مهدى منتظر

محمد جواد خراسانى

- ۳۱ -


نوع ديگر: حدهايى که جارى مى کند وانتقامى که مى کشد

از جمله قطع دست وپاى بنى شيبه است چنانکه گذشت واز جمله کشتن پانصد نفر از قريش، باز پانصد نفر تا شش مرتبه چنانچه در رفتارش با اهل مکه گذشت واز جمله کشتن هر کس تشيع را قبول نکند - در احکامى که سنت مى کند در محو آثار قبائل نيز حديثى است که دال است بر کشتن هر کس قبول تشيع نکند- واز جمله قتل ذرارى قتله ى سيد الشهداء عليه السلام.

حضرت باقر عليه السلام فرمود: (قائم، قائم ناميده شده از آن جهت که چون جدم حسين عليه السلام کشته شد ملائکه به سوى خدا ضجه کردند به گريه وناله تا اينکه فرمود: پس خداوند براى ايشان انوار ائمه عليهم السلام را کشف کرد، پس يکى از ايشان قائم بود (ايستاده) ونماز مى گزارد، پس خداوند فرمود: به اين شخص ايستاده انتقام خواهم کشيد از ايشان).(1)

ودر روايات بسيار است که آن حضرت از ذرارى قتله ى سيد الشهداء عليه السلام انتقام خواهد کشيد زيرا که ايشان به کرده هاى پدران خود راضى واو را صحيح مى دانند.

وحضرت صادق عليه السلام فرمود:

(هر گاه قائم عليه السلام خروج کند ذرارى قتله ى حسين عليه السلام را بکشد به سبب رضايت به افعال پدران خود).(2)

واز جمله حدودى که بر مردگان جارى کند زنده کردن لات وعزى وسوزانيدن ايشان است چنانکه گذشت واز جمله حميراء است. حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(آگاه باشيد اگر قائم ما قيام کند حميراء براى او برگردانده خواهد شد تا اينکه او را تازيانه ى حد زند وتا اينکه براى فاطمه دختر پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم از او انتقام بگيرد).

عبد الرحيم قصير عرض کرد: (فداى تو شوم تازيانه ى حد براى چه؟)

فرمود:

(براى افترائى که بر مادر ابراهيم فرزند پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم زد).

عرض کرد: (پس چرا حد او تا قائم عليه السلام به تأخير افتاده؟).

فرمود: (براى اينکه خداوند محمد صلى الله عليه واله وسلم را رحمت فرستاده وقائم عليه السلام را نقمت).(3)

واز جمله زنده کردن ارواح کفار وکسانى که مؤمنين را اذيت کرده اند:

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(ارواح کفار معذبند به انواع عذاب تا هنگامى که قائم عليه السلام قيام کند، پس خداوند ايشان را محشور کند وبه بدنها برگرداند، پس گردان ايشان را بزند سپس به آتش ابدى برگردند).(4)

ونيز فرمود:

(هر گاه قائم عليه السلام قيام کند خداوند برگرداند هر کس که اذيت مؤمنين کرده در زمان خود به همان صورتى که بوده اند تا از ايشان دادستانى ومواخذه حق کند).(5)

واز حدودى که بر زندگان جارى مى کند کشتن پير مرد زانى ومانع زکات وسنگسار کردن زانى محصن است، بدون بينه).

حضرت صادق وموسى بن جعفر عليهما السلام فرمودند:

(اگر قائم قيام کند سه حکم خواهد کرد که احدى پيش از او نکرده: بکشد پير زناکار ومانع زکات را وارث دهد برادرى را که در عالم ذر باهم برادر بوده اند (نه برادر صلبى)).(6)

وحضرت صادق عليه السلام فرمود:

(دو خون است که در اسلام حلال است از خداوند عز وجل وليکن هيچکس در آن دو خون حکم نکند، تا اين که برانگيزاند خدا قائم اهل بيت را پس او به حکم خدا در آن دو حکم کند وبينه نطلبد (يعنى: به علم خود عمل کند) زنا کننده ى محصن را سنگسار کند ومانع زکات را گردن زند).(7)

نوع ديگر: احکامى که سنت کند وجارى سازد

از جمله ارث دادن به برادرى که در عالم ذر برادر بوده نه به برادر صلبى، چنانکه در بالا گذشت از حضرت صادق عليه السلام وموسى بن جعفر عليه السلام. يعنى: اگر کسى بميرد ووارثى به جز برادر نداشته باشد ارث او را به کسى خواهد داد که با او در عالم ذر برادر باشد خواه برادر صلبى او باشد يا نه، پس اگر برادر صلبى او باشد ولى در عالم ذر برادر او نبوده به او نخواهد داد وبه کسى خواهد داد که در آنجا با او برادر بوده.(8)

واز جمله اين که انتسابات فاميلى وقبائلى منسوخ شود واسم قبائل از بين برود وانتسابات به يکى از ياران قائم عليه السلام باشد.

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(دنيا از بين نخواهد رفت تا اينکه اسمهاى قبائل کهنه ومندرس شود وقبيله نسبت داده شود به يکى از شما. پس گفته شود آل فلان وتا اينکه مرد از شما برخيزد وحسب ونسب وقبيله ى خود را دعوت کند، پس اگر اجابت کنند فهو واگر نه گردن ايشان را بزند).(9)

واز جمله دشمن فرارى از جنگ ومجروح را نيز مى کشد بر خلاف سيره ى امير المؤمنين عليه السلام در جنگ جمل وصفين، امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(براى من بود که بکشم فرار کننده را وکار مجروح را تمام کنم ليکن ترک کردم اين را براى عاقبت که بعد از اين با اصحاب من چنين کنند وبراى قائم عليه السلام نيز هست که فرار کننده را بکشد وکار مجروح را تمام کند).(10)

معلى بن خنيس به حضرت صادق عليه السلام عرض کرد:

(آيا قائم عليه السلام به خلاف سيره ى امير المؤمنين عليه السلام رفتار مى کند؟

فرمود: بلى، اين از جهت آن است که امير المؤمنين عليه السلام با ايشان به منت رفتار کرد ودست از ايشان بازداشت زيرا که مى دانست که بعد او بر شيعه ى او غالب خواهند شد (پس چنين کرد تا آنان نيز چنين کنند اما نکردند) وقائم عليه السلام چون قيام کند در ايشان به شمشير واسارت رفتار خواهد کرد زيرا که مى داند که ديگر شيعه ى او مغلوب نخواهد شد).(11)

در حديث ديگر رفيد به آن حضرت عرض کرد:

(قائم عليه السلام در اهل سواد (عراق) به چه رفتار خواهد کرد آيا به سيره ى امير المؤمنين عليه السلام رفتار خواهد کرد؟

فرمود: نه امير المؤمنين عليه السلام با ايشان به جفر ابيض رفتار کرده واو بازداشتن دست بود از ايشان، چون مى دانست که بعد از او بر شيعه اش غالب خواهند شد وقائم عليه السلام با جفر سرخ با ايشان رفتار خواهد کرد واو ذبح است، چه اينکه او مى داند که ديگر بر شيعه ى او غالب نخواهند شد).(12)

در جنگ با لشکر سفيانى در کوفه گذشت که آن حضرت به اصحاب خود مى فرمايد: (مجروحين را نکشيد وفرارى را تعقيب نکنيد)،(13) پس معلوم مى شود که حکم کشتن الزامى نيست بر آن حضرت، بلکه در ابتداى امر، به حکمت ومصلحتى اختيار با او است.

حکم جزيه از يهود ونصارى

واز جمله نگرفتن جزيه است از يهود ونصارى، ليکن اخبار در وى مختلف است. حضرت باقر عليه السلام فرمود: قبول نمى کند صاحب اين امر جزيه را آن سان که پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم قبول نمود واين است قول خدا: (وقاتلوهم حتى لا تکون فتنة ويکون الدين کله لله):(14)

(مقاتله کنيد ايشان را تا ديگر هيچ فتنه اى نباشد ودين تمام او براى خدا باشد).(15)

ودر معامله ى آن حضرت با فرق مخالفين، حضرت باقر عليه السلام درباره ى ناصبى فرمود: (يا اقرار به ولايت کنند ويا جزيه دهند، چنانه اهل ذمه جزيه مى دهند امروز).(16)

پس جزيه ى اهل ذمه را مقيد کرد به آن روز، وهمچنين از اخبارى که در معامله ى آن حضرت با فرق مشرکين ومخالفين اسلام ودر بيان غرض او از نهضت گذشت، قطع حاصل مى شود که بايد جزيه نباشد، زيرا که او مامور است که دينى جز دين اسلام باقى نگذارد واين منافات دارد با قبول جزيه، ولى حديثى از حضرت صادق عليه السلام رسيده. ابى بصير عرض کرد: چگونه خواهد بود نزد او اهل ذمه؟ فرمود:

(يسالمهم کما سالمهم رسول الله صلى الله عليه واله وسلم ويودون الجزيه عن يد وهم صاغرون)

مسالمت خواهد کرد با ايشان چنانکه پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم با ايشان مسالمت کرد وجزيه با دست خود خواهند داد با حال ذلت وحقارت).(17)

پس بايد گفت: حکم جزيه گرفتن مخصوص ابتداى امر است قبل از استقرار دولت وحکومت ويا اينکه اين حکم تا زمان رجعت خواهد بود وآن هم متصل است به ظهور ويا اينکه تا پيش از رجعت حکم گرفتن بر آن حضرت اختيارى است، زيرا که در رجعت، ديگر مسلم است که جز دين اسلام دين ديگرى نخواهد بود.

قطايع ملوک واراضى انفال وارض سواد

قطايع ملوک واراضى انفال وارض سواد وحکم آنچه در دست شيعه است واز جمله ى احکام او:

حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(هر گاه قائم ما قيام کند قطايع مضمحل شود).(18)

(يعنى آنچه ملوک به تصرف ملوکانه زمين هائى را به اشخاص بخشيده اند يا با ايشان مقاطعه کرده اند) از بين برود وبه اصل خود برگردد، اگر از مباحات اصليه است به اباحة برگردد واگر از انفال است به انفال برگردد.

انفال زمينهائى است که بدون جنگ وصلح تسليم شده يا اهلش فرار کرده اند ويا معموره اى که مخروبه شود واهلش انجلا شوند ومعادن او ورودخانه ها واراضى موات، وهر چه به جنگ گرفته شده باشد مانند سواد کوفه واو از همه ى مسلمين است.

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(سواد را به اهلش برگرداند واصحاب وانصار او اهلش هستند).(19)

ونيز فرمود:

(در کتاب على عليه السلام يافتيم که فرموده: چون قائم ما قيام کند زمين انفال را حيازت کند چنانکه پيغمبر صلى الله عليه واله وسلم حيازت نمود واز تصرف ديگران درآورد وايشان را بيرون کند مگر آنچه در دست شيعيان ما باشد، پس با ايشان مقاطعه کند وزمين را در دست ايشان بگذارد).(20)

ونيز فرمود:

(در کتاب على عليه السلام يافتيم که هر کس احياى زمينى کند براى او است آنچه از او بخورد تا اينکه قائم عليه السلام از اهل بيت من خروج به شمشير کند، پس همه را حيازت کند واز همه جلوگير شود وهمه را بيرون کند مگر آنچه در دست شيعيان ما است).(21)

وحضرت صادق عليه السلام فرمود:

(امير المؤمنين عليه السلام فرمود: هر کس زمينى را احيا کند پس آن زمين از آن او است وليکن بر او است که در زمان هدنه خراج او را به امام عليه السلام بدهد وهر گاه قائم ما ظاهر شود پس نفس خود را مهيا سازد که از وى گرفته خواهد شد).(22)

ونيز فرمود: (هر حقى را به اهلش برگرداند).(23)

نوع ديگر از اختصاصات او: قضاوت او به علم خود

(ديگر از اختصاصات او):

قضاوت او است که به علم خود قضاوت مى کند

آن حضرت به مقتضاى علم امامت ووحى قضاوت کند مانند داود وسليمان، وبينه نطلبد وبه توسم صالح را از طالح مى شناسد وبه مقتضاى آن حکم مى کند وبه کتب انبياء سلف ما بين اهل آن حکم مى کند وبه حکم هاى انبياء نيز حکم مى کند، پس اين حکم ها بر شخصى گران آيد ومخالفت کند پس گردن او را بزند، وچون اين حکم ها بر باطن کند وگردن زند خوف او در همه ى دلها جا کند.

در چند حديث از حضرت صادق عليه السلام فرمود:

(قائم عليه السلام به حکم داود وآل داود وسليمان حکم کند وبينه نطلبد).(24)

ونيز فرمود:

(چون در مکه ظاهر شود واصحاب او جمع شوند وبا او بيعت کنند پس از آن امر کند منادى ندا کند: اين مهدى است که به قضاى داود وسليمان قضاوت مى کند واز کسى بينه نمى طلبد).(25)

ونيز فرمود:

(هر گاه قيام کند حکم کند بين مردم به حکم داود وحکم محمد صلى الله عليه واله وسلم (يعنى به هر دو)، احتياج به بينه ندارد، خداوند تعالى او را الهام مى کند پس به علم خود حکم مى کند وهر قومى را به آنچه پنهان کرده اند آگاه مى کند وخبر مى دهد، دوست خود را از دشمن خود به توسم مى شناسد (يعنى به فراست از سيما درک مى کند)).(26)

سپس فرمود: خداوند فرموده: (ان فى ذلک لآيات للمتوسمين).(27)

وامام على الهادى عليه السلام فرمود:

(هر گاه قيام کند بين مردم به علم خود عمل کند وبينه نطلبد).(28)

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(وحى مى شود به سوى او اين امر در شب وروز).

ابو الجارود عرض کرد: (وحى مى شود به سوى او؟).

فرمود:

(اى ابا الجارود اين وحى نبوت نيست، ليکن به او وحى مى شود چنانکه به مريم ومادر موسى عليه السلام وزنبور عسل وحى شد، اى اباالجارود قائم آل محمد صلى الله عليه واله وسلم اکرم است نزد خدا از مريم ومادر موسى وزنبور).(29)

وحضرت صادق عليه السلام فرمود:

(هر گاه امور به صاحب اين امر منتهى شود خداوند براى او هر پستى را بلند وهر بلندى را پست کند، تا اينکه دنيا در نزد او به منزله ى کف دست او باشد پس کدام يک از شما اگر در کف دست او موئى باشد او را نمى بيند).(30)

ونيز فرمود:

هر گاه قيام کند احدى از خلق خدا در پيش او نايستد مگر اينکه بشناسد او را که صالح است يا طالح،(31) آگاه باشيد که در شان اوست: (ان فى ذلک لآيات للمتوسمين).(32)

ونيز در آيه ى: (يعرف المجرمون بسيماهم)(33) فرمود:

(چون قائم قيام کند خداوند او را علم سيما عطا کند، پس امر مى کند بر کافر پس موهاى پيشانى اش را مى گيرند وبه پاهاى ايشان مى چسبند ومى کشانند ايشان را به سوى شمشير وشمشير در ميان ايشان مى نهد).(34)

وفرمود:

(در بين اينکه مردى بالاى سر قائم عليه السلام ايستاده واو را امر مى کند ونهى مى کند ناگهان مى گويد:بچرهانيد او را. پس او را مى گردانند به پيش روى او. پس امر مى کند گردن او را بزنند، پس نمى ماند در مشرق ومغرب کسى مگر اينکه از وى مى ترسد).(35)

ونيز حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(مهدى را مهدى ناميده اند از آن جهت که رهنمائى مى کند به امر خفى حتى اينکه مى فرستد پى مردى، که مردم هيچ گناهى براى او نمى بينند، پس او را مى کشد تا اينکه ديگر هيچ کس در خانه ى خود حرفى نمى زند از ترس اينک مبادا ديوار بر او شهادت دهد).(36)

ونيز آن حضرت فرمود:

(قائم عليه السلام قضاوت مى کند به قضاوت هايى که بعضى از اصحاب او از همان اشخاصى که در جلو او شمشير زده اند منکر مى شمارند آن را وبر وى انکار مى کنند واو قضاوت آدم عليه السلام است، پس گردن ايشان را مى زند باز در مرتبه ى ديگر قضاوت مى کند به قضاوت هائى وآن را جمع ديگر از کسانى که در جلو او شمشير زده اند منکر مى شمارند واو قضاوت داود عليه السلام است، پس گردن ايشان را مى زند.

بار سوم به قضاياى ديگر قضاوت خواهد کرد وآن قضاوت ابراهيم عليه السلام است پس جمعى ديگر از کسانى که در جلو او شمشير زده اند منکر مى شمارند، پس گردن ايشان را نيز مى زند.

بار چهارم به قضاوت هاى محمد صلى الله عليه واله وسلم قضاوت مى کند هيچ کس بر وى انکار نمى کند).(37)

در پيش گذشت که آن حضرت به قضاى جديد قضاوت خواهد کرد واين نوعى از آن است که به علم خود وبه باطن اشخاص وبدون بينه قضاوت مى کند.

ونيز آن حضرت فرمود:

(حکم مى کند بين اهل تورات به تورات، وبين اهل انجيل به انجيل، وبين اهل زبور به زبور، وبين اهل قرآن به قرآن).(38)

نوع ديگر از سيره او: تعاليم وتربيت هاى علمى وايمانى واخل

از جمله تعليم قران: قرآن را بر آن وجه که نازل شده از تاويل وتنزيل به اصحاب خود تعليم وآنان به مردم تعليم کنند. امير المؤمنين عليه السلام فرمود:

(گويا نظر مى کنم به شيعيان خود در مسجد کوفه در حاليکه خيمه ها زده اند ومردم را تعليم قرآن مى کنند بدانسان که نازل شده).(39)

ايضا اصبغ بن نباته از آن حضرت فرمود:

(گويا مى بينم عجم را که خيمه هاشان در مسجد کوفه زده شده (پيش گذشت که ياران او از عجم است) مردم را تعليم قرآن مى کنند بدانسان که نازل شده).(40)

حضرت باقر عليه السلام فرمود:

(هر گاه قائم آل محمد صلى الله عليه واله وسلم قيام کند خيمه ها بپا کنند براى کسانى که مردم را تعليم قرآن کنند به آن وجه که خداوند جل جلاله نازل کرده، پس سخت تر ودشوارتر چيزى خواهد بود بر آن کس که امروز او را حفظ کرده باشد، زيرا که آن قرآن در تاليف مخاف است با اين قرآن).(41)

(اين ترتيب سور که در قرآن موجود است از عثمان است، قرآن امير المؤمنين عليه السلام ترتيبش به ترتيب نزول است هر سوره اى که اول نازل شده اول ذکر شده وهمچنين به ترتيب).

پاورقى:‌


(1) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 310:3 ح 849، دلائل الامامة: ص 452 ح 31:427، منتخب الاثر: ص 368 ف 2 ب 37 ح 1، علل الشرايع: 160:1 ب 129 ح 1، بحار: 28:51 ب 2 ح 1.
(2) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 229:5 ح 1653، ينابيع المودة: 242:3 ب 71 ح 26، اثباة الهداة: 455:3 ب 32 ف 3 ح 83، بحار: 313:52 ب 27 ح 6.
(3) دلائل الامامة: ص 486-485 ح 86:482، علل الشرايع: 580:2 باب نوادر علل ح 10، بحار: 314:52 ب 27 ح 90:53-9 ب 29 ح 93.
(4) اثباة الهداة: 588:3 ب 33 ف 62.
(5) اثباة الهداة: 573:3 ب 32 ف 48 ح 708.
(6) خصال: 187:1 ب 3 ح 223، اثباة الهداة: 496:3 ب 32 ف 8 ح 256، بحار: 309:52 ب 27 ح 2.
(7) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 69:4 ح 1140، اثباة الهداة: 497:3 ب 32 ف 9 ح 265، بحار: 325:52 ب 27 ح 39.
(8) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 71:4 ح 1141، مختصر بصائر الدرجات: ص 159.
(9) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 84:4 ح 1120، بحار: 389:52 ب 27 ح 210.
(10) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 117:3 ح 655، بحار: 353:52 ب 27 ح 110، غيبت نعمانى: ص 153.
(11) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 38:4 ح 1107، غيبت نعمانى: ص 153، بحار: 353:52 ب 27 ح 111.
(12) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 47:4 ح 1119، بحار: 313:52 ب 27 ح 7- ص 318 ح 18.
(13) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 44:4 ح 1114، بحار: 52: 388-387 ب 27 ح 205.
(14) انفال: 39.
(15) تفسير عياشى: 65:2 ح 49، معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 29:5 ح 1453، بحار: 345:52 ب 27 ح 91.
(16) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 308:3 ح 846، روضة الکافى: ص 184 ح 288، بحار: 375:52 ب 27 ح 175.
(17) بحار: 381:52 ب 27 ح 191، بشارة الاسلام: ص 300 ح 49.
(18) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 247:1 ح 153، بحار: 309:52 ب 27 ح 1.
(19) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 324:3 ح 867، بحار: 390:52 ب 27 ح 212.
(20) الزام الناصب: 62:1، بحار: 390:52 ب 27 ح 211، بشارة الاسلام: ص 295 ح 41.
(21) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 116:5 ح 1538، تفسير عياشى: 2: 29-28 ح 66، اثباة الهداة: 454:3 ب 32 ف 2 ح 79-ص 584 ب 32 ف 59 ح 785، الزام الناصب: 62:1، بحار: 390:52 ب 27 ح 211.
(22) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 128:3 ح 668، تهذيب الاحکام: 145:4 ب 39 ح 26:404، اثباة الهداة: 453:3 ب 32 ف 2 ح 73.
(23) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 410:3 ح 965، بحار: 128:52 ب 22 ح 20.
(24) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 65:4 ذيل ح 1138، بصائر الدرجات: ص 278 جزء 5 ب 15 ح 5،4،3،1- ص 530 جزء 10 ب 18 ح 15.
(25) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 11:4 ح 1090، بحار: 286:52 ب 26 ح 19، غيبت نعمانى: ص 214، خصال: 2: 793-792 باب اربعمائه ح 43.
(26) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 205:5 ح 1629، بحار: 339:52 ب 27 ح 86، روضة الواعظين: 266:2.
(27) حجر: 75.
(28) اصول کافى: 581:1 ح 13:1335، بحار: 320:52 ب 27 ح 25.
(29) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 290:3 ح 826، بحار: 390:52 ب 27 ح 212.
(30) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 56:4 ح 1129، کمال الدين: 674:2 ب 58 ح 29، بحار: 328:52 ب 27 ح 46، منتخب الانوار المضيئه: ص 350 ف 12.
(31) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 204:5 ح 1628، بحار: 325:52 ب 27 ح 38.
(32) حجر: 75.
(33) الرحمن: 41.
(34) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 435:5 ح 1871- ص 436 ح 1872، بحار: 320:52 ب 27 ح 26.
(35) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 41:4 ح 1110، اثباة الهداة: 541:3 ب 32 ف 27 ح 510، غيبت نعمانى: ص 159، بحار: 355:52 ب 27 ح 117.
(36) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 225:3 ح 748، اثباة الهداة: 584:3 ب 32 ف 59 ح 786، بحار: 390:52 ب 27 ح 212.
(37) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 309:3 ح 848، اثباة الهداة: 585:3 ب 32 ف 59 ح 796، بحار: 389:52 ب 27 ح 207.
(38) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 322:3 ح 866، بحار: 29:51 ب 2 ح 350:52-2 ب 27 ح 103، غيبت نعمانى: ص 157.
(39) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 126:3 ح 664، الزام الناصب: 283:2، غيبت نعمانى: ص 218-217، بحار: 364:52 ب 27 ح 139.
(40) غيبت نعمانى: ص 218، بحار: 364:52 ب 27 ح 141.
(41) معجم احاديث الامام المهدى عليه السلام: 321:3 ح 864، روضة الواعظين: 265:2، بحار: 339:52 ب 27 ح 85.