مهدى منتظر

محمد جواد خراسانى

- ۱ -


سخن ناشر

السلام على الحق الجديد والعالم الذى علمه لا يبيد، السلام على محيى المؤمنين ومبير الکافرين، السلام على مهدى الامم وجامع الکلم... السلام على حجة المعبود وکلمة المحمود... السلام على ربيع الأنام وفطرة الأيام... السلام على بقية الله فى بلاده وحجته على عباده... السلام على المهدى...(1)

آفريدگار بزرگ نه تنها بشريت که سر تا سر جهان هستى را با جهت گيرى به سوى روشنى وکمال وتعالى آفريده است، ودر اين راه نه تنها همه ى قواى درونى وفطرت موجودات، که حتى بازتابهاى بيرونى هستى وقوانين حاکم بر روابط متعاکس آنها را نيز بر اين اساس استوار ساخته واين است راز آنکه واژه ى نغز (حق) را در جاى جاى سراى تدوين پس از جهان تکوين در جريان مى يابيم.

شايد براى وصول ودستيابى به هدف استوار الهى از آفرينش هستى وموجودات آن، از سرآغاز تکوين گرفته تا پايان سراى تدوين که به دست تواناى خاتم اوصياى الهى حضرت مهدى صاحب العصر والزمان (عليه السلام) تحقق خواهد يافت؛ انديشه وتدبر در اين واژه ى محورى رساترين وسيله وتاثير گذارترين باشت که هست، واژه اى که در همه جاى معارف الهى وعلوم اجتماعى در برابر چشمان تيز بين انديشوران ايستاده وهرگز کنار نمى رود.

مى بينيم خداوند متعال در کتاب هستى بخشش: قرآن کريم، خويشتن را به وصف زيباى (حق) مى ستايد:

(فتعالى الله الملک الحق لا اله الا هو رب العرش الکريم).(2)

پس برترى مر خداوند، پادشاه حق راست، نيست خدايى جز او، پروردگار عرش گرامى.

ومى فرمايد: (ذلک بأن الله هو الحق وأن ما يدعون من دونه هو الباطل).(3)

(اين بدان جهت است که خداوند همان حق است وهر آنچه جز او مى خوانند باطل است).

ومى بينيم در جاى ديگرى از همان کتاب بزرگ حکمت، از حق به عنوان معيار ومحور آفرينش ياد مى شود:

(ما خلق الله السماوات والارض وما بينهما الا بالحق).(4)

(نيافريده است خداوند آسمانها وزمين وآنچه در ميان آنها هست را جز بر اساس ومحور حق).

وباز مى بينيم خداوند متعال، خود در قرآن کريم، همان کتاب بزرگ، وبلکه هر آنچه از سوى او فرستاده شود را (حق) مى نامد:

(والذى اوحينا اليک من الکتاب هو الحق).(5)

(وآنچه ما بر تو فرو فرستاديم همان حق است).

(وان الذين اوتوا الکتاب ليعلمون أنه الحق من ربهم).(6)

(آنانى که کتاب به آنها داده شد هر آينه مى دانند که آن حق است واز سوى پروردگار).

وباز در مواردى ديگر دين استوار وآيين پايدار خود را حق مى نامد:

(... انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسى مصدقا لما بين يديه يهدى الى الحق والى صراط مستقيم).(7)

(ما کتابى را شنيده ايم که پس از موسى نازل گشته، پيشينيان خويش را تصديق دارد، (آن کتاب) به حق رهنمون مى گردد وبه صراطى مستقيم).

(وما لنا لا نؤمن بالله وما جاءنا من الحق).(8)

(وما را چه شده که ايمان نمى آوريم به خداوند وآنچه از حق که به سوى ما آمده است؟).

(يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق).(9)

(آن روز خداوند دين آنها را که همان حق است، به کمال ظهور وبروز خواهد رساند).

ودر همان کتاب آسمانى مى بينيم خداوند وعده هاى خويش را،(10) ملک وسيطره ى بر جهان هستى را،(11) وعرصه ى قيامت را،(12) وحتى دوزخ ونار را،(13) عين حق برشمرده است، واين همه مصاديق واژه ى زيباى (حق) در قرآن کريم است، که در روايات معصومين وکلمات گهربار اولياى وحى (عليهم السلام) نيز مصاديق بسيار ديگرى دارد که از جمله بر حضرت مولاى غريب ومظلوم صاحب العصر والزمان (عليه السلام) اطلاق گرديده است.

وگذشته از همه ى اينها فهم ودرک حق وحقيقت وحدود وريشه ها ومنتهاى آن در علوم گوناگونى از کلام وفلسفه گرفته تا حقوق وفقه واصول؛ محورى ترين بخش معارف مرتبط به علوم الهى وانسانى واجتماعى را تشکيل مى دهد.

راستى اين چه واژه شگفت انگيزى است که همه ى زيبايى ها وشکوفه هاى باغ هستى وحتى هستى بخش وآفريدگار آن را دلالت دارد، وبار نشانگرى آنها را بر دوش مى کشد؟

چگونه است که هر کجا مظاهر کمال وجلال الهى جلوه گراند؛ همانجا از واژه ى (حق) نشان مى بينيم وحتى شخصيت هاى برترى در اين عالم را حق، قول حق وهمطراز حق ناميده اند؟

آنچه با دقت در جاى جاى معارف الهى به نظر مى رسد آن است که: ذات قدوس حق تعالى جهان هستى را بر اساس قوانين ويژه ى تکاملى استوار ساخته است، وآفريدگان را درک وشعورى عطا فرموده تا با طى مسير مستقيم هدايت راه او را در پيش گيرند وبه رضوان او دست يابند، والبته در اين ميانه راهنمايان وپيشوايان بسيارى را در روزگاران گوناگون تعيين فرموده تا آموزه هاى او را به مردم برسانند، اينها همه روشن است، اما نکته ى مهمى که اينجا در حکمت بالغه ى الهى خودنمايى مى کند؛ جريان داشتن روح وجان او در جهان هستى است، واين روح الهى است که محور اساسى جهان هستى ومدار نور وتشعشعات انوار تابناک خداوندى بر عالمين است.

روحى که جلوه گرانى ويژه را مى طلبد که توان همراه داشتن آن عظمت بى نظير را داشته وبتوانند سايه اى از جلال وعظمت الهى در عالم تکوين وتدوين باشند، آن اندازه به او نزديک باشند که حق مطلق معرفى شوند، کلمه ى (حق) و(کلمة الله) باشند، چنانکه عيسى (عليه السلام) نيز اينگونه معرفى گرديد،(14) ويا همراه هميشگى وبيگانگان با او شناسانده شوند که حضرت مولا امير المؤمنين على مرتضى (عليه السلام) اين گونه معرفى گرديده ومى بينيم امام عصر حضرت مهدى منتظر (عليه السلام) نيز در موارد فراوانى از روايات وسخنان پيامبر ومعصومين (عليهم السلام) عين حق ناميده شده که او نه تنها مظهر تمام وکمال جلوه هاى جمال وجلال الهى، که بر پاى دارنده ى همه ى زيبايى ها وخوبى ها وکمالات در دار نکبت وبلاى دنياست، او بر پاى دارنده ى روشنايى ونور در ظلمتکده ى بزرگى است که تجاوزگران ورهپويان شيطان بساط جلوه هاى الهى اش را برچيده اند، او استوار کننده ى دادگرى وانصاف ومروت در بيدادگاهى به گستردگى جهان است که ستمکاران وغارتگران سايه ى بيداد، تباهى ونامردى بر آن گسترده اند، اوست که راه مستقيم خداوند را از ميانه ى کژراهه هاى انحراف وپستى وپليدى جدا ساخته وبه آرزومندان رهيابى به حضرت دوست مى شناساند، اوست که همه ى گنجينه هاى معنوى خداوند را بر دست راست وهمه خزائن مادى ذات اقدس اله را بر دست چپ گرفته است وبالاخره اوست که:

(يهدى الى الحق والى صراط مستقيم).(15)

(همگان را به سوى حق وحقيقت وبه سوى راه مستقيم هدايت رهنمون مى گردد).

اوست که: (يملأ الأرض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما وجورا).

(زمين را از دادگرى وعدالت سرشار کند، پس از آنکه سرشار از ستمگرى وبيداد شده باشد).

وروزگار اوست که اين نويد بزرگ الهى قرآن را بر روى زمين محقق سازد:

(الملک يومئد الحق للرحمن وکان يوما على الکافرين عسيرا).(16)

(آن روز است که سيطره وملک حق است وبراى خداوند، وآن روز است که بر کافران بسى دشوار خواهد بود).

به اميد آن روز.

نسب

آيت الله حاج شيخ محمد جواد خراسانى (رحمه الله) در سال 1331 ه-.ق در شهر مقدس مشهد در خانواده ى علم وفقاهت ديده به جهان گشود. جد وى مرحوم حاج شيخ حسين از علماى بزرگ حوزه ى مشهد بوده وهمانند پدر بزرگش (جد اعلا) مرحوم شيخ محمد صادق، در آستان مقدس امام رضا (عليه السلام) موقعيت والايى داشته است وبه همين خاطر، از طرف آستانه به (فاضل) ملقب شده وبه حاجى فاضل محولاتى مشهور مى شود واز آن پس اين لقب در ميان فرزندانش باقى مى ماند.

حاجى فاضل از مدرسان بنام ادبيات وسطوح در حوزه ى مشهد بوده ومرحوم آية الله آخوند خراسانى، ادبيات را نزد ايشان خوانده است.

پدر مولف، مرحوم حاجى شيخ محسن، معروف به حاجى فاضل نيز، از علماى بزرگ خراسان واز شاگردان خوب مرحوم آخوند خراسانى، سيد محمد کاظم يزدى وشريعت اصفهانى بوده وهمچون آقا ضياء عراقى وآقا سيد ابو الحسن اصفهانى درس استاد خود، مرحوم آخوند خراسانى را تقرير مى کرده است.

تحصيلات

در کودکى به همراه پدر ومادر به بخش محولات از توابع تربت حيدريه که موطن ييلاقى اجدادش بوده مى رود. تقاضاى اهالى واصرار آنان موجب ماندگارى والد ايشان در آن ديار مى شود. مولف، مقدمات را در همان جا، در محضر مرحوم والد، فرامى گيرد وبراى ادامه ى تحصيل مدت کوتاهى به شهرستان کاشمر وسپس راهى حوزه ى علميه ى مشهد مقدس مى شود. در مدرسه ى سعديه واقع در پايين پاى حضرت (هم اکنون جز صحن آزادى است) که توليت آن با عموى ايشان بوده است؛ سکنى مى گزيند ومشغول تحصيل مى شود.

تلاش بسيار او در امر تحصيل، او را از ديگر شاگردان مدرسه ممتاز مى سازد ودر رديف مدرسان خوب حوزه قرار مى دهد. پس از مدتى تحصيل وتدريس، خود را نيازمند حوزه اى بزرگتر، مانند حوزه ى قم که آن زمان با ورود آيت الله حائرى (رحمه الله) رونق گرفته بود ويا حوزه ى نجف مى بيند وسرانجام پس از مدتى ترديد، نجف را برمى گزيند وبراى کسب فيض به آن ديار مقدس مى رود.

در حوزه ى نجف، از محضر آيات عظام واستادان بزرگى همچون: آقا ضياء عراقى، اصطهباناتى، سيد محمود شاهرودى، سيد ابو الحسن اصفهانى وسيد حسين اصفهانى (داماد آقا سيد ابو الحسن، معروف به آيت الله داماد) بهره مى برد. با پشت کارى کم مانن در مدت کمتر از پنج سال، به مقام عالى اجتهاد دست مى يابد، به گونه اى که خود را بى نياز از حضور در درس استادان بزرگوار خويش مى بيند، به تحقيق وتدريس روى مى آورد وبا تلاشى مضاعف، اين عرصه را مى پيمايد ودر رديف فضلاى بنام حوزه ى نجف قرار مى گيرد.

از طرف مرحوم آيت الله قمى که آن زمان در حوزه ى کربلا بوده وبه ساماندهى واصلاح آن مشغول بوده؛ براى تدريس دعوت مى شود وبه حوزه ى کربلا مى رود. طولى نمى کشد که مرحوم آيت الله اصفهانى، مرحوم آيت الله داماد را به کربلا مى فرستد تا ايشان را متقاعد کند که حوزه ى نجف بيشتر به وجود ايشان نيازمند است وبايد به نجف برگردد، بالاخره ايشان هم مى پذيرند ودو مرتبه به نجف برمى گردند.

در نجف مرحوم شيخ آقا بزرگ تهرانى از ايشان دعوت مى کند در مجلسى که روزهاى پنج شنبه در منزل ايشان برگزار مى شود منبر بروند، با اين که در نجف منبر رفتن جزء برنامه ايشان نبوده است، ولى به خاطر نسبتى که با مرحوم آقا بزرگ داشته (داماد خاله ى مادرى) تقاضاى ايشان را مى پذيرد ومورد توجه فضلا وعلمائى که پاى منبر ايشان جمع بودند، قرار مى گيرد.

وخلاصه پس از هفت سال اقامت در نجف براى ديدار پدر ومادر ووابستگان به همراه خانواده وبه قصد بازگشتن به نجف، به ايران مى آيد. در اين بين ويزا وشناسنامه اش گم مى شود. پس از ديدار براى بازگشت به نجف، به تهران مى آيد تا شايد بتواند وسيله ى بازگشت خود را فراهم سازد. پس از مدتى تلاش، از اين که بتواند برگردد، نااميد مى شود. سرانجام به تقاضاى شمارى از متدينان تهران وبا تعهد به اين که زمينه ى کار تحقيق وتاليف را برايش فراهم سازند، در تهران رحل اقامت مى افکند وتا آخر عمر (ربيع المولود 1397 ه-ق) در راه تحقيق وتاليف وتبليغ، به تلاش مى پردازد. رحمت ورضوان خدا بر او باد.

زهد وساده زيستى

با اين که در خانواده ى کم وبيش مرفهى رشد کرده بود، ولى از همان ابتداى تحصيل سعى کرد از هر چيز که او را از مسير تحصيل باز دارد وبا عزت نفس وقناعت طبع ناسازگار باشد، خود را دور سازد. از اين روى وقتى به نجف اشرف آمد على رغم داشتن پيشينه ى علمى خانوادگى وپيوند دوستانه ى پدر با مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى که زمينه ى دسترسى به زندگى آرام وخوب را برايش مقدور مى ساخت، ولى عزت نفس وروح ساده زيستى که با آن انس گرفته بود؛ مانع از آن مى شد که بخواهد خود را به بيت ها ودستگاه حضرات آقايان، نزديک کند. از اين مى کرد وگاه مى شد که نان خالى هم نداشت. خود او در شرح زندگيش مى نويسد:

(پس از ازدواج ومسئوليت تکفل زن وفرزند، ناگزير شدم در کنار تدريس در حوزه ى نجف به کار وکسب نيز بپردازم. اشتغال من موجب اين شده بود که عده اى به مرحوم آقا سيد ابو الحسن اصفهانى اعتراض کنند که چرا فردى مانند فلانى، با اين سابقه ى علمى وفضل، بايد براى امرار معاش مجبور باشد کار کند. در نتيجه، يک روز آيت الله داماد به سراغم آمد ومرا به شدت از اين کار منع نمود وفرمود: اين کار شما موجب وهن آقا سيد ابو الحسن است).

اين روحيه ى ساده زيستى وعزت نفس، چنان او را ساخته بود که حتى در زمان استقرار در تهران، برخوردارى از شهرت علمى، داشتن مريدان فراوان ودر اختيار داشتن وجوهات بسيار؛ ذره اى در زندگى ساده ى خود تغيير پديد نياورد.

در شرح زندگى خود مى نويسد:

(آن زمان، نجف که جاى خود دارد، الان که سى وسه سال است در تهران هستم، هيچ گاه براى خانه ام شيرينى جات مثل پشمک وزولبيا وبستنى وچيزهايى مانند آن نگرفته ام. هيچ وقت حليم يا چلو کباب وامثالها نگرفته ام..)..

علاقه مندى به اهل بيت

يکى از نکته هاى برجسته در زندگى معنوى ايشان، توجه فوق العاده به مستحبات ودر ميان مستحبات به زيارت وتوسل به اهل بيت (عليهم السلام) است.

در مدتى که در نجف اشرف بود، جداى از زيارت هر روزه وپياده رفتن شبهاى چهارشنبه به مسجد سهله ومسجد کوفه، هفده بار از نجف به کربلا پياده براى زيارت مشرف شده است ويک بار هم از کربلا به نجف، وقتى هم که به ايران آمده ودر تهران مستقر شده بود چند بار پياده به همراه شمارى از رفقا از تهران به مشهد مقدس، براى امام رضا (عليه السلام) مشرف مى شود.

احياى فرهنگ شيعه وشعائر مذهبى از ديگر ويژگى هاى اين فقيه اهل بيت (عليهم السلام) است، بخش زيادى از نگارش ها وپژوهش هاى وى به احياء ومعرفى درست فرهنگ اهل بيت (عليهم السلام) اختصاص يافته است.

عشق وعلاقه ى او به اهل بيت (عليهم السلام) به حدى است که نخستين اثر خويش را به سروده هايى در مراثى اهل بيت (عليهم السلام) به نام کتاب (بينه ى رحمت) اختصاص مى دهد ونه تنها نوحه مى سرايد که خود نيز بر فراز منبر نوحه مى خواند که نوحه خوانى هاى وذکر مصيبت هاى او، از نقاط پر جاذبه ى منبرهاى او بوده است.

او در شرح زندگانيش به عنوان يک خاطره ى خوش از ايام تحصيل در نجف مى نويسد:

(سال اول بود که به نجف رفته بود. در نجف در ولادت هاى ائمه (عليهم السلام) آن چنان که در ايران بخصوص در مشهد مقدس مرسوم بود، جشن نمى گرفتند. فقط در عيد غدير آن هم خيلى مختصر، در کربلا همين هم نبود. از اين جهت، متاثر بودم تا اين که شب ولادت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) بود، به همراه يکى از شاگردانم در مدرسه مختصرى گرفتيم، من چند تا شعر خواندم، مورد استقبال واقع شد. در 13 رجب، مفصل تر وهمين طور، تا کار به جايى رسيد که از مدارس ديگر هم براى اجراى مراسمشان ما را دعوت مى کردند که به لطف الهى وتوجه امير المؤمنين (عليه السلام) توفيق ديگرى نيز نصيبم شد. من با اين که طبع شعر داشتم، ولى تا آن زمانها نتوانسته بودم جز چند بيت معدود، چيزى بسرايم، برپايى اين مواليد، موجب شد طبع شعر من به جوشش درآيد که به برکت آن توانسته ام تا کنون هزاران بيت شعر عربى وفارسى بسرايم. وخلاصه، تا زمانى که آنجا بودم اين مراسمها به بازار هم کشيده شده بود وچند سال پس از استقرارم در ايران که براى زيارت مشرف شده بودم، ديدم در همه جا مراسم، خيلى باشکوه گرفته مى شود).

نگارشها

تحقيق ونگارش همواره بخش زيادى از حيات علمى او را پر کده بود. وقتى که آخرين نگارش او به پايان رسيد، چشم از جهان فروبست. به هنگام نوشتن کتاب (الامامة عند الشيعة) که با سبکى نوين به موضوع امامت از نگاه قرآن مى پردازد؛ به مريضى سختى دچار مى شود. تنها آرزويش از خداوند اين است که او را تا پايان اين کتاب مهلت دهد که همان نيز شد وخداوند دعاى بنده اش را مستجاب کرد وپس از آن که تصحيح آخرين فرم کتاب به پايان رسيد، چند ساعت بعد به رحمت خدا رفت.(17)

ثمره ى اين همه کوشش وتلاش، چهل وشش اثر چاپ شده ونشده، در موضوعات گوناگون اسلامى شده که از اين قرارند:

قرآن وتفسير

1- (تفسير موضوعى قرآن) که مدت زيادى بدان اشتغال داشت، ولى متاسفانه موانعى پيش آمد که ادامه نيافت وهمچنان ناتمام ماند.

2- (کشف الآيات) به ترتيب لغات وحروف قرآن به همراه قسمتى از قبل وبعد آيه که بى نياز کننده از رجوع باشد.

3- (کشف اللغات) تفسير لغات قرآن به خود قرآن (ناتمام)

4- (کشف المطالب قرآن) که در حقيقت فهرست همان تفسير موضوعى است که مستقلا نيز اثر نفيسى است.

5- (کشف مطالب الآيات) که بيان کننده ى مطالب وبرداشت ها از هر آيه است.

تاريخ وحديث

1- (ظواهر الآثار) در بردارنده ى شصت باب از احاديث در اخلاق وآداب.

2- (نخبة القصار) کلمات قصار پيامبر (صلى الله عليه وآله) وامير المؤمنين (عليه السلام) در اخلاق وآداب.

3- (ترجمه ى حديث اهليلجه).

4- (مقتل الحسين (عليه السلام) بر اساس منابع قديمى به صورت بسيار جالب وبديع.

5- (تاريخچه ى احوال پيامبر (صلى الله عليه وآله) به طريق جدول.

6- (اربعينيات).

7- (خلاصه ى وقايع وعلامات ظهور) به شکل بديع همراه با جدول.

اصول فقه

1- (تقريرات اصول) کامل.

2- (رساله اى در بحث از عدم وجوب تقليد اعلم).

3- (رساله اى در طلب واراده ودفع شبهه ى جبر).

4- (منظومه ى عربى در اصول بيش از دو هزار بيت).

فقه

1- (رساله اى در نماز مسافر).

2- (حاشيه اى مبسوط بر مکاسب محرمه ى شيخ انصارى (رحمه الله)).

3- (رساله اى در احکام خلل وشکوک).

4- (رساله اى در نکاح).

5- (رساله اى در طلاق).

6- (رساله اى در خمس).

7- (حواشى بر کتاب طهارت شيخ وکتاب طهارت آقا ضياء).

8- (رساله اى در ارث).

رجال

1- (منظومه ى عربى در رجال) موافق خلاصه ى علامه.

2- (فهرست رجال خلاصه ى علامه).

ادبيات

1- (تلخيص الصرف).

2- (تکملة الصرف).

3- (تلخيص النحو).

شعر

1- (منظومه ى عربى در اصول ورجال).

2- (شرح ديوان امير المؤمنين (عليه السلام) به شعر فارسى.

3- (بينه ى رحمت) در مراثى قتيل امت، فارسى).

4- (ديوان عربى در مدايح ومراثى اهل بيت (عليهم السلام)).

5- (ديوان فارسى در تظلم به ولى عصر (عليه السلام)).

6- (ديوان فارسى در پنديات واخلاقيات).

7- (ديوان فارسى در رد مسلک عشق وعرفان وتصوف).

8- (ديوان فارسى در معارضه ومقابله با غزلهاى حافظ).

9- (خرافات المبدعين).

10- (ديوان روشن باز در رد گلشن راز).

11- (حجت قوى در ابطال مثنوى).

کلام

1- (معارف الأئمة (عليهم السلام) در اثبات توحيد ومعاد از طريق استدلال هاى عقلى به کار رفته در روايات.

2- (الامامة عند الشيعة الامامية) در اثبات امامت از طريق عقل وقرآن بر اساس حدود 1350 آيه از قرآن.

3- (البدعة والتحرف) رد بر آيين تصوف.(18)

4- (رضوان اکبر اله) در نقض خرابات وخانقاه.

5- (مهدى منتظر) کتابى که اکنون پيش روى شماست. که با روشى کاملا بديع وجامع نگاشته شده وتا کنون نه نوبت به چاپ رسيده است واينک پس از تحقيقات در منابع کتاب وويرايش جديد براى دهمين بار به علاقه مندان حضرتش تقديم مى گردد.

پاورقى:‌


(1) صحيفه ى مهديه: ص 484.
(2) مؤمنون: آيه ى 116.
(3) حج: 62، لقمان: 30.
(4) روم: 8.
(5) فاطر: 31.
(6) بقره: 144.
(7) احقاف: 30.
(8) مائده: 84.
(9) نور: 25.
(10) جاثيه: 32.
(11) فرقان: 26.
(12) نبا: 39.
(13) احقاف: 34.
(14) مريم: 34.
(15) احقاف:30.
(16) فرقان: 26.
(17) مرحوم مولف در سالهاى آخر عمر پر برکت خويش شرح کوتاهى از زندگى خود را مى نگارد ومختصرى از مجاهدات وسختى هايى که در طلب دانش کشيده را به قلم مى آورد، به اين انگيزه که تسلى وآرامشى باشد براى طالبان علم که همواره با اين گونه سختى ها دست به گريبانند.
اين نوشته ها پس از فوت آن مرحوم، به صورت کتابى به قطع جيبى در 270 صفحه با نام (جهاد اکبر) منتشر شد که اين مقدمه برگرفته از آنجا است.
(18) ليست آثار علمى مولف از مقدمه اين کتاب استفاده شده است.