حضرت مهدى (ع) فروغ تابان ولايت

محمد محمدى اشتهاردى

- ۲ -


داستان جزيره خضراء  
در داستانى كه در مورد تشرف على بن فاضل مازندرانى در سال 690 هجرى در جزيره ((خضراء)) از طرق بسيار موثق نقل شده حاكى است كه اقامتگاه امام قائم عليه السلام و همسران و فرزنداش در جزيره ((خضراء)) است اينك اصل داستان را از كتاب اثباة الهداة نقل مى كنيم :
علامه مجلسى در بحار الاءنوار از يحيى بن فضل در كتاب ((رسالة البحر الابيض و الجزيرة الخضراء)) از على بن فاضل مازندرانى مجاور نجف در حديث بسيار طولانى چنين نقل مى كند:
وارد شهرى از شهرهاى غرب (اسپانيا) شدم مركبهائى از بلاد امام عصر(عج ) وارد آنجا شد، يكى از مسافرين آنها پيرمردى بود كه چون مرا ديد گفت : نام تو چيست ؟ گمان مى كنم على باشد.
گفتم : آرى ،
گفت : نام پدرت چيست ؟ گويا فاضل باشد؟
گفتم : آرى ، چه خوب نام من و پدرم را مى شناسى .
گفت : بدان كه نام و اصل و وصف و خصوصيات ترا براى من بيان كرده اند و من تا جزيره خضراء با تو هستم .
بسيار خوشحال شدم مرا با خود به دريا برد، روز شانزدهم به آب سفيدى رسيديم ، پرسيدم اينجا كجاست ؟
گفت : بحر ابيض است و آن جزيره خضراء است كه اين آب سفيد اطرافش ‍ را گرفته است و به حكمت خداوند چون كشتيها و وسائل نقليه ديگر دشمنان به اينجا رسند غرق مى شوند و به آن حضرت دست نيابند. سپس ‍ وارد جزيره خضراء شديم و رفتيم در مسجد، شخصى بنام ((سيد شمس ‍ الدين )) را ديدم كه مى گفت : من از نوه هاى امام عصر(عج ) هستم ، پس از گفتگوئى به او گفتم : هرگز امام را ديده اى ؟ گفت : نه ولى پدرم نقل كرد كه صداى امام را شنيده ام و خودش را نديده ام و اما جدم ، هم خودش را ديده است و هم صدايش را شنيده است ، آنگاه با آن سيد از شهر بيرون رفتيم و به پيرمردى رسيديم ، از سيد احوال آن پيرمرد را پرسيدم ، گفت : اين كوه را مى بينى ، در وسط آن جاى خرمى است و در آن چشمه اى است و كنار چشمه ، قبه اى است و اين مرد با رفيقش خادم آن قبه است ، من هر صبح جمعه مى روم آنجا خدمت امام عصر(عج ) (البته با توجه به آغاز حديث ، خود امام را نمى بيند و صدايش را نمى شنود) و در قبه دو ركعت نماز مى خوانم و كاغذى مى يابم كه در آن حكم مرافعه اى را كه در هفته به من رجوع مى كنند در آن نوشته ، كاغذ را برمى دارم و هر چه در آن نوشته به آن عمل مى كنم .
على بن فاضل گويد: از خادمها خواهش كردم مرا به حضور امام (عج ) ببرند، گفتند: راهى ندارد، آن رفيقم به من گفت : دستور آمده كه تو را به وطن برگردانم ، براى من و تو مخالفت روا نيست .(37)
ناگفته نماند كه على بن فاضل داستان خود را به طور مفصل در كتابى بنام ((الفوائد الشمسيه )) آورده است ، و ضمنا به احتمال قوى آن آب سفيد كه در داستان فوق آمده همانند يك حصار محكم و مجهز، دشمن را از آن جزيره دفع مى كند.
بعضى از نويسندگان به عنوان احتمال مطرح كرده اند كه شايد اين جزيره خضراء (با توجه به آب سفيد و ساير خصوصيات كه در داستان آمده بود) همان مثلث برمودا كه از عجيب ترين و مرموزترين مكانهاى روى زمين است و در غربى ترين اقيانوس اطلس قرار دارد باشد.
از عجائب مثلث برمودا اينكه هر هواپيما يا كشتى به حدود آن برود بطور اسرارآميزى ناپديد مى گردد، و جالب اينكه آبهاى آن سفيد است ، و هر روز خبر غرق شدن تعداد تازه اى از كشتيهاى اقيانوس پيما در آبهاى سفيد ((مثلث برمودا)) به گوش رسيده است .
خلبانها و ملوانهائى كه در اين منطقه حوادثى را تجربه كرده اند گزارش ‍ داده اند كه در مسير خود، به صورت اسرارآميزى تغيير جهت حاصل شده و به مناطقى كه تصميم نداشته اند هدايت شده اند.(38)
اين هم يك احتمالى است ، كه بايد دانشمندان و محققان بيشترى كنند.
فقط در اينجا اضافه مى كنيم : يكى از دعاهاى حضرت مهدى (عج ) اين است كه :
(( اللّهم احجبنى عن عيون اعدائى و اجمع بينى و بين اوليائى ؛))
خدايا مرا از ديدگان دشمنانم پوشيده بدار و بين من و دوستانم اجتماع حاصل كن .(39)
به مقتضاى استجابت اين دعا، اقامتگاه آن حضرت از دشمنان محفوظ خواهد بود. و ممكن است همين مطلب تاءييدى باشد كه آن جزيره ، در مثلث برمودا است .
از سوى ديگر غير از همسر و فرزندان ، جمعى از دوستانش كه طبق روايت سى تن از ((اوتاد)) و برجستگان هستند (40) همواره در خدمت آن حضرت بسر مى برند.
بهر حال بايد با ذكر اشعار حافظ گفت :
 
يوسف گم كشته باز آيد به كنعان غم مخور
 
كلبه احزان شود روزى گلستان غم مخور
 
دور گردون گرد و روزى بر مراد ما نگشت
 
دائما يكسان نماند حال دوران غم مخور
 
هان مشو نوميد چون واقف نه اى ز اسرار غيب
 
باشد اندر پرده بازيهاى پنهان غم مخور
 
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقيب
 
جمله مى داند خداى گردان غم مخور
 
به گفته ملا محسن فيض كاشانى :  
 
اى تو ما را راحت جان الغياث
 
دردها را جمله درمان الغياث
 
اى سرو سركرده هر سرورى
 
نيست ما را بى تو سامان الغياث
 
ثائم آل پيامبر(عج ) دست گير!
 
بى توام افتادن و خيزان الغياث
 
كار شرع از دست شد بيرون خرام
 
تازه كن آئين ايمان الغياث
 
عالمى گرديد مالامال شر
 
از جفا و جور و طغيان الغياث
 
خون ما خوردند اين دجاليان
 
مهدى و هادى دوران الغياث
 
فيض شد دلتنگ صحراى فراق
 
مونس دل راحت جان الغياث
 
توضيح ديگر اينكه :  
براساس داستان ((على بن فاضل )) فرزندان حضرت ولى عصر(عج ) در جزيره اى بنام خضراء در اقيانوس اطلس ، زندگى مى كنند، و شخص آن بزرگوار همه ساله در موسم حج شركت نموده ، پس از زيارت آباء و اجداد طاهرينش در حجاز، عراق و طوس به جزيره باز مى گردد و غالب اقامت آن بزرگوار در همان جزيره است . (41)
نشانه هاى خود حضرت چيست ؟ 
پاسخ :  
مقدارى از نشانه هاى قائم (عج ) در ضمن اين كتاب آمده است ، ولى در اينجا نيز به چند نشانه اشاره مى كنيم :
امام صادق عليه السلام فرمود:
((امامت امت (42) صلاح نيست مگر براى شخص كه داراى سه خصلت باشد:
1- سزاوارترين مردم به امام قبل .
2- اسلحه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم در نزد او باشد.
3- امام سابق ، او را به طور آشكار، وصى خود كرده باشد.))(43)
اباصلت هروى گويد: به حضرت رضا عليه السلام عرض كردم نشانه قائم (عج ) در وقت خروج چيست ؟
فرمود: ((او در سن پيران است ولى سيماى جوان دارد ناظران به او گمان مى برند كه چهل سال يا كمتر دارد، او با مرور شب و روز پير نمى شود تا پايان عمرش فرا رسد.))(44)
مرحوم صدوق رحمة الله از امام باقر عليه السلام نقل مى كند:
((نخستين سخنى كه حضرت مهدى (عج ) پس از قيام خود مى فرمايد اين است )):
((من بقية اللّه و حجت و خليفه خدا بر شما هستم ))
سپس هيچ كس بر او سلام نمى كند بر او سلام نمى كند مگر اينكه مى گويد:
(( السلام عليك يا بقية اللّه فى ارضه :))
((سلام بر تو اى بقيه (ذخيره بادوام ) خدا در زمين خدا.))(45)
قبلا گفتيم امام قائم (عج ) در تمام جهات شباهت به پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله و سلم دارد حتى در قيافه و روش و خصوصيات .
نيز امام عليه السلام فرمود:
((در مكه تعداد بيعت كنندگان به 000/10 نفر مى رسند، و در سراسر زمين معبودى جز خدا يافت نمى شود و همه معبودهاى باطل ، آتش ‍ مى گيرند...))(46)
امام صادق عليه السلام فرمود:
((شب 23 ماه رمضان ندا بنام امام قائم (عج ) بلند شود، و آن حضرت در روز عاشورا كه در آن امام حسين عليه السلام به شهادت رسيد، قيام كند، گويا روز شنبه دهم محرم را مى نگرم كه آن حضرت بين حجرالاسود و مقام ابراهيم عليه السلام و در كنار كعبه ايستاده و جبرئيل در حضورش است ، اعلام بيعت مى شود كه همه شيعيان و طرفداران او از اطراف جهان به مكه آيند و با او بيعت كنند، زمين براى آنها در نور ديده مى شود (كه زودتر برسند)، پس آنگاه خداوند زمين را كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد كند.))(47)
شخص پنج ساله چگونه امام مى شود؟ 
مى پرسند:  
حضرت قائم (عج ) هنگام شهادت پدر در سال 260 هجرى قمرى پنج سال داشت و پس از پدر امام بر مردم بود، آيا يك نفر پنج ساله مى تواند امامت كند؟
پاسخ :  
اگر كودكى ، بخاطر استعدادهاى فوق العاده كه خدا به او داده ، در اوج كمال بود، چه مانعى دارد امام مردم شود، مانند حضرت عيسى عليه السلام كه به فرموده قرآن در سن كودكى ، پيغمبر و حجت خدا شد و مانند بوعلى سينا و امثال او.(48) و در دنيا گاهى كودكان استثنائى و نابغه بسيارند مانند: ((سيد محمد طباطبايى قمى در عصر ما كه در پنج و نيم سالگى حافظ همه قرآن شد، و هم اكنون (49)كه حدود هفت سال دارد، دروس ‍ حوزوى را مى خواند، و آن چنان بر معناى آيات قرآن ، مسلط است ، كه در گفتگو، با آيات قرآن سخن مى گويد و به سؤ الات جواب مى دهد.(50)
و مانند توماس يونگ و امثال او كه در دو سالگى خواندن و نوشتن را مى دانست و در هشت سالگى به تنهائى به آموختن رياضيات پرداخت (51) بسيارند و اينها حكايت از آن مى كند كه چنين چيزى محال نيست وقتى محال نبود قدرت خدا به آن تعلق خواهد گرفت .
ما امامان ديگرى مانند امام جواد و امام هادى عليه السلام نيز داريم كه قبل از بلوغ به امامت رسيده اند.
چرا اين همه سخن از مهدى (عج ) 
مى پرسند:  
چرا از حضرت مهدى (عج ) آن همه سخن به ميان آمده پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و همه ائمه عليهم السلام در فرصتهاى مختلف از آن حضرت سخن گفته اند، حتى به جزئيات و شمائل و خصوصيات مربوط به آن حضرت تصريح كرده اند... كه درباره هيچ يك از ائمه عليهم السلام چنين نيست ؟
پاسخ :  
اين همه توجه پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلم و امامان به حضرت مهدى (عج ) و ذكر ويژگيهاى شخص آن حضرت و قيام او... به خاطر چند جهت است :
1- مردم در طول زمان ، خود را آماده ، ظهور آن حضرت كنند و با داشتن هدف مشخص ، دنبال آن حضرت را بگيرند تا حكومت جهانى از دست استكبار جهانى بيرون آيد و بدست صالحان قرار گيرد و اين كار با نهضتهاى اسلامى عميق و پى گير قابل اجرا است .
2- ذكر خصوصيات براى آن است كه افراد دروغگو كه از معتقدات مذهبى مردم سوء استفاده كرده و در طول تاريخ خود را همان مهدى موعود خوانده اند، شناخته شوند و رسوا گردند.
3- اهميت مهدى (عج ) و انقلابش كه اميد همه در همه جهان در تاريخ است ، نيز عاملى است كه قبل از ظهورش از آن حضرت سخن بسيار به ميان آيد و قلبها و روحها بنام نام آن حضرت سرشار از اميد و توجه به آينده روشن گردد، و مؤ منان و مستضعفان بدانند كه خداوند آنها را به خودشان واگذار نكرده ، آنها حجت بر حق دارند، رهبرى معصوم ، پشتيبان آنها است ، با چنين پشتيبانى از هيچ چيز و هيچ كس نهراسند و تحت رهبرى او به پيش ‍ روند.
و در طول زمان غيبت ، با توجه به اوصاف او، دريابند كه چه كسى مى تواند به نيابت عام آن حضرت ، زمام امور و رهبرى را بدست گيرد، دريابند كه بايد نزديكترين فرد به اين خصوصيات و اوصاف ، بر مسند نيابت عام آن حضرت بنشيند و به عنوان ولايت فقيه مردم را رهبرى كند.
اما اگر اين خصوصيات ذكر نمى شد و اين همه اهميت به آن داده نمى شد، مردم در بسيارى از امور سياسى و اجتماعى و معنوى ، راه را گم مى كردند و از صراط مستقيم به سوى شرق و غرب پناه مى بردند.
آيا تلفظ بنام مقدس حضرت قائم (عج ) جايز است ؟ 
پاسخ :  
مشهور بين جمعى از محدثان و راويان آن است كه تكلم به نام اصلى امام عصر(عج ) حرام است ولى تلفظ به القاب آن حضرت مانند مهدى ، حجت ، قائم و... حرام نيست .
اينك اين سؤ ال پيش مى آيد آيا اين حكم مخصوص زمان غيبت صغرى بوده است همانگونه كه علامه مجلسى (در جلد 13 بحار، چاپ قديم ) از بعضى از علماء نقل كرده و يا در هر زمان و مكانى تا موقعى كه حضرتش ‍ ظهور كند حرام است ؟ و اينكه حرمت تلفظ نام مقدس آن حضرت بستگى به موارد خاصى مانند تقيه و ترس دارد كه اگر موارد ترس و تقيه نباشد جايز است ؟
و آيا اين مسئله اختصاص به آن بزرگوار دارد يا درباره ساير امامان عليه السلام نيز جارى است ؟
دانشمند معروف شيعه ، علامه عالى مقام شيخ حر عاملى در كتاب وسائل الشيعه در آغاز و آخر بابى كه به همين عنوان در كتاب مذكور اختصاص ‍ داده .(52)
همين قول را انتخاب كرده كه در مورد تقيه و خوف ، تلفظ بنام آن حضرت حرام است و در غير موارد تقيه و خوف حرام نيست .(53)
بررسى روايات : اين مساءله  
ما در اينجا نخست به تجزيه و تحليل و بررسى رواياتى كه در اين مورد رسيده مى پردازيم و پس از نتيجه گيرى نظر خود را خاطر نشان خواهيم ساخت .
رواياتى كه در اين مورد به ما رسيده ، پس از بررسى به چهار قسم تقسيم مى شوند:
1- قسم اول روايت :  
پاره اى از رواياتى كه در اين مورد رسيده ، دلالت دارند كه تلفظ نام مبارك حضرت ول عصر(عج ) به طور مطلق (در هر زمان و مكانى در هر شرايطى ) بى آنكه جاى تقيه باشد حرام است و در اين قسم روايات ، علت خاصى ذكر نشده است ، در اينجا بذكر چند نمونه از اين قسم روايات مى پردازيم .
1- مرحوم كلينى رحمه اللّه از على بن رئاب رحمه اللّه نقل مى كند كه امام صادق عليه السلام فرمود:
(( صاحب هذا الامر لا يسميه باسمه الا كافرا؛))
نام مبارك صاحب اين امر (حضرت ولى عصر عج ) را هيچ كس جز شخص كافر نمى برد.)(54)
2- و نيز مرحوم كلينى از ريان بن صلت نقل مى كند كه گفت :
(( سمعت ابا الحسن الرضا عليه السلام و سئل عن القائم قال : لا يرى جسمه و لا يسمى اسمه ؛))
از حضرت رضا عليه السلام در مورد سؤ الى كه پيرامون حضرت قائم (عج ) شده بود شنيدم فرمود:(( جسمش ديده نمى گردد، و نامش برده نمى شود)).(55)
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب اكمال الدين از صفوان بن مهران نقل مى كند كه شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد: مهدى (عج ) كه از فرزندان تو است كيست ؟
فرمود:
(( الخامس من ولدى السابع يغيب عنكم شخصه و لا يحل لكم تسميته ؛))
((مهدى پنجمين امام از فرزند امام هفتم است وجود مقدسش از شما پنهان مى شود و براى شما بردن نام او جايز نيست .))(56)
4- و نيز مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب نامبرده از محمد بن عثمان بن عمرى رحمه اللّه نقل مى كند كه گفت : برايم دستخطى (توقيع ) پديدار شد كه با آن دستخط آشنا بودم (57)
به اين عبارت :
(( من سمانى فى مجمع من الناس فعليه لعنة اللّه ؛))
((كسى كه در ميان اجتماع مردم ، نام مرا ببرد، لعنت خدا بر او باد.))(58)
5- مرحوم صدوق رحمه اللّه در كتاب كمال الدين از حضرت عبدالعظيم حسنى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام محمد تقى عليه السلام درباره حضرت قائم (عج ) فرمود:
(( يخفى على الناس ولادته و يغيب عنهم شخصه و تحرم تسميه و هو سمى رسول اللّه و كنيته ؛))
((تولد آن حضرت بر مردم مخفى است ، وجود او از انتظار آنان پنهان است و بر آنان بردن نام او حرام مى باشد، او هم نام و هم كينه ، رسول اكرم صلى اللّه عليه و آله و سلم است )).(59)
و روايت ديگرى كه در اين معنى به ما رسيده است .
2- قسم دوم از روايات :  
پاره اى از روايات كه در اين مورد وارد شده به روشنى دلالت دارد بر ترك نام بردن آن حضرت تا موقعى كه قيام مى كند و سراسر زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد مى نمايد، اينك نظر شما را به چند نمونه از آنها جلب مى كنيم :
1- علامه مجلسى رحمه اللّه در كتاب بحارالانوار از محمد بن زياد ازدى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام موسى بن جعفر عليه السلام هنگامى كه از امام قائم (عج ) سخنى به ميان آمد فرمود:
(( خفى على الناس ولادته و لا يحل لهم تسميته حتى يظهره عزوجل فيملاء به الارض قسمطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا؛))
((تولد حضرت قائم (عج ) بر مردم پنهان است ، نام بردن او براى آنان جايز نيست تا وقتى كه خداوند متعال او را ظاهر كند، و به وسيله او زمين را همانگونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.))(60)
2- علامه مجلسى رحمه اللّه از حضرت عبدالعظيم حسنى روايت مى كند كه اما هادى (عج ) درباره حضرت قائم (عج ) فرمود:
(( لا يحل باسم حتى يخرج يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا...؛))
((ياد كردن حضرت قائم (عج ) بنام جايز نيست تا وقتى كه نهضت كند و زمين را همان گونه كه پر از ظلم و جور شده پر از عدل و داد نمايد.))(61)
3- مرحوم كلينى رحمه اللّه به سند خود از ابن هاشم داود بن قاسم جعفرى رحمه اللّه نقل مى كند كه امام باقر عليه السلام در ضمن حديثى فرمود:
(( و اشهد على رجل من ولد الحسن لايسمى و لا يكنى حتى يظهر امره فيملاها عدلا كما ملئت ((جورا انه القائم بامر الحسن بن على عليه السلام ؛))
گواهى مى دهم به آمدن مردى از فرزندان امام عسكرى عليه السلام كه نام و كنيه اش برده نمى شود تا قيامتش ظاهر گردد، زمين را همان گونه كه پر از جور شده پر از عدل و داد كند، اوست كه به امر جانشينى از امام حسن عسكرى عليه السلام مى پردازد.))(62)
4- مرحوم صدوق در كتاب اكمال الدين به سند خود از حضرت عبدالعظيم حسنى نقل مى كند كه وى (حضرت عبدالعظيم ) اعتقادات خودش را در محضر امام هادى عليه السلام عرضه داشت و (در ضمن ) به امامان يكى پس از ديگرى بنام اقرار كرد تا اينكه به امام دهم عرض كرد: اى سرور من ! پس از اينها امام من شما هستيد؟
حضرت فرمود:
(( و من بعدى ابنى الحسن فكيف للناس بالخلف من بعده ؟
قلت : فكيف ذلك ؟
قال : لانه لا يرى شخصه و لا سحل ذكره باسمه حتى يخرج فيملاء الارض ‍ قسطا و عدلا الى ان قال هذا دينى و دين آبائى ؛))
((اما بعد از من فرزندم حسن عليه السلام است ، پس حال مردم نسبت به جانشين بعد از او چگونه است ، عرض كردم : (براى چه ؟) چگونه است ؟
فرمود: زيرا او ديده نمى شود و بردن نامش جايز نيست تا وقتى كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد تا اينكه فرمود دين و عقيده من و پدرانم همين است .))(63)
3- قسم سوم از روايات :  
پاره اى از روايات دلالت دارند كه نام بردن حضرت مهدى (عج ) جايز نيست و در همين روايات عدم جواز نام بردن حضرت به خوف و ترس از ضرر تعليل شده است به عنوان نمونه به اين چند روايت ذيل وقت كنيد:
1- مرحوم كلينى رحمه اللّه به سند خود از على بن محمد از ابو عبداللّه صالحى رحمه اللّه نقل مى كند كه گفت : پس از درگذشت امام حسن عسكرى عليه السلام ، اصحاب ما از من خواستند كه اسم و مكان حضرت مهدى (عج ) را سؤ ال كنم (پس از سؤ ال ) جواب آمد:
(( ان دللتم على الاسم اذا دعوه و ان عرضو المكان دلوا عليه ؛))
((اگر آنها را به اسم حضرت مهدى (عج ) آگاه سازيد آن را ظاهر مى سازند، اگر مكانش را بشناسند بر ضد او اقدام مى كنند.))(64)
محدث بزرگ شيخ حر عاملى رحمه اللّه پس از نقل اين حديث مى گويد اين حديث دلالت دارد كه نهى ائمه اطهار عليهم السلام از نام بردن حضرت مهدى (عج ) مخصوص مواردى است كه خوف از ضرر و بروز فساد باشد.
2- نيز مرحوم كلينى رحمه اللّه از عبداللّه بن جعفر حميرى رحمه اللّه نقل مى كند: كه شخصى از محمد بن عثمان رحمه اللّه (نايب خاص دوم ) پرسيد: آيا جانشين حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام را ديده اى ؟ او در پاسخ گفت : آرى به خدا سوگند، تا اينكه پرسيد اسمش چيست ؟
در پاسخ گفت :
(( فالاسم محرم عليكم ان تساءلوا عن ذلك من عندى فليس لى ان احلل و لا احرم ولكن عنه عليه السلام فان الامر عند السلطان ابا محمد مضى و لم يخلف ولدا (الى ان قال ) و اذا وقع الاسم وقع الطلب فاتقوا اللّه وامسكوا عن ذلك ؛))
اما در مورد نام بردن از حضرت مهدى (عج ) پرسش كردن از آن ، بر شما حرام است ، اين را از پيش خود نمى گويم ، براى من روا نيست كه پيش خود چيز حلال را حرام و يا حرام را حلال كنم ولى حكم امام را گفتم ، زيرا زمامدار وقت چنين تصور مى كند كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا چنين تصور مى كند كه حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت و فرزندى بجاى نگذاشت تا اينكه گفت : هر گاه نام حضرت مهدى عليه السلام برده شود نتيجه اش طلب كردن (دشمنان ) از اوست ، بپرهيزيد از خدا و از اين مطلب دوم فروبنديد.))(65)
اين روايت همانند روايت است كه با صراحت و روشنى دلالت دارد بر اينكه نهى از نام بردن حضرت ، به خاطر خوف و رسيدن ضرر به آن بزرگوار است ، چه آنكه وقتى نام او شناخته شد. دنبالش به جستجوى او خواهند پرداخت از اين رو امام عليه السلام از بردن نام آن حضرت نهى فرموده ، بلكه از نام بردن آن حضرت به طور مبهم رد شده ، تا كسى كه آن را نمى داند به آن مطلع نشود، لذا كسى كه مى داند بر او اظهار آن نام حرام است .
3- مرحوم صدوق رحمه اللّه در اكمال الدين از على بن عاصم كوفى رحمة اللّه نقل مى كند كه در ميان توقيعات (دست خطهاى ) امام زمان عليه السلام اين جملات پديدار شده :
(( ملعون ملعون من سمانى فى محفل من الناس ؛))
مشمول لعنت است كسى كه نام مرا در ميان اجتماعى از مردم ببرد.))(66)
اينكه حضرت شمول لعنت را مقيد بنام نموده در ميان اهل سنت (و بنى عباس ) دليل آن است كه در غير اجتماع آنها نام بردن آن حضرت جايز است .
بنابراين كه بگوئيم قيد در اين گونه موارد دلالت بر مفهوم دارد (بنابراين ) نهى امام عليه السلام به خاطر رعايت تقيه است .
4- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از محمد بن همام رحمة اللّه نقل مى كند كه : محمد بن عثمان عمرى گفت :
(( خرج توقيع به خط عرفته من سمانى فى محمع من الناس فعليه لعنة اللّه ؛))
در توقيعى كه آن را مى شناختم از حضرت ولى عصر(عج ) است چنين پديدار شد: كسى كه نام مرا در ميان جمعيتى از مردم ببرد لعنت خدا بر او باد.(67)
دلالت اين حديث بر اين كه حرمت نام بردن حضرت مهدى (عج ) مخصوص موارد خوف و ضرر است همانند دلالت حديث قبل است .
5- علامه مجلسى رحمة اللّه نقل مى كند كه ابن خالد كابلى رحمة اللّه گفت :
هنگامى كه امام سجاد عليه السلام از دنيا رفت ، به حضور امام باقر عليه السلام شرفياب شدم و عرض كردم قربانت گردم حتما اخلاص و انس ‍ و الفت مرا نسبت به پدر بزرگوارت و وحشت مرا از مردم مى شناسى .(68)
امام باقر عليه السلام فرمود: آرى راست مى گوئى اينك منظورت چيست ؟
عرض كردم : قربانت گردم ، پدرت آن چنان صاحب اين امر (حضرت مهدى (عج ) را برايم توصيف كرده كه اگر او را در راهى ببينم دستش را مى گيرم .
حضرت فرمود: اى ابو خالد منظورت چيست ؟
گفتم : مى خواهم نام حضرتش را برايم بگوئى تا او را بنام بشناسم .
فرمود:
(( ساءلتنى و اللّه يا ابا خالد عن سؤ ال مجهد و لقد ساءلتنى عن امر لو ان بنى فاطمة عرفوه حرصوا على ان يقطعوا بضعته ؛))
اى ابو خالد به خدا سوگند از من سؤ ال ناراحت كننده اى مى پرسى ، از موضوعى مى پرسى كه به كسى از آن خبر نداده ام تا به تو خبر دهم ، از مطالبى سؤ ال مى كنى كه اگر فرزندان حضرت فاطمه عليهاالسلام او را مى شناختند حرص آن داشتند كه او (حضرت مهدى ) را قطعه قطعه كنند.(69)
اين كه مى گويد اگر فرزندان فاطمه عليهم السلام او را مى شناختند... دلالت دارد بر اين كه عده اى از آنها قصد ضرر رساندن به حضرت مهدى (عج ) را داشتند، تا چه رسد به غير آنها. از اين رو امام باقر عليه السلام آن حضرت را به نام ياد نكرد تا نامش پوشيده بماند و شناخته نشود و دستهاى مخالفان به آن حضرت نرسد، از ترس آنكه مبادا به وجود مقدسش ضررى برسد...
نتيجه اينكه : روايات قسم سوم بيانگر اين است كه پوشاندن نام حضرت مهدى (عج ) به خاطر امر تعبدى خاص نيست ، بلكه تنها به ملاك تقيه (با آن شرايطى كه دارد)، مى باشد.
4- قسم چهارم از روايات :  
پاره اى از روايات كه در اين مورد به ما رسيده دلالت دارند كه خود ائمه اطهار عليهم السلام يا اصحابشان در موارد متعددى حضرت مهدى (عج ) را بنام ياد كرده اند.
بى آنكه ائمه عليهم السلام اصحاب خود را از اين كار نهى كنند به اين چند نمونه از روايات ذيل كه اين معنى را تاءييد مى كند دقت كنيد:
(( ان ابا محمد الحسن بن على العسكرى بعث الى بعض من سماه ، شاة مذبوحة و قال : هذه من عقيقة ابنى محمد؛))
حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام براى بعضى از افراد كه نام آنها را برده ، گوسفند ذبح شده اى را فرستاده و فرمود: اين گوسفند عقيقه (70) فرزندم محمد (حضرت مهدى (عج ) است .(71)
اين روايت دلالت دارد كه ائمه عليهم السلام صريحا اسم حضرت مهدى (عج ) را مى بردند و ضمنا اجازه به ديگران نيز داده اند.
2- مرحوم صدوق نقل مى كند: ابوغانم خادم گفت :
(( ولد لابى محمد عليه السلام مولود فسماه محمدا و عرضه على اصحابه يوم الثالث و قال هذا صاحبكم من بعدى و خليفتى عليكم و هو القائم (عج )؛))
براى امام عسكرى عليه السلام فرزندى متولد شد، او را محمد ناميد، روز سوم او را به اصحاب خود نشان داده و فرمود: اين نوزاد بعد از من سرپرست و رهبر شما و جانشين من نسبت به شماست و قائم ((عج )) همين است .)) (72)
اين حديث گر چه دلالت آشكار ندارد كه ائمه اطهار عليهم السلام نام مبارك حضرت مهدى (عج ) را برده اند، ولى اگر نام بردن آن حضرت ممنوع بود ابوغانم خادم ، نام او را بر زبان نمى آورد، بلكه اين حديث ((بطور اجمال )) دليل آن است كه امام حسن عسكرى عليه السلام براى ابوغانم و امثال او تصريح به نام حضرت مهدى (عج ) كرده است .
3- مرحوم صدوق رحمة اللّه از مرحوم كلينى رحمة اللّه و او از اعلان بن رازى رحمة اللّه و او از بعضى اصحاب نقل مى كند:
((وقتى همسر حضرت امام عسكرى عليه السلام باردار شد، امام حسن عليه السلام به او فرمود:
(( ستحملين ولدا و اسمه محمد و هو القائم من بعدى ؛))
بزودى پسرى را حمل مى كنى كه نامش ((محمد)) است قائم بعد از من اوست .)) (73)
نقل اين احاديث بطور اجمال گواه بر جواز نام بردن آن حضرت است .
4- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از ابن نصره رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه جابر بن عبداللّه انصارى رحمة اللّه گفت :
((در نزد حضرت فاطمه زهراء عليهاالسلام صحيفه درخشانى يافتم كه در آن نام ائمه اطهار عليهم السلام از فرزندانش مذكور بود، آنگاه جابر آنها را به رديف خواند تا گفت :
(( ابوالقاسم محمد بن الحسن حجد اللّه على خلقه القائم امه جارية اسمها نرجس ؛))
ابوالقاسم محمد فرزند امام حسن عسكرى ، حجت خدا بر آفريده هايش كه قائم است ، مادرش كنيز و نرجس نام داشت .))
نقل كردن همه راويان اين روايات به اضافه جابر، دليل آن است كه چنين نيست كه نام بردن حضرت مهدى (عج ) به طور كلى در همه جا و همه حالات ممنوع مى باشد.
5- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از ابن جارود رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:
((پدرم از پدرش نقل كرد كه امام على عليه السلام روى منبر فرمود: در آخر زمان مردى از فرزندانم خروج و قيام مى كند سپس اوصاف و احوال حضرت قائم (عج ) را تشريح كرد و آنگاه فرمود:
(( له اسمان ، اسم يخفى فاحمد و اما الذى يعلن فمحمد...؛))
او دو نام دارد يك نامش پنهان است كه عبارت از احمد مى باشد، اما نام ديگرى كه آشكار است محمد است .)) (74)
اين روايت دلالت دارد كه تصريح بنام حضرت به گفتن محمد، حتى بالاى منبر جايز است .
6- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه با اسناد بسيارى از حسن بن محبوب رحمة اللّه و او از ابن داود رحمة اللّه و او از امام باقر عليه السلام نقل مى كند كه جابر رحمة اللّه گفت :
((بحضور حضرت فاطمه عليهاالسلام شرفياب شده و در مقابل او لوح و صفحه اى ديدم كه در آن نامهاى اوصياء از فرزندان آن بانوى بزرگوار مذكور بود، شمردم دوازده نفر بودند كه آخر آنها حضرت قائم (عج ) بود.
(( ثلته منهم محمد و اربعة منهم على ؛))
نام سه نفر از آنها محمد بود (يعنى امام پنجم و امام نهم و امام مهدى (عج ) و نام چهارم نفر آنها على بود يعنى امام اول و چهارم و هشتم و دهم .)) (75)
7- نيز مرحوم صدوق رحمة اللّه از مفضل بن عمر رحمة اللّه نقل مى كند كه گفت :
به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب شدم و عرض كردم : براى ما ائمه بعد از خود را معرفى بفرمائيد، فرمود: (( الامام بعدى ابنى موسى و الخلف الماءمول المنتظر محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى ؛))
امام بعد از من فرزند موسى عليه السلام است ، جانشينى كه مورد آرزو و انتظار مردم است ، او محمد فرزند حسن ، فرزند على ، فرزند محمد، فرزند على ، فرزند موسى مى باشد. (76)
8- علامه طبرسى رحمة اللّه در كتاب اعلام الورى از محمد بن عثمان عمرى رحمة اللّه و او از پدرش نقل مى كند كه امام عسكرى عليه السلام در خبرى كه از پدرانش نقل مى فرمود بيان داشت :
((زمين هيچگاه خالى از حجت خدا بر مخلوقاتش نيست و كسى كه از دنيا برود ولى امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است ، و اين مطلب حق است همانگونه كه روز، حق است .
شخصى از آن حضرت پرسيد: امام و حجت بعد از تو كيست ؟ فرمود:
(( ابنى محمد هو الامام و الحجة بعدى فمن مات و لم يعرفه مات ميتة جاهلية ؛))
پسرم محمد امام و حجت بعد از من است كسى كه از دنيا برود ولى او را نشناخته باشد، مانند مردگان دوران جاهليت مرده است .)) (77)
و روايت ديگرى كه به اين مطلب دلالت دارند.