خورشيد مغرب

محمد رضا حكيمى

- ۱۹ -


3- تعاليم مقاومت آموزان

اين سنگربانى وحضور حماسى در برابر جباران، واين عينيتِ مقاومت در برابر طاغوتيان وستمگران، جزءِ ماهُوى مذهبِ ماست، وجزءِ نهاد توحيد است. حكومت بر انسان، (عهد خدايى) است. وعهد خدا به ظالمان نمى رسد. اين است كه قبول حكومت ظالم، در مذهب ما نقض توحيد است. بنابراين، در مذهب ما، حكومت ظالم، براى يك لحظه هم قابل قبول نيست. در اينجا براى تَنُّبه افكار وتوجُّه اذهان- بويژه اذهان متدّينينِ ساده انديش وغافل از امور حكومت دينى وسياست شرعى- سخنى بزرگ وتعليمى عظيم، از هشتمين پيشواى مقاومت آموز، امام ابو الحسن على بن موسى الرّضا(عليه السلام)، نقل مى كنيم، سخنى وتعليمى كه قاطعيت وعظمت آن، در بُعد حضور اجتماعىو مقاومت تكليفى، جز در مكتب پيامبران وامامان، درهيچ مذهبى ومكتبى، يافت نمى شود. امام مى فرمايد:

اِنَّ الاِمامَةَ خَصَّ اللهُ- عزَّوجَلّ- بها ابراهيمَ الخليل، بعدَ النُّبُوَّةِ والخُلَّة، مرتبةً ثالِثةً، وفضيلَةً شَرَّفَهُ بِها، واَشادَ بِها ذِكْرَهُ، فقالَ:(اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِماماً). فقالَ الخليلُ- عليه السَّلام- سُروراً بها: (ومِن ذُرِيتى؟) قالَ اللهُ تَبارَكَ وتَعالى: (لا ينالُ عَهدى الظّالمين).. فَاَبْطَلَتْ هذِهِ الآيةُ اِمامَةَ كُلِّ ظالِمٍ، الى يومِ القيامة.(1)

- امامت، مقام ومرتبه اى است كه خداوند متعال، به ابراهيم خليل داد، پس از مقام نبوت وپيامبرى، ومقام خُلَّت ودوستى. خداوند امامت را، به عنوان مقام سوم، به ابراهيم داد، واو را بدين فضيلت برترى بخشيد، وبه نام افتخار بزرگ ابراهيم از آن ياد كرد: (من تو را اى ابراهيم، امام مردم قرار دادم). ابراهيم(عليه السلام)، از اِعطاى اين مقام، چنان شادمان گشت كه گفت:(واز ميانِ فرزندانم؟) (يعنى: از ميان فرزندان واعقاب من نيز كسانى امام خواهند بود؟). خداوند متعال فرمود: (پيمان من(امامت)، به دست ستمكاران سپرده نخواهد گشت)(يعنى در ميان فرزندان تو اگر كسانى گناهكارى را، تا روز قيامت، نفى ورد كرده است.

واين است راز گسترش آن اعتقاد مترقى وشور گستر: رد هر حكومت ظالى، و(نه) گفتن به هر جبار وستمگرى. حكومتِ كسى كه (رَبّانى) نباشد، يعنى: حاملِ (عهد خدا) نباشد، از نظرِ يك مسلمان شيعى مردود است، چنين كسى نمى تواند پيش افتد، وامام باشد، وحكومت كند. اين است كه شيعه، زير بار هيچ حكومتى نمى رود، مگر ولايت وحكومت معصوم. ودر عصرِ غيبت معصوم، ولايت وحكومت نايب معصوم. يعنى: در عصرِ غيبت امام نيز، انسان مؤمن، نبايد قدر خود را بكاهد، وتن به هرحاكمىو حكومتى بدهد، وحكم هر شاهى يا اميرى يا رئيسِ جمهورىرا بخواند، بلكه بايد حاكميتى را بپذيرد كه به گونه اىمتصل به امام معصوم باشد، يعنى: همان حاكميت خداوند.

واين اصل عقيدتى كه ياد شد، مترقى ترين، انسانى ترين، ووالاترين، فلسفه سياسى، در تاريخ بشر است، زيرا اين فلسفه سياسى فرياد مى زند كه انسان چنان با ارزش وبا منزلت وبا كرامت است كه نمى تواند ونبايد هيچ حكومت وحاكميتى را برتابد، مگر حكومت وحاكميتِ خدا را.

واين اعتقاد وجهان نگرى، مايه بزرگترين افتخارات است براى ما، در تاريخ طولانى زندگى انسان، در كره ارض. وهمين افتخار پر خروش است كه جامعه شيعه را به جوش مى آورد، وهر روز را براى او عاشورا، وهر زمين را براى او كربلا مى كند. وهمين است كه شهادتهاى ما را- تا هم امروز، وتا در ركابِ مهدى وظهور عدل جهانى- مضموندار مى سازد. وهمين است كه در جام نورانى خورشيد مىريزد، وبه هر سوى پراكنده  مى شود. وهمين است كه فجرها را، وشفقها را، با خون مُتَلأْلِئ حق، سرخْ فام وحماسه ساز، مى آرايد...

4- حضور ذهنى وعينى مقاومت

اين (مقاومت) كه از آن سخن مى گوييم، بايد همواره بماند، وزنده بماند. اين مشعل بايد، هميشه فروزان باشد، تا چنانچه زمينه هاى ظهور عدالت كلى، پديدار گشت، ومقدمات تحقق قسط الهى، در سراسر جهان بشرى روى نمود، هم ذهنيت مردم معتقد، وهم عينيت اجتماعى آنان، آمادگى كامل داشته باشد، وتا جامعه آنان، براى مبارزه با ظالمان جهان، وپايه گذارى حكومت عدلِ مهدى(عليه السلام)، وكمك رسانى به آن امام، وقرارگرفتن در صف ياران او(وچه بسا شهادت در ركاب او، كه آرزوى بزرگان بوده است) به پا خيزد.

اگر جماعتهاى شيعه(وجماعتهاى مسلمين، در صورتى كه در اين امر عظيم به ما بپيوندند)،در سازمانهاى تشكيلاتى، وصفوف مبارزاتى، ورده هاى نظامى قرار نداشته باشند، واز اينگونه اطلاعات وتمرينها وآمادگيها برخوردتر نباشند، به هنگام پيدايش مقدمات ظهور، وپيشامد حوادث ودرگيريهاى بزرگ، چگونه مى توانند در حركت پر خروش مهدى(عليه السلام) ويارانِ مهدى شركت كنند، وجزء سپاهيان او شوند، ودر جنگها ونبردهاى وسيع او سهمى داشته باشند، وبه يارى حقِّ مجسّم بشتابند؟ امام كه ظهور مى كند  بنابر احاديث- به مبارزه وجنگ مى پردازد، وجنگجو وسپاهى مى طلبد، وبجز آنچه با تأييد الهى انجام مى دهد(تا دل توده هاى مستضعف قوى گردد)، به نبردهاى متعارف نيز مى پردازد، جنگ مى كند، فتح مى كند، مناطق فتح شده را به نيروهاى خويش مى سپارد. وآنان بايد آن مناطق را حفظ واداره كنند وبا مهاجمان به نبرد برخيزند. مهدى، سپس به مناطق ديگر مى رود، وهمواره مى جنگد، وجنگهاى او مدتى به طول مى انجامد، حتى كسانى در ركاب او شهيد مى شوند(چنانكه در دعاها نيز آمده است كه خدايا، ما را از شهيدانِ ركاب مهدى قرار ده!) اين است روش مهدى(عليه السلام). اينكه برخى از مردم متدين، حتى پيرمردان، شمشيرى داشته اند، وهمواره آن را آماده نگاه مى داشته اند، براى چه بوده است؟ براى جنگ.

بنابراين، مقاومت بايد بجز بُعد اعتقادى وذهنى، بُعد عينى نيز داشته باشد، يعنى علاوه بر اينكه به عنوان يك اصل اعتقادى وذهنى در جامعه حضور دارد، بايد به عنوان يك وظيفه عملى وعينى- كه مقدمات آن تهيه شده باشد- نيز، هميشه حضور داشته باشد وفعال باشد، تا متصل شود، به مقدمات ظهور، ونبردهاى مردانه ووسيع آن ايام، وسپس استقرار حكومت مهدى(عليه السلام).

5- مقاومت در ابعاد تكليف

اكنون بايد به شناخت ابعاد بپردازيم. براى همواره مانى اين شالوده بزرگ، وهميشه افروزى اين مشعل زندگى ساز، ضرورى است كه به مسائلى چند درست بينديشيم، وبا آن مسائل، مسئولانه، روبرو بشويم. ما بايد راهها، زمينه ها، ابعاد، وعوامل مقاومت را بخوبى تشخيص دهيم، وامكانات را بدقت بشناسيم، تا در همه جا، حضور تكليفى خويش را حفظ كنيم، وتا عينيت جامعه ما، پيوسته عينيت(مقاومت) باشد وپايدارى، نه عينيت تسليم وخوارى. قرآن كريم، عينيت وواقعيت (جامعه مؤمن) را كه مى خواهد به (فلاح) برسد، با چهار مشخصه ترسيم كرده است:

(يا اَيها الَّذينَ آمَنوا، اصْبِرُوا، وصابِروا، ورابِطوُا، واتَّقوا اللهَ، لَعَلَّكُم تُفْلِحُون).

1-  اِصْبِرُوا: صبر كنيد وشكى با باشيد!

2-  صابِرًُوا: پايدارى ورزيد، وبا هواها وپستيها بستيزيد!

3-  رابِطُوا: حاضر يراق باشيد وبه پاسدارى بپردازيد!

4-  واتَّقُوا الله: از خدا پروا داشته باشيد!

راز فلاحو پيروزى جاويد جامعه مؤمن، همين چهار امر بزرگ است. اين آيه مبارك، ترسيم جامع عينيتِ مقاومت است، در بُعد خودسازى، وجامعه پردازى، وحماسه آفرينى، ونتيجه، لَعَلَّكُم تُفلِحُون است، تا به فلاح برسيد، (تا مگر شما برهيد).(2)

اينك به منظور برخوردارى از شناختى بيشتر، درباره مقاومت، به چند بُعد كه مقاومت در آنها ضرورى است- باختصار- اشاره مى كنيم:

1- بُعد ديندارى

بُعد نخست، از ابعاد مقاومت بُعد ديندارى است، يعنى كه هر كس بكوشد تا دين خود را- در اعتقاد ودر عمل- حفظ كند، مبانى عقيدتى خويش را، با تفكر وتأمل، وكسب آگاهيهاى سودمند، وشناختهاى درست، ودرسهاى لازم، استوار يازد. همچنين به اعمال تكليفى دين عمل كند، تا خويش را به عنوان فردى مؤمن وصديق نگاه دارد، ودر جامعه، به عنوان يك انسان متدين متعهد، حضور داشته باشد.(3) براى اين مقصود، هم بايد به درست كردن ومحكم ساختن ايمان اعتقادى بپردازد، وهم به تهذى ب قلب وباطن وتقوى وخودسازى، يعنى: ايمان وعمل.

2-  بُعد دين آموزى

بُعد دوم، آموختن دين ومبانى وتكاليف دين است به ديگران، وحفظ دين است در جامعه. مسلمان متعهد، بايد براى حفظِ دين در جامعه، وگسترش آن در اين سو وآن سو، وبقا وانتقالِ آن، وخوب فهماندن آن، به فرزندان ونزديكان به اشخاص ومحيطها، به كوشش برخيزد، ودر اين راه انبيايى از پاى ننشيند، تا بدينگونه هسته مقاومت جمعى ومركزيت قدرت دينى نيز همواره محفوظ بماند.

3- بُعد فرهنگى

بُعد سوم، نگهبانى وحراست فرهنگ دينى است در ميانِ افراد واجتماع لازم است كه به هر وسيله اى شده است، فرهنگ اسلامى ودينى، وسُنَن شيعى، در ميان جامعه زنده بماند، وهمواره نقش آفرين وجهت بخش باشد. مقصود از فرهنگ در اينجا، اعم است از مظاهر سنتى وعينى، وانگاره هاى ذهنى وفكرى.

4- بُعد اعتقادى (ايدئولوژيكى)

بُعد چهارم، تجديد همواره جهان بينى دينى است در سطح اجتماع. نظام فكرى دينى، بايد همواره، به صورت يك نظام فكرى نيرومند ومستدل، در ميدانهاى انديشه اجتماعى حاضر وحاكم باشد. در اين بعد، تكليف، عميق ودقيق است. بايد پيوسته آگاهانى تربيت شوند، كه از همه مكاتب فكرى،و مبانى ايدئولوژيكى آگاه باشند، ودر همه صحنه ها، ودر برابر پيدايشِ هر فكرى وكشفى ونظريه اى، مسائل را روشن كنند، وآسيب ناپذيرى حقايق دينى واعتقادى را نشان دهند، وحقيقت تفكر دينى را پاس دارند، واز حضور ونفوذ وفعال بودن آن حمايت كنند. آنچه در پانوشت صفحه 159 مورد اشاره قرار داديم، يعنى:

(نوآورى وتجديد در علم كلام واعتقادات)، يكى ازمراحل عمده اين بُعد است.

تأكيدهاى امام صادق (عليه السلام)، بر لزوم مناظره مذهبى واعتقادى وكسب در اين كار، وپرداختن تبحرداران به اين امر عظيم، بايد براى همه- بويژه حوزه هاى علميه- سرمشقى بزرگ باشد. بايد حوزه هاى مذهبى، فاضلانى خوش قريحه، خوش لفظ، خوش لهجه، خوش فكر، خوش قلب، خوشخو، دانا وقادر بر تفهيم ومناظره تربيت كنند، وبدين وسيله جوانان معصوم را، از دستبرد هر جريانِ فكرى، وانحراف اعتقادى محافظت نمايند. اين كسان بايد طرزِ سلوك با جوانان را نيز بدانند.

5- بُعد اقتصادى

بُعد پنجم، حفظ قدرت مالى، وامكانات اقتصادى اسلامى است.همه نهضتها وانقلابها واصلاحها، هم براى گسترش يافتن، وهم براى باقيماندن، نيازمند هزينه اند. جامعه نيز در مواردى نيازمند كمك مالى است. افراد نيز در مواردى نيازمند كمك مالى هستند. ديگر ابعادى كه ذكر كرديم، وذكر خواهيم كرد، همه وهمه، نياز به هزينه دارد. بنابراين، بقا وتكثير ثروتهاى سودمندِ عمومى، در ميان جامعه متدين، جزء وظايف است. ويكى ازابعادِ مقاومت، همين تمكن وتوانمندى مالى است. قرآن كريم، مال را مايه (قوام) وبر سر پايمانى شمرده است.(4) حفظ دين وفرهنگِ دينى وديگر مظاهر وشئون دين، وهمچنين گسترش وتبليغ آن، نيازمند قدرت مالى واقتصادى است. جامعه متدين بايد بكوشد تا از راه كار حلال  چه كشاورزى، چه صنعتى وچه ديگرِ راهها- توانگر وبا تمكن باشد، تا اين توانگرى وتمكن را، به هنگام لزوم، در خدمت نشر دين خدا وآرمانهاى والاى انسانى به كار گيرد.

6- بُعد سياسى

بُعد ششم، حضور ومقاومت سياسى است. با كناره گيرى از فعاليتهاى سياسى واز دست دادن پستهاى مديريت اجتماعى، هر گونه قدرتى، بمرور از دست مى رود، وكار به جايى مى رسد كه شما به احكام دين خود، حتى در سطح فرد، نتوانيد عمل كنيد. در مثل: نتوانيد فرزند خود را با فرهنگ دينى تربيت كنيد. نتوانيد از اجناس وارداتى كشورهاى ضد خدا وضد فضيلت مصرف نكنيد. نتوانيد ناموس دار باشيد و...

اگر متدينين، حضور سياسى- اجتماعى خود را از دست بدهند،(5) حضورهاى ديگر آنان نيز(حضور اعتقادى، سنتى، فرهنگى، عملى،و ..).، به انحراف كشانيده  مى شود، وبى محتوى مى گردد، وسپس از دست مى رود. نمى توان تصور كرد تكليفى كه در رابطه با لزوم مقاومت وپايدارى(بويژه در بُعد سوم، از ابعاد مذكور در قرآن كريم:(رابِطُوا))، بر دوش مردم متدين ومعتقد قرار دارد، بدون حضور وفعاليت سياسى- اجتماعى، عملى باشد وبه نتيجه برسد. متدينين، بايد در اين باره بسيار بيدار  وهوشيار باشند، وگول هيچ تبليغى را نخورند. دخالت در سياستِ حَقَّه، وشركت در سياست به قصد اداره جامعه بر اساس سياست حَقَّه، ونگاهدارى جامعه از انحراف، وحفظ دين خدا در اجتماع، وانتقال آن به نسلهاى آينده، وبه منظور پاكسازى وپاكدارى كشورهاى اسلامى از لوث آن به نسلهاى آينده، وبه منظور پاكسازس وپاكدارى كشورهاى اسلامى از لوث وجود بيگانگان واستعمارگران ومستشاران وجاسوسان، وبراى استقلال بخشى به سرزمينهاى قرآنى، واجراى عدالت وقسط، از افضل طاعات واعظمِ عبادات است، ودر سر لوحه تكاليف دينى جاى دارد، (كُونُوا قَوّامين بِالقِسط)(6) - برپاى دارندگان مقتدر داد ودادگرى باشيد.

7- بُعد نظامى

بُعد هفتم، بعد نظامى وقدرت مسلحانه است. دين اسلام هميشه، دعوت به قدرت وعزت كرده است. خود نيز از آغاز با قدرت وعزت وارد صحنه زندگى بشر شده است. اسلام جامعه متدين را، به داشتن قدرت نظامى ونيروى جنگى، تشويق فرموده است. اين فرياد قرآن است كه:

(وَاَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم، مِن قُوَّةٍ ومِن رِباطِ الخَيل).(7)

- تا مى توانيد نيرو جمع كنيد، وجنگ افزار واسبان آماده(وامروز خودروها وانواع وسايل جنگى ديگر، زمينى، هوايى، دريايى، پيشرفته وبسيار پيشرفته).

منطق قرآن اين است. در سخنان پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، در سخنان على(عليه السلام) وسخنان ائمه (عليه السلام) نيز، در اين باره ها، تعاليم ودستورات فراوان رسيده است.(8) اينها همه براى اين است كه مسلمانان، مقتدر باشند، وعزت- كه از آن خدا ورسول ومؤمنان است- همچنان كه از آنِ آنان ماند، ودين از موضه عزت وقدرت عمل كند، وديندار عزيز ونيرومند باشد، ودين خدا را با نيرومندى پاسدارى كند، وبگستراند.

شيعه اى كه معتقد است كه امامت از اصول واركان مذهبِ تشيع است، ولازمه اعتقاد به امامت، طرفدارى از اهل حق وعدالت، ومبارزه با اهل باطل وظلم است، چگونه ممكن است دست خالى باشد، نه به تمرين نظامى بپردازد ونه به تأمين نظامى؟ مگر ائمه نفرموده اند، سلحشور باشيد، ودر تمرينهاى نظامى وجنگى شركت كنيد! هر جا كه تمرين نظامى مى شود، فرشتگان در آنجا حاضر مى شوند.(9) اينها تعاليم امامانِ ما نيست؟

8- بُعد سازماندهى

بُعد هشتم، از ابعاد مقاومت، بُعد سازماندهى وايجاد تشكيلات است. بخوبى معلوم است كه هر گونه فعاليت اجتماعى، وتبليغات اعتقادى، وحضور سياسى، وكوشش نظامى در اجتماع، وقتى سودمند است كه از يك سازماندهى اصولى، ويك تشكيلات وسازماندهى، نيروها هدر مى رود، ومجاهدتها به نتايج عمده خود نمى رسد، وموضعگيرى ها پايدار نمى ماند، وباروها حراست نمى شود، وموقعيتها محفوظ نمى ماند. اگر اين ايمان عميق واين ايثار عجيب، كه در مردم متدين وجود دارد، در جريان يك سازماندهى نيرومند وتشكيلات قوى مورد استفاده قرار گيرد، وآگاهانه وبدرستى جهت داده شود، آيا چه نتايجى از آن، در راه اصلاح اجتماعات واشاعه خير وفضيلت، توان گرفت؟

بارى، جامعه دينى بايد به حضور تشكيلاتى معتقد گردد. متدينين بايد از شعبه بودن، وهر دسته اى جدا به كارى دست زدن، ونيروها را تلف كردن، دست بردارند، داراى روحيه تشكيلاتى گردند، وقويترين تشكيلات را، در درون خود پديد آورند. نظام اجتماعى اسلام، بر اساس عميق ترين روابطِ تشكيلاتى استوار شده است، حتى احكام فقهى اسلام، همواره، بر نظام تشكيلاتى وعملكردهاى اجتماعى مبتنى است. من اميدوارم متدينين از غفلتهاى گذشته به خود آيند، وبه ايجاد تشكيلات قوى وروابط تشكيلاتى درست روى آورند، كه اين وظيفه است. واين بُعدى است از ابعاد مقاومن تكليفى.

9- بُعد هنرى

بُعد نهم، از ابعاد مقاومت، بُعد هنرى ومظاهر القايى وتبليغى است. در اينجا مى خواهيم بر اين بُعد بسيار تأكيد كنم. حوزه هاى مذهبى وديانتى نبايد از آثار عظيم وقدرتهاى شگرف هنر وقدرت القاى هنرى غفلت ورزند. بُعد هنرى، در ابعاد مقاومت، بُعدى بسيار مؤثر است. اين بُعد همواره بايد زنده وفعال باشد. توجه به مسائل هنرى وذوقى بايد امرى جدى وتكليفى تلقى شود. پايه تبليغات صحيح نيز بر دوش همين بُعد قرار دارد. قرآن كريم خود، سرشار است از ابعاد هنرى واصول زيبايى. پيامبر اكرم وائمه طاهرين، همواره به اين مسائل توجه داشته اند، وبه اين مسائل توجه داده اند.آنان شعر متعهد را(يعنى شعرى كه در صراطِ مقاومت حركت كند)، پيوسته بزرگ داشته اند وتشويق كرده اند، حتى در ايام حج، در مِنى وعرفات، خواندن وشنيدن اينگونه شعر را تأييد وترويج نموده اند. پيشوايان دين، در عرضه هاى مذهبى، به جمال وزيبايى، وبُعد ذوقى وهنرى، توجه بسيار نشان داده اند. بايد متدينين ما، از اين امر غفلت نكنند. وبايد كارگزاران جامعه اسلامى، به تأمين همه جانبه، وتوسعه اصولى مبانى هنرى، ومظاهر تبليغى والقايى، وعلوم وفنون لازم در اين باره، توجه خاص داشته باشند. اين نيز يكى ازابعاد مقاومت تكليفى است.

10- بُعد زمانگرايى مثبت

دهمين بُعد، از ابعاد مقاومت- كه در اينجا ياد شد- بُعد زمانگرايى مثبت است. خواص زمانى، در مقياس اجتماعاتِ بشرى، يك حقيقت متغير است كه درهر عصرى ونسلى ويژگيهايى دارد، وامورى نوين را آشكار مى سازد. چيزهاى نوينى كه در هر عصر نو پيدا  مى شود، چنين نيست كه همه محكوم ومردود باشد. اگر چيزها وآيينهاى نو، بخواهد سنتهاى درست واصالتهاى راستين را بفراموشانند بيقين بايد خود آنها به دست فراموشى سپرده شوند، اما چيزها وآيينها وروشهاى نو، هميشه، اينگونه نيستند. چه بسيارى از امكانات نو، ومسائل نو، وروشهاى نو، كه به هدفهاى مقدس ومقاومتهاى خدايى كمك مى رسانند. اين است كه در ابعاد مقاومت تكليفى، بايد همواره، به زمان وماهيت نوشونده زمان، واهميتهاى آن توجه كنيم. در رواياتِ دينى وتعاليم پيشوايان رسيده است كه فرزندان خود را به آيين نو، تربيت كنيد، وزمان را بشناسيد. مقصود از تربيت فرزندان به آيين نو، نوهايى است كه با ماهيت زمان همراه است، ومعارض با اصول نيست. اينگونه نوها را بايد شناخت وبايد مورد توجه قرار داد. بنابراين، بايد زمانگرا بود، وبه زمان حاضر وخواص آن اهميت داد، امام به صورت مثبت ودر راه پايدار ماندن اصول.

من در يادكرد اين 10 بُعد، از حد اختصار نگذشتم. براى روشن كردن هر يك از آنها، ونشان دادن رابطه آنها با تكليف دينى، بر پايه قرآن وسنت، وآوردن آيات واحاديث لازم- كه در اينجا براى رعايت اختصار ترك شد- رساله اى جدا بايد نوشت. اميد است همين اشارات، سودمند بيفتد، واز بركات خليفه خدا در زمين، حضرت ولى عصر- عجَّلَ اللهُ تعالى فرجَهُ الشّريف- كه اين رساله، به نام فرخنده آن پيشواى ربانى، ومصلح بزرگ جهانى، زيور گرفته است، اثرهاى خوب ببخشد.

6- ضرورت حاكميت دينى

هنگامى كه به اهميت (مقاومت)، و(ابعاد) آن توجه يافتيم، وهنگامى كه دانستيم كه وظيفه نگهبانى(دين خدا)، وسرپرستى امت، وحفظ موجوديت اسلام، در عصر غيبت، با (نايب امام) است، ابعاد وسيع اين تكليف بزرگ، هم در مورد نايب امام، وهم در مورد وظايف مردم ومسئوليتهاى جامعه نسبت به او، بخوبى دانسته  مى شود.

نايب امام، بايد دين خدا را، وميراث انبيا را، وفرهنگِ اسلام را، وحوزه مسلمين را، وعزت مؤمنين را، همه را، د رعصرِ خويش حراست كند، واين مجموعه را، به نسلهاى آينده برساند. مردم نيز بايد، در اداى اين تكاليف، همه گونه به او كمك كنند. وپر روشن است كه چنين وظيفه اى سنگين، جز با داشتن قدرت، عملى نيست. وداشتن قدرت جز با داشتن حاكميت شدنى نيست.

پيشتر ياد كرديم كه دين يك(نظانِ جامع) است، نه يك مشت موعظه واحكام، چه امكان اجرايى داشته باشد وچه نداشته باشد. بلكه در خود دين، ضمانت اجرايى آن، از طريق مقام رهبرى وقدرتِ مركزى، وتكاليف مسلمين، پيش بينى شده است. ديديم كه دين تربيت است وسياست. هدف تربيت اين است كه فرد، افكار واعمال خويش را، بر پايه اصولى خاص، استوار سازد. وهدف سياست اين است كه جامعه، افكار واعمال خويش را، بر پايه اصولى خاص استوار سازد. واز اينجاست كه تربيت وسياست، داراى اقسامِ گوناگون مى گردد: تربيت وسياست درست، تربيت وسياستِ نادرست، تربيت وسياست منحط، تربيت وسياست مترقى؛ تربيت وسياستِ وابسته، تربيت وسياست غير وابسته؛ تربيت وسياستِ دينى، تربيت وسياست غير دينى. وتربيت وسيايت غير دينى ممكن است تربيت وسياست ضد دينى باشد.

بنابر آنچه ياد شد، اگر قرار باسد تربيت وسياست دينى در جامعه اعمال شود، آيا جز از طريق در دست داشتن قدرت وحاكميت ممكن است؟ آيا  مى شود مقامات دينى، از نظر قدرتِ سياسى، هيچكاره باشند، وهيچ نيروى در اختيار نداشته باشند، وبا اين وصف، تربيت وسياست را- كه همان تربيت است در بُعدِ اجتماعى- بر طبق موازين دين مُجرى دارند، اين امر ممكن است؟ روشن است كه ممكن نيست. حضور دين در جامعه وفعال بودنِ آن، جز با حضور قدرت دينى ميسور نيست. وحضور قدرت دينى جز با حضور قدرت سياسى امكان پذير نيست. اين است كه حضور سياسى وكسب قدرت سياسى، براى حفظ حضور وقدرتِ دينى، وظيفه شرعى مى شود. واين است كه دين عينِ سياست است وسياست عينِ دين. واين است كه امامت ورهبرى از اصول است وجزءِ اعتقادات. ما كه امامت را جزء اصول دين مى دانيم چگونه مى توانيم تصور كنيم كه دين از سياست جدا باشد؟

به سخنى ديگر:(10) آيا لازم است تربيت دينى جامعه وجود داشته باشد يا نه؟ آيا  بايد نوباوگان بر طبق دين وموازين دين تربيت شوند يا نه؟ وآيا تربيت وفرهنگ پيرو حاكميت نيست؟ آيا اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوكِهِم(مردم بر آيين مراكز قدرت مى روند) شعارى معروف نيست؟ آيا اگر در جامعه قدرت دينى حاكم نباشد وتصميم گيرى در امور وشئون، با قدرت دين ين باشد، فرد مى تواند ديندار باشد، وديندار ماند، وبه همه تكاليف دينى عمل كند؟ قدرت غير دينى، همواره احكام واصول دينى را حذف مى كند. وفرد در چنين محيطى مجبور  مى شود كه اندك اندك او نيز از اصول واحكام خويش دست بردارد، زيرا در موارد بسيارى جز اين امكان ندارد، مگر سر به بيابانها بگذارد ودر غارها ومغاكها بزيد. در اين صورت نيز به تكليف شرعى عمل نكرده است، زيرا در برابر شيوع ظلم ولادينى نخروشيده است، وفرار را بر قرار ترجيح داده است. پيامبر اكرم فرموده است:

سِياحَةُ اُمَّتى، الَغَزْوُ والجِهاد.(11)

- درويشى وبيابانگردى از امت من نيست. امت من بايد اهل جهاد ونبرد باشند.

بارى، بخوبى روشن است كه بقاى دين وديندارى وعمل به مقررات دين- حتى در سطح فرد- متوقف است بر فعال بودنِ دين در جامعه واجرا شدن احكام آن. وفعال بودن دين در جامعه، وقتى است كه دين برنامه عملى جامعه باشد. واين، وقتى است كه دين حاكمين داشته باشد، يعنى قدرت سياسى در دست دين ورهبرى دينى باشد، يا دست كم، نظارت عامه ودقيق بر قدرتِ حاكم، با دين ومقاومت دينى باشد. اين، همان فلسفه عميق امامت ونيابت است در مذهب ما. در غير اين صورت، دين، كمكم، به صورت الفاظ تعارفاتى در مى آيد. حضور خود را بمرور از دست مى دهد. قدرت فرهنگى از دين ودينداران سلب  مى شود. مراكز آموزش وپرورش- از كودكستان تا دانشگاه- از قلمرو دين ونفوذ دين خارج مى گردد. وقتى چنين شد، تربيت دينى از ميان رخت بر مى بندد. مساجد نيز، اندك اندك، محدود  مى شود. حسينيه ها تعطيل مى گردد. دين تا درون خانواده ها عقب نشينى مى كند. خانواده ها نيز كم كم موفقيت خود را در تربيت دينى فرزندان از دست مى دهند، چون ميان وضع جامعه وتربيت خانه تضاد پيش مى آيد، واين تضاد سرانجام به نفع قدرت غالب- كه قدرت سياسى غير دينى است- تمام  مى شود. زيرا كه نوباوگان وارد جامعه مى شوند واز دوره كودكستان به بعد، با دوره اول دبستان، تحت تعليمات فرهنگ نظام حاكم قرار مى گيرند. وبدينگونه دين از درون خانواده ها نيز منزوى مى شود، وبه درون اطاقك وسجاده وكتاب دهاى پدربزرگ ومادر بزرگ مى خزد، واز آنجا- پس از مدتى- با آنان به گورستان برده دفن  مى شود. وچنين است عاقبت كنار كشيدن از تكاليف سياسى واجتماعى.(12)

يار صفحة:‌


(1) (اصول كافى)، كتابُ الحجة، (بابٌ نادرٌ جامعٌ فى فَضلِ الاِمام..)..

(2) ترجمه(نفسير طبرى)، ج1، ص 268.

(3) در فصل نهم نيز(صفحه 169 به بعد)، در اين باره مطالبى گذشت، نگريسته شود. در فصل سيزدهم نيز مطالبى چند كه تكميل كننده اين مسائل واين مباحث است، خواهد آمد. با هم ملاحظه شود.

(4) نساء: 5.

(5) بويژه حضورى كه هم اكنون، به دست آمده است.

(6) نساء:135.

(7) اَنفال:60.

(8) در فصل بعد نيز، در اين باره، سخن خواهيم گفت.

(9) در فصل بعد نيز، در اين باره، سخن خواهيم گفت.

(10) در فصل پيش مطالبى گذشت كه تأييد سخنان اين فصل است. ودر اينجا مطالبى ذكر مى شود كه تأكيد بر آنهاست. با هم ملاحظه شود.

(11) (وسائلُ الشّيعة)،ج11،ص10.

(12) مردم ما نمونه هاى اين وضع را در دوره آن دو ملعون مطرود ديدند.