مهر محبوب

سيد حسين حسينى

- ۶ -


ائمه اهل البيت، ظرف خواسته خداوند

امامان معصوم ما سلام الله عليهم اجمعين خود داراى بالاترين مراتب مقام تسليم بوده اند وهميشه خواسته آنان، در طول وبعد از خواسته خداوند سبحان بوده است. سئل عن المفوضه، قال: کذبوا بل قلوبنا اوعيه لمشيه الله عز وجل فاذا شاء شئنا. ثم تلا هذه الايه: (وما تشاءون الا ان يشاء الله)(1).(2)

مى بينيم که در روايت فوق آن هنگام که از امام زمان عليه السلام، در مورد مفوضه سوال مى شود آنان را دروغگو مى شمارند ومى فرمايند: تفويض باطل است وآنان دروغ مى گويند، بلکه دلهاى ما ظرفهاى اراده ومشيت خداست. (وآن گاه آيه را شاهد مى آورند که:) ونمى خواهيد مگر آنچه را خدا مى خواهد. ولذا، بنابر گفتار خودشان که عين صدق وراستى است، صندوقهاى سينه آنان صلوات الله عليهم محل تشعشع انوار مشيت حق است وآنچه خداوند بخواهد آنان نيز مى خواهند، زيرا آنان التامين فى محبه الله(3) اند، يعنى شش گوشه دل آنان را محبت خداوند فرا گرفته وجز او ومحبت او دل به چيز ديگرى مشغول نداشته اند. در زيارت جامعه پس از جمله فوق مى خوانيم: والمستقرين فى امر الله.(4)

کسانى که در امر وفرمان خدا استقرار يافتند ودر اجراى فرامين او ثابت قدم وپايدارند، بلکه آنان در اثر نيل به عالى ترين مدارج محبت، سلم محض شده اند ومصداق: (لا يسبقونه بالقول وهم بامره يعملون)(5) گشته اند، يعنى بندگان خالصى که ذره اى از فرمان خداوند سبقت نمى گيرند وجز به خواسته وامر او عمل نمى کنند وبه اراده خدا عامل وبه فرمان او قائم اند. ولذا پيروان صادقشان در حين عرض اخلاص مى گويند: واشهد انکم لائمه الراشدون المهديون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون المصطفون المطيعون لله القوامون بامره العاملون بارادته.(6)

وشهادت مى دهم که شما اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه وآله امامان اهل رشد وهدايت شدگان، بى گناهان، بزرگواران، مقربان درگاه خداوند، پرهيزکاران، راستگويان، برگزيدگان، اطاعت کنندگان خدا وبر پا دارندگان فرمانهاى او وعمل کننده ها به اراده او هستيد.

اصحاب امامان، نمونه تسليم

تربيت يافتگان مکتب پر شور تسليم ائمه اهل البيت عليهم السلام نيز همچون خود آنان، که در برابر خداوند سلم محض بوده اند، در برابر خواسته پيشوايان خود چون وچرائى نداشته ومراحل تسليم را گذرانده اند. دو نمونه زير شاهد گوياى ادعاى ماست:

عبد الله بن ابى يعفور

يکى از ياران صديق امام صادق عليه السلام است که در خطاب به حضرتش، نشان شدت تسليم خود را اين گونه بيان مى دارد که: يابن رسول الله! اگر شما انارى را به دو نيم کنيد ونيم آن را حلال ونيم ديگر را حرام شماريد، من نيز نيم اول را حلال ونيم ديگر را حرام خواهم دانست. در اينجا امام صادق عليه السلام از شدت تسليم شيعه خود به وجد مى آيند وزبان به تحسين او گشوده، مى فرمايند: عبد الله، رحمک الله. اى عبد الله! خدا رحمتت کند. ودر اثر همين تسليم وسر سپردگى آستان محبوب است که عبد الله بن ابى يعفور تا بدان رتبت عالى مى رسد که امام عليه السلام در رثايش، در نامه اى که به مفضل بن عمر مى نويسند از او به احترام ياد مى کنند که: وقبض صلوات الله على روحه محمود الاثر مشکور السعى مغفورا له مرحوما برضا الله ورسوله وامامه عنه، بولادتى من رسول الله صلى الله عليه وآله ما کان فى عصرنا احد اطوع لله ولرسوله ولامامه منه. فما زال کذلک حتى قبضه الله اليه برحمته وصيره الى جنته، مساکنا فيها مع رسول الله (صلى الله عليه وآله) وامير المؤمنين (عليه السلام) انزله الله بين المسکنين مسکن محمد وامير المؤمنين صلوات الله عليهما.(7)

او ديده از جهان فروبست - که صلوات خدايش بر او باد - در حالى که افعالش پسنديده، سعيش مشکور، گناهانش بخشوده وبه واسطه رضايت خدا ورسول وامامش غرقه در رحمت بود. سوگند به نسبت فرزندى من به پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) که در زمان ما فرمانبردارتر از او نسبت به خدا ورسول وا مامش يافت نمى شد وهمواره بر اين شيوه بود تا خدا او را به رحمت خود گرفت وبه سوى بهشت روانه اش کرد واو را در ميان منزل پيامبر خدا وعلى مرتضى عليهما السلام جاى داد وبا آنان همنشين نمود...

کليب تسليم

زيد شحام از امام صادق عليه السلام نقل مى کند، که به آن حضرت عرض کردم: در نزد ما مردى هست به نام کليب که هر حديثى يا حکمى از جانب شما بيايد او مى گويد: من تسليمم. لذا ما او را کليب تسليم نام گذاشتيم. زيد گويد:

حضرت براى او طلب رحمت نمودند وسپس فرمودند: آيا مى دانيد تسليم چيست؟ پس ما ساکت شديم. سپس خود حضرت فرمودند: تسليم همان اخبات (فروتنى) است که قرآن کريم بدان اشاره مى کند: (الذين آمنوا وعملوا الصالحات واخبتوا الى ربهم)(8).(9)

تسليم، شرط تشيع

شرط تشيع، همان گونه که از واژه آن بر مى آيد، پيروى وتسليم در برابر محبوبهاست. روايت گهربار زير، از فضيل، از امام باقر عليه السلام گوياى اين حقيقت شيرين است: عن الفضيل عن ابى جعفر عليه السلام، قال: نظر الى الناس يطوفون حول الکعبه فقال: هکذا کانوا يطوفون فى الجاهليه. انما امروا ان يطوفوا بها، ثم ينفروا الينا، فيعلمونا ولايتهم ومودتهم ويعرضوا علينا نصرتهم. ثم قرا هذه الايه: (واجعل افئده من الناس تهوى اليهم)(10). (11)

فضيل از امام باقر عليه السلام روايت مى کند ومى گويد: حضرت در حالى که مردم مشغول طواف خانه کعبه بودند، نگاهى به آنان افکندند، آن گاه فرمودند: اين طواف همان است که در جاهليت نيز آن را بجا مى آورند. اما اکنون، مردم مامورند که آن را طواف کنند وسپس به سوى ما گسيل گشته، ولايت ودوستى خود را به ما اعلام نمايند ويارى خود را بر ما عرضه دارند. سپس امام عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمودند که: خداوندا! دلهايى از مردم را به جانب آنان متمايل گردان. ملاحظه مى کنيم که شرط اصلى تشيع وطواف در اين حديث، رفت وآمد وطواف در حول وجود نورانى منابع نور وکعبه هاى دلهاى عاشقان است که بدين وسيله ولايت ومحبت خود را به آنان ابراز وبندگى خود را در درگاه خداوند اثبات نمايند. در زمان غيبت نيز که دوران شدت ابتلائات وکثرت امتحانات شيعيان است، يکى از ضرورى ترين توشه هاى راه منتظران، تسليم است که بايد هماره کوله بارهاى خود را از آن لبريز دارند، چنانکه در دعاى بعد از نماز عصر روز جمعه در دوران غيبت امام زمان عليه السلام که ابتداى آن با اللهم عرفنى نفسک آغاز مى شود، ابوعمرو عمر وى در پوششى از مناجات، به شيعيان اين درس را مى آموزد که در راز ونياز با خداى خويش عرضه دارند: فصبرنى على ذلک حتى لا احب تعجيل ما اخرت ولا تاخير ما عجلت ولا اکشف ما سترت ولا ابحث عما کتمت ولا انازعک فى تدبيرک.(12)

خدايا! در اين امر، مرا آن چنان صابر وشکيبا گردان که تعجيل آنچه را که تو به تاخير انداخته اى دوست نداشته باشم ونيز تاخير آنچه را که تو در آن تعجيل نمودى نخواهم، وپرده از آنچه تو پوشاندى بر ندارم وآنچه را کتمان نمودى آشکار نکنم وبا تدبير توبه ستيز بر نخيزم. ودر غيبت نعمانى نيز از ابوبصير نقل مى کند که: انه قال ذات يوم: الا اخبرکم بما لا يقبل الله عز وجل من العباد عملا الا به؟ فقلت: بلى، فقال: شهاده ان لا اله الا الله وان محمدا عبده (ورسوله) والاقرار بما امر الله والولايه لنا والبراءه من اعدائنا - يعنى الائمه خاصه - والتسليم لهم والورع والاجتهاد والطمانينه والانتظار للقائم عليه السلام. ثم قال: ان لنا دوله يجىء الله بها اذا شاء. ثم قال: من سره ان يکون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر. فان مات وقام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا وانتظروا هنيئا لکم ايتها العصابه المرحومه.(13)

آن حضرت (امام صادق عليه السلام) روزى فرمود: آيا خبر ندهم شما را از آنچه خداوند عز وجل، عملى را نمى پذيرد مگر به وسيله آن؟ گفتم: بفرمائيد! پس فرمودند: شهادت به اينکه معبودى جز الله نيست وهمانا محمد (صلى الله عليه وآله) بنده اوست، واقرار به آنچه خداوند امر فرموده وولايت ما اهل بيت وبرائت از دشمنان ما - يعنى ائمه عليهم السلام فقط - وتسليم آنان شدن وتقوا وکوشش (در عبادت) وآرامش وانتظار ظهور قائم عليه السلام. سپس فرمودند: همانا براى ما دولتى است که خداوند هر وقت بخواهد آن را مى آورد. سپس فرمودند: کسى که مسرور مى شود که از ياران قائم عليه السلام باشد پس بايد چشم به راه باشد وبه تقوا واخلاق نيکو در حالت انتظار عمل کند. پس، اگر از دنيا برود وقائم (عليه السلام) پس از او ظهور فرمايد، اجر او مانند اجر کسى است که قائم (عليه السلام) را درک کرده. پس، کوش کنيد وچشم به راه بدوزيد. گوارايتان باد اى گروه مورد رحمت! آرى، اين نتيجه طبيعى تسليم است که اين چنين تاج افتخار وشرافت بر سر منتظران مى نهد که گويى امامشان را درک نموده واز دولت وصالش بهره برگرفته اند. در ذيل اين روايت ورواياتى ديگر، شيخ نعمانى مى گويد: انظروا رحمکم الله هذا التاديب من الائمه عليهم السلام والى امرهم ورسمهم فى الصبر والکف والانتظار للفرج وذکرهم هلاک المحاضير والمستعجلين.(14)

بنگريد، خدايتان رحمت کناد، که چگونه ائمه عليهم السلام تاديبمان مى نمايند وما را امر به صبر وشکيبايى وخوددارى وانتظار فرج مى کنند ومستعجلان امر را از هلاکت يافتگان مى شمارند. پس، بنابر آنچه گفتيم، نتيجه عشق راستين به پيشوايان حقمان عليهم السلام تسليم بى چون وچرا در برابر آنان است. در کتاب شريف کافى نيز ابوابى شاهد بر اين مدعا به چشم مى خورد که روايت زير درى گرانمايه از معدن سرشار آن است. سدير صيرفى نقل مى کند که: قلت لابى جعفر عليه السلام: انى ترکت مواليک مختلفين يتبرا بعضهم من بعض. قال: فقال: وما انت وذاک؟ انما کلف الناس ثلاثه: معرفه الائمه والتسليم لهم فيما ورد عليهم والرد اليهم فيما اختلفوا فيه.(15)

به امام باقر عليه السلام عرض کردم: بعضى از دوستان شما را ترک گفتم در حالى که گروهى از آنان از گروهى ديگر بيزارى مى جستند. سدير گويد: حضرت فرمودند: تو چکار به کار آنها دارى؟ وآن گاه فرمودند: مردم بر سه چيز مکلف اند: شناخت امامان، وتسليم آنان بودن در آنچه برايشان وارد مى شود ومراجعه به آنان در اختلافات خود. نتيجه چنين تسليمى تعبد نسبت به احکام وعمل بدون قيد وشرط به فرموده هاى محبوب است که در آن چون وچرا، وبه اصطلاح امروز فلسفه احکام را، راهى نيست. البته، با توجه به اينکه هيچ يک از احکام نيز بدون حکمت نيست هر چند که ما از آنها ناآگاه باشيم. يحيى بن زکرياى انصارى مى گويد: شنيدم امام جعفر صادق عليه السلام مى فرمودند: من سره ان يستکمل الايمان کله فليقل: القول منى فى جميع الاشياء قول آل محمد فيما اسروا وما اعلنوا وفيما بلغنى عنهم وفيما لهم يبلغنى.(16)

هر کس از کامل شدن ايمان خود مسرور مى گردد، بايد بگويد: راى وگفتار من در همه چيز، راى وگفتار آل محمد (صلوات الله عليهم اجمعين) است در آنچه پوشانيده يا اعلان نموده اند ودر آنچه به دست من رسيده يا نرسيده. ارزش والاى مقام تسليم تا آنجاست که يکى از بزرگترين ملاکهاى تبعيت وپيروى مردم از دانشمندان مى باشد. امام زمان عليه السلام در پيام معروف خود به شيعيان، در اين زمينه مى فرمايند: فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا على هواه مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه.(17)

هر آن کس از ميان دانشمندان دين، صيانت نفس داشت وحافظ دينش ومخالف هواى نفسش ومطيع امر مولايش بود، براى عوام است که از او تقليد کنند.

مکتب پادشاهان، مکتب ضد تسليم

در برابر اين مکتب انسان ساز وجان نواز تسليم، مکتب ياوه پرداز ودين گداز پادشاهان وخلفا قرار دارد که از مهمترين خصيصه هاى ناپسند آن، اظهار نظر وراى شخصى است که در مقابل خدا ورسول صلى الله عليه وآله ودر نتيجه در برابر جانشينان گرامى اش عليهم السلام هيچ گونه خضوع وخشوعى نمى کنند وهرگز تقيد به تسليم وتبعيت از آنان ندارند، وچه بسيار ديده مى شود که در احکام وقوانين دين از خود اجتهاد نموده، صريحا راى خود را در مقابل راى دين وخدا وپيامبر صلى الله عليه وآله عرضه مى کنند وآن را بر اين ترجيح مى دهند. شاهد صدق اين مدعا حکايات بسيارى است از اجتهادات شخصى سردمداران اين مکتب در مقابل نصوص مسلم دينى که کتب فقى عامه وخاصه از آن مملو است ومهرى ننگين است بر تارک افسر پادشاهى دروغينشان، ومعروف ترين آنها اجتهاد خليفه دوم است در برابر سيرت وسنت صريح پيامبر صلى الله عليه وآله پيرامون متعه نساء ومتعه حج که در زير از نظر گرامى شما مى گذرد: روى ان عمر قال: متعتان کانتا على عهد رسول الله (صلى الله عليه وآله) انا انهى عنهما واعاقب عليهما، متعه النساء ومتعه الحج.(18)

روايت شده است که عمر گفت: دو متعه در زمان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) بود که از آن دو نهى مى کنم وبر آن دو عقاب مى کنم: يکى متعه زنان وديگرى متعه حج. مى بينيم که چگونه در اين مکتب، واژه تسليم در زير چکمه هاى حکام، نابود شده، جسورانه در برابر حکم خدا ورسول صلى الله عليه وآله ابراز نظر مى شود وحلالى حرام يا حرامى حلال مى گردد.

مقام اهل تسليم

اهل اطاعت وتسليم را مقامى بس ارجمند است که جز زبان قرآن وحديث، ياراى کشف از آن را ندارد. از طرفى، در بيان قرآن مجيد مطيعان را معيت وهمراهى با انسانهاى کامل وپيشوايان بزرگوار است: (ومن يطع الله والرسول فاولئک مع الذين انعم الله عليهم من النبيين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن اولئک رفيقا).(19)

کسى که از خدا ورسول او (صلى الله عليه وآله) اطاعت کند وتسليم آنان باشد پس در آخرت با آنان است که خداوند بدانان نعمت بخشيده که آنان پيامبران، صديقين، شهداء وصالحان اند که رفيقانى نيکو مى باشند. واز سوى ديگر، اهل تسليم همان بندگانى هستند که مورد بشارت پروردگار قرار گرفته اند: عن ابى بصير قال: سالت ابا عبد الله عليه السلام عن قول الله عز وجل: (الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه).(20)

الى الاخر الايه. قال: هم المسلمون لال محمد، الذين اذا سمعوا الحديث لم يزيدوا. وفيه ولم ينقصوا منه جاووا به کما سمعوه.(21)

ابو بصير گويد: از امام صادق عليه السلام پرسيدم از آيه کريمه که مى فرمايد: مژده باد بندگان مرا که گفتارها را شنيده واز بهترين آنها پيروى مى کنند. حضرت فرمودند، آنان اهل تسليم آل محمد (صلى الله عليه وآله) اند که حديث را شنيده واز آن کم وزياد نمى کنند. وبه همان صورت که شنيده اند نقل مى کنند. در تفسير على بن ابراهيم قمى در ذيل آيه فوق مى خوانيم که معصوم عليه السلام مى فرمايند: مقصود از نبيين، رسول الله صلى الله عليه وآله واز صديقين على عليه السلام ومقصود از شهدا امام حسن وامام حسين عليهما السلام است واز صالحان، ائمه عليهم السلام واز حسن اولئک رفيقا، قائم آل محمد صلى الله عليه وآله است.(22)

محب در حصن حصين محبوب

حصن محبوب، فضايى است که به نور وجود او منور مى شود. پس، اگر وجود محبوب، چراغى را ماند که کور سوئى مى زند وبه نسيم مژه بر هم زدنى خاموش مى شود، ميدان ديد محب هم به همان نسبت محدود است وجز چند قدمى از پيش پاى خويش فراتر نخواهد رفت وسرانجام در ظلمت وتاريکى دست وپا مى زند ومايوسانه در منتهاى ذلت نفس وخوارى وپستى سقوط مى کند وبه دنبال آن، در اثر فشار طاقت فرساى تاريکى وظلمت راه، از هر گونه محبوبى بيزارى مى جويد وبه پوچى گراييده، در بيراهه هاى هرج ومرج طلبى حيران مى گردد. در اين صورت، به اصطلاح امروز، در شمار نهيليست ها (23) قرار مى گيرد که داراى يک سيستم انديشه اى پوچ اند که در اثر خستگى وبيزارى از محبوب پست ومادى ودنيوى حاصل شده است. دل بستن به محبوبهاى دنيوى، در حقيقت، محبوس شدن در زندانى تنگ وتاريک را ماند که امکان هر گونه حرکت وجنبش تکامل آفرينى را از زندانى سلب مى کند، ولذا فرموده اند: الدنيا سجن المؤمن.(24)

دنيا براى مؤمن (به ملاک ايمانش) زندان است. حال آن که دل بستن وعشق به معشوق برتر - که صاحب کمال وجمال وعلم وقدرت در درجات بالاى آن است - همچون اوج گرفتن عاشق است در بيکران آسمان تعالى، که هر چه بالاتر رود هنوز گامى بيش بر نگرفته وهمواره جاى پرواز واوج دارد در اين صورت، بن بست، ظلمت، تاريکى، حيرت و... واژه هاى پوچى بيش نخواهند بود، اما سر گشتگان حيران دنياى امروز با برگزيدن محبوبهاى مادى وپست، خود را در آن زندان تنگ وتاريک زندانى نموده اند. ارزشمندترين ارزشهاى دوست داشتنى اينان، علم است که پرستشگران آن را علم پرست(25) نام نهاده اند، اما افسوس که آنچه اينان، از آن به بزرگوارى ياد مى کنند وبه عنوان وسيله تکامل وپيشرفت مى شناسند، براى روح بلند پرواز انسان مناسب نيست، چرا که در فرهنگ اينان، علم جز تجربيات مادى وناقص نيست که شعاع فروغ آن بسيار محدود وزيبايى آن نيز اندک وزودگذر است، وبا به کارگيرى تمام لابراتوارهاى عظيم آن هم نمى توان راهى در ملکوت آسمانها باز نمود وغريزه بى نهايت طلبى انسان را اشباع کرد. به شهادت آنچه گفتيم، ميدان ديد وارتفاع پرواز هر دلداده اى به اندازه وسعت شعاع فيض وجود دلبر اوست واين بدان معناست که جنبش وحيات محب، در سايه چتر لطف محبوب ودر حيطه حصن حصين اوست. واين نحوه تعلق محب به محبوب وملحق شدن اين به شخصيت آن، وسر بر آستانه او گذاردن، يک قانون عاطفى ويک خواست فطرى است، اما سرعت اين لحوق ووسعت ميدان حرکت، وپرواز محب، بستگى به ميزان وسعت آستانه محبوب دارد.

حصن نا محدود الله

اگر کسى به يگانه محبوب بى نهايت هستى - الله - که آفرينش، پيشانى بندگى بر آستان خدايى اش مى سايد وتمامى مخلوقات در ذات بى همتايش متوله ومتحيرند عشق ورزد، چنان وسعت بينشى مى يابد که هر چه پرواز کند وبالاتر بپرد، در اوج آسمان عشق، کششى والاتر او را به سوى خويش مى خواند وبدين ترتيب مسير پرواز او نقطه پايان ندارد. شاهد نيکويى بر اين ادعا کلمات بلند وبى پايان اوست که نشان از خود او دارد، زيرا که ترفيع مقامات انسان عاشق را حد معينى نيست، وبا انس گرفتن با آنها، او را در مدارج کمال، يکى پس از ديگرى پرواز مى دهد، ولذا درباره همنشينى با براق تيز پرواز آياتش معصومين بزرگوارمان سلام الله عليهم اجمعين فرموده اند: اقرأ وارقأ.(26)

بخوان وپرواز کن. واين بدان معناست که هر آيتى از آن، در روز حشر، شهپرى پر توان است که در درجات بى انتهاى کمالات در بهشت جاودان او را پرواز مى دهد. گويى از آنجا که سراپاى اين آيات، صدق وراستى وتقوا ودرستى است که از منشا صدق وسرچشمه راستى نشات گرفته، اينان ونديمانشان (محبوب هاى بحق) نيز، به اعتبار سنخيت وهمگونى وانس چنان بينش بلند وبصيرت عميق يافته اند که ديگر ايستايى وتوقف وسکون برايشان نامفهوم است، پس به موازات انس روحى خود با آيات کريمه، آنان نيز به پرواز آمده، به اوج بالاى بندگى مى رسند. پس، بنابر آنچه گفته شد، وسعت آستانه وحصن چنين محبوبى بى نهايت است ورفعت آن به بلنداى رفعت وجلال خود اوست ونفاد وبه آخر رسيدن را در آن راهى نيست، چرا که کلمات جانفزاى او که تنها آياتى از اوست، چنين است واو خود، در معرفى کلامش اشاره مى فرمايد که اگر در اين گلزار که بخشى از آستانه وذره اى از جلال وعظمت اوست، يکايک اشجار بوستان آفرينش براى کتابت آن کمر همت ببندند وتمامى درياها مرکب شوند، فرياد عجز وناتوانى سر خواهند داد وزبان به عجز خود خواهند گشود: (لو کان البحر مدادا لکلمات ربى لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا).(27)

اگر دريا مرکب باشد براى کلمات پروردگار من، دريا پايان مى پذيرد پيش از آن که کلمات پروردگارم پايان پذيرد ولو مانند آن را به کمک بياوريم. وبدين ترتيب، پروانگان شيداى دربار قرآنهاى ناطق - ائمه اطهار سلام الله عليهم اجمعين - نيز در آسمانى بى منتها اوج مى گيرند واز جنتى نامحدود برخوردارند، که هر چند در عرصه شخصيت وآستانه جلال آنان سير وسياحت کنند، به آخر نمى رسند وهر لحظه وله وشيدايى شان در اين دربار فزونى مى يابد. واين حصن رفيع بى منتها همان است که در لسان گوياى روايت از آن به عالم ولايت تعبير شده واين عالم ولايت، حصن ودژ شکوهمند محبوب اول - خداوند - وعرصه اوج پيشوايان معصوم عليهم السلام است: يقول الله عز وجل: ولايه على بن ابى طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى.(28)

ولايت على بن ابى طالب (عليه السلام) دژ من است، پس هر کس وارد دژ من شود از عذاب من ايمن خواهد بود. ونيز: يقول الله عز وجل لا اله الا الله حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى.(29)

کلمه لا اله الا الله دژ من است. پس، هر آن کس که وارد دژ من گردد از عذاب من در امان خواهد بود. از جمع دو کلام الهى چنين نتيجه گرفته مى شود که حصن حصين محبوب شامل جهان نامتناهى توحيد ويکتاپرستى وعالم ولايت است وهر دو، عالم قرب وولايت ونزديک هم اند وهر دو حصن حصين خداوند تبارک وتعالى وخزانه بى پايان الهى اند که از رنگ محدوديت وخطرات پاک مى باشند وهمانجاست که جايگاه استقرار اولياى حق وميعادگاه ديدار بدون حجاب با يار است.

حصن حصين مقربان

با اين احتساب، در روايات که لسان وحى است، براى ابراز عشق وعلاقه وازدياد محبت انسان، محبوبهايى معرفى شده اند وبر ابراز محبت ودوستى به اين محبوبهاى پاک تاکيد فراوانى شده است که هرگز درياى جمال وکمالشان را ساحلى وآستانه شکوهشان را پايانى نيست واين، مطابق با همان خواسته فطرى انسان بى نهايت طلب است تا مقدمه ووسيله پرواز در آن جهان قرب وولايت گردد. در اينجا، به عنوان شاهد مثال، به چند حديث تبرک مى جوييم: عن الرضا عليه السلام انه قال: ليس فى الدنيا نعيم حقيقى. فقيل له: فقول الله تعالى: (لتسئلن يومئذ عن النعيم)(30) ما هذا النعيم فى الدنيا، هو الماء البارد؟ فقال الرضا عليه السلام وعلا صوته: وکذا فسرتموه انتم وجعلتموه على ضروب، فقال طائفه: هو الماء البارد. وقال غيرهم: هو الطعام الطيب. وقال آخرون: هو النوم الطيب. ولقد حدثنى ابى عن ابيه الصادق عليه السلام ان اقوالکم ذکرت عنده فى قول الله عز وجل (ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم) فغضب وقال: ان الله لا يسأل عباده عما تفضل به عليهم ولا يمن بذلک عليهم والامتنان بالانعام مستقبح من المخلوقين، فکيف يضاف الى الخالق ما لا يرضى المخلوقون به؟! ولکن النعيم حبنا اهل البيت وموالاتنا. يسال الله عنه عباده بعد التوحيد والنبوه. ولان العبد اذا وافاه بذلک اداه الى نعيم الجنه الذى لا يزول.(31)

از امام على بن موسسى الرضا عليه السلام نقل شده که فرموده اند: در دنيا هيچ نعيم حقيقى يافت نمى شود. به ايشان عرض شد: پس در آيه کريمه (لتسئلن يومئذ عن النعيم) اين نعيم چيست؟ وآيا اين نعيم آب گواراى سرد است؟ پس امام عليه السلام به صداى بلند فرمودند: شما اين چنين تفسيرش نموديد ودر مورد آن گمانهاى مختلف برديد. پس، گروهى گفتند که آن آب سرد است وطايفه اى ديگر گفتند که آن غذاى پاکيزه است ودسته سومى گفتند که آن، خواب نوشين است. حال آن که همانا پدرم از قول پدر خويش امام صادق عليه السلام براى من نقل فرمودند که آن هنگام که اقوال شما پيرامون آيه مذکور در نزد پدرم نقل شد، ايشان خشمناک گشته، فرمودند: همانا خداوند هيچ گاه از آنچه بر بندگان خويش تفضل نموده سوال نمى کند، وبر سر آنان منت نمى نهد. زيرا منت نهادن به جهت انعام در نزد مخلوق قبيح است. پس چگونه آنچه مخلوق بدان راضى نيست، به خدا نسبت داده مى شود؟! بلکه آن نعيم، محبت ومودت ما اهل بيت است که خدا از بندگانش پس از توحيد ونبوت بازخواست مى کند. آن هنگام که عبد ومخلوق بدان وفادار وپاى بند بود خدايش نعيم بهشتى به او عنايت مى کند که هرگز پايان نمى پذيرد.!!! روى الصدوق عن النبى صلى الله عليه وآله انه قال فى حديث طويل: الا ومن احب عليا فقد احبنى ومن احبنى فقد رضى الله عنه، ومن رضى عنه کافاه الجنه. الا ومن احب عليا لا يخرج من الدنيا حتى يشرب من الکوثر وياکل من طوبى، ويرى مکانه فى الجنه. الا ومن احب عليا، فتحت له ابواب الجنه الثمانيه، يدخلها من اى باب شاء بغير حساب. الا ومن احب عليا، اعطاه الله کتابه بيمينه وحاسبه حساب الانبياء. الا ومن احب عليا هون الله عليه سکرات الموت، وجعل قبره روضه من رياض الجنه. الا ومن احب عليا اعطاه الله بکل عرق فى بدنه حوراء وشفع فى ثمانين من اهل بيته، وله بکل شعره فى بدنه حوراء ومدينه فى الجنه. الا ومن احب عليا بعث الله اليه ملک الموت کما يبعث الى الانبياء ودفع الله عنه هول منکر ونکير وبيض وجهه وکان مع حمزه سيد الشهداء. الا ومن احب عليا جاء يوم القيامه ووجهه کالقمر ليله البدر. الا ومن احب عليا وضع على راسه تاج الملک، والبس حله الکرامه. الا ومن احب عليا جاز على الصراط کالبرق الخاطف. الا ومن احب عليا کتب الله له براءه من النار وجوازا على الصراط وامانا من العذاب ولم ينشر له ديوان، ولم ينصب له ميزان، وقيل له: ادخل الجنه بلا حساب. الا ومن احب آل محمد امن من الحساب والميزان والصراط. الا ومن مات على حب آل محمد فانا کفيله بالجنه مع الانبياء.

الومن مات على بغض آل محمد لم يشم رائحه الجنه.(32)

شيخ صدوق ضمن گفتارى طولانى از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله) نقل مى کند که فرمودند: آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته. وهر کس مرا دوست بدارد همانا خداوند از او راضى است. وهر آن کس که خدا از او راضى باشد جنت پاداش اوست. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد هنوز از دنيا خارج نشده باشد که از کوثر بنوشد واز ثمره درخت طوبى نوش جان کند ومکان خويش را در بهشت رويت نمايد. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد درهاى هشتگانه بهشت به رويش باز خواهد شد واز هر درى که بخواهد بدون هيچ حسابى وارد خواهد شد. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد خداى نامه اعمالش را به دست راستش خواهد سپرد وبا او مانند حساب انبياء محاسبه خواهد شد. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد خدايش سکرات مرگ را بر او آسان خواهد فرمود وقبر او را باغى از باغهاى بهشت خواهد گردانيد. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد خدايش به ازاى هر رگى از بدنش به او حوريه اى در بهشت عطا خواهد فرمود واو بر هشتاد نفر از اهل بيتش شفيع خواهد گشت وبراى او به ازاى هر موئى، حوريه اى وشهرى در بهشت خواهد بود. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد خدا ملک الموت را به همان صورتى که به سوى انبيا مى فرستد، به سوى او خواهد فرستاد وخدايش ترس از نکير ومنکر را از او دفع خواهد کرد وسپيد رويش نموده، همراه حمزه سيدالشهداء خواهد بود. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد، در روز قيامت به حالتى مى آيد که صورتش همچون ماه شب چهارده مى درخشد. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد، تاج پادشاهى بر سرش نهاده مى شود وحله کرامت وبزرگوارى خواهد پوشيد. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد از پل صراط به سرعت برق خيره کننده چشم عبور خواهد کرد. آگاه باشيد! هر آن که على (عليه السلام) را دوست بدارد خدا برايش آزادى از آتش وجواز صراط وامان از عذاب را خواهد نوشت وبراى او ديوان محاکمه اى بر پا نمى شود وميزانى برايش نصب نخواهد شد، به او گفته مى شود که بدون هيچ حسابى داخل بهشت شود. آگاه باشيد! هر آن که آل محمد را دوست بدارد از حساب وميزان وصراط در امان است. آگاه باشيد! هر آن که بميرد بر حب آل محمد، من با پيامبران کفيل او خواهم بود در بهشت. آگاه باشيد! هر آن که بميرد بر بغض آل محمد، بوئى از بهشت به مشامش نخواهد رسيد.!!! قال الرازى... عن ابن عباس قال: ان النبى لما قدم المدينه کانت تنويه نوائب وحقوق وليس فى يده سعه، فقال الانصار: ان هذا الرجل قد هداکم الله على يده، وهو ابن اختکم وجارکم فى بلدکم، فاجمعوا له طائفه من اموالکم، ففعلوا، ثم اتوه به فرده عليهم ونزل قوله تعالى: قل لا اسئلکم عليه اجرا اى على الايمان، الا ان تودوا اقاربى، فحثهم على موده اقاربه. ثم قال: نقل صاحب الکشاف عن النبى صلى الله عليه وآله انه قال: من مات على حب آل محمد مات شهيدا. الا ومن مات على حب آل محمد مات مغفورا له. الا ومن مات على حب آل محمد مات تائبا. الا ومن مات على حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الايمان. الا ومن مات على حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنه ثم منکرو نکير. الا ومن مات على حب آل محمد يزف الى الجنه کما تزف العروس الى بيت زوجها. الا ومن مات على حب آل محمد صلى الله عليه وآله فتح له فى قبره بابان الى الجنه. الا ومن مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکه الرحمه الا ومن مات على حب آل محمد مات على السنه والجماعه. الا ومن مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مکتوب بين عينيه آيس من رحمه الله. الا ومن مات على بغض آل محمد مات کافرا. الا ومن مات على بغض آل محمد، لم يشم رائحه الجنه.(33)

پاورقى:‌


(1) انسان 30.
(2) تفسير صافى 266:5 از خرائج از امام عصر عليه السلام.
(3) زيارت جامعه کبيره.
(4) زيارت جامعه کبيره.
(5) انبياء 27. اندکى پس از عبارت گذشته زيارت جامعه، عبارت اين آيه شريفه ذکر شده است.
(6) زيارت جامعه کبيره.
(7) اختيار معرفه الرجال 518:2.
(8) آنان که ايمان آورده وعمل صالح انجام مى دهند ونسبت به پروردگارشان فروتنى مى نمايند. (هود 23).
(9) کافى 390:1 ح 3.
(10) ابراهيم 37.
(11) کافى 392:1 ح 1.
(12) منتخب الاثر:502 ح 2، از مصباح المتهجد.
(13) غيبت نعمانى:200 ح 2.
(14) همان ماخذ 201.
(15) کافى 390:1 ح 1.
(16) همان ماخذ:391 ح 6.
(17) سفينه البحار 381:2.
(18) المغنى ابنى قدامه 572:7 تفسير کبير فخر رازى ضمن تفسير آيه 24 سوره نساء.
(19) نساء 69.
(20) زمر 18.
(21) کافى 391:1 ح 8.
(22) نور الثقلين 516:1 ح 395.
(23) نهيليسم يعنى نفى مطلق مثبت وهرج ومرج طلبانه (فرهنگ معين).
(24) کافى 250:2 ح 7.
(25) scientist.
(26) کافى 601:2 ح 11.
(27) کهف 109.
(28) عيون اخبارالرضا 135:2 باب 38.
(29) همان ماخذ:133 باب 37.
(30) تکاثر 8.
(31) وسائل الشيعه 446:16 ح 7.
(32) بحار الانوار 221:7 ح 133.
(33) بحار الانوار 232:23 و233.