خورشيد غايب
مختصر نجم الثاقب پيرامون حضرت مهدى (عج)

ثقه المحدثين ميرزا حسن نورى
تلخيص : رضا استادى

- ۵ -


دعاى غريق‏

شيخ صدوق در كتاب كمال الدين روايت كرده از عبدالله بن سنان كه گفت: فرمود ابو عبدالله (عليه السلام): زود است مى‏رسد به شم شبهه؛ پس مى‏مانيد بدون نشانه و راهنما و پيشواى هدايت كننده، و نجات نمى‏يابد در آن شبهه، مگر كسى كه بخواند دعاى غريق را.

گفتم: چگونه است دعاى غريق؟

فرمود: مى‏گويى: يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب! ثبت قلبى على دينك.

پس گفتم: يا مقلب القلوب و الابصار! ثبت قلبى على دينك.

پس فرمود: به درستى كه خداوند عزوجل مقلب قلوب و ابصار است، ولكن بگو چنان كه من مى‏گويم!؛ يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك.

هشتم: از تكاليف عامه رعاياى حضرت صاحب الامر (عليه السلام)، استمداد و استعانت و استكفاء و استغاثت به آن جناب است در هنگام شدايد و اهوال و بلايا و امراض و رو آوردن شبهات و فتنه از اطراف و جوانب و اقارب و اجانب و نديدن راه چارى، و خواستن از جنابش حل شبهه، و رفع كربه و دفع بليه، و نشان دادن راه به مقصود را، به آن نحوى كه خود صلاح داند و تواند به آن متوسل مستغيث برساند، حسب قدرت الهيه و علوم لدنيه ربانيه‏اى كه داراست، و بر حال هر كس در هر جا، دانا، و بر اجابت مسؤولش توانا، بلكه پيوسته فضلش به هر كس به اندازه قابليت و استعداد و مراعات صلاح نظام عباد و بلاد، رسيده و مى‏رسد، و از نظر در امورى رعايانى خود - از مطيع و عاصى و عالم و جاهل و شريف و دنى و قوى و ضعيف - غفلت نكرده و نمى‏كند.

و خود آن جناب، در توقيعى كه براى شيخ مفيد فرستادند، نوشتند كه: پس به تحقيق كه علم ما ما محيط است به خبرهاى شما، و غايب نمى‏شود از علم ما هيچ چيز از اخبار شما و بلايى كه به شما مى‏رسد.

و شيخ جليل، على بن حسين مسعودى در كتاب اثبات الوصيه روايت كرده از حضرت ابى محمد، ايام حسن عسگرى (عليه السلام) كه آن جناب فرمود: چون حضرت صاحب (عليه السلام) متولد شد خداوند تبارك و تعالى دو ملك را فرستاد؛ پس برداشتند آن جناب را و بردند تا سرداق عرش، تا اين كه ايستاد در حضور خداوند تبارك و تعالى؛ پس خداوند فرمود به او: مرحبا! به تو عطا مى‏كنم، و به تو مى‏آمرزم، و به تو عذاب مى‏كنم.

و شيخ طوسى رحمه الله عليه در كتاب غيبت روايت كرده به سند معتبر، از ابوالقاسم، حسين بن روح، نايب سوم امام زمان كه گفت: اختلاف كردند اصحاب ما در تفويض و غير آن؛ پس رفتم نزد ابى طاهر بن بلال، در ايام استقامتش - يعنى پيش از آن كه بعضى مذاهب باطله اختيار كند - پس آن اختلاف را به او فهماندم؛ گفت: مرا مهلت بده؛ پس او را مهلت دادم چند روز؛ آن گاه مراجعت كردم به نزد او، بيرون آورد حديثى به اسناد خود، از حضرت صادق (عليه السلام) كه فرمود:

هر گاه اراده نمود خداى تعالى امرى را، عرضه مى‏دارد آن را بر رسول خود (صلى الله عليه و آله و سلم) آن گاه بر اميرالمؤمنين و يكايك ائمه (عليهم السلام) تا آن كه منتهى بشود به سوى صاحب الزمان (عليه السلام)، آن گاه بيرون مى‏آيد به سوى دنيا.

و چون اراده نمودند ملائكه كه بالا بردند عملى را به سوى خداوند عزوجل، عرض مى‏شود بر صاحب الزمان (عليه السلام) آن گاه بر هر يك از امامان، تا اين كه عرض مى‏شود بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن گاه عرض مى‏شود بر خداوند عزوجل.

پس هر چه فرود مى‏آيد از جانب خداوند، بر دست ايشان است،. آنچه بالا مى‏رود به سوى خداوند عزوجل، بر دست ايشان است، و بى نياز نيستند از خداوند عزوجل، به قدر به هم زدن چشمى.

و سيد حسين مفتى كركى، سبط محقق ثانى، در كتاب دفع المناوات از كتاب براهين نقل كرده كه او روايت نموده از ابى حمزه، از حضرت كاظم (عليه السلام) كه گفت: شنيدم آن جناب مى‏فرمايد: نيست ملكى كه خداوند او را به زمين بفرستد به جهت هر امرى، مگر آن كه ابتدا مى‏كند به امام (عليه السلام)؛ پس معروض مى‏دارد آن را بر آن جناب، و به درستى كه محل رفت و آمد ملائكه از جانب خداوند تبارك و تعالى، صاحب اين امر است.

و در حديث ابوالوفاى شيرازى آمده كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود به او: چون درمانده و گرفتارى شدى، پس استغاثه كن به حجت (عليه السلام) كه او تو را در مى‏يابد و او فريادرس پناه است از براى هر كس كه به او استغاثه كند.

و شيخ كشى در رجال و شيخ صفار در بصاير روايت كرده‏اند از رميله كه گفت: تب شديدى كردم در زمان اميرالمؤمنين (عليه السلام)، پس در نفس خود، خفتى يافتم در روز جمعه و گفتم: نمى‏دانم چيزى را بهتر از آن كه آبى بر خود بريزم - يعنى غسل كنم - و نماز كنم در عقب اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس چنين كردم، آن گاه به مسجد.

چون اميرالمؤمنين (عليه السلام) بالاى بر آمد، آن تب به من برگشت.

وقتى اميرالمؤمنين (عليه السلام) مراجعت نمود و داخل قصر (خانه) شد، داخل شدم با آن جناب و فرمود: اى رميله! (چه شده بود كه) ديدم تو را كه بعضى از اعضاى تو درهم مى‏شد؟

پس نقل كردم براى آن جناب، حالت خود را كه در آن بودم، و آنچه مرا واداشت در رغبت بر نماز عقب آن جناب.

پس فرمود: اى رميله! نيست مؤمنى كه مريض شود، مگر آن كه مريض مى‏شويم ما به جهت مرض او، و محزون نمى‏شود، مگر آن كه محزون مى‏شويم به جهت حزن او؛ و دعا نمى‏كند، آن كه آمين مى‏گوييم براى او؛ و ساكت نمى‏شود، مگر آن كه دعا مى‏كنيم براى او.

پس گفتم به آن جناب: يا اميرالمؤمنين! فداى تو شوم! اين لطف و مرحمت، براى كسانى است كه با جناب تواند در اين قصر (خانه)؛ خبر ده مرا از حال كسانى كه در اطراف زمينند!

فرمود: اى رميله! غايب نيست يا نمى‏شود از ما مؤمنى در مشرق زمين و مغرب آن.

و نيز شيخ صدوق و صفار و شيخ مفيد و ديگران، به سندهاى بسيار روايت كرده‏اند از جناب باقر و صادق (عليهما السلام) كه فرمودند: به درستى كه خداوند نمى‏گذارد زمين را، مگر آن كه در آن عالمى باشد كه مى‏داند زياده و نقصان را در زمين؛ پس اگر مومنين زياد كردند چيزى را، بر مى‏گرداند ايشان را (و به روايتى: مى‏اندازد آن) و اگر كم كردند، تمام مى‏كند براى ايشان؛ و اگر چنين نبود، مختلط (و مشتبه) مى‏شد بر مسلمين، امور ايشان (و به روايتى: حق از باطل شناخته نمى‏شد).

در تحفه الزائر مجلسى و مفاتيح النجاه سبزوارى است كه: هر كه را حاجتى باشد، آنچه مذكور مى‏شود، بنويسيد در رقعه‏اى، و در يكى از قبور ائمه (عليهم السلام) بيندازد، يا ببندد و مهر كند و خاك پاك را گل سازد و آن را در ميان آن گذارد و در نهرى يا چاهى عميق يا غدير آبى اندازد، كه به حضرت صاحب الزمان (عليه السلام) مى‏رسد و او - بنفسه - متولى برآوردن حاجت مى‏شود.

رقعه حاجت‏

بِسْمِ اللّهِ الرّحْمنِ الرّحِيمِ كتبت يا مولاي صلوات الله عليك مستغيثا و شكوت ما نزل بي مستجيرا بالله عز و جل ثم بك من أمر قد دهمني و أشغل قلبي و أطال فكري و سلبني بعض لبي و غير خطير نعمة الله عندي أسلمني عند تخيل وروده الخليل و تبرأ مني عند ترائي إقباله إلي الحميم و عجزت عن دفاعه حيلتي و خانني في تحمله صبري و قوتي فلجأت فيه إليك و توكلت في المسألة لله جل ثناؤه عليه و عليك في دفاعه عني علما بمكانك من الله رب العالمين ولي التدبير و مالك الأمور واثقا بك في المسارعة في الشفاعة إليه جل ثناؤه في أمري متيقنا لإجابته تبارك و تعالى إياك بإعطاء سؤلي و أنت يا مولاي جدير بتحقيق ظني و تصديق أملي فيك في أمر كذا و كذا فيما لا طاقة لي بحمله و لا صبر لي عليه و إن كنت مستحقا له و لأضعافه بقبيح أفعالي و تفريطي في الواجبات التي لله عز و جل فأغثني يا مولاي صلوات الله عليك عند اللهف و قدم المسألة لله عز و جل في أمري قبل حلول التلف و شماتة الأعداء فبك بسطت النعمة علي و اسأل الله جل جلاله لي نصرا عزيزا و فتحا قريبا فيه بلوغ الآمال و خير المبادي و خواتيم الأعمال و الأمن من المخاوف كلها في كل حال إنه جل ثناؤه لما يشاء فعال و هو حسبي وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ في المبدإ و المآل .

آن گاه بر بالاى آن نهر يا غدير برآيد و اعتماد بر يكى از وكلاى حضرت نمايد: يا عثمان بن سعيد العمرى، يا ولد او محمد بن عثمان، يا حسين بن روح يا على بن محمد السمرى، و يكى از اين جماعت را ندا كند و بگويد:

يا فلان بن فلان سلام عليك أشهد أن وفاتك في سبيل الله و أنك حي عند الله مرزوق و قد خاطبتك في حياتك التي لك عند الله عز و جل و هذه رقعتي و حاجتي إلى مولانا ع فسلمها إليه فأنت الثقة الأمين (49)پس نوشته را در چاه يا نهر اندازد كه حاجت او برآورده مى‏شود.

واسطه بودن نواب اربعه، در ايام غيبت صغرى و كبرى‏

و از اين خبر شريف، چنين مستفاد مى‏شود كه آن چهار شخص معظم، چنان كه در غيبت صغرى واسطه بودند ميان رعايا و آن جناب در عرض حوايج و رقاع و گرفتن جواب و ابلاغ توقعيات، در غيبت كبرى نيز در ركاب همايون آن جناب هستند و به اين منصب بزرگ، مفتخر و سرافرازند.

پس معلوم شود كه خوان احسان وجودم و كرم و فضل و نعم امام زمان (عليه السلام) در قطرى از اقطار ارض، براى هر پريشان درمانده و گم گشته و امانده و متحير نادان و سر گشته حيران، گسترده است، و باب آن باز، و شارعش عام؛ با صدق اضطرار و حاجت، و عزم با صفاى طويت و اخلاص سريرت؛ اگر نادان است، شربت عملش بخشند، و اگر گم شده است، به راهش رسانند، و اگر مريض است، لباس عافيتش پوشند.

سيد بن طاووس رحمه الله عليه در كشف المحجه فرموده در ضمن وصاياى به فرزندش محمد كه: چون خبر ولادت تو به من رسيد، و من در مشهد حسين (عليه السلام) بودم؛ برخاستم در حضور خداوند جل جلاله در مقام ذل و انكسار، و شكر براى آنچه مرا تشريف نمودند از ولادت تو - از سرور و نيكى‏ها - و گرداندم تو را به امر خداوند جل و جلاله، بنده مولاى ما مهدى (عليه السلام) و تو را معلق كردم بر او؛ و چه بسيار شده كه محتاج شديم در وقت نزول حادثه‏اى كه براى تو شد به سوى آن جناب، و ديدم آن جناب را در چندين مقامات در خواب، كه خود، متولى شد قضاى حوايج تو را با انعام بزرگى در حق من و در حق تو كه نمى‏رسد وصف كردن آن؛ پس بوده باش در موالات آن جناب، و وفا كردن از براى او و تعلق خاطر او، به قدر مراد خداوند جل جلاله و مراد رسول و مراد پدران او و مراد آن جناب (عليه السلام) از تو.

و مناسب است كه ختم كنيم اين مقام را به ذكر يكى از توسلات مأثوره مجربه:

شيخ ابو عبدالله، سلمان بن حسن صهرشتى، تلميذ شيخ طوسى رحمه الله عليه در قبس المصباح - چنان كه در بحار نقل كرده - ذكر نموده كه شنيدم از شيخ ابو عبدالله، حسين بن حسن بن بابويه رحمه الله عليه - در رى، سال 440 - كه روايت مى‏كرد از عم خود، ابى جعفر، محمد بن على بن بابويه رحمه الله عليه؛ گفت: خبر داد مرا بعضى از مشايخ قميين كه وارد شد بر من اندوه سختى، و طاقتم سست و ضعيف شد و آسان نبود در نفسم كه آن را افشا كنم براى احدى از اهل و اخوان خودم؛

پس خوابيدم در حالتى كه چنين مغموم بودم؛ پس ديدم مردى را كه خوش رو و با جامه نيكو و بوى خوش بود، كه گمان كردم او را بعضى از مشايخ قميين كه در نزد ايشان قرائت مى‏كردم (درس مى‏خواندم)؛ پس در نفس خود گفتم: تا كى رنج و مشقت كشم از هم و غم خود، و افشا نكنم آن را از براى او احدى از برادران خود؟ و اين شيخى است از مشايخ علما؛ اين را براى او ذكر مى‏كنم؛ پس شايد بيابم در نزد او فرجى.

پس او ابتدا كرد به من و فرمود: مراجعه كن در آنچه به آن گرفتار شدى ، به سوى خداوند تبارك و تعالى، استعانت بجوى به صاحب الزمان (عليه السلام)، و او را براى خود مفزع بگير؛ زيرا كه او نيكو معينى است.

و اوست عصمت اولياء مؤمنين خود.

آن گاه دست راست مرا گرفت و گفت: او را زيارت كن و سلام كن بر او، و تقاضا كن از او كه شفاعت كند براى تو در نزد خداوند عزوجل در حاجت تو!

پس گفتم به او: تعليم كن به من كه چگونه بگويم! پس به تحقيق، همى كه در او هستم، از خاطر من برد هر زيارت و دعا را.

پس آهى سرد بركشيد و گفت: لا حول و لا قوه الا بالله و به دست خود، سينه مرا مسح كرد و گفت: خدا كافى توست و بر تو باكى نيست؛ تطهير كن و دو ركعت نماز به جاى آور آن گاه بايست در حالتى كه رو به قبله باشى در زير آسمان بگو:

سلام الله الكامل التام الشامل العام و صلواته الدائمه و بر كاته القائمه التامه على حجه الله و وليه فى ارضه و بلاده و خليفته على خلقه و عباده سلاله النبوه و بقيه العتره و الصفوه صاحب الزمان و مظهر الايمان و ملقن احكام القرآن و مطهر الارض و ناشر العدل فى الطول و العرض و الحجه القائم المهدى و الامام المنتظر المرضى المرتضى و ابن الائمه الطاهرين الوصى ابن الاوصياء المرضين الهادى المعصوم بن الهداه المعصومين.

السلام عليك يا امام المسلمين و المومنين! اسلام عليك يا وارث علم النبيين و مستودع حكمه الوصيين! السلام عليك يا عصمه الدين! السلام عليك يا معز المومنين المستضعفين! السلام عليك يا مذل الكافرين المتكبرين الظالمين! السلام عليك يا مولاى صاحب الزمان! السلام عليك يابن رسول الله! السلام عليك يابن اميرالمؤمنين! السلام عليك يابن فاطمه الزهراء سيده نسا العالمين! السلام عليك يابن الائمه الحجج المعصومين و الامام على الخلق اجمعين! السلام عليك يا مولاى سلام مخلص لك فى الولايه! اشهد انك الامام المهدى قولا و فعلا؛ و انك الذى تملا الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا؛ فعجل الله فرجك و سهل مخرجك و قرب زمانك و كثر انصارك و اعوانك و انجز لك ما وعدك و هو اصدق القائلين؛ و نريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين؛ يا مولاى! يا صاحب الزمان! بابن رسول الله! حاجتى كذا كذا، فاشع لى فى نجاحها؛ فقد توجهت اليك بحاجتى، لعملى لن لك عند الله شفاعه مقبوله و مقاما محمودا فبحق من اختصكم بامره و ارتضاكم لسره و بالشان الذى لكم عند الله بينكم و بينه سل الله تعالى فى نجح طلبتى و اجابه دعوتى و كشف كربتى و به جاى لفظ كذا كذا، حاجت خود را ذكر كن و بخواه آنچه مى‏خواهى!.

گفت: پس بيدار شدم در حالتى كه يقين داشتم به فرج، و از شب مقدارى مانده بود كه وسعتى داشت، پس مبادرت كردم و نوشتم آنچه را به من آموخته بود - از خوف آن كه آن را فراموش كنم - آن گاه تطهير كردم و به زير آسمان در آمدم و دو ركعت نماز كردم؛ در ركعت اول، بعد از حمد - چنان كه براى من تعيين نمود - انا فتحنا لك فتحا مبينا را خواندم، و در دوم، بعد از حمد، اذا جاء نصر الله و الفتح را؛ پس چون سلام گفتم، برخاستم - در حالتى كه رو به قبله بودم - و زيارت كردم؛ آن گاه حاجت خود را خواستم و استغاثه كردم به مولاى خود، صاحب الزمان (عليه السلام)؛ آن گاه سجده شكر كردم؛ طول دادم در آن دعا را، تا آن كه ترسيدم فوت شدن نماز شب را.

آن گاه برخاستم و نماز مقررى خود را خواندم و مشغول شدم به تعقيب بعد از نماز صبح، و نشستم در محراب خود و دعا مى‏كردم... قسم به خدا كه آفتاب طلوع نكرد، تا آن كه فرج من از آنچه در آن بودم رسيده، و عود نكرد به من مثل آن، در بقيه عمر من، و ندانست احدى از مزدم كه چه بود آن امرى كه مرا درهم انداخت، تا امروز؛ و منت مر خداى راست؛ و له الحمد كثيرا.

سيد بن طاووس رحمه الله عليه اين زيارت را در مصباح با اختلاف جزيى و بدون تعيين سوره، و شيخ كفعمى در بلد الامين با سوره نقل كرده، و پيش از نماز و زيارت، غسلى نيز ذكر كرده است (50).

باب هشتم: در ذكر پاره‏اى از زمان‏ها و اوقات مخصوص به امام عصر (عجل الله تعالى فرج الشريف) و تكليف رعايا در آنها نسبت به آن جناب‏

عدد آنها هشت است؛

اول: شب قدر، بلكه هر سه شب مردد؛ يعنى شب 19 و 21 و 23 ماه رمضان؛

دوم: روز جمعه؛

سوم: روز عاشورا؛

چهارم: از وقت زرد شدن آفتاب تا غروب آن، در هر روز؛

پنجم: عصر دوشنبه‏ها؛

ششم: عصر پنجشنبه؛

هفتم: شب و روز نيمه شعبان؛

هشتم: روز نوروز.

اول: شب قدر، كه شب بروز و ظهور قدر و منزلت و ميمنت و سلطنت و عظمت و جلالت امام عصر (عليه السلام) است؛ در تفسير على بن ابراهيم به چند سند معتبر از حضرت باقر و صادق و كاظم (عليهم السلام) روايت كرده كه در تفسير آيه مباركه فيها يفرق كل امر حكيم (51)فرمودند كه: خداوند تقدير مى‏كند هر امرى را از حق و باطل و آنچه مى‏شود در اين سال.

و از براى خداوند است در آن بداء و مشيت، كه پيش اندازد آن چه را بخواهد و مى‏دهد آن را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و مى‏دهد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به اميرالمؤمنين (عليه السلام) و مى‏دهد آن را اميرالمؤمنين به ائمه (عليهم السلام)، تا اين كه مى‏رسد به صاحب الزمان (عليه السلام) و شرط مى‏كند در آن، بداء و مشيت و تقديم و تاخير را.

و نيز روايت كرده كه: خداوند تقدير مى‏كند در شب قدر، آجال و ارزاق را و هر امرى كه حادث مى‏شود، از موت و حيات، يا ارزانى و گرانى، يا خير يا شر... نازل مى‏شود ملائكه و روح القدس بر امام زمان (عليه السلام) و مى‏دهند به او آنچه را كه نوشتند از اين امور.

و نيز روايت كرده كه جناب باقر (عليه السلام) فرمود: مخفى نمى‏شود بر ما شب قدر، زيرا كه ملائكه طواف مى‏كنند به ما در آن شب.

و شيخ صفار در بصائر الدرجات روايت كرده از داوود بن فرقد كه گفت: سؤال نمودم از او - يعنى صادق (عليه السلام) - از قول خداوند عزوجل: (انا انزلنا فى ليله القدر و ما ادريك ما ليله القدر) (52)؛

فرمود: نازل مى‏شود در آنچه مى‏شود در اين سال، از موت يا ولادت.

گفتم به او: به سوى كه نازل مى‏شود؟

فرمود: به سوى كه شايد باشد؟ (53) به درستى كه مردم، اين شب را در نماز و دعا و مسالت‏اند و صاحب اين امر، در شغلى است؛ نازل مى‏شود ملائكه به سوى او به جهت امور سال، از غروب آفتاب تا طلوع.

و نيز روايت كرده از عبدالله بن سنان كه گفت: سوال كردم از آن جناب، از نصف شعبان؛

پس فرمود: در نزد من، از آن چيزى نيست، ولكن هر گاه شب نوزدهم از ماه رمضان شد، تقسيم مى‏شود در آن، ارزاق، و نوشته مى‏شود در آن، آجال، بيرون مى‏آيد در آن، برات و منشور حاج، و خداوند نظر لطف مى‏فرمايد به سوى بندگان خود؛ پس مى‏آمرزد ايشان را، مگر شارب خمر.

پس هر گاه شب بيست و سوم شد، جدا مى‏شود در آن، هر امر محكمى؛ آن گاه به پايان مى‏رسد و امضا كرده مى‏شود.

گفتم: به كى مى‏رسد؟

فرمود: به سوى صاحب شما؛ يعنى امام شما.

در خبر حارث بن مغيره بصرى فرمود: نوشته مى‏شود در آن شب قدر، قافله حاج، و آنچه مى‏شود در آن سال، از طاعتى يا معصيتى يا مردنى يا حياتى...، آن گاه مى‏افكند آن را به سوى صاحب الارض (عليه السلام).

حارت بن مغيره سوال كرد كه: صاحب ارض كيست؟

فرمود: صاحب شما.

و علامه مجلسى رحمه الله عليه در زاد المعاد فرمود: از بعضى احاديث، ظاهر مى‏شود كه هر سه شب، قدرند و در شب اول، تقدير امور مى‏شود و در شب دوم، به كثرت دعا و عبادت، ممكن است بعضى تغيير بيابد و در شب سوم، حتم مى‏شود و تغيير نمى‏يابد يا بسيار كم تغيير مى‏يابد؛ بلا تشبيه، مانند حكم پادشاهان كه اول تعليقه مى‏شود و تغييرش آسان است، بعد از آن ثبت دفاتر مى‏شود و تغييرش دشوارتر است، اما به مهر آنان كه مزين نگرديده، باز ممكن است تغيير بيابد، و چون به مهر آنان رسيد، به منزله حتم است و تغييرش در نهايت سختى است.

و نيز در مقام ذكر مرغبات عبادت در شب قدر فرموده: چون حضرت صاحب الامر (عليه السلام) در تمام اين شب، با ملائكه مقربين محشور است، و فوج فوج به خدمت او مى‏آيد و بر او سلام مى‏كند و تقديرات كه براى او و ساير خلق شده است و بر او عرض مى‏كنند، سزاوار نيست در چنين شبى، تاسى به امام خود نكنند و به غفلت به سر آورند.

و نيز از فوائد عبادت آن شب شمرده كه: چون تقديرات جميع امور - از عمر و مال و فرزند و صحت و توفيق اعمال خير و ساير امور - در اين شب مى‏شود، اصلاح تمام احوال سال، در ديوان اشقيا نوشته (شده) باشد، و در اين شب، تغيير يابد و از زمره سعادتمندان نوشته شود؛ چنان كه اين مضمون، در اكثر دعاها و احاديث معتبره وارد شده است.

بنابر آنچه در گذشته ذكر شد - كه دعا براى آن جناب را بايد و قدم داشت بر دعاى براى نفس خود، و در اين شب مشغول است به آن امر عظيم الهى كه در اخبار گذشته و غير آن اشاره شد به آن - بهترين دعاها طلب نصرت و اعانت و حفظ الهى است براى آن جناب؛ چنان كه گذشت كه در شب بيست سوم، در جميع حالات - چه در ركوع، چه در سجود و چه نشسته يا ايستاده بلكه در ساير اوقات - بايد خواند آن دعا را كه مضمونش پس از حمد خداوند و صلوات بر رسول و آلش (عليهم السلام)، اين بود كه:

بار خدايا! در اين ساعت و هر ساعتى، ولى و حافظ و قائد و ناصر و راهنما و معين حجه بن الحسن المهدى (عليه السلام) باش.

پس از آن، توسل و استغاثه به آن جناب، و طلب اعانت و شفاعت در انجام آنچه مى‏خواهد و بايد به دست مبارك او جارى شود و به نظر انور او بگذرد، و تضرع و انابه، كه نظر لطف و رافت خود را از بر ندارد و به وسيله‏اى خود را به نيكى در نزد آن جناب و ذكور نمايد كه او آنچه سزاوار بزرگى است، در اين شب - كه زمام امور به دست قدرت الهيه اوست - به او رفتار نمايد.

دوم: روز جمعه كه از چند جهت اختصاص و تعلق دارد به امام عصر (عليه السلام)؛

يكى آن كه ولادت با سعادت آن جناب در آن بوده؛ چنانكه در باب اول ذكر شد؛

و ديگر آن كه ظهور موفور السرور آن حضرت در آن روز خواهد بود، و ترقب و انتظار فرج، در آن روز، بيشتر از روزهاى ديگر است؛ چنانكه در برخى از اخبار، تصريح به آن شده، و در زيارت مختصه به آن جناب در روز جمعه است كه:

يا مولاى! يا صاحب الزمان! صلوات الله و على آل بيتك! هذا يوم الجمعه و هم يومك المتوقع فيه ظهورك و الفرج فيه للمومنين على يديك....

يعنى: اى آقا من ! اى صاحب الزمان، كه درود خداوند بر تو و آل بيت تو باد! اين روز جمعه است و آن روز تو است كه انتظار كشيده مى‏شود در آن، ظهور تو و فرج مومنين بر دست جناب تو.

و من - اى آقاى من! - در آن ميهمان تو هستم و پناه آورده به تو، و تويى آقاى من، كريم و از اولاد كريمان، و مامورى به پناه دادن؛ پس مرا مهمانى كن و پناه ده!....

سيد بن طاووس رحمه الله عليه در جمال الاسبوع از حضرت كاظم (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود به محمد بن سنان در روز جمعه كه: آيا خواندى در اين روز، واجب از دعا را؟

پرسيدم كدام است؟

فرمود، بگو: السلام عليك ايها اليوم الجديد المبارك (المتبارك خ) الذى جعله الله عيدا لاوليانه المطهرين من الدنس الخارجين من البلوى المكرورين مع اوليانه المصفين من العكر الباذلين انفسهم فى محبه اوليا الرحمن تسليما... (54)

يعنى: سلام بر تو باد اى روز تازه مباركى كه گردانده او را خداوند عيد از براى دوستان خود كه پاك شدگانند از قذرات و بيرون شدگانند از فتنه، و رجعت كنندگانند با اولياى او (عليهم السلام) و تصفيه شدگانند از درد و كثافات عقايد و اعمال قبيحه، و بذل كنندگان جان‏هاى خود را در محبت اولياى خداوند.

علامه مجلسى رحمه الله عليه در بحار نقل كرده از كتابى قديم، از تاليفات قدماى علماى ما كه: چون نماز صبح را خواندى در روز جمعه، ابتدا كن به اين شهادت، آن گاه به صلوات بر محمد و آل او (عليهم السلام) و آن دعايى است طولانى، و بعضى از فقرات آن اين است:

اللهم كن لوليك فى خلقك و ليا و حافظا و قائدا و ناصرا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه منه طولا و تجعله و ذريته فيها و الائمه الوارثين و اجمع له شمله و اكمل له امره و اصلح له رعيته و ثبت ركنه و افرغ الصبر منك عليه حتى ينتقم...؛ اللهم اكفه هول عدوه و انسهم ذكره و ارد من اراده و كد من كاده و امكر بمن مكره به واجعل دائره السوء عليهم؛ اللهم فض جمعهم و فل حدهم و ارعب قلوبهم و زلزل لقداهم و اصدع شعبهم و شتت امرهم فانهم اضاعوا الصلوات و اتبعوا الشهوات و عملوا السيات و اجتنبوا الحسنات فخدهم بالمثلات و ارهم الحسرات انك على كل شى قدير (55).

زيارت امام عصر (عليه السلام) در روز جمعه‏

و سيد جليل، على بن طاووس در جمال الاسبوع اين زيارت را براى حضرت حجت (عليه السلام) در روز جمعه نقل فرموده:

السلام عليك يا حجه الله فى ارضه! السلام عليك يا عين الله فى خلقه! السلام عليك يا نور الله الذى يهتدى به المهتدون و يفرج به عن المومنين! السلام عليك ايها المهذب الخائف! السلام عليك ايها الوالى الناصح! السلام عليك يا سفينه النجاه! السلام عليك يا عين الحياه! السلام عليك صلى الله عليك و على آل بيتك الطيبين الطاهرين! السلام عليك عجل الله لك ما وعدك من النصر و ظهور الامر! السلام عليك يا مولاى انا مولاك عارف باوليك و اخريك اتقرب الى الله تعالى بك و بال بيتك و انتظر ظهورك و ظهور الحق على يديك و اسال الله ان يصلى على محمد و آل محمد و ان يجعلنى من المنتظرين لك و التابعين و الناصرين لك على اعدائك و المستشهدين بين يديك فى جمله اوليائك؛ يا مولاى! يا صاحب الزمان! صلوات الله عليك و على آل بيتك! هذا يوم الجمعه و هو يومك المتوقع فيه ظهورك و الفرج قيه للمومنين على يديك و قتل الكافرين بسيفك و انا - يا مولاى! - قيه ضيفك و جارك و انت - يا مولاى - كريم من اولاد الكرام و مامور بالضيافته و الاجاره فاضعفى و اجزنى، صلوات الله عليك و على اهل بيتك اطاهرين!.

و سيد بن طاووس رحمه الله عليه بعد از نقل اين زيارت مى‏فرمايد: و من اين شعر را مى‏خوانم بعد از اين زيارت:

نزيلك حيث ما اتجهت ركابى و ضيفك حيث كنت من البلاد

يعنى به هر جا كه شترم متوجه شد و مرا ببرد و فرود آورد، من به در خانه احسان و نعمت تو فرود آمده‏ام و ميهمان خوان جود و كرم جناب توام در هر شهر و دهكده كه باشم (56).

و نيز مستحب است دعاى ندبه معروفه - كه متعلق است به آن حضرت، و در حقيقت، مضامين آن، سوزنده دلها، و شكافنده جگرها، و ريزنده خون، از ديدگان آنان است كه اندكى از شربت محبت آن جناب نوشيده، و تلخى زهر فراق او به كامشان رسيده باشد - در روز جمعه خوانده شود، بلكه در شب آن نيز؛ چنانكه در يكى از مزارات قديمه كه مؤلف آن، معاصر سيخ طبرسى - صاحب احتجاج - است، روايت شده است.