ميعاد با خورشيد

رضا سرافراز

- ۳ -


طلوع خورشيد

خورشيد وجود حضرت مهدى (عليه السلام) در پگاه نيمه شعبان سال 255 ه از منزل امام حسن عسکرى (عليه السلام) درخشيدن نمود، وبه انتظار چشم براهان خود، پس از گذشت قرنها، پايان داد. نام او نام پيامبر، وکنيه او نيز کنيه حضرت رسول ابو القاسم وشبيه ترين فرد به او بود. مادر حضرت مهدى (عليه السلام) شاهدختى رومى به نام نرجس بود،(1) که سعادت مادرى چنين امامى نصيبش شد. ولى از آنجا که آوازه عدلگسترى مهدى (عليه السلام) ونابود شدن کاخهاى ظلم بدست با کفايتش همه جا پيچيده بود، حکومت عباسى در جستجوى حضرتش بود، تا با کشتن او، اين رسالت را ناتمام گذارد. از اين روى امام يازدهم فرزندش مهدى (عليه السلام) را پنهان مى داشت تا از چشم ناپاکان بدور باشد واز خطرات محفوظ. بسال 260 هجرى که امام حسن عسکرى (عليه السلام) بشهادت رسيد امام مهدى (عليه السلام) بر جنازه پدر نماز گزارد وپس از آن ناپديد گرديد. اين غيبت تا 69 سال بعد ادامه يافت که آن را به غيبت صغرى تعبير مى نمايند. در اين مدت، امام تنها با چهار مرد متقى ومجاهد بزرگوار که نايبان خاص او بودند در تماس بود.(2) پس از فوت چهارمين نايب خاص، باب نيابت خاصه بسته شد وغيبت طولانى حضرت بقيه الله آغاز گرديد. از آن به بعد امور مردم به عهده نايبان عام سپرده شد وآنان بار سنگين اداره امور شيعيان وحفظ وحراست فرهنگ اصيل وغنى شيعى را بر دوش گرفتند. از آنجا که قبلا هم گفتيم شناخت امام از ضرورى ترين مسائل عقيدتى ما مى باشد، بد نيست با بعضى از ويژگيهاى حضرت بقيه الله، عجل الله تعالى فرجه الشريف، آشنا شويم.

در مورد خصوصيات حضرت مهدى (عليه السلام) روايات زيادى در گفتار معصومين آمده وحتى از گفتن خصوصيات ظاهرى او نيز فروگذار نشده است.(3) واينک با نمونه اى از اين روايات آشنا مى شويم: پيامبر اسلام فرموده اند: المهدى من عترتى من ولد فاطمه:(4) مهدى از دودمان من، از فرزندان فاطمه است. ودر جاى ديگر مى فرمايد: پيشوايان بعد از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل حسين (عليه السلام) مى باشند ومهدى از آنهاست.(5) در مورد غيبتهاى کوتاه وطولانى امام مى خوانيد که: للقائم غيبتان، احداهما طويله والاخرى قصيره:(6) براى قائم دو غيبت است، يکى بلند مدت وديگرى کوتاه مدت است. در مورد قيام قائم (عليه السلام) آمده که: لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد، لطول الله ذلک اليوم، حتى يبعث فيه رجلا من ولدى يواطىء اسمه اسمى يملاها عدلا وقسطا کما ملئت ظلما وجورا:(7) اگر از عمر جهان، بيش از يک روز باقى نمانده باشد، خداوند آنرا چنان طولانى مى گرداند، تا مردى از خاندانم برانگيخته گردد که نامش همنام من (محمد) است، او گيتى را سرشار از عدل وداد کند، پس از آن که از ظلم وستم پر شده باشد. نظير همين حديث - با کمى اختلاف - در مواضع ديگر، بسيار آمده است.(8) در جاى ديگر از على (عليه السلام) مى خوانيم که وضع زمان ظهور را چنين مجسم مى نمايد:(9) وحاکمى که از نوع پاشاهان نيست، آنان را - ظالمان را - براى اعمال خلافشان بازخواست مى کند، زمين پاره هاى جگرش (معادن) را براى او بيرون مى ريزد وکليد (اسرار) خود را بدو تسليم مى کند، پس بشما روشن زمامدارى - بعدل - را نشان مى دهد. وآنچه را که از کتاب وسنت متروک وفراموش شده زنده مى نمايد.(10) آرى قائم تجلى پيامبر اسلام است در تمام ابعاد خلقت واخلاق،(11) وتازه کننده اسلام پيامبر(12) در تمام گيتى از شرق وغرب.(13) بگاه ظهور، بيعت هيچ کس در گردنش نيست.(14) در سايه حکومت عادله او، اموال بتساوى ميان مردم تقسيم مى شود(15)  وزمين همه معادنش را در اختيار او مى نهد.(16) قيام مهدى قيامى است بتمام معنى الهى ودر همه ابعاد انسانى اعتقادى وفرهنگى واجتماعى آن. تفاوت انقلاب او با ديگر انقلابات جوامع، در اين است که آنچه را آنان در جهت گيرى بعنوان هدف مطرح مى کنند، در اينجا وسيله اى بيش نيست وهدف برتر از آنست. اگر هدف آن قيامها اقتصاد برتر يا دموکراسى بيشتر است، در اينجا تمام اين خواسته ها وسيله اى بيش نيست. در قيام مهدى (عليه السلام) هدف نجات انسان است از خود ومانند خود وپرواز او بسوى الله. آرى در قيام قائم موعود اسلام، هدف يکى است: خدا وحرکت يک جهت دارد: بسوى خدا ورهبرى نيز يکى: رهبرى اسلام که همان تسليم محض است در مقابل تنها يک خدا، وآزادى محض است از قيد وبند غير خدا.

منتظران

از مسائل مهمى که در نقش اعتقاد به ظهور مهدى (عليه السلام) مطرح است، سازندگى وحرکت آفرينى آنست که متاسفانه کمتر مورد توجه بوده وبعضى عوام از آن برداشت غلط نموده اند. واينک ما به اختصار در اين مورد نمونه هائى مى نگاريم: در بررسى سريعى از متن هزاران حديث اسلامى در اين زمينه، بدين موضوع بر مى خوريم که انتظار بزرگترين عامل حرکت وکمال وبقاى جامعه وفرهنگ اسلام مى تواند باشد. دوران انتظار دوران آماده شدن منتظران، براى قيام نهائى حضرت مهدى (عليه السلام) است ومنتظران واقعى، بس والا مقام اند وانتظار، از برترين اعمال، که پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمودند: افضل العباده انتظار الفرج:(17) برترين عبادت اتنظار فرج است. ودر اين منطق حماسه آفرين امام صادق (عليه السلام) از پدرانش (عليهم السلام): منتظر چون شهيدى در خون خود غوطه ور است.(18) ودر اين گفتار امام سجاد (عليه السلام) از اين نيز برتر است که: من ثبت على موالاتنا (ولايتنا) فى غيبه قائمنا اعطاه الله عز وجل اجر الف شهيد من شهداء بدر واحد:(19) هر کس تحت ولايت (و رهبرى) ما ائمه در زمان غيبت قائم ما باشد، خداوند پاداش هزار شهيد نبرد بدر واحد را به او عنايت مى فرمايد. شهيد؟ آرى. بلى، شهيد پاکباخته ترين دلبستگى به معبود يکتا را نشان داده وبا خونش نهال دين را آبيارى نموده است. از اين رو حيات جاويد مى يابد.(20) ومنتظر بايد پاک ترين وبى آلايش ترين قدمها را با نهايت مجاهدت در راه ولى خود بردارد تا بهنگام مرگ چون شهيدى باشد. در مورد سختيهاى راه انتظار على (عليه السلام) مى فرمايد:(21) در آن فتنه ها (فتنه هاى زمان غيبت) گروهى صيقلى مى شوند، مانند صيقل دادن شمشير.(22)

از اين روست که منتظرين را معصوم (عليه السلام) چون شمشير برنده مى داند.(23) بلى منتظر چون مهاجرى در زمان است، وهدف او رسيدن بزمان ظهور مهدى است. ودر اين تلاش از هيچ چيز نمى هراسد وبراه خود مى رود، اگر چه کندن کوه باشد. زيرا پيامبر اسلام پوييدن اين راه را از کندن کوهها دشوارتر دانسته اند.(24) واگر مى بينيم مسلمانان، مخصوصا شيعيان پس از چهارده قرن تاريخ، هنوز پا برجا بوده، ودر راه دفاع از حريم اسلام مقاوم هستند، وبلکه بزرگترين عامل آن همين انتظار متعهد وحرکت آفرين بوده است. مسئله حماسه آفرينى انتظار در تاريخ اسلام، نمونه هاى بسيار داشته وموجب الهامات بسيارى از مبارزين ويا مصلحين بوده است. اين مبارزات يا بطريق ايدئولوژيکى وعقيدتى بوده يا بطريق جهاد. ابن بطوطه در سفرنامه خود نمونه مجسمى از اين الهام را که در شهر حله ديده چنين وصف مى کند: در نزديکى بازار شهر مسجدى است که بر در آن، پرده حريرى آويزان است. وآنجا را مسجد صاحب الزمان مى خوانند. شبها پس از نماز صد مرد مسلح، با شمشيرهاى آويخته... اسبى يا استرى مى گيرند وبسوى مسجد صاحب زمان روانه مى شوند. پيشاپيش اين چار پا طبل وشيپور وبوق زده مى شود. ساير مردم در طرفين اين دسته حرکت مى کنند. وچون بمشهد صاحب الزمان مى رسند، در برابر در ايستاده آواز مى دهند که بسم الله اى صاحب الزمان، بسم الله بيرون آى که تباهى روى زمين را فراگرفته وستم فراوان گشته، وقت آن است که بر آئى، تا خدا به وسيله تو حق را از باطل جدا کند...(25) آرى، اين خود يک نوع جهت گيرى واعتراض به وضع موجود بوده، که با استمداد از امام مهدى (عليه السلام) همراه بوده است. دوران مهدى - همان گونه که قبلا در بشارت قرانى ديديم - دوران افراد صالح است. ودر اين مسير بايد بکوشيم خود ومردم جامعه مان را در زمره اين گروه در آوريم تا امر فرج مصلح هر چه زودتر فرا رسد. ودر اين سازندگى، تاخير کار اشتباهى است، زيرا که پيامبر گرامى اسلام فرموده اند: امر فرج حضرتش يکشبه اصلاح مى گردد.(26) حال که زمان امر فرج بدين کمى است، از دست دادن وقت جايز نيست. وناراحت نباشيم، که در راه اصلاح خود وساختن اجتماع صالح براى نزديک شدن زمان ظهور، اگر بميريم وآن وقت را درک نکنيم، اشکالى ندارد، زيرا شناختن اين مورد تابع زمان نيست وشخصى که با شناخت واقعى امام بميرد، گويى در زمان او بوده وفرج حضرتش را درک نموده است.(27)

کژ انديشان

گاهى در کتابها ونظرات بعضى از افراد مى بينيم که آنان مهدويت را بدين صورت مى پذيرند که هر شخصى مى تواند مهدى باشد ولزومى ندارد شخص معينى مانند حجت بن الحسن العسکرى باشد. اين سخن در نوشته بعضى از مستشرقين وبعضى از نويسندگان سنى آمده است که اگر نوعى انکار مهدويت نباشد، نوعى بى عنايتى به اين همه احاديث معصومين (عليهم السلام) مى باشد. اينان معتقدند که مهدى لازم نيست حتما از دودمان پيامبر وفرزندان على (عليه السلام) وفاطمه (عليها السلام) باشد. وچه احتياج است که متولد سال 255 ه وفرزند بلا فصل امام عسکرى باشد؟ مى گويند: آيا نمى شود مهدى يکى از مصلحين تاريخ باشد که از بطن جامعه امروز يا فردا بپاخيزد وجهان را از ظلم وبيداد برهاند وعدل برقرار سازد؟ براى نمونه سخنى از دارمستتر را - که قبلا هم از او ياد کرديم - مى آوريم که بيانگر چنين برداشتى است. وى مى گويد: مهدى صفتى است که ممکن است به هر پيغمبر وحتى به هر مخلوق اطلاق شود، لکن وقتى علم واسم باشد بمعنى کسى است که از ميان عموم مردمان برگزيده وراهنمايى شده است...(28) ونتيجه مى گيريم او وبعضى افراد هم فکر او خيال مى کنند اين صفت مهدى لازم نيست حتما منحصر به يک شخص معين باشد که فرزند امام حسن،... وفرزند پيامبر اکرم... واز نسل ابراهيم قهرمان توحيد باشد. بر همين اساس فکرى، در طى تاريخ بسيارى افراد بدين نام ومقام منسوب شده اند وما دلايلى بطور اختصار براى نشان دادن خطاى اين طرز فکر مى آوريم: 1 - همان طور که قبلا بيان داشته ايم، مهدويت يک ريشه قرآنى دارد وويژگيهاى منجى موعود توسط شخص پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وديگر معصومين بيان شده، واين موضوع مطلبى نيست که ساخته مسلمانان باشد تا هر کسى به زعم خود آن گونه که مى خواهد آنرا مطرح کند ومهدى (عليه السلام) را نيز خود تعيين نمايد. واين مسئله آن قدر مورد اتفاق مسلمانان است که حتى متمهديان مهدى نماها نيز سعى کرده اند بعضى از آن ويژگيها را براى خود فراهم کنند. 2- بزرگترين دليل بر اينکه مهدى عليه السلام حتما بايد با آن ويژکيها واز آن آباء واجداد پاک ومعصوم باشد، اين است که: در ايدئولوژى وعقايد اسلامى، پيامبران وامامان حجت ها وخليفه هاى خداوند در زمين اند(29) وبزرگترين مدافعان توحيد وعدالت. وزمين هيچ گاه از وجود يک حجت الهى خالى نيست(30) زيرا اگر چنين شد، زمين ساکنين خود را فرو مى کشد.(31) پس اين حجت واسطه بين خدا وخلق است. ونوح (عليه السلام)... وابراهيم (عليه السلام)... وموسى (عليه السلام)... وعيسى (عليه السلام)... ومحمد (صلى الله عليه وآله وسلم)... وعلى (عليه السلام)... وتمام ائمه معصومين (عليهم السلام) تا مهدى (عليه السلام)، برترين حجتهاى الهى بوده اند. اين گروه صف توحيديان را تشکيل داده وبرترين مدافعان آن بوده اند وبسوى يک هدف رهنمون شده اند. از اين رو، هر آن کس که در اين سلسله نباشد، رهبريش خطاست ودر اين زمان - زمان غيبت امام - هر کس که مدعى اين پيشوائى شود ويا به دروغ بدين سمت منسوب شود مسير او مسير طاغوت است وبس.(32) 3- بخش ديگر جواب ما، اينست که اگر آن ويژگيها براى مهدى (عليه السلام) (مانند دودمان، عمر طولانى، غيبتها،... (بيان نمى شد، آن گاه هر شخص نالايقى، يا از روى جاه طلبى، يا بدستور استعمارگران، خود را بعنوان مهدى معرفى نموده وبه فريب مى پرداخت وآنها را برده خود واستعمارگران مى نمود، چنانکه ديديم افرادى در طى تاريخ چنين کردند، اما خداوند آنها را رسوا کرد وبيشتر آنان، از روى عدم داشتن اين ويژگيها، مردود شناخته شدند ورسوا گرديدند. آرى مجموعه خصوصياتى که در مورد قائم (عليه السلام) از بزرگان دين براى ما رسيده است، تا ابدين بر اندام هيچ کس جز مهدى موعود اسلام شايسته نيست وهر کس ادعاى اين شايستگى کرده، ادعايش چون اسطوره اى، تنها نقشى سطحى در تاريخ بر جاى نهاده است. آرى، قائم منتظر ومنتقم، فرزند قهرمانان توحيد است، واز دودمان آن ابر مردان پاکباز معصوم. او بگاه ظهورش، از مکه - جائى که جدش پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) ظهور کرد - قيام مى کند وفرياد انا بقيه الله او سينه فضا را مى شکافد(33) وعيسى پشت سر او نماز مى گزارد،(34) ياران او در وهله اول سيصد وسيزده مجاهد راستين اند،(35) بتعداد مجاهدان اسلام در يارى جدش در اولين جهاد او. او شمشير قدرت وعدالت پدرش على (عليه السلام) را که تنها در راه توحيد ضربه مى زد، بدست مى گيرد ونبرد خود را عليه کفار وغاصبين حق ولايت - که جانشينى خدا در زمين است - آغاز مى کند. وسرانجام مرکز خلافت وامامت عدل خود را در کوفه (پايتخت پدرش على، عليه السلام) بر پا مى کند وياران عزيز وجانبازش پرچم توحيد وعدل الهى را حتى برفراز دورترين شهرهاى شرق وغرب عالم نيز بر مى افرازند. باميد آن روز وبر آمدن آن خورشيد

گمراهان

از جمله موضوعاتى که در دوران غيبت امام مهدى (عليه السلام) کرارا مطرح مى شود، مسئله متمهديان (مهدى نمايان) است. همان گونه که قبلا بررسى شد حضرت بقيه الله (عليه السلام) بگاه ظهور عليه ظالمان وبيدادگران وبى دينان قيام خواهد فرمود. متاسفانه، در طول تاريخ، گاهى اوقات اين زمينه پاک اعتقادى، مورد سوء استفاده عده اى قرار گرفته، که يا جاه طلب بوده اند وبا استفاده از اين روحيه حرکت آفرينى انتظار، مردم را به شورشهائى واداشته اند، تا با قيامهاى پيروان خود به مقامى برسند، ويا افرادى فريب خورده ومورد حمايت دول استعمارى بوده اند. اين افراد، خود را بدروغ بعنوان نايب امام يا خود امام معرفى نموده اند. البته اين گروه در مبارزات ويا در فريب دادن مردم - پيروزيهائى نيز داشته اند. از جمله افراد مذکور، غلام امد قاديانى در پاکستان ومهدى نماى وطنى سيد باب بوده اند. بد نيست مقدارى از شخص اخير که در ايران بوده واينک پيروانش موجوداند، سخنى بگوئيم، زيرا مسلک قاديانيها اخيرا در پاکستان در سطح مردم مورد تکفير واقع شد، وبى اساس بودن ادعاهاى غلام احمد قاديانى بر همه آشکار شد. در اواسط قرن سيزدهم، ايران دچار بحرانهاى اجتماعى شد که پى آمد آنها زمينه مساعدى شد، تا شخصى مدعى مقاماتى معنوى يا مهدويت شود، ومردم ساده لوح او را پيروى کنند. شخص فوق، جوانى بزاز زاده بود، بنام ميرزا على محمد شيرازى که بسال 1260، ادعاى بابيت (نيابت) امام عصر را نمود ومشتى افراد ساده لوح بدور خود گرد آورد. او فرزند ميرزا رضاى شيرازى وفاطمه بيگم بود ودر 1235 هجرى در شيراز متولد شد. دوران تحصيل کودکى را در شيراز گذراند ودر جوانى به تجارت در بوشهر پرداخت. سپس بعزم تحصيلات برتر، عازم کربلا ونجف گرديد، ودر آنجا شاگرد سيد کاظم رشتى رهبر آن روز شيخيه گرديد. از خصوصيات سيد کاظم اين بود که در لفافه مدعى نيابت امام غايب بود. پس از فوت سيد رشتى، بر سر جانشينى او بين شاگردان اختلاف افتاد، در اين بين ميرزا على محمد نيز بيکار ننشست. وبا اين مقدمات، بسال 1260 هجرى به پيروى از استاد خود، مدعى مقام نيابت امام مهدى (عليه السلام) شد واين ادعا را در تفسيرى که بر سوره يوسف قرآن نگاشته منعکس نمود. از جمله فراز زير است که اشراق خاورى (مبلغ بهائى) آن را در کتاب خود آورده واينک ترجمه آن: خداوند چنين مقرر کرده است که اين کتاب (تفسير سوره يوسف) از نزد حضرت محمد بن الحسن بن على... بن على بن ابى طالب بدست بنده وباب او (ذکر)(36) برسد تا دليل وبرهان خداوند بر مردم جهان باشد(37) مردم آگاه وبيدار دل، بجهت ادعاى او بمخالفت با او پرداختند وسرانجام در مجلسى که در حضور امام جمعه شيراز بر پا شد، باب دست از ادعاى دروغين خود برداشت وتوبه نمود وآن را انکار کرد.(38) اما پيروان او برايش بتبليغ پرداختند، تا اينکه او خطر را دوباره احساس کرده، وبه اصفهان گريخت. وى در اصفهان، تحت حمايت منوچهر خان گرجى (روسى) در آمد ومنوچهر به او وعده داد که چهل مليون فرانک دارائى خود را به او خواهد بخشيد وخواهر زيباى شاه را به ازدواج او در خواهد آورد.(39) بهر حال، اين نويدها وطرفدارى يک عده از پيروان متعصب ناآگاه، باعث شد تا باب به التهاب آيد، ودوباره به ادامه ادعايش بپردازد. وبالاخره او که روزى خود را باب امام غايب خوانده بود، وآن را نيز منکر شده بود، چنين اعلام داشت که: من همان قائمى هستم که شما بظهورش وعده داده شده ايد.(40) اما از بخت بد او، اين ادعا نيز در مجلسى که در حضور ناصر الدين ميرزا ولى عهد محمد شاه قاجار - وعلماى تبريز بر پا گرديد، به توبه او منتهى شد.(41) ولى پافشارى بعضى طرفداران، دوباره فريبش داد وبراى سومين بار ادعاى نبوت نمود وکتاب بيان را در نسخ قرآن واثبات دين خود نگاشت. اما اين سه ادعا کم بود وباب کار بى پروائى را بدانجا رسانيد، که خود را خدا خواند(42) خدائي؟ آرى، خود بسيار جرات! وشجاعت! است که مخلوقى خود را خالق وخدا بخواند. آرى دروغ نيز گاهى جرات مى خواهد! پايمردى وثبات او را ببينيد: کسى خود را امام موعود - که بيعت کسى در گردنش نيست - بنامد اما خود را فدائى درگاه محمد شاه بخواند. زهى استقامت، که کسى مدعى مقامى شود که تمام قدرتها تحت سلطه او در مى آيند، اما در مقابل ناصر الدين ميرزاى ولى عهد، التزام پا به مهر بسپارد، که ديگر چنين غلطى! نکند.(43) علاوه بر اينها، آيا هيچ يک از ويژگيهاى قائم اسلام را داشت؟

آيا پدر ميرزا على محمد، امام حسن عسکرى بود؟ وآيا مادرش، نرجس خاتون؟ آيا سال تولد او، برابر ميلاد امام مهدى بود؟ وآيا... وبالاخره آيا او جهان ظلمانى را مالامال از عدالت وداد نمود يا نه؟ بهتر است در اين مورد، به ناله ميرزا حسين على نورى (بهاء الله) رهبر ديگر بهائيان، گوش فرا دهيد که: از اول دنيا تا حال، چنين ظلمى ديده نشده وشنيده نگشت(44) ونيز اين نوشته را از فرزند او عباس عبدالبهاء (امام بهائيان) بخوانيم که: جهان در جنگ وجدال است ونوع انسان در نهايت خصومت ووبال، ظلمت جفا احاطه نموده ونورانيت وفا پنهان گشته.(45) تازه اين فريادها وناله ها قبل از جنگهاى اول ودوم جهانى بود - مسلما با در نظر گرفتن اين دو جنگ وبخاک وخون کشيده شدن حدود 50 مليون انسان، به ميزان برقرارى عدالت جهانى اين رهبران دروغين، آگاه خواهيد شد. آرى، سرنوشت آنان که در غياب امام، بدروغ تکيه بر مسند او زنند چيزى جز رسوا شدن در تاريخ نيست. اميد آن که، آنان که فريب اين گونه فريبکاران ونيز فريب ساده لوحى خود را خورده اند مقدارى آگاهانه بينديشند وخود را از دام اين دو نان آزاد کرده، براه راست اسلام بازگردند. آمين.

پاکبازان

اينک شيعه در غيبت امام خود بسر مى برد. وبا چشمانى اشک آلود، ولى دلى پر اميد، خواستار ظهور منجى موعود است. اما تنها با اميد بدون حرکت، منتظر نتوان بود. بايد شرايط يک منتظر واقعى را داشت. سعى کنيم آن طور که اسلام وپيشوايان فرموده اند، زندگى کنيم ودر تبليغ پيروى از آنان وپوييدن راه آنان، از هيچ کوششى دريغ نداريم. زيرا که پس از شناخت خدا وپيامبر، شناخت واقعى امام لازم است ونشناختن او گمراهى محض.(46)

اماآيا شناخت تنها نيز کافى است؟ نه. مسلما اين شناخت بايستى همراه با تعهد وعمل باشد. وبدانيم که اين شناخت وعمل آگاهانه در قبال آن، تابع زمان نسيت، زيرا يک منتظر واقعى امام، اگر هم بميرد گويى در خدمت امام ودر خيمه او بوده زيرا که: من مات منکم على هذا الامر منتظرا له، کان کمن کان فى فسطاط القائم:(47) آن کس از شما که بميرد، در حالى که منتظر اين امر باشد، همچون کسى است که در خيمه قائم (عليه السلام) بوده است. آرى بکوشيم شناخت کاملى از امام وويژگيهايش وشرايط ظهورش را داشته باشيم، وتا آخرين حد تلاش در اين راه ره بپوئيم، ودر سختيهاى راه انتظار مقاوم باشيم، وتا نهايت توان خود در شناساندن امام به مردم وجامعه مسئوليت بپذيريم تا شايستگى يارى امام در زمان ظهورش را بيابيم چون امام فرموده است: هر يک از ياران مهدى (عليه السلام) بهنگام ظهور او داراى نيروى چهل مرد وقلبى محکم تر از پاره هاى آهن مى باشد.(48) اما در اين راه بايد بدانيم از مسير تقوى واخلاق نيکو خارج نشويم و... چه زيبا امام صادق (عليه السلام) وظيفه شيعيان را در وقت غيبت تعيين نموده است:

انلنا دوله يجىء الله بها اذا شاء... من سره ان يکون من اصحاب القائم، فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر، فان مات وقام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه...:(49) همانا ما را دولتى است - که خداى آن را وقتى بخواهد مى آورد... هر که بودن در شمار ياران قائم مسرورش سازد، پس بايد انتظار کشد وبا ورع وپرهيزکارى وخوى هاى نيکو عمل کند، در عين حال که منتظر است. پس (چنين شخصى) اگر بميرد وپس از (مرگ) او قائم قيام نمايد، (باز هم) او را پاداشى مانند پاداش آن که قيام قائم را درک کرده است، مى باشد. در اين واپسين سخن بياييد باهم بکوشيم تا جزء معتقدان ومنتظران راستين باشيم وشايسته گفتن اين فرياد درونى: مهديا! يکره به کشور ايمان بنگر، وويرانه هايش را آباد کن، بدر آى اى حجت خدا! واين دلها را که در انتظارت شکسته اند، واز دست دشمنانت سخت خسته، به نشاط آور. بپاخيز اى امام عصر! وبندگان خدا را از چنگ بيداد وشهرهاى خدا را از دست کفر برهان. قيام کن اى قائم بحق! وديگر تاخير روا مدار، زيرا در اينجا از سپاه خدا، بهترين گروه را منتظرانت وشريف ترين ياران وکريم ترين انصارت را خواهى يافت.

پاکباختگانى دلاور وتنومند اما چابک، که بسوى مرگ، در راه تو، بى صبرانه شتابانند. بدر آى وقيام کن اى وارث ابراهيم (عليه السلام) و... محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) وعلى (عليه السلام)... وبر معبد توحيد - کعبه - تکيه زن وياران راستينت را فراخوان.

پاورقى:‌


(1) شيخ مفيد (متوفى 413 ه)، الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولى، ج 2، تهران، عليمه اسلاميه، باب. 35 ونيز ابن صباغ مالکى (متوفى 855 ه)، الفصول المهمه، تهران، افست انتشارات اعلمى، ص 292.
(2) اسامى اين چهار بزرگوار: عثمان بن سعيد عمروى، ابوجعفر محمد بن عثمان، ابو القاسم حسين بن روح نوبختى، ابوالحسن على بن محمد سيمرى. اينان پاکترين، پرهيزگارترين وعالم ترين مردم زمان خود بوده اند که به افتخار نيابت خاص امام (عليه السلام) برگزيده شده اند براى اطلاع از احوالات اين بزرگان مى توان به دو مرجع زير رجوع کرد:
1 - الغيبه، نوشته شيخ طوسى، نجف، ص 215 تا 245.
2- تاريخ الغيبه الصغرى، سيد محمد صدر، نجف، نيمه دوم کتاب.
(3) لطف الله صافى، منتخب الاثر، تهران، مکتبه الصدر، ص 185 تا 190.
(4) ابى داود سجستانى، سنن ابى داود، مصر، انتشارات مصطفى البابى الحلبى، جلد 2، ص. 421 ابن ماجه قزوينى، سنن ابن ماجه، جلد 2، باب خروج المهدى. علامه مجلسى، بحار الانوار، جلد51 ص 75.
(5) لطف الله صافى، منتخب الاثر، ص 66: از رسول اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم): الائمه بعدى اثنا عشر، تسعه من صلب الحسين والمهدى منهم.
(6) محمد بن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص 170، روايت امام صادق - عليه السلام -.
(7) شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه سيد هاشم رسولى، جلد دوم، باب 35، صفحه 324، روايت از پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) است.
(8) احمد بن حنبل (متوفى 241 ه) مسند حنبل، جلد 1، بيروت، دار صادر، ص. 99 ابن داود سجستانى، سنن ابى داود، جلد دوم،... ص. 421 همچنين به جلد سيزدهم ملحقات احقاق الحق از آيه الله العظمى مرعشى نجفى، صفحات 171 تا 191 مراجعه کنيد.
(9) ترجمه نهج البلاغه، از فيض الاسلام، ص 424 خطبه 138.
(10) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، جلد 9، ص 40 - در اينجا اين عبارت على (عليه السلام) را در مورد مهدى (عليه السلام) دانسته.
(11) شيخ صدوق، کمال الدين، ص 286 - قال رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم): المهدى من ولدى اسمه اسمى وکنيته کنيتى اشبه الناس بى خلقا وخلقا.
(12) علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 51، ص 352.
(13) شيخ صدوق، کمال الدين، ص 282.
(14) محمد بن يعقوب کلينى (متوفى 329 ه)، الاصول من الکافى جلد 1، (تهران، دار الکتب الاسلاميه) کتاب الحجه، باب فى الغيبه. ونيز: شيخ حر عاملى، اثبات الهداه، جلد 6 ص 436. محمد بن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص 191، حديثهاى 45 و46.
(15) علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 51، ص. 84 احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج 3، ص 38.
(16) شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه رسولى، باب 35.
(17) علامه مجلسى، بحار الانوار، ج 51، ص 125.
(18) شيخ صدوق، کمال الدين، ج 2، ص. 326 المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فى سبيل الله.
(19) همان کتاب، ص 323.
(20) قرآن مجيد، سوره آل عمران، آيه 169: ولا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون: شهيدان راه خدا را مرده مى داريد، که آنان حيات ابدى يافته اند، ونزد پروردگار خود متنعمند.
(21) نهج البلاغه،........، ص 456، خطبه 150.
(22) ابن ابى الحديد معتزلى، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 126 - اين عبارت على (عليه السلام) را در مورد ياران ومنتظران مهدى (عليه السلام) دانسته.
(23) خواجه کلان قندوزى (سنى ومتوفى 1294 ه)، ينابيع الموده، قم، مکتبه بصيرتى، ص 489.
(24) علامه مجلسى، بحار الانوار، جلد 52، ص 122 - از خصال شيخ صدوق،... مزاوله قلع الجبال ايسر من مزاوله ملک موجل.
(25) ابن بطوطه، سفرنامه، ص 213 (ترجمه)،... بنقل از کتاب: در فجر ساحل، نوشته محمد حکيمى.
(26) احمد بن حنبل، مسند حنبل، ج 1 ص 84. ابن ماجه قزوينى،... ابن ماجه، ج 2... باب خروج المهدى: المهدى منا اهل البيت يصلحه الله فى ليله.
(27) محمد بن يعقوب کلينى، الاصول من الکافى (عربى). ج 1، ص 371.
(28) دارمستتر، مهدى از صدر اسلام تا قرن سيزدهم، ترجمه محسن جهانسوز،... ص 8.
(29) قرآن مجيد، سوره ص، آيه 26 - که حضرت داود را خليفه خدا در زمين خوانده:... يا دواد انا جعلناک خليفه فى الارض فاحکم بين الناس بالحق ونيز محمد بن ابراهيم نعمانى، الغيبه، باب 8 و9.
(30) محمد بن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص 136: اللهم بلى لا تخلوا الارض من حجه قائم لله بحجته اما ظاهر معلوم واما خائف مغمور...
(31) محمد بن يعقوب کلينى، الاصول من الکافى، ج 1، کتاب الحجه، باب ان الارض لا تخلو من حجه: لو بقيت الارض بغير امام لساخت.
(32) محمد بن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص. 114 از امام باقر (عليه السلام): کل رايه ترفع قبل رايه القائم (عليه السلام) صاحبها طاغوت.
(33) سيد مومن شبلنجى مصرى (متوفى بعد از 1290 ه)، نور الابصار فى مناقب آل بيت النبى، مصر،... ص 154.
(34) حافظ ابونعيم اصفهانى، الاربعين، ح 38 (او متوفى 430 ه است، ودر اين جزوه اش 40 حديث در مورد امام غايب آورده که در کشف الغمه آمده است).
(35) محمد بن ابراهيم نعمانى، الغيبه، ص 315 - شيخ صدوق، کمال الدين، ص 654.
(36) اين لقب را خود باب بر خويش نهاده بود.
(37) رحيق مختوم، چاپ جديد، ص 34: الله قد قدر ان يخرج ذلک الکتاب فى تفسير احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن على... بن على بن ابى طالب على عبده ليکون حجه الله من عند الذکر على العالمين بليغا.
(38) اشراق خاورى، تلخيص تاريخ نبيل، صفحه 141.
(39) شوقى، قرن بديع، جلد اول، صفحه 114 - فاضل مازندرانى، ظهور الحق بخش سوم، صفحه 105 - دکتر اسلمنت، حضرت بهاء الله، صفحه 104.
(40) فاضل مازندرانى، ظهور الحق، صفحه 173، پاورقى: انا القائم الحق الذى انتم بظهوره توعدون.
(41) ابو الفضل گلپايگانى، کشف الغطاء، صفحه 204 - 205.
(42) على محمد باب، لوح هيکل الدين.
(43) کشف الغطاء، صفحه 201 - 204.
(44) ميرزا حسين على بهاء، مجموعه الواح بزرگ چاپ مصر، لوح رئيس فارسى، صفحه 105.
(45) عباس افندى، مکاتيب، جلد سوم، صفحه 119.
(46) سيد بن طاووس (ره)، جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، چاپ 1330 قمرى صفحه 522: اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف رسولک، اللهم عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک، اللهم عرفنى حجتک فانک ان لم تعرفنى حجتک ضللت عن دينى. همچنين: بحار الانوار، جلد 52، باب فضل انتظار الفرج، روايت 70، صفحه 146 - نقل از کمال الدين - روايت امام صادق عليه السلام.
(47) بحار الانوار، جلد 52، باب فضل انتظار الفرج، روايت 15، صفحه 125 نقل از محاسن - روايت امام صادق (عليه السلام).
(48) بحار الانوار، جلد....2 واخلاقه، روايت 44، صفحه 327، نقل از کمال الدين از امام صادق عليه السلام:... فان الرجل منهم يعطى قوه اربعين رجلا وان قلبه لاشد من زبرا الحديد...
(49) بحار الانوار، جلد 52، باب فضل انتظار الفرج، روايت 50، صفحه 140، نقل از غيبت نعمانى.