موافقان ومخالفان مهدى عليه السلام

سيد عباس

- ۳ -


جمود انديشان

از بامداد اسلام، ظاهر گرايان از مهم ترين موانع احياى دين وتحولات اجتماعى بوده اند، کسانى که به باطن وروح وهدف دين توجه نکرده وافق در کشان فراتر از پوست وقالب را نمى نگرد. دور بودن از واقعيتهاى عينى، آنان را کوته بين کرده وبه خود محورى دچار. محدود بودن در کشان نسبت به دين، موجب مى شود که در زمانهاى حساس، تکليف را نشاسند وبه رويارويى پيامبر وامامان کشانده شوند.

در جريان نزول آيه روزه ونماز مسافر، پيامبر در سفر، دستورافطار دادند وخود روزه گشودند، ولى گروهى که به خيال مقدس مآبانه خود، هر سختى ثواب دارد، به روزه ادامه دادند. پيامبر با آنان برخورد کرد وبديشان لقب گناهکار داد.(1)

وجود پيامبر ومخالفت صريح با اين گروه، به آنان عرصه ميداندارى نمى داد. پس از پيامبر، تفکر قشرى وظاهر بينى در لواى حراست از سنت وجماعت، در ميان مردم رايج شد ورود نحله هاى گوناگون فکرى به فرهنگ اسلامى، بويژه در دوران غيبت، آن را تشديد کرد. فرقه هاى گوناگون در عالم اسلام پيدا شد. ارباب مذاهب وفرق، به اسلام به عنوان دينى جامع وحيات بخش توجه نکردند وبا يکسونگرى به برخى از جوانب دين، زمينه ناتوانى ساير اجزاء آن را فراهم کردند.

عالم تشيع نيز، از اين خوان بى نصيب نماند. غيبت امام ودور کردن شيعه از عرصه سياست واجتماع، سبب شد که حرکت اجتهاد بيشتر در حل مسائل فردى متمرکز شود ودستورات اسلام به عنوان يک سيستم اجتماعى واقتصادى و... کمتر در کار تحقيق وتدريس قرار گيرد.(2)

سايه انداختن تفکر اخبارى گرى بر افکار گروهى از علما مساله را تشديد کرد وسبب شد که نوعى جمود وگذشته گرايى در محافل علمى شيعه رسوخ کند. ومراکز فرهمگى آن، بويژه در سده هاى اخير، در برخورد با مسائل نو ظهور کمتر واکنش مثبت نشان دهند. ريشه معارضه برخى از متدينين در برابر انديشه هاى ناب امام امت را بايد در گذشته گرايى ويکسو نگرى در مسائل اسلام، جست وجو کرد.

به هنگام ظهور امام، تحجر در انديشه ها ورفتار اجتماعى، نه تنها از ميان نرفته که در لفافه هاى نو ظهور جلوه هاى ديگر مى يابد.

امام، احياگر دين است در همه مسائل فکرى وکاربردى اسلام، به دگرگونيهاى وسيعى دست مى زند ودستوراتى را که در طى روزگاران دراز، بر توده مردم پنهان مانده ومردم ناشيانه به آن عمل مى کنند، آشکار مى سازد.(3)

حضرت، براى ايجاد عدالت عمومى، اموال نامشروع را مصادره مى کند، قطايع وزمينهايى که حکومتها به ناروا به افراد واگذار کرده اند، به بيت المال بر مى گرداند.(4) دست حرامخواران را از اموال عمومى کوتاه مى کند ونقبهاى نامريى به بيت المال را مسدود مى کند.(5)

در اجراى عدالت، تا آن جا پيش مى رود که راه را بر افرادى که به زيارت مستحبى خانه خدا مى روند بسته وحج واجب را در اولويت قرار مى دهد.(6)

شيوه حرمسازى ومسجد نمايى را نمى پسندد ومساجد را از تزئينات غير ضرورى پاک مى سازد.(7) در حرم پيامبر ومسجد الحرام تغييرات مهمى را به اجراء مى گذارد. در قضاوت، شيوه داودى را پيش مى گيرد وبا معيارها وموازين نوينى که در اختيار دارد، کشف حقيقت مى کند وتنها به شيوه قضايى گذشته، يعنى بينه وسوگند اکتفا نمى کند.(8)

در تفسير قرآن، اسرار پنهانى ورموزى که بر مردم پنهان مانده را آشکار ساخته ودرهاى حکمت ومعرفت را بر مردم مى گشايد. تأويل قرآن ومصاديق بارز وپنهان آيات آن را بر مردم آشکار مى سازد.(9)

امام زمان، احکامى که پيامبر وامامان پيشين، به سبب نبودن شرايط، نتوانسته اند اجرا کنند، جارى مى کند واسلام را با همه شرايط وويژگيها، در جهان حاکم مى سازد.

تحولات مهم فرهنگى واجتماعى وسيره امام در حکومت وقضاوت، با ذهنيتى که مردم از دين دارند وتحجر انديشان القا کرده اند، جديد جلوه مى کند وروش امام را با معتقدات خود بيگانه مى بينند.

(اذا قام القائم استانف دعاء جديدا کما دعاء رسول الله).(10)

امام، نه مشرع است ونه دين ساز، بلکه جديد بودن روش حضرت در ارتباط با شناخت واژگونه مردم آن دوره از دين است، که کارهاى امام را جديد جلوه مى دهد، گويى دين جديد آورده است. گروهى که با اسلام اصيل بيگانه بوده وتنها بر ظواهر گذشته جمود دارند. روش امام را با سيرت نياکان خود ناشناخته ديده، زبان به اعتراض مى گشايند وبا سلاح مذهب، به مقابله امام مى شتابند.

گروهى که از فهم بطون ومعانى بلند قرآن عاجزند، به ظواهر قرآن، عليه امام استشهاد مى کنند وعده اى با استدلال به سيره اى از پيامبر که در خيال دارند، به تحولات اجتماعى واقتصادى امام انتقاد مى کنند.

امام زمان، در بيرون کردن اين گروه از صحنه اجتماعى وافکار عمومى، پيش از جدش پيامبر به زحمت مى افتد. پيامبر، با کافران بى پرده، رو به رو بود که از اعلان دشمنى ابايى نداشتند وآشکار با اسلام وپيامبر مى جنگيدند. ولى اين دسته از معارضان مهدى، پينه بر پيشانى دارند ودر ميان مردم، به زهد وورع مشهورند وبا سلاح دين، به جنگ امام مى روند. بى کمترين ترديد، به تير تکفيرش مى زنند وبا ايجاد شايعه وجنگ روانى افکار عمومى را عليه او بسيج مى کنند.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

(ان قائمنا اذا قام استقبل من جهلة الناس مما استقبله رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) من جهال الجاهلية).

(فقلت: وکيف ذاک).

(قال: ان رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) اتى الناس وهم يعبدون الحجارة والصخور والعيدان والخشب المنحوته وان قائمنا اذا قام اتى الناس وکلهم يتاول عليه کتاب الله ويحتج عليه به. ثم قال: اما والله ليدخلن عليهم عدل جوف بيوتهم کما يدخل الحر والقر).(11) آزردگيهايى که مهدى ما از سوى نادانان روزگار خود متحمل مى شود، بيش از زحماتى است که به پيامبر از جاهلان زمان خود وارد شده.

گفتم: وچگونه؟

فرمود: پيامبر در زمانى برانگيخته شد که مردم سنگ ودرخت وچوب مى پرستيدند. قائم، آن گاه که قيام کند، مردم عليه او قران را تاويل مى کنند. به خدا سوگند، همانند سرما وگرما عدالت وارد سراهاى آنان خواهد شد.

در قضيه اى، امام در جمع مردم سخن مى گويد وحقايق را بر مردم آشکار مى سازد، گروهى از مردم که تاب سخنان حضرت را نياورده عليه امام خروج مى کنند.

امام صادق (عليه السلام) مى فرمايد:

(انه اول قائم يقوم منا اهل البيت يحدثکم بحديث لا تحتملونه فتخرجون عليه برميلة الدسکرة فتقاتلونه فيقاتلکم فيقتلکم).(12)

در وقت ظهور قائم ما، برايتان سخنانى گويد که تاب شنيدن آن را نداريد. عليه او در رميله شورش خواهيد کرد. او، با شما جنگيده وشما را نابود خواهد کرد.

خطاب امام به شيعيان، (يحدثکم) نشانگر آن است که اين گروه، از مخالفان امام، از شيعيان هستند وهمگى، به دست امام از ميان مى روند.

کافران ومنافقان

در طول تاريخ اسلام، افرادى از منافقان، با سوء استفاده از آزاديهاى اسلامى، وارد مسلمانان شده وبا تظاهر به شعائر اسلامى، از امکانات جامعه مسلمانان، استفاده کرده اند. مصالح اسلام، ايجاب مى کرد پيامبر وائمه، با آنان مدارا کنند واز درونشان پى جويى نکنند در حکومت مهدى نيز، اين گونه افراد در صدد نفوذ در حکومت وجامعه اسلامى بر مى آيند. منافقان، گاه تردستانه، تا سطح تصاحب مقامات عالى حتکومت امام پيش مى روند، ولى ذکاوت وقدرت امام جايى براى دست اندازى منافقان باقى نمى گذارد وشديدا پاکسازى مى شوند(13) دو چهرگان که آينده خود را در خطر مى بينند، با پخش شايعه وهمکارى با گروههاى معارض، دشمنى خود را آشکار مى کنند. در مناطق مرزى، با دشمنان خارجى همدست مى شوند ودر مرکز خلافت، کوفه، آشکارا با امام مى جنگند. حضرت، پس از درهم شکستن مقاومت مخالفان، پيروزمندانه وارد کوفه مى شود ومنافقان را در رديف ساير فرقه هاى منحرف نافرمان، از ميان بر مى دارد.(14)

کفار نيز، که ادعاى سرکردگى مردم جهان را داشته ونهضت آزادى بخش ‍ مهدى را مانع منافع نارواى خود مى بينند، در برابر حضرت صف آرايى مى کنند.

آنان، براى جلوگيرى از مسلمان شدن مستضعفان وحاکميت محرومان، نيرو تهيه کرده وبا سپاهيان امام درگير مى شوند.

امام صادق مى فرمايد:

(اذا خرج القائم لم يبق مشرک بالله العظيم ولا کافر، الاکره خروجه).(15)

مشرکان وکفار از قيام مهدى ناخشنودند.

دنياى کفر، با دستاويز قرار دادن کيش نصرانيت، با امام درگير مى شوند وبه دشمنان امام، کمک مى رسانند وبه هنگام شکست، بديشان پناه مى دهند.(16)

از برخى از روايات استفاده مى شود، سفيانى، مهم ترين مخالف امام نيز، صليب در گردن دارد.(17)

امام، طى گفت وگوهاى اعتقادى وسياسى، معارضان غير مسلمان را همراه خود مى کند ومشرکان کينه ورز جنگ افروز را، شکست مى دهد.

شيوه برخورد امام با مخالفان

از مسائل نيازمند به بحث، روش برخورد امام با مخالفان است. جايگاه ساير ارباب مذاهب ومکاتب در حکومت امام کدام خواهد بود. به تعبير ديگر مقصود از حکومت جهانى واحد که امام منادى آن است چيست؟ آيا وحدت دين مقصود است يا وحدت حتکومت. در هر صورت، رفتار امام با اهل کتاب يا با ديگر مسلمانان غير معتقد به مذهب امام چگونه است؟

مخالفان امام به چند دسته تقسيم مى شوند.

مخالفان سياسى ومذهبى مسلمان

در ذهن برخى از شيعيان، اين انديشه وجود دارد که در حکومت امام که مروج مسلک اهل بيت است، ساير ارباب مذاهب، جايى نخواهند داشت وهمه آنان مى بايست به ولايت على (عليه السلام) گردن نهند. روش مهدى، با روش جدش، پيامبر وعلى (عليهما السلام) در برخورد با مخالفان متفاوت است. آنان، مأمور رحمت بودند وگذشت ومهدى، مأمور انتقام. اگر على در برخورد با مخالفان مذهبى وسياسى گذشت مى کرد واز کردار افرادى مثل شورشيان بصره ويا خوارج مى گذشت، بر اثر نبودن شرايط انتقام بود، ولى در حکومت مهدى، مانعى براى شدت عمل با مخالفان وجود ندارد. دليلى که ممکن است براى اين مطلب ارائه کرد، رواياتى است که دلالت دارد روش برخورد مهدى (عليه السلام) با مخالفان، با روش برخورد على (عليه السلام) با مخالفان بصرى تفاوت دارد.

در روايت معلى بن خنيس از امام صادق چنين آمده است:

(ايسير القائم (عليه السلام) اذا قام بخلاف سيرة على (عليه السلام)).

(فقال: نعم وذاک ان عليا ساربا لمن والکف لانه علم ان شيعته سيظهر عليهم من بعده وان القائم اذا قام سار فيهم بالسيف... وذلک لانه يعلم ان شيعته لم يظهر عليهم من بعده ابدا).(18)

آيا روش قائم بر خلاف سيره على (عليه السلام) است؟

فرمود: بلى. على بعد از دست يافتن بر مخالفان، آنان را بخشيد، چون مى دانست دشمنان، پس از او بر شيعيانش مسلط خواهند شد. ولى قائم، با مخالفان با شمشير روبه رو مى شود، چون مى داند دشمنان هرگز بر پيروان او، مسلط نخواهند شد.

اين روايت ومانند آن، تا چه حد دلالت بر مقصود دارند؟

مرورى بر روايات سيره مهدى (عليه السلام)، نشان مى دهد، در نظام آن حضرت، آزادى مذهب وجود دارد ومسلمانى به جرم داشتن عقيده مخالف، مجازات نمى شود وخالفان مذهبى، حق اظهار عقيده دارند، به چند دليل:

1. در هيچ روايتى از منابع شيعى چنين مطلبى نقل نشده است که مهدى (عليه السلام) مخالفان را به ترک مذهب وپذيرش ولايت على (عليه السلام) وا مى دارد. تنها در مواردى که از شدت عمل سخن به ميان آمده، بر خورد با ناصبيها ومعاندان اهل بيت است(19) وبس. وناصب، نه هر مخالف وغير موافق عقيده ومسلک اهل بيت، کسى است که دشمنى با على وديگر امام (عليه السلام) را در سينه پرورانده واز اظهار سب ودشمنى ابائى ندارد ودر فقه شيعه، سب على وائمه، حکم سب پيامبر را دارد.

2. امام، در همه مراحل دعوت وفعاليت، به تبيين اهداف وعلل اقدامات خود مى پردازند وجواب ونقطه ابهامى را براى مردم باقى نمى گذارد. مخالفان سياسى ومذهبى، با استفاده از جو آرامى که امام ايجاد مى کند، به بيان مواضع خود مى پردازند وجواب مى شنوند. از جمله، در منزل ثعلبيه، يکى از بزرگان بنى هاشم، به سيره امام انتقاد مى کند وخواهان دليل شرعى براى آن مى شود.

امام، بر خلاف برخى از مأموران که خواهان شدت عمل با اين گونه انتقاد گرانند، به آرامى پاسخ مى دهد وبا استدلالهاى مستند به سيره پيامبر، او را با خود همراه مى سازد.(20)

3. امام، تنها با مخالفان مذهبى وسياسى که مسلحانه عليه امام وبرنامه هايشان بپا خيزند، بر خوردى قهرآميز دارد. در مورد آنان نيز، از جاده انصاف بيرون نمى رود وبا آنان مدارا مى کند. حضرت، پيشاپيش با مخالفان اتمام حجت مى کند وبه قرآن وسنت پيامبر، با ايشان به گفت وگو مى نشيند. در مواردى که دشمن، کينه خود را آشکار مى سازد و، جنگ را مى آغازد ودست به خون ياران مهدى مى آلايد، امام دستور مقابله مى دهد.(21)

اما در پاسخ آنان که به اين روايت استدلال کرده اند بايد گفت: (امام، روش على (عليه السلام) را در مقابله با شورشيان بصره، در پيش ندارد) اولا، روايت در مورد مخالفان نظامى وپيمان شکنان است، نه مطلق مخالفت. واين حق به امام داده شده است که براى شکستن شوکت مخالفان وجلوگيرى از اجتماع دوباره آنان، فراريان را تعقيب کند ومجرمان را مجازات، چنانکه شيوه على (عليه السلام)، در نبرد صفين بر آن بود.(22)

ثانيا، روايت بر فرض درستى سند معارض است با سخن ديگرى از امام صادق که مى فرمايد:

(وينادى مناديه الا لاتتبعوا موليا ولا تجهزوا على جريح ويسير بهم کماسار على (عليه السلام) يوم البصرة)).(23)

منادى امام، فرياد بر مى دارد فراريان را تعقيب نکنند ومجروحى را نکشند. بمانند روش على (عليه السلام) با بصريان، با آنان رو به رو مى شود.

در مورد ديگر، امام براى دعوت مسلمانان مکه نماينده اى مى فرستد، فرستاده حضرت، براى آنان سخن مى گويد وبه کتاب خدا وسنت پيامبر احتجاج مى کند. گروهى از مخالفان، در کنار کعبه او را مى کشند. امام، خود به مکه مى آيد براى آگاهى بيشتر مردم، به تفصيل بر ايشان سخن مى گويد وبر کتاب خدا وسنت پيامبر از آنان بيعت مى گيرد ومتعرض ‍ کس نمى شود.(24)

در روايت ديگر، حضرت پس از آمدن به مکه، تنها کشندگان فرستاده خود را مجازات مى کند وچيزى بر آن نمى افزايد.(25)

اين روايتها، نشاندهنده نرمش وعفو ورحمت امام در برخورد با مخالفان مذهبى ومعتقدان به ديگر مذاهب است.

اهل کتاب

از برخى روايات استفاده مى شود: حکومت امام، شرق وغرب را فرا مى گيرد وهمه غير مسلمانان مى بايست مسلمان شوند وگرنه از ميان خواهند رفت. امام کاظم (عليه السلام) نقل شده است:

(... وله اسلم من فى السموات والارض طوعا وکرها).

(قال انزلت فى القائم. اذا خرج باليهود والنصارى والصابئين والزنادقة واهل الردة والکفار فى شرق الارض وغربها. فعرض عليهم الاسلام. فمن اسلم طوعا امره بالصلوة والزکاة وما يؤمر به المسلم ويجب لله عليه ومن لم يسلم ضرب عنقه حتى لا يبقى فى المشارق والمغارب احد الا وحد الله... ولا يقبل صاحب هذا الامر الجزيه کما قبلها رسول الله...)).(26)

همه اهل آسمانها وزمين، به رغبت يا جبر، تسليم اويند.

امام فرمود: آيه، درباره قائم نازل شده است. در وقت ظهور، بر يهود وترسايان وصابئين وزنديقان ومرتدان وکافران شرق وغرب زمين، اسلام عرضه مى شود.

هر کس مسلمان شد، مى بايد نماز وروزه وساير واجبات را به جاى آورد وهرکس اباورزيد کشته مى شود. تا در روى زمين همه موحد باشند... صاحب اين امر، مثل پيامبر، جزيه نمى پذيرد.

اين روايت، به قرينه ظهور آيه کريمه (ليظهره على الدين کله)(27) دلالت دارد که در وقت ظهور امام زمان، همه اهل زمين مى بايست مسلمان شوند ودر آن وقت، جزيه اى که در زمان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ميان حکومت اسلام واهل کتاب بر قرار بود وجود ندارد.

ولى در برابر، دلائل محکم ترى وجود دارد که اين برداشت از آيه وروايت را سست مى کند.

1. روايات مستفيض وجود دارد که سيره امام بر اساس کتاب وسنت است. وهدف آن حضرت، احياى قوانين قرآن وروش پيامبر خواهد بود.(28) وگرفتن جزيه، از مقررات اسلامى وبر اساس قرآن وسنت پيامبر است.

2. روايت عياشى بر اکراه اهل کتاب بر اسلام ونيز ساير روايات در اين باب، مستند نيستند امين الاسلام طبرسى، در اعلام الورى در پاسخ اشکالاتى که بر سيره امام شده: امام از اهل کتاب جزيه نمى پذيرد، يا جوان بيست ساله نا آشناى با دين را مى کشد و... مى نويسد:

(انا لا نعرف ما تضمنه السئوال من انه (عليه السلام) لا يقبل الجزيه من اهل الکتاب وانه يقتل من بلغ العشرين ولم يتفقه فى الدين فان کان ورد بذلک خبر فهو غير مقطوع به).(29)

آنچه سؤال در بر دارد مثل اين که امام، جزيه از اهل کتاب نمى پذيرد وجوان بيست ساله دين ناآشنا را مى کشد، ما ماخذى براى آن نمى شناسيم.

اگر خبرى نيز در اين باره وارد شده باشد مقطوع نيست.

3. برخى گزارشهاى مکرر حکايت دارد که امام، با سپاهيان رومى که کيش ‍ نصارا دارند صلح مى کند.(30) در روايت ابى بصير تصريح شده است که امام زمان، مثل پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با اهل کتاب قرار داد جزيه امضا مى کند:

(قلت: فما يکون من اهل الجزيه عنده؟ قال: يسالمهم کما سالمهم رسول الله ويؤدون الجزيه).(31)

از امام صادق پرسيدم: سرنوشت اهل کتاب در دولت مهدى چگونه است.

فرمود: بسان پيامبر از آنان جزيه خواهد گرفت.

اين روايت، با روايت ابن بکير معارض است ودر صورت ناتمام بودن سند وآن وکنار گذاشتن هر دو، مرجع عمومات کتاب وسنت است.

4. در متون عامه روايتى از پيامبر نقل شده است:

(والذى نفسى بيده ليوشکن ان ينزل فيکم ابن مريم حکما عدلا يکسر الصليب ويقتل الخنزير ويضع الجزيه فيفيض المال حتى لا يقبله احد.(32)

به زودى، عيسى در ميان شما نازل شده، به عدالت حکم مى کند. صليب را مى شکند، خوک را مى کشد، جزيه را بر مى دارد. مال چنان فراوان مى شود که کسى نمى پذيرد.

عموم محدثان عامه وبرخى از محدثان خاصه، از اين روايت استفاده کرده اند که مقصود از برداشتن جزيه از اهل کتاب به روزگار مهدى (عليه السلام) وادار کردن آنان به اسلام است.

بغوى از محدثان عامه، در شرح حديث اين معنى را تقويت کرده است.(33)

ولى، از ذيل روايت اين معنى استفاده مى شود که مال، چنان فراوان شود عيسى ونماز خواندن آن حضرت در پى امام(34)، چنان که در روايات آمده ونيز احتجاج امام با يهوديان ونصارا، حقانيت دين اسلام را بر همه جهانيان اثبات خواهد کرد وهمگى از دل وجان مسلمان خواهند شد. در آن صورت، موردى براى جزيه باقى نخواهد ماند سيد صدرالدين صدر، پس از ذکر روايت، همين معنى را استفاده کرده است.(35)

اينها شواهدى هستند که دلالت دارند، امام زمان، پيروان اديان آسمانى را مجبور به ترک دين نيم کند واگر آنان مسلمان مى شوند، از روى رغبت ومشاهده اسلام ناب وفرود آمدن عيسى (عليه السلام) است.

پس مقصود از آيه (ليظهر على الدين کله) حکومت جهانى واحد است، نه وحدت دين.

شايد از عموم آن استفاده کنيم که بر کافران، در آن روزگار، اتمام حجت مى شود والحاد وشرک، ريشه کن خواهد شد وهمه باز دارنده هاى پيشرفت اسلام، از ميان خواهد رفت وتمام مردم جهان سر به فرمان دستورهاى ولى عصر خواهند بود.

مستکبران

مستکبران ومفسدان، دشمنان اصلى امام هستند. وسپاه سلحشور امام، با آنان به شدت برخورد مى کند وزمين را از لوث وجودشان پاک خواهد ساخت.

اينها، اشارتهايى بود به ويژگيهاى موافقان ومخالفان مهدى.

روشن شد، ياران امام مؤ منان راستين وانسانهاى وارسته اى هستند که در همه کمالات انسانى واسلامى سر آمد مردمان روزگار خويش هستند واز پيش، خود را براى همکارى با امام آماده کرده اند دشمنان حضرت، جاهلان بى بصيرتند که مشعلداران تحجرند وبا فهم وارونه از دين ويا ضعفهاى اخلاقى، آلت دست دشمنان حضرت واقع مى شوند وبه همراهى منافقان ومشرکان خودخواه، با امام درگير مى شوند.

کسانى مى توانند در رکابش شمشير بزنند که اسلام را در همه زواياى زندگى، تجسم بخشند وبه روزگار انتظار، زمينه قيام را فراهم آورند که نزديک شدن به ولى عصر، با تقربى معنوى امکان دارد وامام، به هنگام فراهم آمدن شرايط ووجود ياران توانا وشايسته ظهور خواهد کرد. هر چه شمار مؤ منان مخلص افزايش يابد، جامعه وزمان به امام نزديک تر مى شود. آن کس که دعوى انتظار دارد، ولى پاکباز نيست، نه تنها توفيق ياورى را پيدا نمى کند که بر امام راه خواهد بست وجامعه اى که انديشه ها وارزشهاى الهى را در خود جاى نداده ودر آتش ستم واختلاف مى سوزد، نمى تواند مردان کارساز پرورش دهد. مرحوم سيد بن طاووس ‍ در وصيتى مفصل به فرزندش مى نويسد:

(اى فرزند، اى محمد، ترا وبرادرت را وهر کس را که اين کتاب را بخواند، به آشتى ودرستى در معامله با خداى عزوجل ورسول او (صلى الله عليه وآله وسلم) وحفظ ورعايت فرمان خدا ورسول که درباره ظهور مولاى ما مهدى (عليه السلام) بيان فرموده اند وبشارت داده اند، سفارش مى کنم، چه قول وعمل بسيارى از مردم از نظرهاى فراوان با عقيده آنان مخالف است. مثلا بارها ديده ام که اگر بنده اى يا اسبى يا درهم ودينارى از آنان گم شود، سراپا متوجه آنان مى شوند وبراى يافتن، نهايت کوشش را به عمل مى آورند، اما نديده ام که کسى براى تأخير ظهور آن حضرت وعقب افتادن اسلام وتقويت ايمان مسلمانان وقطع ريشه کافران وستمکاران به اندازه دلبستگى به اين امور ناچيز دلبسته باشد وبه اندازه اى که براى از دست دادن اين اشياء متأثر مى گردد، متأثر باشد. پس چنين کسانى چگونه مدعى آنند که به حق عارفند وبه رسول او واقف وبه امامت آن حضرت معتقد وچگونه ادعاى دوستى آن بزرگوار مى کنند ودرباره چگونگى هاى والاى او به مبالغه مى پردازند).(36)

پاورقى:‌


(1) تفسير (نور الثقلين)،ج 1: 165.
(2) (مجموعه آثار شهيد صدر)، مقاله همراه با تحول اجتهاد: 8، روزبه.
(3) (ارشاد)، شيخ مفيد، ج 2: 383.
(4) (منتخب الاثر): 305.
(5) (بحار الانوار)، ج 52: 338.
(6) (فروع کافى)، ج 4: 427.
(7) (الغيبه)، شيخ طوسى: 473 - 475، مؤسسه معارف اسلامى، قم.
(8) (کافى)، ج 1: 397.
(9) (بحار الانوار)، ج 52: 364 - 336.
(10) (الغيبه)، نعمانى: 322.
(11) (همان مدرک): 297.
(12) (بحار الانوار)، ج 52: 375.
(13) (همان مدرک): 338.
(14) (همان مدرک): 338.
(15) (البرهان فى تفسير القرآن) محدث سيد هاشم بحرانى، ج 2: 121، اسماعيليان.
(16) (بحار الانوار)، ج 52: 344.
(17) (الغيبه)، شيخ طوسى: 463.
(18) (الغيبة) نعمانى: 232.
(19) (فروع کافى)، ج 8: 227، دار التعارف، بيروت.
(20) (بحار الانوار)، ج 52: 343.
(21) (همان مدرک): 387.
(22) (وسائل الشيعه)، شيخ حر عاملى، ج 11: 55 - 56.
(23) (بحار الانوار)، ج 52: 388.
(24) (همان مدرک): 307.
(25) (همان مدرک)، 308.
(26) (همان مدرک): 340 به نقل از تفسير عياشى.
(27) سوره (توبه)، آيه 33.
(28) (ارشاد)، ج 2: 383.
(29) (اعلام الورى باعلام الهدى)، امين الاسلام طبرسى: 445، دارالمعرفه، بيروت.
(30) (بحار الانوار)، ج 52: 337.
(31) (همان مدرک): 376.
(32) (همان مدرک): 383، به نقل از شرح السنه بغوى.
(33) (همان مدرک): 383، به نقل از شرح السنه بغوى.
(34) (عصر الظهور) على کورانى: 306، انتشارات تبليغات اسلامى، قم.
(35) (المهدى)، آية الله سيد صدرالدين صدر: 236، دار الزهراء.
(36) (کشف المحجه)، سيد بن طاووس، ترجمه دکتر اسد الله مبشرى، 226، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.