نجم الثاقب

مرحوم حاج ميرزا حُسين طبرسى نورى (ره )

- ۵ -


زياد شدن نعمات الهى  
بيست و سوم : زياد شدن باران و گياه و درختان و ميوه ها و ساير نعم ارضيه به نحوى كه مغايرت پيدا كند حالت زمين در آن وقت با حالت آن در اوقات ديگر و راست آيد، قول خداى تعالى در سوره ابراهيم ،آيه 48:
يَوْمَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَيْرَ الاَْرْضِ.
نعمانى روايت كرده از كعب كه : (مهدى عليه السلام ، چنين كند و مراد تبديل صورت زمين است در عهد آن حضرت ، به صورتى ديگر به جهت كثرت عدل و باران و اشجار و گياه و ساير بركات .)
در (كشف الغمه ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (متنعم مى شوند امّت من در زمان مهدى عليه السلام به نعمتى كه هرگز مانند آن متنعم نشده بودند از بِرّ و فاجر. مى فرستد آسمان بر ايشان باران پى در پى و ذخيره نمى كند زمين چيزى از نبات خود را.)
به روايت گنجى در (بيان ): (مى دهد زمين ميوه هاى خود را و پنهان نمى كند بر ايشان چيزى را.)
و به روايت (بغوى ): (نمى گذارد آسمان از باران خود چيزى را مگر آنكه آن را پى در پى مى فرستد و نمى گذارد زمين از گياه خود چيزى را مگر آنكه ظاهر مى كند آن را تا اينكه آرزو مى كنند براى مردگان .) يعنى كاش زنده مى شدند و مى ديدند.
در (احتجاج ) شيخ طبرسى روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه در قصّه آن جناب فرمود كه : (در عهد او بيرون مى آورد زمين ، گياه خود را و نازل مى كند آسمان ، بركت خود را.)
قريب به آن روايت است در خصال و گذشت كه فرمود: (در آن زمان زن از عراق مى رود به شام و پاى خود را نمى گذارد. مگر بر گياه .)
در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (چون وقت خروج قائم عليه السلام شود، منادى ندا كند از آسمان كه : اى مردم ! منقطع شد از شما، مدّت جباران و ولىّ امر شده بهترين امت محمّد صلى الله عليه و آله .)
تا اينكه فرمود: (پس در آن زمان جوجه گذارند مرغان در آشيان خود و تخم گذارند ماهيها در درياهاى خود و نهرها جارى شود و بسيار شود آب چشمه ها و بروياند زمين ، چند برابر ثمر و رزق خود را.)
در (عقد الدُّرر) روايت است از حضرت كه فرمود، در قصّه مهدى عليه السلام كه : (مسرور مى شود به او، اهل آسمان و اهل زمين و مرغان و وحشيان و ماهيان در دريا و زياد مى شود باران در دولت او و كشيده مى شود نهرها و مضاعف مى كند زمين ، ثمره خود را و بيرون مى دهد گنجهاى خود را.)
سيّد على بن طاووس ، از صحيفه ادريس نبى عليه السلام نقل كرده در كتاب (سعدالسعود) در ضمن درخواست ابليس كه : (پروردگارا ! مرا مهلت ده تا روزى كه خلق مبعوث مى شوند!)
و جواب خداوند كه : (نه ! ولكن تو از مهلت داده شدگانى تا روز وقت معلوم و آن روزى است كه من حكم نمودم و ختم كردم كه پاك نمايم زمين را آن روز، از كفر و شرك و معاصى و انتخاب كنم از براى آن وقت ، بندگانى را براى خود كه آزمودم دلهايشان را براى ايمان و پر نمودم آنها را به ورع و اخلاص و يقين و تقوى و خشوع و صدق و حلم و صبر و وقار و تقوى و زهد در دنيا و رغبت در آنچه در نزد من است بعد از هدايت و مى گردانم ايشان را نگاهبانان آفتاب و ماه ، يعنى براى عبادت در شب و روز.
و خليفه خواهم نمود ايشان را در زمين و توانايى دهم ايشان را بر آن دينى كه پسنديدم آن را براى ايشان . آنگاه عبادت كنند مرا و چيزى را براى من انباز قرار ندهند. نماز بگزارند در وقتش و زكات بدهند در زمانش و امر كنند به معروف و نهى كنند از منكر و بيندازم در آن زمان امانت را بر زمين . پس ضرر نرساند چيزى ، چيزى را و نترسد چيزى از چيزى . آنگاه بشوند هوام و مواشى در ميان مردم ، پس اذيت نمى كنند بعضى از ايشان بعضى را.
و بردارم نيش هر صاحب نيشى از هوام و غيرآنها را و ببرم زهر هر حيوانى كه مى گزد و نازل كنم بركات را از آسمان و زمين و بدرخشد زمين ، از نيكويى نبات خود و بيرون دهد همه ثمرهاى خود را و انواع طيّبه خود را و بيندازم راءفت و مهربانى را در ميان ايشان ، پس با يكديگر مواسات كنند و بالسّويّه قسمت نمايند.
پس بى نياز شود فقير و برترى نكند بعضى بر بعضى و رحم كند كبير، صغير را و احترام نمايد صغير، كبير را و بحق متدين شوند و به او انصاف دهند و حكم كنند؛ ايشانند اولياى من . برگزيدم براى ايشان پيغمبر و رسول و گرداندم براى او، اولياء و انصارى .
اينها بهترين امّتى هستند كه اختيار نمودم براى نبى مصطفاى خود و امين مرتضاى خود؛ اين وقتى است كه حجب نمودم آن را در علم غيب خود و لابد است كه او واقع شود و هلاك نمايم تو را در آن روز، با سواران و پيادگانت و تمام لشكريانت . برو! تو از مهلت دادگانى تا روز وقت معلوم .)
و آثار مذكوره در اين اثر شريف ، تاكنون ظاهرنشده و مطابق اخبار خاصه و عامه از خصايص مهدى عليه السلام است .
در (انوار المضيئه ) سيّد على بن عبدالحميد روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (و آيه شريفه فَاِنَّك مِنَ الْمُنْظَرينَ # اِلى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ.(49) كه وقت معلوم ، روز برخاستن قائم عليه السلام است ؛ پس چون خداوند او را مبعوث كند، در مسجد كوفه است كه ابليس مى آيد تا اينكه به زانوها مى افتد و مى گويد: يا ويلاه ازين روز! پس مى گيرد موى پيشانى او را و گردنش را مى زند، پس اين است روز وقت معلوم .)
در تفسير على بن ابراهيم ، روايت است از آن جناب كه در تفسير مُدْهامَّتان .(50) بود كه : (متصل مى شود مابين مكه و مدينه از نخل .)
و در خطبه اميرالمؤ منين عليه السلام كه در (منتخب ) حسن بن سليمان حلى مذكور است كه : (زمين ، نورانى يا خرسند مى شود به عدل و آسمان ، باران خود را مى دهد و درخت ، ثمر خود را و زينت مى دهد خود را براى اهل خود.)
تكميل و رشد عقول مردم به بركت وجود آن حضرت هنگام ظهور 
بيست و چهارم : تكميل عقول مردم به بركت وجود آن حضرت و گذاشتن دست مبارك ، بر سر ايشان و رفتن كينه و حسد از دلهايشان كه طبيعت ثانيه بنى آدم شده ، از روز كشته شدن هابيل تاكنون و كثرت علوم و حكمت ايشان . چنانكه در اصل زراد (زراره ظ) است كه گفت : (گفتم به امام صادق عليه السلام كه : مى ترسم كه نباشيم از مؤ منين .)
فرمود: (براى چه ؟)
گفتم : (براى آنكه نمى يابيم در ميان خود، كسى را كه بوده باشد برادر او در نزد او برگزيده تر و محبوبتر از درهم و دينار و مى يابيم درهم و دينار را محبوبتر در نزد خود از برادرى كه جمع نموده ميان ما و او، موالات اميرالمؤ منين عليه السلام .)
فرمود: (نه ! چنين است . شماها مؤ منيد ولكن كامل نخواهيد كرد ايمان خود را تا اينكه خروج كند قائم عليه السلام ؛ پس در آن زمان ، جمع مى نمايد خداوند تبارك و تعالى عقول شما را.)
در (خرايج ) راوندى و (كمال الدين ) صدوق روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (هرگاه خروج كرد قائم ما عليه السلام مى گذارد دست خود را بر سر بندگان ، پس جمع مى نمايد به سبب آن عقلهاى ايشان را و كامل مى گردد به آن ، خردهاى ايشان .)
شيخ كلينى روايت كرده از سعيد بن حسن كه حضرت باقر عليه السلام به من فرمود: (آيا مى آيد احدى از شماها نزد برادر خود، و داخل مى كند دست خود را در كيسه او، پس حاجت را برمى دارد و آن برادر او را منع نمى كند؟)
گفتم : (چنين شخصى در ميان خود نمى شناسم .)
پس حضرت فرمود: (پس چيزى نيست در اين حال ، يعنى مقامى و كمال بر ايشان نيست .)
پرسيدم كه : (آيا هلاكت است با اين حال ؟)
فرمود: (نه ! بدرستى كه اين گروه هنوز عقلهايشان به ايشان داده نشده .)
در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت است كسى به آن حضرت عرض كرد كه : (اصحاب ما، در كوفه جماعت بسيارى هستند. اگر مى فرمودى ايشان را، هرآينه اطاعت مى كردند و متابعت مى نمودند.)
فرمود: (آيا مى آيد يكى از ايشان نزد كيسه برادرش و حاجت خود را از آن مى گيرد؟)
گفت ؛ (نه !)
فرمود: (پس ايشان به خونهاى خود بخيل ترند.)
آنگاه فرمود: (بدرستى كه مردم در آرامى و آسايش اند. با ايشان مناكحه مى كنيم و از يكديگر ارث مى بريم و حد برايشان اقامه مى كنيم و امانت ايشان را رد مى كنيم . چون برخيزد قائم عليه السلام آن وقت وضعى در ميان مى آيد، كه مى آيد مرد به سوى كيسه برادر خود و حاجت خود را مى گيرد، پس او را منع نمى كند.)
در (كمال الدين ) صدوق روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود: (از صفات مهدى عليه السلام آن است كه مى گذارد دست خود را بر سر عباد، پس نمى ماند مؤ منى مگر آنكه قلبش شديدتر مى شود از پاره آهن .)
در (خصال ) روايت است از آن جناب كه در ضمن وقايع ايّام آن حضرت فرمود كه : (هرآينه برود كينه و عداوت از دلهاى بندگان .)
در (كشف الغمه ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (در اين مقام كه خداى تعالى مى گرداند بى نيازى را در دلهاى مردم .)
و ظاهر است كه چون آن دو صفت خبيثه از دلها برود، اين صفت پسنديده بيايد و خلايق آسوده شوند.
در (كمال الدين ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه به (ابان بن تغلب ) فرمود: (مى آيد در اين مسجد شما سيصد مرد، يعنى مسجد مكّه كه مى دانند اهل مكّه كه پدران و اءجداد ايشان متولد نشدند، با ايشان است شمشيرهايى كه مكتوب است بر هر شمشيرى كلمه اى و مفتوح مى شود از هر كلمه ، هزار كلمه .)
و به روايت نعمانى : مكتوب است بر هر شمشيرى هزار كلمه كه هر كلمه ، مفتاح هزار كلمه است .
و در خطبه مخزون اميرالمؤ منين عليه السلام مذكور است كه : (در آن وقت ، علم قذف مى شود در دلهاى مؤ منان ، پس محتاج نمى شود مؤ من به علمى كه در نزد برادر اوست . در آن وقت ظاهر مى شود تاءويل اين آيه ... يُغْنِ اللّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ... .(51)
نيروى خارق العاده در ديدگان آن حضرت و اصحابش  
بيست و پنجم : قوّت خارج از عادت در ديدگان و گوشهاى آن حضرت و اصحاب او.
چنانچه در (كافى ) و (خرايج ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمودند: (بدرستى كه قائم ما هرگاه خروج كرد، قوّت مى دهد خداوند در گوشها و چشمهاى شيعيان ما تا اينكه مى شود ميان ايشان و قائم عليه السلام ، بقدر چهار فرسخ . پس با ايشان تكلّم مى كند و ايشان مى شنوند و نظر مى كنند به سوى آن جناب .)
شيخ جليل ، فضل بن شاذان ، در كتاب (غيبت ) خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه فرمودند: (بدرستى كه مؤ من ، در زمان قائم عليه السلام در مشرق است ، هر آينه مى بيند برادر خود را كه در مغرب است و همچنين آنكه در مغرب است ، مى بيند برادر خود را كه در مشرق است .)
طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت
بيست و ششم : طول عمر اصحاب و انصار آن حضرت . چنانكه شيخ مفيد در (ارشاد) و فضل بن شاذان در (غيبت ) خود روايت كردند از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (عمر مى كند در سلطنت آن حضرت تا اينكه متولّد مى شود براى او، هزار پسر كه در ايشان دخترى نيست .)
در تفسير عياشى است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه در ضمن حالات ايام سلطنت آن حضرت فرمود: (قسم به آنكه دانه را شكافته و جان را آفريده كه هر آينه زندگى مى كنند در آن زمان ، ملوك وار، آسوده در ناز و نعمت و بيرون نمى رود مردى از ايشان از دنيا تا اينكه متولّد شود از صلب او هزار پسر كه ماءمونند از هر بدعت و آفت و مفارقت از دين ، عامل به كتاب خداوند و سنت پيغمبر او صلى الله عليه و آله كه نابود و فانى شده بر ايشان آفات و شبهات ، يعنى هرگز به آفتى مبتلا و به شبهه اى گرفتار نمى شوند.)
رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن حضرت عليه السلام  
بيست و هفتم : رفتن عاهات و بلايا از ابدان انصار آن جناب . چنانچه در خبر سابق مذكور شد و در (خرايج ) راوندى روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (هركس درك كند قائم اهل بيت مرا، از هر عامتى و آفتى شفا خواهد يافت و از هر ضعفى قوى خواهد شد.)
در (غيبت ) نعمانى است از حضرت سجاد عليه السلام كه فرمود: (هرگاه برخيزد قائم عليه السلام ببرد خداوند عزّوجلّ از هر مؤ منى ، آفت را و برگرداند به او قوت او را.) و اين تكريم عظيم نه مانند شفا دادن جناب عيسى و ساير انبيا عليهم السلام است ، گاهى به جهت اعجاز و اتمام حجّت ، كور يا لال يا پيس يا مريضى را براى جاحدى يا منافقى در موارد معدوده ، بلكه بردن اين آفات و رفتن اين بليات از تمام مؤ منين و مؤ منات ، از آثار ظهور موفورالسرور و طلوع طلعت غرّا و تشريف و تقديم مراسم قدوم و تهيّه آداب لقاء و درك فيض شرف حضور حضرت مهدى عليه السلام است كه چون بهشتيان ، اول در جشمه حيات و چشمه مطهره شست و شو كنند و تن را چون جان از هر عيب و نقصى پاك نمايند كه توان پا گذاشتن در محفل مقربين و شنيدن تحيه :
سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَاءدْخُلُوها خالِدين .(52) داشته باشند. پس فرق مابين اين دو شفا، بيشتر است از فرق مابين ارض و سما.
قوى بودن اصحاب آن حضرت  
بيست و هشتم : دادن قوّت چهل مرد به هر يك از اعوان و انصار آن حضرت . چنانچه در (كافى ) است از عبدالملك بن اعين كه گفت : (برخاستم در نزد ابى جعفر عليه السلام ، تكيه كردم بر دستم ، پس گريستم و گفتم : آرزو داشتم كه من درك نمايم اين امر را، يعنى سلطنت ظاهر ائمه عليهم السلام را و در من قوّتى باشد.)
پس فرمود: (آيا راضى نيستيد كه دشمنان شما بكشند بعضى ، بعضى را و شما در خانه هاى خود آسوده باشيد؟ اگر امر چنان شد، يعنى فرج عظيم آمد، داده مى شود به هر مردى از شما قوّت چهل مرد و گردانده مى شود دلهاى شما مانند پاره آهن ؛ اگر خواستيد به آن قوّت ، كوه را بركنيد، خواهيد توانست و شماييد قوام زمين و خزان او.)
و در (كمال الدين ) صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (نگفت جناب لوط به قوم خود: لَوْ اَنَّ لى بِكُمْ قُوَّةً اءَوْ آوى اِلى رُكْنٍ شَديد.ٍ(53) مگر در قياس و آرزوى قوّت قائم عليه السلام و ذكر نكرد مگر شدّت اصحاب او را كه داده مى شود به يك مرد از ايشان قوّت جهل مرد.)
و اين مضمون را در( خصال ) از حضرت سجاد عليه السلام و شيخ مفيد در (اختصاص ) و ابن قولويه در (كامل الزيارة ) و فضل بن شاذان در (غيبت ) خود، از امام صادق عليه السلام و عياشى در تفسير خود روايت كردند.
گذشت از (كمال الدين ) كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: (آن جناب دست خود را بر سر عباد بگذارد، پس نماند مؤ منى مگر آنكه دلش سخت تر از پاره آهن شود و بدهد به او خداوند، قوت چهل مرد را.)
در (بصائر الدرجات ) صفّار روايت است از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (چون واقع شود امر ما و بيايد مهدى ما، مى شود مرد از شيعيان ما، جرى تر از شير و گذارنده تر از نيزه . پايمال مى كند دشمن ما را با پاى خود و مى زند او را با كف خود و اين در وقت نزول رحمت خداوند و فرج اوست بر بندگان .)
استغناى خلق به نور آن جناب عليه السلام و تفسير آيه شريفه (واشرقت الارض...)
بيست و نهم : استغناى خلق به نور آن جناب عليه السلام از نور آفتاب و ماه . چنانكه على بن ابراهيم در تفسير خود روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كه در تفسير آيه شريفه وَاَشْرَقَتِ الاَْرْضُ بِنُورِ رَبِّها.(54) فرمود كه : (مربى زمين ، امام زمان است .)
راوى عرض كرد: (پس هرگاه خروج نمود، چه خواهد شد؟)
فرمود: (مستغنى مى شوند مردم از روشنايى خورشيد و نور ماه و اكتفا مى كنند به نور امام عليه السلام .)
در (ارشاد) شيخ مفيد و (غيبت ) شيخ طوسى از آن جناب است كه فرمود: (هرگاه برخيزد قائم ما عليه السلام روشن شود زمين به نور ربّ زمين و مستغنى شوند مردم از روشنايى آفتاب ، و تاريكى برود.)
صدوق ، اين مضمون را در (كمال الدين ) از امام رضا عليه السلام روايت كرده ، نيز فرمود كه : (براى آن حضرت ، ظلّى نيست .)
و شيخ خرّاز در (كفاية الاثر) روايت كرده در ذكر آن حضرت ، كه : (اوست صاحب غيبت پيش از خروجش . پس چون خروج كرد، روشن مى شود زمين به نور او.)
و به قرينه خبر اوّل معلوم مى شود مراد، نور ظاهرى است والاّ ممكن است كه گفته شود: مراد، نور معبودى است كه نور علم و حكمت و عدل باشد.
در (غيبت ) فضل بن شاذان به سند صحيح از آن جناب روايت شده كه فرمود: (قائم ما هرگاه برخاست ، روشن مى شود زمين به نور او و بى نياز مى شوند بندگان از ضوء آفتاب و ماه و تاريكى مى رود و عمر مى كند مرد، در ملك آن جناب ، تا اينكه متولد مى شود براى او هزار پسر كه متولد نمى شود در آنها براى او دخترى و ظاهر مى كند زمين ، گنجهاى خود را تا اينكه مى بينند مردم ، آنها را بر روى زمين و بجويد هر فردى از شما، كسى را كه بپذيرد عطيّه و صدقات و زكات و فطر را امّا نيابد احدى را كه قبول كند آن را و بى نياز باشند مردم به سبب آنچه روزى كرده خداى تعالى ايشان را از فضل خود.)
بودن رايت پيامبر با آن جناب عليه السلام  
سى ام : بودن رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن جناب كه جز در بدر و روز جمل ، ديگر باز نشده .
شيخ نعمانى از فرموده امام صادق عليه السلام گويد كه در خبرى فرمود: (كه رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله را جبرئيل ، روز بدر نازل نمود و نبود آن واللّه از پنبه و نه از كتان و نه از ابريشم و نه از حرير. )
راوى عرض كرد: (پس از چه بود؟)
فرمود: (از برگ بهشت كه باز كرد آن را رسول خدا صلى الله عليه و آله روز بدر. آنگاه پيچيد آن را و داد به على بن ابيطالب عليه السلام . پس پيوسته نزد آن جناب بود تا روز بصره شد كه باز كرد آن را اميرالمؤ منين عليه السلام و خداى تعالى ، براى او فتح كرد؛ آنگاه آن را پيچيد و آن در نزد ماست . در اين جا باز نمى كند آن را احدى تا برخيزد قائم عليه السلام . او هرگاه برخاست ، آن را باز مى كند. پس نمى ماند در مشرق و نه در مغرب احدى ، مگر آنكه ملاقات مى كند آن را و مى گريزد رعب از پيش روى آن ، به مسافت يك ماه و از راست آن يك ماه و از چپ آن يك ماه .)
نيز روايت كرده از حضرت باقر عليه السلام كه به ابوحمزه فرمود كه : (اى ثابت ! گويا مى بينم قائم اهل بيت خود را كه مشرف شده بر اين نجف شما (و اشاره فرمود به دست خود به ناحيه كوفه ).)
و فرمود: (چون مشرف شد بر نجف شما، باز مى كند رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله را و چون آن را باز كرد، فرود مى آيد بر او ملائكه بدر.)
گفت : (چيست رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله ؟)
فرمود: (چوبش از عمود عرش خداوند و رحمت اوست و ساير آن از نصر خداوند است ؛ دراز نمى كند آن را بسوى چيزى ، مگر آنكه تباه مى كند آن را.)
و به روايت صدوق در (كمال الدين ): (چون آن را باز كند، فرود آيد بر او سيزده هزار و سيزده ملك كه همه آنها منتظر بودند قائم عليه السلام را.) آنگاه تفصيل آن ملائكه را ذكر فرمودند به نحوى كه گذشت .
در (غيبت ) نعمانى روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (چون تلاقى شد ميان اهل بصره و امير المؤ منين عليه السلام ، باز كرد رايت رسول خدا صلى الله عليه و آله را پس بلرزيد قدمهاى ايشان و زرد نشد آفتاب كه گفتند: امان ده ما را اى پسر ابوطالب !)
و فرمود: (چون روز صفين شد، استدعا كردند از آن حضرت كه آن رايت را باز كند، اجابت نفرمودند. پس جناب امام حسن و امام حسين عليهما السلام و عمار بن ياسر را شفيع حجّت خود كردند.)
پس به امام حسن عليه السلام فرمودند: (اى فرزند من ! از براى اين قوم ، مدتى است كه بايد به آن برسند و بدرستى كه اين رايتى است كه باز نمى كند آن را بعد از من ، مگر قائم عليه السلام .)
اندازه بودن زره پيامبر بر قد شريف آن حضرت عليه السلام  
سى و يكم : راست نيامدن زره رسول خدا صلى الله عليه و آله ، مگر بر قد شريف آن حضرت . چنانكه در (بصائر الدرجات ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود بعد از ذكر جمله از آنچه در نزد ايشان است از سلاح و موارث انبيا: (بدرستى كه قائم ما عليه السلام كسى است كه چون بپوشد زره رسول خدا صلى الله عليه و آله را پس پر كند آن را، يعنى زياد و كم نشود و بدرستى كه پوشيد آن را ابوجعفر عليه السلام پس زياده بود از قامتش .)
راوى عرض كرد: (شما سمين تريد و يا ابوجعفر عليه السلام ؟)
فرمود: (ابوجعفر عليه السلام از من سمين تر بود كه من هم پوشيدم آن را، اندكى زيادتر بود و نزديكتر بود به استوا.)
به سند ديگر نيز روايت كرده قريب به همين معنى و متن آخر خبر فى الجمله صعوبتى داشت . حاصل آن ذكر شد.
نيز در آنجا و راوندى در (خرايج ) روايت كردند از ابى بصير كه گفت : (گفتم به حضرت صادق عليه السلام : فداى تو شوم ! من مى خواهم دست بمالم به سينه تو.)
فرمود: (به جاى آور!) پس دست ماليدم سينه و كتفهاى مباركش را.
پس فرمود: (چرا چنين كردى اى ابومحمّد؟)
عرض كردم : (فداى تو شوم ! شنيدم از پدرت كه مى فرمود: بدرستى كه قائم عليه السلام سينه اش پهن است و دو كتفش فرو هشته و ميان آنها فراخ است .)
فرمود: (اى ابو محمّد! پدرم پوشيد زره رسول خدا عليه السلام را و مى كشيد آن را بر زمين و بدرستى كه من پوشيدم آن را. پس ‍ نزديكتر بود به اينكه به اندازه باشد و مى باشد آن زره بر بدن قائم عليه السلام ، چنانكه بود از رسول خدا صلى الله عليه و آله . دامنش از زمين مرتفع است به نحوى كه گويا پيش روى آن را با دو حلقه بلند كرده اند.)
به روايت راوندى : (و آن زره بر صاحب آن امر مشمر است .) يعنى دامان بالا رفته است . چنانكه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله بود. و بر اين مضمون اخبار متعدّد است و علامه مجلسى در هفتم بحار فرموده كه : (ظاهر مى شود از اخبار كه در نزد ائمه عليهم السلام دو زره بوده ، يكى از آنها علامت امامت بود كه راست مى آمد بر بدن هر امامى و ديگرى علامت حضرت قائم عليه السلام بود كه راست نمى آمد مگر بر بدن آن جناب صلوات اللّه عليه .)
اختصاص ابرى از طرف خداوند جهت آن حضرت  
سى و دوّم : ابرى مخصوص كه خداى تعالى ، آن را براى آن جناب ذخيره كرده كه در آن است رعد و برق . چنانكه صفّار در (بصائر) و شيخ مفيد در (اختصاص ) روايت كردند به سندهاى متعدّده از حضرت باقر عليه السلام كه فرمودند : (آگاه باشيد كه ذوالقرنين را مخيّر كردند ميان دو ابر. پس برگزيد ذلول ، يعنى آرام را و ذخيره شد براى صاحب شما صعب .)
راوى پرسيد: (صعب كدام است ؟)
فرمودند: (آن ابرى كه در آن ، رعد و صاعقه يا برق باشد. پس صاحب شما، سوار مى شود بر آن . آگاه باشيد كه آن جناب سوار مى شود بر آن ، پس بالا مى برد او را در راههاى هفت آسمان و هفت زمين كه پنج آن ، معمور است و دو از آن ، خراب است .)
نيز روايت كردند از امام صادق عليه السلام كه فرمودند :(خداوند مخيّر كرد ذوالقرنين را ميان دو ابر، ذلول و صعب . پس اختيار نمود ذلول را و آن ابرى است كه نيست در آن رعد و برقى و اگر اختيار مى نمود صعب را، نبود از براى او اين اختيار، زيرا كه خداوند ذخيره كرد آن را براى قائم عليه السلام .)
برداشته شدن تقيّه و خوف  
سى و سوم : برداشته شدن تقيّه و خوف از كفّار و مشركان و منافقان و ميسر شدن بندگى خداى تعالى و سلوك در امور دنيا و دين ، حسب نواميس الهيّه و فرامين آسمانيّه ، بدون حاجت به دست برداشتن از پاره اى از آنها، از بيم مخالفان و ارتكاب اعمال ناشايسته و مطابق كردار ظالمان . چنانكه خداى تعالى وعده فرموده در كلام خود:
وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الاَْرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِيْنَهُمْ الَّذِى ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَنِى لايُشْرِكُونَ بِى شَيْئا... .(55)
وعده داده خداى تعالى آنان را كه ايمان آوردند از شما و كردند كارهاى شايسته كه البته خليفه گرداند ايشان را. چنانكه خليفه گردانيد آنان را كه بودند پيش از ايشان و البته متمكّن خواهد كرد براى ايشان ، دين ايشان را كه پسنديد بر ايشان و البته تبديل خواهد كرد ايشان را از پس ترس ايشان ، ايمنى كه بپرستند مرا و شريك قرار ندهند براى من چيزى را.
و بر هر منصفى پوشيده نيست كه اين وعده خلافت كه خداى تعالى داده كه بدهد به بعضى از آنها كه داراى مرتبه ايمان و درجات عمل صالحند در دنيا پس از نبىّ خود صلى الله عليه و آله كه در عهد خلافتش متمكن باشد از اقامه تمام دينى كه خدا برايش ‍ پسنديده و ايمن شود پس از خوفى كه به او از جانب خلق رسيده و پرستش نمايند او يا ساير انام خداى تعالى را بى تقيّه ، زيرا آن به حسب عمل ، نوعى از شرك است ؛ هر چند با اجتماع شروطش واجب شود؛ چه با اطمينان و آرامش دل به حقيقت ايمان بر شرك و كفر جوارح و زبان مؤ اخذه نيست اگر متوقّف شود بر آن حفظ جان چنين خليفه و خلافت و چنين آسودگى و امنيت و چنين تمكن از مذهب و ملّت ، تاكنون در ميان مسلمين نشده و از عهد آن كسى خبر نداده و نتوان دادن جز عهدى كه همه مسلمين خبر دادند كه نبى اكرم وعده داد كه خواهد آمد كه عهد ذلّت و خوارى ظالمان و منافقان و ملحدان است و روز عزّت و رفعت و عبادت و بندگى مؤ منان و آن روز، روز ظهور حضرت مهدى است عليه السلام كه از تمام مراتب دين چيزى نباشد كه نداند يا داند و نفرمايد؛ يا بفرمايد و كسى از عهده بر نيايد.
چنانكه از اخبار فريقين معلوم و مبيّن است و اينكه بعضى از مخالفان گفتند كه مورد آيه شريفه ، عهد خلفاى اربعه است و كلام واسطى كه مخصوص به عهد ثلاثه است ، شبيه به سفسطه و انكار بديهى است . چنانكه در كتب امامت مشروح شده و بر هر چيز به احوال سلف مخفى نيست كه چنين روزى بر مسلمين نگذشت كه داراى شروطه ثلاثه باشد، چه رسد به ماه و سال و از اين جهت در جمله اخبار اماميه رسيده كه نزول آيه در شاءن قائم عليه السلام است .
شيخ طبرسى در (مجمع البيان ) فرمود كه : (روايت از اهل بيت عليهم السلام اين است كه آيه ، در حق مهدى عليه السلام است .)
و روايت كرده عياشى كه حضرت سجاد عليه السلام اين آيه را تلاوت كرد، آنگاه فرمود كه : (ايشان واللّه شيعيان ما اهل بيت اند. اين كار، يعنى اين سه احسان بزرگ ، به ايشان كرده مى شود بر دست مردى از ما و او مهدى اين امّت است .)
در (كمال الدين ) صدوق روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (بعد از ذكر نوح عليه السلام و انتظار مؤ منان فرج را، تا اينكه عطا فرمود خداوند به ايشان استخلاف و تمكين را كه همچنين است قائم عليه السلام زيرا كه ممتد مى شود ايام غيبت او تا اينكه خالص شود حق و از ايمان كدورت مرتفع شود، به مرتد شدن هر كس از شيعه كه طينت او خبيث باشد و بيم نفاق در او برود، چون ببيند استخلاف و تمكين را و امرى كه منتشر مى شود در عهد مهدى عليه السلام .)
راوى عرض كرد: (كسانى هستند كه گمان مى كند اين آيه نازل شده در حق فلان و فلان و فلان و على عليه السلام .)
فرمود: (خداوند دلهاى ايشان را هدايت نكند. كجا متمكن شد دينى كه پسنديد آن را خداوند و رسولش به انتشار امر آن در امت و رفتن خوف از دلهاى ايشان و مرتفع شدن شك از سينه هاى ايشان در عهد يكى از آنها و در عهد على عليه السلام به ارتداد مسلمانان و فتنه ها كه برانگيخته شد در عهد ايشان و مقاتله ها كه واقع شد در ميان ايشان و كفّار.)
و نيز روايت كرده از امام رضا عليه السلام كه فرمود : (دينى نيست براى آن كسى كه ورعى ندارد و ايمان ندارد آن كسى كه تقيّه نمى كند بدرستى كه اكرم شما در نزد خداوند، آن كسى است كه بيشتر عمل كند به تقيّه ، پيش از خروج قائم ما؛ پس كسى كه ترك كند آن را پيش از خروج قائم ما، پس او از ما نيست .)
حاكميت حضرت عليه السلام بر تمام زمين 
سى و چهارم : فرو گرفتن سلطنت آن حضرت ، تمام روى زمين را از مشرق تا مغرب ، برّ و بحر، معموره و خراب و كوه و دشت . نماند جايى كه حكمش جارى و امرش نافذ نشود و اخبار در اين معنى متواتر است .
شيخ صدوق در (علل ) و (عيون ) و (كمال الدين ) روايت كرده از رسول خدا صلى الله عليه و آله در خبرى طولانى كه فرمود: (در شب معراج نظر كردم به ساق عرش . پس ديدم دوازده نور را، در هر نورى سطر سبزى بود كه بر آن اسم وصيّى بود از اوصياى من ، اوّل ايشان علىّ بن ابيطالب و آخر ايشان مهدى امّت من صلوات اللّه عليهم اجمعين .)
گفتم : (اى پروردگار من ! اينها اوصياى منند پس از من ؟)
پس خطاب رسيد كه : (اى محمّد صلى الله عليه و آله ! اينها اولياء و اصفياء و حجّتهاى منند بعد از تو بر خلق و ايشان اوصياى تو هستند و خلفاى تو و بهترين خلق من بعد از تو. قسم به عزّت و جلال خود كه هر آينه البتّه ظاهر كنم به ايشان ، دين خود را و بلند كنم به ايشان ، كلمه خود را و پاك كنم به آخر ايشان ، زمين خود را از دشمنان خود و البته مالك گردانم او را مشرقهاى زمين و مغربهاى آن را.
و هر آينه البتّه مسخّر كنم براى او بادها را و هموار كنم البته براى او ابرهاى سخت را و البته بالا برم او را در اسباب ، يعنى راههاى آسمان و البته يارى كنم او را به لشكر خود و قوّت دهم او را، به ملائكه خود تا بالا گيرد دعوت من و جمع شوند خلايق بر توحيد من . آنگاه دوام دهم سلطنت او را و روزگار سلطنت را به نوبت گذارم ميان اولياى خود تا روز قيامت .)
در (كمال الدين ) از آن جناب روايت است كه فرمود بعد از ذكر سلطنت ذى القرنين كه : (بزودى خداى تعالى جارى مى فرمايد سنّت او را در قائم از فرزندان من و مى رساند او را مشرق زمين و مغرب آن ، تا اينكه نمى ماند موضعى از دشت و كوه كه ذوالقرنين در آن قدم گذاشته مگر آنكه او قدم گذارد در آنجا.)
و نيز گفتيم از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (گويا مى بينم اصحاب قائم عليه السلام را كه احاطه نمودند مابين خافقين .)
تفسير امام صادق عليه السلام از آيه شريفه (وله اسلم من فى السموات ... )
و در تفسير عياشى روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود، در تفسير آيه شريفه : ولَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّمواتِ وَالاَْرْضِ طَوْعا وَكَرْهاً... .(56) كه : (هرگاه قائم ما خروج كرد، نمى ماند زمينى مگر آنكه ندا كنند در آن شهادت لا اله الا الله و ان محمّدا رسول اللّه .
نيز از حضرت كاظم عليه السلام ، روايت شده است در تفسير آيه مذكوره كه : (آن نازل شده در حق قائم عليه السلام چون بيرون آورد يهود و نصارى و صائبين و زنادقه و كفّار را در مشرق زمين و مغرب آن . پس عرضه دارد بر ايشان اسلام را. پس هر كه به رغبت اسلام آورد، امر فرمايد او را به نماز و زكات و آنچه مسلم را به آن امر كنند و واجب است براى خداوند بر او كه هر كه اسلام نياورد، گردنش را بزند تا نماند در مشرقها و مغربها احدى مگر موحّد.)
راوى گفت : (فداى تو شوم ! خلق بيشتر از اينهاست .)
فرمود: (خداى تعالى چون اراده فرمايد امرى را، زياد را كم و كم را زياد فرمايد.)
يوسف بن يحيى السلمى در باب نهم از كتاب (عقد الدّرر) اخبار بسيارى در كيفيّت فتوحات آن حضرت و گرفتن قسطنطنيه و روم و بنى الاصفر و چين و كابل و جزاير و غير آنها ذكر كرده كه مقام ذكر آن نيست .
پرشدن تمام روى زمين از عدل و داد 
سى و پنجم : پر شدن تمام روى زمين از عدل و داد. چنانچه در كمتر خبرى ، الهى يا نبوى ، خاصى يا عامى ، ذكرى از حضرت مهدى عليه السلام شده كه اين بشارت و اين منقبت براى آن جناب مذكور نباشد در آن .
در (عيون ) روايت است از امام رضا عليه السلام كه فرمود: (چون آن حضرت خروج كند، روشن شود زمين به نور پروردگار خود و گذاشته شود ميزان عدل ميان مردم ، پس ظلم نمى كند احدى ، احدى را.)
در تفسير آيه شريفه (سيروا فيها ليالى واياما ...)  
در (كمال الدين ) روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرموده در تفسير آيه شريفه : سيرُوا فيها لَيالِىَ وَاَيّاما آمِنينَ.(57) كه : (مراد، قائم ما اهل بيت است ؛ يعنى در عهد آن حضرت ، هر كس در شب و روز به هر جا رود ايمن و محفوظ است .)
در تفسير عياشى روايت است از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (آن حضرت و اصحابش مقاتله مى كند واللّه ، تا خلق خدا به يگانگى خالق اقرار كنند و چيزى را براى او شريك قرار ندهند. حتى آنكه پيرزن ضعيفى از مشرق ، اراده مغرب مى كند و احدى او را نمى ترساند.)
در (ارشاد) شيخ مفيد روايت است از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگاه قائم عليه السلام خروج كرد، حكم مى كند به عدل و مرتفع مى شود در ايّام او، جور و ايمن مى شود به او، راهها و بيرون مى آورد زمين ، بركات خود را و بر مى گردد هر حقى به سوى اهل آن حق و باقى نمى ماند اهل دينى مگر آنكه اظهار اسلام كند و اعتراف كند به ايمان .)
در (كمال الدين ) است كه ريّان بن الصلت عرض كرد به امام رضا عليه السلام كه : (تو صاحب اين امرى ؟)
فرمود: (من صاحب اين امر هستم و لكن نيستم آن كسى كه پر مى كند زمين را از عدل ، چنانكه پر شده از جور.)
حكم فرمودن در ميان مردم به علم امامت خود 
سى و ششم : حكم فرمودن در ميان مردم به علم امامت خود و نخواستن بيّنه و شاهد از احدى .
در (بصائرالدّرجات ) صفّار روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگز دنيا به آخر نخواهد رسيد مگر اينكه خروج كند مردى از ما اهل بيت كه حكم كند به حكم داوود و آل داوود، نخواهد از مردم بيّنه .)
به روايت ديگر فرمود: (عطا خواهد كرد به هر نفسى ، حكم او را.)
نيز روايت كرده از آن جناب كه فرمود: (هرگاه قائم آل محمّد عليهم السلام خروج كرد، حكم مى كند به حكم داوود و سليمان ، نمى پرسد از مردم شاهدى .)
در (دعوات ) سيَّد فضل اللّه راوندى روايت است از حضرت عسكرى عليه السلام كه نوشت در جواب آن كسى كه پرسيد: (چون قائم عليه السلام برخاست ، به چه حكم مى كند؟)
فرمود: (پس هرگاه خروج كرد، حكم مى كند ميان مردم به علم خود، مثل حكم داوود و سؤ ال نمى كند از مردم بيّنه .)
در (خرايج ) راوندى روايت شده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (گويا مى بينم مرغ سفيدى را بالاى حجرالاسود و در زير آن ، مردى است كه حكم مى كند به حكم آل داوود و سليمان و نمى خواهد بيّنه .)
در (ارشاد) شيخ مفيد و (غيبت ) فضل روايت است از آن جناب كه فرمودند: (هرگاه برخاست قائم آل محمّد عليهم السلام حكم مى كند ميان مردم به حكم داوود. محتاج نمى شود به بيّنه . خداى تعالى او را الهام مى كند؛ پس حكم مى كند به علم خود و خبر مى دهد هر قومى را به آنچه در دل خود مخفى كردند.)
در تفسير عياشى روايت است كه : (روز خروج آن حضرت ، جبرئيل به صورت مرغ سفيدى است بر بالاى ناودان خانه خدا.)
در (غيبت ) نعمانى روايت شده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (منادى آن حضرت ندا مى كند كه اين مهدى ، حكم مى فرمايد به حكم داوود و سليمان ، سؤ ال نمى كند از مردم بيّنه .)
در (كمال الدين ) صدوق از آن جناب روايت است كه فرمود: (برمى انگيزاند خدالى تعالى ، بادى را كه ندا مى كند به هر وادى كه : اين مهدى ، حكم مى كند به حكم داوود و سليمان و نمى خواهد بيّنه بر حكم خود.)
در (غيبت ) فضل بن شاذان روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (سلطنت مى كند قائم عليه السلام ، سيصد سال و زياد مى كند نه سال را چنانچه درنگ كردند اصحاب كهف در كهف خود. پر مى كند زمين را از عدل و داد، چنانكه پر شده از ظلم و جور و مفتوح مى فرمايد خداوند براى او شرق زمين و غرب آن را. مى كشد مردم را تا آنكه نماند مگر دين محمّد صلى الله عليه و آله و حكم و رفتار به سير و سلوك سليمان بن داوود و مى خواند آفتاب و ماه را پس اجابت مى كند او را و پيچيده مى شود براى او زمين و وحى مى شود به او، پس عمل مى كند به وحى به امر خداى تعالى .)
اعلان احكام جديد توسط امام عصر عليه السلام  
سى و هفتم : آوردن احكام مخصوصه كه تا عهد آن حضرت ، ظاهر و مجرى نشده بود.
چنانكه در (كافى ) و (كمال الدين ) از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: (دو خون است در اسلام كه حلال است از جانب خدالى تعالى ، حكم نمى كند در آن احدى تا اينكه مبعوث شود قائم ما اهل البيت . هرگاه برانگيخت خداى تعالى قائم ما اهل البيت را، حكم مى فرمايد در آن به حكم خدا و بيّنه بر آن نمى طلبد. زانى محصن را رجم مى كند و آنكه زكات نمى دهد، گردنش ‍ را مى زند.)
در (خصال ) روايت است از امام صادق و كاظم عليهما السلام كه فرمودند: (هرگاه برخاست قائم ما عليه السلام حكم مى كند به سه حكم ، كه حكم نكرد به آن احدى قبل از او؛ مى كشد پير زانى را و مى كشد مانع زكات را و ميراث دهد برادر را از برادرش در عالم ذر، يعنى هر دو نفر كه در آن جا، در ميانشان عقد اخوت بسته شد، در اين جا از يكديگر ميراث مى برند.)
در (غيبت ) نعمانى روايت است از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (بدرستى كه على عليه السلام مى فرمود كه : بر من بود كه بكشم آن را كه پشت كرده ، يعنى آنان كه در روز جنگ مردند و بكشم خسته مجروح را و لكن ترك كردم آن را به جهت عاقبت اصحاب خود كه اگر مجروح شوند، نكشند ايشان را و از براى قائم عليه السلام است كه بكشد پشت كننده را و بكشد مجروح را.)
شيخ جليل ، فضل بن شاذان روايت كرده از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (حكم مى كند قائم عليه السلام ، به احكامى كه انكار مى كنند آن را بعضى از اصحابش ، از آنها كه در پيش رويش شمشير مى زدند و آن حكم آدم عليه السلام است . پس آنها را پيش ‍ مى طلبد و امر مى فرمايد كه گردن آنها بزنند. آنگاه ثانيا حكمى مى فرمايد، پس انكار مى كنند آن را گروهى ديگر از كسانى كه شمشير زدند در پيش روى آن جناب و آن قضاى داوود است .
پس ، پيش مى طلبد ايشان را و گردن آنها را مى زند. آنگاه ثالثا حكمى مى فرمايد، پس انكار مى كنند آن را گروهى ديگر از آنها كه شمشير زدند در پيش رويش ، پس ايشان را پيش مى طلبد و امر مى فرمايد كه گردن آنها را بزنند. آنگاه رابعا حكمى مى فرمايد و آن حكم محمّد صلى الله عليه و آله است ، پس آن را احدى انكار نمى كند.)
در جمله اى از اخبار رسيده كه : (آن حضرت ، جزيه قبول نمى كند و صليب را مى شكند و خوك را مى كشد.)
شيخ طبرسى در (اعلام الورى ) روايت كرده كه : (آن جناب ، مى كشد مرد بيست ساله را كه علم دين و احكام مسايل خود را نياموخته باشد.)
در مزار محمّد بن مشهدى روايت است كه ابوبصير سؤ ال كرد از حضرت صادق عليه السلام از حكم كسانى كه نصب عداوت كردند با ايشان .
فرمود: (اى ابومحمّد! نيست براى كسى كه مخالفت ما را كرد، در دولت ما حظ و نصيبى ؛ بدرستى كه خداى تعالى ، حلال كرده براى ما، خونهاى ايشان را در وقت خروج قائم ما عليه السلام و امروز حرام است بر ما و بر شما اين كار. پس تو را مغرور نكند احدى و هرگاه قائم ما عليه السلام برخاست ، انتقام خواهد كشيد براى پيغمبرش و براى همه ماها.)
باز شدن تمام دربهاى علم (27 حرف )  
سى و هشتم : بيرون آمدن تمام مراتب علوم .
چنانكه قطب راوندى در (خرايج ) از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده كه فرمود: (علم ، بيست و هفت حرف است . پس جميع آنچه پيغمبران آوردند دو حرف بود و نشناختند مردم تا امروز غير از اين دو حرف را. پس هرگاه خروج كرد قائم ما عليه السلام ، بيرون آورد بيست و پنج حرف را. پس پراكنده مى كند آنها را از ميان مردم و ضم مى فرمايد به او دو حرف ديگر را تا منتشر مى نمايد بيست و هفت حرف را.)
شيخ صفا در (بصائر) روايت كرده از آن جناب كه فرمود: (در ذوابه شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله صحيفه كوچكى بود و على عليه السلام طلب كرد پسرش حسن عليه السلام را. پس داد آن صحيفه را به او و كاردى به او داد و فرمود به او كه : (آن را باز كن !) نتوانست آن را باز كند. پس آن را براى او باز كرد؛ آنگاه فرمود به او: (بخوان !) پس خواند حسن عليه السلام : الف ، با، سين ، لام و حرفى بعد از حرفى .
آنگاه آن را پيچيد و داد به پسرش حسين عليه السلام نتوانست آن را باز كند. پس آن را براى او باز كرد. آنگاه فرمود: (بخوان !) پس ‍ خواند، چنانكه خواند امام حسن عليه السلام .
آنگاه پيچيد و داد آن را به پسرش ، محمّد بن الحنفيه ، نتوانست آن را باز كند. پس آن را براى او باز كرد و فرمود به او: (بخوان !) نتوانست استخراج نمايد از او چيزى را. پس على عليه السلام آن را گرفت و پيچيد و بر ذوابه شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله آويزان كرد.
راوى پرسيد كه : (چه بود در آن صحيفه ؟)
فرمود: (آن حروفى است كه باز مى كند هر حرفى هزار باب .)
و فرمود: (بيرون نيامد از آن مگر دو حرف تا اين ساعت .)
به سند ديگر از ابوبصير روايت كرد كه پرسيد از آن جناب كه : (چه بود در ذوابه شمشير رسول خدا صلى الله عليه و آله ؟)
پس به همان نحو خبر سابق بيان فرمود و ظاهر آنكه اين دو خبر از شيخ خبر، راوندى باشد و نشر بقيّه حروف اين صحيفه نبويّه از خصايص دولت مهدويّه باشد. واللّه العالم
آوردن شمشيرهاى آسمانى براى اصحاب آن حضرت  
سى و نهم : آوردن شمشيرهاى آسمانى براى انصار و اصحاب آن حضرت . چنانكه نعمانى در (غيبت ) خود روايت كرده از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (هرگاه خروج كرد حضرت قائم عليه السلام فرود مى آيد شمشيرهاى قتال . بر هر شمشيرى ثبت شده اسم مردى و اسم پدر او.)
و در (اختصاص ) شيخ مفيد روايت شده از آن جناب كه فرمود: (هرگاه قائم عليه السلام خروج كرد، مى آيد بر حبه كوفه . پس به پاى مبارك خود اشاره مى كند و آن جناب به دست خود اشاره به موضعى مى كند. آنگاه مى فرمايد: (حفر كنيد اين جا را !)
پس حفر مى كنند و بيرون مى آورند دوازده هزار زره و دوازده هزار شمشير و دوازده هزار خُود، كه براى هر خُودى دو رو است . آنگاه مى طلبد دوازده هزار از مواليان و عجم را و آنها را بر ايشان مى پوشاند.
آنگاه مى فرمايد: (هر كس كه نباشد بر او مثل آنچه بر شماست ، او را بكشيد.)
اطاعت حيوانات از آن حضرت  
چهلم : اطاعت حيوانات از انصار آن حضرت . چنانكه گذشت از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام .
بيرون آمدن دو نهر از آب و شير در ظَهر كوفه 
چهل و يكم : بيرون آمدن دو نهر از آب و شير پيوسته در ظَهر كوفه كه مقرّ سلطنت آن جناب است ، از سنگ جناب موسى كه با آن حضرت است .
چنانكه در (خرايج ) روايت است از حضرت باقر عليه السلام كه فرمود: (چون قائم عليه السلام خروج كند و اراده نمايد كه متوجه كوفه شود، منادى آن حضرت ندا كند كه : آگاه باشيد كه كسى حمل نكند طعامى و نه آبى ! و حمل نمايد حَجر موسى را كه جارى شده بود از آن دوازده چشمه آب و فرود نمى آيند در منزلى ، مگر آنكه نصب مى فرمايد آن را و جارى مى شود از آن چشمه ها.
پس ، هركه گرسنه باشد سير مى شود و هر كه تشنه باشد سيراب مى شود و آن سنگ ، توشه ايشان است تا وارد نجف شوند، پشت كوفه . چون فرود آمدند در ظهر كوفه ، جارى مى شود از آن پيوسته آب و شير. پس هر كه گرسنه باشد سير مى شود و هر كه تشنه باشد سيراب مى شود.)
امتياز دادن خداوند، آن حضرت را در شب معراج
چهل و دوم : امتياز دادن خداوند تبارك و تعالى ، آن حضرت را در شب معراج پيغمبر، بعد از نماياندن اشباح نورانيّه ائمّه عليهم السلام به آن حضرت ، از اميرالمؤ منين عليه السلام تا حجّت عصر عليه السلام ، به اينكه فرمود به روايت ابن عباس : (اين قائم عليه السلام ، حلال مى كند حلال مرا و حرام مى كند حرام مرا و انتقام مى كشد اى محمّد از اعداى من .
اى محمّد! دوست دار او را و دوست دار كسى را كه دوست مى دارد او را.)
نزول حضرت عيسى عليه السلام براى يارى امام عصر عليه السلام
چهل و سوم : نزول حضرت روح اللّه ، عيسى بن مريم عليه السلام از آسمان ، براى يارى حضرت مهدى صلوات اللّه عليه و نماز كردن در خلف آن جناب .
مخفى نماند كه اگرچه بعيد نيست دعواى استقرار مذهب در اين اعصار، بر افضليّت ائمه اطهار عليهم السلام بر جميع انبياء و مرسلين حتى اولواالعزم كه يكى از ايشان است عيسى عليه السلام ولكن :
اوّلا: اين مساءله در اعصار سابقه از مسايل نظريّه بود و جمعى مخالف بودند از علماى ما، چه رسد به اهل سنّت كه پاره اى از ايشان حكم به تكفير آن كس كنند كه احدى غير از انبياء را ترجيح بر ايشان دهد.
شيخ مفيد در كتاب (مقالات ) فرموده كه : (قطع كردند گروهى از اهل امامت ، يعنى اماميه به فضل ائمه از آل محمّد عليهم السلام ، بر تمام آنان كه پيش بودند از رسولان و پيمبران ، سواى پيغمبر ما صلى الله عليه و آله و واجب دانستند فريقى از ايشان فضل بر جميع انبيا را، سواى اولواالعزم از ايشان عليهم السلام و امتناع نمودند هر دو قول را فريقى از ايشان و قطع نمودند به فضل تمام انبياء بر جميع ائمه عليهم السلام و اين بابى است كه نيست براى عقول ، مجال در رد و قبول آن و اجمالى نيست بر هيچ يك از آن اقوال . و به تحقيق كه آثارى رسيده از پيغمبر صلى الله عليه و آله در امير المؤ منين عليه السلام و ذرّيّه او از ائمه طاهرين عليهم السلام و اخبارى از ائمه صادقين عليهم السلام ايضا و در قرآن ، مواضعى است كه قوّت مى دهد عزم را در آنچه فريق اوّل گفتند در اين مساءله . الخ .
ثانيا: افضليّت نبوت از روى ادلّه و براهين مخصوص به اهل انصاف ارباب دانش و بينش است و عوام اهل حق را بهره نيست در آن ، جز اعتقادى بى پايه از روى تقليد و غير آن طايفه يا علم ندارند يا انصاف يا اطلاع ؛ پس افضليّت ائمه عليهم السلام از رسل ، براى همه امّت ، چه رسد به غير ايشان ، به درجه اوّل از ثبوت نرسيده ؛ چه رسد به آنكه ضرورى و وجدانى شود جز براى طايفه اى از ايشان در بعضى از اعصار كه به حد ضرورى رسيده و به نزول جناب عيسى عليه السلام و نماز كردنش در خلف مهدى عليه السلام و متابعت و اطاعت كردنش از آن جناب ، در محضر تمام عالم كه خواهند شناخت او را به تعريف الهى ، اين مطلب محسوس و وجدانى تمام جهانيان شود؛ زيراى كسى فرقى در بين اولواالعزم نگذاشته و از اين جهت در اخبار، نزول و نماز عيسى عليه السلام را از فضايل خاصه و مناقب مختصّه آن حضرت قرار داده اند و مكرّر به آن ، در مجالس و محافل افتخار مى فرمودند، بلكه خداى تعالى آن را از مناقب و مدايح آن جناب شمرده .)
در كتاب (مختصر) حسن بن سليمان حلى روايت شده در خبرى طولانى كه خداى تعالى ، به رسول خود صلى الله عليه و آله در شب معراج فرمود كه : (عطا فرمودم به تو، اين كه بيرون بياورم از صلب او يعنى على عليه السلام يازده مهدى كه همه از ذرّيّه تو باشند از بكر بتول ؛ حضرت عيسى بن مريم عليهما السلام ، در خلف آخر مرد ايشان نماز مى خواند. پر مى كند زمين را از عدل ، چنانچه پر شده از جور و ظلم . به او نجات مى دهم از مهلكه و هدايت مى كنم از ضلالت و عافيت مى دهم از كورى و شفا مى دهم به او مريض ‍ را.)
در (كمال الدين ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (قسم به آنكه مرا به راستى به پيغمبرى فرستاد كه اگر نماند از دنيا مگر يك روز، طولانى مى كند خدا آن روز را تا خروج كند در آن روز، فرزندم مهدى . و فرود آيد روح اللّه ، عيسى بن مريم و نماز كند خلف او.)
و نيز روايت كرده از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود در حديث دجّال ، كه : (او را مى كشد؛ يعنى خداوند در شام در عقبه افيق ، بر دست كسى كه نماز مى كند، مسيح عيسى بن مريم در خلف او.)
در (اعلام الورى ) از شيخ طبرسى روايت شده از حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام كه فرمود: (نيست از ما احدى مگر آنكه واقع مى شود در گردن او بيعت از طاغيه زمان او، مگر قائمى كه نماز مى كند روح اللّه عيسى عليه السلام در خلف او.)
در (غيبت ) شيخ طوسى روايت شده از آن جناب صلى الله عليه و آله كه فرمود به فاطمه عليها السلام كه : (اى فرزند من ! داده شده به ما اهل بيت ، هفت چيز كه داده نشد به احدى پيش از ما:
1 پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و آن پدر تو است .
2 وصىّ ما بهترين اوصياست و آن شوهر تو است .
3 و شهيد ما بهترين شهداء است و آن عم پدر تو است ، حمزه .
4 از ما است كسى كه براى او دو بال سبز است كه پرواز مى كند به آن ، در بهشت .
5 و 6 از ما است دو سبط اين امت و آن دو پسر تو، حسن و حسين اند.
7 از ما است قسم به خداوندى كه نيست خدايى جز او، مهدى اين امّت . آنكه نماز مى كند خلف او عيسى بن مريم .)
آنگاه دست مبارك را بر كتف حسين عليه السلام گذاشت و فرمود سه مرتبه : (از اين است .)
در (كافى ) روايت شده كه : آن حضرت روزى بيرون تشريف آورد مسرور و شاد و خندان . پس از سبب آن جويا شدند.
فرمود: (هيچ روز و شبى نيست مگر آنكه براى من تحفه اى رسد از جانب خداوند. آگاه باشيد كه پروردگار تحفه اى داده امروز به من كه نداده مثل آن را به گذشتگان .
جبرئيل عليه السلام آمد نزد من و از پروردگارم به من سلام رساند و گفت : اى محمّد! از شماست قائم از بنى هاشم كه نماز مى كند عيسى بن مريم خلف او، هرگاه كه خداى آن را بر زمين فرو فرستد.)
در (كمال الدين ) از امام باقر عليه السلام روايت است كه ذكر فرمود سيرت اوصياء پيامبر را، چون به آخر ايشان رسيد، فرمود: (دوازدهم كسى است كه عيسى بن مريم در عقب او نماز مى كند.)
گنجى شافعى روايت كرده از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود در جمله احوال مهدى عليه السلام كه : (آن حضرت ، مشغول نماز صبح است با اصحاب خود در بيت المقدس كه عيسى بن مريم فرود مى آيد. پس حضرت به قهرى برمى گردد تا عيسى پيش افتد و امام مردم شود در نماز. پس عيسى دو دست خود را بر كتف آن جناب مى گذارد و به او مى گويد: مقدّم شو!)
نيز روايت كرده كه فرمود به ابو هريره : (چگونه ايد شما در وقتى كه پسر مريم نازل شود و امام شما از خود شما باشد؟)
و بر اين مضمون اخبار مكرّر است و گنجى ، شرحى بيان كرده در دلالت امامت آن حضرت براى عيسى و افضليّتش بر آن جناب كه امام بايد اقرء و اعلم و افقه و اصبح باشد، به بيانى كه ما را حاجت به ذكر آن نيست .
در (عقد الدرر) روايت شده از آن جناب عليه السلام كه فرمود: (پس ملتفت مى شود مهدى عليه السلام كه عيسى بن مريم نازل شده و گويا از مويش آب مى چكد.
مهدى عليه السلام به او مى فرمايد: (مقدّم شو و براى مردم نماز كن !)
امّا عيسى مى گويد: (برپاى نشده نماز مگر براى تو!)
پس ، نماز مى كند عيسى ، خلف مردى از فرزندان من و چون نماز كرد، مى نشيند و عيسى در مقام با او بيعت مى كند.)
نيز از (سدى ) روايت كرد كه آن جناب فرمود: (جمع مى شوند مهدى عليه السلام و عيسى عليه السلام وقت نماز. پس حضرت به عيسى مى فرمايد: (پيش برو!)
امّا عيسى عليه السلام مى گويد: (تو سزاوارترى به نماز!)
پس نماز مى كند عيسى عليه السلام به اقتدا در عقب آن حضرت .)
در اخبار خاصه ، اين مضمون به نظر نرسيده و بر فرض صحت امر، حضرت آن جناب را به تقديم ، نظير امر رسول خدا صلى الله عليه و آله است جبرئيل عليه السلام را در شب معراج به تقديم در نماز و امتناع جبرئيل و گفتن او كه : (ما از آن روز كه ماءمور شديم به سجده بر آدم عليه السلام ، بر آدميان مقدم نمى شويم .) و شايد مقصود كشف افضليّت خود است بر عيسى عليه السلام براى خلق به لسان خود آن جناب ، نه به مجرّد تقدّم در نماز كه به قواعد بسيارى از اهل سنّت ، فضلى در آن نيست و روايت كنند جواز نماز را خلف هر بّرى و فاجرى و فراموش كنند كلام نبى خود را كه : (هرگز رستگار نمى شود قومى كه پيش بيفتد ايشان را كسى و در ميان ايشان باشد كسى كه افضل باشد از آنكه پيش افتاد ايشان را.)
جواز هفت تكبير بر جنازه آن حضرت عليه السلام  
چهل و چهارم : جايز نبودن هفت تكبير بر جنازه احدى بعد از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام جز بر جنازه آن جناب .
چنانكه در بحار، در حديث وفات آن حضرت روايت كرده كه در ضمن وصاياى خود به امام حسن عليه السلام بعد از امر به كفن و حنوط و بردن تا موضع قبر شريف ، فرمود: (آنگاه مقدّم شو اى ابامحمّد! و نماز كن بر من اى فرزندم ! اى حسن ! و هفت تكبير بر من بگو و بدانكه حلال نيست اين عمل براى احدى غير از من ، مگر بر مردى كه بيرون مى آيد در آخر الزمان ؛ اسم او قائم مهدى عليه السلام است از فرزندان برادر تو، حسين عليه السلام ، راست مى كند اعوجاج حق را.)
قتل دجّال 
چهل و پنجم : قتل دجّال لعين كه از عذابهاى الهى است براى اهل قبله .
چنانكه در تفسير على بن ابراهيم روايت شده است از امام باقر عليه السلام كه فرمود: عذاب در آيه شريفه قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى اَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذابا مِنْ فَوْقِكُمْ... .(58) به دجّال و صيحه و فرمودند: (هيچ پيغمبرى نيامد مگر آنكه ترساند مردم را از فتنه دجّال .)
چنانچه در (كمال الدين ) روايت است از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (چگونه فتنه نباشد، با آن هياءت و استعدادى كه او بيرون مى آيد در سال قحط شديد و آفاق را سير كند جز مكه و مدينه را.)
حسن بن سليمان حلّى در (مختصر بصائر) روايت كرده از امير المؤ منين عليه السلام كه فرمود: (هر كه خواهد با شيعه دجّال مقاتله كند، پس مقاتله كند با آنان كه مى گريند بر خون فلان و مى گويند بر اهل نهروان و بدرستى كه كسى كه ملاقات كند خدا را با ايمان به اينكه فلان ، مظلوم كشته شده ، ملاقات كرده خداى را در حالتى كه بر او غضبناك است و درك مى كند دجّال را.)
كسى گفت : (يا امير المؤ منين عليه السلام ! اگر بميرد پيش از آن ؟)
فرمود: (مبعوث مى كند خداوند او را از قبرش تا اينكه ايمان مى آورد به او برغم انفش .)
و گذشت از (كمال الدين ) كه آن ملعون ، در عقبه افيق شام به دست آن حضرت كشته مى شود.
نيز روايت شد از امام صادق عليه السلام كه فرمود: (خداوند تبارك و تعالى چهارده نور آفريد، پيش از آنكه بيافريند خلق را به چهارده هزار سال و آن ارواح ما است .)
كسى پرسيد: (يا بن رسول اللّه ! كيستند آن چهارده تن ؟)
فرمود: (محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين و ائمه از فرزندان حسين عليهم السلام كه آخر ايشان ، قائم است كه برمى خيزد بعد از غيبتش و مى كشد دجّال را و پاك مى كند زمين را از هر جور و ظلمى .)
بعضى عامّه نسبت قتل آن لعين را به جانب عيسى مى دهند و ما از شرح دجّال اعراض نموديم چون غرض اهم غير از آن است .
انقطاع سلطنت جابران و ظالمان در دنيا 
چهل و ششم : انقطاع سلطنت جابران و دولت ظالمان در دنيا، به وجود آن جناب كه ديگر در روى زمين پادشاهى نخواهند كرد؛ زيرا دولت آن حضرت ، متّصل شود به قيامت ، بنا بر راءى بعضى از علما، يا به رجعت ساير ائمه عليهم السلام ، بنابر راءى جماعتى و ظواهر اخبار بسيار بلكه تصانيف متعدّده در اين باب تاءليف فرمودند يا به دولت فرزندان آن حضرت .
چنانكه شيخ مفيد در (ارشاد) فرمود كه : (نيست بعد از دولت قائم عليه السلام براى احدى دولتى ، مگر آنچه در روايت رسيده از سلطنت فرزندان آن ان شاء اللّه تعالى و به نحو قطع و بَت نرسيده .)
بيشتر روايات اين است كه : (نمى رود مهدى عليه السلام مگر چهل روز پيش از قيامت .) تا آخر كه فرموده و مكرّر حضرت صادق عليه السلام به اين بيت مترنّم بودند:
لكل اناس دولة يرقبونها


ودولتنا فى آخر الدهر يظهر


و در (غيبت ) نعمانى روايت شده از امام باقر عليه السلام كه فرمود: (دولت ما آخر دولتهاست و نمى ماند اهل بيتى كه براى ايشان دولتى است مگر آنكه سلطنت خواهند كرد پيش از ما، تا اينكه نگويند هرگاه كه بينند سيره و سلوك ما را كه هرگاه ما سلطنت مى كرديم ، سلوك مى نموديم مثل سلوك اين جماعت و اين است قول خداى عزّوجلّ: وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ.(59)
در (غيبت ) فضل بن شاذان همين خبر را به سند صحيح روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام .
پوشيده نماند كه از آنچه ذكر كرديم نمونه اى است از خصايص و تشريفات الهيّه مهدويّه كه معلوم مى شود اندكى از مقامات عاليه آن حضرت صلوات اللّه عليه و بزرگى سلطنت آن جناب كه كسى نديده و نشنيده و نخواهد ديد و رفع مى شود استغراب بعض آنچه وارد شده در حق آن حضرت .
شيخ نعمانى در (غيبت ) خود روايت كرده كه : كسى پرسيد از حضرت صادق عليه السلام كه : (آيا قائم عليه السلام متولد شده ؟)
فرمود: (نه ! اگر من او را درك كنم ، هر آينه خدمت مى كنم او را، در ايّام حيات خود.)
و خواهد آمد كه آن جناب ، بعد از نماز ظهر دعا مى كردند براى حضرت قائم عليه السلام . پس راوى عرض كرد كه : (براى خود دعا كردى ؟)
فرمود: (دعا كردم براى نور آل محمّد صلى الله عليه و آله و سابق ايشان و انتقام كشنده از اعداى ايشان .)
و نيز مى آيد كه حضرت كاظم عليه السلام مكّرر در مقام ذكر شمايل و حالات آن حضرت مى فرمود: (پدرم فداى آنكه چنين است !)
در (كامل الزّيارات ) روايت شده از حضرت صادق عليه السلام كه در ضمن وقايع خروج آن حضرت فرمود: (نمى ماند مؤ من مرده ، مگر آنكه داخل مى شود بر او سرور اين ظهور در قبرش و اين در آن وقت است كه به زيارت يكديگر روند در قبرهايشان و بشارت دهند يكديگر را به خروج قائم عليه السلام .)
اين مضمون را صدوق در (كمال الدين ) از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام روايت كرده . مذكور است كه : (سرورى داخل مى شود در قلب هر مؤ من .)
شيخ نعمانى روايت كرده كه حضرت باقر عليه السلام فرمود: (نظر كرد موسى بن عمران در سِفْر اوّل از تورات ، به آنچه داده مى شود به قائم عليه السلام از قدرت و سلطنت و فضل .
گفت موسى : (پروردگارا ! بگردان مرا قائم آل محمّد عليهم السلام .)
به او گفتند: (اين قائم از ذرّيّه احمد است !)
آنگاه نظر كرد در سِفْر ثانى و يافت در آن ، مثل اين . آنگاه نظر كرد در سِفْر ثالث و بازديد در آن ، مانند آن . بار ديگر همان سخن را گفت و همان جواب را شنيد.)
در (مهيج الاحزان ) از كتاب (راءى العين ) روايت شده كه حضرت سيّد الشهداء عليه السلام در شب عاشورا فرمود به اصحاب خود كه : (جدّم خبر داد مرا كه فرزندم حسين عليه السلام در بيابان كربلا كشته خواهد شد غريب و بى كس و تشنه ؛ كسى كه او را يارى كند به تحقيق كه مرا يارى كرده و يارى نموده فرزندش ، قائم منتظر عليه السلام را.)
در (بشارة المصطفى ) از عماد الدين طبرى و (تحف العقول ) و بعضى نسخ (نهج البلاغه ) روايت است از اميرالمؤ منين عليه السلام كه فرمود به كميل : (اى كميل ! هيچ علمى نيست مگر آنكه من مفتوح مى نمايم آن را و هيچ سرّى نيست مگر آنكه قائم عليه السلام ختم مى كند آن را.)
و در نسخه اى است كه : (هيچ سرّى و به روايتى هيچ چيزى نيست مگر آنكه جناب قائم عليه السلام آن را ختم نمايد، چه دانستى كه همه انبيا و اوصيا كه براى عمارت قلوب و تحليه آنها به نور ايمان و تطهير و تزكيه آنها از قذارات و دنايس عقايد و اخلاق مبعوث شدند، به جهت موانع بسيار، متمكن نشدند از اظهار تمام اسباب و انكار و بيان رموز و اسرار و پيوسته خلق را وعده و بشارت و ارجاع و حوالت فرمودند به آن جناب و عهد سلطنت و رياست او كه پس از آن ، دولتى نباشد.
پس ، نبايد چيزى بماند كه آن جناب نفرمايد و به خلق نرساند و ايشان را به سوى خداوند نكشاند.
چنانچه خداى تعالى به همين نحو در آيه ، وعده استخلاف ، بيان فرمود كه : (ديگر خوفى براى خليفه و انصارش از احدى نباشد كه سبب شود پوشاندن حقى را.)
و شيخ جليل على بن محمّد بن على خرّاز، در (كفاية الاثر) روايت كرده از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود به على عليه السلام : (يا على ! تو از منى و من از تو، تو برادر و وزير منى . چون بميرم ، ظاهر شود كينه ها در دلهاى قومى و زود است كه پس از من ، فتنه اى شود سخت و دشوار كه بيفتد در آن ، هر بيگانه و نزديك و اين در وقت مفقود شدن از شيعه است ، پنجم از هفتم از فرزندان من ، كه محزون مى شوند از براى فقدان او، اهل آسمان و زمين . پس چه بسيار مؤ من و مؤ منه متاءسف متلهف ، حيران است زمان فقد او.)
آنگاه سر مبارك را اندكى به زير انداخت . آنگاه بالا كرد و فرمود: (پدر و مادرم فداى همنام شبيه من و شبيه موسى بن عمران كه بر اوست جامه هاى نور يا جامه هايى كه تُتُق زند از شكافهايش انوارى كه مثل لؤ لؤ لالاست از شعاع قدس . گويا مى بينم ايشان را كه در حالت نهايت ياءس اند كه ندايى كند ايشان را كه شنيده شود از دور، چنانچه شنيده شود از نزديك .) تا آخر خبر.
خطبه مهم پيامبر صلى الله عليه و آله در حجة الوداع در غدير خم 
شيخ طبرسى در (احتجاج ) و ابن طاووس در (كشف اليقين ) روايت كردند خطبه بليغه طولانى رسول خدا صلى الله عليه و آله را كه در حجة الوداع در غدير خم ، در آن محضر عظيم خواندند و از جمله فقرات آن خطبه است :
معاشر الناس ! الا وانّى منذر وعلى هاد.
معاشر الناس ! انّى نبى وعلىّ وصيى .
أ لا! ان خاتم الائمه منا القائم المهدى صلوات اللّه عليه .
أ لا! اءنّه الظاهر على الدين .
أ لا! اءنّه فاتح الحصون وهادمها.
أ لا! اءنّه قاتل كل قبيلة من اهل الشرك .
أ لا! اءنّه المدرك بكل ثار لاولياء اللّه عزّوجلّ.
أ لا! اءنّه الناصر الدين اللّه .
أ لا! اءنّه الغراف من بحر عميق .

به روايت سيد الممتاح : من بحر عميق . أ لا! اءنّه يسم كل .
و به روايت سيّد المجازى : كل ذيفضل بفضله وكل ذى جهل بجهله .
أ لا! اءنّه خيرة اللّه ومختاره .
أ لا! اءنّه وارث كل علم والمحيط به .
أ لا! اءنّه والمخبر عن ربّه عزّوجلّ والمنبه بامر ايمانه .
أ لا! اءن (نّه ظ) الرشيد السديد.
أ لا! اءنّه المفوض اليه .
أ لا! اءنّه قد بشر به من سلف بين يديه .
أ لا! اءنّه الباقى حجّة ولاحجّة بعده ولاحق الاّ معه ولانور الاّ عنده .
أ لا! اءنّه لاغالب له ولامنصور عليه .
أ لا! اءنّه ولى اللّه فى ارضه وحكمه فى خلقه وامينه فى سره وعلانيته .

باب چهارم : بيان اختلاف مسلمين در باره وجود آن جناب 
مخفى نماند كه اختلافى نيست در ميان فِرق معروفه مسلمين ، در اين كه : (حضرت رسول صلى الله عليه و آله خبر دادند به آمدن شخصى كه او را مهدى عليه السلام مى گويند و همنام است با آن حضرت در آخرالزمان و دين آن حضرت را رواج دهد و پر كند تمام زمين را از عدل و داد.)
اقوال بعضى از اهل سنت در باره بودن مهدى موعود عليه السلام همان عيسى بن مريم
كسى در اين باره چيزى برخلاف اين نگفته ، جز قول ضعيفى كه از اهل سنّت نقل شده كه : (نيست مهدى مگر عيسى كه نازل خواهد شد از آسمان .) و خبرى نقل كرده در اين باب كه خود اين جماعت ، حكم به ضعف و شُذوذ هر دو كردند، چه رسد به اماميه و نظير آن در ضعف و سخافت آنچه ميبدى در شرح ديوان از بعضى نقل كرد كه روح عيسى عليه السلام در مهدى عليه السلام بروز كند و نزول عيسى عبارت از اين بروز است و مطابق اين است حديث : لامهدى الاّ عيسى بن مريم .
و بالجمله كتاب بسيار در ميان آن جماعت تاءليف شده ، در اثبات وجود و حالات آن جناب ، مثل :
(مناقب المهدى ) از حافظ ابى نعيم اصفهانى و (صفة المهدى ) نيز از او و ظاهرا همان را (نعوت المهدى ) نيز گويند يا آن كتاب ديگرى است از او و بيان در اخبار صاحب الزمان عليه السلام از ابى عبداللّه ، محمّد بن يوسف بن محمّد شافعى گنجى .
و (عقدالدرّر فى اخبار الامام المنتظر) از ابى بدر، يوسف بن يحيى السّلمى .
و (اخبارالمهدى ) از سيّد على همدانى .
و (كشف المخفى فى مناقب المهدى عليه السلام ) اگرچه مؤ لف آن شيعه است و لكن تمام اخبار آن كه يكصد و ده حديث است ، ماءخوذ از كتب اهل سنت است .
و (ملاحم ) ابوالحسن ، احمد بن جعفر بن محمّد بن عبداللّه المنادى معروف بابن المنادى .
و كتاب سعدالدين حموينى خليفه نجم الدين .
و (برهان در اخبار صاحب الزّمان عليه السلام ) از ملاعلى متقى صاحب كنزالعمال .
و (اخبارالمهدى عليه السلام ) از عباد بن يعقوب رواجنى .
و (عرف الوردى فى اخبار المهدى عليه السلام ) از عبدالرحمن سيوطى و غير اينها.
در بسيارى از كتب سماويه متداوله ، عباراتى منقول است كه مطابق است با آنچه خبر داده رسول خدا صلى الله عليه و آله در حق آن جناب و در ميان كَهنه معروف بود و كلمات (سطيح كاهن ) و اخبار او از صفات حالات و ايّام آن جناب معروف است و در ملوك عجم معهوده بوده ؛ چنانچه كه احمد بن محمّد بن عياش در (مقتضب الاثر) روايت كرده كه : آخر ملوك عجم يزد جرد، خواست از مداين فرار كند، بر در ايوان كسرى ايستاد و گفت : (السلام عليك ايتها الايوان ! اينك ! من از تو مفارقت كردم و بازمى گردم به سوى تو، من يا مردى از فرزندان من كه نزديك نشده زمان او و نرسيده هنگامش .)
سليمان ديلمى به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و از معنى كلام يزدجرد كه : (يا مردى از فرزندان من .) پرسيد. امام عليه السلام فرمود: (مقصود، صاحب شما قائم عليه السلام است كه به امر خداى عزّوجلّ ششم از فرزندان من ، متولد شده از دختر يزدجرد. پس ، از فرزندان اوست .)
در ذكر اين رقم اخبار در كتب غيبت چنانكه متداول است جز تبرّك و بعضى فوائد جزئيه كه در آنهاست ، ثمرى نباشد. چنانكه از براى غير مسلمين حجّت نباشد و ايشان را خلافى در آن نيست كه محتاج به ذكر آنها باشد، بلكه خلاف از چند جهت است :
خلاف اول از جهت نسبت است كه : (مهدى از اولاد كيست ؟) و در آن چند قول است :

next page

fehrest page

back page