حجت به چه معناست

سيد عبد المجيد فلسفيان

- ۱ -


پيش كش

جزاى اين اثر، بدرقه راه كسى باد كه با حلم گران سنگش، بارهاى سنگين جهالت وغفلت وعجولى ما را به دوش كشيد، وما را همراه با بيّنات وبصيرت تا دروازه هاى مدينة الرسول صلى الله عليه وآله وسلم راه برد، وبا على عليه السلام، دروازه بان آن شهر، آشنا نمود، وعشق او را در قلب مان شعله ور ساخت.

در اين سير، به قدر خويش واقف شديم، وضرورت وجود حجّت خدا را، احساس كرديم، وهمراه على عليه السلام تاريخ را درنورديم تا به آدم، اول حجّت خدا، وخاتم، آخرين رسول او، وبقية الله الاعظم، آخرين حجّت خدا، شناخت پيدا كنيم وبا آنها همراه شويم.

حجّتش از او خشنود باد! كه ما را از (عرفات) حق گذراند، آنگاه به حريم ها وناموس هاى اودر مشعر الحرام شعور يافتيم، وما را در (منى) به درگيرى با آرزوهايمان فراخواند، تا دشمن اصلى خود را در دو حوزه درونى وبرونى (رمى) نمائيم، وآن طور كه شيطان بزرگ را رانديم، شياطين ديگر را از صحنه دلمان بزدائيم.

با او به صفا رسيديم واز او مروّت ومردانگى آموختيم.

خداوند بر درجاتش بيفزايد وباران رضا ورضوانش را بر او جارى سازد  واو را در زمره رجعت كنندگان در دولت كريمه قرار دهد.

ع ـ فلسفيان

طليعه

(يا صاحب الزمان أدركنا)

(حضرت مهدى عليه السلام) از نگاه امير المؤمنين عليه السلام، (نويد عدالت) از نگاه (شهيد عدالت)،

(عدل فراگير) از نگاه (عدل در زنجير)، (عدالت موعود) از نگاه (عدالت مظلوم) است.

بررسى ابعاد مختلف شخصيّت (آخرين امام) از ديدگاه (اولين امام) بيانگر نوعى (يگانگى) و(پيوستگى) در (سلسله امامت) است كه در سايه آن (بقاى ولايت) به عنوان (استمرار رسالت) تضمين مى شود، سمت وسوى توحيدى (جامعه) محفوظ مى ماند; وتلاش ها، مجاهدت ها وپايمردى ها وشهادت طلبى هاى (پيروان ولايت) به ثمر مى نشيند.

تأكيد بر (حجة اللّه) بودن امام زمان عليه السلام ـ با تكيه بر سنّت تغيير ناپذير الهى در اقامه حجّت ـ نوعى (مسئوليت آفرينى) براى مردم در قبال اوست. مسئوليّتى كه آنان را در پيروى از او تجهيز مى كند ونسبت به (اطاعت پذيرى) و(فرمانبرى) از او بر مى انگيزاند.

(ثمره حجّت بودن امام زمان عليه السلام) تنها در قيامت ودر پيشگاه ميزان عدل الهى ظهور وبروز نمى يابد، بلكه (عرصه زندگى) وحيات فردى واجتماعى نيز جلوه گاه آثار وثمرات اين حجيّت است.

با (نگاه به حجّت) است كه (حقّ) تشخيص داده مى شود وانسان در (موضعگيرى) خود از اشتباه مصون مى ماند. با (تأسّى به حجّت) است كه (رفتار) مؤمن تصحيح مى شود ولغزش وانحراف برايش پيش نمى آيد. با (فرمانپذيرى از حجّت) است كه شيعه از فتنه ها به سلامت مى رهد، ونيك فرجامى دنيا وسعادت آخرتش ضمانت مى شود.

مولا على عليه السلام با تأكيد بر (ضرورت وجود حجّت) در بين همه انسان ها، در همه جاى زمين، هميشگى بودن واستمرار وجود او را خاطر نشان مى سازد; وبا چنين تصويرى، نقش حضرت مهدى عليه السلام را به عنوان (آخرين حجّت الهى) حياتى تر وبرجسته تر مى نماياند.

تقسيم بندى (حجّت قيام كننده به امر الهى) به دوگونه (حجّت ظاهر وآشكار) و(حجّت نهان شده مستور) كه تأكيدى بر عدم تفاوت آن دو نيز به شمار مى آيد، علاوه بر ابعاد كلامى، نوعى پاسخگويى به پرسش هايى است كه در زمانه غيبت نسبت به چگونگى بهره ورى از امام زمان عليه السلام پديد مى آيد.

(تأثيرات تكوينى) وجود حجّت به ظهور وغيبت او بستگى ندارد، چنانكه تأثير (هدايت تشريعى) و(راهبرى هاى عملى) او با نهانزيستى ظاهرى او تقليل نمى پذيرد. امام غايب نيز همچون امام ظاهرى كه در گوشه اى از دنيا اقامت گزيده وعملاً دور از دسترس اكثر ارادتمندان وپيروان خويش است، مى تواند با فرمايشات وتوجيهات، وبا نظارت پيدا ونهان، وبا بهره گيرى از نمايندگان وعاملان خود، در (اداره جامعه) مؤثر باشد.

امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه وساير فرمايشات گهربار ومعجزه آميز خويش تنها به ذكر (ابعاد وجودى امام زمان عليه السلام) وحتّى صفات وخصوصيّات شخصى آن بزرگوار اكتفا نكرده، بلكه به (ويژگى هاى دوران غيبت) نيز اشاره فرموده است. بر شمردن اين ويژگى ها ـ تحت عنوان ملاحم ـ نوعى (آماده سازى مردم) براى پذيرش شرايط سختى است كه در اثر دورى از امام معصوم عليه السلام پيش مى آيد. چنانكه نوعى آگاهى بخشى نسبت به چگونگى مقابله با (عوامل استمرار غيبت) نيز به شمار مى آيد.

بررسى (صفات منتظران)، از سويى آموزش (كيفيّت انتظار حقيقى) است، واز ديگر سو(معيارى) براى تشخيص (منتظران حقيقى) از (مدعيّان فرصت طلب) است.

امير المؤمنين عليه السلام با بر شمردن اين صفات، در حقيقت (انتظار) را معنى مى كند، وراه وصول به (درجات پر ارج منتظران) را تبيين مى فرمايد.

(نگاهى به پيامدهاى ظهور) در كلام امير المؤمنين عليه السلام در حقيقت نوعى ترجمان آيات شريفه قرآن درباره (غلبه نهايى حق) و(امامت مستضعفان) و(وراثت صالحان) در زمين است. زمانى كه همه آراء ونظرات، رنگ وبوى (قرآن) مى گيرد وشميم عطرآگين (توحيد) سراسر گيتى را آكنده مى سازد.

* * *

كتابى كه پيش روداريد ثمره تلاشى مختصر براى نماياندن چهره پرنور امام زمان عليه السلام از لابلاى سخنان نورانى مولاى متقيّان عليه السلام است.

تحقيقى در واژگان حجيّت وحجّت، مقدمه اى براى بررسى مقام وموقعيّت ويژه حجّت باقيه الهى، حضرت بقية اللّه (عجل اللّه تعالى فرجه الشريف) وبرشمارى ويژگى هاى اخلاقى ورفتارى او از نگاه امير المؤمنين عليه السلام است، چنانكه ذكر ويژگى هاى غيبت، ابعاد انتظار، صفات منتظران، نشانه هاى ظهور وپيامدهاى ظهور با بهره گيرى از كلام آن بزرگوار، مقدّمه اى براى شناخت آثار وبركات وجودى امام زمان عليه السلام در تحقق وعده هاى الهى نسبت به حفظ وحمايت از دين وحاكميت بخشيدن به قرآن وولايت، وجهان گير وجاودانه شدن حكومت توحيد است.

واحد تحقيقات مسجد مقدس جمكران با تقديم اين اثر به ساحت مقدّس ولىّ عصر (عجّل اللّه تعالى فرجه الشريف) توفيقات روز افزون همه ارادتمندان ومنتظران حضرتش را در پيروى از آن بزرگوار آرزو دارد.

شيعته وانصاره واعوانه

واحد تحقيقات

مسجد مقدّس جمكران ـ قم / زمستان 1378

پيش درآمد

تاريخ گواه صادقى بر اين حقيقت است كه آدمى از ديروزش گذشته است واز امروز وحالش نيز مى گذرد وبه آينده اش مى انديشد ودغدغه آن را دارد; وذهن موّاجش با طوفان پرسش هاى بنيادى درباره آينده درگير است.

انسان به كجا رهسپار است؟ آينده او را چه كسى رقم مى زند؟ جوامع، ملتها وتمدنها در آينده چه سرنوشتى پيدا مى كنند؟ آيا همديگر را نابود مى كنند؟

آيا قدرت وملت وتمدنى غالب مى شود وهمه را تحت سيطره خود به زنجير مى كشد؟ آن تمدن پيروز كدام تمدن است؟ آيا همه در صلح وصفا در كنار هم زندگى مى كنند؟ سرعت پيشرفت علم وتكنولوژى ومدرنيته وپست مدرنيته، بشر را به كدام سومى كشاند؟

اينها پرسش هايى است كه انسانِ در اوجِ رفاهِ امروز را، در بن بست درّه فردا گرفتار نموده است، واين پرسش ها است كه پرداختن به آنها وبحث از آنها وپاسخ به آنها، در قالب تئورى ها وفرضيه هاى متعدد ومتفاوت وگاهى متناقض، پر رونق ترين وجذّاب ترين مباحث انسانِ امروز را، به خود اختصاص داده است، واينكه سال دوهزار ويك، سال گفتگوى تمدن ها ناميده مى شود به انگيزه خروج از اين بن بست وجواب به اين پرسش ها است، تا شايد اين درياى مواج وطوفانى فروكش كند وآدمى با اطمينان به آينده، خواب خوشى در امروزش داشته باشد.

به حق عصر جديد، عصر انتظار است وهمه انسان ها در مواقف ومشاهد گوناگون از مناظر متفاوتى با دوانگيزه مختلف، به آينده بشريّت چشم دوخته اند; كسانى كه در انتظار آينده بهتر با رهايى از وضع موجود هستند، وآنان كه در اين انتظار، تثبيتِ وضعِ موجود را خواهانند.

به طور مشخص نظريه ها وفرضيه هايى را كه در پى پاسخگويى به انتظارِ انسانِ عصرِ انتظار هستند، مى توان اينگونه برشمرد:

1 ـ نظريه كمونيسم يا كمون نهايى: اين نظريه كه كارل ماركس آن را ارائه كرده، بر اساس جبر تاريخ وتحوّل در ابزارِ توليد ومناسبات توليدى، مراحل تاريخ بشريت را به پنج دوره تقسيم مى كند.

1 ـ كمون اوليه ودوره اشتراك اوليه

2 ـ دوره برده دارى

3 ـ دوره فئوداليسم

4 ـ دوره سرمايه دارى

5 ـ دوره سوسياليسم

دوره كمونيسم وكمون نهايى هنگامى است كه انسان با نفى هر طبقه بندى وتغايرى وبا اشتراك مالكيت در ابزار توليد، تاريخ خود را به پايان بَرَد، وآن مرحله، دوره رهايى از هر تبعيض وظلم وستمى خواهد بود وبرابرى وبرادرى وعدالت با نفى مالكيت خصوصى وتبديل (مَن ها) به (ما) گسترده وفراگير مى شود.

2 ـ حاكميت دموكراسى ليبرال: با شكست كمونيسم در تئورى وعمل، اين نظريه مطرح شده كه پايان تاريخ را كمون نهايى ماركس تشكيل نمى دهد، بلكه آن پايگاه تاريخى كه بشر به آن خواهد رسيد در همين نظام دمكراسى ليبرال غرب تبلور يافته است، وهيچ دگرگونى تاريخى پيش رونده ديگرى امكان وقوع ندارد.(1)

3 ـ نظريه برخورد ورويارويى تمدنّها وپيروزى تمدن دموكراسى ليبرال غرب يا همزيستى مسالمت آميز تمدّنها. اين دونظريه (2 و3) وعده اى است به حفظ وضع موجود در جهان غرب وفراگيرى آن در سطح همه انسانها.(2)

4 ـ موج سوم: نظريه اى است كه توسط (الوين تافلر) در دهه اخير مطرح شده است. او معتقد است كه بشريت از موج اول ـ يعنى نظام كشاورزى ـ عبور كرده است واز موج دوم يعنى نظام صنعتى در حال عبور مى باشد، وآينده بشريت را موج سوم تشكيل مى دهد كه در آن نظام فرا صنعتى وحاكميت الكترونيك، همه محصولات سياسى، فرهنگى، اقتصادى وخانوادگىِ جامعه صنعتى را فرومى ريزد، وتوده ها را از بن بست جنگ وفقر ونابودى محيط زيست واز هم پاشيدگى خانواده ها در تمدن صنعتى رهايى مى دهد.

تافلر در پايان نامه تخيّلى، خطاب به بنيان گذاران جامعه صنعتى چنين مى نويسد:

(... اما اكنون مرگ اين نظام فرا رسيده وبايد جاى خود را به نظامى نوين بدهد).(3)

5 ـ نظريه اديان: اديان به طور مشترك بشريت را به ظهور مصلحى كه انسان را از وضع موجود رهايى دهد، بشارت مى دهند، هرچند در شخص وشخصيت او اختلاف نظر دارند.

آنچه مشترك بين اين نظريه هاى متفاوت ومتعارض ـ اعم از نظريه هاى به ظاهر علمى ونظريه هاى دينى ـ مى باشد، اين است كه همه معتقد ومعترف به جهت دار بودن تاريخ بشرى هستند واينكه همه انسانها به سوى آينده وپايان تاريخ خويش در حركتند.(4)

آنچه در اين نوشتار آمده، گوشه اى از تبيين نظريه اسلام به خصوص شيعه، در پاسخ به اين انتظار از نگاه حضرت على عليه السلام است، امير المؤمنين عليه السلام انسانى است كه در همه دلها علو دارد وعظمت او ونگاهش محدود به فرقه ومذهب ودين خاصّى نيست، چنان كه شافعى ـ رئيس يك فرقه از اهل سنّت ـ مى گويد:

ومات الشّافعى ليس يدرى   علىّ ربّه ام ربّه الله

وجرجى زيدان مسيحى، او را (صوت العدالة الانسانية) مى نامد و...، ودر اعتقاد ما هستى به نگاه او پا برجاست، وآنچه در شعر نايد، وصف اوست.

توجه به اين انتظار يكى از محورى ترين مباحث نهج البلاغه است كه على عليه السلام به هر بهانه اى به آن مى پردازد ; چه در طرح مسأله به عنوان يك نياز وچه در پاسخ مسأله جهت هدايت به آن.

زيرا امير المؤمنين عليه السلام تداوم صراط مستقيم رسولان وپيامبران الهى است، وبه تعبير قرآن كريم (لسان صدق) پدر انبياء، ابراهيم است كه اصلى ترين مسئوليتش نشان دادن آينده اين صراط وراه مستقيم است، تا انسان ها در بيراهه ها وبن بست ها ومحدوديت ها خود را (گُم) نكنند ودر جهالت وضلالت وظلمت اسير وسرگردان نشوند ودر برابر آينده اى كه فردا از راه مى رسد (حجّت) را بر خود تمام ببينند.

اين رسالتِ حضرت على عليه السلام است تا نهضت انبياء عقيم نماند وتوده ها در برابر آفريدگار خويش عذرى وحجّتى وتوجيهى نداشته باشند:

(لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ).(5)

امير المؤمنين عليه السلام بايد به توده ها بفهماند:

1 ـ نسل هاى آينده چون گذشتگان، نيازمند هادى وحجّت هستند.

2 ـ پروردگار انسان ها، هرگز آنها را بدون حجّت وهادى رها نمى كند.

3 ـ اين سلسله هاديان وحجج الهى چه كسانى هستند؟

4 ـ آخرين (هادى) و(حجّت) كه آينده بشريت را رقم مى زند، كيست؟

5 ـ اين آينده اى كه همگان انتظار آن را دارند كِى سر مى رسد وچگونه تاريخ كاروان بشرى، پايان مى پذيرد؟

ما نيز با الهام از كلام نورانى امام على عليه السلام، تا آنجا كه به ميزان شكرمان ورفع حجاب هاى درونى توانسته ايم دلمان را با صيقل دادن وزنگار زدودن، پذيراى تابش نور آن كلام گردانيم، در حل اين مسأله كوشيده ايم و(بضاعت مزجات) خود را بر عزيز مصر عرضه داشته ايم، تا از تصدّق وتفضّل واكرام آن آسمان كرم، (كيل) و(ظرف) وجودمان را سرشار نماييم.

اين نوشته كه حاصل اين الهام وكرم وفضل است، در (يك مقدمه) و(سه فصل) شكل گرفته است. مقدمه، پيش درآمدى بر معناى لغوى واصطلاحى حجّت ومقصود از آن است.

در فصل اول به نياز انسان به حجّت وبه پيوستگى واستمرار حجّت هاى الهى بر اساس شواهد عقلى ونقلى، پرداخته شده ودر پايان اين فصل از خاتميّت رسالت وفلسفه آن گفتگو شده است.

در فصل دوم از حجّت هاى بعد از رسول خاتم، از ويژگى ها وصفات آنها، از ايل وتبار وعدد آنها، واز رسالت ومسئوليت آنها، سخن به ميان آمده است.

در فصل سوم از آخرين حجّت خداوند واز كسى كه با او پايان تاريخ بشرى رقم مى خورَد وطومار هزاران ساله زندگى انسان در روى زمين بعد از او درهم پيچيده مى شود، از ويژگى ها، ياران، زمينه ها، اقدامات، برخوردها و... او گفتگومى شود، تا با پايان اين سه فصل (نياز به حجّت وپيوستگى حجّت ها) و(حجّت هاى بعد از خاتم انبياء) و(آخرين حجّت حق بر زمين)، قلم به كسانى سپرده شود كه (درد دين) دارند و(سوز خدمت)، و(دغدغه آزادى بشريت); ودر (انتظار افق روشن آينده) و(طلوع صبح رهايى) لحظه اى درنگ ندارند وخود را در زمره كسانى مى دانند كه:

(يوطّئون للمهدى سلطانه)

اين نوشته هرچند بر محور كلام قرآن ناطق، حضرت امير المؤمنين على بن ابى طالب عليهما السلام مى چرخد، اما هرگز از قرآن صامت وثقل اكبر بى نياز نيست، آن طور كه قرآن صامت بدون على عليه السلام وثقل اصغر، صامت است.

به اين جهت، در آغاز هر بحث، به اين حبل وريسمان چنگ زده ايم واز نور آن اقتباس نموده ايم، ودر مواردى، براى اينكه بر قرآن ظلمى نكرده باشيم وشرمنده نگاه رسول صلى الله عليه وآله وسلم نباشيم وبراى توضيح وتبيين آيه، اشاره گذرايى به كل سوره نموده ايم وهمين سِير را در نهج البلاغه داشته ايم وبر خواننده است تا با اين سِير همراه شود وبه مطالعه سوره يا خطبه بپردازد، آنگاه در آيه وعبارت مورد بحث، تأمل ودقت نمايد تا از اين خوان قرآن صامت وناطق، همراه زيادى هدايت، سيراب برخيزد.

اللّهمّ ليّن قلوبنا لولىّ امرك

سيد عبد المجيد فلسفيان

تابستان 1378

پاورقى:‌


(1) اين نظريه توسط فرانسيس فوكو ياما ـ ژاپنى الاصل ومقيم امريكا ـ ابتدا در مقاله اى تحت عنوان (فرجام تاريخ) در مجله منافع ملى امريكا نگاشته شد وسپس در كتاب پايان تاريخ وآخرين انسان به طور مبسوط بيان شد.

آن مقاله در مجله سياست خارجى (شماره 2 و3) ترجمه گرديد ودكتر غنى نژاد كتاب مذكور را به صورت خلاصه وفشرده به فارسى برگردانده كه در مجله اطلاعات سياسى ـ اقتصادى، شماره 44 و63، چاپ شده است.

اين نظريه ريشه در تفكّر هگل دارد كه قائل به دوران تاريخى ودر نهايت فرجام تاريخ براى بشر بود وماركس تحت تأثير همين نگاه، قائل به كمون نهايى در پايان تاريخ شد واضمحلال نظريه ماركسيستى در حوزه فكر وعمل وبى رقيب ماندن دموكراسى ليبرال در صحنه بين المللى، فوكوياما را واداشت كه بگويد: ماركس به بيراهه رفته وپايان تاريخ انسان را حكومت ليبرال دموكراسى تشكيل مى دهد. ايشان ابتدا سؤالى را مطرح نموده ومى گويد: آيا در پايان قرن بيستم، سخن گفتن دوباره از نوعى تاريخ منسجم وجهت دار بشرى كه در نهايت بخش اعظم بشريت را به دموكراسى ليبرال رهنمود خواهد ساخت، معنايى دارد يا نه؟

در جواب مى گويد: پاسخى كه من به آن رسيده ام به دو دليل جداگانه پاسخى مثبت است. يكى از اين دو دليل با اقتصاد ارتباط دارد وديگرى با آنچه پيكار براى شناسائى ناميده ام.

توجه به علوم طبيعى جديد وتأثير آن بر جوامع بشرى وهمسان سازى جوامع، شروع خوبى براى نشان دادن تاريخ عام انسانهاست كه در ابتداى قرن بيستم مطرح شده، لكن به جهت رويدادهاى ناپسند اين قرن پرونده آن بسته شد.

البته هرچند علوم طبيعى نو، ما را به آستانه سرزمين موعود دموكراسى ليبرال هدايت مى كند، ولى به اين سرزمين نمى رساند.

منطق علوم طبيعى جديد در واقع تفسيرى اقتصادى از دگرگونى تاريخى است، دگرگونى كه بر خلاف تفسير ماركس به سرمايه دارى مى انجامد.

امّا اين دليل به تنهايى كافى نيست، چرا كه بشر تنها حيوان اقتصادى نيست تا به همين تفسير اكتفا شود. بشر علاوه بر نيازهاى مادى وحيوانى، خواهان شناخته شدن است وميل دارد به عنوان يك انسان با كرامت، شناخته شود.

براى ارضاى خواسته هاى مادى به تكنولوژى واقتصاد بازار آزاد نياز دارد وبراى رسيدن به شناسائى توسط ديگر انسان ها به آزادى نياز دارد كه هر دو در نظام دمكرات ليبرال تبلور يافته وهيچ آرايش ديگرى از نهادهاى اجتماعى نمى توانند به شكل بهترى اين تمنا را پاسخ گويند. بنابراين هيچ دگرگونى تاريخى پيش رونده ديگرى امكان وقوع ندارد.

در نقد اين نظريه بايد گفت: هنوز آقاى فوكوياما لذّت نظريه پايان تاريخ خود را نچشيده بود كه حوادث خارجى آن را، در كامش تلخ نمودند ونظام تك قطبى ونظم نوين جهانى وحاكميت دموكراسى ليبرال جاى خود را به نظريه برخورد تمدّنها داد وجهان سال 2001 به استقبال گفتگوى تمدّنها وجهان چند صدايى شتافت وگفته شد كه شكست كمونيسم به معناى پيروزى نظام غرب نيست. زيرا چه بسا اين نظام با ظهور تمدّنهاى ديگر وبحرانهاى درونى خويش شاهد اضمحلال زودرس خود باشد. كه آدمى تنها دو آرزوى مادى وآزادى ندارد تا باعث شود كه گمشده خود را در نظام ليبرال دمكرات ببيند وبه آن بسنده كند، عدالت، اخلاق، معنويت وامنيت روانى آرزوهاى ديرينه همين انسان است كه نظام دموكرات ليبرال نه تنها آنها را برآورده نساخته، بلكه خود تهديد كننده اصلى آنها مى باشد.

برخورد تمدّنها ناشى از رفتار وبرخورد تحقير آميزى است كه غرب با ديگران دارد ورفاه وآزادى كه غرب منادى آن است تا جايى است كه انسان غربى از او بهره مند شود وگر نه الجزاير، مصر، افغانستان، فلسطين، و... همه انسان هستند وخواستار آزادى وبرابرى وآنچه مانع رسيدن اين جوامع به اين آرمانهاست تمدّن غربى است.

ومهمتر اين كه اقتصاد وبازار آزاد ورفاه ماديى مطلوب است كه از يك طرف همه از امكانات برابر برخوردار باشند واز طرف ديگر مواد اوليه به وفور در اختيار همگان باشد واكنون كه بر اثر رشد بى رويه جهان صنعتى وتخريب محيط زيست، ذخائر ارضى رو به اتمام مى باشد، چه تضمينى است كه انسان غربى فاقد اخلاق ومعنويت در شرايط بحران وفقدان منابع به مساوات وبرابرى تن دهد آن طور كه امروزه نيز حاضر به رعايت مساوات با جهان سوم در هيچ زمينه اى نيست.

(2) اين نظريه را ساموئل هانتينگتون استاد كرسى حكومت ورئيس مؤسسه مطالعات استراتژيك دانشگاه هاروارد امريكا مطرح كرده، ودر فصلنامه فارين ـ افرز (Foreign - Affairs) به چاپ رسيده است ودر ماهنامه اطلاعات سياسى ـ اقتصادى، شماره 70 ـ 69، توسط آقاى مجتبى اميرى ترجمه شده است، كه خلاصه نظريه فوق چنين است:

ايشان در ابتدا بعد از نفى نظريه هاى ديگران درباره آينده جهان مى گويد: بشر تاكنون دوره هاى مختلف درگيريها را به خود ديده است:

دوره اول: جنگ پادشاهان ومستبدان جهت گسترش سرزمين تحت حكومت خود.

دوره دوم: جنگ ميان كشورها ـ ملتها كه منجر به جنگ جهانى اول گرديد.

دوره سوم: جنگ ميان ايدئولوژى ها، يعنى جنگ كمونيستها با ليبرال دمكراسى موسوم به جنگ سرد دو بلوك شرق وغرب.

با شكست كمونيسم وفروپاشى شوروى جنگ سرد پايان يافت واكنون سياست جهانى به مرحله جديدى وارد شده است ودوره چهارم تاريخ بشر آغاز مى شود وفرضيه او اين است كه منبع اصلى برخورد در جهان نوين اساساً نه ايدئولوژى است ونه اقتصاد، بلكه شكافهاى عميق ميان افراد بشر است وبرترين منبع برخورد، ماهيت فرهنگى خواهد داشت... ودرگيرى هاى اصلى در صحنه سياست جهانى بين ملتها وگروهها با تمدنهاى مختلف رخ خواهد داد ورويارويى تمدنها بر سياست جهانى سايه خواهد افكند وخطوط گسل (مرزهاى تلاقى بين تمدنها) ميان تمدنها، در آينده خطوط نبرد خواهد بود.

برخورد تمدنها آخرين مرحله از سير تكاملى برخورد در جهان نو را تشكيل خواهد داد.

در ادامه تمدن را تعريف وتمدنهاى موجود را بر مى شمارد، تمدن بالاترين گروه بندى فرهنگى مردم وگسترده ترين سطح هويّت فرهنگى است كه انسانها از آن برخوردارند.

(توين بى) جامعه شناس معروف، در كتاب بررسى تاريخ (21) تمدن را شناسائى كرده كه (6) تمدّن از آنها در جهان معاصر موجودند.

هويت تمدنى به طور روزافزون در آينده اهميّت خواهد يافت وجهان تا اندازه زيادى بر اثر كنش وواكنش بين هفت يا هشت تمدّن بزرگ شكل خواهد گرفت كه اين تمدّنها عبارتند از: 1 ـ تمدن غربى 2 ـ تمدن كنفوسيوس 3 ـ تمدن ژاپنى 4 ـ تمدن اسلامى 5 ـ تمدّن هندو 6 ـ تمدّن اسلاوى ـ ارتدكسى 7 ـ تمدّن آمريكاى لاتين 8 ـ احتمالاً تمدّن آفريقايى وجنگ جهانى بعدى در صورت وقوع، جنگى بين تمدّنها خواهد بود. وكانون درگيرى در آينده بسيار نزديك بين تمدّن غرب (تمدّن مسيحى) وتمدّن اسلامى ـ كنفوسيوسى (تمدّن چين) خواهد بود.

در پايان مقاله مى نويسد: در آينده قابل پيش بينى، هيچ تمدّن جهان شمولى وجود نخواهد داشت، بلكه دنيايى خواهد بود با تمدنهاى گوناگون كه هريك از آنها ناگزير است همزيستى با ديگران را بياموزد.

اين نظريه كه حاوى توصيه هاى نويسنده به غرب جهت آمادگى براى برخورد با تمدنهاى ديگر بالاخص با تمدّن اسلامى ـ كنفوسيوسى وحفظ برترى بر آنها واتخاذ استراتژى هماهنگ است، در مواردى انتقادهاى بسيار تندى را در جهان برانگيخته است كه خلاصه تعدادى از اين نقدها در شماره 74 ـ 73 مجله اطلاعات سياسى ـ اقتصادى همراه با جواب نويسنده درج شده است. اين نظريه با همه آثار مخرّبى كه مى تواند به جاى بگذارد وعرصه را بر ساير انسانها در تمدّنهاى ديگر تنگ نمايد، نكات ارزنده اى را گوشزد مى كند:

الف: جهان آينده هرگز جهان تك قطبى وحاكميت مطلق غرب نيست ونفس نظريه خط بطلانى بر نظريه دمكراسى ليبرال فوكوياما است.

ب: دين ومذهب به عنوان يك عامل قوى ونيرومند در صحنه بين الملل ايفاى نقش خواهد نمود وجهان رويكرد جديدى به دين ومذهب خواهد داشت وجدايى دين از سياست وعدم دخالت مذهب در حيات دنيوى انسانها، ممكن نخواهد بود.

ج ـ انسانها در آينده هويت خويش را باز خواهند يافت واز يوغ سلطه غرب رهايى خواهند يافت.

د ـ در نهايت غرب مجبور است تمدنهاى ديگر را به رسميت بشناسد وبا آنها همزيستى مسالمت آميزى داشته باشد وبا آنها به گفتگو بنشيند.

البته به دو دليل احتمال درگيرى دو تمدّن مسيحى واسلامى در آينده نزديك بسيار كم است، زيرا از يك طرف مسيحيّت حامل تجربه جنگهاى صليبى است وحاضر به تكرار اشتباه خود نيست واز طرف ديگر توجه مسلمين به قرآن آنها را بر اين نكته واقف مى كند كه دشمن اصلى آنها مسيحيّت نمى باشد وبحران آينده از درگيرى جامعه فاقد تمدّن ـ يعنى صهيونيزم ـ با ساير تمدّنها بالاخص اسلام شكل مى گيرد، همان كسانى كه عامل بحران قرن بيستم بوده اند ونتوانستند از آوارگى رهايى يابند وبراى خود منطقه امنى را ايجاد نمايند.

(3) موج سوم، الوين تافلر، ترجمه خوارزمى، ص 577، چ دوازدهم.
(4) اديان ـ اعم از ابراهيمى وغير ابراهيمى وبالاتر توحيدى وغير توحيدى ـ پيروان خود را به آمدن مصلح جهانى در پايان تاريخ بشارت مى دهند. بودائيان چشم به راه بوداى پنجم نشسته اند، زرتشتيان سوشيانس را انتظار مى كشند، يهوديان منتظر مسيع (ماشيع)، ومسيحيان منتظر برگشتن حضرت عيسى عليه السلام مى باشند، وهندوها نيز از ظهور حاكم عادلى خبر مى دهند.

در كتاب مقدّس چنين آمده است: ونهالى از تنه يَسى (پدر داوود) بيرون آمده، شاخه اى از ريشه هايش خواهد شكفت وروح خدا بر او قرار خواهد گرفت ـ يعنى روح حكمت وفهم وروح مشورت وقوّت وروح معرفت وترس خداوند... ـ مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد وبه جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد كرد... گرگ با بره سكونت خواهد كرد وپلنگ با بزغاله خواهد خوابيد...

جهان از معرفت خدا پر خواهد شد مثل آبهايى كه درياها را مى پوشاند. (كتاب اشعياء نبى: باب 11).

ودر انجيل نيز آمده:

لهذا شما نيز حاضر باشيد زيرا در ساعتى كه گمان نبريد پسر انسان مى آيد. (45 انجيل متى، باب 24)

زيرا همچنانكه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مى شود ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد. (27، همان باب 27)

حضرت عيسى عليه السلام در انجيل به پسر انسان كه كسى غير از خود آن حضرت است، بشارت مى دهد، هر آينه به شما مى گويم كه بعضى در اينجا حاضرند تا پسر انسان را نبينند در ملكوت خود مى آيد ذائقه موت را نخواهند چشيد. (انجيل متى، ب 16/28).

سفر دانيال

واز اين جمله استفاده مى شود كه آن فردى كه نمى ميرد تا پسر انسان را درك كند همان كس است كه در اعتقاد ما خود حضرت عيسى عليه السلام است كه با ظهور صاحب الامر(عج) در حضور او حاضر مى شود ومسيحيت، عيسى را پسر انسان نمى دانند.

(5) سوره نساء، آيه 165.