موعود شناسى و پاسخ به شبهات

على اصغر رضوانى

- ۱۳ -


ابوجعفر بن احمد متيل مى گويد: هنگام وفات محمد بن عثمان عمرى من بالاى سر او نشسته بودم و از او سؤ ال مى كردم و حسين بن روح نيز بر پايين پاى او قرار داشت . محمد بن عثمان روى به من نموده و فرمود: من امر شدم تا بر ابى القاسم بن روح وصيت كنم . من با شنيدن اين خبر از جاى خود بلند شده ، حسين بن على روح را به جاى خود بر بالاى سر محمد بن عثمان قرار دادم . (747)
جهت اين تاكيدات از ناحيه محمد بن عثمان بر وصايت حسين بن روح اين بود كه او چندان جايگاه ويژه اى در بين شيعيان به جهت ارتباط با امامان عليه السلام نداشته است ، اگر چه اگر از نزديكان خاص محمد بن عثمان بوده است . و سر سفارت دادن به او به جهت اخلاص و فداكارى او بوده است . وى بعد از وفات ابو جعفر عمرى به مدت 21 سال سفارت را بر عهده داشت . اولين نامه اى را كه از حضرت دريافت كرد مشتمل بر درود فراوان از جانب آن حضرت بر او بود. (748)
از آن زمان به وظيفه خود مشغول شد. و روش او التزام به تقيه شديد و مضاعف بود ، به حيثى كه اظهار اعتقاد به مذهب اهل سنت مى نمود تا از اين طريق بتواند به وظايف خود عمل كند. او در ايام سفارتش شديدا با انحرافات و ادعاهاى انحرافى سفارت مبارزه مى نمود تا آنكه در سال 326 هجرى رحلت نمود.
257 : سفير چهارم امام زمان عليه السلام چه كسى بوده و چه موقعيتى داشته است ؟
سفير چهارم شيخ جليل ابوالحسن على بن محمد سَمَرى است . تاريخ ولادت او مشخص نيست ولى براى اولين بار به عنوان يكى از اصحاب امام عسكرى عليه السلام شناخته شده است ، (749) كه در بغداد با اشاره حسين بن روح از طرف امام زمان عليه السلام متصدى امر سفارت شد.
در مورد سفارت او خبر معينى نرسيده و تنها اين مطلب را مى توان با تسالم و اتفاقى كه در بين شيعيان درباره سفارت او بوده كشف نمود ، و اين موضوع را مى توان در نتيجه ، كاشف از ابلاغى دانست كه از طرف امام زمان عليه السلام به حسين بن روح شده است . او وظايف خود را در امر سفارت از هنگام وفات حسين بن روح به مدت سه سال ادامه داد. وى گر چه همانند ديگران مورد وثوق و اطمينان بود ولى همانند آن سه سفير فعاليت گسترده اى نداشته است . و اين امر بعيد به نظر نمى رسد زيرا در آن سال ها مملكت اسلامى پر از ظلم و جور و خونريزى ها و درگيرى ها بوده است ، امورى كه با برنامه هاى فرهنگى و اجتماعى منافات داشت و اين خود به تنهايى مى تواند تاءثيرگذار در انقطاع سفارت بعد از وفات او و عزم امام عليه السلام بر انقطاع و شروع غيبت كبرا نيز باشد. و لذا چند روز قبل از وفاتش توقيعى را از امام عليه السلام دريافت مى كند كه حضرت در آن خبر از انتهاى غيبت صغرا و عهد سفارت با مرگ او مى دهد و او را از وصيت كردن به سفارت براى بعد از خودش منع مى نمايد. (750)
راوى مى گويد بعد از شش روز از صدور اين توقيع به خدمت على بن محمد رسيديم در حالى كه در حال احتضار بود. به او عرض شد: وصى تو كيست ؟ فرمود: (( براى خدا امرى است كه او رساننده آن است )) . اين را گفت و از دار دنيا رحلت نمود.
258 : نيابت چهار سفير حضرت عليه السلام چگونه اثبات مى گردد؟
1- در مورد عثمان بن سعيد مى گوييم : او مورد وثوق امام عسكرى عليه السلام بوده و امام مهدى عليه السلام نيز بر منصبش تصريح نموده است .
در مورد فرزندش محمد بن عثمان نيز مى گوييم : او منصوب از طريق پدرش بوده و غير از آنكه مورد وثوق امام عسكرى بوده از طرف امام زمان عليه السلام نيز بر اين امر نيابت خاصه داشته است .
حسين بن روح نيز از طرف محمد بن عثمان به اين سمت منصوب شد و او نيز على بن محمد سمرى را بر اين مقام منصوب كرد.
2- راه دوم براى اثبات نيابت اين چهار بزرگوار اين است كه آنها خط امام را كه معروف بود به ديگران نشان داده ، بازگو مى كردند. خط حضرت در زمان پدرش امام عسكرى عليه السلام نزد شيعيان معروف بود.
3- كرامات فراوانى كه به دست مبارك اين بزرگواران انجام مى گرفت مى توانست اثبات كننده سفارت آنها باشد. اين كرامات در برخى موارد به دست آنها انجام مى گرفت و برخى ديگر نيز منسوب به امام زمان عليه السلام بود كه آنها به اطلاع شيعيان مى رساندند ، همان گونه كه در قضيه معروف از ابو على بغدادى رسيده است . (751)
سيد عبداله شبر مى گويد: (( شيعه هرگز گفتار نواب را نمى پذيرفت مگر در صورتى كه معجزه اى از طرف امام عصر عليه السلام بر دست آنها ظاهر مى گشت كه دلالت بر صدق گفتار و صحت نيابت آنها داشت )) . (752)
259 : ارتباط نواب اربعه با شيعيان چگونه بوده است ؟
شيعيان با نواب اربعه دو نوع ارتباط داشتند:
1- ارتباط با واسطه و غير مستقيم
ارتباط با واسطه يك اصل در سازمان سفارت بود چرا كه اين سازمان به جهت ظلم عباسيان نمى توانست آشكارا و آزادانه فعاليت كند. بنابراين بايد در ارتباط با مردم از راه هاى استتارى بهره مى گرفت .
2- ارتباط مستقيم و بى واسطه
اين ارتباط در آغاز فعاليت نواب اربعه در دوره غيبت صغرا وجود نداشت ، زيرا بنا بود كه مساءله نيابت خاصه مخفى بماند تا حاكمان جور بازتاب و واكنشى از خود نشان ندهند ولى كم كم شيعيان به صورت پنهانى نام و نشانى سفير را از وكلا و خواص گرفتند و توانستند با آنان مستقيما تماس بگيرند. اين كار عمدتا از زمان سفارت دومين سفير شروع شد و ادامه يافت . شيخ طوسى درباره اين نوع ارتباط مى نويسد: (( عده اى از افراد مورد اعتماد نزد سفراى امام مهدى عليه السلام مى رفتند و با دادن نامه و يا بيان داشتن خواسته هاى خود پاسخ آن را از ناحيه مقدسه و توسط سفرا دريافت مى كردند )) . (753)
260 : وظايف و مسئوليت هاى نواب اربعه چه بوده است ؟
وظايف و محور كلى فعاليت هاى نواب اربعه بدين قرار است :
1- زدودن شك و حيرت مردم درباره وجود امام مهدى عليه السلام
مهم ترين وظيفه اى كه نواب اربعه به ويژه سفير اول يعنى عثمان بن سعيد عمرى بر عهده داشت اين بود كه براى شيعيان ثابت كند امام عسكرى عليه السلام فرزندى دارد كه اكنون امام است و او نايب خاص آن حضرت مى باشد.
2- حفظ امام مهدى عليه السلام از راه پنهان داشتن نام و مكان آن حضرت
امام مهدى عليه السلام در توقيعى به محمد بن عثمان بن سعيد عمرى بيان داشت كه از ذكر نام و نشان آن حضرت خوددارى كند و در جهت پنهان داشتن نام و مكان آن حضرت بكوشد. (754)
ابو سهل نوبختى در جواب اين سوال كه چرا تو سفير ناحيه مقدسه نشدى ؟ فرمود: (( من نمى توانم مانند حسين بن روح سر نگهدار باشم )) . (755)
3- سازماندهى و سرپرستى سازمان وكالت
از طريق اين سازمان شيعيان پرسش ها و شبهات دينى خود را با وكلا در ميان مى گذاشتند و آنان به واسطه سفير از ناحيه مقدسه پاسخ را به شيعيان مى رساندند ، و نيز وجوه شرعى خود را به وكلا مى دادند و وكلا آن را به مسئول سازمان تحويل مى دادند.
4- پاسخ ‌گويى به پرسش هاى فقهى و مشكلات عقيدتى
آنان گاهى پرسش هاى فقهى و مسائل مستحدثه شيعيان را به عرض امام مهدى عليه السلام مى رساندند و پاسخ آن را دريافت و به شيعيان ابلاغ مى كردند. (756)
5- اخذ و توزيع اموال متعلق به امام مهدى عليه السلام
امام مهدى عليه السلام در روز بعد از رحلت امام عسكرى عليه السلام و يا در همان روز بعد از مراسم خاك سپارى امام عسكرى عليه السلام به هيئت قمى ها دستور داد كه از اين به بعد اموال متعلق به آن حضرت را به وكيلش در بغداد (ابو عمرو ، عثمان بن سعيد عمرى ) تحويل دهند. (757)
6- مبارزه با غلات و مدعيان دروغين نيابت و بابيت
در راستاى همين وظيفه در اين دوره هفتاد ساله هر كسى كه به دروغ ادعاى بابيت و وكالت نمود ، مثل حلاج ، شلمغانى و ديگران ، با آنان به مبارزه برخاستند و از ناحيه مقدسه توقيعاتى به واسطه آنان صادر شد و با روشن شدن ماهيت آنان شيعيان اماميه از اين نوع انحرافات مصون ماندند و به سفارت نواب اربعه و وكالت بيشتر اعتماد نمودند.
7- مبارزه با وكلاى خائن
گاهى برخى از وكلا منحرف مى شدند و از وظايف اصلى خود عدول مى كردند. در اين صورت مشكلاتى را براى سازمان مخفى وكالت به وجود مى آوردند و گاهى وجوه شرعى را نزد خود نگه مى داشتند ، در اين صورت نواب اربعه هر كدام به نوبه خود مسئوليت داشتند تا با آن وكيل خائن مبارزه كنند.
8- آماده سازى مردم براى پذيرش غيبت كبرا
اين وظيفه بيش از همه بر دوش ابو الحسن على بن محمد على بن محمد سمرى آخرين سفير امام مهدى عليه السلام سنگينى داشت ، از اين رو امام مهدى عليه السلام از راه اعجاز به او كمك كرد و شش روز قبل از مرگش توقيعى صادر نمود و زمان دقيق وفات وى را بيان داشت تا اينكه حجت بر همگان تمام شود و اذهان آماده پذيرش دوره ديگرى از غيبت آن حضرت باشد.
261 : ملاك و معيار انتصاب نواب اربعه چه بوده است ؟
امامان معصوم عليه السلام بر اساس حكمت رفتار مى كردند و قطعا در نصب ها يك سرى معيارها و ملاك هايى را مد نظر داشتند از قبيل :
1- تقيه و رازدارى در حد بالا
سفير اول حضرت ، عثمان بن سعيد براى رعايت تقيه مى كوشيد تا خود را از بازرسى هاى رژيم عباسى دور نگه دارد. او بدين منظور در هيچ بحث و مجادله مذهبى يا سياسى به صورت آشكار درگير نمى شد. (758)
حسين بن روح نيز در راستاى رعايت و حفظ تقيه يكى از خدمتگزاران خود را تنها به اين دليل كه معاويه را لعن نمود عزل و اخراج كرد. (759)
2- صبر و استقامت بسيار عالى و ممتاز
عده اى از ابو سهل نوبختى پرسيدند: چرا تو نايب خاص حضرت نشدى ؟ او در جواب گفت : (( آنان (امامان عليهم السلام ) بهتر از همه مى دانند كه چه كسى لايق اين مقام است .
من آدمى هستم كه با دشمنان رفت و آمد دارم و با آنان مناظره مى كنم . اگر آنچه را كه ابوالقاسم حسين بن روح درباره امام مهدى عليه السلام مى داند من مى دانستم شايد در بحث هايم با دشمنان آن گاه كه جدال و لجات آنان را مى ديدم مى كوشيدم تا دلايل بنيادى را بر وجود امام ارائه دهم و در نتيجه محل اقامت او را برملا مى ساختم . اما اگر ابوالقاسم حسين بن روح ، امام را زير عباى خود پنهان داشته باشد و بدنش را با قيچى قطعه قطعه كنند تا امام مهدى عليه السلام را نشان دهد هرگز قباى خود را كنار نمى زند و امام را نشان نمى دهد )) . (760)
3- نسبت به ديگران فهميده تر بودن
شيخ طوسى در كتاب (( الغيبة )) به فهم و درايت آنان اشاره كرده است . (761)
4- حساس نبودن حكومت نسبت به آنان
امام مهدى عليه السلام در انتخاب نايبان خاص خود از افرادى استفاده مى كرد كه در دستگاه ظالمان عباسى نسبت به آنها حساسيتى نباشد چون نيابت خاص كارى بود بسيار مخفى و مبهم و مهم . و لذا هر يك از آنان داراى شغل بوده ، كاسبى مى كرده اند تا شناخته نشوند.
262 : چه عواملى باعث شد برخى ادعاى سفارت دروغين از طرف حضرت نمايند؟
هنوز مدتى از عهد سفارت ناحيه مقدسه نگذشته بود كه اين دستگاه مقدس مبتلا به مصيبت مدعيان سفارت گشت . آنان از اين ادعاى دروغين خود اهدافى را دنبال مى نمودند كه عبارت بود از:
1- از آنجا كه ايمان ضعيفى داشتند با اين ادعا در صدد انحراف مردم و جامعه شيعى بودند.
2- طمع به دست آوردن اموال مردم و حقوق شرعيه ، زيرا از آنجا كه امام زمان عليه السلام در غيبت به سر مى بردند اينها مى توانستند در اموال تصرف نمايند.
3- گسترش موقعيت خود در جامعه ، زيرا با اين ادعا و انتساب خود به امام مهدى عليه السلام در صدد گسترش شهرت خود بر مى آمدند.
263 : مدعيان دروغين سفارت چه كسانى بوده اند؟
شروع تزوير در امر سفارت به عصر سفير دوم محمد بن عثمان عمرى باز مى گردد؛ زيرا پدر او عثمان بن سعيد به قدرى معروف بود كه هيچ كس جراءت معارضه با او را نداشت .
اول كسى كه ادعاى سفارت دروغين نمود ابو محمد شريعى بود. (762) و بعد از او محمد بن نصير نميرى (763) و احمد بن هلال كرخى (764) و ابو طاهر محمد بن على بن بلال بلالى (765) و ابوبكر محمد بن احمد بن عثمان بغدادى و اسحاق احمر (766) و مردى معروف به باقطانى (767) .
برخى از آنان در ابتدا از مردان صالح بودند ولى به جهات مختلف راه انحراف را پيشه نمودند. سفير دوم با تمام قدرت به مقابله با آنها پرداخت و نيز از ناحيه مقدسه توقيعات و بيانات شديد در لعن و تبرى از آنان صادر شد كه دلالت بر دروغگويى و سوء باطن آنان داشت .
در زمان سفارت حسين بن روح سفير - سوم مصيبت - در اين زمينه بيشتر شد ، زيرا شخصى به نام محمد بن على شلمغانى غزافرى ادعاى سفارت نمود و بيشترين تاءثير را در انحراف جامعه به جاى گذاشت . (768) او گر چه در ابتداى امر مردى مومن به نظر مى رسيد و وكيل حسين بن روح بود ، ولى عاقبت به انحراف كشيده شد. آخرين كسى كه ادعاى دروغين سفارت داشت ابو دلف كاتب بود كه بر اين ادعاى خود تا بعد از وفات سمرى - سفير چهارم - باقى بود.
264 : آيا امام زمان عليه السلام غير از سفرا وكيل نيز داشته است ؟
از تاريخ به دست مى آيد كه امام زمان عليه السلام به جز چهار سفير معروف وكلايى نيز داشته است كه در اطراف ممالك و شهرهاى اسلامى مشغول به انجام وظيفه بوده اند. ولى بين سفيران و وكيلان در فرق اساسى وجود داشته است :
1- سفير با امام زمان عليه السلام به طور مستقيم مواجهه داشته و او را به طور شخصى مى شناخته است ، در حالى كه وكلا اين چنين نبوده اند و ارتباطشان با حضرت از طريق سفيران انجام مى گرفت .
2- مسئوليت سفير عمومى بود و شامل تمام شيعيان مى شد ولى مسئوليت وكيل در محدوده منطقه خودش ‍ بود.
265 : چه مصلحتى در وجود وكلاى ناحيه مقدسه بوده است ؟
در مورد سؤال فوق به دو مصلحت اساسى مى توان اشاره كرد:
1- كار وكيل سهيم شدن در تسهيل كارهاى گسترده اى بوده كه بر عهده سفير قرار گرفته بود. خصوصا با در نظر گرفتن اين مطلب كه قرار بر سرى بودن و كتمان كردن امور شيعيان در ارتباط با حضرت بود.
2- عملكرد آنها در مخفى نمودن سفير و كتمان اسم و شخص او تاءثير بسزايى داشته است .
266 : سازمان وكالت چه وظايف و مسئوليت هايى را بر عهده داشته است ؟
با بررسى شواهد تاريخى چنين به دست مى آيد كه سازمان وكالت از آغاز تا پايان فعاليت آن ، كاركردهاى گوناگونى را دارا بوده است كه از جمله عبارت است از:
1- دريافت ، تحول و توزيع وجوه شرعى .
2- رسيدگى به اوقاف .
3- راهنمايى و ارشاد شيعيان و مناظره با مخالفان .
4- ايفاى نقش سياسى سازمان وكالت .
5- ايفاى نقش ارتباطى سازمان وكالت .
6- كمك به نيازمندان و حل مشكلات شيعيان .
توقيعات
267 : توقيع به چه معناست ؟
توقيع در لسان روايات ، مطابق با مفهومى است كه عرف آن را به كار گرفته است و آن عبارت است از كلمات كوتاه كه بزرگان ذيل نامه هاى رسيده و عريضه ها مكتوب مى داشتند و با آن خواسته سائل را بر آورده مى نمودند. در نتيجه توقيعات حضرت مهدى عليه السلام همان مطالبى بود كه حضرت به خط مبارك خود در جواب سؤال ها و عريضه ها ذيل نامه ها مرقوم مى داشتند و توسط يكى از سفرا به صاحبان نامه باز مى گرداندند.
اگر چه به لحاظ معناى اصطلاحى (( توقيع )) در معنا و مفهوم آن سؤال از مساءله اى نهفته است ولى در برخى موارد بر بيانات حضرت كه به صورت ابتدايى صادر مى شد - اگر چه از آن سؤال نشده بود - نيز توقيع اطلاق شده است .
268 : نقش سفير در توقيعات چه بوده است ؟
اگر چه در صدور توقيعات حضرت مهدى عليه السلام جايگاه حضرت از اهميت ويژه اى برخوردار است ، زيرا اوست كه ذيل نامه را به خط مباركش تزيين كرده است . ولى نمى توان نقش سفير را در پديد آمدن آن ناديده گرفت . اين سفير است كه نامه را از سائل گرفته و به دست امام رسانده و در مدت اندك يا طولانى جواب آن را به سائل رسانده است ، بلكه به تعبيرى ، سفير واسطه در ايجاد توقيع نيز بوده است ، زيرا اگر امام چنين سفير امينى نمى داشت هرگز نامه رسيده را توقيع نمى فرمود.
269 : در چه مدت زمانى توقيع از طرف حضرت صادر مى شده است ؟
از برخى روايات استفاده مى شود كه مدت زمان خروج توقيع در جواب سؤ ال معينى دو يا سه روز بوده است همان گونه كه راوى در برخى روايات مى گويد: بعد از چند روز صاحب من گفت كه به سوى ابو جعفر باز گردم تا از جواب سؤال ها بپرسم . (769) در روايتى ديگر آمده است آن گاه سفير بعد از سه روز مرا از جواب حضرت خبر داد. (770)
در برخى موارد نيز جواب شفاهى بوده است كه سفير از حضرت مى گرفته و براى سائل مى آورده است . مثل اينكه حسين بن روح نوبختى به عده اى مى گويد: (( شما امر شديد كه به حائر رويد )) . (771)
و در برخى از موارد نيز جواب سؤال كننده به جهت مصالحى داده نمى شد. از باب نمونه در موردى سائل از امام خواست كه براى او دعا كند كه خدا به او فرزندى دهد ولى به جهت مصالحى جواب نيامد. (772)
و گاه كسى سوالى را براى حضرت فرستاد كه جواب نيامد ، و بعد از چند روزى مشاهده شد كه جزء قرامطه درآمده است . (773) گر چه در برخى از موارد نيز جواب سؤال ها ظرف چند ساعت داده شده است . (774) و در برخى ديگر از روايات مى خوانيم كه جواب آمد در حالى كه هنوز مركب بر روى كاغذ خشك نشده بود. (775) و نيز در برخى روايات مى خوانيم كه به مجرد خطور سؤ ال در ذهن شخص جواب بر روى كاغذ مكتوب بوده است ، (776) ولى اين موارد زياد نبوده است .
270 : آيا توقيعات به خط خود حضرت مهدى عليه السلام بوده است ؟
از مجموعه روايات استفاده مى شود كه برخى توقيعات به خط خود حضرت بوده ، و برخى نيز به خط سفرا با دستور امام عليه السلام بوده است .
اسحاق بن يعقوب مى گويد: (( توسط محمد بن عثمان عمرى مسائل مشكلى را به ناحيه مقدسه فرستادم و جوابش را به دست خط مبارك امام زمان عليه السلام دريافت داشتم )) . (777)
محمد بن عثمان عمرى مى گويد: (( از ناحيه مقدسه توقيعى صادر شد كه خطش را خوب مى شناختم )) . (778)
شيخ صدوق رحمة الله عليه مى فرمايد: (( توقيعى كه به خط امام زمان عليه السلام براى پدرم صادر شد اكنون نزد من موجود است )) . (779)
شيخ ابو عمرو عامرى مى گويد: (( ابن ابى غانم قزوينى با جماعتى از شيعيان در موضوعى اختلاف و مشاجره نمودند و براى رفع نزاع ، نامه اى به ناحيه مقدسه نوشته و جريان را به عرض رساندند. پس جواب نامه آنان به خط مبارك امام عليه السلام صادر شد )) . (780)
از اين روايات معلوم مى شود كه توقيعات ، قرائن و شواهد صدق به همراه داشته و يا اصحاب حضرت ، دست خط او را مى شناختند ، و لذا مورد قبول آنان قرار مى گرفته است . ليكن در مقابل ، رواياتى وجود دارد كه برخى توقيعات به خط حضرت نبوده بلكه به خط سفيران و به امر حضرت نوشته شده است .
ابو نصر هبة الله مى گويد: توقيعات صاحب الامر عليه السلام به همان خطى كه در زمان امام حسن عسكرى عليه السلام صادر مى شد به وسيله عثمان بن سعيد و محمد بن عثمان براى شيعيان صادر مى گشت . (781)
271 : چه مقدار توقيع از ناحيه مقدسه صادر شده است ؟
حدود هفتاد توقيع يا بيشتر در مصادر مهدويت موجود است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- توقيع به على بن محمد سمرى . (782)
2- توقيع به ابى جعفر عمرى در سوگ پدرش . (783)
3- توقيع به سعد بن عبدالله قمى . (784)
4- توقيع به اسحاق بن يعقوب . (785)
5- توقيع به محمد بن عبدالله بن جعفر حميرى در جواب مسائلش . (786)
6- توقيع ديگرى به حميرى درباره زيارت حضرت . (787)
7- توقيع به احمد بن خضر بن ابى صالح خجندى . (788)
8- توقيع به حسن بن فضل يمانى . (789)
9- توقيع به ابو عمرو و فرزندش ابو جعفر محمد. (790)
10- توقيع به محمد بن ابراهيم مهزيارى . (791)
11- توقيع در رد جعفر كذاب . (792)
12- توقيع به احمد بن حسن مادرايى . (793)
13- توقيع درباره قصه احمد بن ابى روح . (794)
14- توقيع به حاجز وشا. (795)
15- توقيع به محمد بن جعفر. (796)
16- توقيع به محمد بن صالح بعد از مرگ عبرتايى . (797)
17- توقيع در جواب نامه سمرى . (798)
18- توقيع در جواب سؤال مردى از اهل فانيم . (799)
19- توقيع در جواب نامه محمد بن حسن مروزى . (800)
20- توقيع در جواب نامه محمد بن يوسف . (801)
21- توقيع در جواب سؤال هاى محمد بن جعفر اسدى . (802)
22- توقيع در رد غلات به محمد بن على بن هلال كرخى . (803)
23- توقيع به محمد بن شاذان . (804)
24- توقيع براى احمد بن حسن خازن . (805)
25- توقيع براى على بن محمد بن اسحاق اشعرى . (806)
26- توقيع در خبر دادن از ضمير عبيدالله بن سليمان . (807)
27- توقيع در جواب نامه ابن ابى غانم قزوينى . (808)
28- توقيع در كيفيت تعليم نماز. (809)
29- توقيع در جواب آنچه محمد بن شاذان براى حضرت فرستاد. (810)
30- توقيع در جواب نامه محمد بن يزداذ. (811)
31- توقيع در جواب خواست قاسم بن علا. (812)
32- توقيع در جواب نامه مردى از اهل ربض . (813)
33- توقيع در جواب سائلى كه از قم رسيده بود. (814)
34- توقيع به حسن بن عبدالحميد. (815)
35- توقيع در توثيق محمد بن جعفر عربى . (816)
36- توقيع در جواب سؤال ابوالحسن خضر بن محمد. (817)
37- توقيع اول به شيخ مفيد رحمة الله عليه . (818)
38- توقيع دوم به شيخ مفيد رحمة الله عليه . (819)
39- توقيع در جواب نامه على بن بابويه . (820)
40- توقيع در جواب نامه محمد بن كشمر. (821)
41- توقيع در جواب نامه جعفر بن حمدان . (822)
42- توقيع در جواب نامه على بن زياد. (823)
43- توقيع به حسن بن قاسم بن علاء. (824)
44- توقيع به ابى القاسم بن ابى حليس . (825)
45- توقيع در جواب رقعه بلخى . (826)
46- توقيع بر احمد بن حسن . (827)
47- توقيع به محمد بن همام . (828)
و ديگر توقيعات .
غيبت كبرا
272 : عصر غيبت كبرا چه خصوصيات ويژه اى دارد؟
عصر غيبت كبرا زمانى است كه با انتهاى غيبت صغرا شروع شده است . انتهايى كه توسط اعلان امام زمان عليه السلام در سال 329 هجرى صورت گرفت . حضرت در نامه اى به على بن محمد سمرى از انتهاى سفارت و شروع غيبت كبرا خبر داد.
عصر غيبت كبرا داراى شرايط و خصوصياتى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1- مسلمانان در اين عصر در ظاهر از رهبر و امام خود جدا شده اند ، و او را نمى بينند و يا اگر مى بينند او را نمى شناسند و اين حكم كلى براى عموم شيعيان است ، گر چه ممكن است برخى به جهت مصالحى مشرف به لقاى حضرت شوند.
2- گسترش ظلم و ستم در روى زمين ، نيز از ويژگى هاى عصر غيبت كبرا است و با اين ويژگى بين اين زمان و عصر حكومت اسلامى در زمان حيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تمييز داده مى شود.
3- تاكيد الهى بر امتحان امت اسلامى در عصر غيبت كبرا زيرا در اين عصر مردم با مشكلات بيشترى رو ه رو خواهند بود از قبيل :
الف : گسترش فساد و فحشا در جامعه اسلامى و جهان .
ب : انواع فشارهاى سياسى و مشكلات كه در راه پذيرش حق و ايمان است .
ج : مواجهه انسان با انواع شبهات در وجود امام زمان عليه السلام .
در نتيجه مشاهده مى كنيم كه امامان عليه السلام تاكيد فراوانى بر اين موضوع مهم داشته اند. همان گونه كه از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه فرمود: اذا فقد الخامس من ولد السابع ، فالله الله فى اديانكم لا يزيلكم عنها احد ، يا بنى ! انه لابد لصاحب هذا الامر من غيبة حتى يرجع عن هذا الامر من كان يقول به ، انا هى محنة من الله عزوجل امتحن الله بها خلقه ... (829) ؛ (( هر گاه پنجمين از اولاد هفتمين مفقود شد ، پس خدا را ، خدا را در اديانتان ، مواظب باشيد كه معتقدات شما را زايل نكنند. اى فرزندم ! به طور حتم براى صاحب اين امر غيبتى است به حدى كه معتقدان به آن از اين امر رجوع مى كنند ، و اين محنتى است كه خداوند به واسطه آن خلقش را امتحان مى كند ... )) .
273 : غيبت حضرت مهدى عليه السلام به چه كيفيتى است ؟
در رابطه با كيفيت غيبت حضرت دو نظريه است :
1- نظريه خفاى شخص : يعنى اينكه وجود حضرت از ديد مردم مخفى است . دليل اين نظريه رواياتى است كه از طرق اهل بيت عليه السلام رسيده است .
امام رضا عليه السلام فرمود: لا يرى جسمه ... (830) ؛ (( جسم او ديده نمى شود ... )) .
امام صادق عليه السلام فرمود: ... الخامس من ولد السابع يغيب عنكم شخصه ... (831) ؛ (( ... پنجمين از اولاد هفتمين ، شخصش از شما غايب خواهد شد ... )) .
2- نظريه خفاى عنوان : به اين معنا كه مردم او را مى بينند ولى هرگز به عنوان مهدى موعود به او آشنايى پيدا نمى كنند. دليل بر اين نظريه نيز روايت محمد بن عثمان عمرى است كه فرمود: والله ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم كل سنة فيرى الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه (832) ؛ (( به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر در موسم حج هر سال حاضر مى شود مردم را مى بيند و آنها را نيز مى شناسد و نيز مردم او را مى بينند ولى نمى شناسند. ))
274 : با توجه به فراگيرى ظلم و فساد در عالم ، چرا امام ظهور نمى كند؟
غالب احاديثى كه اشاره به عملكرد حضرت مهدى عليه السلام بعد از ظهور دارد به اين نحو است كه خداوند به توسط حضرت عالم را از عدل و داد پر مى كند همان طورى كه زمين پر از ظلم شده باشد كه اين در حقيقت تشبيه است نه شرطيت و عليت ، يعنى ظلم و فساد علت ظهور باشد.
به تعبير ديگر: فساد هدف نيست بلكه آمادگى ، هدف است . بر خلاف آنچه برخى تصور مى كنند آنچه براى تسريع ظهور مصلح جهانى لازم است ، وجود ظلم و فساد در سراسر زمين نيست ، بلكه يك آمادگى و تشنگى لازم است البته نمى توان انكار كرد كه افزايش ظلم و فساد يكى از علل آمادگى و تشنگى خواهد بود ، زيرا هنگامى كه مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعيض ها و بى عدالتى ها را بچشند ، ناراحت مى شوند و در جست و جوى يك طريق اصلاح و يافتن يك مصلح جهانى گام بر مى دارند.
در نتيجه ، بايد گفت : هسته اصلى زمينه براى ظهور ، آمادگى و آگاهى از عواقب وضع نابسامان امروز دنيا است ، نه اينكه وجود ظلم و فساد هدف اصلى باشد.
275 : چرا امام زمان عليه السلام خود را براى مومنان مورد وثوق ظاهر نمى سازد؟
اولا : آن حضرت براى هر كس كه بخواهد ظاهر شود ناگزير مى بايست براى معرفى خود معجزه اى اظهار نمايد تا در صحت ادعاهايش يقين كنند. در اين ميان عده اى حقه باز و ساحر پيدا مى شوند و براى فريب ردم از راه سحر و جادو چنين مى كنند و خود را به عنوان امام زمان وانمود مى نمايند.
ثانيا : افراد حيله گر از اين موضوع استفاده كرده و ادعاى رويت مى كردند ، ولى به جهت سد اين گونه انحرافات ، ملاقات در حد گسترده ممنوع شد ، گر چه خواصى از افراد در موقعيتهاى مناسب و بنابر مصالح كلى و جزئى به ملاقات حضرت شرفياب مى شوند.
276 : مقصود از نيابت عامه در عصر غيبت كبرا چيست ؟
مقصود از نيابت عامه اين است كه امام عليه السلام ضابطه اى كلى به دست مى دهد تا در هر عصر ، فرد شاخصى كه آن ضابطه از همه جهات و در همه ابعاد بر او صدق مى كند نايب امام شناخته شود و در جامعه ، نماينده او گردد.
بنابراين ، كسانى كه در دوره غيبت صغرا نيابت داشتند و با اسم و رسم معرفى شده بودند (( نايب خاص )) ناميده مى شوند.
بر اساس روايات وارده در اين باب ، مقام نيابت عامه به وسيله خود امامان عليه السلام به ويژه حضرت حجت عليه السلام به فقيه جامع شرايط تفويض شده است كه از آن جمله مى توان به اين دو روايت اشاره كرد:
1- عمر بن حنظله از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند كه اگر در مشكلات و منازعاتى كه معمولا براى آنها به حاكم يا به قضات منصوب از طرف حاكم مراجعه مى كنند ، بين دو نفر شيعه رخ داد چه كنند؟ آيا مى توانند به حاكم وقت و يا قضات منصوب از طرف آنان مراجعه نمايند و مشكلشان را حل نمايند؟
حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است ، زيرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است و خداى سبحان مراجعه به طاغوت را نهى كرده است .
او دوباره سؤال كرد: پس چه كنند ، زيرا در صورت عدم مراجعه حقشان ضايع مى شود؟
حضرت با ذكر معيارهايى علماى واجد شرايط را براى آنها معرفى كرده ، مى فرمايد: ينظران (الى) من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما فانى قد جعلته عليكم حاكما ، فاذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله و علينا رد ، و الرآد علينا الرآد على الله و هو على حد الشرك بالله ... (833) ؛ (( در بين خودتان از فقهاى شيعه كسى را انتخاب كنيد كه حديث ما را روايت كرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احكام ما را شناخته است و مشكل خود را از طريق او حل نماييد ، زيرا آنان از طرف من منصوبند و من نيز آنها را بر شما حاكم قرار دادم . اگر پس از مراجعه به آنان و بيان حكم ، طرفين دعوا حكم را نپذيرند ، ما را رد كرده اند و حكم خدا را سبك شمرده اند ، و رد بر ما در حقيقت رد بر خداست و چنين شخصى در حد مشرك به خدا خواهد بود. ))
2- اسحاق بن يعقوب بعد از طرح مسائلى از حضرت مهدى عليه السلام جواب آنها را طلب مى كند. امام در توقيعى كه در ذيل آن نامه به وسيله نايب دوم خود محمد بن عثمان عمرى مى فرستد ، از جمله مسائلى كه در آن اشاره كرده اينكه : ... اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم ... (834) ؛ (( اما در حوادثى كه پيش مى آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند ... )) .
277 : چه كنيم تا مردم به سوى امام زمان عليه السلام جذب شوند؟
جذب مردم و ميل آنها به امام زمان عليه السلام متوقف بر معرفت آنها به آن حضرت است : زيرا هيچ كس به چيزى كه برايش مجهول بوده و به آن علم ندارد توجه پيدا نمى كند. و لذا بر ما لازم است كه امام زمان عليه السلام را به عموم مردم بشناسانيم ، كه خصوصيات عصر ايشان چيست ؟ و انسان در زمان ظهور آن حضرت به چه بركاتى نايل خواهد شد؟ و چگونه ظلم و بى عدالتى در تمام سطوح جامعه با ظهور ايشان رخت خواهد بست و چگونه با ظهورش بشر از ظلمات به نور خواهد رسيد.
اگر چه در عصر غيبت نيز مانند خورشيد در پشت ابرها از آن حضرت بهره مى بريم ولى اين كجا و آن كجا؟ مردم با شنيدن اين مسائل متوجه امام زمان عليه السلام شده و به حضرت ميل پيدا مى كنند.
278 : راه رسيدن به لقاى حضرت مهدى عليه السلام چيست ؟
انسان از دو طريق مى تواند به ملاقات حضرت شرفياب شود:
1- از راه تحصيل كمالات روحى ؛ زيرا انسان از اين راه رذايل اخلاقى را از خود دور كرده ، با عمل به دستورات شرع به درجه اى مى رسد كه قابليت شرفياب شدن به محضر آن حضرت را پيدا مى كند.
2- از راه عمل به برخى از دستورات وارده كه در برخى روايات به آن اشاره شده است . از آن جمله اينكه هر كس چهل شب در طول چهل هفته به مسجد سهله برود و با حضور قلب به حضرت توجه پيدا كرده از خداوند طلب رويت ايشان را نمايد به ملاقات آن حضرت شرفياب مى شود.
279 : چرا با شنيدن نام (( قائم )) از جا بر مى خيزيم ؟
حاجى نورى مى نويسد: در خبرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است : روزى در مجلس امام صادق عليه السلام نام مبارك حضرت مهدى عليه السلام برده شد ، امام صادق عليه السلام به جهت تعظيم و احترام از جاى برخاست . (835)
و نيز در روايت آمده كه دعبل خزاعى بعد از آنكه ابياتى راجع به حضرت مهدى عليه السلام نزد امام رضا عليه السلام قرائت كرد ، حضرت از جاى برخاست ... (836) .
ميرزاى نورى مى گويد: وقتى نام حضرت حجة بن الحسن عليه السلام در مجلس امام رضا عليه السلام برده شد آن حضرت از جاى برخاست و دو دست مباركش را روى سر گذاشت و فرمود: اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه (837) .
از امام صادق عليه السلام سؤال شد: چرا هنگام شنيدن نام امام زمان عليه السلام از جاى خود بر مى خيزيم ؟ حضرت فرمود: چون غيبت حضرت مهدى طولانى است . و امام از شدت محبتى كه به دوستان خود دارد هر زمانى كه شخصى او را ياد كند نگاهى به او مى نمايد و سزاوار است كه ياد كننده به جهت احترام و تعظيم از جاى خود برخيزد. هنگامى كه مولاى خويش او را به نظر مهر و عطوفت نگاه مى كند ، پس از جاى خود برخيزد و از خداى تبارك و تعالى تعجيل فرج ايشان را بخواهد. (838)
280 : منظور از مهدويت نوعى و شخصى چيست ؟
گاهى در تعبيرات از مهدويت شخصى و نوعى استفاده مى شود ، مثلا گفته مى شود: اهل سنت مهدويت نوعى را قبول دارند و شيعه امامى مهدويت شخصى را ، مقصود از اين دو چيست ؟
شيعه قائل به مهدويت شخصى است ؛ يعنى معتقد است به اينكه مهدى موعود عليه السلام شخصى است معين كه متولد شده و تاكنون زنده است و در آينده ظهور خواهد كرد ، و او كسى جز فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام نيست .
ولى اهل سنت معتقد به مهدويت نوعى است ؛ يعنى معتقد است كه در آخرالزمان شخصى از ذريه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به نام مهدى متولد شده و ظهور خواهد كرد. و اوست كسى كه زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد ، گر چه وجود خارجى ندارد.
تعبير مهدى نوعى و شخصى و كاربرد ديگرى نيز دارد كه نزد عرفا متداول است . برخى از عرفاى اهل سنت همچون مولوى معتقدند به اينكه در هر زمانى بايد يك مهدى موجود باشد خواه از نسل على و خواه از نسل عمر.
مقصود آنان از مهدى همان قطب عالم امكان است ، ولى شيعه قائل است كه در هر زمان بايد امام معصوم موجود باشد زيرا بدون آن زمين مضطرب خواهد شد.
281 : آيا در عصر غيبت كبرا نيز نامه اى از ناحيه مقدسه صادر شده است ؟
شيخ طبرسى رحمة الله عليه در كتاب (( الاحتجاج )) دو نامه اى را كه از ناحيه مقدسه حضرت مهدى عليه السلام براى شيخ مفيد رحمة الله عليه فرستاده شده نقل كرده است . در اين دو نامه اشاره به برخى مطالب صحيح و عالى شده و نيز از برخى مسائل به طور رمز و اشاره خبر داده است . (839)
نامه اول در اواخر ماه صفر سال 410 هجرى ، سه سال قبل از وفات شيخ مفيد رحمة الله عليه به دست او رسيده است و نامه دوم در سال 412 هجرى يعنى يك سال قبل از وفات شيخ به دست او رسيده است . و اين در حقيقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شيخ على بن محمد سمرى سفير چهارم است كه همان انتهاى غيبت صغرا و شروع غيبت كبرا در سال 329 هجرى است .
فرستنده نامه اول مى گويد: اين نامه را از منطقه اى كه متصل به حجاز است آورده است . و از اين كلام استفاده مى شود كه امام در آن هنگام در نواحى حجاز ساكن بوده است ، و اين نامه را به توسط برخى از خواص به شيخ مفيد رحمة الله عليه فرستاده اند.
نامه دوم نيز در اول ماه شوال سال 412 از ناحيه مقدسه براى شيخ فرستاده شد و در روز پنجشنبه 23 ماه ذى حجة همان سال به دست شيخ رسيده است . يعنى سه ماه و هفت روز كم در بين راه در دست قاصد بوده است .
هر دو خطاب به املاى حضرت مهدى عليه السلام و خط برخى از ثقات و معتمدين نزد امام زمان عليه السلام بوده همان گونه كه از ظاهر رساله اولى و نص رساله دوم استفاده مى شود. و آخر هر دو نامه مزين به چند سطرى كم از خط خود امام است كه شهادت و گواهى بر صحت نامه است . امام در آن كلمات به شيخ مفيد رحمة الله عليه امر مى كند تا اين رساله را از هر كس مخفى بدارد ولى نسخه اى از آن را بردارد تا موثقين از اصحابش بر آن مطلع شده يا شفاهاً به اطلاع آنها برساند. (840)