امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۲۶ -


بنام خداوند بخشاينده بخشايشگر

درود خداي بر تو اي ياري رسان حق! وآنکه با گفتار راستين وشايسته، مردم را بسوي حق فرا مي خواني!

ما در نامه ي خويش به سوي تو، خداي جهان آفرين را که خدايي جز او نيست (و) خداي ما وخداي نياکان (گرانقدر) ما است، سپاس مي گذاريم واز بارگاه باعظمتش بر سرور وسالارمان محمد صلي الله عليه واله وسلم آخرين پيام آور خدا وخاندان پاک ومطهرش، درودي جاودانه مي طلبيم.

وبعد! دوست راه يافته به حقيقت! خداوند، بدان وسيله اي که به سبب دوستان ويژه ي خود، به تو ارزاني داشته است، وجودت را حفظ وتو را از نيرنگ دشمنانش حراست فرمايد.

ما ناظر نيايش (عارفانه وراز ونياز پرشور وپراخلاص) تو با خدا بوديم واز خداي جهان آفرين برآورده شدن آن (خواسته ات) را خواستيم.

ما اينک در قرارگاه خويش، در مکاني ناشناخته، بر فراز قله اي سر به آسمان کشيده، اقامت گزيده ايم که به تازگي بخاطر عناصري بيدادپيشه وبي ايمان، بناگزير از منطقه ي پر دار ودرخت بدينجا آمده ايم وبزودي از اينجا نيز به دشتي گسترده که چندان از آبادي بدور نيست، فرود خواهيم آمد واز وضعيت وشرايط آينده ي خويش تو را آگاه خواهيم ساخت تا بدان وسيله در جريان باشي که بخاطر کارهاي سازنده وشايسته ات نزد ما مقرب هستي وخداوند به مهر ولطف خود، تو را به انجام وتدبير اين کارهاي شايسته توفيق ارزاني داشته است.

از اين رو تو -که خداي جهان آفرين با چشم عنايتش که هرگز خواب آن را نمي گيرد، وجودت را حفظ کند- بايد در برابر فتنه اي که جان آنان را که آن را در دلهايشان کشته اند، به نابودي خواهد افکند، بايد بايستي! وبايد باطل گرايان بدانديش را بترساني! چرا که از سرکوبي آنان، ايمان آورندگان، شادمان وجنايتکاران، اندوه زده خواهند شد.

ونشانه ي حرکت وجنبش ما از اين خانه نشيني وکناره گيري، رخداد مهمي است که در سرزمين وحي ورسالت، مکه معظمه، از سوي پليدان نفاق پيشه ونکوهيده، رخ خواهد داد، از جانب عنصري سفاک که ريختن خونهاي محترم را حلال شمرده وبه نيرنگ خويش، آهنگ جان ايمان آورندگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار وتجاوزکارانه ي خويش دست نخواهد يافت، چرا که ما پشت سر توحيدگرايان شايسته کردار، بوسيله ي نيايش وراز ونيازي که از فرمانرواي آسمان وزمين پوشيده نمي ماند، آنان را حفاظت ونگهداري خواهيم کرد.

بنابراين، قلبهاي دوستان ما به دعاي ما به بارگاه خدا، آرامش واطمينان يابد وآسوده خاطر باشند که خداوند آنان را بسنده است وگر چه درگيريهاي هراس انگيزي، آنان را به دلهره مي افکند، اما از گزند آن عنصر تبهکار در امان خواهند بود وسرانجام، کار با دست توانا وساخت تدبير نيکوي خدا -تا هنگامي که پيروان ما از گناهان دوري گزينند- شايسته ونيکو خواهد بود.

هان اي دوست پراخلاص که همواره در راه ما بر ضد بيدادگران در سنگر جهاد وپيکاري! خداوند همانسان که دوستان شايسته کردار پيشين ما را تأييد فرمود، تو را نيز تأييد نمايد! ما به تو اطمينان مي دهيم که هر کس از برادران دينيت، پرواي پروردگارش را پيشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، در فتنه ي نابود کننده وگرفتاريهاي تيره وتار وگمراهگرانه، در امان خواهد بود وهر آن کس که در دادن نعمتهايي که خداوند به او ارزاني داشته، به کساني که دستور رسيدگي به آنان را داده است، بخل ورزد، چنين کسي در اين جهان وسراي ديگر، بازنده وزيانکار خواهد بود.

دوست واقعي! اگر پيروان ما -که خداي آنان را در فرمانبرداري خويش توفيق ارزاني بدارد- براستي در راه وفاي به عهد وپيماني که بر دوش دارند، همدل ويکصدا بودند، هرگز خجستگي ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد وسعادت ديدار ما، ديداري براساس عرفان واخلاص از آنان نسبت به ما، زودتر روزي آنان مي گشت.

از اين رو (بايد بدانند که) جز برخي رفتار ناشايسته ي آنان که ناخوشايند ما است وآن عملکرد را زيبنده ي آنان نمي دانيم، عامل ديگري ما را از آنان دور نمي دارد. خداوند ما را در ياري بسنده ونيک، کارساز است ودرود او بر سالار وهشداردهنده ي ما محمد صلي الله عليه واله وسلم وخاندان پاکش باد! (اين نامه در آغاز شوال به سال 412، هجري، نگارش يافت).

رونويسي از دستخط شريف که درود خدا بر نگارنده ي آن باد!:

(اين نامه ي ما بسوي توست، اي دوستي که حقيقت والايي به تو الهام شده -که به املاي ما وخط يکي از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است- پس، آن را از همگان پوشيده بدار وآن را پيچيده وبه کسي نشان مده ونسخه اي از آن بردار وآن گروه دوستاني را که به درستي وامانتداريشان اعتماد داري، بر دريافت آن آگاه ساز که خداوند به خواست خويش، آنان را به برکت ما، مشمول (برکات) خويش سازد!

سپاس از آن خداي يکتاست ودرود بر سالارمان محمد صلي الله عليه واله وسلم پيام آور خدا وخاندان پاک وپاکيزه اش باد!)

شرح فشرده اي بر نامه دوم

اين نامه ي مبارک نيز همچون نامه ي پيشين آن حضرت، بسوي شيخ مفيد دربردارنده ي راز ورمزها وکنايه هاي بسياري است که جز دريافت دارنده ي آن، ديگري از آنها آگاه نيست ونيز داراي خبرهايي از رخدادهاي آينده است وواژه هاي نامأنوسي در آن بکار رفته است که البته همه ي اين پيچيدگيها وروشنگريها وراز ورمزها... تنها از بينش وحکمت وعنايت خاص آن گرامي، سرچشمه گرفته است که اينک به توضيح فشرده اي از آن مي پردازيم:

1- نخست مرقوم مي دارد که: (من عبدالله المرابط في سبيله).

واژه ي (مرابط) يعني مراقبت براي حفظ شهر يا کشور وسرزمين از شرارت وتجاوز دشمن ومنظور از (مرزدار) در اينجا موضعي است که دشمن از آنجاها يورش مي برد. وحدودي که ميان دو کشور ودو قلمرو حکومت را، از هم جدا مي کند که آن را (مرز) مي گويند.

امام مهدي عليه السلام خويشتن را (مرزبان راه خدا) نام مي نهد، چرا که او بار سنگين حفاظت از دين اسلام را به دوش مي کشد واسلام واقعي را از تلف شدن وتباهي، حراست مي کند.

راستي که اين چه تعبير زيبا وچه بيان شايسته ونيکويي است! چرا که (مرزبان) کسي است که همواره در سنگر نشسته وبيدار وهوشيار است تا راه را بر کسي که در نقشه ي تجاوز بر شهر يا کشوري است مسدود سازد وهنگامي که مردم به کارهاي خويش مشغول وسرگرمند وخطرهاي سهمگين را که متوجه شهر وديار آنان است، نمي شناسند واز آنها بي خبرند، اين مرزبانهاي غيور وآگاه هستند که خطرها را شناسايي ودفع مي کنند وآن وجود گرانمايه، بزرگ مرزبان دين خداست.

2- ومي فرمايد: (الي ملهم الحق ودليله).

واه ي (الهام) را در نامه ي پيشين امام عليه السلام به (شيخ مفيد) توضيح داديم.

واژه (دليل) دو معنا دارد:

1- موجودي که بسوي او راهنمايي ودلالت مي گردد.

2- راهمناي بسوي چيزي.

به عبارت ديگر: واژه ي (دليل) گاه اسم فاعل است وگاه اسم مفعول. هر کدام از اين دو، مورد نظر باشد، امام مهدي عليه السلام شيخ مفيد را به عنوان (دليل حق) وصف مي کند، همان حقي که خداوند آن را بر قلب او افکنده وبه او الهام فرموده است.

(فقد کنا نظرنا مناجاتک)

يعني: ما ناظر راز ونياز تو با خدا بوديم.

گويي (شيخ مفيد) با نيايش پرشور وخالصانه به بارگاه خدا، به وجود گرامي حضرت مهدي، توسل جسته ودر فراز ونشيب زندگي وتدبير امور شيعيان، امام خويش را مخاطب ساخته که جواب رسيده است: (ما نداي تو را شنيديم وخواسته ات را دريافتيم).

آنگاه آن حضرت (شيخ مفيد) را دعا مي کند ومي فرمايد:

(خداوند به سبب آنچه که از اولياي خويش به تو ارزاني داشته است، وجود تو را حفظ واز نيرنگ دشمنانش تو را حراست فرمايد).

ممکن است منظور امام عليه السلام از (سبب) در اينجا، منزلت والا ومقام رفيع وبلند مرتبه اي باشد که (شيخ مفيد) به وواسطه ي ايمان، اخلاص، جهاد وتلاش رد راه حق، نزد حضرت مهدي عليه السلام دارد.

(وشفعنا ذلک)

ما برآورده شدن خواسته ات را از خداي جهان آفرين خواستيم وخداوند اين دعا را در حق ما نيز اجابت فرمود.

3- (الآن من مستقر لنا ينصب في شمراخ من بهماء).

يعني: اينک ما در قرارگاه خويش در مکاني ناشناخته، بر فراز قله اي سر به آسمان کشيده، اقامت گزيده ايم.

بنظر مي رسد که در اين فراز از نامه ي امام عليه السلام، کلمه يا جمله اي حذف شده است، شايد تقدير آن چنين باشد که: (الآن اين نامه را بسوي تو از قرارگاه خويش مي نگاريم).

يا اينگونه باشد: (اينک ما از قرارگاه خويش..).

يا جمله اي نظير دو جمله ي فوق که بدون آن، فراز موردنظر کامل بنظر نمي رسد. ومنظور از (مستقر لنا) خيمه ي نصب شده يا خانه ي بنياد گشته بر بلنداي کوهي غيرقابل عبور ونقطه اي است که راهي براي انسانها بسوي آنجا نيست، چرا که (شمراخ) شانه وبلندترين نقطه ي کوه سر به آسمان ساييده است و(بهماء) در اينجا به معني مکاني است بيراهه که راهي بسوي آن نيست.

4- (صرنا اليه آنفا من غماليل، ألجأنا اليه السباريت من الايمان).

يعني: ما به تازگي بخاطر عناصري ظالم وبي ايمان ناگزير از منطقه اي پر دار ودرخت بدين جا آمده ايم.

اين فراز، نشانگر آن است که حضرت مهدي عليه السلام تازه به مکان جديد انتقال يافته وپيش از اين، در دشتي پر دار ودرخت، بسان جنگل بوده واز اينجا نيز بخاطر خشکي ونبودن دار وکشت وزرع وسختي زندگي در چنين جايي، بزودي به مکان ديگري انتقال مي يابد. وآن حضرت بطور موقت، آن منطقه ي ناشناخته ودور از شهرها ومناطق مسکوني، را براساس وصيت پدر گرانقدرش حضرت عسکري عليه السلام برگزيده است؛ همانگونه که خود، در اين مورد به (ابن مهزيار) فرمود:

(پدرم که درود خداي بر او باد! از من تعهد گرفت که به منظور سري بودن کار ومصون ماندن اقامتگاهم از نقشه هاي مکارانه ورنگارنگ گمراهان وگمراهگران وعناصر سرکش امت، در دورترين وناشناخته ترين نقطه زمين وطن گزينم).(1)

5- (ويکون هبوطنا الي صحصح من غير بعد من الدهر).

يعني: بزودي از اينجا نيز به دشتي گسترده که از آب وآباداني بدور نيست، فرود خواهيم آمد.

اين فراز، نشانگر آن است که درنگ امام عليه السلام در منطقه ي کوهستاني وناشناخته اي که تازه در آنجا مسکن گزيده، کوتاه مدت است وبزودي از آنجا به دشتي هموار وگسترده فرود خواهد آمد.

(ويأتيک بنأ منا بما يتجدد لنا من حال).

از اين جمله دريافت مي گردد که حضرت مهدي عليه السلام به (شيخ مفيد) بيش از اين دو نامه، مرقوم فرموده است، همانگونه که پيش از اين نيز اين نکته را يادآوري نموديم.

ومنظور فراز فوق از نامه، نيز اين است که: (هر چه در مورد تغيير مسکن وزندگي، براي ما پيش آمد، تو را در جريان قرار خواهيم داد، چرا که تو بخاطر کارهاي شايسته ات نزد ما، مقام ومنزلت بلندي داري).

6- (فلتکن -حرسک الله بعينه التي لاتنام- أن تقابل لذلک فتنة تبسل نفوس قوم حرثت باطلا لاسترهاب المبطلين).

يعني: از اين رو -که خدا با چشم عنايتش که هرگز آن را خواب نمي گيرد، وجودت را حفظ کند- بايد در برابر فتنه اي که جان آنان را که بذر آن را در دل کشته اند به هلاکت خواهد افکند، بايد مقاومت کني وبا شهامت وجرأت، باطل گرايان را بترساني.

در اين فراز از نامه ي مبارک، حضرت مهدي عليه السلام (شيخ مفيد) را دعا مي کند واز خدا مي خواهد که او را از گرفتاريها وحوادث بد روزگار، حراست کند واين دعا مقدمه اي براي تقويت اراده وثبات قدم واستواري بخشيدن به اوست تا در برابر موج فتنه اي که قلبهاي تهي از عقيده صحيح گروهي را که بذر باطل در آنها افشانده شده است، آنها را از راه پخش امواج اباطيل واشاعه ي دروغ در جامعه به نابودي مي کشد، شهامتمندانه مقاومت کند.

ظاهر اين است که: آن حضرت، شيخ مفيد را به مقاومت وايستادگي در برابر فتنه اي که در راه است، فرمان مي دهد وبه او دستور مي دهد که تدابير لازم را براي اين کار خطير بينديشد تا بدانديشان بدانند ميدان براي تحرک ارتجاعي آنان خالي نيست، قهرماناني هستند که در برابر تلاشهاي ارتجاعي وجهنمي آنان، مقاومت نمايند.

ممکن است معناي اين جمله اين باشد که: (آناني که بذر باطل را در دلها مي افشانند، اين کار را تنها براي به هراس افکندن باطل گرايان نظير خود، انجام مي دهند).

وممکن است بيانگر اين مطلب باشد که: (جنگهاي خونبار داخلي ونژادي که نقشه اش را گمراهان وگمراهگران کشيده اند، در پيش است).

به هر صورت ما نمي توانيم ماهيت وحقيقت آشوب وفتنه اي را که امام عليه السلام از آن هشدار مي دهد بخاطر پيچيدگي مطلب واهمال تاريخ از يادآوري آن، بشناسيم. نکته مهم اين است که: امام مهدي عليه السلام کفايت وکارآيي لازم را در شيخ مفيد يافت واو را فردي شناخت که مي تواند در برابر موج فتنه اي که براي اجراي نقشه هاي شيطاني بپاخاسته بود، ايستادگي کند وبا درايت وصلابت، جلو آن را بگيرد.

(يبتهج لدمارها المؤمنون ويحزن لذلک المجرمون).

يعني:... چرا که از سرکوبي آنان، ايمان آوردندگان، شادمان وجنايتکاران، اندوهگين مي گردند.

وسرانجام هم، سرنوشت آن تلاشهاي گمراهگرانه، شکست بوده؛ به گونه اي که گويي همان موج فتنه، ياران خويش را در هم خواهد نورديد، از اين رو بخاطر آن، مؤمنان شادمان مي شوند وجنايتکاران بخاطر شکست تلاشهاي منحرفانه ي خويش، اندوهگين خواهند گشت.

7- (وآية حرکتنا من هذه اللوثة حادثة بالحرم المعظم، من رجس منافق مذمم مستحل للدم المحرم يعمد بکيده اهل الايمان ولا يبلغ بذلک غرضه من الظلم والعدوان).

يعني: ونشانه ي حرکت ما از اين خانه نشيني وکناره گيري، رخداد مهمي است که در سرزمين وحي ورسالت، مکه معظمه، از سوي نفاق پيشه ونکوهيده اي، رخ خواهد داد، از سوي سفاکي که ريختن خونهاي محترم را حلال شمرده وبه نيرنگ خويش آهنگ جان ايمان آورندگان خواهد کرد، اما به هدف ستمبار وتجاوزکارانه ي خويش نخواهد رسيد.

واژه ي (لوثة) به فتح لام وبه معناي خانه نشيني است، اما (لوثة) به ضم لام، به معناي سستي وکندي است که در اينجا سازگار نيست.

منظور اين فراز از نامه ي امام عليه السلام اين است که: نشانه ي حرکت ما از اقامتگاهي که اينک در آن هستيم، رخداد مهمي است که در مکه يا مسجدالحرام از سوي پليدي نفاق پيشه ونکوهيده که به ظاهر ادعاي ايمان مي کند وکفر خويش را نهان مي دارد، رخ خواهد داد. از سوي عنصر نکوهيده اي که مردم او را جز به شرارت، ياد نمي کنند، خونهاي محترم را مي ريزد واز جاري شدن سيلاب خون بيگناهان پروا ندارد.

مردم باايمان را هدف مي گيرد وبر ضد آنان توطئه مي چيند، اما نقشه هاي سوء او با شکست روبرو گشته وهدف زشت او تحقق نمي يابد وبه آروزي ظالمانه وتجاوزکارانه ي خويش نمي رسد.

اين نيز يک مشکل تاريخي است که نمي توانيم به دقت آن را مشخص سازيم که کدام رخداد در مکه مورد نظر است؟ چرا که در مکه ومسجدالحرام رخدادهاي بسياري رخ داده است وما نمي دانيم که امام عليه السلام بطور دقيق از وقوع کداميک خبر مي دهد؟ اما بطور قطع مي دانيم که حادثه ي مهمي در زمان (شيخ مفيد) رخ داده است وبه همين دليل آن حضرت دستور مي دهد که براي نابود ساختن توطئه ي عناصر پليد واز ميان برداشتن نقشه ي شيطاني دشمنان، به چاره انديشي پردازد وتدابير لازم را براي رويارويي با آنان بينديشد.

(لاننا من وراء حفظهم بالدعاء الذي لا يحجب عن ملک الأرض والسماء).

يعني: چرا که ما پشت سر آنان بوسيله نيايش وراز ونيازي که از فرمانرواي زمين وآسمان پوشيده نمي ماند، آنان را حفاظت ونگهداري مي کنيم.

واژه ي (الدعاء) به مفهوم ياري خواستن از سرچشمه ي قدرت کامل ومرکز همه ي نيروها وتواناييها وقدرتهاي بي کرانه است.

(دعا) ياري طلبيدن از خداي توانايي است که فرمانرواي آسمانها وزمين ومالک آنهاست. امور آنها را آن گونه که مي خواهد تدبير مي کند ودر آنها به گونه اي که اراده کند، تصرف مي نمايد.

او بر هر کاري تواناست وبه هر چيزي احاطه دارد واز کران تا کران هستي آگاه است وبه همه ي امور بيناست. وهمه چيز را مي داند ودعاي حضرت مهدي عليه السلام از ذات لايزال او پوشيده نمي ماند، چرا که هيچ چيزي که بتواند مانع آن شود ويا دعاي آن وجود گرانمايه را حبس نمايد ونگذارد به هدف اجابت برسد، وجود ندارد، از اين رو، دعايش رد نمي شود، به آنجا که بايد برسد، مي رسد وآنچه بايد بشود، مي شود وهيچ حايل ومانعي براي اجابت دعاي حضرتش نيست وخدا نيز فتنه ها را به دعاي آن گرامي وطلب او از خدا برطرف مي سازد.

بنابراين، حضرت مهدي عليه السلام حافظ ونگاهدارنده ي شيعيان خويش از راه دعاست واگر دعاي او نباشد زندگي جز اين خواهد بود که مي نگريم.

خواننده گرامي! درست به هنگامه ي نگارش اين کتاب، انواع مصيبتها ورنجها در بيشتر کشورهاي خاورميانه بر شيعه، باريدن نموده است، برخي کشته شده وبرخي به اسارت رفته اند، گروهي به زندان افتاده وگروهي از خانه ووطن خويش تبعيد گشته اند، خانواده ها از هم پاشيده، قبيله ها، عشيره ها وفاميلها متفرق شده اند، خانه ها منهدم گرديده واجساد سوخته است وبسياري زير فشار پايمال شده وجان داده اند.

باغها وزمينها واموال وثروتها مصادره گرديده است وشيعه در جوي از فشار وسرکوبي واختناق مرگبار، روزگار مي گذراند، شرايط بر ضد آنان دگرگون گشته، از اين رو ثروتمندان به فقر وفلاکت افتاده وعزتمندان به ذلت کشيده شده اند.

وهاله اي از ترس، هراس وذلت وخواري بر آنان سايه افکنده است.

مصائب واشک وآه ودرد ورنج به گونه اي است که قلم از وصف آن ناتوان وزبان از شرح بيان آن، عاجز است.

اينک با اين شرائط تأسفبار، بايد گفت: (پس اثر دعاي کعبه ي مقصود وقبله ي موعود امام عصر عليه السلام کجاست؟؟!!)

من در مقام اين نيستم که عواطف مذهبي فرزندان تشيع را خدشه دار کنم وانگشت روي نقاط ضعف نهم وبرخي بپندارند، مي خواهم آنان را شماتت کنم، نه! هرگز!

اما همين نکته را يادآوري مي کنم که: هرکس اين بخش از کتاب را مطالعه نمود بايد نگاهي به جامعه ي تشيع بيفکند وجامعه را از نظر رفتار وانديشه وعقيده با تعاليم افتخارآفرين اسلام مقايسه کند تا ببيند چه فاصله ي گسترده ودوري عميق، وبي کرانه اي ميان اسلام ومسلمانان است.

آخر تشيع کجا وپديده ي برهنگي وبي بند وباري، شرابخوارگي وکارهاي زشت، رباخواري وزنا وبي عفتي، حرام خوارگي وانحراف از خط خاندان وحي ورسالت که همان خط اصيل اسلام است، کجا؟ اين در ميدان عمل!.

ديگر از انحرافات عقيدتي که بسياري، بويژه نسل جوان بدان گرفتار است مپرس ومگو...! که فاجعه ديگري است؟

آخر تشيع کجا ومرام کفر وکمونيستي وماديگرايي ارتجاعي وديگر احزاب وجرياناتي که با راه ورسم توحيدگرايانه وانساني وعادلانه والهي تشيع در تناقضند، کجا؟

بسياري از شيعيان، کساني هستند که شيعه به دنيا آمده وبنام، شيعه هستند، اما نه در راه ورسم وعملکرد وعقيده وشيوه زندگي وبااين وصف چگونه دعاي امام مهدي عليه السلام شامل اين چنين شيعياني خواهد شد؟ چگونه؟

البته، معناي سخن من اين نيست که انحرافات عقيدتي، اخلاقي وعملي، آفتي است که تنها برخي از افراد شيعه بدان گرفتار است، نه! هرگز! بلکه انحرافات، مفاسد وزشتيها در ابعاد گوناگون عقيدتي واخلاقي وعملي در ميان پيروان ديگر مذاهب بطوري که ديده ام، بسيار بيشتر وگسترده تر از چيزي است که در ميان شيعيان است.

و نيز مفهوم گفتارم اين نيست که پيروان ديگر مذاهب، نيکوکار وشايسته وبسان فرشتگان از گناه وانحراف پاک وپاکيزه اند، نه! هرگز! بلکه منظورم اين است که دعاي حضرت مهدي عليه السلام هنگامي بدرقه ي راه شيعيان وشامل حال آنان خواهد شد که از ضد ارزشها وگناهان، دوري جويند وبه ارزشها آراسته گردند وبه دستورات خدا، عمل نمايند، در غير اين صورت، مشمول دعاي آن حجت خدا نبوده ونخواهند بود، از اين رو بلا نازل مي گردد وشر وفتنه فرامي رسد.

8- (فلتطمئن بذلک من أوليائنا القلوب وليثقوا بالکفاية منه وان راعتهم بهم الخطوب).

يعني: بنابراين، قلبهاي دوستان ما به دعاي ما به بارگاه خدا، آرامش واطمينان يافته وآسوده خاطر باشند که خدا آنان را بسنده است، گر چه درگيريهاي هراس انگيزي آنان را به ترس ودلهره افکند.

اين فراز از نامه ي مبارک، بيانگر اين واقعيت است که دعاي امام مهدي عليه السلام آرامش واطمينان بر قلبهاي شيعيان ودوستدارانش هموراه فرومي بارد تا جايي که آسوده خاطر گردند که خداوند، خود شر رخدادهاي شرربار وفتنه انگيز را، از آنان دور مي کند وامور آنان را کفايت مي کند، گر چه خطرات سهمگين آنان را بترساند.

(والعاقبة -بجميل صنع الله- تکون حميدة لهم، ما اجتنبوا المنهي عنه من الذنوب).

يعني: واين بشارت ونويد سرورآفرين که سرانجام کار آنان بخاطر ساخت وتدبير نيکوي خدا براي آنان -تا هنگامي که از گناهان وضد ارزشها دوري جويند - شايسته وپسنديده خواهد بود.

9- (ونحن نعهد اليک أيها الولي المخلص المجاهد فينا الظالمين -أيدک الله بنصره الذي أيد به السلف من أوليائنا الصالحين- أنه من اتقي ربه...).

يعني: هان اي دوست پراخلاص ما که همواره در راه ما بر ضد ستمکاران در سنگر جهاد وپيکاري! خداوند، همانگونه که دوستان شايسته کردار پيشين ما را تأييد فرمود تو را نيز تأييد نمايد وما به تو اطمينان مي دهيم که هر کس از برادران دينيت پرواي خدا، پيشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حقوق برساند، در فتنه ي نابودکننده وگرفتاريهاي تيره وتار وگمراهگرانه ي آن، در امان خواهد بود.

آنگاه حضرت مهدي عليه السلام (شيخ مفيد) را به دوستي خالص وصف مي فرمايد واو را دوستي پراخلاص در دوستي ودر کارها نام مي نهد.

و معناي اخلاص آن است که از هر شائبه اي پاک وپاکيزه است وهر آنچه مصفا شد وخالص گشت وبا چيزي آلوده نشد، آن خالص است وعملي خالص، عملي است که براي خدا باشد وانجام دهنده ي آن ستايش از کسي براي عمل خويش، جز از خدا نخواهد.

از اين فراز نامه ي مبارک، استفاده مي شود که (شيخ مفيد) در راه دفع به شبهات باطل گرايان ونابود ساختن فتنه ها وپندارهاي باطل آنان وتثبيت پايه هاي استوار تشيع وپيکار فکري وعقيدتي با منحرفان، به جهاد وتلاش بسياري دست يازيد وکار سترک وقهرمانانه اي کرد که امام عليه السلام او را (جهادگر در راه تعاليم قرآن واهل بيت وولايت وامامت) عنوان مي دهد: (المجاهد فينا...).

آنگاه او را دعايي مي کند که کم نظير است وگران سنگ، مي فرمايد:

(خداوند، همانسان که دوستان شايسته کردار پيشين ما را تأييد فرمود تو را نيز تأييد فرمايد).

بنظر مي رسد که آن گرامي، در اينجا به آيه شريفه اشاره دارد که مي فرمايد:

(وايدناه بروح القدس).(2)

يعني: ما او را بوسيله روح القدس، تأييد کرديم.

(أيدک الله!) يعني: خداوند به ياري خويش، تو تقويت کند.

ممکن است منظور آن حضرت از جمله ي (بنصره الذي أيد به السلف) تقويت روح وجان از راه روح القدس باشد که خداوند آن را براي برخي از بندگان شايسته کردار گماشته است تا سخن شايسته را بر آنان الهام کند ومعاني بلند بر آنان تلقين نمايد وحقايق را بر زبانشان جاري سازد، همانگونه که پيامبر صلي الله عليه واله وسلم به (حسان بن ثابت) آن شاعر باايمان ودلسوز فرمود: (تا زماني که ياري رسان پيام آسماني ماباشي، همواره روح القدس تو را تأييد خواهد کرد).

وامام رضا عليه السلام به دعبل فرمود: (دعبل! روح القدس، به زبان تو سخن گفته است).

10- (نعهد اليک، أنه من اتقي ربه من اخوانک في الدين وأخرج مما عليه الي مستحقيه، کان آمنا من الفتنة المبطلة ومحنها المظلمة المضلة).

يعني: ما به تو اطمينان مي دهيم که هر کس از برادران دينيت پرواي پروردگارش را پيشه سازد وآنچه را به گردن دارد به صاحبان حق برساند، از فتنه ي نابود کننده وگرفتاريهاي تيره وتار وگمراهگرانه ي آن در امان خواهد بود.

امام مهدي عليه السلام در اين فراز از نامه ي مبارک، تضمين مي نمايد که: تقواپيشگان وشايسته کرداراني که حقوق مالي خويش همچون: خمس، زکات و... را از مال خويش خارج وبه اهل آن مي رسانند، از درد ورنج فتنه ي نابود کننده، در امان خواهند بود.

(ومن بخل منهم بما أعاره الله من نعمته علي من امره بصلته فانه يکون خاسرا لأولاه واخراه).

يعني: هر آن کس که در دادن نعمتهايي که خدا به او ارزاني داشته به کساني که دستور صله ي رحم ورسيدگي به امور آنان را داده است، بخل ورزد، چنين کسي در اين جهان وسراي آخرت، زيانکار وبازنده خواهد بود.

در فراز گذشته، امام مهدي عليه السلام تضمين مي کند که هر کس حقوق مالي خويش را بپردازد از انواع بلاها، رنجها وسختيها در امان بماند ومتقابلا آن گرامي، کساني را که بخل مي ورزند واز پرداخت حقوق مالي خويش، سرباز مي زنند واز ياد مي برند که خداوند اين ثروت وامکانات را به عنوان عاريه وامانت به آنان داده است، چنين کساني را هشدار مي دهد.

واژه (عاريه) به معناي چيزي است که فردي به ديگري مي سپارد، به شرط اينکه آن را به او بازگرداند از اين رو ثروت واموالي که انسان پس از خويش مي گذارد، به منزله ي عاريه وامانت است، چرا که پس از صاحبش به ديگري انتقال مي يابد. به هر حال، مال وثروتي که خداوند در اختيار انسان قرار مي دهد، به عنوان (عاريه) است وهميشه نمي ماند، بلکه زوال پذير است واز دست او خارج مي گردد، از اين رو کسي که بخل ورزد وحقوق مالي خويش را به کساني که استحقاق آن را دارند، نپردازد با خسارت مالي روبرو مي گردد وثروتش در دنيا به آفتهايي چون سرقت، تلف شدن، سوختن ويا غرق شدن، از دستش مي رود ودر سراي آخرت نيز زيانکار خواهد بود. چرا که از پاداش عظيم وثواب بسياري که خدا براي انفاق کنندگان در راه خدا فراهم ساخته است، نه تنها بي بهره مي گردد، بلکه بخاطر ترک وظيفه وندادن حقوق مالي خويش به عذاب، گرفتار خواهد شد.

11- (ولو أن أشياعنا -وفقهم الله لطاعته- علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تأخر عنهم اليمن بلقائنا...).

يعني: اگر پيروان وشيعيان ما که خدا آنان را در فرمانبرداري خويش توفيق ارزانيشان دارد، براستي در راه وفاي به عهد وپيماني که بر دوش دارند، همدل ويکصدا بودند، هرگز سعادت ديدار ما از آنان به تأخير نمي افتاد.

راستي که سخن تأسفبار وخبر دردناکي است! به بزرگترين خسارتي اشاره دارد که پيروان خاندان وحي ورسالت عليهم السلام بويژه، بدان گرفتار آمده اند وآن خسارت جبران ناپذير ومحروميت از افتخار ديدار امام عصر عليه السلام در دوران غمبار غيبت کبري است واين محروميت به دليل نداشتن ويژگيهاي لازم، از آن جمله همدلي واتحاد وهماهنگي شيعيان در وفاي به عهد خود با خدا وپيامبر وامامان معصوم عليهم السلام است.

بطور دقيق نمي توانيم واژه ي (وفاي به عهد) را تفسير کنيم ودريابيم. در مورد آن ديدگاهها وتصورات بسيار است، اما نکته ي مسلم اين است که منظور از (وفاي به عهد) تعهد وپايمردي واستقامت وسير در خط اسلام اصيل وراستين، بدون انحراف است.

اگر جامعه تشيع، چنين باشد بي هيچ ترديدي راه براي آن گشوده است تا امام زمان خويش را بصورت روشن وآشکار وبدون غفلت ونشناختن وجود گرانمايه ي حضرتش به هنگام ديدار، ملاقات کند نه اينکه همانند بسياري از ديدارها وکساني که به اين افتخار بزرگ نايل آمده اند؛ ديدار به گونه اي صورت گيرد که آن گرامي را به هنگام ملاقات نشناسد، ديدار همراه با نوعي غفلت وبي توجهي وعدم شناخت آن گرامي به پايان رسد وآنگاه پس از پايان ديدار، تازه روشن شود که دريغا! جمال دلآراي يار را ديده اند، اما در جوي از غفلت وعدم توجه فکر وانديشه وشناخت به موقع.

آري! اگر جامعه تشيع بر راه ورسم وانديشه وعقيده وعملکردي بود که امام عصر عليه السلام دوست دارد وآن را مي پسندد، بي ترديد همه ي آنان، غرق در سعادت ونيک بختي بودند وبه افتخار ديدار آن حضرت در اوج معرفت وشناخت وجود گرانمايه اش، بي هيچ غفلت وبي توجهي نايل مي آمدند وديدار يار براساس عرفان وشناخت، ميسر مي شد.

12- (فما يحسبنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه ولا نؤثره منهم).

يعني: از اين رو (بايد بدانند که) برخي رفتار ناشايسته آنان که ناخوشايند ما است وما آن عملکرد را، زيبنده ي شيعيان نمي نگريم، عامل ديگري، ما را از آنان دور نمي دارد.

حقيقت اين است که: انبوهي از روايات به صراحت، بيانگر اين مطلب است که تمامي اعمال ورفتار مردم، در عصر هر پيشوايي از پيشوايان معصوم عليهم السلام در هر هفته دوبار، در روزهاي پنج شنبه ودوشنبه به امام راستين جامعه ارائه مي شود، از اين رو طبيعي است که امام عليه السلام نمي پسندند که شيعه ي او به هر انحراف واشتباه وگناهي آلوده گردد واين را در شأن شيعيان نمي نگرد وبراي آنان نمي پسندد وهمين آلودگي به گناه است که توفيق را از آنان سلب مي کند وآنان را از افتخار ديدار، محروم مي سازد.

(وکتب في غرة شوال من سنة اثنتي عشرة وأربعمائة).

(نسخة التوقيع باليد العليا، صلوات الله علي صاحبها...).

يعني: اين نامه، در آغاز ماه شوال سال 412 هجري، نوشته شده است.

رونويسي است، از توقيع شريف ودستخط مبارک، که درود خدا بر نگارنده ي آن باد!

اين نامه ي ما بسوي توست! هان اي دوستي که حقيقت والايي به تو الهام گشته که به املاي ما وخط يکي از افراد مورد اعتمادمان نوشته شده است. پس آن را از همگان پوشيده دار وآن را پيچيده وبه کسي نشان مده ونسخه اي از آن بردار وآن گروه از دوستان ما را که به درستي وامانتداري آنان اعتماد داري، آنها را از دريافت آن آگاه ساز که خداوند به خواست خود، آنان رابه برکت ما، مشمول برکات خويش سازد.

در اين فرازهاي آخرين، حضرت مهدي عليه السلام به (شيخ مفيد)دستور مي دهد که نامه را از همه نهان دارد وآن را جزو اسرار بداند، تا هيچ کسي بر خط امام عليه السلام وکاتب او -بخاطر اسرار ورموز وحکمتهايي- آگاهي نيابد. ونيز دستور مي دهد که از آن نامه ي مبارک، نسخه اي بردارد وتنها هر آنکه (شيخ مفيد) به امانت داري او، در مورد اسرار شيعيان اعتماد واطمينان دارد، بر آن آگاهي يابد.

از اين رو، شايد امام عليه السلام چنين مصلحت مي ديد که اين امر از غير شيعيان واز استبداد حاکم، پوشيده بماند.

چه کساني آن حضرت را در دوران غيبت کبري ديده اند؟

کساني که در دوران غيبت طولاني آن حضرت، به ديدارش مفتخر شده اند، بسيارند. برشمردن نام ونشان همه ي آنان ممکن نيست، همانگونه که برشمردن نام ونشان همه ي کساني را که کتابهاي حديثي وتاريخي به عنوان ديدارکنندگان آن حضرت آورده اند، در اين فرصت، براي ما مشکل است.

علامه ي مجلسي رحمة الله در کتاب خويش(3) نام گروهي را که در غيبت کبري به ديدار حضرت مهدي عليه السلام نايل آمده اند برشمرده است. همانگونه که مرحوم (نوري) نيز در کتاب خويش(4) داستان يکصد تن از آنان را که بدين افتخار، نايل شده اند آورده وآنگاه از اين يکصد داستان، 58 سرگذشت ديدار را برگزيده ودر کتاب ديگرش که (جنةالمأوي) نام دارد، آورده است.

علاوه بر اينها، دانشمندان پيشين ومعاصر ما نيز کتابهاي جداگانه اي پيرامون داستان کساني که به ديدار آن حضرت مفتخر شده اند، به رشته ي تحرير درآورده اند.(5)

انبوه داستانها وسرگذشت کساني که در زمان ما به ديدار آن حضرت، مفتخر شده ونام وداستانشان را محدثان ومؤلفان در کتابهاي خود نياورده اند بسيارند واز آنجايي که داستانها، نقش بسياري در گسترش فکر وفرهنگ وآگاهي بخش وآموزش ما دارند ما نيز در اين بخش، از همه ي نمونه هاي ديدار، ده سرگذشت را برگزيده وبطور فشرده مي آوريم.

لازم به يادآوري است که بسياري از کساني که توفيق، يارشان گشته وبه اين افتخار بزرگ نايل آمده اند به دلايلي از جمله:

پرهيز از شهرت، مورد اتهام قرار گرفتن، بخاطر ترس از حکومتها، يا مسايلي نظير اينها، کسي را از ديدار خود آگاه نساخته وسکوت را بر بيان داستان ملاقات خويش ترجيح داده اند وکساني هم که داستان ديدارشان به ما رسيده اينان نيز به يکي از دو دليل، آن را به ديگران نقل کرده يا نوشته اند: يا ضرورت آنان را به بيان داستان ديدارشان مجبور ساخته است ويا احساس تکليف شرعي، به منظور اثبات حق واستوار ساختن عقيده ي مردم.

که ما برخي از نمونه ها را با رعايت اختصار، ترسيم مي نماييم:

در بحرين

بحرين، سرزميني است که مردم آن از ديرباز، مذهب شيعه را برگزيده وپيرو خاندان وحي ورسالت بودند.

در قرن هفتم هجري، اميري بر آن حکومت مي کرد که از دشمنان اهل بيت بود واز کينه توزترين مخالفان شيعه بشمار مي رفت ووزيري داشت که از خودش پليدتر ونسبت به پيروان اهل بيت عليهم السلام کينه توزتر بود.

در يکي از روزها، وزير به کاخ امير وارد شد واناري آورد که بر روي آن اين عبارت نقش بسته بود:

لا اله الا الله، محمد رسول الله صلي الله عليه واله وسلم ابوبکر وعمر وعثمان وعلي، خلفاء رسول الله، امير، انار را گرفت وبه دقت نگريست وپنداشت که اين خطوط وعبارتها به قلم وقدرت الهي روي آن نقش بسته است وساخته دست آن عنصر فريبکار نيست.

وزير با سوءاستفاده از شگفت زدگي امير گفت: (اين نشانه ي محکم، روشنگر ودليل نيرومندي بر بي اساس بودن مذهب شيعه است).

با نقشه ي کينه توزانه وزير، مقرر شد که امير، علما وشخصيتهاي برجسته ي شيعه را فراخواند وانار را به آنان نشان دهد، اگر آنان از راه ورسم خويش که پيروي از اهل بيت عليهم السلام است دست شستند وبه اهل سنت پيوستند، آنان را به حال خود واگذارد اما در صورت پافشاري بر مذهب شيعه، آنان را ميان سه کار مخير سازد تا هر کدام را مي خواهند انجام دهند.

پاورقى:‌


(1) بحارالانوار، ج 53، ص 34.

(2) سوره ي بقره، آيه 87 و253.

(3) بحارالانوار، ج 52، ص 1-77.

(4)نجم الثاقب، ص 375، چاپ مسجد مقدس جمکران.

(5)براي نمونه: 1- تبصرةالولي فيمن رأي القائم المهدي، سيد هاشم بحراني، 2- تذکرةالطالب فيمن رأي الامام المهدي الغائب، ميثمي عراقي 3- دارالسلام فيمن فاز بسلام الامام، مرحوم نوري 4- بدائع الکلام فيمن اجتمع بالامام، سيد جمال الدين محمد طباطبايي 5- البهجة فيمن فاز بلقاء الحجة، ميرزا محمد تقي الماسي اصفهاني 6- العبقري الحسان، علي اکبر نهاوندي.