مهدى منتظر

محمد جواد خراسانى

- ۱۸ -


بيست وچهار باران

چون احتمال مى رود که در جمادى بعد از ظهور باشد، لهذا در فصل برگشتن مردگان براى نصرت قائم عليه السلام(1) خواهد آمد.

وهمچنين سه ندا در رجب خواهد شد، احتمال مى رود که در رجب پيش از ظهور باشد، اما احتمال قوى تر آن است که در رجب بعد از ظهور واز حوادث سال اول ظهور باشد، به هر جهت در جزء نداهاى آسمانى ذکر مى شود تا همه يک جا باشد وهمچنين کفى که از آسمان ظاهر شود اين دو احتمال را دارد.

فتنه ها وجنگ ها در شرق وغرب

در آن سال فتنه وجنگ بسيار باشد، بعضى در همان سال شروع شود وبعضى از سال پيش ادامه دارد، حضرت صادق عليه السلام وحضرت موسى بن جعفر عليه السلام در آيه ى پيش:

(سنريهم آياتنا فى الآفاق..). فرمود:

(يعنى فتنه ها در آفاق زمين).(2)

ونيز حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(آيات در آفاق انتقاض آفاق است).(3)

يعنى به هم خوردن ودر هم وبرهم شدن اوضاع، پس در اين سال هرج ومرج وفتنه وآشوب شدت پيدا کند به طورى که همه را خوف شامل شود، چنانکه در خوف وجوع ذکر شد، جنگ وفتنه شرق وغرب را فرا گيرد. چنانکه حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(اهل شرق اختلاف کنند وبه هم درافتند وهمچنين اهل غرب، بلکه اهل قبله نيز، پس مردم در زحمت ومشقت شديد افتند از آنچه به ايشان مى رسد از خوف، پس همچنان بر اين حال خواهند بود تا اينکه نداى آسمانى بلند شود).(4)

ونيز فرمود:

(اى جابر در آن سال اختلاف بسيار است در هر زمين از ناحيه ى غرب(5) (يا عرب)).

بيش از همه در ناحيه ى عراق است. که حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(اهل عراق را خوفى شامل شود که ايشان را قرار نباشد).(6)

امير المؤمنين عليه السلام نيز به فتنه شرق وغرب اشاره فرموده، فرمود:

(ايها الناس از من بپرسيد پيش از آنکه فتنه ى شرقيه پاى خود را بلند کند ودر زير پاى خود لگد مال کند وفتنه ى غربيه نيز آتش خود را مشتعل سازد).(7)

ظاهر آن است که مراد از فتنه ى شرقيه بيرقهائى است که از مشرق از طرف خراسان ظاهر مى شود ومراد از فتنه ى غربيه فتنه ى مصر وشام است. سلمان فارسى نيز به اين اشاره کرده در خطبه خود بعد از ذکر نفس زکيه، فرمود:

(وعده ما بين شما ووقوع اين حادثه (قتل نفس زکيه) فتنه اى است شرقيه وپس از آن شما را ندا خواهند کرد ندا کننده اى از مغرب (سفيانى)، پس جواب ندهيد او را، خدا بداد او نرسد).(8)

وبالجمله در اين سال فتنه وجنگ همه جائى است، الا اينکه از بعضى رايتها وخروج کنندگان بالخصوص اسم برده شده وبعضى از اينها بالخصوص تصريح به حتمى بودنش هم شده.

اختلاف دو رأيت در شام: حسنى واموى

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(دو نيزه با هم به جنگ افتند در شام، زلزله اى در شام واقع خواهد شد که صد هزار در آن زلزله هلاک شوند، رحمت خواهد بود براى مؤمنين وعذاب خواهد بود براى کافرين، پس از آن منتظر باشيد صاحبان اسبان ابلق وبيرقهاى زرد را که از طرف مغرب رو آورند).(9)

مقصود مغربى است، يعنى رايت قيس که ذکرش خواهد آمد.

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(اول زمينى که خراب مى شود از ناحيه مغرب ارض شام است که در وى سه رايت اختلاف کنند، اصهب (مرد سرخ چهره وسفيد رنگ) ابقع (ابلق يا سفيد مايل به پيسى) ورايت سفيانى).(10)

ونظير آن از حضرت صادق عليه السلام وعمار ياسر نيز نقل شده:

(اين دو رايت با يکديگر مى جنگند تا اينکه مغربى بر ايشان ظفر مى يابد، پس سفيانى بر ايشان خروج کند وهمه را مانند زراعت درو کند واصهب وابقع را بکشد).(11)

اما اين دو رايت از چه طائفه هستند؟

سدير از حضرت صادق عليه السلام پرسيد:

(آيا پيش از سفيانى چيزى هست؟)

فرمود:

(بلى، پس به دست خود اشاره به شام کرده، فرمود: سه رايت خواهد بود: رايت حسنى ورايت اموى ورايت قيسى. پس سفيانى بر ايشان خروج کند وايشان را مانند زراعت درو کند، چنانکه هرگز مانندش را نديده باشى).(12)

اما اين حسنى غير آن سيد حسنى معهود است که ذکرش خواهد آمد، معلوم مى شود که دو حزب، حزب حسنى وحزب اموى در شام با يکديگر نزاع خواهند کرد وممکن است حديث عمار اشاره به همين حسنى باشد که گفت: اهل مغرب به سوى مصر خروج کنند وآن علامت سفيانى است وپيش از آن خروج مى کند کسى که دعوت کند به سوى آل محمد صلى الله عليه واله وسلم.(13) (بعيد نيست نام او عبد الله باشد).

حاصل مجموع اينکه اول دو رايت ابقع واصهب در شام با هم بجنگند، پس مغربى از مصر بر ايشان حمله کند وپس از آن سفيانى بر هر سه.

خروج مغربى يعنى رأيت قيس وحمله به مصر وسپس حمله به شام

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(قبل از قيام حرکت مى کند جنگ قيس).(14)

وحضرت رضا عليه السلام فرمود:

(هر گاه حرکت کند وبه اهتزاز درآيد بيرقهاى قيس در مصر).(15)

وحضرت صاحب عليه السلام به ابن مهزيار فرمود:

(هر گاه حرکت کند مغربى).(16)

امير المؤمنين عليه السلام در حديث فوق بعد از ذکر دو رايت فرمود:

(منتظر باشيد صاحبان اسبان ابلق وبيرقهاى زرد را که از طرف مغرب رو آورند تا وارد شام شوند).(17)

عمار ياسر گفت:

(وخروج مى کنند اهل مغرب به سوى مصر، پس چون داخل مصر شوند آن علامت سفيانى است، سپس حرکت مى کند صاحب مغرب، پس مى کشد مردان واسير مى کند زنان را، بعد برمى گردد با قيس رو به جزيره).(18)

در (ملاحم وفتن):

(هر گاه بيرقهاى زرد داخل مصر شد وغلبه بر او کرد وبر منبر او نشست پس بايد اهل شام براى خود نقبهائى در زمين بکنند، زيرا که بلاى بزرگى است).(19)

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(هلاکت قيس در قرقيسا خواهد بود، به نحوى که داعيه اى براى او نخواهد ماند).(20)

وگذشت که هلاکت قيس واموى وحسنى به دست سفيانى است که مانند زراعت ايشان را درو خواهد کرد.

اما مشخصات قيس آن قدر معلوم است که با بيرقهاى زرد وماديونهاى ابلق خواهد بود، اما طائفه ى ايشان ممکن است که مراد طائفه ى قيس باشد واما محل خروج آن قدر که معلوم است از ناحيه ى مغرب است، اما از کدام ارض مغرب معلوم نيست، ارض مصر هم از اراضى مغرب شمرده مى شود ودر قاموس گفته: قيس عيلان پدر قبيله اى است که اسم او الياس بن مضر است، بعد گفته وقيس بلده اى است در مصر که به نام فتح کننده ى او قيس بن الحارث ناميده شده وهم جزيره اى است در بحر عمان، معرب کيش است، بنابراين احتمال قوى مى رود که اهل همان بلده ى قيس که مصر است باشند واز همانجا خروج کنند. والله العالم.

رايت بنى العباس ومروانى

از چند خبر استفاده مى شود که دولت بنى العباس تجديد خواهد شد، اگر چه بعضى از آنها قابل حمل است بر آن تجديدى که در مصر صورت گرفت، اما بعضى ديگر غير قابل حمل است. زيرا که انقراض ايشان را به دست خراسانى وسفيانى معين کرده، حسن بن ابراهيم به حضرت رضا عليه السلام عرض کرد:

(مردم حديث مى کنند که چون سفيانى خروج کند سلطنت بنى العباس رفته باشد.

فرمود:

دروغ مى گويند سفيانى خروج کند وسلطنت ايشان برپا باشد).(21)

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(خراسانى وسفيانى بر ايشان خروج کند اين از مشرق وآن از مغرب مانند دو اسب مسابقه وبر يکديگر به سوى کوفه سبقت گيرند اين از آنجا وآن از آنجا، تا اينکه هلاکت ايشان بر دست آن دو شود، آگاه باشيد که خراسانى وسفيانى احدى از ايشان را باقى نخواهند گذاشت).(22)

از اين حديث معلوم مى شود که دولت ايشان در عراق خواهد بود.

امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(علامت آخر ملک بنى فلان کشته شدن نفس حرام است در بلد حرام به دست قوى از قريش، قسم به آن کس که دانه را مى شکافد وبنده را مى آفريند که پس از آن ملکى براى ايشان نيست مگر پانزده شب).(23)

اين حديث دو احتمال دارد: ممکن است راجع باشد به انقراض دولت اول ايشان ومراد از کشته شدن نفس حرام همان باشد که در وقايع گذشته راجع به بنى العباس ذکر شد وممکن است راجع به دولت آخر ايشان باشد ومقصود از نفس حرام، نفس زکيه باشد که او را ما بين رکن ومقام مى کشند در ماه ذيحجه.

بنابراين: پس انقراض دولت آخر ايشان در اواخر ذيحجه خواهد بود، واما انقراض اولشان بعد از عاشورا خواهد بود، زيرا که لشکر هلاکو روز عاشورا وارد بغداد شدند.

واما مروانى، حضرت رضا عليه السلام فرمود:

(پيش از اين امر سفيانى ومروانى وشعيب بن صالح خواهند بود).(24)

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(بين اولاد عباس ومروانى جنگ خواهد بود در قرقيسا، که در آن پسر مويش سفيد شود، خداوند نصرت را از ايشان بردارد وبه پرندگان آسمان ودرندگان زمين فرمايد که سير شويد از گوشت ستمکاران، سپس سفيانى خروج کند).(25)

قرقيسا بلده اى است در کنار فرات وآن يکى از مراکز جنگ است، جنگ ترک وروم ويمانى وخراسانى، وسفيانى نيز در آنجا خواهد بود واحتمال مى رود که مروانى همان اموى باشد که ذکرش در دو رايت مختلف در شام گذشت.

ترک وروم

اختلاف ترک وروم نيز در پيش از سفيانى است، حضرت باقر عليه السلام در ذکر سقوط مقدارى از مسجد دمشق ودر حديث ديگر بعد از خسف جابيه از قراى دمشق فرمود:

(ومارقه اى (يعنى خارج شده ى از دين) خروج مى کند از ناحيه ى ترک، در عقب او هرج ومرج است وزود باشد که اخوان ترک رو آورند تا به جزيره فرود آيند (جزيره بصره ونواحى آن است) وزود باشد که مارقه ى روم رو آورند تا به رمله فرود آيند).(26)

(رمله بلده اى است از بلاد شام ومواضع ديگر نيز هست، از جمله رمله ى مصر نيز معروف است اما مراد رمله ى شام است).

عمار ياسر گفت:

(هر گاه ترک وروم بر شما لشکر برانگيزند وتجهيز جيش کنند وترک با روم مخالفت کنند وبه هم درافتند... ترک به جزيره وروم به فلسطين فرود آيد، تا اينکه دو لشکر در قرقيسا بر لب نهر تلاقى کنند، ودر آنجا قتال عظيمى شود، تا اينکه گفت: سفيانى حائز شود آنچه را ايشان جمع کرده بودند).(27)

ظاهرا مراد از ترک ترکيه ومراد از روم روم مجاور با عراق ومصر است.

خروج عوف سلمى از کريت

حضرت زين العابدين عليه السلام فرمود:

(پيش از سفيانى خروج مردى خواهد بود که او را عوف سلمى گويند (يعنى از بنى سليم است) در ارض جزيره (بصره ونواحى آن) وماوى ومحل او در کريت است (از قراى عراق) وقتل او در دمشق خواهد بود، پس از آن شعيب بن صالح است وبعد از آن سفيانى).(28)

خروج شخصى از اولاد شيخ

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(سفيانى نمى باشد تا اينکه خروج کند خروج کننده اى از اولاد شيخ، پس حرکت مى کند تا اينکه در داخل نجف کشته مى شود، به خدا که گويا مى بينم نيزه ها وشمشيرها ومتاع خود را تکيه داده اند بر ديوارى از ديوارهاى نجف در روز دوشنبه وشهيد مى شود در روز چهارشنبه).(29)

اما محل خروج او معلوم نيست از نجف يا کوفه يا توابع آن است يا محل ديگر.

خروج مردى ضعيف از موالى به مدافعه سفيانى

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(خروج مى کند مردى از موالى که ضعيف است با پيروانش، پس کشته مى شود در پشت کوفه، مى کشد او را امير لشکر سفيانى در ما بين حيره وکوفه).(30)

واز امير المؤمنين عليه السلام جزء حوادث وعلامات که فرمود:

(وکشته شدن نفس زکيه در پشت کوفه با هفتاد نفر).(31)

ممکن است مراد همين شخص باشد ودر کتاب (ملاحم وفتن) از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم فرمود:

(پس خروج مى کند به سوى ايشان، يعنى لشکر سفيانى از مجلس خود مردى که او را صالح گويند، پس دائره بر اهل کوفه خواهد بود).(32)

ممکن است مراد همين شخص باشد.

خروج ربيعى وجرهمى وغيرهم

در (الزم الناصب) از امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(وخروج مى کند ربيعى وجرهمى وغير ايشان نيز از اهل فتنه وسفيانى بر همه غلبه مى کند).(33)

خروج سفيانى

در حديث معراج از ابن عباس از پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم جزو حوادث وعلائمى که خداوند فرمود:

(وخروج مردى از اولاد حسين وظهور دجال وظهور سفيانى).(34)

بيش از اين چيزى در خصوصيات او نيست که از کجا خروج کند وچگونه باشد، فقط محض تذکر ذکر شد.

خروج سپاهى از کوفه به شام

امير المؤمنين عليه السلام بعد از ذکر سفيانى ومبارزه ى او با امير بغداد در جسر کوفه، فرمود:

(بعد خارج مى شود از کوفه صد هزار ما بين مشرک ومنافق تا وارد دمشق شوند).(35)

از اين هم بيش از اين چيزى در دست نيست، ممکن است همان لشکر سفيانى باشد که برگشت به دمشق مى کنند وممکن است عده ى ديگرى باشد، اما مسلم يمانى وخراسانى نيست، زيرا که لشکر ايشان مابين مشرک ومنافق نيست.

پاورقى:‌


(1) غيبت طوسى: ص 443 ف 7 ح 435، الزام الناصب: 2: 159-147، منتخب الاثر: ص 547 ف 6 ب 3 ح 13، اعلام الورى: 285:2، ارشاد مفيد: 355:2 ب 4 ف 3 ح 1، بحار: 212:52 ب 25 ح 63.
(2) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:392:5 ح 1831، بحار: 221:52 ب 25 ح 83، اثباة الهداة: 732:3 ب 34 ف 7 ح 81.
(3) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:391:5 ح 1828- ص 392 ح 1830.
(4) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:214:3 ح 734، بحار: 235:52 ب 25 ح 103.
(5) غيبت طوسى: ص 442 ف 7 ح 434، اثباة الهداة: 727:3 ب 34 ح 51، بحار: 237:52 ب 25 ح 105.
(6) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:480:3 ح 1047، ارشاد مفيد: 353:2 ب 40 ح 23، بحار: 222:52 ب 25 ح 85.
(7) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:223:5 ح 1645، الزام الناصب: 118:2، مختصر بصائر الدرجات: ص 199، بحار: 57:51 ب 5 ح 52-48: 272 ب 25 ح 53-167: 82 ب 29 ح 86.
(8) الزام الناصب: 154:2، احتجاج: 110:1.
(9) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام:86:3 ح 631، غيبت طوسى: ص 461 ف 7 ح 476، عقد الدرر: ص 53 ب 4.
(10) غيبت طوسى: ص 442 ف 7 ح 434، کشف الغمه: 459:2، اثباة الهداة: 727:3 ب 34 ف 6 ح 51- ص 732 ح 78، ص 49 ف 1، الزام الناصب: 147:2، بحار: 237:52 ب 25 ح 105.
(11) غيبت طوسى: ص 464 ف 7 ح 479، عقد الدرر: ص 46 ب 4 ف 1، بحار: 207:52 ب 25 ح 45.
(12) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 466:3 ح 1030 ذيل حديث، بحار: 271:52 ب 25 ح 161.
(13) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 326:1 ح 212 ذيل حديث، غيبت طوسى: ص 463 ف 7 ح 479، بحار: 208:52 ب 25 ح 45.
(14) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 479:3 ح 1045، غيبت نعمانى: ص 185، بحار: 245:52 ب 25 ح 122.
(15) غيبت طوسى: ص 448 ف 7 ح 449، اثباة الهداة: 728:3 ب 34 ف 8 ح 61.
(16) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 225:5 ح 1647، دلائل الامامة: ص 542 ح 126:522.
(17) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 86:3 ح 631.
(18) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 433:1 ح 297، غيبت طوسى: ص 463 ف 7 ح 479، بحار: 207:52 ب 25 ح 45.
(19) التشريف بالمنن: ص 185 ب 199 ح 257.
(20) روضة الکافى: ص 233 ح 451، معجم الملاحم والفتن: 4: 89-88.
(21) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 166:4 ح 1226، بحار: 251:52 ب 25 ح 139.
(22) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 254:3 ح 783، بحار: 232:52 ب 25 ح 96- ص 234 ب 25 ح 101، غيبت نعمانى: ص 173.
(23) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 16:3 ح 570، الزام الناصب: 128:2، غيبت نعمانى: ص 173، بحار: 234:52 ب 25 ح 100.
(24) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 166:4 ح 1227، بحار: 233:52 ب 25 ح 99.
(25) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 272:3 ح 802، بحار: 251:52 ب 25 ح 140.
(26) غيبت طوسى: ص 442 ف 7 ح 434، غيبت نعمانى: ص 187، اختصاص: ص 256، بحار: 237:52 ب 25 ح 105.
(27) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 326:1 ح 212 ذيل حديث، غيبت طوسى: ص 463 ف 7 ح 479، بحار: 208:52 ب 25 ح 45.
(28) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 199:3 ح 720، غيبت طوسى: ص 444 ف 7 ح 437، بحار: 213:52 ب 25 ح 65.
(29) بحار: 271:52 ب 25 ح 163.
(30) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 20:5 ح 1452، عقد الدرر: ص 89 ب 4 ف 2، غيبت نعمانى: ص 188، بحار: 238:53 ب 25 ح 105.
(31) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 224:5 ح 1645، مختصر بصائر الدرجات: ص 199، بحار: 82:53 ب 29 ح 86.
(32) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 401:1 ح 261، التشريف بالمنن: ص 272 ب 60 ح 394.
(33) الزام الناصب: 160:2.
(34) منتخب الاثر: ص 529 ف 6 ب 2 ح 1، کمال الدين: 251:1 ب 23 ح 1، بحار: 70:51 ب 1 ح 11- 278:52 ب 25 ح 172 (من ولد الحسن بن على).
(35) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 255:5 ح 1680، مختصر بصائر الدرجات: ص 200، بحار: 83:53 ب 29 ح 86.