مهر محبوب

سيد حسين حسينى

- ۵ -


گوهر شناسى حضرت خديجه

خديجه عليها السلام هم از ابتدا علائمى از فوق العادگى پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله را مى شناخت وروى همين تشخيص وگوهر شناسى، پيشنهاد ازدواج به آن بزرگوار صلى الله عليه وآله نمود واو را با سرمايه خويش به تجارت گسيل داشت. ولذا هنگامى که در روز اول بعثت که از کوه حرا پايين آمد به زبان آشکار همه اشياء او را سجده کردند ومى گفتند: السلام عليک يا نبى الله. خديجه گفت: اين نور چيست؟ فرمود: اين نور نبوت است، بگو لا اله الا الله، محمد رسول الله. خديجه گفت: خيلى وقت بود که من اين نور را در تو مى ديدم ومى شناختم. وسپس اسلام آورد. آن گاه فرمود: اى خديجه! من در خود احساس سرما مى کنم، پس خديجه او را در جاجيمى پيچيد. پس ندا آمد: (يا ايها المدثر). پس ايستاد ودست به گوش خود نهاده گفت: الله اکبر، الله اکبر. در اين هنگام هر موجودى آن صدا را مى شنيد با او همراهى مى کرد.(1)

گوهر شناسى بحيراى راهب

بحيراى راهب مسيحى که وجودش خالى از گوهر عشق نبود در اولين برخورد با بزرگترين گوهر گرانبهاى محبت که در ميان عالم جسم وجسمانيات پنهان شده بود از تشعشعات وجودى اش او را شناخت وتشخيص داد، حال آن که همراهان ومصاحبان او چه بسيار بودند که شب وروز با او بودند اما هرگز درخشش وجود وجهانتابى او رانديدند. داستان چنين بود: ابوطالب عليه السلام در کاروانى تجارتى قصد حرکت به سوى شام داشت. حضرت رسول اکرم صلى الله عليه وآله که در آن موقع نه يا دوازده ساله بودند پيشنهاد واصرار کردند که همراه عموى خود به سفر بروند. کاروان حرکت کرد، در محلى به نام بصرى نزول کردند. راهبى نصرانى در صومعه اى در نزديکى آن مکان زندگى مى کرد واز نظر نصرانيان علم ودانشى فراوان داشت وکاروانهاى تجارتى قريش بارها از آن صومعه عبور کرده بودند اما با بحيرا به صحبت ننشسته بودند. اين بار بحيرا طعام مفصلى ساخت وبراى آنان برد واصرار نمود که تمامى کاروان در اين غذا شرکت کنند، اما ديد آن را که مى خواهد هنوز حضور ندارد. پرسيد: آيا همه شما حضور داريد؟ گفتن: همگى حضور داريم، تنها کودکى از ما حضور ندارد. بحيرا از آنان خواست که آن کودک را نيز حاضر کنند. در اين هنگام ابوطالب عليه السلام او را آورد وهمراه کاروان بر سر سفره نشانيد. بحيرا با ديدن نوجوان به دقت او را زير نظر گرفت وبه تن وقيافه وچهره او مى نگريست. وقتى غذا پايان يافت ومردم متفرق شدند، بحيرا به لات وعزى قسمش داد که او سوالاتش را پاسخ دهد. حضرت فرمودند: مبغوض ترين اشياء نزد من لات وعزى است. بحيرا گفت: به حق الله جواب سوالهايم را بدهيد. حضرت فرمودند: بپرس وسپس بحيرا سوالاتى نمود واو - که صلوات خدا بر او وخاندانش باد - جواب داد. پس، عمويش ابوطالب عليه السلام را خواست وسفارش نمود که اين گنج گرانبها را مراقبت شديد کند وهر چه زودتر به شهر وخاندانش برساند....(2)

هديه به محبوب

سر وجان چيست فداى قدم دوست کنم
من چه در پاى تو ريزم که پسند تو بود
  اين متاعى است که هر بى سر وپايى دارد
جان وسر را نتوان گفت که مقدارى هست

يکى ديگر از بارزترين آثار محبت، هديه به محبوب است. امام معصوم عليه السلام مى فرمايند: من تکرمه الرجل لاخيه المسلم ان يقبل تحفته ويتحفه بما عنده ولا يتکلف له شيئا.(3)

از تکريم مسلمان نسبت به برادر مسلمانش اين است که تحفه وهديه او را بپذيرد وبه او تحفه دهد وبراى او به مشقت نيفتد. واز امير المؤمنين على عليه السلام نقل شده است که: لان اهدى لاخى المسلم هديه تنفعه احب الى من ان اتصدق بمثلها.(4)

هر آينه اگر من به برادر مسلمانم هديه اى دهم که به او سودى بخشد، برايم محبوب تر است که به همان مقدار صدقه دهم. ورسول اکرم صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايند: تهادوا تحابوا فانها تذهب بالضغائن.(5)

به يک ديگر هديه دهيد تا محبت شما نسبت به هم بيشتر گردد، چرا که هديه کينه ها را زائل مى کند.

هديه، تنزل فدا شدن عاشق است

محبت شديد اقتضا مى کند که عاشق در قرب وصال وحضور معشوق باشد واين شوق، آن به آن شديدتر مى گردد، چونان پدر که در هنگام جوشش عشق فرزند، او را به سينه مى چسباند، گويا در آن حال، تاب آن نمى آورد که کوچکترين فاصله اى ميان خود وفرزندش داشته باشد، وبر آن است که بيش از پيش با او حضور يابد وحتى گاه مى شود که جان خود فداى جان فرزند مى کند، باشد که او باشد واين، گر فنا شود باکى نيست. عبارت زيبا وپر معناى بابى انتم وامى ونفسى واهلى ومالى وولدى.(6)

نيز حکايت از آن دارد که اين خصيصه فطرى بشر است که هميشه هستيهاى ارزشمند خويش را براى محبوب مى خواهد ونهايت قرب خود را به اين مى داند که تمامى آنها را نثار آستان او کند. لذا هر لحظه براى محب دلباخته عيد قربان است، که:

به عيد قربان قربان کنند خلق جهان   بتا تو عيد منى من شوم ترا قربان

آرى، محبت حقيقى، چنين خاصيتى دارد، اما از آنجا که عاشق در هر موقعيتى قادر به نيل به چنين رتبه اى از ايثار وفداکارى نيست وبه حکم آن که: ما لا يدرک کله لا يترک کله و:

آب دريا را اگر نتوان کشيد   هم به قدر تشنگى بايد چشيد

پس، تا آنجا که ممکن است بايستى از بستگيها وعلاقه هاى گوناگون، در راه محبوب گذشت، باشد که محب به خير کثير که نثار وابستگيهاست نائل آيد که اين، رسيدن به نيکى در راه دوستى محبوب است ودر اين زمينه قرآن مبين مى فرمايد: (لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون).(7)

به نيکى نمى رسيد مگر اينکه از آنچه دوست داريد انفاق کنيد. واز آن رو که اموال ودارائى انسان در قيد تعلق وپيوند قلبى اوست، گويى آن هنگام که آدمى صدقه اى مى دهد يا نفاقى مى کند از خود مايه مى گذارد. لذا محب بايستى جهت اعلام شدت محبت خود نسبت به محبوب از آنچه بدان عشق مى ورزد وتعلق عميق نسبت به آن دارد، در گذرد، تا نشان دهد که آمادگى از خود گذشتگى دارد ونيز براى نثارهاى بالاتر مهيا گردد. مثل اعلاى اين کلام را، چون هميشه، در دستگاه خدائى خاندان اهل بيت عليهم السلام مى يابيم که هم خود وهم تمامى دارائى خود را در راه محبوب فدا کرده اند واز آن رو زبان وحى در مدحشان گويد: (ويطعمون الطعام على حبه).(8)

ايشان اطعام طعام مى کنند از آنچه مورد علاقه ونيازشان است. والا انفاق در آنچه که مورد علاقه نيست ضرب المثل عاميانه روغن چراغ ريخته وقف مسجد کردن را در اذهان تداعى مى کند.

هديه براى يکى کردن محبوبها است

در صفحات پيشين ديديم که از آثار اوليه عشق، انتخاب محبوب واحد است ودانستيم که رسم عاشق نيست با يک دل دو دلبر داشتن. اکنون بر آنيم تا روشن کنيم که مى توان دوستها ودوستيهاى گوناگون را - که به ملاک واحد مورد علاقه اند - در يک مرکز، تمرکز داد ودر يک نقطه، کانون ووحدت بخشيد. عاشق آنچه را که دوست مى دارد در راه دوست هديه مى کند، وبه تعبير ديگر، به خود دوست مى دهد، در راه دوست انفاق مى کند وقرض مى دهد، يعنى به خود دوست قرض مى دهد وانفاق مى کند، به خاطر رضاى او صدقه مى دهد، يعنى به محبوب بخشش وعطا مى کند، اگر چه هر چه دارد از آن محبوب است. تعبيرات احاديث وآيات شريفه درباره صدقه وقرض وانفاق از اين واقعيت عاطفى پرده بر مى دارد. از طرفى، قرض در راه خدا را قرض به خدا تعبير مى کند: (من ذا الذى يقرض الله قرضا حسنا).(9)

چه کسى است که به خدا قرض الحسنه دهد؟ واز سوى ديگر، نهادن صدقه را در دست سائل وفقير، چون قرار دادن آن در دست خداوند مى داند: کان زين العابدين عليه السلام يقبل يده عند الصدقه فقيل له فى ذلک فقال: انها تقع فى يد الله قبل ان تقع فى يد السائل.(10)

امام زين العابدين عليه السلام هنگام صدقه دادن دست خود را مى بوسيد. از علت اين کار پرسش شد، حضرت فرمودند: صدقه قبل از اينکه در دست سائل قرار گيرد در دست خداوند قرار مى گيرد. تمامى اينها براى آن است که محبوبهايش را در يک نقطه جمع کند. يعنى عاشق بر آن است که محبوبهاى فرعى وتبعى اش را نيز نزد محبوب اصلى وذاتى اش گرد آورد تا همه در يک کانون قرار بگيرند ومحبتها تبديل به يک محبت شود. بنابر اين، هر تحفه اى که به نزد دوست مى فرستد، گويى عزم آن دارد که شعاع دايره محبت را کوتاه کند وسرانجام، نقش دايره را زائل نموده، آن را در يک نقطه خلاصه گرداند تا هماره به بيش از يک مرکز توجه نکند که آن مرکز، هم اصل محبت وهم محبت اصل است. وبر اساس همين انديشه وعزم است که شيعه هماره آرزوى آن دارد که در جهان آخرت نيز با محبوبهاى خدائى اش - ائمه صلوات الله عليهم اجمعين - در مقام محمود در نزد خدا اجتماع يابد، يعنى همه محبوبهايش در مقام محمد کانون يابند واو نيز غرقه در وصال گردد: واساله ان يبلغنى المقام المحمود لکم عند الله.(11)

از خدا مسئلت دارم که مرا به مقام محمود، که شما در نزد خدا داريد، برساند.

هداياى مادى ومعنوى

دارائيهاى انسان چون وجود خودش دو جنبه دارد. يک قسم دارائيهاى مادى است که بخشش وانفاق وهديه بر حسب ظاهر از آن مى کاهد، همچون يک تابلوى جالب، يک دسته گل خوشبو ويا يک پيراهن زيبا که با اهداى آنها به دوست، دارائى نقصان مى يابد. قسم دوم دارائيهاى معنوى است - که هر کسى از آن بهره ندارد - وبا بخشش واهدا فزونى مى يابد، همچون روايتى که براى کسى نقل مى کنيم يا زيارت ونمازى که به نيابت صديقى مى خوانيم ويا دعائى که در حق او انجام مى دهيم. همچنين است هداياى ما به آستان مقدس محبوب بزرگوارمان امام زمان عليه السلام:

هداياى مادى

محبوب ما که چرخش عالم امکان باذن الله در دست پر قدرت اوست وواسطه روزى رساندن خدا به بندگان مى باشد، هيچ گونه نيازى به ما وهداياى ما ندارد، اما از آنجا که انسانها ومسلمانان، وبخصوص شيعيان حضرتش، تحت سرپرستى وولايت وبه تعبيرى پدرى آن بزرگوارند، مى تواند گفت هديه بدانان، هديه به آن سرور محبوب محسوب مى شود. لذا فقها گويند: در نذر براى پيامبر صلى الله عليه وآله يا يکى از ائمه صلوات الله عليهم اجمعين، اگر نذر کننده مصرف خاصى را در نظر ندارد، يکى از مصاديق مصرف آن، نيازمندان از شيعيان آنان مى باشند.

هداياى معنوى

آن هنگام که ما براى آن محبوب غايب از نظر وهجران گزيده از اغيار - که ياران بر دوام از چشمه زلالش سيراب اند - هديه اى مى فرستيم، نمازى مى خوانيم، امامى را زيارت مى کنيم ويا آياتى از قرآن مى خوانيم وبه آستان آن حضرت سلام الله عليه هديه مى کنيم، بر آنيم که هم اعمال ناقص ما شرف قبول يابد وهم با اين اهدا وابراز محبت، خود را به آن وجود نازنين نزديک تر کنيم. واين فرمان خود آنان است وراهى است که خود به رهروى اش امر فرموده اند، آنجا که مى فرمايند: آن کس که ثواب نماز خود را براى رسول خدا صلى الله عليه وآله وامير المؤمنين عليه السلام واوصياء پس از او صلوات الله عليهم قرار دهد، خداوند ثواب نماز او را چندين برابر مى گرداند وپيش از آن که روح از تن او بيرون رود به او گفته مى شود: اى فلانى! هديه تو به ما اکنون تو را بهره مى دهد وامروز روز پاداش تو است، چشمت روشن وخاطرت آسوده باد بر آنچه خداوند برايت مهيا ساخته وگوارايت باد. راوى مى گويد: گفتم: نماز خود را چگونه هديه کند؟ فرمود: نيت مى کند ثواب نماز خود را براى پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله. اگر مى تواند پنجاه رکعت (فريضه ونافله) دو رکعت در هر نمازى بجا آورد وبه هر کدام از ائمه که بخواهد هديه مى کند و... وپس از تشهد وسلام مى گويد: اللهم انت السلام ومنک السلام يا ذا الجلال والاکرام صل على محمد وآل محمد. خداوندا! اينها رکعاتى بود هديه به بنده وپيامبر وفرستاده تو محمد بن عبد الله صلى الله عليه وآله که فرجام پيامبران وسيد فرستادگان است. خداوندا! آن را از من قبول کن وبه او ابلاغ فرما...(12)

سيد بن طاووس پس از بيان نحوه هديه به هر کدام از امامان عليهم السلام، خطاب به فرزندش محمد مى گويد: ممکن است به فکر تو برسد که آنان از هداياى تو بى نيازند يا در تکرار روزها به نظرت رسد که هديه زيادى به آنان نمودى پس به خيالت برسد که از آن فراغت يابى. اما بدان که آنان صلوات الله عليهم از هديه تو بى نيازند، اما تو از هديه دادن به آنان بى نياز نيستى که بدين وسيله دارائى خود را به آنان نزديک کنى همان گونه که خداوند از حالات وبندگى تو بى نياز است. پس اول که هديه مى کنى در انديشه تو بايد چنين باشد که منت از خدا وائمه عليهم السلام است بر تو که تو را به سعادت دائم وخلود در احسان خودشان راهنمائى کرده اند: (يمنون عليک ان اسلموا قل لا تمنوا على اسلامکم بل الله يمن عليکم ان هديکم للايمان).(13)

وتو چنانى که بعضى اديبان گفته اند:

اهدى لمجلسه الکريم وانما
کالبحر يمطره السحاب وما له
  اهدى له ما خرت من نعمائه
من عليه لانه من مائه

يعنى: هديه مى کنم به مجلس بزرگوار او. اما آنچه را هديه مى کنم از داده هاى خود اوست، مانند دريا که ابرها بر آن مى بارند ومنتى بر دريا نيست زيرا از آب خود درياست که مى بارند. واما اگر به نظرت رسيد که هداياى زيادى نمودى پس بدان که انديشه هديه کردن بر تو از طريق عنايت خداوند - جل جلاله - حاصل شده زيرا بايد به خود بگويى: اگر محبتهاى الهى نبودند، خداوند نه زمينى ونه آسمانى ونه کسى را در شهرها ونه آتشى ونه بهشتى ونه چيزى از نعمتها خلقت نکرده بود. پس، آيا غير از اين است که برگشت تمامى اعمال تو به دارائى آنها ودر ديار خشنودى آنان است؟... وپس از آن سيد بن طاووس رضوان الله عليه به تفصيل، نمازهاى هديه را به هر يک از ائمه معصومين عليهم السلام بيان مى کند. در نتيجه اين مقال، گذشتن از دارائيهاى مادى ومعنوى در راه وصال محبوب، زمينه روحى را براى فدا کردن جان وهستى محب، آماده مى سازد وتمامى علقه ها را به سوى محبوب (الله واولياى او) سرازير مى کند.

هديه جان به محبوب

عاشق در اثر تمرين اهداهاى خردتر وکوچکتر، تا بدانجا مى رسد که جان وتمامى هستى خود را به محبوب مى فروشد وهديه مى کند. آنجاست که محبوب خود بدون واسطه در خريدارى سرمايه محب اقدام مى کند وبه ثمن وصال، جان ومال او را مى خرد: (ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله).(14)

وبرخى از مردم کسانى هستند که جان خود را در راه کسب خشنودى خداوند بذل مى کنند. در ذيل اين آيه کريمه در تفسير على بن ابراهيم قمى آمده است که:

قال: ذلک امير المؤمنين عليه السلام ومعنى يشرى نفسه يبذلها.(15)

مقصود از اين آيه امير المؤمنين عليه السلام است ومعنى يشرى (مى فروشد)، بذل کردن جان خود مى باشد. وباسناده الى انس بن مالک قال: لما توجه رسول الله صلى الله عليه وآله الى الغار ومعه ابو بکر امر النبى صلى الله عليه وآله عليا عليه السلام ان ينام على فراشه ويتغشى ببرده، فبات على عليه السلام موطنا نفسه على القتل وجاءت رجال قريش من بطونها يريدون قتل رسول الله صلى الله عليه وآله. فلما ارادوا ان يضعوا عليه اسيافهم لا يشکون انه محمد صلى الله عليه وآله فقالوا ايقظوه ليجد الم القتل ويرى السيوف تاخذه. فلما ايقظوه فراوه عليا فتفرقوا فى طلب رسول الله صلى الله عليه وآله فانزل الله عز وجل: (ومن الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاه الله والله رؤوف بالعباد).(16)

انس بن مالک گويد: هنگامى که رسول خدا صلى الله عليه وآله همراه ابوبکر مکه را ترک نمود ومتوجه غار گرديد، به على عليه السلام امر فرمود که در رختخواب به جاى او بخوابد وخود را به جامعه او بپيچد. پس على عليه السلام خوابيد وخود را آماده کشته شدن نمود. مردانى از قريش به درون خانه ريختند تا رسول خدا صلى الله عليه وآله را به قتل رسانند. آنان يقين داشتند که رسول خدا صلى الله عليه وآله در فراش خويش خوابيده، خواستند شمشير بر او بکشند، گفتند او را بيدار کنيد تا درد کشته شدن را بيشتر احساس کند وشمشيرها را که بر بالاى سر اوست ببيند. هنگامى که او را بيدار کردند، ديدند على عليه السلام است. سپس براى يافتن رسول خدا صلى الله عليه وآله متفرق شدند. آنجا بود که اين آيه نازل شد که: از مردم کسانى هستند که جان خود را در راه کسب خشنودى خدا بذل مى کنند وخداوند به بندگان رئوف است. درباره على عليه السلام اسوه بذل جان ومال وفداکارى چنين آمده است:... عن ابن القداح عن ابيه الميمون عن ابى عبد الله عليه السلام: ان امير المؤمنين عليه السلام کان اذا اراد القتال قال هذه الدعوات: اللهم انک اعلمت سبيلا من سبلک جعلت فيه رضاک وندبت اليه اولياءک وجعلته اشرف سبلک عندک ثوابا واکرمها لديک مابا واحبها اليک مسلکا ثم اشتريت فيه من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون ويقتلون وعدا عليک حقا فاجعلنى ممن اشترى فيه منک نفسه ثم وفى لک ببيعه الذى بايعک عليه غير ناکث ولا ناقض عهدا ولا مبدلا تبديلا....(17)

ابن القداح از پدرش ميمون از امام صادق عليه السلام نقل مى کند که امير المؤمنين عليه السلام وقتى مى خواست به جنگ برود، چنين دعا مى کرد: خداوندا! راهى از راههاى خود را نمودى ورضاى خود را در آن قرار دادى ودوستان خود را به آن خواندى وآن را در اجر وثواب شريف ترين وگرامى ترين ومحبوب ترين راه قرار دادى، سپس در آن، جان ومال مؤمنان را خريدارى کرده، به آنان وعده بهشت دادى که در راه خدا مقاتله مى کنند ومى کشند وکشته مى شوند واين وعده حق است. پس، مرا از آنان که جانش را به تو فروخته قرار ده واز آنان که وفاى به مبايعه خود نموده وعهد خود را شکسته وتبديل ننموده اند قرار ده. وامام سجاد عليه السلام در ذيل آيه (ان الله اشترى من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه).(18)

فرمود: نزلت فى الائمه صلوات الله عليهم.(19) مقصود از مؤمنين ائمه صلوات الله عليهم هستند.

تسليم در برابر محبوب

آستانى به در سر نهاده
بنده اى دل بداور نهاده
تا کند تيغش از تن جدايم
بنده حکم وتسخير اويم
گر بگويد اميرم، اميرم
  حلقه اى چشم بر در نهاده
چون قلم سر به خط بر نهاده
گر بخواند به خويشم، فقيرم
ور براند ز پيشم، حقيرم

ور بگويد بميرم، بميرم

ديگر از خواص وآثار محبت، تسليم محب در برابر محبوب است، که تسليم نسبت به خداوند، مقامى بالاتر از توکل ورضاست. ودر مقام تسليم، محب از محبوب حيات وخصائص آن را کسب مى نمايد ودر عشقهاى غير حقيقى هم تا حدود زيادى اين تسليم وجود دارد. اولين مصداق اين تسليم، تسليم وسر سپردگى در برابر اوامر حق تعالى است که شرط ايمان وثمره محبت شديد نسبت به حق تعالى است، زيرا به مصداق کريمه:

(والذين آمنوا اشد حبا لله).(20)

محبت دو طرفه ميان عبد ومعبود، موجب تسليم عبد وحکومت مطلقه عالم ربوبى در جان وتن اوست، که مضمون روايت زيباى: العبوديه جوهره کنهها الربوبيه.(21)

تحقق مى يابد وسراپاى وجود بنده ملک طلق خداوندى ومرکز اراده وفرمان او مى شود.

مراحل تسليم

تسليم را مى توان به سه مرحله تقسيم نمود:

1 - تسليم تن: همچون تسليم يک سرباز جنگجو در برابر دشمن قاهر ويا تسليم يک اسير در پشت ميله هاى آهنين اسارت که تنها جسم وتن او در اختيار دشمن وزندانبان است. در طول تاريخ حيات پيامبران واولياى الهى عليهم السلام از اين گونه تسليمها که در برابر اقتدار ظاهرى ستمگران بوده است، بسيار به چشم مى خورد. در اين نوع، عقل ودل در اختيار خود شخص است وتنها جسد ظاهرى است که مقهور نيروى قاهر مى باشد.

2- تسليم عقل: يعنى تسليم قوه ناطقه وعقل در برابر دلايل وبراهين قاطع وقانع کننده که مهر سکوت بر نطق عقل مى خورد وديگر از خود حرکت وجنبشى نشان نمى دهد. اين مرحله، بالاتر ومهمتر از تسليم تن است. واين تسليمى است که انديشمندان وعاقلان در مقابل قضاياى يقينى وبراهين عقلى دارند.

3 - تسليم دل: که بجز تسليم عقل، خشنودى دل وجان را نيز همراه دارد. دل که مرکز وکانون عشق است، تسليم آن بالاترين وخاضعانه ترين مرتبه تسليم است که دو تسليم ديگر را نيز سبب مى شود. مثلا شيعه دلباخته وعاشق امام زمان عليه السلام دل وجانش وقلبش را يک پارچه در اختيار قلب او که قلب عالم امکان است، مى گذارد وبدين ترتيب، اين جام کوچک ومحدود را به بيکران درياى اسرار الهى پيوند مى زند. اين جويبار تاريک را به آن درياى متلاطم وخروشان متصل مى سازد وآن را در وعاء نامحدود مشيت حق تعالى فانى مى کند که آنها نيز در برابر حق تعالى چنين اند وعبارت کريمه: نحن اوعيه مشيه الله.(22)

شاهدى صادق بر اين مقال است. آرى، در تسليم دل، محب خود را در طول هستى محبوب قرار مى دهد، که در اين صورت، هر هستى را از او وبه سوى او مى داند ودر اين مرحله از سفر کمال، عاشق همه دارائيهاى خود را در اختيار محبوب قرار مى دهد واز خود اراده وخواسته اى ندارد وحتى عقايد وافکارش را که بهترين دارائى اوست، به او عرضه مى کند تا ظلمات وتاريکيهاى آن را به نور آفتاب فروزان عقايد او روشن کند ودردهاى آن را زدوده، يک پارچه صافى اش کند.

تسليم در آئينه گفتار ائمه

در احاديث شريفه ائمه طاهرين سلام الله عليهم اجمعين کلمات سلم، سلام وتسليم بسيار به کار مى رود تا مردم براى رسيدن بن مراحل آن اشتياق يابند وبه پيروى از پيشوايانشان در سير مراتب آن بکوشند. در مناجات پر سوز امام سجاد عليه السلام در صحيفه سجاديه اين چنين مى خوانيم: اللهم وانى اتوب اليک من کل ما خالف ارادتک او زال عن محبتک من خطرات قلبى ولحظات عينى وحکايات لسانى.(23)

خدايا! به سوى تو توبه مى کنم از هر چه که با اراده تو مخالفت کند يا موجب زوال محبتت شود، از وساوس دل من ونگاههاى کوچک وگفتارهاى زبان که بر خلاف خواسته ومحبت تو باشد. ودر دعاى بيستم آن نيز مى خوانيم: واعمم ابصار قلوبنا عما خالف محبتک. چشمهاى دل ما را از آنچه مخالف محبت تو است کور کن وتنها محبت خود را در دل ما جايگزين فرما. ودر دعاى بيست ويکم آن مى خوانيم: وفرغ قلبى لمحبتک.

قلب مرا چنان کن که براى محبت تو خالى باشد. ونيز: (واجعلنا عندک من التوابين الذين اوجبت لهم محبتک).(24)

وما را نزد خود از توبه کنندگان قرار ده، آنان که محبت خود را بر ايشان واجب نموده اى. از کلام امام عليه السلام اين گونه برداشت مى شود که تنها دوستداران خدا توفيق توبه مى يابند وهمانان تسليم حق گشته، از محبت غير او اعراض مى کنند: وانزع من قلبى حب دنيا دنيه.(25)

ومحبتدنياى پست را از دل وجان من ريشه کن فرما. ودر بخش کلمات گوهربار وکوتاه امام امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه آمده است: الاسلام هو التسليم والتسليم هو اليقين.(26)

اساس اسلام، تسليم وتسليم يقين است. در درياى مواج تولى وتبرى زيارت عاشورا، زبان وحى به شيعيان چنين مى آموزد: انى سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم. من با هر کس که با شما سر صلح داشته باشد صلح، وبا آن که جنگ کند جنگ هستم. جالب است که در عبارت فوق به واژه سلم توجه کنيم که به معنى صلح است وبه جاى صلح کننده به کار رفته که جنبه مبالغه اى دارد ومفهوم آن چنين است که از شدت تسليم، نفس سلم وصلح شده ام، وهمچنين، واژه حرب يعنى جنگ ومعناى آن چنين است که از شدت غضب بر کسانى که در مقابل شما ايستاده اند عين جنگ شده ام. در روايات اعتقادى، ابوابى مناسب اين مقام وجود دارد ودر کتب اخلاقى نيز مباحث مبسوطى در اين زمينه به چشم مى خورد. مثلا مرحوم کلينى در کتاب شريف کافى بابى گشوده با عنوان باب التفويض والرد اليهم که مشتمل بر احاديث زيبايى در اين زمينه است ودر ارائه اين نحو تعليم وتربيت است که در عبارات دلنواز زيارت سلام على آل يس اين گونه اعتقادات خود را به امام عصرمان - عجل الله تعالى فرجه الشريف - عرضه مى داريم وآنها را بدو تفويض مى کنيم: اشهدک يا مولاى انى اشهد ان لا اله الا الله... واشهد انک حجه الله.... وهمچنين در سرود صبحگاهى انتظار - دعاى عهد، از خداى عز وجل مى خواهيم که: اسلک بى محجته. مرا همواره بر طريق وراه او ثابت قدم دار. امام الموحدين حضرت على عليه السلام نيز مى فرمايند: ولقد کنا مع رسول الله صلى الله عليه وآله، نقتل آباءنا وابناءنا واخواننا واعمامنا، ما يزيدنا ذلک الا ايمانا وتسليما ومضيا على اللقم وصبرا على مضض الالم.(27)

ما با پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله بوديم در حالى که پدران وفرزندان وبرادران وعموهاى خود را مى کشتيم واين کار نمى افزود مگر ايمان وتسليم وبر شاهراه صراط مستقيم بودن وصبر ما را بر دردها ورنجها. ونيز در جاى ديگر مى فرمايند: فما نزداد على کل مصيبه وشده الا ايمانا ومضيا على الحق وتسليما للامر.(28)

در هر مصيبتى وشدتى، آنچه براى ما زياد مى شد ايمان بود وسر سپردگى حق وتسليم امر وفرمان.

پاورقى:‌


(1) بحار 197:18 و196: فلما نزل عن الکرسى توجه الى خديجه فکان کل شيء يسجد له ويقول بلسان فصيح: السلام عليک يا نبى الله. فلما دخل الدار صارت الدار منوره، فقالت خديجه: وما هذا النور؟ قال: هذا نور النبوه، قولى: لا اله الا الله، محمد رسول الله، فقالت: طال ما قد عرفت ذلک، ثم اسلمت، فقال: يا خديجه انى لاجد بردا، فدثرت عليه فنام فنودى: يا ايها المدثر الايه، فقام وجعل اصبعه فى اذنه وقال: اله اکبر، الله اکبر. فکان کل موجود يسمعه يوافقه.
(2) عيون الاثر ابن سيد الناس 43 - 40:1.
(3) وسائل الشيعه 212:12 ح 2.
(4) همان 213:ح 4.
(5) همان ماخذ 213:ح 5.
(6) زيارت جامعه کبيره.
(7) آل عمران 92.
(8) انسان 8.
(9) حديد 11.
(10) وسائل الشيعه 303:6 ح 2.
(11) زيارت عاشورا.
(12) جمال الاسبوع 15.
(13) حجرات 17.
(14) بقره 207.
(15) نور الثقلين 205:1 ح 760.
(16) همان ماخذ:204 ح 759.
(17) همان ماخذ 272:2 ح 359.
(18) توبه 111.
(19) نور الثقلين 273:2 ح 363.
(20) بقره:165: آنان که ايمان آورده اند الله را شديدتر دوست مى دارند.
(21) عبوديت گوهرى است که جز ربوبيت خدا در وجود عبد چيزى نمى توان يافت. (مصباح الشريعه، 453، چاپ انجمن حکمت وفلسفه).
(22) ما ظرفهاى خواسته خداونديم. (تفسير صافى 266:5، از خرائج از امام عصر عليه السلام).
(23) صحيفه سجاديه:دعاى 31.
(24) صحيفه سجاديه:دعاى 45.
(25) صحيفه سجاديه:دعاى 47.
(26) کلمات قصار:125 (صبحى صالح)، فيض: 349، شماره 109.
(27) نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه 56.
(28) نهج البلاغه (صبحى صالح)، خطبه 122.