انتظار عامل مقاومت وحركت

لطف الله صافى گلبايگانی

- ۱ -


مقدمه

بسمه تعالى وله الحمد

پس از رحلت رسول خدا صلي الله وعليه وآْله وسلم وشهادت اميرالمؤمنين وسيد الشهدا عليهما السلام تا امروز، ريشه تمام حرکات ونهضت هاي شيعه ومسلمين، عليه باطل واستثمارگران، همين فلسفه اجتماعي انتظار وعقيده به ادامه مبارزه حق وباطل تا پيروزي مطلق بوده است. ازمتن کتاب (انتظار)، حالتي است که از ترکيب ايمان واعتقاد به مباني دين وولايت امام زمان، شوق وعلاقه به ظهور وحکومت وزيست وهمراهي با اهل بيت، تنفر از وضع موجود (غيبت امام) وتوجه به نقص وفساد وتباهي آن سرچشمه گرفته، در وجود انسان شعله مي کشد وانواع دگرگونيها را در حالت قلبي، انديشه وآمال انساني، رفتار فردي وتلاش اجتماعي انسان، ايجاد مي نمايد که بحث وسخن از آنها، نيازمند به حال ومجال بيشتري است.

اين جزوه که در مقام بيان ارزش واهميت انتظار مؤمنين براي ظهور مولا، حضرت ولي عصر، امام زمان ـ عليه الصلاة والسلام ـ مي باشد، در بررسي اثرات انتظار، به تبيين تأثيرات اجتماعي آن پرداخته، اين امر را از زواياي گوناگون روشن مي سازد، وتعهدات ووظائف يک منتظر را در قبال مقدمات ظهور وجامعه جهاني ومسلمين آشکار مي گرداند.

اين کتاب که بار نخستين آن، سالها پيشتر از اين، در دوره ننگين طاغوت منتشر شده بود، هم اکنون براي بار ديگر با تغييراتي اندک، به خدمت منتظران وعلاقمندان به آستان قدس امام زمان، حضرت ولي عصر ـ عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ تقديم مي گردد.

(الحمد لله الذي يؤمن الخائفين، وينجي الصالحين، ويرفع المستضعفين، ويضع المستکبرين، ويهلک ملوکاً، ويستخلف آخرين(1) ، سپاس خدا را که بيمناکان را ايمني، وشايستگان را رهايي مي بخشد، ومستضعفين را بلند مي گرداند، ومستکبرين را فرو مي کشاند، وپادشاهاني را هلاک مي کند، وديگران را به جاي آنها مي نشاند).

(هو الذي أرسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله ولو کره المشرکون)(2) ، (او (خدا) است آنکه پيامبر خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا دين حق را بر تمام اديان غالب وپيروز گرداند، اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند).

(ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر أن الارض يرثها عبادي الصالحون)(3) ، (به تحقيق در زبور، پس از ذکر (تورات) نوشتيم که زمين را بندگان شايسته من به ارث مي برند).

(ثلاث من کن فيه وجد حلاوة الايمان:

أن يکون الله، ورسوله أحبّ اليه مما سواهما، وأن يحب المرء لا يحبه إلا لله، وأن يکره أن يعود في الکفر بعد أن أنقذه الله منه کما يکره أن يُلقي في النار(4) ، سه صفت است که در هر کس باشد، شيريني ايمان را چشيده است:

1ـ خدا وپيامبر خدا در نزد او، از هر چيز وهر کس محبوبتر باشند.

2ـ هر کس را دوست دارد، براي خدا دوست داشته باشد.

3ـ بعد از نعمت اسلام، از بازگشت به کفر (ارتداد وارتجاع) کراهت داشته باشد، چنانچه افکنده شدن در آتش را کراهت دارد).

پيشگفتار

درک صحيح، شناخت درست، توجيه وتعبير معقول، تفسير دقيق وواقعي الفاظ وواژه ها واصطلاحات اسلامي، بر هر مسلمان وهر کس که بخواهد به روح تعاليم اسلام، حقيقت مکتب، برنامه هاي تربيتي، اجتماعي، اخلاقي، مدني، معنوي ومادي آن آشنا شود، لازم است. چنانچه فهم جوانب ايجابي وسلبي ومثبت ومنفي دين، ارتباط آن با عمل وترقي وکمال، بهبود زندگي، عدالت اجتماعي، بهتر زيستن وظهور ارزشهاي انساني، همه وهمه منوط به دريافت درست اين اصطلاحات است.

اگر مفاهيم واقعي واژه هاي اسلامي ومعاني آنها درک شود، اشتباهات وسوء تفاهمائي که در شناخت دين ومقاصد آن براي جمعي پيش آمده، مرتفع، وهدفهاي واقعي ومقاصد حقيقي دين معلوم مي گردد. واگر الفاظ واصطلاحات ديني بطور صحيح درک نشود وبا مفاهيم نادرست عرضه شود ونادانان يا مغرضان، آن را به صورت ديگر جلوه دهند، زيان آن از گمراهي صريح کمتر نخواهد بود; زيرا موجب سوء ظن وبدگماني وبرداشتهاي غلط وناروا از دين مي گردد; تا آنجا که مترقي ترين وکامل ترين مکتب را عامل انحطاط، زبوني، بي عدالتي ونابرابري مي پندارند; وحقيقتي را که عامل ايجابي وعملي ونشاط بخش وانقلابي است، عامل سلبي ومنفي ورکود وسکون ووقوف وکناره گيري مي شمارند.

از اين نظر معرفي مفاهيم واقعي هدفها وتعليمات وارشادات ديني، در هر رشته، وارتباط آن با عمل واخلاق، وتحرک وفعاليّت وکوشش ومبارزه ومقاومت وجهش وپيشرفت، کما اهميّت را دارا است. به خصوص در زمان ما که بيگانگان مي خواهند با تلقينات وتبليغات سوء وغرض آلود، جامعه وبه ويژه نسل جوان را گمراه، واز آگاهيهاي کافي پيرامون اصطلاحات وشعائر دين محروم نمايند، در معرفي مفاهيم ياد شده، توجه ودقت بيشتر لازم است.

اين مفاهيم که انحراف از درک حقايق آنها مساوي با گمراهي در اصل دين، ويا رشته هاي اساسي ومهم آن است وبايد نسل جوان که جوياي حقيقت، وطالب کمال وترقي وآگاهي است، در فهم آن ياري شود، بسيار است مانند:

زهد، قناعت، توکل، تسليم، قضا وقدر، علم غيب، شفاعت، ولايت، خلافت، امامت، وصايت، تقيّه، دعا، زيارت، رژيم مستمر حکومتي اسلام در عصر حضور امام وعسر غيبت، فلسفه غيبت امام، روش تشيع وشيعه بودن، مرجعيّت، و...

واز جمله، يکي هم (انتظار ظهور يا انتظار فرج وقيام حضرت مهدي اهل بيت وقائم آل محمد صلي الله وعليه وآْله وسلم است.

اگر چه اصالت مفهوم اين انتظار، هنوز در اذهان، کم وبيش وبه حسب مراتب معارف وآگاهيهاي افراد محفوظ مانده است; ولي به گمان بسياري، تلقي وبرداشت اکثر جامعه از آن، چنانکه بايد سازنده ومثبت نيست وجوانب سلبي ومنفي آن نيز که از تعليمات اساسي ومترقي اسلام ومبارزات سلبي رهبران دين سرچشمه مي گيرد، نادرست وغير از آنچه بايد باشد عرضه شده است، ودر جهت جنبش وتحرّک، قدم به پيش نهادن، مجاهده، امر به معروف ونهي از منکر، ثبات قدم وپايداري، حبّ في الله (محبت به خاطر خدا)، بغض في الله (دشمني به خاطر خدا) وقطع رابطه با اعداء الله، از آن بهره برداري نشده، بلکه آن را عامل سکون وسکوت، سازشکاري، وقوف، تسليم، ساخت وباخت با ستمگران، رضايت دادن به وضع موجود وفراموش ساختن اهداف عالي اسلام معرفي کرده بودند.

جشن وچراغاني نيمه شعبان وخواندن دعاي ندبه را وسيله خاموش کردن آتش اعتراض، وايجاد آرامش موقّت، ومسکّن نگرانيها ونارضايتيهاي جامعه از بي عدالتيها وفشارها ونابرابريها ومفاسد ديگر مي پنداشتند، که شور وهيجاني را که بايد بر قوّت وحدّتش افزود تا همه تباهيها ونابسامانيها وبشر پرستي ها واستعبادها واستضعافهاي گوناگون را بر باد دهد، فرو مي نشاند وبر آتش روحاني ومقدسي که اسلام براي سوختن کاخهاي ستم واستضعاف برافروخته وبايد هميشه روشن وروشن تر شود، آب مي ريزد.

لذا براي رفع هر گونه سوء تفاهم ودرک مفهوم واقعي انتظار وتأثير آن در اصلاح اجتماع، بلکه انقلابات اجتماعي وسياسي وتقويت اراده وتربيت افراد مبارز وسرسخت وشکست ناپذير، وشناخت فلسفه مراسم جشن وچراغاني وخواندن دعاي ندبه وتوسلات وتوجّهات، وعرض ادب ها به ساحت مقدس وبا عظمت حضرت بقية الله في الارضين ـ أرواحنا له الفداء ـ بخشي از کتابي را که در دست تأليف دارم، به کساني که مي خواهند از مفهوم صحيح انتظار ظهور وارزش حقيقي آن آگاه گردند، تقديم مي نمايم.

اميد است به خواست خداوند متعال اصل کتاب نيز در آينده نزديک با تجديد نظر وبررسي لازم در اين بخش چاپ ومنتشر شود.

پيام منتظر

اشعار از قصيده (پيام منتظر) واز ديوان عالم فقيه، مرحوم آية الله آقاي آخوند ملا محمد جواد صافي والد مؤلف کتاب است.

بيا صبا ببر از اين گدا يکي پيغام
که اي طفيل وجود تو آنچه در گيتي است
کنون که صفحه گيتي است پر ز جور وستم
فساد کرده جهان را چو شام هجران تار
چه شامها که به اميد وصل گشت سحر
تو آفتاب وجودي، روا مدار دگر
نهيم در ره تو چند ديده اميد
خوش است گر بنمائي به عشاقان رويي
به کعبه تکيه نمائي ومخلصان بيني
در آز پرده که از دين نماند رسم واثر
بيا که از تو شود پر زعدل وداد
بيا که از تو شود نسخ رسم استبداد
بيا که منتظران را به لب رسيد نفس
بيا وقطع نما ريشه هاي استضعاف
به يک نظر ز تومن قانعم شها، لطفي
جنود جهل نموده است روح من تسخير
کنم چه چاره به محشر ولات حين مناص(7)
مگر ولاي تو زين مستمند گيرد دست
اگر به (صافي) مسکين نظر کني شايد
  بسوي پادشه مُلک جان، امام آنام
که اي يگانه دوران ومفخر ايام
زعدل وداد به عالم نمانده غير از نام
صلاح رفته چو روي تو درعالم حجاب غَمام(5)
چه صبحها که نموديم در فراقت شام
به زير سايه غيبت کند رخ تو مقام
در انتظار تو تا کي بسر بريم ايام؟
که جلوه ايش کند زنده دل خواص وعوام
پي طواف درت بسته سر بسر احرام
به جان دشمن دون زن شرر ز برق حسام(6)
جهان بيا که از تو شود فتنه جهان آرام
جهان درآيد در زير پرچم اسلام
بيا که طاقت ما طاق گشت وصبر تمام
براي ياري دين خدا نما اقدام
خجسته آنکه به ديدار خود کنيش اکرام
هواي نفس زعقلم ربوده است زمام
کجا پناه برم من، وَلَيسَ لي معصام(8)
به اين وسيله ز يزدان نمايم استرحام(9)
که از ولايت تو يافت دينش استحکام

(اللهم أظهر به دينک وسنة نبيک حتي لا يستخفي بشيء من الحق مخافة أحد من الخلق(10) ، خدايا، به سبب ظهور مهدي منتظر دين خود وسنت پيغمبرت را آشکار کن; آن چنانکه از بيم احدي از خلق چيزي از حق پنهان نگردد ـ وحق گوئي وحق پرستي در همه جا وبراي همه کس آزاد باشد).

اللهم إنا نرغب اليک في دولة کريمة تعز بها الاسلام وأهله، وتذل بها النفاق وأهله، وتجعلنا فيها من الدعاة الي طاعتک، والقادة الي سبيلک، وترزقنا بها کرامة الدنيا والاخرة(11) ، خدايا، ما از تو دولت با کرامتي مي خواهيم که به آن، اسلام واهل اسلام را عزيز گرداني، ونفاق واهل نفاق را خوارسازي، وما را در آن دولت از دعوت کنندگان به سوي طاعتت ورهبران به سوي راهت قرار دهي، وکرامت دنيا وآخرت روزي فرمائي).

مناجات ونيايش

خدايا، تو را سپاس مي گوئيم وهر کار وهر سختي را فقط با نام تو آغاز مي کنيم، وجز تو را نيايش وپرستش نمي نمائيم واز غير تو ياري نمي خواهيم.

چقدر از حقيقت وآزادي دور افتاده اند آنان که سخنان وکارهايشان را به نام سرکشان وستمگران مي گشايند وبه شرک وبت پرستي مي گرايند، ودر برابر نابکاران واستضعاف گران به تملّق وچاپلوسي ومدح ونيايش مي ايستند وشرافت انسانيّت خود را به طمع مال ومقام نابود مي کنند.

خدايا، به بندگان برگزيده ونيک وفروتنت که وجودشان از استکبار واستثمار واستبداد واستضعاف ديگران منزّه است; وبه نمونه هاي رحمت ومهر وبرابري وبرادري وانسان دوستي وخير خواهي; به پيامبراني که براي راهنمائي بشر وآزادي انسانها از ذلّت واسارت فرستاده اي، خصوصاً گرامي ترين وعزيزترين بنده ات، سر حلقه أصفيا، خاتم انبياء محمد مصطفي وخاندان پاک وپاکيزه اش، درود مي فرستيم.

وبه آن شخصيت عظيمي که به فرمان تو کاخهاي ستمگران را ويران، وبيدادگري وفساد واستبداد را ريشه کن مي سازد وجهان را در پناه حکومت اسلام ونظامات قرآن، از شرّ کفر وشرک ورژيمهاي فاسد ونظامات استعبادي وغير انساني نجات مي دهد، حضرت ولي عصر وامان دهر، صاحب الامر حجة بن الحسن العسکري ـ أرواح العالمين له الفداء ـ صلوات وسلام عرض مي کنيم.

خداوندا، اين آيه از کتاب بزرگ تو است:

(ونريد أن نمنّ علي الذين اسضعفوا في الارض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين)(12) ، (وچنين مي خواهيم که بر آنان که در زمين به استضعاف گرفته شده اند، منت گذاشته وآنان را پيشوايان ووارثان زمين قرار دهيم).

بارالها، تو وعده داده اي به آنانکه در اين زمين استضعاف مي شوند وحقوق وآزادي وموجوديتشان مورد تعرض ودستبرد واقع مي شود، منت گذاري وآنان را پيشوايان ووارثان زمين قرار دهي.

تو خواسته اي که ضعيفان، وآنان که از حقوق خود محروم شده اند، با ظهور مهدي ناگهان به پاخيزد وانقلاب کنند وبا بزرگترين نهضت آزادي بخش، طاغيان وياغيان وجباران را از صفحه زمين براندازند وبه حيات زورمندان ستم کيش، وقوي پنجه گان ددمنش پايان دهند; وقصرهايشان را بر سرشان ويران، وجهان را از آلودگي عناصر کثيف ناپاک، پاک سازند.

آفريدگارا، تو وعده داده اي که مؤمنان وبندگان صالح وشايسته ات را به رهبري مهدي آل محمّد ـ صلوات الله عليهم أجمعين ـ در زمين خلافت دهي تا نهضت جهاني اسلام را عليه بيداد گران وکساني که حقوق ضعفا را پامال، وبر آنها به زور حکومت مي کنند.

وعليه سرمايه داراني که اموال ملتها را به يغما برده، وربا خواراني که با سرمايه گذاري در بانکها خون نيازمندان بي نوا را مکيده وبه تهيدستان وافتادگان رحم نمي نمايند.

وعليه دانشمنداني که علم خود را وسيله کسب مال وجاه، وتقرب به فرمانروايان، وتوجيه تجاوزات آنها قرار داده ودر برابر منکرات وستمگريها، وفحشا وهتک نواميس وتجاوز به احکام تو، قفل خاموشي بر دهن زده اند.

وعليه آنان که با حکومت واحکام تو مخالفت مي کنند.

وعليه اجتماعات فاسدي که زن ومردش در منجلاب فساد وفحشا، نابکاري، بي عفتي وبي حجابي وخود فروشي، غوطهور شده اند; آنچنان انقلابي بي امان ودگرگون کننده، ووسيع وهمه جانبه بر پا کنند که به تمام بدبختيها، نابسامانيها، نابرابريها، بولهوسيها وتبعيضات، خاتمه دهند; ورعب ووحشت وترس وبيم بشر را از شکنجه وآزارهاي روحي وجسمي، تبديل به امن وآرامش سازند.

خدايا، اين سخن محکم ومؤکّد تو است:

(وعد الله الذين آمنوا وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض کما استخلف الذين من قبلهم، وليمکن لهم دينهم الذي ارتضي لهم، وليبدلنهم من بعد خوفهم أمناً يعبدونني لا يشرکون بي شيئاً)(13) ، (خداوند به کساني از شما که ايمان آورده وعمل صالح انجام دهند، وعده داده است که حتماً ايشان را در زمين جانشين وخليفه قرار دهد ـ همان گونه که پيششينيان را خلافت بخشيد ـ ودينشان را که برايشان انتخاب کرده وپسنديده است، پا بر جا وبرقرار سازد وآنچنان ترس وناامني آنان را به آرامش وامنيّت تبديل کند که فقط مرا پرستيده وهيچ چيز را شريک من قرار ندهند).

الها، پايان امور از براي تو وبازگشت همه به سوي تو وسرانجام نيک براي بندگان وپرستندگان تو است; آنان که زمامداري وحکومتشان بر اساس پرستش تو ونظام اجتماعي واقتصادي وسياسي دين تو است.

آنان که در قرآن مجيد در توصيفشان فرموده اي:

(الذين إن مکناهم في الارض أقاموا الصلاة، وآتوا الزکاة وأمروا بالمعروف، ونهوا عن المنکر ولله عاقبة الامور)(14) ، (آنان که اگر در زمين مستقرشان سازيم، نماز به پا مي دارند، زکات مي دهند، امر به معروف ونهي از منکر مي کنند، وپايان امور از براي خدا است).

خدايا، تو اراده کرده اي که فرعونيان وهامانيان جهان را به کيفر برساني وروز سياهي را که از آن بيم دارند به آنها بنماياني; توئي که فرموده اي:

(ونري فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا يحذرون)(15) ، (ونشان دهيم به فرعون وهامان ولشکريانشان، آنچه را بيم داشتند).

خدايا، تو مي داني که در جهان، کساني که تو را مي پرستند وبه عدالت، انسانيّت، شرف، فضيلت وحقيقت ايمان دارند مستضعف شده، ومستکبرين شرق وغرب، وآنها که از تو بيگانه اند، وانديشه هاي شيطاني وآرمانهاي حيواني دارند، قوي پنجه وسرکش گشته اند.

پروردگارا، تو آگاهي که ضعيف شمرده شدگان، از دست استضعاف گران وستمگران چه مي کشند; وتو مي داني که زورمندان براي زيردستان، هر روز وشب چه نقشه هاي جنايتکارانه طرح مي کنند; وتو دانائي که اگر از عدل، صلح، آزادي، مساوات، انقلاب، همکاري، همزيستي، دموکراسي، سوسياليزم، رفاه وهر لفظ واصطلاح ديگر دم مي زنند، دروغ مي گويند واين الفاظ را بهانه رسيدن به مقاصد خائنانه وتسلط بر بندگان تو وغارت کردن ثروت وذخائر مالي ومعادن آنها کرده اند.

تو مي داني که زورمندان بزرگ، همانها که پرونده هاي خيانت وآلودگي وشهوتراني هاشان، کثيف ترين ورسواترين پرونده ها است، چگونه مي خواهند دنيا را يک لقمه کنند وخود وگروهشان آن را يکجا ببلعند; وتو مي داني که سرمايه داران بزرگ دنيا که بيشتر يهودي ويهودي منش هستند ودارائيهاي بي حساب را از غصب اموال کارگران مظلوم وتوده هاي محروم اندوخته کرده وبر سياست، اقتصاد، فرهنگ، علم واخلاق بشر مسلط شده اند، همه را در مسير ارضاي شهوات واندوختن سرمايه، استخدام کرده اند وچه جنايتها وقتل عامها مي کنند، وچه جنگهائي را بر پا کرده وچه خونهائي را مي ريزند. صدها هزار انسان بي گناه را در فلسطين از خانه وکاشانه خود آواره کرده ودر بيابانها وصحراها سرگردان ساخته، وهر روز هم به بهانه اي به آنها حملهور مي شوند، وزن وبچه وکوچک وبزرگشان را مي کشند.

بارالها، تو مي داني که تبعيضات نژادي چگونه به زور اقويا وزمامداران ملل متمدن نما، هنوز هم که هنوز است، قيافه زشت خود را نشان مي دهد.

تو دانائي که بانوان به اسم آزادي ومساوات، غير متساوي در اسارت افتاده ووسيله اطفاء شهوت مردان شده، وامنيّت وآسايش ندارند; واز حقيقت مقدّس ورمز متعالي رابطه ازدواج ومحيط انس واطمينان وپر مهر ولطف خانواده محروم شده اند وروز به روز اين تمدن منحوس يا توحش قرن اتم، آنها را به سوي سياه چالهاي سقوط پرت مي کند.

تو آگاهي که در فرهنگ وتمدن غرب وشرق، غيرت همّت، فداکاري د عفت، نجابت، حجاب، حيا وآزرم چسان مفهومش مسخره ومبتذل وبي ارزش شده است که از آن چيزي جز لفظ باقي نمانده است.

خدايا، اگر ما به پا نخيزيم وبنشينيم واين همه صحنه هاي گمراهي وتباهي را در جهان ببينيم وتکان نخوريم، در پيشگاه تو شديداً مسؤول ومقصّريم.

همه سنتهائي که تو برقرار کرده اي، يا مظلومان ومحروماني هستند که براي بر پا داشتن حق ومبارزه با جهل وظلم وباطل قيام مي کنند وجنود وامدادهاي تو، همه پشتيبان حق پرستان وعدالت خواهان مي باشند وبراي نابودي ظلم وباطل، وايجاد وگسترش حکومت حق وعدل، در کنار اهل حق ومجاهدان واقعي قرار دارند.

تو از مطبوعات دنيا، سينماها، مراکز فساد وفحشاء سياستها، بازرگاني ها، فرهنگها وتعليم وتربيتها، واز همه اوضاع آگاهي ومي بيني که همه اين نمونه ها مظاهر انحطاط فکر بشر وگرايش او به سوي حيوانيّت شده است.

جهان به دو جبهه تقسيم شده است: جبهه زورمندان واستضعاف گران، وجبهه اکثريت استضعاف شده.

خدايا، ما نمي دانيم وقت ظهور فرا رسيده يا نه، اما اين قدر مي دانيم که مستضعفيم، واگر آن انقلاب تمام عيار مهدي آل محمد ـ عجّل الله تعالي فرجه ـ وقتش نرسيده باشد، تو بايد به ما همّت ونهضت وشوق دهي تا به پا خيزيم ومشعل علم وهدايت اسلام را به دست گرفته وبا همراهي وهمکاري صدها ميليون مستضعف خدا پرست، با صفوف فشرده ومتحد، دين تو را ياري کنيم، واحکام تو را حاکم سازيم، وقرآن را منبع الهام وحرکت خود قرار دهيم وبه سوي آينده اي درخشان واسلامي که نشانه آينده تابناک عصر حکومت مهدي باشد پيش رفته وروز بيدادگر ودشمن دين تو را سياه سازيم.

خداوندا، يأس ونااميدي از رحمت تو در هيچ حال جائز نيست وتو خود فرموده اي: (إن تنصروا الله ينصرکم ويثبت أقدامکم)(16) ، (اگر خدا را ياري کنيد، او هم شما را ياري مي نمايد وگامهايتان را استوار مي دارد).

و(الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا وإن الله لمع المحسنين)(17) ، (وآنان که در (راه) ما جهاد کنند البته آنان را به راههايمان هدايت مي کنيم، وخداوند هر آينه با نيکوکاران است).

وبا وعده هاي صريح تو هيچ کس را در ترک ياري حق وياري دين تو، عذري نيست. وانتظاري که دستاويز تبليغات دشمنان اسلام، عليه مسلمين شده است، از اسلام نبوده بلکه عين رضايت به وضع موجود وامضاي نابسامانيها وعقب ماندگيها، ومخالف با تحول وتکامل انقلاب اسلام است; که اين انتظار، انتظاري که در قرآن تو ودر احاديث وروايات دستور داده شده، نيست.

ما را از انتظار بي هدف وبي معني دور ساز وبه آن انتظار حقيقي که عامل جنبش وحرکت ومبارزه ومقاومت است، هدايت وآشنا کن.

بارالها، ما را به مسؤوليتهاي خطيري که در برابر تو، نسبت به دين تو وکتاب واحکام تو داريم، راهنمائي فرما; وبه ما توفيق کامل عطا کن تا وظايف خود ا در راه ياري هدفهاي عالي اسلام واجراي احکام آن وامر به معروف ونهي از منکر، نصب العين وبرنامه خود قرار دهيم.

(ربنا أفرغ علينا صبراً، وثبت أقدامنا وأنصرنا علي القوم الکافرين)(18) ، (پرورگارا، بر ما صبر وپايداري ببخش گامهايمان را استوار بدار، وما را بر قوم کافران ياري عنايت فرما).

به سوي هدفهاي اسلامي

(إن هو إلاّ ذکر للعالمين ولتعلمن نبأه بعد حين).(19)

: قرآن، کتابي براي جهان وجهانيان است. براي دانستن خبرها واثرهاي شگفت انگيزتر وبزرگتر آن، منتظر آينده باشيد.

به سوي هدفهاي اسلام

اسلام ديني است که چهارده قرن پيش به وسيله پيامبر بزرگ خدا، حضرت خاتم الانبياء صلي الله وعليه وآْله وسلم جهانيان به آن دعوت شدند، وشکوهمندترين ونجات بخش ترين نهضتهاي تاريخي وجنبشهاي مذهبي وانقلابات حقيقي را به وجود آورد.

هدف اسلام، آزاد کردن انسانها، خاتمه دادن به شرک وبت پرستي وفساد وگناه، بر چيدن بساط ظلم واستثمار، آزاد نمودن وپاکسازي مغزها از خرافات وعقايد موهوم، برداشتن امتيازات پوچ ومادّي، مبارزه با جهل وناداني، تصميم عدالت وامنيّت، بهره برداري عموم از نعمتهاي الهي، برقراري احکام خدا، استقرار نظم، حفظ حقوق، فراهم کردن امکانات ترقي، تکامل علمي، روحي، فکري، جسمي، مادّي واقتصادي براي همه، وخلاصه: دعوت به توحيد وپرستش خداي يگانه وعدل ورحمت واحسان وعلم وايمان ونور وروشنائي است.

(کتاب أنزلناه اليک لتخرج الناس من الظلمات الي النور)(20) ، (کتابي است که بر تو نازل کرديم تا مردم را از تاريکي ها به سوي نور خارج کني).

(وما أرسلناک إلاّ رحمة للعالمين)(21) ، (ونفرستاديم تو را مگر رحمتي براي جهانيان).

پيروزي اسلام بر همه اديان

خدا وعده داده است که اسلام را بر همه اديان پيروز سازد واين وعده اي است که قوانين خلقت وسنن آفرينش با آن موافق است; ووعده نصرت وغلبه همه جانبه اي است که به انبياء داده است; چنانکه در سوره صافات آيات171 ـ 173، مي فرمايد:

(ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلين إنهم لهم المنصورون وإن جندنا لهم الغالبون) ، (وبه تحقيق سخن ما براي بندگان ما که پيامبرند، پيشي گرفته; که همانا ايشان ياري شدگانند، وهمانا سپاه ما بر آنها (دشمن) پيروزند).

ودر سوره غافر، آيه 51، مي فرمايد:

(إنا لننصر رسلنا والذين آمنوا في الحياة الدنيا ويوم يقوم الاشهاد) ، (همانا ما ياري مي دهيم پيامبرانمان وکساني را که ايمان آوردند، در زندگي دنيا وروزي که شاهدان (معصومين:) به پا خيزند).

اسلام با چنين هدفها وبرنامه هاي سازنده اي که اين هدفها را تأمين کند، شروع به کار کرد وجلو آمد; وعالي ترين وپاکترين روش رهبري را به مردم ارائه داد وهدفهاي خود را در عقايد، احکام، اخلاق، اقتصاد، اجتماع، دين ودنيا به مردم عرضه داشت.

مردم، شيفته وفريفته نهضت اسلام وبرنامه ها وپيشنهادهاي آن شدند، از آن استقبال کردند، وآن را ملاک ومعيار آزادي شناختند; وپس از آن همه ذلّت هائي که در برابر حُکّام وسلاطين خود کامه داشتند، عزّتي را که اسلام به آنها عطا کرد، بزرگ ترين غنيمت شمردند.

فرزندان کارگران ودهقانان وچوپانان، که خود را با فرزندان پادشاهان واميران برابر ديدند، لغو تقيسمات ودرجه بنديهاي طبقاتي را که طبقه پائين تر وفرزندانشان را از ترقي وورود در حريم منطقه طبقه به اصطلاح بالاتر ممنوع مي کرد، از جان ودل پذيرفتند وجنگ با اسلام وسپاه مسلمان را جنگ با سعادت وآزادي خود دانستند.

اسلام به زودي جاي خود را در دلها باز کرد ودعوتش در عمق وجدان وشعور همه با شور وشعف بسيار استقبال شد.

هيچ کشوري را مسلمانان فتح نمي کردند مگر بعد از آنکه قلوب مردم آن را بانگ جان بخش توحيد وآزادي وبرابري اسلام فتح کرده بود.

اين نهضت مقدّس با اين برنامه هاي عالي ومايه هاي ارج دار انساني بايد جهان را فتح کرده وبه همه اهدافش رسيده باشد.

چرا چنين نشد؟

وچرا اسلام در نيمه راه ماند ومتوقف گشت؟

دستگاه رهبري آن، به زودي به دست افرادي جاهل واستثمارگر وعيّاش وهرزه افتاد که مسير واقعي اسلام وجهان اسلام را تغيير دادند وهمان مظاهر واوضاع ورژيمهائي را که اسلام با آن مبارزه کرده بود، به اسم اسلام، به اسم خلافت اسلام، به اسم جهاد اسلام، به اسم عدالت اسلام، به اسم قانون اسلام وبه اسم تحاد اسلام، دوباره زنده کردند.

اسلام آمد تا بشريّت را از بشر پرستي نجات دهد، تا کاخهائي را که اکاسره وقياصره (کسري وقيصرها) از عصب حقوق واموال وظلم بر زير دستان بنا نهاده بودند، ويران سازد; وفاصله اي را که ميان زمامداران وافراد عادي بود از ميان بردارد وانسانهاي ناآگاه، خفته، وناآشنا به حقوق خود را بيدار وآگاه نمايد، واز مداين ورُم وپايتخت هاي ستمگران زمان، مدينه بي تجمّل، بي دستگاه، بي کاخ وقصر، ونزديک به همه وبا همه، بسازد. اسلام بود که رهبر دوّمش اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام مي فرمود:

(ألا وان امامکم قد اکتفي من دنياه بطمرته، ومن طعمه بقرصه(22) ، هان! که امام شما از دنيايش به دو کهنه جامه، واز خوراکش به دو قرص نان اکتفا نموده است).

وهم او مي فرمود:

والله لو أعطيت الاقاليم السبعة بما تحت أفلاکها علي أن أعصي الله في نملة أسلبها جلب شعيرة ما فعلته(23) ، به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با هر چه در زير آسمانهاي آنها است به من دهند که خدا را نافرماني کنم، در گرفتن برگ جوي از مورچه اي، چنين نخواهم کرد).

وهم از او روايت است که: هر کس بخواهد نظر کند به شخصي از اهل جهنم، نظر کند به شخصي که نشسته است ودر اطراف او ديگران به عنوان احترام ايستاده اند.

ولي غاصبان مقام رهبري اسلام به جاهليّت پيشين گرائيده وهمان اساس گذشته را که اسلام با آن مبارزه دارد، داغ تر وظالمانه تر تجديد کرده، همان عيّاشها، همان هرزگيها، وهمان کاخها وقصور را از نو بنياد کردند. مدينه پيغمبر وکوفه علي را کنار گذارند، وبغداد، دمشق، غرناطه، قرطبه، اسلامبول، قاهره، آکره ونقاط ديگر را که در استعباد بشر وصرف ميليونها دست رنج مردمان ضعيف وعقب مانده، کمتر از مداين ورم نبود، به دنيا نشان دادند; ودر واقع، روش ورژيم ضعيف ضد اسلامي آنها که به اسم اسلام روي کار مي آمدند، اسلام را از فتح قلوب واز رسيدن به هدفهايش مانع شد.

هر کس تاريخ وسرگذشت دستگاههاي جبّار بني اميّه، بني عبّاس، امويين اندلس، سلاطين عثماني وديگر کساني را که بر جوامع مسلمان به اسم اسلام وحاکم مسلمان، در هند، ما وراء النهر وايران، مصر، شام ونقاط ديگر آسيا وآفريقا واروپا، مسلط شدند بخواند، مي فهمد چه وضع بسيار نااميد کننده اي جلو آمد که هدفهاي واقعي واصولي اسلام بيشتر از رسميت افتاد واصلاً مطرح نبود.

پاورقى:‌


(1) از دعاي افتتاح، مروي از حضرت مهدي.
(2) سوره توبه، آيه33.
(3) سوره انبياء، آيه105.
(4) حديث نبوي، الجامع الصغير، ج1، ص135، حرف الثاء.
(5) غمام: ابر تيره.
(6) حسام: شمشير.
(7) (ونيست آن زمان، زمان قرار وپناهندگي).
(8) ونيست براي من پناهگاه.
(9) استرحام: طلب رحمت ودلسوزي.
(10) دعاي افتتاح، مروي از حضرت مهدي.
(11) دعاي افتتاح، مروي از حضرت مهدي.
(12) سوره قصص، آيه5.
(13) سوره نور، آيه55.
(14) سوره حج، آيه41.
(15) سوره قصص، آيه6.
(16) سوره محمّد، آيه7.
(17) سوره عنکبوت، آيه69.
(18) سوره بقره، آيه250.
(19) سوره ص، آيه87 ـ 88.
(20) سوره ابراهيم، آيه1.
(21) سوره أنبياء، آيه107.
(22) نهج البلاغه فيض الاسلام، ص966.
(23) نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه215 ص714.