امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۱۴ -


آن سپيده دم پرخاطره

من، با بانوي بانوان به گفتگو نشستم وبه او گفتم: (دخترم! همين امشب خداوند پسري گرانمايه به تو ارزاني خواهد داشت، پسري که سرور دنيا وآخرت خواهد بود).

(نرجس) با شنيدن اين نويد، غرق در حياء وآزرم گرديد ودر گوشه اي نشست ومن به نماز ايستادم وپس از نماز افطار کردم وبراي استراحت به رختخواب رفتم. درست نيمه شب گذشته بود که براي نماز نافله شب بپاخاستم. نماز را خواندم، ديدم (نرجس) خواب است وحادثه اي رخ نداده است، به تعقيبات نماز نشستم وبار ديگر خوابيدم وبيدار شدم اما ديدم او هنوز در خواب است.

پس از آن بود که او براي نماز نافله شب بپاخاست ونماز را در اوج ايمان واخلاص بجا آورد وبا شور وشوق وصف ناپذيري به نيايش نشست.

ديگر از تحقق وعده ونويد حضرت عسکري عليه السلام دچار ترديد مي شدم که آن حضرت از اطاق خويش مرا مخاطب ساخت وفرمود: (عمه جان! شتاب مورز که تحقق وعده الهي نزديک است).

در روايت ديگري اين مطلب بدين صورت آمده است که:

(بناگاه ديدم سوسن) هراسان از جاي برخواست، وضو ساخت وبه نماز نافله شب ايستاد. آخرين رکعت نماز را مي خواند که احساس کردم سپيده صبح در راه است، اما از ولادت نور خبري نيست.

بار ديگر اين انديشه در ذهنم پديد آمد که شب رو به پايان است وسپيده سحر در راه، پس چرا وعده الهي تحقق نيافت که نداي حضرت عسکري عليه السلام طنين افکند وفرمود: (عمه جان! ترديد به دل راه مده!).

من از آن حضرت وترديدي که در دلم پديد آمد شرمنده شدم ودر اوج شرمندگي پس از نظاره افق به اطاق باز مي گشتم که ديدم (نرجس) نماز را بپايان برده وبه خود مي پيچد. جلو درب اطاق به او رسيدم که مي خواست از اطاق خارج گردد، پرسيدم: (آيا از آنچه در انتظارش بودم، چيزي حس نمي کني؟)

پاسخ داد: (چرا عمه جان!..).

گفتم (خدا يار ونگاهدارت باد! خود را مهيا ساز وبر او اعتماد نما ونگران مباش که لحظات تحقق آن وعده مبارک فرا رسيده است).

وآنگاه متکايي برگرفتم ودر وسط اطاق، آن بانو را بر آن نشاندم وبسان يک مددکار آگاه ودلسوزي که زنان در شرايط ولادت فرزندانشان بدان نيازمندند به ياري او کمر همت بستم. او دست مرا گرفت وفشار داد واز شدت درد، ناله زد وبر خود پيچيد).

حضرت عسکري عليه السلام از اطاق خويش دستور داد که برايش سوره مبارکه (قدر) را تلاوت کنم.

به دستور امام عليه السلام شروع کردم:

بسم الله الرحمن الرحيم

انا انزلناه في ليلة القدر، وما ادريک ما ليلة القدر....

يعني: ما آن (قرآن) را در شب قدر نازل کرديم! وتو چه مي داني که شب قدر چيست؟!...

وشگفتا که ديدم کودک ديده به جهان نگشوده به همراه من به تلاوت قرآن پرداخت وسوره مبارکه (قدر) را با من تا آخرين واژه، تلاوت کرد.

از شنيدن نواي دل انگيز قرآن او، هراسان شدم که حضرت عسکري عليه السلام مرا نداد داد وفرمود: (عمه جان! آيا از قدرت الهي شگفت زده شده اي؟ اوست که ما را در خردسالي به بيان دانش وحکمت توانا ساخته وبه سخن مي آورد ودر بزرگسالي ما را در روي زمين حجت خويش قرار مي دهد چه جاي شگفتي است؟!)

هنوز سخن حضرت عسکري عليه السلام به پايان نرسيده بود که (نرجس)از نظرم ناپديد گرديد وگويي حجابي ميان من واو، فرو افکنده شد وما را از هم جدا ساخت).

در روايت ديگري آمده است که: (سپس لحظاتي چند، حالت وصف ناپذيري برايم پيش آمد به گونه اي که گويي دستگاه دريافت وجودم از کار افتاده است ونمي دانم چه مي گذرد. به خود آمدم وفريادزنان به سرعت، به طرف اطاق حضرت عسکري عليه السلام تافتم، اما پيش از آنکه چيزي بگويم فرمود: (عمه جان! بازگرد که او را در همانجا خواهي يافت که از برابر ديدگانت ناپديد شد).

به اطاق (نرجس) بازگشتم ديدم پرده اي که ما را از هم جدا ساخته بود، برطرف شده است. چشمم به آن بانو افتاد وديدم چهراه اش غرق در نور است به گونه اي که ديدگانم را خيره ساخت ودر همين لحظات کودک گرانمايه اي را ديدم که در حال سجده است وخداي را ستايش مي کند.

بر بازوي راست او اين آيه شريفه نوشته شده است که:

(جاء الحق وزهق الباطل ان الباطل کان زهوقا).(1)

ودر سجده خويش مي فرمود:

(اشهد ان لا اله اله الله، وحده لاشريک له وان جدي محمدا رسول الله وأن أبي أميرالمؤمنين ولي الله..).

يعني: گواهي مي دهم که خدايي جز خداي يکتا، که شريک وهمتايي ندارد، نيست ونياي گرانقدرم محمد صلي الله عليه واله وسلم پيام آور اوست. وپدر والايم امير مؤمنان عليه السلام دوست وجانشين پيامبر خداست.

آنگاه امامان نور را پس از امير مؤمنان عليه السلام يکي بعد از ديگري تا نام مبارک پدر گرانقدرش حضرت عسکري عليه السلام برشمرد سپس فرمود:

(بار خدايا! آنچه را به من وعده فرمودي تحقق بخش وکار بزرگم را در پرتو قدرتت تدبير فرما وگامهايم را در قيام پرشکوه وآسمانيم براي برانداختن بيداد وستم، واستقرار کامل عدالت ومهر در سراسر گيتي استوار ساز وبه دست من، زمين را از عدل وداد لبريز گردان!)

پس از آن سر از سجده برداشت وبه تلاوت اين آيه مبارکه پرداخت:

(شهد الله انه لا اله الا هو والملائکة واولوا العلم، قائما بالقسط لا اله اله هو العزيز الحکيم، ان الدين عند الله الاسلام..).(2)

يعني: خدا گواهي داد وفرشتگان ودانشمندان نيز، که هيچ خدايي برپاي دارنده ي عدل، جز او نيست، خدايي جز او نيست که پيروزمند وفرزانه است. بي ترديد دين در نزد خدا تنها اسلام است.

پس از تلاوت آيه شريفه عطسه کرد وفرمود:

(الحمد لله رب العالمين وصلي الله علي محمد وآله، زعمت الظلمة أن حجة الله داحضة لو أذن لنا في الکلام لزال الشک).

يعني: سپاس خداي را که پروردگار جهانيان است ودرود خداي بر محمد وخاندانش باد!

بيدادگران چنين پنداشته اند که: حجت خدا از ميان رفته است، اما اگر خدا به من فرمان ظهور دهد، آنگاه ترديدها وترديدافکنيها از ميان خواهد رفت.

پسرم سخن بگو

آن کودک گرانمايه را برگرفتم وبا شور واشتياق، در دامان خود نشاندم. ديدم پاک وپاکيزه است.

در اين هنگام، حضرت عسکري عليه السلام مرا ندا داد که: (عمه جان! پسرم را بياور!)

آن وجود گرامي را به پيشگاه پدرش بردم وآن حضرت او را به سبک مخصوص روي دست گرفت وزبان مبارک خويش را بردهان او گذاشت. آنگاه با دست خويش، سر وچشم وگوش او را به سبکي خاص، اندکي فشرد وفرمود: (پسرم! سخن بگو).

در روايت ديگري آمده است که فرمود: (هان اي حجت خدا! واي ذخيره انبياء! واي آخرين اوصياء! سخن بگو! هان اي جانشين همه پرواپيشگان! سخن بگو!)آن نوزاد مبارک، نخست به يکتايي خدا ورسالت پيام آورش گواهي داد وضمن درود فرستادن بر پيامبر، نام امامان نور را، يکي پس از ديگري برشمرد تا به نام پدر بزرگوارش رسيد وآنگاه پس از پناه بردن به خدا از شر شيطان اين آيه شريفه را تلاوت کرد:

(ونريد أن نمن علي الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين، ونمکن لهم في الارض ونري فرعون وهامان وجنودهما منهم ما کانوا يحذرون).(3)

يعني: ما برآنيم که پايمال شدگان روي زمين را نعمتي گران ارزاني داريم وآنان را پيشوايان سازيم ووارثان گردانيم وآنان را در آن سرزمين اقتدار بخشيم وبه فرعون وهامان وسپاهيانشان، چيزي را که از آن سخت مي ترسيدند، نشان دهيم. پس از تلاوت قرآن، حضرت عسکري عليه السلام او را به من داد وفرمود:

(ياعمة! رديه الي أمه کي تقر عينها ولا تحزن ولتعلم أن وعد الله حق ولکن أکثر الناس لا يعلمون)

يعني: اي عمه جان! او را به مادرش بازگردان تا ديدگانش به ديدار او روشن گردد واندوهگين نباشد وبداند که وعده خدا حق است، ولي بيشتر مردم نمي دانند.

کودک گرانمايه را به مادرش بازگرداندم که ديگر فجر صادق دميده بود ونور در کران تا کران افق، پديدار شده وسينه آسمان را مي شکافت ومن از حضرت عسکري عليه السلام ومادر آن کودک گرانمايه، خداحافظي نمودم وبه خانه خويش بازگشتم).(4)

نگرشي بر روايت

آنچه در اين روايت آمده است حقايقي به نظر مي رسد که از آفت هستي سوز غلو وخرافه بدور است، چراکه حضرت مهدي عليه السلام نخستين کودکي نيست که لحظاتي پيش از ولادت وپس از آن لب، به سخن مي گشايد بلکه در قرآن شريف اين واقعيت به صراحت آمده است که: عيسي عليه السلام در همان نخستين روز ولادت، يا به روايت ديگري اولين ساعت تولد، لب به سخن گشود وبه يکتايي خدايي گواهي داد ورسالت خويش را اعلان نمود وبا صداي رسا تعاليم ودستوراتي را که خداي جهان آفرين بدو آموخته بود، همه را به گوشها رسانيد.

برخي از مفسرين در تفسير دو آيه 24 تا 26 سوره ي مريم بر اين باورند که اين آيات سخنان عيسي عليه السلام است که پس از چشم گشودن به اين جهان، خطاب به مادرش حضرت مريم، بيان کرده است نه نداي فرشته:

(فناداها من تحتهآ أن لاتحزني قد جعل ربک تحتک سريا، وهزي اليک بجذع النخلة تساقط عليک رطبا جنيا، فکلي واشربي وقري عينا فاما ترين من البشر أحدا فقولي اني نذرت للرحمن صوما فلن أکلم اليوم انسيا).(5)

يعني: پس کودک نو رسيده از پايين پايش او را ندا داد که اندوهگين مباش! پروردگارت زير پاي تو جوي آبي روان ساخت (و) نخل را بجنبان تا خرماي تازه چيده شده، برايت فرو ريزد.

پس شما (اي مريم!) بخور وبياشام وشادمان باش واگر از مردم کسي را ديدي بگو: من براي خداي مهربان، روزه نذر کرده ام وامروز با هيچ انساني سخن نمي گويم.

اتفاقا انبوه روايات که در (مجمع البيان) و(تبيان) آمده است، هماهنگ با ديدگاه فوق است.

البته در روايتي هم آمده است که: (ندا کننده: فرشته امين بوده است).

به هر صورت وبا وجود اختلاف ديدگاه در اين مورد که ندا کننده فرشته امين بوده است يا آن کودک نورسيده، در اين مطلب هيچ اختلافي نيست که يهوديان به مريم پاک گفتند،

(کيف نکلم من کان في المهد صبيا؟)

يعني: چگونه با کودکي که در گاهواره است سخن بگوييم؟

که کودک به قدرت خدا لب به سخن گشود وگفت:

(اني عبدالله آتاني الکتاب وجعلني نبيا وجعلني مبارکا أينما کنت وأوصاني بالصلاة والزکاة مادمت حيا..).(6)

يعني: (هان اي مردم!)من بنده خدايم، به من کتاب آسماني داده ومرا پيامبر خويش گردانيده است وهر جا که باشم مرا برکت داده وتا زنده هستم مرا به نماز وزکات، وصيت کرده است....

يک نکته جالب:

ممکن است گفته شود که: (سخن گفتن عيسي عليه السلام در گاهواره، معجزه بزرگي بود که خدا آن رابراي نشان دادن نبوت ورسالت او، پديد آورد).

پاسخ اين است که: در مورد امام مهدي عليه السلام نيز خداوند براي نشان دادن امامت آن حضرت ونوميد ساختن دشمنان حق وعدالت، اين معجزه بزرگ را پديد آرود، چرا که حضرت مهدي عليه السلام امام وپيشواي عيسي عليه السلام نيز هست وآن پيامبر بزرگ به هنگامه ظهور مهدي عليه السلام از آسمان فرود مي آيد وبه امامت او نماز مي گذارد.

علاوه بر اين، چنين معجزات وشگفتيهايي در مورد خاندان وحي ورسالت بي سابقه نيست، ما در کتاب (فاطمه زهرا از گهواره تا شهادت) روايتي را از طريق اهل سنت آورده ايم که مي گويد:

(هنگامي که خديجه، آن بانوي بزرگ، به دخت گرانمايه اش فاطمه عليه السلام باردار بود آن کودک با مادرش سخن مي گفت).(7)

ونيز روايت ديگري از (شعيب بن سعد مصري) نقل کرديم که خديجه مي گويد، روزي گفتم: (هر کس محمد را تکذيب کند، زيانکار است چرا که او پيام آور پروردگار من است که در اين هنگام، فاطمه از شکم من ندا داد که: هان اي مادر! مادرجان! اندوهگين مباش ونهراس که خداوند همراه پدر من ويار وپشتيبان اوست).(8)

در سپيده سحر

حضرت مهدي عليه السلام در سپيده دم پانزدهم شعبان به سال 255 هجري، در شرايط خاص وجو ويژه اي که خاندان وحي ورسالت ناگزير از نهان داشتن ولادت مبارک او بودند، ديده به جهان گشود، دقايقي پيش از طلوع فجر ودرخشش انوار طلايي خورشيد. به هنگامي که خودکامگان رژيم بيدادگر اموي وپيروان آنان، طبق عادت هميشگي خود به جاي راز ونياز با خداي هستي، در خواب عميق بودند. همان لحظاتي که بيت رفيع علوي وعسکري عليه السلام با نواي دل انگيز وجانبخش نيايش با خدا ونماز وتلاوت قرآن آباد وآزاد بود وبسوي جاودانگي پيش مي رفت. راستي که آن لحظات سپيده دم جمعه نيمه شعبان، چقدر افتخارآميز ودوست داشتني ومبارک بود.

آن شب جاودانه وپربرکتي که هيچ کودکي در آن لحظات به دنيا نمي آيد جز اينکه راه ايمان وپروا، خواهد پيمود واگر در سرزمينهاي شرک زده باشد خداوند او را به برکت حضرت مهدي عليه السلام بسوي ايمان وتقوا، رهنمون وانتقال خواهد داد.(9)

آري! در آن لحظات پربرکت سپيده دم، لحظات مناجات وراز ونياز شيفتگان حق، او ديده به جهان گشود وچقدر آن لحظات براي ولادت محبوب دلها مناسب بود، چرا که همه ابعاد بينش وحکمت، در آن هنگام رعايت شده بود.

بدينسان آن گرامي، ديده به جهان گشود و(حکيمه) بانوي بزرگ اسلام، در آن شب تاريخي در خانه حضرت عسکري عليه السلام حضور داشت ودر همه مراحل در جريان ولادت امام مهدي عليه السلام بود وشاهد درخشش نور وجود او.

روشن است که همه جا ولادت کودک با گواهي زنان خانواده، يا قابله ي نوزاد، ثابت مي گردد ودر جريان ولادت حضرت مهدي عليه السلام بايد بخاطر داشت که آن بانوي بزرگي که بر اين ولادت گواهي داده است، دخت گرانمايه امام جواد عليه السلام وخواهر گرامي امام هادي عليه السلام وعمه انديشمند وپرواپيشه حضرت عسکري عليه السلام است، آيا در سخن، مورد اعتمادتر ودر زبان وبيان، پاکتر ودرستکارتر ودر ايمان، عمل وتقوا، مورد اطمينان تر از او مي توان يافت؟

او براستي زني پرشرافت، عبادت پيشه، شايسته کردار ونيايشگر با خدا بود وبانويي با اين ويژگيها، چگونه مي توان در درستي گفتار صداقت کلامش، ترديد روا داشت؟

ترديد افکني منحرفان

برخي از منحرفان وحق ستيزان در ولادت حضرت مهدي عليه السلام ترديد نموده ويا بذر ترديد مي افشانند ومي گويند منبع اين خبر، تنها بانويي بنام (حکيمه) است وبا گواهي يک زن، چگونه يک واقعيت به اين بزرگي وشکوه، ثابت مي شود؟اينگونه عناصر حق ستيز که در حماقت وکودني، رکورد را شکسته اند، گويي انتظار دارند که آن وجود گرانمايه در يکي از ميدانهاي پرجمعيت يا در مسجدي لبريز از نمازگزار يا در نقطه ديگري که انبوه انبوه مردم در گشت وگذار باشند، ديده به جهان بگشايد وجريان ولادتش در برابر ديدگان توده هاي مردم ودر چشم انداز امواج خروشان انسانها باشد تا براي اين کج انديشان ومنحرفان، وجود گرانمايه وولادت او ثابت گردد.

راستي که چنين روانهاي پليدي زشت باد! وچنين انديشه هاي پست وبي محتوايي نابود باد! ونفرين تاريخ بر اين ديدگاه منحط وبر آن کسي که درونش از عقده حقارت وکينه توزي، انباشته است!

به هر حال، واقعيت اين است که: ولادت کودک با گواهي زنان خانواده ثابت مي شود آن هم بانويي به عظمت وشکوه (حکيمه).

اما در مورد حضرت مهدي عليه السلام گواهي (حکيمه) آن بانوي بزرگ وانديشمند وپرواپيشه تنها دليل ولادت حضرت مهدي عليه السلام نيست، خود حضرت عسکري عليه السلام نخستين شاهد ولادت فرزندش بود وهمو بود که در آن جو وحشت وترور، با وجود همه موانع وفقدان امکانات براي پيام رساني واعلان ولادت دوازدهمين امام نور، باز هم از تلاش، کوشش وفداکاري فروگذار نکرد وتا سر حد امکان، ولادت نور را به دوستدارن خاندان وحي ورسالت اعلان کرد که در بخشهاي آينده خواهد آمد.

قرباني وميهماني

واژه (عقيقه) در فرهنگ اسلامي، به معناي کشتن گوسفند، گاو يا شتر و... پس از ولادت کودک است واين کار از ديدگاه اسلام کاري پسنديده مي باشد.

پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمايه اش حضرت حسن وحسين عليه السلام اين کار پسنديده را انجام داد وبراي هر کدام يک قوچ، عقيقه کرد.

عقيقه، با اين بيان، کاري است که بخاطر تقرب به خدا وبه منظور سلامت وطراوت کودک وتأمين حيات وآسايش او انجام مي گردد.

در روايتي از پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم آورده اند که فرمود: (کل أمري مرتهن بعقيقته).(10)

يعني: هر کس در گرو عقيقه خويش است.

وامام صادق عليه السلام فرمود:

(هر کودکي در گرو عقيقه اي است که پس از ولادت او براي سلامتي او داده اند).(11)

اين بيان واين تعبير، چقدر زيبا وبديع است، چرا که خداوند هنگامي که فرزندي را به پدر ومادري ارزاني مي دارد، ممکن است اين کودک به حيات خويش ادامه دهد وعمر طبيعي کند وممکن است اين نعمت وهديه الهي باز پس گرفته شود واز دنيا برود، اين روايات نشانگر آن است که: وقتي پدر ومادر براي سلامتي وطراوت وآسايش زندگي کودک، قرباني کنند وعقيقه دهند، سلامتي او تضمين مي گردد چرا که در روايات اين تعبير آمده است که: (عقيقه به منزله ي رهان است).

يک راز بزرگ

از همين ديدگاه است که حضرت عسکري عليه السلام پس از ولادت فرزند گرانمايه اش مهدي عليه السلام سيصد گوسفند به عقيقه وبه منظور سلامت وطراوت وامنيت کودک، در راه خدا مي دهد واين کودک در اين مورد از همه گذشتگان وآيندگان ممتاز مي گردد چرا که تاربخ، جز آن گرامي، هيچ کودکي را نشان نمي دهد که پس از ولادتش سيصد مورد، عقيقه داده شده باشد.

در اينجا به راز بزرگي مي رسيم وآن اينکه، هنگامي که طبق روايات يک عقيقه وقرباني خالصانه وسپاسگزارانه، اينگونه در تأمين حيات کودک وعمر طبيعي شصت يا هفتاد ساله او، مؤثر وداراي نقش است؛ پس کودکي که خدا مقرر فرموده است که صدها يا هزارها سال با وجود دشمنان بدانديشي زندگي کند وسرانجام بدست تواناي او هدفهاي بلند پيامبران تحقق يابد، چنين وجود گرانمايه وزندگي پرمخاطره وعمر طولاني، صدها عقيقه وقرباني مي طلبد.

وروشن است که اين عمل به دستور پيامبر صلي الله عليه واله وسلم واطعام وانفاق در راه خدا هيچ گونه ناسازگاري با اين واقعيت عقيدتي وحياتي ندارد که حافظ ونگاهدارنده وپشتيبان امام مهدي عليه السلام آفريدگار تواناي هستي است ودر همان حال براي سلامت آن گرامي بدين شمار گسترده عقيقه وقرباني نيز داده مي شود چرا که اين کار، آثار وضعي خود را دارد واين را نيز آفريدگار هستي مقرر فرموده است. البته اين بحث، نياز به تأمل وتوضيح بيشتري دارد، اما در اينجا محل آن نيست.

به هر حال، حضرت عسکري عليه السلام اين کار پسنديده را در راستاي تقرب به خدا، هم به منظور تضمين وتأمين طول عمر وزندگي پر مخاطره حضرت مهدي عليه السلام انجام داد وهم به منظور آگاه ساختن دوستداران وشيفتگان اهل بيت عليه السلام به ولادت آخرين امام نور وآخرين حجت خدا.

او تنها به اين شمار گسترده از عقيقه وقرباني بسنده نکرد بلکه به (عثمان بن سعيد) که از ياران خاصش بود، دستور داد که ده هزار رطل نان وهمين مقدار گوشت تهيه کند وآنها را ميان (بني هاشم)براي سلامتي آن کودک پرشکوه واعلان ولادت او توزيع نمايد.(12)

ونيز گوسفنداني به دستور آن حضرت ذبح شد وبه برخي از ياران خاص ارسال گرديد واز جانب آن گرامي تصريح شد که: (اين عقيقه فرزند گرانمايه ام مهدي است).(13)

براي نمونه: براي (ابراهيم) که يکي از يارانش بود، چهار قوچ فرستاد وهمراه آنها نامه اي مرقوم داشت که:... اينها عقيقه فرزند گرانمايه ام (محمد مهدي) است. بخور که گوارايت باد! وبه هر کس از شيعيان ما توانستي از اينها بخوران واطعام نما).

ونيز ولادت حضرت مهدي عليه السلام را به برخي از شيعيان مورد اعتماد به صراحت اعلان فرمود يا بوسيله نامه وسند به آنان مژده داد وآنان را به رازداري امر کرد.

براي نمونه به (احمد بن اسحاق قمي) که از بزرگترين ياران ودوستداران خاندان وحي ورسالت بود مرقوم داشت واو را به ولادت حضرت مهدي بشارت ومژده داد.

فراتر از اينها، گاه فرزند گرانمايه اش را به برخي از ياران مورد اعتماد نشان مي دادم تا اين واقعيت عقيدتي وديني روشن گردد وبدانند که دوازدهمين امام راستين، ولادت يافته است.

اين روايات نکته مورد نظر را بخوبي روشن مي سازد:

1- يکي از ياران حضرت عسکري عليه السلام (حسن بن منذر) است او مي گويد: روزي (حمزة بن فتح) نزد من آمد وگفت:

(البشارة ولد - البارحة - في الدار مولود لأبي محمد عليه السلام وأمر بکتمانه).

قلت: (و ما أسمه؟)

قال: (سمي بمحمد وکني بجعفر).(14)

يعني: مژده! مژده که شب گذشته در خانه حضرت عسکري عليه السلام کودکي ديده به جهان گشود وآن حضرت دستور داد که اين موضوع بسان رازي مهم سربسته ومخفي بماند).

پرسيدم: (نام او چيست؟)

پاسخ داد: (محمد..).

2- ونيز يکي از نوادگان (احمد بن اسحاق قمي) که از برجستگان وشايستگان شيعه است، آورده است که: نامه اي از سالارم حضرت عسکري عليه السلام به نياي گرانقدرم (احمد بن اسحاق) که نماينده آن حضرت بود رسيدکه به خط مبارک خود در نامه خاصي که از آنها به (توقيعات)(15) تعبير مي گردد چنين مرقوم داشته بود:

(ولد لنا مولود، فليکن عندک مستورا وعن جميع الناس مکتوما، فانا لم نظهر عليه الا الأقرب لقرابته والولي لولايته، أحببنا اعلامک ليسرک الله به مثل ما سرنا به، والسلام).(16)

يعني: احمد! خدا به ما پسري عنايت فرموده است، اين رازي ست که بايد نزد تو بماند واز بيدادگران پوشيده داشته شود. ما اين راز بزرگ وشادي آفرين را، جز به نزديکترين بستگان وشايسته ترين دوستان آشکار نکرديم، دوست داشتيم آن رابه شما اعلان کنيم تا در شادي وشادماني ما تو نيز به خواست خدا شريک باشي.

3- ونيز از يک هيئت چهل نفري از دوستداران خاندان وحي ورسالت آورده اند که: ما براي ديدار حضرت عسکري عليه السلام به بيت رفيع امامت شتافتيم. پس از ورود وتبادل سخنان عادي، حضرت عسکري عليه السلام فرزند گرانمايه اش حضرت مهدي عليه السلام را در خانه خويش، به ما نشان داد وفرمود:

(هذا امامکم من بعدي وخليفتي عليکم، أطيعوه ولا تتفرقوا من بعدي في أديانکم فتهلکوا، أما انکم لاترونه بعد يومکم هذا).

يعني: اين پيشواي راستين شما پس از من وجانشين من در ميان شماست، از او فرمانبرداري کنيد وپس از من در دين پراکنده مشويد که نابود خواهيد شد. وآگاه باشيد که شما پس از اين او را به طور آشکار در جامعه خود نمي بينيد. (وبدين صورت به غيبت طولاني وغمبار آن گرامي نيز اشاره کرد).

گروه چهل نفر مي گويند: (ما از محضر حضرت عسکري عليه السلام خارج شديم وپس از چند روز خبر شهادت يازدهمين امام نور، دلها را داغدار ساخت).(17)

چگونه آن خورشيد جهان افروز از برابر ديدگان نهان گرديد؟

هر کس به مجموعه هاي حديثي مراجعه کند درمي يابد که شمار بسياري از روايات واحاديثي که پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدي عليه السلام است واز خورشيد جهان افروز او نويد دارد، از غيبت غمبار او نيز خبر مي دهد ومسأله غيبت در اين روايات به روشني آمده است.

پاورقى:‌


(1)سوره اسراء، آيه 81.

(2)سوره آل عمران، آيه ي 18 و19.

(3)سوره قصص، آيه 5 و6.

(4)داستان ولادت حضرت از منابع متعدد نقل کرديم که از آنهاست: اکمال الدين شيخ صدوق، ج، 2، ص 433 - 424 وبحارالانوار، ج 51، ص 28 - 13.

(5) سوره ي مريم، آيه 26 - 24.

(6) سوره مريم، آيه ي 29 - 31.

(7) فاطمه عليه السلام از ولادت تا شهادت ترجمه دکتر فريدوني، ص 56، به نقل از تجهير الجيش، دهلوي حنفي ونزهة المجالس، ج 2، ص 227.

(8) ذخائر العقبي في مناقب ذوي القربي، در صفحه 45، روايتي آورده است که پيامبر صلي الله عليه واله وسلم فرمود: (أن السيدة فاطمه عليهاالسلام، کانت تکلم امها وهي في بطنها..). فاطمه عليه السلام از ولات تا شهادت، ص 57، به نقل از روض الفائق، ص 214 واحقاق الحق، ج 10، ص 12 به نقل از علماي اهل سنت. يعني: فاطمه، در حالي که در شکم مادرش بود، با او سخن مي گفت.

(9) بحارالانوار، ج 51، ص 28.

(10) بحارالانوار، ج 104، ص 126.

(11) بحارالانوار، ج 104، ص 121.

(12) اکمال الدين، ج 2، ص 431.

(13) اکمال الدين، ج 2، ص 432.

(14) اکمال الدين، ج 2، ص 432.

(15) (توقيع) نامه اي بود که دوستداران، سؤالهاي خويش را بر آن مي نوشتند وبراي هر سؤالي، سطرهايي را خالي مي نهادند تا امام، جواب هر سؤال راآنجا مرقوم دارد. بنابراين، واژه توقيع، در اصطلاح به اين گونه نامه ها که سؤال را شيعيان وجواب را امام عليه السلام مرقوم داشته بود، مي گفتند ودر لغت نيز به معناي افزودن چيزي به نامه پس از پايان آن است وچون در اينگونه نامه ها سؤال را يک نفر نوشته بود وجواب در سطرهايي بر آن نگاشته مي شد، (توقيع) گفته شده است.

(16) اکمال الدين، ج 2، ص 434.

(17) اکمال الدين، ج 2، ص 435.