امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۲۲ -


بحث آفرينش وروزي دادن

گروهي از دوستداران خاندان وحي ورسالت اين بحث را مطرح ساختند که: (آيا خداوند، امور آفرينش وروزي دادن به بندگان را، به امامان دوازده گانه عليهم السلام واگذاشته است يا خود تدبير مي کند؟)

برحي آن را محال ونادرست دانستند وگفتند: (آفرينش تنها از آن خداست وديگري را توان آن نيست.).

وگروهي ديگر گفتند: (درست است که کسي توان آفرينش را ندارد، اما خداوند مي تواند اين قدرت را به امامان نور عليهم السلام بدهد وآنگاه آفرينش وروزي رساني خلق را به آنان واگذارد، همانگونه که به برخي از پيامبران پرتويي وجرقه اي از اين قدرت را به عنوان اعجاز وسند حقانيت در مواردي اعطا فرمود).(1) ودر اين مورد کار به اختلاف رسيد.

يکي از آگاهان وپرواپيشگان براي حل مشکل گفت: (چرا در اين مورد به جناب محمد بن عثمان، مراجعه نمي کنيد تا او پاسخ شايسته وبايسته را از سوي سالارتان براي شما بياورد وحق را روشن کند؟)

هر دو گروه راضي شدند ومسأله را نوشتند وبه سوي سفير ويژه حضرت مهدي عليه السلام فرستادند که پاسخ آن، بدين صورت از جانب آن حضرت صادر گرديد:

بسم الله الرحمن الرحيم

(ان الله تعالي هو الذي خلق الأجسام وقسم الأرزاق، لأنه ليس بجسم ولا حال في جسم، ليس کمثله شيء وهو السميع العليم.

وأما الأئمة عليهم السلام فانهم يسألون الله تعالي فيخلق ويسألونه فيرزق، ايجابا لمسألتهم واعظاما لحقهم).(2)

يعني: خداي بزرگ است که اجسام وپديده ها را آفريد وروزيها را تقسيم فرموده است، چرا که او نه جسم است ونه در جسمي حلول کرده، چيزي مانند او نيست واو شنوا وبيناست.

واما امامان اهل بيت عليهم السلام از خدا درخواست مي کنند وخداوند مي آفريند واز او مي خواهند واو به خاطر پذيرش تقاضاي آنان وبزرگداشت حقشان، روزي مي دهد.

جانشين حضرت عسکري

در ميان شيعيان، در مورد جانشين حضرت عسکري عليه السلام اختلاف پيش آمد. يکي گفت: (يازدهمين امام نور، در حالي از دنيا رفت که جانشيني نداشت). اما ديگران گفتند: (هرگز چنين نيست!..). آن حضرت پيش از رحلت خويش، جانشين خود را معين ومشخص کرد وآن فرزند گرانمايه اش حضرت مهدي عليه السلام است که او را به بسياري هم نشان داد).

پس از اين اختلاف ديدگاه، براي روشن شدن حقيقت وقطع ريشه اختلاف، نامه اي پيرامون همين موضوع نگاشتند وبه سوي امام مهدي عليه السلام فرستادند. پاسخ آن با خط خود آن گرامي رسيد بدين شرح:

بسم الله الرحمن الرحيم

(عافانا الله واياکم من الضلالة والفتن ووهب لنا ولکم روح اليقين وأجارنا واياکم من سوء المنقلب.

انه أنهي الي ارتياب جماعة منکم في الدين وما دخلهم من الشک والحيرة في ولاة أمورهم، فغمنا ذلک لکم... لا لنا وساءنا فيکم... لا فينا، لأن الله معنا ولا فاقة بنا الي غيره والحق معنا، فلن يوحشنا من قعد عنا....

يا هؤلاء!... ما لکم في الريب تترددون؟! وفي الحيرة تنعکسون؟!

أو ما سمعتم الله عزوجل يقول: (يا ايها الذين آمنوا أطيعوا الله وأطيعوا الرسول وأولي الامر منکم).؟!(3)

أو ما علمتم ما جاءت به الآثار مما يکون ويحدث في أئمتکم عن الماضين والباقين منهم عليهم السلام؟!

أو ما رأيتم کيف جعل الله معاقل تأوون اليها، وأعلاما تهتدون بها من لدن آدم عليه السلام الي آن ظهر الماضي عليه السلام، کلما غاب علم بدا علم، واذا افل نجم طلع نجم؟!

فلما قبضه الله اليه ظننتم أن الله تعالي أبطل دينه وقطع السبب بينه وبين خلقه؟!

کلا!... ما کان ذلک ولا يکون حتي تقوم الساعة ويظهر أمر الله سبحانه وهم کارهون، وان الماضي عليه السلام مضي سعيدا فقيدا علي منهاج آبائه عليهم السلام وفينا وصيته وعلمه ومن هو خلفه ومن هو يسد مسده، لا ينازعنا موضعه الا ظالم آثم، ولا يدعيه دوننا الا جاحد کافر.

ولو لا أن أمر الله تعالي لا يغلب وسره لا يظهر ولا يعلن، لظهر لکم من حقنا ما تبين منه عقولکم ويزيل شکوککم، لکنه ماشاءالله کان ولکل أجل کتاب. فاتقوا الله وسلموا لنا وردوا الأمر الينا، فعلينا الاصدار، کما کان منا الايراد ولا تحاولوا کشف ما غطي عنکم، ولا تميلوا عن اليمين وتعدلوا الي الشمال، واجعلوا قصدکم الينا بالمودة علي السنة الواضحة، فقد نصحت لکم، والله شاهد علي وعليکم.

ولو لا ما عندنا من محبة صلاحکم ورحمتکم والشفاق عليکم، لکنا عن مخاطبتکم في شغل فيما قد امتحنا به من منازعة الظالم العتل الضال المتتابع في غيه المضاد لربه، الداعي ما ليس له، الجاحد حق من افترض الله طاعته، الظالم الغاصب.

وفي ابنة رسول الله صلي الله عليه واله وسلم لي أسوة حسنة، وسيردي الجاهل رداءة عمله وسيعلم الکافر لمن عقبي الدار..

عصمنا الله واياکم من المهالک والأسواء والآفات والعاهات کلها برحمته، فانه ولي ذلک والقادر علي ما يشاء وکان لنا ولکم وليا وحافظا، والسلام علي جميع الأوصياء والأولياء والمؤمنين ورحمة الله وبرکاته وصلي الله علي محمد وآله وسلم تسليما).(4)

بنام خداوند بخشاينده بخشايشگر

خداوند، ما وشما را از گمراهيها وفتنه ها مصون ومحفوظ دارد! وبه ما وشما روح يقين موهبت فرمايد! وما وشما را از فرجام بد روزگاران پناه دهد.!

حقيقت اين است که: خبر شک وترديد گروهي از شما در دين، به من رسيده واز ترديدي که در مورد امامان وسررشته داران امورشان به دل آنان راه يافته، باخبر شديم واز اين جهت بخاطر شما، نه بخاطر خودمان، اندوهگين گرديديم ودر مورد شما، نه در مورد خودمان ناراحت گشتيم؛ چرا که خداوند با ماست وبا اتکال به او، نيازي به ديگري نداريم وحق با ماست واز اين رو اگر کسي از ما برگردد، هرگز ما دلهره وهراس نخواهيم داشت.

هان اي بندگان خدا! چرابه آفت شک وترديد گرفتار آمده ودر وادي سرگرداني وحيرت مي چرخيد؟ آيا نشنيده ايد که خداوند مي فرمايد:

(اي کساني که ايمان آورده ايد! از خدا فرمانبرداري کنيد واز پيامبر خدا وصاحبان امر، اطاعت نماييد؟)

وآيا آنچه را که در روايات، در مورد رخدادهايي که در زندگي امامان گذشته وآينده شما مي باشد، نمي دانيد؟

آيا نديديد که چگونه از عصر آدم تا زمان حضرت عسکري عليه السلام سنگرها وپناهگاههايي براي شما قرار داده تا بدانها پناه بريد. ونشانه ها وپرچمهايي قرار داده است که بوسيله آنها راه حق را بيابيد تا آنجايي که هر گاه نشانه وپرچمي ناپديد گشت، پرچم ديگري پديدار مي گردد وهنگامي که ستاره اي افول نمايد، ستاره ديگري درخشيدن آغاز مي کند؟

پس، هنگامي که خداوند، يازدهمين امام نور حضرت عسکري عليه السلام را از اين جهان به جهان ديگر برد، شما پنداشتيد که خدا دين خويش را باطل ساخت ووسيله ارتباط وپيوند ميان خود ومخلوق خود را برداشت وقطع کرد.

نه! هرگز چنين نبوده ونخواهد شد تا روز رستاخيز فرا رسد وفرمان خدا نمايان گردد در حالي که دشمنان حق را خوش نيايد.

امام پيشين، حضرت عسکري عليه السلام که درگذشت، به نيکبختي وبر راه ورسم پدران گرانقدر خويش از دنيا رفت ودانش او نزد ماست وجانشين او وآنکه بجاي او قرار مي گيرد از اوست.

جز بيدادگر وگناهکار کسي در جانشيني او با ما به کشمکش ومخالفت برنمي خيزد وجز انکارگر حق وکافر، هيچ کس جز ما که پيشواي پس از او هستيم، کسي ادعاي جانشيني او نمي نمايد.

واگر نه اين بود که امر خدا، مغلوب وراز الهي، آشکار مي گرديد که نبايد چنين شود، به گونه اي که حق وحقيقت وموقعيت درست ما، بر شما روشن مي شد که خردهايتان دچار بهت وحيرت گردد وترديدتان از ميان برود، اما آنچه را که خدا خواسته است، انجام مي شود وبراي هر سرآمدي نوشته اي است.

بنابراين، پرواي خدا را پيشه سازيد وتسليم ما شويد وکار دين ومعنويت وتدبير امور وتنظيم شئون جامعه را به ما واگذاريد، بر ماست که شما را از سرچشمه وحي ومعنويت، سيراب بيرون آوريم، همانگونه که راهنمايي ووارد ساختن شما به سرچشمه نور وهدايت از سوي ما بود.

در پي کشف آنچه از شما پوشيده شده است نرويد واز راه درست به راه چپ انحراف نجوييد(5)  وبا دوستي ما، حرکت درست وبي انحراف خويش را بر آيين روشني، استوار سازيد! من شما را نصيحت وخيرخواهي کردم وخداوند بر من وشما گواه است.

واگر محبت وعشق به اصلاح ونجات شما ومهر ودلسوزي نسبت به شما نبود، هيچ سخني با شما نداشتم وبه آزمايش خود که درگيري با يک عنصر ظالم وسرکش وگمراهي است که در وادي گمراهي خود فرو رفته وبا پروردگارش به ضديت ودشمني برخاسته ومقام والايي را ادعا نموده است که از او نيست وانکارگر حق کسي گشته است که خداوند، پيروي وفرمانبرداري از او را بر وي واجب ساخته است(6) مي پرداختم.

ودر دخت گرانمايه ي پيامبر صلي الله عليه واله وسلم براي من الگويي شايسته ونيکوست(7) وآن عنصر نادان، بزودي لباس نتيجه ي کارش را خواهد پوشيد وکافر بزودي خواهد دانست که فرجام کار از آن کيست.

خداي بزرگ، ما وشما را، در پرتو مهرش،از مهلکه ها وزشتيها وآفتها وحوادث ناگوار وبلاها نگهدارد، چرا که او سرشته دار همه اينهاست وبر آنچه مي خواهد تواناست وهم سرپرست ونگاهدارنده ما وشماست.

درود بر همه جانشينان پيامبران واوليا ودوستان خاص خدا ومؤمنان ورحمت وبرکات او بر آنان ودرود خدا بر محمد صلي الله عليه واله وسلم وخاندانش باد!

نويد دو فرزند

براي مردي، فرزندي متولد شد وروز هشتم بود که از دنيا رفت. پدر آن کودک از دلتنگي واندوه زدگي، طي نامه اي، خبر مرگ فرزند نورسيده اش را براي حضرت مهدي عليه السلام نوشت که از سوي آن حضرت، جواب نامه اش همراه با بشارت ودلداري اينگونه صادر شد. جواب اين بود:

(سيخلف الله عليک غيره وغيره، فسمه أحمد ومن بعد أحمد، جعفر).

يعني: بزودي خداوند بجاي آن کودک: دو فرزند: يکي پس از ديگري به شما ارزاني خواهد داشت، اولي را (احمد) نام گذار وپس از او را (جعفر).

وپس از چندي، همانگونه که آن حضرت خبر داده بود، خداوند دو پسر به او عنايت کرد واو نيز فرمان امام را بکار بست وفرزندان خويش را همانگونه که او مقرر کرده بود، نام نهاد.(8)

نويد ولادت صدوق وبرادرش

دوران سفارت سومين سفير خاص، (جناب حسين بن روح) بود.

شيخ بزرگوار، علي بن حسين بابويه، پدر شيخ صدوق، از نايب سوم خواست که از حضرت مهدي عليه السلام تقاضا نمايد تا آن حضرت از خداي بزرگ بخواهد که پسري به او ارزاني دارد، پس از سه روز پاسخ آمد که:

(انه عليه السلام قد دعا لعلي بن الحسين، وسيولد له ولد مبارک وسيولد له بعد هذا الولد أولاد ايضا).

يعني: (حضرت) براي (علي بن حسين) دعا کرد وخواسته ي او را از خدا طلب نمود، بزودي براي او پسري نيکوکار ومبارک ولادت خواهد يافت وپس از او نيز فرزندان ديگري به او ارزاني خواهد شد.

که نخستين کودک همان شيخ صدوق بود. او دانشمندي بزرگ، حافظ روايات واحاديث اهل بيت عليهم السلام وآگاه وبيناي به وضعيت راويان ورجال واسناد روايات بود.

در ميان شخصيتهاي علمي برخاسته از شهر قم، همانند او در کثرت دانش وحفظ روايات ديده نشد. از آن بزگوار حدود سيصد کتاب ارزشمند به يادگار مانده است.

در روايات ديگري آمده است که: (علي بن حسين (پدر شيخ صدوق) طي نامه اي به سومين سفير خاص امام عصر عليه السلام از او خواست که از آن حضرت تقاضا کند تا از خدا براي او فرزندان فقيه ودانشمندي طلب نمايد.

جواب آمد که:

(انک لا ترزق من هذه وستملک جارية ديلمية وترزق منها ولدين فقيهين).

يعني: از اين همسرت، داراي فرزندي نخواهي شد، اما بزودي صاحب کنيزي (آذري) خواهي گشت واز آن، دو پسر فقيه ودانشمند برايت متولد خواهد شد.... وچنين شد.

آن دو پسر، شيخ صدوق وبرادرش حسين بودند که خدا به دعاي حضرت مهدي عليه السلام آنان را به علي بن حسين، عنايت فرمود. هر دو، فقيه ودانشمند شدند وآنقدر از روايات حفظ کردند که در ميان دانشمندان برخاسته از قم، نمونه نداشتند.(9)

به کربلا برويد

مردي بود بنام (سرور) که از کودکي گنگ بود وقدرت سخن گفتن نداشت. به مرز سيزده چهارده سالگي رسيده بود که پدرش دست او را گرفت ونزد سومين سفير خاص، جناب حسين بن روح آورد واز او درخواست کرد که از حضرت مهدي عليه السلام تقاضا کند که خود آن گرامي، شفاي زبان او را از خدا بخواهد.

جناب حسين بن روح پس از اندکي به آنان گفت:

(انکم أمرتم بالخروج الي الحائر).

يعني: حضرت مهدي عليه السلام به شما دستور داده است که به مرقد مطهر امام حسين عليه السلام برويد.(10)

آن جوان گنگ را پدرش به همراه عمويش به کربلا آوردند وپس از زيارت مرقد منور پيشواي شهيدان، پدر وعمويش او را بنام صدا کردند وگفتند: (سرور) که بناگاه با زباني فصيح وگشاده گفت: (لبيک!)

پدرش گفت: (پسرم! سخن گفتي؟)

سرور گفت: (آري! پدرجان!).(11)

اصلاحگر ميان دو همسر

مردي با همسرش دچار اختلاف شد وکار به کشمکش تند ودرگيري سختي کشيد. آن مرد از حضرت مهدي عليه السلام تقاضا کرد که مشکل بزرگ خانواگي او را حل کند وهمسرش به خانه او بازگردد، ضمن پاسخ به پرسشهاي مردم در مورد معماي خانوادگي او اين پاسخ آمد:

(والزوج والزوجة، فأصلح الله ذات بينهما).

يعني: خداوند ميان اين مرد وزن را اصلاح مي کند وصلح وصفا وآرامش برقرار مي سازد.

پس از اندک زماني، همسرش به سوي او بازگشت واز او پوزش خواست وتا آخر عمر به بهترين صورت با او زندگي کرد.(12)

بهت وحيرت

مردي از شهر قم به بغداد آمد واموال وهديه هاي بسياري از مردم براي حضرت مهدي عليه السلام آورد تا بوسيله دومين نايب خاص آن بزگوار (جناب محمد بن عثمان) به او تقديم دارد.

هنگامي که اموال را تسليم کرد، جناب محمد بن عثمان گفت، (گويي چيز ديگري هم بوده است که اينک در ميان اين اموال واشياء موجود نيست، پس آن کجاست؟) آن مرد گفت: (سرورم! هرچه بود تقديم داشتم ديگر چيزي نزد من نمانده است).

(محمد بن عثمان) گفت: (چرا، چيزي مانده است، برو وآنچه به همراهت بوده است مورد بازديد قرار ده،شايد در ميان آنها باشد).

آن مرد رفت ودر ميان بقيه اثاث واشيا را جستجو کرد وبسيار انديشيد، اما چيزي نيافت وناراحت بازگشت وگفت: (چيزي نزد من نمانده است).

جناب محمد بن عثمان گفت: (به شما مي گويم، دو لباس مخصوص سوداني که فلان مرد به شما داد بياوري، کجا است؟)

آن مرد آن دو پيراهن را به ياد آورد وگفت:(آري! درست است اما نمي دانم آنها را کجا گذاشته ام).

رفت وجستجوي خويش را براي يافتن آن دو پيراهن از سر گرفت، اما پيدا نکرد. بازگشت وگفت: (سرورم! نيافتم).

محمد بن عثمان گفت: (بسوي فلان مردي که دو کيسه جنس براي او بردي، برو، يکي از آن بسته ها را بگشا، پيراهنها را در درون آن خواهي يافت).

آن مرد دچار بهت وحيرت شد ورفت ويکي از کيسه ها را گشود دو پيراهن را در ميان آنها يافت وآورد.(13)

غيبت کبري يا بلند مدت

غيبت کوتاه مدت حضرت مهدي عليه السلام با رحلت سومين سفير ويژه اش، به پايان رسيد. دوران غمبار غيبت طولاني او آغاز گرديد، بدين سبب راههاي ارتباط ودسترسي وپيوند با آن حضرت قطع شد وآن حادثه بزرگ ومصيبت عظيم رخ داد. رهبري مذهبي وديني که در کف با کفايت آن گرامي بود ومردم بوسيله سفيران خاص او، پرسشها ومشکلات خويش را از سوي او دريافت مي داشتند، دگرگون شد وبه اسلام شناسان، مجتهدان وفقيهان برخوردار از شرايط فتوا وداراي ويژگيهاي برجسته اي که در روايات آمده است، انتقال يافت.

حضرت مهدي عليه السلام در نامه مبارکي به يکي از چهره هاي مورد اعتماد شيعه، بنام (اسحاق بن يعقوب) که بوسيله دومين نائب خاص به او رسيد، مرقوم داشت:

(... واما الحوادث الواقعة، فارجعوا فيها الي رواة احاديثنا، فانهم حجتي عليکم وانا حجة الله عليکم..).(14)

يعني: واما در مورد رويدادها وجرياناتي که در آينده رخ خواهد داد، به راويان حديث ما رجوع نماييد، زيرا آنان حجت من بر شما هستد ومن حجت خدا بر آنان مي باشم.

در آن زمان، شمار بسياري از محدثان شيعه که از ياران دوو امام گرانقدر، حضرت هادي وحضرت عسکري عليهم السلام بشمار مي رفتند، موجود بودند وبرخي از آان کتابهاي متعددي نوشته ودر آنها روايات متنوع ومقررات ديني را گرد آورده بودند وخانه هاي شيعيان از اين کتابهيا ارزشمند پر بود که به هنگام نياز، بدان روايات مراجعه مي کردند.

علاوه بر اين، انبوهي از ياران امام باقر وامام صادق عليه السلام نيز، پيش از اين محدثان ومؤلفان کتابهاي بسياري را که شمار آنها از 400 عدد فراتر واصول (چهارصد گانه) يا (أربعمأة) ناميده مي شد، به رشته تحرير درآورده بودند که اگر چه تمامي آنها موجود نبود، اما بسياري از آنها در صورت لزوم در دسترس علاقمندان ومورد بهره برداري قرار مي گرفت.

در مورد مسايل ورويدادهاي جديدي که روايت خاصي در مورد آنان نبود تا آن را تبيين کنند، حضرت مهدي عليه السلام به مردم دستور داد به محدثان وفقيهاني رجوع نمايند که داراي قدرت استخراج مقررات اسلامي وداراي توانايي استنباط احکام شرعي از قواعد واصول عامه هستند، همان قواعد واصول ادله اي که از قرآن وروايات صحيح واستوار، دريافت مي گردد.

وبدين وسيله، آن حضرت، خط جديدي در پاسخگويي به مسايل فقهي وحقوقي را براي شيعيان از راه رهبري ومرجعيت ديني که در چهره اسلام شناسان وفقيهان وراويان احاديث اهل بيت تجسم مي يافت، گشود.

مفهوم اين سخن، هرگز عقب نشيني وکناره گيري حضرت مهدي عليه السلام از مرکز رهبري امت وتصرف در جهان يا بريدن او از رخدادهاي مربوط به جامعه ها وکشورها ويا انقراض نظام امامت نيست؛ بلکه بدان مفهوم است که نظام مترقي وعادلانه امامت معصوم تا فرجام تاريخ وپايان جهان، امتداد خواهد يافت، چرا که نظام امامت يک نظام زوال ناپذير خدايي است، خواه در جامعه حاکم باشد ورهبري وهدايت جامعه را به کف داشته باشد ودر امور وشئون آن دخالت نمايد، خواه از رهبري واداره جامعه ممنوع گشته واز سوي حکومتهاي غاصب وستمکار، مورد فشار وسرکوب قرار گيرد.

در اينجا سؤالي در ذهن انسان پديدار مي گردد وآن اينکه: (با غيبت امام معصوم وسپردن رهبري ومرجعيت ديني به فقهاي واجد شرايط مرجعيت، ديگر چه ثمره ونتيجه اي از وجود امام غايب به جامعه مي رسد؟ ومردم چگونه مي توانند از وجود گرانمايه او بهره ور گردند؟)

پاسخ اين سؤال، به خواست خدا، در ادامه بحث خواهد آمد.

چگونگي بهره وري از امام غائب

روايات متعددي در مورد ترسيم ثمرات وفوايد وجود گرانمايه امام غائب عليه السلام رسيده است که در اينها چگونگي بهره وري از وجود مبارک، آن حضرت نيز بيان شده است. برخي از آن روايات را به تناسب بحث، مي آوريم:

1- از (جابر بن عبد الله انصاري) است که از پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم پرسيد:

(هل ينتفع الشيعة بالقائم عليه السلام في غيبته؟)

يعني: آيا شيعيان در زمان غيبت (قائم) از وجود مبارک او بهره ور مي گردند؟

پيامبر صلي الله عليه واله وسلم پاسخ داد:

(اي والذي بعثني بالنبوة! انهم لينتفعون به ويستضيئون بنور ولايته في غيبته، کانتفاع الناس بالشمس وان جللها السحاب).(15)

يعني: آري! سوگند بخدايي که مرا به رسالت برانگيخت، آنان در غيبت او، از وجودش بهره مند مي گردند واز نور ولايت وامامت او، نور روشنايي براي زندگي خويش مي گيرند، درست همچون بهره ور شدن از خورشيد، اگر چه ابرها چهره آن را بپوشانند.

2- (سليمان بن اعمش) از امام صادق عليه السلام آورده است که فرمود:

(لم تخل الأرض منذ خلق الله آدم من حجة لله فيها، ظاهر مشهور، أو غائب مستور، ولا تخلوا الي أن تقوم الساعة من حجة الله فيها، ولو لا ذلک، لم يعبد الله).

يعني: زمين از آفرينش آدم تاکنون وتا هميشه تاريخ، از حجت خدا تهي نخواهد بود، خواه حجت حق ظاهر وآشکار وشناخته شده باشد، يا بنا به مصالحي، نهان وپوشيده. وتا رستاخيز نيز چنين خواهد بود، که گر جز اين باشد خداي يگانه پرستيده نمي شود.

سليمان مي گويد، گفتم: (سرورم! مردم چگونه از امام غائب از نظر، بهره ور مي گردند؟)

حضرت فرمود:

(کما ينتفعون بالشمس اذا سترها السحاب).(16)

يعني: همانگونه که جهان وجهانيان از خورشيد بهره ور مي گردند گرچه ابر، چهره آن را پوشانده باشد.

3- ودرست نظير همين روايت، از چهارمين امام نور، حضرت سجاد عليه السلام نيز آمده است.(17)

4- ونيز در توقيع مبارکي که از سوي حضرت مهدي عليه السلام صادر شده است، در اين مورد به (اسحاق بن يعقوب) که يکي از خوبان است، مرقوم داشته است که: (... واما وجه الأنتفاع بي في غيبتي فکا لانتفاع بالشمس اذا غيبتها عن الأبصار السحاب..).(18)

يعني: اما چگونگي بهره وري جامعه ومردم از من در عصر غيبت، درست

همانند بهره وري زمين وپديده هاي آن، از خورشيد است، به هنگامي که ابر آن را از چشمها بپوشاند.

زيباترين تعبير

راستي که اين تشبيه، چقدر عميق واين تعبير، چقدر زيبا وکامل است.

اگر مردم روزگاران گذشته از اين کره آتشين، تنها همين را مي شناخنتند که يکي از اجرام بزرگ کيهاني است وفايده اش اين است که بر زمين مي تابد وبا تابش انوار طلايي خويش، روز را آغاز وبا غروب خود، روز را به پايان مي برد واجسام تر ومرطوب را خشک وآنها را تبديل به بخار وجو را لبريز از حرارت وگرما مي سازد، اينک دانش روز دريافت است که اين گوي غلطان در فضا، علاوه بر آنچه آمد، فوايد عظيم ومنافع سرنوشت ساز ديگري دارد که توضيح آن فرصت ديگري مي طلبد.

در رواياتي که از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم وسه تن از پيشوايان نور عليهم السلام ترسيم گرديد روشن شد که همه آنها به يک واقعيت پافشاري مي کنند، به گونه اي که گويي هر چهار روايت از يک منبع سرچشمه گرفته است. ونيز روشن شد که هم پيامبر صلي الله عليه واله وسلم وهم امامان گرانقدر عليهم السلام حضرت مهدي عليه السلام را در دوران غيبت، به (خورشيد رخ برکشيده در پر ابرها) تشبيه نمودند.

پرسش: اينک، جاي سؤال است که: (چرا آنان، آن حضرت را به ماه رخ برکشيده در پس ابرها تشبيه نکردند؛ با اينکه مي دانيم ماه اثرات سازنده وبسياري، همچون روشنگري، وايجاد جزر ومد درياها و... در کره زمين مي گذارد؟)

پاسخ: خورشيد، در مقايسه با ماه، داراي امتيازات متعددي است که از آن جمله:

1- نور وروشنايي خورشيد از خودش سرچشمه مي گيرد، در حالي که ماه، نور خويش را از خورشيد مي گيرد.

2- پرتو خورشيد، داراي فوايد بسيار است در حالي که پرتو ماه، فوايدش به اين پايه نمي رسد.

3- نقش خورشيد در منظومه شمسي، نقش رهبري برجسته است، اما ماه آن گونه نيست، چرا که ماه، خود يکي از سياره هايي است که در منظومه شمسي شناور است.

وامتيازات ديگري دارد که در اينجا مورد نظر نيست.

پرسشي ديگر: چرا پيشوايان نور، وجود گرانمايه امام غائب را، به خورشيد تشبيه کرده اند؟

پاسخ: پاسخ اين پرسش در گرو اين مطلب است که مقداري درباره خورشيد ونقش سازنده واثرات حياتي آن بر کره زمين وپديده هاي موجود در آن تا آنجايي که دانش بشر بدان رسيده است، بحث شود. اما از آنجايي که بحث عميق وگسترده در اين مورد با موضوع کتاب سازگار نيست، بحث فشرده اي را ترسيم مي کنيم تا نخست موارد شباهت ميان خورشيد وحضرت مهدي عليه السلام روشن گردد وآنگاه موارد شباهت ميان آن حضرت در دوران غيبت وخورشيد جهان افروز، به هنگامي که ابرها، چهره اش را بپوشانند.

پاورقى:‌


(1)قرآن در مورد حضرت عيسي عليه السلام مي فرمايد: (... أني أخلق لکم من الطين کهيئة الطير فأنفخ فيه فيکون طيرا باذن الله وأبري ء الأکمه والأبرص وأحي الموتي باذن الله وأنبئکم بما تأکلون وما تدخرون في بيوتکم..). سوره ي آل عمران، آيه 49.

(2)غيبت شيخ طوسي، ص 1398 وبحارالانوار، ج 25، ص 329.

(3) سوره نساء، آيه 59.

(4) غيبت شيخ طوسي، ص 172 وبحارالانوار، ج 53، ص 179.

(5) قرآن کريم از مردم باايمان به (اصحاب يمين) تعبير مي کند واز کافران به (اصحاب شمال)، بنظر مي رسد حضرت مهدي عليه السلام به اين واقعيت اشاره دارد.

(6) اين فراز، ممکن است اشاره به (جعفر کذاب) ويا (خليفه جنايتکار عباسي) باشد.

(7) در اينجا آن حضرت، اشاره به غصب حق فاطمه عليهاالسلام وستم در حق او ونشناختن مقام وعظمت او مي نمايد.

(8)غيبت شيخ طوسي، ص 171 وبحارالانوار، ج 51، ص 327.

(9)غيبت شيخ طوسي، ص 188 وبحارالانوار، ج 51، ص 324.

(10)با اينکه حضرت مهدي عليه السلام مي توانست خودش دعا کند وبي درنگ شفا بخشد، اما دلها را متوجه کربلا ساخت. در روايت صحيح آمده است که: (خداوند، سرزمينها ومکانهاي مقدسي دارد که دوست مي دارد در آنجا خوانده شود..). واز جمله آنها کنار قبر منور حسين عليه السلام است.

(11)غيبت شيخ طوسي، ص 188 وبحارالانوار، ج 51، ص 323.

(12)غيبت شيخ طوسي، ص 186 وبحارالانوار، ج 51، ص 321.

(13)غيبت شيخ طوسي، ص 179 وبحارالانوار، ج 51، ص 316.

(14)غيبت شيخ طوسي، ص 291 که اينطور آمده: (عليکم). اما در اکمال الدين، ج 2، ص 484 وبحارالانوار، ج 53، ص 181، اينطور آمده است: (و انا حجة الله عليهم). ودر احتجاج طبرسي، ج 2، ص 470 ووسائل الشيعه، ج 18، ص 101، نه اولي آمده نه دومي، همينطو است: (و انا حجة الله)..

(15) اکمال الدين، ج 1، ص 253 وبحارالانوار، ج 52، ص 92.

(16) اکمال الدين، ج 1، ص 207 وبحارالانوار، ج 52، ص 92.

(17) الامامه، احمد محمود صبحي، ص 413. رجوع شود به: معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام ج 3، ص 367.

(18) اکمال الدين، ج 2، ص 485، غيبت شيخ طوسي، ص 177، وبحارالانوار، ج 52، ص 92.