امام مهدى از ولادت تا ظهور

سيد محمد كاظم قزوينى

- ۳۷ -


سفير پاکباخته يا نفس زکيه

شهادت (نفس زکيه) يا شخصيت وارسته اي که در مسجدالحرام ودر ميان حجرالاسود ومقام ابراهيم کشته مي شود، از نشانه هاي قطعي ظهور امام مهدي عليه السلام است. در مورد نسب اين بزرگمرد، اتفاق نظر وجود ندارد. برخي او را (حسني) معرفي کرده اند وبرخي (حسيني) که البته اين به اصل شخصيت او که از نسل پيامبر صلي الله عليه واله وسلم مي باشد، ضرري نمي رساند.

در روايات از او، به (غلام) تعبير شده است واين ممکن است بدان جهت باشد که او به هنگامه ي شهادت، نوجوان ويا جوان خواهد بود.

امام مهدي عليه السلام او را بسوي مردم مکه مي فرستد تا پيام رسان او باشد وآنان را به ياري آن حضرت فراخواند که آنان بر ضد او مي شورند واو را ميان رکن ومقام، سر مي برند وآنگاه است که خشم خدا بر آنان فرومي بارد.

جريان شهادت اين شخصيت پاکباخته 15 روز پيش از قيام حضرت مهدي عليه السلام روي خواهد داد وبدان جهت (نفس زکيه) ناميده شده است که بدون هيچ جرم وگناه، تنها بخاطر رسانيدن پيام شفاهي حضرت مهدي عليه السلام به مردم مکه -به دست اشرار- کشته مي شود.

پيام شفاهي آن حضرت به مردم مکه که بوسيله ي اين شخصيت شجاعه ووارسته اعلان مي گردد، پيام مهر، عدالت وکرامت است ومردم مکه را به ياري حق وعدالت فرامي خواند وبس. ودر آن هيچ گونه ناسزا يا اهانت ويا تهديدي نيست وبا اين وصف پيام رسان او به شهادت مي رسد وچون بي هيچ جرم وگناهي کشته مي شود او ار نفس زکيه مي نامند.(1)

روايات:

اينک برخي از رواياتي که در اين مورد رسيده است، ترسيم مي گردد:

1- از حضرت باقر عليه السلام آورده اند که در اين فرمود:

(يقول القائم لأصحابه: (يا قوم! ان أهل مکة لا يريدونني ولکني مرسل اليهم لأحتج عليهم بما ينبغي لمثلي أن يحتج عليهم).

فيدعوا رجلا من أصحابه فيقول له: (امض الي أهل مکة فقل: يا أهل مکة!... أنا رسول فلان اليکم وهو يقول لکم: انا أهل بيت الرحمة ومعدن الرسالة والخلافة ونحن ذرية محمد وسلالة النبيين.

وانا قد ظلمنا واضطهدنا وقهرنا وابتز منا حقنا منذ قبض نبينا الي يومنا هذا، فنحن نستنصرکم فانصرونا).

فاذا تکلم هذا الفتي بهذا الکلام أتوا اليه فذبحوه بين الرکن والمقام وهي النفس الزکية...).(2)

يعني: قائم عليه السلام به ياران خويش مي گويد: (ياران! مردم مکه خواهان ما نيستند اما ما براي اتمام حجت وروشنگري شايسته وبايسته ي حقايق بر آنان، سفيري را بسويشان گسيل مي داريم).

از اينرو آن حضرت مردي از يارا ن خويش را فرامي خواند وبه او دستور مي دهد که: (بسوي مردم مکه بشتاب، بگو: هان اي مکيان! من فرستاده ي (امام) مهدي هستم (آن گرامي) مي گويد:

مردم! ما خاندان مهر ورحمت ومرکز ومحور رسالت وخلافت هستيم. ما نسل پاک وپاکيزه محمد ونسل همه ي پيام آوران خداييم. در طول تاريخ به ما ستم شده است وما مورد فشار وبيداد قرار گرفته ايم، حق مسلم ما از هنگام رحلت پيامبر گرامي تاکنون به غارت رفته ومقام وموقعيت ما ناديده گرفته شده است، از اينرو اينک از شما مي خواهيم که به ياري حق وعدالت بشتابيد وما را مدد کنيد).

هنگامي که اين جوان دلير ودانمشند، اين پيام گرم وپرمحتوا را به مردم مي رساند شرارت پيشگان بر سرش مي ريزند واو را ميان رکن ومقام سر مي برند واين جوان است که (نفس زکيه) نام دارد.

2- ونيز آن حضرت فرمود:

(... وقتل غلام من آل محمد صلي الله عليه واله وسلم بين الرکن والمقام، اسمه محمد بن الحسن النفس الزکية... فعند ذلک خروج قائمنا).(3)

يعني: نوجواني گرانقدر از خاندان پيامبر صلي الله عليه واله وسلم ميان رکن ومقام کشته مي شود که نامش (محمد) است ونام پدرش (حسن). او (نفس زکيه) مي باشد... وپس از شهادت او قيام حضرت مهدي عليه السلام در پيش خواهد بود.

3- امام صادق عليه السلام فرمود:

(وليس بين قيام قائم آل محمد وبين قتل النفس الزکية الا خمس عشرة ليلة).(4)

يعني: ميان قيام قائم آل محمد صلي الله عليه واله وسلم وشهادت (نفس زکيه) تنها 15 روز فاصله است.

لازم بيادآوري است که در برخي روايات اين عنوان، به بزرگمردي که به همراه 70 نفر از شايسته کرداران در اطراف کوفه به هنگام تجاوز سپاه سفياني، به شهادت مي رسد نيز گفته شده است.

همچنانکه بر (سيد حسني) نيز (نفس زکيه) گفته شده است، اما ترديدي نيست که (نفس زکيه)اي که از نشانه هاي قطعي ظهور است، همان جوان متفکر وانديشمندي است که 15 روز پيش از قيام حضرت مهدي عليه السلام در مسجدالحرام وميان رکن ومقام به شهادت مي رسد.

مدعيان دروغين

سخن از امام مهدي عليه السلام واعتقاد به وجود گرانمايه ي او، مسأله ي جديد يا پديده ي نوظهور نيست، بلکه ريشه ي قرآني دارد وسابقه ي تاريخي آن به عصر رسالت بازمي گردد.

اين انديشه ي پويا وعقيده ي راسخ از زمان پيامبر وامامان نور عليهم السلام تاکنون همواره در جامعه ي اسلامي ثابت واستوار بوده است.

در آغاز کتاب، برخي از آيات قرآن را که به وجود گرانمايه ي حضرت مهدي عليه السلام تأويل وتفسير گرديده است به همراه نويدهايي از پيامبر وامامان نور عليهم السلام آورديم وروشن شد که اين آيات وروايات از ظهور مهدي نجاتبخش در واپسين حرکت تاريخ وآينده ي جهان، سخن مي گويد وبا صراحت از شکوه واقتدار وجايگاه والا وبي نظير او پيام مي دهد به گونه اي که در تاريخ اسلام هيچ شخصيتي، از نظر اقتدار وشکوه وبرخورداري از امکانات وحاکميت بر کره ي زمين پس از ظهور همانند او يافت نمي شود.

اين واقعيت بخاطر انبوه رواياتي که در مورد آن حضرت وابعاد شخصيت والا وظهور ونقش بي نظير اصلاحي او آمده است به گونه اي در جامعه ي اسلامي مشهور ومعروف شده بود که هيچ کس جرأت وجسارت انکار آن را نداشت ومسأله ي مهدويت براي جامعه ي اسلامي، يک مسأله ي قرآني وروايي وشناخته شده وقطعي بود.

بخاطر استواري اين واقعيت عقيدتي وديني در جامعه ي اسلامي بود که در تاريخ اسلام، از يک سو با شخصيتهايي روبرو مي شويم که طرفداران افراطي آنان براي پيشرفت دنيوي وسياست خويش، آنان را به عنوان مهدي نجاتبخش مطرح ساختند واز دگر سو با عناصري آشنا مي شويم که بر اثر انگيزه هاي جاه طلبانه، وسوسه ي قدرت وشهرت ودنياطلبي، به دروغ ادعاي مهدويت نموده وخود را همان مهدي نجات بخشي که قرآن وروايات نويد آمدن او را داده است، معرفي کردند.

شمار اينها طبق برخي آمارها به 50 نفر رسيده است ونکته ي در خور يادآوري در رابطه با اين مدعيان دروغين اين است که اينها به اعتباري بر چهار دسته قابل تقسيم اند:

1- گروهي از اينان از نظر نسب، هويت، هدف ومذهب ناشناخته اند.

2- گروهي با کارهاي جنون آميز خود را از نظرها ساقط کردند.

3- برخي نام ونشان ودعوت وپيروانشان از صفحه ي روزگار به گونه اي محو شده است که نشاني از آنها نيست.

4- وبرخي نيز مرده اند اما نام ويادي از آنان هست که ما، در اين بخش، نظري گذرا به زندگي وعملکرد دجالگرانه ي شماري از آنان که در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند خواهيم افکند.

سه گروه مدعي مهدويت

کساني که در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند به اعتباري بر سه گروه قابل تقسيم اند:

1- کساني که ديگران روي انگيزه هاي خاصي، آنان را (مهدي) نجات بخش خواندند.

2- کساني که به انگيزه ي جاه طلبي وقدرت خواهي چنين ادعاي دروغيني نموده اند.

3- کساني که طبق نقشه ي استعمار وبه اشاره ي بيدادگران، به چنين دجالگري وفريب دست يازيدند وبيشرمانه خود را مهدي نجات بخش، معرفي کردند.

کساني که ديگران روي انگيزه هاي خاصي آنان را مهدي نجات بخش

از تاريخ اين واقعيت دريافت مي گردد که برخي از کساني که مهدويت بدانان نسبت داده شده است، نه از سوي خود آنان سرچشمه گرفته ونه خود بدان ادعا راضي بودند، بلکه ياران وپيروان آنان چنين ادعايي را به آنها داده واين انديشه را در آن روزگاران در ميان گروههايي ومراکزي گسترش دادند. البته بجا بود که خود آنان چنين ادعاهاي دروغين ونسبتهاي نادرست را بشدت نفي کنند. اما روشن نيست که چرا خود آنان در برابر اين عنوان ساختگي، فرياد اعتراض بلند نکردند وپيروان آنان کوشيدند تا برخي از علائم ونشانه هاي حضرت مهدي عليه السلام را که در انبوه روايات آمده است به اين چهره ها تطبيق وتفسير نمايند.

براي نمونه از اين گروه مي توان بدين چهره ها اشاره کرد:

محمد حنفيه

در رواياتي که از پيامبر گرامي صلي الله عليه واله وسلم در مورد امام عصر عليه السلام رسيده است از جمله اين روايت است که مي فرمايد:

(ان المهدي اسمه اسمي..).

يعني: مهدي نجات بخش، همنام من است.

ياران وييروان (مختار) به چنگ انداختن به اين روايت پيامبر، (محمد حنفيه) را مهدي نجات بخش عنوان دادند وروايت را بدو منطبق ساختند.

با اينکه پيامبر صلي الله عليه واله وسلم در دهها روايت، نشانه هاي ديگري را براي آن حضرت برشمرده است که جز خود آن گرامي، همه فاقد آن نشانه ها وعلائمند.

به قول شاعر عرب بايد به آنان گفت:

قل للذي يدعي في العلم فلسفة   حفظت شيئا وغابت عنک أشياء

به آن عنصر گزافه گو که در قلمرو دانش، ادعاي ژرف نگري مي کند ومي پندارد همه چيز را مي فهمد، بگو! تو چيزي را حفظ کرده اي اما چيزهايي از نظرت غايب شده است وآنها را نمي داني.

زيد، فرزند امام سجاد

در روايت ديگري از پيامبر صلي الله عليه واله وسلم آمده است که:

(ان المهدي من ولد الحسين وانه يخرج بالسيف وانه ابن سبية).(5)

يعني: مهدي عليه السلام از فرزندان حسين عليه السلام است واو با شمشير بپا مي خيزد ومادرش بهترين کنيزان خواهد بود.

هنگامي که (زيد) فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پليد امويان قيام کرد، پيروان او ادعا کردند که او همان مهدي نجات بخش است، چرا که اولا از نسل حسين عليه السلام است وثانيا شهادتمندانه قيام کرده وثالثا از سوي مادر، فرزند اسير است.

اما آنان از ياد بردند که پيامبر گرامي در انبوه روايات در نويد از حضرت مهدي عليه السلام وترسيم نشانه هاي او از جمله فرمود:

(الائمة بعدي اثناعشر، تسعة من صلب الحسين، تاسعهم قائمهم).(6)

يعني: امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل فرزندم حسين خواهند بود ونهمين آنان قائم آل محمد است.

وجناب زيد، نهمين امام از نسل پاک حسين عليه السلام نبود تا مهدي نجات بخش باشد.

اما پيروان انقلابي زيد، بخاطر جلب توجه توده ها وتسخير عواطف واحساسات مذهبي وبه انگيزه هاي نفساني خويش، به اين ادعاي دروغين دست يازيدند.

وهنگامي که زيد به شهادت رسيد وبه دار آويخته شد يکي از شعراي اموي تبار ضمن اشعاري، آنان وادعايشان را به تسمخر گرفت که:

صلبنا لکم زيدا علي جذع نخلة   ولم نر مهديا علي الجذع يصلب

يعني: ما قهرمان شما زيد را بر شاخه ي نخل به دار آويختيم وهرگز نديده بوديم که مهدي نجات بخش خود به چوبه ي دار آويخته شود.

وبدينوسيله اين عنصر کينه توز وبدزبان با ناسزاگويي وشماتت به زيد شهيد، به اصل انديشه وعقيده ي به مهدي عليه السلام که ريشه ي قرآني وروايي دارد، اهانت روا داشت واصل مهدويت را به باد تمسخر گرفت.

وسرانجام مذهب (زيديه) بوجود آمد واز آن روزگار تاکنون به حيات خويش ادامه داد که پيروان آن بيشتر در (يمن) هستند ومتأسفانه از مذهب شيعه وراه ورسم اهل بيت عليهم السلام جدا شده ودر فقه واصول وفروع از مذاهب ديگري پيروي مي کنند.

زيديها، متأسفانه در برابر امامان معصوم عليهم السلام مواضع ناستوده وناپسندي دارند که بسيار شايسته است به اصل ونسب واصالت خويش بازگردند ودر مذهبشان به راه ورسم خاندان پاک پيامبر صلي الله عليه واله وسلم تمسک جويند، به راه ورسم آسماني وافتخارآفرين کساني که خدا وپيامبرش به همگان، فرمان پيروي از آنان را داده اند؛ به همان مذهبي که در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شيعه وامامان معصوم عليهم السلام.

محمد بن عبدالله محض

پس از گذشت سالها از انقلاب زيد، امام سجاد عليه السلام، محمد، فرزند عبدالله که به (محمد بن عبدالله محض) معروف گرديد، ديده به جهان گشود. او از نواده هاي حضرت مجتبي عليه السلام بود به همين جهت فرصت طلبان وعناصر زورپرست با استفاده از فرصت، او را مهدي نجات بخش لقب دادند ويک روايت ساختگي را که مي گويد:

(المهدي... واسم ابيه اسم ابي...).

يعني: مهدي از فرزندان من است، نام او نام من ونام پدرش نام پدر من است.....

آري! آنان اين روايت ساختگي را بر او تطبيق کردند، با اينکه مي ديدند اين روايت با صدها روايت مسلم وقطعي مخالف است که حضرت مهدي عليه السلام را، فرزند حضرت عسگري ودوازدهمين جانشين پيامبر صلي الله عليه واله وسلم ونهمين امام از نسل حسين عليه السلام معرفي مي کند.(7)

اما فرصت طلبان با وانهادن همه ي روايات پيامبر صلي الله عليه واله وسلم به اين روايت ساختگي چنگ انداختند وآن را به (محمد بن عبدالله محض) تطبيق دادند وآنگاه او را (نفس زکيه) ناميدند وبرخي از مردم نيز با او دست بيعت فشردند.

خنده دار اينکه پدر او نيز با پسرش به عنوان بيعت با مهدي نجات بخش دست بيعت داد. ونيز از کساني که با او دست بيعت فشرد (منصور دوانيقي) بود که پس از تشکيل حکومت عباسي، بيعت خويش را نقض کرد وپايه هاي مهدويت محمد بن عبدالله نيز فروريخت.

کساني که به انگيزه جاه طلبي وقدرت خواهي چنين ادعاي دروغين <

اينان کساني بودند که به انگيزه هاي فريبکارانه وجاه طلبانه ادعاي مهدويت نمودند وبراي جلب عواطف واحساسات، تسخير دلها وقلبها وبدست آوردن قدرت وعظمت به دروغ ودجالگري، خود را مهدي نجات بخش معرفي کردند.

اين گروه بسيارند، از جمله ي آنان (مهدي عباسي) است، پدرش منصور دوانيقي ادعا کرد که پسرش مهدي عباسي، همان مهدي موعود است، با اينکه اين عنصر فريبکار پيش از اين ادعا، به محمد بن عبدالله محض، بعنوان مهدي نجات بخش دست بيعت فشرده بود واو را مهدي نجات بخش مي دانست.

راستي که رسواييهاي فرصت طلبان ودنياپرستان وفريبکاران را تماشا کن وبنگر که آنان چگونه با عقايد وانديشه ها ومفاهيم مقدس، براساس هواي دل خويش وطبق شرايط واوضاع، بازي مي کردند!! وهر چند گاهي يکي از آنان طبق هواها، کششها وتمايلات خويش با دستاويز ساختن اين اصل عقيدتي وديني، ظهور مي کرد وبه دروغ خود را مهدي نجات بخش عنوان مي ساخت.

شگفتا! از بي حيايي اين گروه وگزافه گويي اينان که چگونه آشکارا در برابر خدا وخلق به دروغ رسوا وفصاحت بار، دست مي يازيدند با اينکه خود به خوبي مي دانستند که ادعايشان دروغي رسوا وبيش نيست، چرا که امام مهدي عليه السلام را که پيامبر صلي الله عليه واله وسلم وامامان اهل بيت عليهم السلام نويد آمدنش را دادند، داراي صفات ويژه ونشانه ها وعلائم خاص وويژگيهاي مشخص ومعين ومعلومي است کمه هيچ دجال ودروغپردازي نمي تواند آن روايات وآن ويژگيها را بر خود منطبق سازد وخود را بجاي آن امام راستين جا بزند.

مشهورترين ويژگيهاي آن حضرت اين است که: او در نقش اصلاحگري بي نظير است که زمين را سرشار از عدل وداد مي کند آن هم پس از آنکه از ظلم وبيداد لبريز گردد.

اينک بايد پرسيد که: (آيا دروغپردازان توانستند چيزي از ستم وبيداد جهاني را که جامعه ها وتمدنها وکران تا کران گيتي را فراگرفته است، از ميان بردارند؟)

وعجيبتر از اين فريبکاران، آن ابلهاني بودند که ادعاهاي پوچ ودروغين اينان را باور نمودند وبه آنان وبافته هاي خرافيشان دل بستند با اينکه مي ديدند که روايات رسيده از پيامبر وامامان نور عليهم السلام در اين مورد، بر اين فريبکاران هرگز تطبيق نمي کند.

اين بلاهت وآفت پذيري برخي، هر دليلي داشته باشد، يک دليل آن فقدان انديشه وعقيده ي صحيح وفقر فرهنگي وديني است که اين آفت پذيران بدان گرفتار بوده واز آن رنج مي برند. وبه همين دليل هم با هر صدايي همآوا مي شوند وبا هر بادي به راه مي افتند.

کساني که طبق نقشه استعمار وبه اشاره بيدادگران به چنين دجا

اينان، عناصري بودند که براساس نقشه ي استعمار وبه اشاره ي استعمارگران، ادعاي مهدويت نمودند.

استعمار پليد براي درهم کوبيدن اسلام وفروپاشي جامعه ي بزرگ اسلامي وافشاندن بذر اختلاف وکينه توزي وجدايي، نقشه هاي خائنانه بسياري کشيد تا به هدف خويش که: (اختلاف بيانداز وحکومت کن) بود، برسد وجهان اسلام را ببلعد واز جمله نقشه هاي جهنمي آن در اين ميدان، ساختن مرامها ومسلکهاي رنگارنگ در ميان مسلمانان وبازي با مفاهيم وارزشهاي مقدس واعتقادات ديني آنان بود تا بدينوسيله بذر بي ايماني وسستي عقيده وتزلزل دلها وقلبها را در جامعه ي اسلامي، پديد آورد واز چيزهايي که از آن در اين ميدان، سوء استفاده کرد، انديشه وعقيده ي به مهدي موعود بود که در اين راه برخي عناصر را به دلخواه خويش تربيت کرد وپس از ساختن وآراستن ايشان به آنان دستور داد تا ادعاي مهدويت کنند وآنان را با همه ي امکانات نيز در اين راه ياري کرد که براي نمونه، تنها به يکي از اين قماش مدعيان دروغين، نظري مي افکنيم.

بنيانگذار بهائيت، علي محمد باب

در سال 1834 ميلادي، جاسوسي از روس به ايران آمد وبه منظور مبارزه با اسلام ومسلمانان، نقشه ي پليد وشيطاني استعمارگران را نيز به همراه داشت ومتأسفانه اين عنصر خيانتکار توانست در سياست آن روز ايران، نقش کينه توزانه وويرانگري را بازي کند.

پس از مدتي به عراق آمد وبا اينکه نامش (کنياز دالگورکي) بود، خود را (شيخ عيسي لنکراني) معرفي کرد وبه لباس روحانيت در آمد ودر درس (سيد کاظم رشتي) که از علماي کربلا بود شرکت کرد ودر همانجا با مردي -که نامش (علي محمد) وشاگرد سيد رشتي بود وبه مصرف حشيش عادت داشت- ملاقات کرد وبا شگردهاي خاصي توانست با او طرح دوستي ورفاقت بريزد واعتماد متقابل پديد آورد.

در يکي از شبها که (علي محمد) طبق برنامه وعادت خويش مشغول حشيش کشيدن بود، جاسوس روسي با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت وبا همه خضوع واحترام وتواضع به او گفت:

(يا صاحب الزمان! ترحم علي! انت صاحب الزمان قطعا!)

يعني: اي صاحب الزمان! به من محبت کن... تو بي هيچ ترديدي صاحب الزماني.

(علي محمد) با اينکه در اوج کيف ونشئه تخدير حشيش بود وبخاطر آن تا حدودي مشاعر خويش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد کرد وکوشيد تا اين نسبت دروغين را نپذيرد واز خود دفاع کند، اما جاسوس روسي سخت اصرار کرد که: (نه! همين است که من مي گويم). وشيوه ي تکرار وتلقين را بکار گرفت ومرتب به او اصرار کرد که او حضرت مهدي عليه السلام است.

هر گاه (علي محمد) به مصرف حشيش مي پرداخت جاسوس روسي نيز فرصت را براي تلقين وتکرار آن دروغ رسوا، غنيمت مي شمرد وسؤالهاي ساده اي از او مي کرد واو نيز جوابهاي سست وآبکي سر هم مي کرد وجاسوس بازيگر، شروع به تحسين وتشويق او مي کرد وخود را در برابر پاسخهاي آبکي وسست او شگفت زده ومسحور نشان مي داد.

روزي جاسوس نابکار، يک بطري عرق از بغداد براي (علي محمد) خريد وبا شگردي خاص به او تقديم کرد وهنگامي که آن را به او خورانيد ومست شد، تلقين واصرار خويش را به اوج رسانيد که (علي محمد) همان امام مهدي است واز او تقاضا کرد که گفتار صادقانه وخالصانه ي جاسوس روسي را بپذيرد او نيز تصديق کرد وپذيرفت که چنين است، اما از ترس، جرأت اظهار آن را نداشت وبدان تصريح نمي کرد.

در گام دوم، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجيع کرد ووعده ي ثروت هنگفتي به او داد...

سرانجام (علي محمد) از کربلا به (بصره) واز آنجا به (بوشهر) آمد ودر آنجا بود که ادعا کرد که: نايب خاص امام مهدي عليه السلام است، اما جاسوس روسي به اين اندازه رضايت نداد وبه او اصرار ورزيد که: (تو، خود امام عصر هستي، نه نايب خاص او).

جاسوس پس از ورود (علي محمد) به ايران، در کربلا بصورت گسترده اي پخش کرد که: (علي محمد، صاحب الزمان است ودر بوشهر ظهور کرده است).

او مردم را بر اثر پخش اين دروغ رسوا، دو دسته ساخت، بيشتر مردم بوشهر کساني که (علي محمد) را عنصري حشيشي وشرابخوار، مي شناختند به اين شايعات که بوسيله ي جاسوسان استعمار مرتب دامن زده مي شد مي خنديدند اما برخي ساده لوحان وابلهان ناآگاه نيز مي گفتند: (نکند درست است..). وتصديق مي کردند.

ادامه عمليات در تهران

جاسوس روسي، پس از افشاندن بذر اختلاف وجنايت وانجام اين شگردهاي شيطاني، بعنوان سفير روس به تهران رفت وبا قدرت وامکانات وميدان عمل آماده اي با بهره وري از فرصت، جديتر از گذشته به ادامه عمليات ابليسي خويش همت گماشت.

در تهران از دوستان خويش، جاسوسان جديدي تربيت کرد وبا امکانات گسترده ي خويش، وجدان وعقيده ي آنان را خريد وآنان خود را در اختيار او ودر گرو اشاره ودستور او قرار داند که از جمله ي آنان (حسين علي)، معروف به (بهاء) و(ميرزا يحيي) معروف به (صبح ازل) بودند که اين دو برادر، نقش ويرانگري بر ضد اسلام وجامعه ي اسلامي ودر اجراي نقشه ي اين جاسوس پليد استعمار، داشتند.

(علي محمد) دو ماه در بوشهر ماند واز آنجا راهي شيراز گرديد واز روستايي که عبور کرد، خود را نايب خاص امام عصر عليه السلام جا زد اما هنگامي که به شيراز رسيد، ادعا کرد که: صاحب الزمان است وبرخي فرومايه هايي که به مبدأ ومعاد پايبند نيستند به دورش حلقه زدند.

هنگامي که علماي شيراز از ورود آن شيطان رانده شده آگاه شدند برخي از افراد آگاه ومورد اعتماد خويش را براي تحقيق از واقعيت جريان، به محفل (علي محمد) فرستادند وآنان توانستند با اظهار مهر ودوستي وتعظيم به او، اعتمادش را جلب کنند وپس از آن مراحل بود که (علي محمد) عقايد سخيف وخرافات وبافته هاي رسواي خويش را براي آنان آشکار ساخت وبه صراحت خود را امام مهدي عليه السلام جا زد وآنان نيز بافته هاي آن عنصر منحرف وگمراه را به علماي شيراز انتقال دادند.

اينجا بود که علماي شيراز بر ضد او بپاخاستند وبستگان وخاندانش نيز بر او شوريدند واو را از منزل بيرون راندند واو را دستگير وبه محکمه سپردند.

پس از محاکمه اي سريع، او را به زندان وشلاق محکوم ساختند وپس از مدتي آزاد گرديد واز شيراز به اصفهان رفت.

جاسوس روس با ورود (علي محمد) به اصفهان نامه اي به استاندار آنجا نوشت واز او خواست که آن عنصر پليد را احترام نمايد وامنيت او را تضمين کند، اما در همان روزها استاندار از دنيا رفت وامام ساختگي ودروغين، دستگير وتحت نظر به تهران فرستاده شد.

جاسوس روسي، به دوستان وهمکارانش دستور داد که در ميان مردم سروصدا وبلوا برانگيزند که: (هان اي مردم! چه نشسته ايد که امام مهدي دستگير شد..). حکومت وقت (علي محمد) را بوسيله ي مأموران خويش به قزوين گسيل داشت واز آنجا به (تبريز) و(ماکو)، فرستاد اما جاسوس روس ودوستانش به هياهو وتاخت وتاز خويش ادامه دادند وخبر دستگيري (علي محمد) را در شهرها پخش ساخته بودند با فرياد وهياهو بر ضد حکومت وقت به شورش وادار کردند.

سرانجام شاه (علي محمد) را احضار کرد ودستور محاکمه ي او را با حضور علما وفقها صادر کرد. دادگاه تشکيل شد وبحث وگفتگو در نهايت به توبه ي (علي محمد) بدست علما منجر شد واو از گناه خويش طلب مغفرت کرد.

جاسوس روس، از روند کار هراسان شد وترسيد که نقشه ي شيطاني اش فاش گردد به همين جهت براي مخفي ساختن توطئه ي پليد روس، راه را براي نابودي امام دروغين هموار ساخت وبراي کشته شدن او از هيچ کاري فروگذار نکرد. درست در همين روزها بود که شاه کشته شد وناصرالدين شاه که به قدرت رسيد دستور به دار آويخته شدن (علي محمد) را صادر کرد واو اعدام گرديد.

پاورقى:‌


(1) در قرآن از زبان موسي خطاب به خضر مي خوانيم که: (أقتلت نفسا زکية...؟) آيا بيگناهي را کشتي؟ سوره کهف، آيه 74.

(2) بحارالانوار، ج 52، ص 307 به نقل از اکمال الدين، ج 2، ص 330.

(3) بحارالانوار، ج 52، ص 192 به نقل از اکمال الدين، ج 2 ص 649.

(4) بحارالانوار، ج 52، ص 203 به نقل از اکمال الدين، ج 2، ص 649 وغيبت طوسي، ص 271.

(5) رجوع شود به غيبت نعماني، ص 228، باب (کونه عليه السلام، ابن سبية، اي خيرة الاماء).

در غيبت نعماني از ابوالصباح نقل نموده که خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم وحضرت فرمود: (ما وراءک؟) يعني: چه خبر؟

فقلت (عمک زيد خرج، يزعم أنه ابن سبية وهو قائم هذه الامة وأنه ابن خيرة الاماء).

عرض کردم: (خبر خوشحالي قيام عمويت زيد است که مي پندارد فرزند اسير وقائم امت واز نسل بهترين کنيزان است).

فقال: (کذب! ليس هو کما قال، ان خرج، قتل).

فرمود: (اين دروغ است! آنگونه که تصور مي کند، نيست. اگر قيام کند کشته خواهد شد).

غيبت نعماني، ص 229، باب 13 وبحارالانوار، ج 51، ص 42.

(6) بحارالانوار، ج 36، ص 292.

(7)جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به: معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام، ج 1، ص 168.