حديث قبل از ميلاد

سيد مجتبى بحريني

- ۲ -


نمى دانم در کنار اين گونه احاديث چه بايد گفت ودر حاشيه اش چه بايد نوشت صادق آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم همان شخصيتى که افتخار انتساب به او را داريم ومکتب ومذهبمان را به او نسبت مى دهيم. ياد ولادت وغيبت وبلايى روزگار استتار فرزندش مهدى آل محمد عليهم السلام اين چنين او را بى تاب نموده، آن فخر افلاک واملاک را بر خاک نشانده وخواب از چشمش ربوده. اگر اين احاديث واقعيت وحقيقت دارد که مسلما دارد حساب من وامثال من خيلى پاک است، پاک. وکارمان خيلى خراب است، خراب. ما چه مى گوئيم وچه کشکى مى سائيم ودر چه فکر وخيالى هستيم. غصه غيبت وبلى عصر عزلت، قبل از ولادت آن وجود مقدس با دل وديده جدش حضرت صادق عليه السلام چنين کرده وما در عصر غيبت وکوران بلايى روزگار اختفاء حضرتش اين چنين بى خيال وآسوده بال ودر فکر مال ومنال وشهرت ومقام که حتى از نام وياد او هم مى خواهيم در مسير منافع ومقاصد خودمان استفاده کنيم. گويا آن قائم منتظر وحجت موعودى که امام ششم عليه السلام ويا ساير اولياء اين چنين به يادش فغان داشته وبى تاب بودند غير از آن امام زمانى است که ما مى گوئيم واز او ياد مى کنيم! بگذريم. حضرت موسى بن جعفر عليه السلام در بغداد بعد از نماز عصر دست به آسمان بر مى دارد وبراى آن وجودش مقدس دعا مى کند: اسئلک باسمک المکنون المخزون الحى القيوم الذى لا يخيب من سئلک به ان تصلى على محمد وآله وان تعجل فرج المنتقم لک من اعدائک وانجز له ما وعدته يا ذا الجلال والاکرام تو را مى خوانم به نام پنهان در گنجينه محفوظ که حى قيوم است، همان نام که هر کس از تو به آن نام مسئلت نمايد محروم نگردد، از تو مى خواهم که بر پيامبر وخاندانش درود فرستاده در فرج آن کس که انتقام تو را از دشمنانت بگيرد شتاب گيرى وآنچه به او وعده داده ى تحقق بخشى ى صاحب جلالت وکرامت. راوى اين حديث (يحيى بن فضل نوفلي) گويد: وقتى اين دعا را از حضرتش شنيدم عرضه داشتم چه کسى است آن که در حقش چنين دعا مى کنيد ومسئلت داريد؟ فرمود:

ذلک المهدى من آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم او مهدى خاندان رسالت است آن گاه در مقام توصيف ومعرفى او بر آمده وهمانند کسى که ناز کسى را مى خرد وقربان او مى شود فرمود: پدرم فدى او باد که وسعت وگشايش در ناحيه سينه وشکم دارد. همو که ابروانى پيوسته وساقهائى باريک دارد. فاصله ميان دو شانه اش بسيار ورنگش گندم گون است که زردى شب زنده دارى بر چهره اش با گندم گونى آميخته است، پدرم فدى او باد که شبها در مقام رعايت وديدار ستارگان بر مى آيد وپيوسته در رکوع وسجود است، پدرم فدى او که در راه خدا به سرزنش سرزنش کنندگان توجهى نکند، همان که چراغ شبهى تار است، پدرم به فدى او باد که قيام به امر خدا بنمايد.(1)

چون از حضرت رضا عليه السلام سئوال شد:

من القائم منکم؟ قائم شما دودمان کيست؟ فرمود چهارمين فرزند من است که پسر بانوى کنيزان است. خدا بوسيله او زمين را از آلودگى ستم پاک سازد واز هر ظلمى پاکيزه بدارد. هم اوست که مردم در ولادتش شک کنند. وقبل از خروجش صاحب غيبت باشد وچون بيايد زمين به نورش روشن گردد وترازوى داد وميزان عدل ميان مردم بگذارد وکسى به کسى ستم ننمايد وزمين برايش پيچيده شود وسايه براى او نباشد. ومنادى از آسمان به نام او ندا دهد که همه مردم بشنوند الا ان حجه الله قد ظهر عند بيت الله فاتبعوه فان الحق معه. آگاه باشيد که حجت خدا کنار خانه خدا ظاهر شد از او پيروى کنيد که حق با اوست.(2) همچنين وقتى جناب ابى القاسم عبدالعظيم حسنى - مدقون در رى - به محضر امام نهم حضرت جواد الائمه عليه السلام شرفياب شد ومى خواست از حضرتش سئوال کند که آيا قائم عليه السلام همان مهدى است يا غير او (قبل از اينکه بپرسد) حضرت فرمود: يا ابا القاسم ان القائم منا هوا المهدى الذى يجب ان ينتظر فى غيبته ويطاع فى ظهوره وهو الثالث من ولدى. ى اباالقاسم به درستى که قائم از ما خاندان همان مهدى است که واجب است در روزگار غيبت انتظارش را کشيدن ودر زمان ظهور فرمان پذيرش بودن واو سومين فرزند من است... وهر آينه خدى تبارک وتعالى امر او را در يک شب اصلاح کند آن گونه که امر کليمش موسى عليه السلام را براى يک شب به انجام رسانيد... پس فرمود: افضل اعمال شيعتنا انتظار الفرج، برترين اعمال شيعيان ما انتظار فرج است.(3) حضرت ابى الحسن الهادى عليه السلام به ابى هاشم جعفرى که از خواص اصحابش بود فرمود: جانشين پس از من فرزندم حسن است پس چگونه ايد شما با جانشين بعد از جانشين من؟ ابى هاشم عرضه داشت: براى چه؟ خدا مرا فدى شما گرداند؟ فرمود چون شما از ديدار حضرتش محروميد، وبردن نام شريفش براى شما روا نيست گويد عرض کردم پس چگونه از او ياد کنيم؟ فرد بگوئيد: الحجه من آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم حجت از خاندان رسالت عليه السلام(4) آرى وسرانجام پدر بزرگوارش حضرت عسکرى عليه السلام در زندان از نور ديده اش ياد مى کند وبشارت ولادتش را مى دهد. عيسى بن صبيح گويد: حضرت ابى محمد حسن بن على عليه السلام در حبس بر ما وارد شد ومن حضرتش را مى شناختم به من فرمود تو شصت وپنج سال ويک ماه ودو روز از عمرت گذشته است. من کتاب دعائى همراه داشتم که تاريخ ولادت در آن نوشته شده بود، نگاه کردم ديدم همان گونه است که حضرت خبر دادند، آن گاه به من فرمود پسرى دارى؟ گفتم نه (در حق من دعا کردند) بارالها به او فرزندى عنايت کن که بازو وکمک او باشد که خوب يار وتوانى است فرزند. سپس اين بيت شعر را مى خواندند:

من کان ذا عضد يدرک ظلامته   ان الذليل الذى ليست له عضد

هر کس صاحب بازو وعضد بود (فرزند ويارى داشت) به مظالم خود مى رسد وحقش ضايع نمى شود بدرستى که ذليل آن کسى است که بازوئى ندارد. من به حضرتش عرضه داشتم شما فرزندى داريد؟ فرمود آرى به خدا سوگند به زودى صاحب پسرى مى شوم که زمين را به داد بدارد اما فعلا فرزندى ندارم.(5) چون آنچه خبر داده بود محقق مى شود وفرزند گراميش به دنيا مى آيد سپاس حق مى آورد. احمد بن اسحاق گويد: شنيدم حضرت عسکرى عليه السلام مى فرمود: الحمد لله الذى لم يخرجنى من الدنيا حتى ارانى الخلف من بعدى، اشبه الناس برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم خلقا وخلقا. يحفظه الله تبارک وتعالى فى غيبته. ثم يظهره فيملا الارض عدلا وقسطا کما ملئت جورا وظلما (6) حمد مخصوص آن خداست که مرا از دنيا نبرد (زنده ماندم) تا جانشين وخلف بعد از خودم را به من نشان داد (نور ديده ام به دنيا آمد واو را ديدم) همان که شبيه ترين مردم است به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از جهت خلقت واخلاق خدى تبارک وتعالى او را در روزگار غيبتش محفوظ بدارد. سپس او را ظاهر نموده که زمين را از عدل وقسط پر سازد همان طور که از جور وظلم مملو شده است. آرى همه از او مى گويند وهمه بشارت ولادت وظهور او را مى دهند وهمه در انتظار آمدن او هستند. هر کس به هر نحوى که ممکن است او را مى جويد ورهنمون به او مى شود که چه به جا است تضمين زيبائى که مرحوم شيخ بهاء الدين عاملى نسبت به غزل خيالى بخارائى دارد در اين جا بياوريم.

تا کى به تمنى وصال تو يگانه
خواهد به سر آمد شب هجران تو يا نه؟
جمعى به تو مشغول وتو غايب ز ميانه
ديدم همه را پيش رخت راکع وساجد
گه معتکف ديرم وگه ساکن مسجد
روزى که برفتند حريفان پى هر کار
من يار طلب کردم واو جلوه گه يار
او خانه همى جويد ومن صاحب خانه
هر جا که روم پرتو کاشانه توئى تو
مقصود من از کعبه وبتخانه توئى تو
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان ديد
عارف، صفت روى تو در پير وجوان ديد
ديوانه منم من که روم خانه به خانه
ديوانه برون از همه آئين تو جويد
هر کس به زبانى صفت حمد تو گويد
بيچاره - بهائى - که دلش زار غم تو است
اميد وى از عاطفت دمبدم تو است
  اشکم شود از هر مژه چون سيل روانه
ى تير غمت را دل عشاق نشانه
رفتم به در صومعه عابد وزاهد
در ميکده رهبانم ودر صومعه عابد
يعنى که تو را مى طلبم خانه به خانه
زاهد سوى مسجد شد ومن جانب خمار
حاجى به ره کعبه ومن طالب ديدار
هر درد که زنم صاحب آن خانه توئى تو
در ميکده ودير که جانانه توئى تو
مقصود توئى کعبه وبتخانه بهانه
پروانه در آتش شد واسرار عيان ديد
يعنى همه جا عکس رخ يار توان ديد
عاقل به قوانين خرد راه تو پويد
تا غنچه بشکفته اين باغ که بويد
بلبل به غزل خوانى وقمرى به ترانه
هر چند که عاصى است ز خيل خدم تو است
تقصير - خيالى - به اميد کرم تو است

يعنى که گنه را به از اين نيست بهانه.(7)

آرى هر کس به زبانى صفت حمد او مى گويد وثناى او مى آورد ونويد او را مى دهد وبه ياد او آه مى کشد ومى گريد. که براى شاهد گفتار واقامه برهان نسبت به آنچه در آغاز آورديم به همين مقدار بسنده مى کنيم. که در خانه اگر کس است يک حرف بس است.

ديديم چگونه ابتدا خود حق متعال از ولادت وغيبت وظهور آن وجود مقدس سخن به ميان آورده واز رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم تا حضرت عسکرى عليه السلام همگى به او رهنمون گشته وگاهى با اشک شوق ولادت وديدارش، وگاهى با فرح وشادمانى روزگار ظهورش، وزمانى با ديده نمناک از غم غيبت وروزگار هجرانش، از او ياد کرده اند. در فصل بعد ان شاء الله تعالى به عنوان نمونه آنچه از ساير انبياء نسبت به آن ميلاد مسعود ومولود موعود رسيده است اشاره مى کنيم. اين فصل را با نقل چند بند از مسمط شيوى شمس اصطهباناتى خاتمه مى دهيم

ى باد صبا يک دم بگذر ز سر کويش
يک رشته به دست آور از سلسله مويش
تا ناز کنى زين پس بر نافه تاتاري
آن کو همه آفاق مشتاق نگاهش بود
آن کو همه را مقصد آن خال سياهش بود
هم پادشه گيتى هم منتخب دوران
هم خيل رسل را ماه هم جان وهم او جانان
هم معدلتش آئين هم رسم نکوکاري
چشم ودل عشاقش دائم به رهش باشد
تا بعد هزاران قرن طرح دگرش باشد
امروز در اين غوغا مولى خلائق اوست
بر نيروى هر ملت هم غالب وفائق اوست
بر دولت او ختم است آئين جهان داري
هر قدرت وهر نيرو در قدرت او هيچ است
هر افسر وهر اورنگ با شوکت او هيچ است
ادريس هوا خواهش عيسى است عنان دارش
او حامى ما مخلوق خالق همه جا يارش
خيل ملکش باشد چون هيبت درباري
هم دولت او جاويد هم طالع او مسعود
روزى که عيان گردد بر مردم خواب آلود
ميدان همه آفاق تنگ است به جولانش
بسته است حيات ما، بر آن لب خندانش
بپذيرد اگر از ما داريم سبک باري
ما نائم وتو قائم ما مرده وتو زنده
ما پست وزبون وسست تو شاه وبرازنده
از فرقت روى تو دل ها به خدا خون شد
باز آ که دل خلقى ديوانه ومجنون شد
باز آ که بسى گرم است بازار دل آزاري
باز آ که به دين آميخت يک سلسله افسانه
باز آ که عدوى ما است هم کاسه وپيمانه
ى ثانى حيدر خيز بر تو سن عزت پر
از معرکه گيتى مردانه بر آور سر
آسان کن از اين غوغا هر مشکل ودشواري
جز مدح وثنى تو از هر سخنم خاموش
بى مهرى اين مردم آورده مرا در جوش
  وانگه به وزيدن ى بر سنبل گيسويش
يا آن که به ما آور يک نکهتى از بويش
آمد پسرى آن کو، هر ديده به راهش بود
آن کو همه را آمال آن عارض ماهش بود
آمد که کند دين را با قدرت حق يارى
هم نسل رسول الله هم نجل شه مردان
هم فاطمه را چون چشم هم نرجس را چون جان
از روز ازل عالم خود منتظرش باشد
اين بعثت واين نهضت حق در نظرش باشد
يعنى که نظام کل سازد به کفش جارى
حلال مشاکل اوست کشاف حقايق اوست
بينى مصالح اوست دانى دقائق اوست
او بر حق وهر دعوى با حضرت او هيچ است
اين عالم وما فيها با همت او هيچ است
روزى که جهان گيرد با صولت قهارى
الطاف خداوندى شد لشکر وسالارش
نظم همه موجودات امروز بود کارش
هم آدم وهم خاتم هم احمد وهم محمود
هم چاکر او محبوب هم دشمن او مردود
يکباره جمال حق بينند به بيدارى
سرهى سرافرازان گوى خم چوگانش
سر هديه درگاهش جان بدرقه جانش
تو حاکم وما محکوم تو سيد وما بنده
ما کور دل وجاهل تو روشن وتابنده
تو عرشى وما فرشى تو نورى وما نارى
سر رشته عمر ما از کف شد وبيرون شد
باز آ که ستمکارى در کسوت قانون شد
باز آ که زمين خالى است از عاقل وفرزانه
باز آ که شعار خلق شد مطرب وميخانه
باز آ که عزيزان راست پيش همه کس خوارى
از چهره نقاب افکن در غزوه رکاب آور
مى ريزد ز اعدا خون مى تار به بحر وبر
تا غاشيه مدحت دادند مرا بر دوش
از کجروى دوران رفته است ز مغزم هوش
تا چند کجا شاها - شمس - از غم تو زارى.(8)

تفسير وتأويل آيه ولقد کتبنا فى الزبور....

و لقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادى الصالحون سوره انبياء - آيه 105 وسوگند که هر آينه، پس از نوشتن در ذکر، در زبور نگاشتيم که البته بندگان شايسته من زمين را به ارث خواهند برد. اين آيه شريفه قرآن از جمله آياتى است که ارتباط مستقيم با مولودى که از آغاز عالم نويد ولادت وبشارت قيام وظهورش داده شده دارد. خوب است از اين جهت که سخن راجع به اين آيه تا حدودى کامل باشد ابتداء به تفسير ظاهر آيه بپردازيم: شيخ الطائفه مرحوم محمد بن الحسن الطوسى (قدس الله سره القدوسي) چنين آورده است: گفته شده مقصود از زبور کتب انبياء گذشته است يعنى در آنها نوشستيم پس از آن که در ام الکتاب ولوح محفوظ ثبت کرده بوديم، وگفته شده مراد از زبور، زبور حضرت داوود عليه السلام است. يعنى در زبور داوود نوشتيم بعد از آن که در ذکر يعنى در تورات موسى عليه السلام نوشته بوديم وجمعى گفته اند معنى بعد الذکر قبل الذکر است ومراد از ذکر قرآن است، در آن ها نوشتيم که زمين را بندگان صالح من به ارث مى برند. برخى گفته اند مقصود از زمين، زمين بهشت اسيت که به بندگان صالح حق متعال مى رسد. وبرخى گفته اند مراد زمين دنيا است. که پس از رانده شدن کفار به مومنين از امت محمد صلى الله عليه وآله وسلم به ارث مى رسد. وکسانى هم زمين را به ديار شام تفسير کرده اند که نصيب صالحان بنى اسرائيل مى گردد وحضرت باقر عليه السلام فرموده است: به درستى که اين آيه وعده ى است براى اهل ايمان که آنان وارث همه زمين مى گردند.(9) قدوه المفسرين مرحوم جمال الدين شيخ ابوالفتوح رازى در اين آيه شريفه چنين گويد: اصحاب ما به اين آيت استدلال کرده اند بر خروج مهدى عليه السلام ووجه استدلال آن که گفتند خدى تعالى گفت من در کتاب اوايل نوشته ام يکى از پس ديگرى وبر پيغمبر مقدم فرستاده که من، جمله زمين را (براى آن که لام تعريف جنس است واستغراق را باشد واز اطلاق او جز زمين دنيا نشناسند) به ميراث به بندگان صالح دهم، واطلاق قديم تعالى در حق شخصى. لفظ صالح دليل بر عصمت او کند. براى آن که يکى از ما که تزکيه غيرى کند آن باشد که گواهى دهد بر صلاح ظاهر او، براى آن که باطنش نداند وبر آن مطلع نباشد، چون خدى تعالى اين تزکيه کند دليل عصمت مزکى باشد، براى اينکه او عالم است به ظاهر وباطن ومطلع بر اسرار ونهانى، ودر امت کس به عصمت ائمه نگفت واثبات معصومى نکرد جز امامان پس از اين وجه دليل کند بر آن که مراد به آيت، معصومين باشند. اگر گويند صالحين جمع است واو يکى است، جواب گوئيم براى توقير وتعظيم واحد را به لفظ جمع بر خوانند، دگر آن که روا بود که مراد او باشد وجماعتى از اصحاب او، چرا که عصمت او معلوم باشد به دليل وعصمت ايشان مجوز ما را معلوم نباشد از جهت آن که بر تعيين ايشان دليلى نيست.(10) امين الاسلام مرحوم طبرسى (اعلى الله مقامه) گويد:

حضرت باقر عليه السلام فرموده است آنان - عباد صالح - اصحاب مهدى عليه السلام هستند در آخر الزمان ودلالت بر اين معنى دارد آنچه خاص وعام از پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل کرده اند که فرمود اگر باقى نماند از دنيا مگر يک روز هر آينه آن روز را خدى تعالى طولانى بدارد. تا مرد صالحى از اهل بيت من برانگيخته شود. وزمين را به داد بدارد آن گونه که از بيداد پر شده است. ودر اين زمينه روايات بسيارى رسيده است وآنچه از انس بن مالک نقل شده که رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود پيوسته کار شدت يابد ومردمان به بخل وحرص گرايند ودنيا پشت کند وقيامت بر پا نشود مگر بر بدترين مردمان، ومهدى نباشد مگر عيسى بن مريم، پس اين حديثى است که تنها محمد بن خالد جندى نقل کرده واو مردى است مجهول مضاف بر اينکه گاهى از اين وگاهى از آن نقل نموده، ورواياتى که دلالت بر ظهور مهدى عليه السلام دارد، دارى سندهى صحيحه بوده وبيان گر اين حقيقت است که آن حضرت از عترت رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم است. ابوداوود - صاحب سنن - از ام سلمه از پيامبر اکرم آورده است که فرمود: المهدى من عترتى من ولد فاطمه - مهدى عليه السلام از عترت من واز فرزندان فاطمه عليها السلام است.(11) سيوطى در اين آيه شريفه احتمالات بسيارى از ابن عباس، سعيد بن جبير، شعبى، ابن زيد، ودگران آورده است. ولى تنها حديثى که نقل مى کند آن هم از تاريخ بخارى اين روايت است: قال رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم قال الله تعالى ان الارض يرثها عبادى الصالحون فنحن الصالحون(12) رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم فرمود خدى تعالى فرموده است بدرستى که زمين را بندگان صالح وشايسته من ارث مى برند، پس مائيم صالحان وشايستگان. مهين مفسر شيعه مرحوم على بن ابراهيم قمى گويد: الکتب کلها ذکر... الصالحون، القائم عليه السلام واصحابه قال والزبور فيه ملاحم وتحميد وتمجيد ودعاء.(13)

(تمامى کتب آسمانى ذکر است وآن بندگان صالح که وارث زمين مى گردند حضرت قائم عليه السلام واصحاب او هستند. ودر زبور اخبار آينده وحمد وسپاس وتمجيد وستايش حق متعال ودعا ونيايش بوده است). مفسر سترک قرن دهم مرحوم سيد شرف الدين استرآبادى اين احاديث را در ذيل آيه شريفه آورده است.

عن ابى جعفر عليه السلام قال قوله عز وجل - ان الارض يرثها عبادى الصالحون - هم آل محمد عليهم السلام حضرت باقر عليه السلام فرمود: کلام خدى - صاحب عزت وجلالت - که فرموده است بدرستى که زمين را بندگان صالح من به ارث مى برند. آنان آل محمد خاندان رسالت عليهم السلام هستند. عن ابى صادق، قال سئلت ابا جعفر عليه السلام عن قول الله عز وجل - ولقد کتبنا فى الزبور - الايه - قال: نحن هم قال قلت - ان فى هذا لبلاغا لقوم عابدين قال: هم شيعتنا. چون ابى صادق از امام پنجم عليه السلام از اين آيه پرسيد فرمود مائيم آنان (عباد صالحى که اين آيه شريفه مى گويد ما دومان هستيم) وچون از آيه بعد سئوال کرد که در اين امر بلاغ ورسيدنى است براى گروهى که اهل عبادت ونيايش هستند. فرمود: آنان شيعيان ما هستند. عن ابى الحسن موسى بن جعفر عليه السلام فى قوله عز وجل ولقد کتبنا فى الزبور... الايه قال: آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم ومن تابعهم على منهاجهم - والارض - ارض الجنه. حضرت کاظم عليه السلام در اين آيه شريفه فرمود:

مقصود اهل بيت پيامبرند وکسانى که پيرو آنان بوده وبر روش ومنهاج آن خاندان زندگى کنند، وزمين زمين بهشت است. عن ابى جعفر عليه السلام قال قوله عز وجل - ان الارض يرثها عبادى الصالحون هم اصحاب المهدى فى آخر الزمان. (14)حضرت باقر (سلام الله عليه) در اين آيه فرمود - عباد صالح - ياران حضرت مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند. جامع معقول ومنقول مرحوم ملا محسن فيض کاشانى در ذيل اين آيه شريفه آورده است: وفى روايه اخرى وانزل الله عليه - يعنى على داوود - الزبور فيه تحميد وتمجيد ودعا واخبار رسول الله وامير المومنين والائمه من ذريتهما عليهم السلام واخبار رجعه وذکر القائم عليه السلام(15) در روايت ديگرى آمده است که خداوند متعال زبور را بر داود پيامبر فرو فرستاد که در آن حمد وسپاس، تمجيد وستايش، دعا ونيايش بوده اخبارى نسبت به رسول خدا وامير مومنان وائمه از ذريه آنان (سلام الله عليهم اجمعين) در آن آمده بود. همچنين جريان رجعت وامام قائم عليه السلام در آن ياد شده بود. وآخرين حديث را در اين آيه شريف از کافى شريف بياوريم که مرحوم کلينى بسند صحيح از حضرت صادق عليه السلام آورده است. عن عبد الله بن سنان عن ابى عبد الله عليه السلام انه سئله عن قول الله عز وجل - ولقد کتبنا فى الزبور من بعد الذکر - ما الزبور وما الذکر؟ قال: الذکر عند الله والزبور الذى انزل على داوود وکل کتاب نزل فهو عند اهل العلم ونحن هم.(16) عبد الله بن سنان از اين آيه شريفه از حضرت صادق عليه السلام سئوال کرد وپرسيد زبور چيست؟ وذکر کدام است؟ حضرت در جواب فرمود: ذکر نزد پروردگار است وزبور آن کتابى است که بر داوود عليه السلام نازل شده است وهر کتابى که از آسمان فرود آمده پس آن کتاب در نزد اهل علم است وما هستيم آن اهل علم، که تمامى کتب نزد آنها است. آنچه در اين آيه شريفه از طريق خاصه وعامه حديث رسيده است بيان گر اين حقيقت است که خاندان رسالت عليهم السلام واصحاب وياران امام عصر (عجل الله تعالى فرجه الشريف) وارث زمين خواهند شد ومجموعه روايات به جز يک حديث از امام هفتم عليه السلام زمين را زمين معهود مورد نظر يعنى زمين همين عالم معرفى مى کند ونتيجتا آيه شريفه در مقام بيان آينده ى درخشان وروشن براى زمين است که جمع صالح وشايسته (آن هم صالحان وشايستگان که صلاح وشايستگى آن ها مورد رضا وامضاء حق متعال است) عهده دار شئون زمين مى گردند که فعلا در اين جهت آيه سخنى نمى آوريم که مجالى وسيع مى خواهد وبه آوردن ابياتى از شکوى وتوسل مرحوم جوهرى بسنده مى کنيم.

ى ولى عصر وامام زمان
ى به ولى تو تولى ما
تا تو ز ما روى نهان کرده اي
خيز ببين ى شه دنيا ودين
عالم ما عالم ديگر شده
شرع نبى يکسره بر باد رفت
خانه ايمان همه ويران ببين
ى به تو اميد همه خاکيان
شمس وفلک شمسه ايوان تو است
مطلع والشمس بود روى تو
ديده خلقى همه در انتظار
هر چه ز بيگانه وخيل تواند
محتجب از خلق جهان تا به کى؟
ما که نداريم به غير از تو کس
خيز وبکش تيغ دو سر از نيام
خيز وجهان پاک ز ناپاک کن
ذاکر بيچاره همه صبح وشام
  ى سبب خلقت کون ومکان
مهر تو آئينه دلهى ما
خون به دل پير وجوان کرده ى
کفر گرفته همه روى زمين
آينه دهر مکدر شده
دين ز کف بنده وآزاد رفت
گبر ومسلمان همه يکسان ببين
بلکه اميد همه افلاکيان
جن وملک بنده دربان تو است
مظهر والليل دو گيسوى تو
کز پس اين پرده شوى آشکار
جمله در اين راه طفيل تواند
در پس اين پرده نهان تا به کى؟
ى شه خوبان تو به فرياد رس
ى شه منصور پى انتقام
روى زمين پاک ز خاشاک کن
مى کند از دور به کويت سلام.(17)

مطلب ديگرى که از اين آيه شريف استفاده مى شود ومربوط به سخن فعلى ما مى باشد وبه همين جهت هم اين فصل را گشوديم اين است که اين حقيقت در کتب سابقه ونوشته هى پيشينيان از جمله زبور داوود عليه السلام درج شده بوده نويد اين مولود وبشارت قيام وظهورش علاوه بر اينکه پس از ذات کبر يا مکرر در مکرر در بيان نقطه ختميه رسالت واوصياء گراميش آمده در ميان انبياء سلف وپيامبران گذشته هم مورد سخن بوده، در کتب آنها هم ذکر شده است وهمه اين ها همان سخن را تاييد مى کند که در اول گفتيم: همه بشارت او را داده اند واو مبشر کل است وکل بشارت. اين آيه شريفه اشارتى به آنچه در اين زمينه در زبور داود نبى عليه السلام آمده دارد که خوب است براى بهتر روشن شدن آنچه آيه کريمه به آن نظر دارد ترجمه چند آيه از زبور را بياوريم. به سبب شريران خويش را مشوش مساز، وبر فتنه انگيزان حسد مبر، زيرا مثل علف به زودى بريده مى شوند، ومثل علف زرد پژمرده خواهند شد... خود را مشوش مساز که البته باعث گناه خواهد شد، زيرا که شريران منقطع خواهند شد، واما منتظران خداوند وارث زمين خواهند بود. هان بعد از اندک زمانى شرير نخواهد بود، در مکانش تامل خواهى کرد ونخواهد بود، واما حليمان وارث زمين خواهند شد. واز فراوانى سلامتى متلذد خواهد گرديد، شرير بر مرد عادل شورى مى کند، وداندانهى خود را بر او مى افشرد، خداوند بر او خواهد خنديد، زيرا که مى بيند که روز او مى آيد، شريران شمشير را برهنه کرده وکمان را کشيده اند تا مسکين وفقير را بيندازند، وراست روان را مقتول سازند، شمشير ايشان به دل خود ايشان فرو خواهد رفت، وکمانهى ايشان شکسته خواهد شد، نعمت اندک يک مرد صالح بهتر است از اندوخته هى شريران کثير، زيرا که بازوهى شريران شکسته خواهد شد، واما صالحان را خداوند تاييد مى کند. خداوند روزهى کاملان را مى داند وميراث ايشان خواهد بود تا ابدالاباد. در زمان بلا خجل نخواهند شد، ودر ايام قحط، سير خواهند بود. زيرا شريران هلاک مى شوند، ودشمنان خداوند مثل خرمى مرتع ها فانى خواهند شد... واما صالح رحيم وبخشنده است، زيرا آنانى که از وى برکت يابند وارث زمين گردند، واما آنانى که ملعون وى اند منقطع خواهند شد... از بدى بر کنار شو ونيکوئى بکن، پس ساکن خواهى بود ابدالاباد. زيرا خداوند انصاف را دوست مى دارد. ومقدسان خود را ترک نخواهد فرمود. ايشان محفوظ خواهند بود تا ابدالاباد، واما نسل شرير منقطع خواهد شد، صالحان وارث زمين خواهند بود، ودر آن تا ابد سکونت خواهند نمود، دهان صالح حکمت را بيان مى کند، وزبان او انصاف را ذکر مى نمايد، شريعت خداوند وى در دل اوست، پس قدمهايش نخواهد لغزيد. شرير براى صالح کمين مى کند، وقصد قتل وى مى دارد... منتظر خداوند باش وطريق او را نگاه دارد تا تو را به وراثت زمين برافرازد. چون شريران منقطع شوند آن را خواهى ديد... مرد کامل را ملاحظه کن ومرد راست را ببين زيرا که عاقبت آن مرد سلامتى است اما خطاکاران جميعا هلاک خواهند گرديد وعاقبت شريران منقطع خواهد شد ونجات صالحان از خداوند است. در وقت تنگى او قلعه ايشان خواهد بود وخداوند ايشان را عانت کرده، نجات خواهد داد. ايشان را از شريران خلاص کرده، خواهد رهانيد. زيرا بر او توکل دارند.(18) با دقت بيشتر در اين آياتى که از زبور آورديم به چند نکته پى مى بريم:

1 - با توجه به اينکه کتاب هى انبياء سلف وپيامبران گذشته نوعا از تحريف محفوظ نمانده ودر طول تاريخ گرفتار زياده ونقيصه وکاستى وفزونى هى بسيار گرديده مع ذلک هنوز هم بسيارى از حقايق وواقعيت ت ها در گوشه وکنار آن ها به چشم مى خورد.

پاورقى:‌


(1) فلاح المسائل ص 200 - 199.
(2) کمال الدين باب 35 - ح 5 ص 372.
(3) کمال الدين باب 36 ح 1 ص 377.
(4) کمال الدين باب 37 ح 5 ص 381.
(5) بحار الانوار ج 51 ص 162.
(6) کمال الدين باب 38 ح 7 ص 409.
(7) کليات شيخ بهائى ص 77 - 76.
(8) ديوان شمس اصطهباناتى - منظومه شمس - ص 380 - 375.
(9) تفسير التبيان ج 7 ص 283.
(10) روح الجنان وروح الجنان - تفسير ابوالفتوح رازى - ج 8 ص 65 - 64.
(11) مجمع البيان ج 7 ص 67.
(12) در المنثور ج 4 ص 341.
(13) تفسير قمى ج 2 ص 77.
(14) تاويل الايات الظاهره فى فضائل العتره الطاهره. ج 1 ص 332.
(15) تفسير صافى ج 5 ص 107.
(16) اصول کافى - کتاب الحجه - باب ان الائمه ورثوا علم النبى وجميع الانبياء ح 6.
(17) ديوان جوهرى - خزائن الاشعار - ص 23 - 21.
(18) کتاب مزامير داود - زبور - مزمور سى وهفتم گزينش از آيات 1 تا. 40.