گردن مى زند، اين برنامه برايشان تازه وجديد است.

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: وقتى قائم ما قيام كرد مردم را از نو بسوى اسلام دعوت مى نمايد وبه سوى چيزى كه كهنه شده وعموم مردم از آن بدور افتاده اند هدايت مى كند. آنجناب مهدى ناميده شده، چون به چيزى كه مردم از آن دور شده اند هدايت مى شود وقائم ناميده شده، چون براى بپا داشتن حق قيام مى كند.(1)

خلاصه: بين مهدى توهمى آنان وبرنامه اش، با مهدى واقعى وبرنامه اش، تفاوت اززمين تا آسمان است. از اين رهگذر است كه چون برنامهء كارش مورد پسند مردم واقع نمى شود ابتداء ازدورش متفرق مى شوند ليكن چون جزوى چاره سازى نمى يابند باز تسليمش مى گردند.

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: گويا قائم را مشاهده مى كنم كه قبايى دربردارد وعهدنامهء پيغمبر را كه با مهر طلايى مهر شده از جيبش بيرون مى آورد، مهرش را گشود براى مردم قرائت مى نمايد، پس مردم مانند گوسفند از اطرافش پراكنده مى شوند وبه جزوزير ويازده نفر نقيب كسى نزدش باقى نمى ماند. پس مردم  درجستجوى مصلح  همه جا را گردش مى كنند ولى چون چاره سازى جزوى نمى يابند به سويش مى شتابند. به خدا سوگند! من مى دانم قائم به ايشان چه مى گويد كه انكار مى كنند.(2)

مهدى ونسخ احكام

فهيمي: شما قبلاً فرموديد امام زمان مشرع نيست واحكام اسلام را نسخ نمى كند.اين سخن باروايات ذيل سازش ندارد:

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: دوخون دراسلام حلال است اما احدى حكم خدارا درآنها جارى نمى سازد تا اينكه خداوند متعال قائم اهل بيت را بفرستد وحكم خدا را بدون شاهد، درحق آنان جارى نمايد، يكى راجع به مردم حصن(زن دار) زناكار است كه سنگسارش مى كند وديگرى راجع به مانع زكوة است كه گردنش را مى زند(3) حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: وقتى قائم آل محمد قيام كرد همانند داود وسليمان، بدون شاهد وگواه، دربين مردم قضاوت خواهد كرد.(4)

اينگونه احاديث دلالت دارند كه احكام اسلام به وسيلهء امام زمان نسخ مى شود واحكام تازه اى اجرا مى گردد. شما با اين گونه عقائد نبوت مهدى را اثبات مى نماييد، گرچه پيغمبرش نناميد!!

هوشيار: اولا مدرك اين مطالب، اخبار آحادى بيش نيست كه مفيد يقين نيستند. ثانياً چه مانع دارد كه خداوند متعال حكمى را به پيغمبرش وحى كند وبگويد: از اين زمان تا زمان ظهور قائم، تو ومسلمين بايد بدان عمل كنيد. ليكن دوازدهمين جانشين تو وپيروانش بايد به حكم دوم عمل نمايند. پيغمبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) هم، عين اين جريان را، به وسيله خلفايش به امام دوازدهم اطلاع بدهد. دراين صورت نه حكمى نسخ شده، نه حكم تازه اى به امام زمان(عليه السلام) وحى شده است، بلكه حكم اول، از ابتدا مقيد بوده وپيغمبر نيز، ازحكم دوم بااطلاع بوده است. مثلا صلاح اجتماع دراين بوده كه قاضى برطبق مدارك ظاهرى  وبا شاهد وقسم، بين اصحاب مرافعه قضاوت كند. پيغمبر وائمه هم مأمور بودند بدين طريق قضاوت نمايند. ليكن وقتى مهدى اسلام ظهور نمود ودولت اسلامى  را تشكيل داد مأموريت دارد كه برطبق علمش بين مردم قضاوت كند. پس اينگونه احكام از ابتداء جزء احكام اسلام بوده است ولى زمان اجراى آنها عصر ظهور مهدى است.

ازكجا كه مهدى قيام نكرده باشد؟

دكتر: ما اصل مهدويت را ازشما قبول مى كنيم ليكن ازكجا كه مهدى موعود تا حال ظهور نكرده باشد؟ ازصدراسلام تا كنون، افراد زيادى از قرشى وغيرقرشى وازبلاد مختلف، خروج كرده، ادعاى مهدويت نموده اند، بعضى ازآنان هم عقيده مندانى پيدا كرده مذهبى باقى نهادند وبعضى ديگر، دولت هاى مختصرى هم تأسيس كردند. ما درانتظار مهدى موعود نشسته ايم درصورتى كه ممكن است يكى از آنان مهدى حقيقى بوده وما بى اطلاع باشيم.

هوشيار: چنانكه از سخنان گذشته معلوم شد، ما به وجود يك مهدى بى نام ونشان ومجهول الهويه اى عقيده نداريم تا درتطبيقش به فردى دراشتباه واقع شويم. بلكه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه اطهارعليهم السلام، كه اصل وجود مهدى را خبرداده اند، آن وجود مقدس را ابن تغلب قال قال لى ابوعبدالله(عليه السلام): دمان فى الاسلام حلال من الله لا يقتضى فيهما احد حتى يبعث لله قائمنا اهل البيت فاذا بعث لله قائمنا اهل البيت حكم فيهما بحكم الله لا يريد عليهما بينة، الزانى المحصن يرجمه ومانع الزكوة يضرب عنقه كاملاً تعريف وتوصيف نموده هرگونه ابهام واجمالى را برطرف ساخته اند، كه خلاصه اش از اين قراراست:

نام مهدي، محمد وكنيه اش ابوالقاسم است. مادرش كنيزى به نام نرجس وصيقل وسوسن بوده است. از بنى هاشم وفرزندان زهرا وازاولاد امام حسين وفرزند بلافصل امام حسن عسكرى است. درسال 256 يا 255 درشهر سامره تولد يافته است. داراى دوغيبت است، يكى كوتاه وديگرى طويل. غيبت دوم به قدرى طولانى مى گردد كه بسيارى از مردم دراصل وجودش ترديد مى كنند، عمرش بسيار طولانى مى گردد. آغاز دعوت وظهورش از مكه شروع مى شود. با شمشير وجنگ نهضت مى كند وتمام ستمكاران ومشركين را قتل عام مى نمايد. تمام اهل كتاب ومسلمين تسليمش مى شوند. يك دولت اسلامى وجهانى در سرتاسر زمين تشكيل مى دهد، ظلم وبيدادگرى را ريشه كن نموده  دادگرى وعدالت را جهانگير مى كند. اسلام را دين عمومى ودرترويج وتوسعهء آن كوشش مى نمايد و... مسلمين درانتظار ظهور چنين شخصى بسر مى برند.

سيد على محمد شيرازي

جناب آقاى دكتر! اكنون از شما سؤال مى كنم: آيا دربين كسانى كه تاكنون ادعاى مهدويت كرده اند، كسى را با اين اوصاف وعلائم سراغ داريد تا صدق دعوايش مورد احتمال واقع گردد؟

مثلاً: شخصى كه دريكى از بلاد ايران ادعاى مهدويت كرد اما فرزند امام حسن عسكري(عليه السلام) نبوده، غيبت طولانى هم نداشته، طويل العمر هم نبوده، درتمام عمرش جنگى نكرده وخون ستمكاران را نريخته، حكومت اسلامى وجهانى را تشكيل نداده، نه تنها زمين را پرازعدل وداد ننموده، بلكه كوچك ترين دست ظلمى را هم از سرمردم كوتاه نكرده است، دين اسلام را نه تنها درتمام جهان بسط نداده بلكه همهء احكام وقوانينش را نسخ نموده وآيين تازه اى به جايش آورده است، ازعلم ودانش بهره اى نداشته، كارخارق العاده اى هم انجام نداده وبا وجود اينكه ازكردهء خويش توبه كرده واظهار ندامت نموده، عاقبت، تسليم چوبهء دار گشته است.(5) آيا هيچ عاقل باشعورى احتمال مى دهد كه: چنين فردى مهدى موعود مسلمين باشد؟!!

داستان اين آقاى شيرازى مهدى نما، بى شباهت نيست به داستان مرد قزوينى پهلوان نمايى كه درمثنوى مذكور است:

سوى دلا كى بشد قزوينيى    كه كبودم زن بكن شيريني

گفت: چه صورت زنم اى پهلوان     گفت: برزن صورت شير ژيان

چونكه او سوزن فروبردن گرفت    درد آن درشانه گه مسكن گرفت

پهلوان درناله آمد كاى سنى     مرمرا كشتي، چه صورت مى زني؟

گفت:آخر شير فرمودى مـر     گفت: از چه عضو كردى ابتدا

گفت: ازدمـگاه آغـازيـده ام     گفت: دم بگـذار اى دوديـده ام

شير، بى دم باش گواى شيرساز    كه دلـم سستى گرفت از زخم گـاز

جانب ديگر گرفت آن شخص زخم بى محابا بى مواسائى ورحـم

بانگ زد اوكان چه اندامست ازاو؟        گفت: اوگوش است اين اى نيك خـو

گفت: تا گوشش نباشد اى همـام   گوش را بگـذار وكوته كن كلام

جانب ديگر خلش آغاز كـرد   باز قزوينى فغانى ساز كـرد

كاين سوم جانب چه اندامست نيـز؟         گفت: اين است اشكم شيراى عزيـز

گفت: گواشكم نباشد شيـرر خود چه اشكم بايـد اين ادبيررا

خيره شد دلاك وبس حيـران بماند        تا به دير انگشت بردندان بماند

برزمين زد سوزن آندم اوستاد   گفت درعـالم كسى را اين فتاد

شيربى دم وسرواشكم كه ديـد   اين چنين شيرى خدا كـى آفريد؟

چون ندارى طاقت سوزن زدن            از چنين شيـر ژيـانى دم مزن

ازاتفاقات جالب اينكه: سيد على محمد شيرازى هنگامى كه هنوز هواى مهدويت وقائميت به سرش نزده بود، كتابى تأليف نمود بنام(تفسيرسورهء كوثر) ودرآن كتاب احاديثى دربارهء مهدى موعود نقل كرد كه هيچ يك از آنها با مهدويت خودش سازگار نيست واين موضوع بعداً براى خودش واتباعش دردسر واشكالاتى توليد نمود.

دركتاب مذكور مى نويسد: (موسى بن جعفربغدادى روايت نموده كه از حضرت امام حسن عسكري(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: گويا شما را مى بينم كه بعدازمن درجانشينم اختلاف نموده ايد ليكن آگاه باشيد كه هركس به تمام امام هاى بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) اقرار نمايد ولى فرزند مرا منكر شود، مانند كسى است كه همهء پيغمبران را قبول كند اما نبوت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) را انكار نمايد. وهركس رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) را منكر شود مثل كسى است كه تمام پيمبران را انكار كرده باشد. زيرا اطاعت آخرين فرد ما مثل اطاعت اولين فرد ماست ومنكر آخرين فرد ما مثل منكراولين فرد ماست. بدانيد كه: فرزندم غيبتى خواهد داشت كه تمام مردم، جز كسانى كه خدا نگهداريشان كند، درشك واقع مى شوند(6)..

امام رضا(عليه السلام) به دعبل فرمود: امام بعدازمن فرزندم محمد است بعد ازمحمد فرزندش على به امامت مى رسد وبعد ازعلى فرزندش حسن امام خواهد بود وبعد از حسن فرزندش حجت وقائم است كه درايام غيبت بايد در انتظارش بود وهنگام ظهور بايد اطاعتش نمود. اگرازعمر دنيا روزى هم بيش باقى نمانده باشد، خدا آن را طولانى مى گرداند تا اينكه قائم نهضت كند ودنيا را پرازعدل وداد نمايد چنانكه از ظلم وجور پرشده است. اما اينكه كى خروج مى كند پس آن، خبردادن از وقت ظهوراست درصورتى كه پدارنم ازعلى روايت كرده اند كه به پيغمبر عرض شد: يا رسول الله قائم از اولاد تو كى خروج مى كند؟ حضرت درپاسخ فرمود: مثل خروج قائم، مثل قيامت است كه وقتش را جز خدا كسى آشكار نمى سازد، زيرا درآسمان وزمين بسى گران وسنگين است وناگهان فرا مى رسد.(7)

چنانكه ملاحظه مى فرماييد دراين دوحديث، به چند مطلب تصريح شده است. اول، قائم ومهدى موعود فرزند بلافصل امام حسن عسكرى است. دوم، داراى غيبتى است بسيار طولانى. سوم، وقتى ظاهر شد زمين را پرازعدل وداد مى كند. چهارم، براى ظهورش نمى توان وقتى تعيين كرد.

اعتراف به وجود امام غائب

سيدعلى محمد، درچند جاى تفسير سورهء كوثر به وجود امام غائب اعتراف نموده آثار وعلائمش را نوشته است:

دريك جا مى نويسد: (دروجود امام غائب شكى نيست. زيرا اگر او وجود نداشته باشد ديگرى هم وجود نخواهد داشت وامرش مانند خورشيد آسمان، روشن است. زيرا لازمهء شك در وجودش انكار قدرت خداست وهركس دروجود خداشك كند كافراست.  تا اينكه مى نويسد  اما نزد مسلمين ومؤمنين فرقه دوازده امامي، روز ولادتش اثبات شده است  روح من وهركس درملكوت امر وخلق وجود دارد فداى آنجناب گردد  وغيبت صغراى او ومعجزات آن ايام وعلامات سفيرانش نيز برايشان به اثبات رسيده است).

درجاى ديگرهمان كتاب نوشته است: (او خلف صالح است. كنيه اش ابوالقاسم مى باشد واوست قائم بامرالله وحجت خدا وباقيمانده آل الله ومهدى كه مردم را به امورمخفى هدايت مى نمايد. ولى من دوست ندارم كه نامش را ببرم مگر به همان جور كه امام از وى نام برده است يعنى م ح م د، ونصوصى دراين باره ازناحيه مقدسه صادرشده است. خود امام درتوقيع شريف فرموده: (هركس درمجمع عمومى مرا نام ببرد لعنت خدا براو باد).

درجاى ديگر همان كتاب نوشته است: (براى حضرت ولى عصر دوغيبت است درغيبت صغرى وكلاء ونواب مورد اعتماد ومقربى داشته است. نواب آنجناب (روحى فداه)عبارتند از عثمان بن سعيد عمرى وفرزندش محمد بن عثمان وحسين بن روح وعلى بن محمد سمري).

درجاى ديگر مى نويسد: (روزى درمسجدالحرام، درجانب ركن يمانى مشغول نماز بودم، جوان فربه وزيبايى را ديدم كه با كمال خضوع مشغول طواف بود وعمامهء سفيدى برسر وعباى پشمى دربرداشت وبهيئت تجار فارس بود. بين من واو چند قدمى بيش فاصله نبود، ناگهان به خيال من خطور كرد كه شايد صاحب الامر باشد اما خجالت كشيدم نزديكش بروم. وقتى از نماز فارغ شدم او را نديدم، ليكن درعين حال، يقين ندارم كه او صاحب الامر بوده است).

سيد على محمد واحاديث توقيت

حديث ذيل نيز درتفسير سورهء كوثر نقل شده است:

(ابوبصير مى گويد: خدمت امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: فدايت شوم، قائم كى خروج مى كند؟ فرمود: اى ابامحمد! ما اهل بيت وقت ظهور را تعيين نمى كنيم ومحمد(صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است تعيين كنندگان وقت ظهور دروغ مى گويند).(8)

مقتضاى اين حديث وامثالش اين است كه ائمه اطهار هرگز وقت ظهور را تعيين نكرده اند وتعيين كنندگان را تكذيب نموده اند. ليكن اتباع سيدعلى محمد اين تصريحات را ناديده گرفته وبرخلاف نص صريح پيشواى خودشان، دركتب جستجو نموده اند وحديث ضعيف ابولبيد مخزونى را يافته وبا توجيهات وتأويلات بسيار، سنهء ظهور سيدعلى محمد را ازآن استنباط كرده اند.

كتابهايى كه درمورد اين فرقه نگاشته شده است حديث ابولبيد را مورد بحث قرارداده اشكالات بسيارى بدان كرده اند. اگر ما بخواهيم درآن مباحث وارد شويم از مقصد دورمى گرديم. لذا طالبين تحقيق را بكتب رديه حواله مى دهيم وفعلا به همين نكته اكتفا مى كنيم كه برطبق حديث ابوبصير كه سيدعلى محمد نيزبه صحت آن اعتراف دارد ودركتاب خويش ثبت نموده است. هرحديثى كه سنهء ظهور قائم را تعيين كرده باشد بايد مردود شود وتمسك بآن جائز نيست، چه حديث ابى لبيد باشد چه غير آن.

حديث ذيل نيز درتفسير سورهء كوثر نقل شده است:

امام صادق (عليه السلام) درحديث مفصلى فرمود: (غيبت قائم ما نيز مورد انكار امت واقع مى گردد. يكى بدون اطلاع مى گويد: امام اصلا متولد نشده است. ديگرى مى گويد: به دنيا آمده ولى مرده است. ديگرى كافر مى شود ومى گويد: امام يازدهم اصلا اولاد نداشته است. ديگرى به واسطه گفتارش ايجاد تفرقه مى كند وازدوازده امام تجاوزنموده وآنها را سيزده يا زيادتر مى داند وديگرى خداى را عصيان ورزيده مى گويد: روح قائم دربدن شخص ديگرى تكلم مى كند).(9)

پيروانش چه مى گويند؟

باوجود اين تصريحاتى كه سيدعلى محمد درتفسيرسوره كوثر نموده وما بخشى از آن را از باب نمونه نقل كرديم، نمى دانم پيروانش چه عقيده اى دارند؟ اگر اورا مهدى موعود وقائم مى دانند، اين موضوع علاوه براينكه با روايات اهل بيت سازش ندارد، با تصريحات خودش نيز مخالف است زيرا او امام زمان وقائم را فرزند بلافصل امام حسن عسكرى(عليه السلام) وبنام(م ح م د) وكنيهء ابوالقاسم معرفى نموده وغيبت صغرى وكبرى را برايش ضرورى دانسته ونام نواب چهارگانه اش را ذكرنموده وگفته است جوانى را درمسجدالحرام ديدم واحتمال دادم كه امام زمان باشد ولى يقين نداشتم.

اگر مى گويند: روح امام زمان درسيدعلى محمد حلول نموده ومظهر قائم است اين عقيده نيز باطل است، زيرا اولا اين قول به تناسخ وحلول است وبطلان تناسخ وحلول درعلوم ثابت گشته است، ثانياً عقيده مذكور با حديثى كه خود سيدعلى محمد از حضرت صادق(عليه السلام) روايت نموده سازش ندارد، زيرا امام صادق درآن حديث فرمود: دسته اى از مردم عصيان مى ورزند ومى گويند: روح قائم دربدن شخص ديگرى تكلم مى كند.

ازنسبت پيغمبرى وبابيت تبرى جسته

اگر او را پيغمبر يا باب مى پندارند خودش بدين نسبت راضى نبوده قائلينش را تكفير كرده است.

درتفسيركوثر مى نويسد: (كسانيكه بگويند: ذكر اسم ربك  خودش  ادعاى وحى وقرآن نموده كافرند، وكسانيكه بگويند ذكر اسم ربك  ادعاى بابيت حضرت بقية الله را كرده كافرند، خدايا شاهد باش كه: هركس ادعاى خدايى يا ولايت كند يا مدعى قرآن ووحى باشد يا كم وزيادى دردين تو بكند كافر است ومن ازوى بيزارم. تو شاهدى كه من هرگز ادعاى بابيت نكرده ام).(10)

سيدعلى محمد هنگامى كه بنوشتن تفسيركوثر اشتغال داشت ادعائى درسر نداشت. فقط خودش را دانشمند لايقى مى پنداشت وازاينكه خويش را خانه نشين وعلما را مصدر كار مى ديد رنج مى برد.

درجايى مى نويسد: (خدا برمن منت نهاده قلبم را نورانى نمود. دوست دارم دين خدا را به همان طورى كه درقرآن نازل شده واخبار اهل بيت برآن دلالت دارد، اظهار كنم).

او از نسبتهاى ناروايى كه درباره اش داده مى شد ناراحت بود وازآنها برائت مى جست. ليكن بعداً برايش روشن شد كه حماقت مردم بيش از حد تصور است نه تنها هرچه را بگويد قبول مى كنند بلكه قدرى هم بدان اضافه مى كنند، آنگاه هوس قائميت درمغزش وارد شد وادعايش راعلنى نمود.

يار صفحه:


(1)قال ابوعبدالله(عليه السلام)اذا قام القائم دعى الناس الى الاسلام جديداً وهداهم الى امر قددثرفضل عنه الجمهور. وانما سمى القائم مهدياً لانه يهدى الى امر مضلول عنه وسمى بالقائم لقيامه بالحق كشف الغمة ج 3ص 254 وارشاد مفيد ص 343.
(2)بحار الأنوار ج 52 ص326.
(3)بحارج 52 ص 325.
(4)بحار الأنوار ج 52 ص 320.
(5)كتاب تلخيص تاريخ نبيل زرندى ص135 تا 138.
(6)موسى بن جعفرالبغدادى قال سمعت ابا محمدالحسن بن على يقول:كانى بكم وقد اختلفتم فى الخلف مني: اما ان المقر بالائمة بعد رسول الله المنكر لولدى كمن اقر بجميع انبياء الله ورسله ثم انكر نبوة محمد رسول الله، والمنكر لرسول الله كمن انكر جميع الانبياء لان طاعة آخرنا كطاعة اولنا والمنكر لاخرنا كالمنكر لاولنا، اما ان لولدى غيبة يرتاب فيه الناس الا من عصمه الله تفسير سورهء كوثر.
(7)قال على بن موسى فى حديث الى ان قال: يادعبل! الامام بعدى محمد ابنى وبعدمحمد ابنه على وبعد على ابنه الحسن وبعدالحسن ابنه الحجة القائم المنتظر فى غيبته المطاع فى ظهوره؛ لولم يبق من الدنيا الايوم واحد لطول الله ذلك حتى يخرج فيملاءها عدلا كما ملئت جوراً، وامامتى، فاخبارعن الوقت ولقد حدثنى ابى عن ابيه عن آبائه عن على ان النبى قيل له يا رسول الله متى يخرج القائم من ذريتك؟ فقال مثله مثل الساعة لايجليها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات والارض لايأتيكم الابغتة تفسير سورهء كوثر.
(8)ابو بصير عن ابي عبد الله(عليه السلام) قال قلت: جعلت فداك متى خروج القائم؟ فقال يا ابا محمد انا اهل بيت لانوقت وقد قال محمد كذب الوقاتون تفسيره سورهء كوثر.
(9)قال الصادق(عليه السلام) فى حديث مفصل الى ان قال: كذلك غيبة القائم فان الامة تنكرها فمن قائل بغير هدى بانه لم يولد وقائل بانه ولد ومات وقائل يكفر بقوله ان حادي عشرنا كان عقيماً وقائل يمزق بقوله ان يتعدى الى ثلاث عشر فصاعداً وقائل يعص الله بقوله ان روح القائم تنطق فى هبكل غيره  تفسير سورهء كوثر.
(10)ولقد كفرالذين قالوا ان ذكر اسم ربك ادعى الوحى والقرآن. ولقد كفرالذين قالوا ان ذكر اسم ربك قال اننى باب بقية الله واشهد ان الذى ادعى ربوبيتك او ولايتك اوادعى القرآن والوحى بمثل ما حرمت للناس اوينقص شيئاً من دينك اويزيد فقد كفروانا بريء منه وانك شاهد بانى ما ادعيت بابية المنصوص  تفسير سورهء كوثر.