نويد امن وامان

لطف الله صافى گلپايگانى

- ۶ -


سخنى در فوائد غيبت

بايد دانست که پرسش از سرّ غيبت در زمان ما آغاز نشده واختصاص به اين عصر ندارد. از زمانى که غيبت آن حضرت شروع شد وبلکه پيش از آن زمان وپيش از ولادت آن حضرت، از وقتى که پيغمبر وامامان ـ صلوات الله عليهم أجمعين ـ از غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) خبر دادند اين سؤالات مطرح شده:

چرا غيبت مى نمايد؟ وفايده غيبت چيست؟

ودر زمان غيبت به چه نحو وچگونه از وجود شريف آن حضرت منتفع مى گردند؟

در جواب اين پرسشها، راهنمايان بزرگ ما که ما را به ظهور حضرت مهدى موعود ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ بشارت داده اند، پاسخ هائى فرموده اند که خلاصه بعضى از آن پاسخها اين است.

1ـ علت عمده وسرّ بزرگى وحقيقى غيبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور که حکمت کارهاى خضر در موقعى که موسى ـ على نبينا وآله وعليه السلام ـ با او مصاحبت داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.

همانطور که فايده وثمره خلقت هر موجودى اعمّ از جماد ونبات وحيوان وانسان بعد از گذشتن ماهها وسالها ظاهر شده ومى شود.

2ـ حکمتها واسرار معلومى در اين غيبت است که از آن جمله امتحان بندگان است زيرا به واسطه غيبت، مخصوصاً اگر سرّ آن نامعلوم باشد مرتبه ايمان وتسليم افراد در برابر تقدير الهى ظاهر مى شود وقوت تديّن وتصديق آنان معلوم وآشکار مى گردد. همچنين در زمان غيبت به واسطه حوادث وفتنه هائى که روى مى دهد، شديدترين امتحانات از مردم به عمل مى آيد که شرح آن در اينجا ميسّر نيست.

واز جمله آن اسرار اين است که در دوره غيبت، ملل جهان به تدريج براى ظهور آن مصلح حقيقى وسامان دهنده وضع بشر، آمادگى علمى واخلاقى وعملى پيدا کنند; زيرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبياء وساير حجج نيست که مبتنى بر اسباب وعلل عادى وظاهرى باشد بلکه روش آن سرور در رهبرى جهانيان مبنى بر حقايق وحکم به واقعيات وترک تقيّه، شدت در امر به معروف ونهى از منکر ومؤاخذه سخت از عُمّال وارباب مناصب ورسيدگى به کارهاى آنها است که انجام اين امور نياز به تکامل علوم ومعارف، وترقّى ورشد فکرى واخلاقى بشر دارد بطورى که استعداد عالم گير شدن تعاليم اسلام وجهانى شدن حکومت احکام قرآن فراهم باشد.

در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به کتاب هاى بسيار پر ارزشى که در موضوع غيبت تأليف شده مانند کتاب (غيبت نعمانى)، (غيبت شيخ طوسى) و(کمال الدين وتمام النعمه) جلب کنم; زيرا مطالعه اين کتابها براى درک قسمتى از اسرار غيبت بسيار مفيد وسودمند است.

اميد است خداوند متعال به فضل وکرم خود فَرَج حضرت ولى عصر ـ أرواحنا فداه ـ را نزديک وچشم ما را به جمال عديم المثال آن حضرت روشن وحکومت جهانى اسلام را تشکيل، ودنيا را از ظلم وستم ومفاسد سياستهاى متضاد وجاه طلبى افراد نجات بخشد به حق محمد وآله الطاهرين:.

حکمت وفلسفه غيبت

(وقل رب زدنى علماً).(1)

بيشتر مردم گمان مى کنند حقايق اشيا را شناخته وآنچه را ديده وشنيده وپوشيده وچشيده ولمس کرده اند به حقيقتش رسيده اند وشايد کمترين توجه وعنايتى به مجهولات خود نداشته باشند.

آن کشاورز وباغ دارى که در صحرا وباغ به کشاورزى وباغ دارى مشغول است، تصور مى کند هيچ چيز از اشيائى که با آنها سر وکار دارد از زمين وخاک وخاشاک وآب وهسته وريشه وساقه وشاخ وبرگ وشکوفه وميوه ودانه وسنگ وآفات نباتى بر او مجهول نيست. کارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار وهمه تصور مى کنند دست کم چيزهاى زير نظر خود را شناخته اند.

افرادى که کم وبيش درس خوانده اند نيز گرفتار همين اشتباه شده وخود را عالم به حقايق اشياء مى شمارند.

مهندس برق، معدن، کشاورزى، پزشک متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان، مغز، جهاز هاضمه و...، رياضى دان، ستاره شناس، روانشناس، زيست شناس، فيزيک دان، استاد شيمى، وديگران مى خواهند همه پديده هائى را که با کار وشغل وتخصص آنان ارتباط دارد تعريف کنند وبشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقيقت آنها عاجز وهر چه متبّحر باشند جز خواص وآثار وظواهر اشياء، حقيقتى را نشان نمى دهند وهر چه دانشمندتر شوند به اشکال ودشوارى وکوتاهى تعريفات (به اصطلاح) حقيقى داناتر مى شوند.

جهان يک سلسله الغاز ورشته بسيار طولانى ودرازى است که انتهاء وابتداى آن بر بشر مجهول است ودر هر حلقه از حلقه هاى اين زنجير آنقدر معماها والغاز نهفته است که تصوّر دور نماى آن بشر را غرق در تعجب وتحيّر مى نمايد.

(ليدى استور) مى گويد: اگر هر انسانى سخن نگويد مگر از آنچه حقيقتش را شناخته است، سکوت وخاموشى عميق بر سراسر جهان حکومت خواهد يافت.(2)

(وارين ويفر) نايب رئيس مؤسسه روکفلر مى گويد: آيا علم در ميدان نبرد با جهل ونادانى پيروز مى شود؟ در حالى که علم به هر پرسشى که پاسخ مى دهد گرفتار پرسشهاى بيشتر مى شود وهر چه در راه کشف مجهولات جلوتر مى رود ظلمات جهل را طولانى تر مى بيند. علم بشر دائماً در ازدياد است اما اين احساس که تقدم نمى يابد به حال خود باقى است. زيرا روز به روز حجم چيزهائى که ادراک مى کنيم وآنها را نمى فهميم ونمى شناسيم ضخيم تر مى گردد.(3)

آرى بشرى که توانسته است بر اساس علوم آزمايشى وحسى، برق، بخار، آهن، آب، خاک، هوا واتم را مسخّر کند وبه سوى کرات آسمان دست تصرف دراز نمايد وعناصر را از هم بشکافد، اين همه وسايل صناعى مانند تلفن، تلگراف، راديو وتلويزيون و... کارخانجات را صنايع او تحويل داده هنوز هم که هنوز ايت از فهم ودرک اين حقايقى که شب وروز با آنها دست وپنجه نرم مى کند عاجز وناتوان است.

نه حقيقت برق، نه حقيقت خاک، نه حقيقت آب، نه حقيقت عناصر، ونه اشجار ومعادن ونه سلول وهورمون واتم والکترون ونه... ونه... را شناخته جز ظواهر وخواصى چند، چيزى کشف نکرده وتمام اين اشياء براى او هنوز هم معما است.

به گفته يکى از متفکرين، آن کسانى که انسان را حيوان ناطق، واسب را حيوان صاهل تعريف مى کنند در حالى که اين تعريف را مى نمايند وغرور علمى، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مى کنند حقيقت انسان واسب را شناخته اند. ولى وقتى از مَرکب اين غرور پياده شوند، مى فهمند نه خود به حقيقت انسان وحيوان رسيده اند ونه با اين تعريف کسى را به حقيقت انسان وحيوان آشنا کرده اند وبهتر اين است که اين تعريفات را به قصد شناساندن حقيقت اشياء نگويند.

بشر از شناخت نزديک ترين چيزها به خودش هم عاجز است زيرا از جانش به او چيزى نزديک تر نيست آيا حيات خود را شناخته؟ وآيا مى تواند حقيقت روح وحيات را توصيف کند؟

آيا به حقيقت يک سلسله امور وجدانى خودش معرفت دارد؟ آيا عشق وحبّ، لذّت وصل، ذوق وشجاعت وساير وجدانيّات را شناخته است؟

امّا با اين همه دشواريها ومجهولات، آيا بشر مى تواند وجود اين حقايق را به علت نارسائى فهم خودش به درک حقيقت آنها منکر شود؟

يا مى تواند هزارها ميليارد وبيشتر مخلوقات وعجائب وغرائب واشيائى را که حتى وجود آنها بر او مجهول است انکار نمايد؟

آيا مى تواند اسرار وخواص وفوايد ومعانى کلمات اين کتاب قطور آفرينش را منکر شود؟

آيا مى تواند بگويد چون من چيزى را نديده ام آن چيز نيست وچون سرّ وفايده چيزى را کشف نکرده ام آن چيز بى فايده وبى سرّ است، حاشا وکلاّ. هرگز بشر هر چه هم عالم ودانشمند باشد چنين ادعائى را نخواهد کرد بلکه هر چه علمش بيشتر باشد از اينگونه دعاوى بيتشر خود را تبرئه مى کند.

صاعقه که هزارها سال مورد خشم وسبب ترس وبيم بشر بود، در آن اعصارى که علم به خواص ومنافع آن پى نبرده بود وبه آيات قدرت خدا ومعجزات آفرينش که در اين قوه رهيبه پنهان است وتأثير آن در زندگى نبات وحيوان آگاه نشده بود، آيا اين خواص ومنافع را نداشت ويکى از نعمتهاى بزر خداوند متعال نبود؟ وآنهائى که آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت وعذاب مى شمردند اشتباه نمى کردند؟(4)

عالم ودانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق ونظام صحيح مى داند واين ظواهر را گنجينه حقايق مى شناسد وعالم را مدرسه اى مى بيند که بايد در آن حکمت وعلم بياموزد واز بحث در خواص، لوازم وآثار اجزاى اين عالم لذّت مى برد وهمين الغاز ومعميات برايش لذت بخش است وتحيّر او که نتيجه يک عمر تحصيل وکاوش است، بهترين لذائذ زندگى دانشمندانه او است که هيچ لذتى با آن برابر نمى شود.

او جهان را مانند يک مسأله پيچيده رياضى وهندسى مى بيند که در ظاهر، حل آن آسان است ولى وقتى وارد مى شود هر چه جلوتر مى رود غموضت ودشوارى وپيچيدگى آن را بيشتر مى فهمد.

اين منظره براى شخص متفکر وفيلسوف بسيار نشاط بخش است ومى خواهد که حيرت بر حيرتش افزوده شود وبه جائى برسد که ببيند عقل او مسلح به سلاحى که بتواند به جنگ تمام اين مجهولات برود نيست واين آيه قرآن مجيد را با معرفت وبصيرت تلاوت کند: (ولو أن ما فى الارض من شجرة أقلام والبحر يمدّه من بعده سبعة أبحر ما نفدت کلمات الله)(5) اگر هر درخت قلم بشود وآب دريا به اضافه هفت درياى ديگر مرکب گردد باز نگارش کلمات خداوند تمام نگردد). وبخواند:

مجلس تمام گشت وبه آخر رسيد عمر   ما هم چنان در اوّل وصف تو مانده ايم

مع ذلک در تمام کاوشهاى علمى وبررسى ها انسان به نظم وحکمت، منطق وغرض واراده وقدرت وعلم آفريننده اين جهان آشنا مى شود ومى فهمد که در اين عالم بى نظمى نيست وهيچ پديده اى را نمى توان بى فايده وبيهوده شمرد.

اين مختصر شبح ودريچه اى است از عجز بشر وچگونگى درک، فهم وشناخت ودر عين حال قدرت عجيب عقل وخرد او.

با اين وصف اگر از درک فلسفه اى از فلسفه هاى پديده هاى عالم تکوين يا تشريع درمانده ونتوانست آن را توجيه وتفسير کند، يا تعبيرات والفاظش را در تعريف آن کوتاه ديد نمى تواند منکر فايده آن شود.

مثال عالم معانى وحقائق، با علوم ومعلومات بشر، مثال الفاظ است با معانى ومسائل; عالم الفاظ ولغات هر چه دامنه دار ووسيع باشد قطعاً تمام معانى را شامل نيست زيرا لغات، الفاظ وکلمات، محدود ومتناهى است ومعانى واشياء نامتناهى است ومحدود ومتناهى، نامحدود ونامتناهى را فرا نخواهد گرفت چنانچه شاعر عرب مى گويد:

وان قميصاً خيط من نسج   تسعة وعشرين حرفاً عن معاليه قاصر

کامل ترين ووافى ترين بيانى که اين حقيقت را بيان کرده قرآن مجيد است که در يک آيه مى فرمايد: (قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربى ولو جئنا بمثله مدداً)(6) اى پيامبر، بگو اگر دريا براى نوشتن کلمات پروردگار من مرکب شود، قبل از آنکه کلمات الهى تمام شود دريا خشک خواهد شد هر چند دريائى ديگر ضميمه آن کنند).

قرآن مجيد چهارده قرن پيش در اين آيه که هر روز اعجاز وقدرت علمى آن ظاهرتر مى شود با فصيح ترين بيان، عظمت وکثرت بى نهايت مخلوقات عالم کون را اعلام کرد واحاديث واخبار اهل بيت نبوت هم اين حقيقت را تشريح وروشن ساخت مثلاً در آن عصرى که بشر تعداد کمى از ستارگان را بيشتر نمى شناخت در مقام ومبالغه در بيان کثرت چيزى، آن را به عدد قطرات باران وريگ بيابان وستارگان آسمان قياس مى کردند.

واز حضرت صادق (عليه السلام) روايت است که در مقام بيان قصور فهم بشر از درک حقايق مى فرمايد: (يا ابن آدم لو أکل قلبک طائر لم يشبعه وبصرک لو وضع عليه خرت ابرة لغطّاه تريد أن تعرف بها ملکوت السماوات والارض).(7)

پس از اين مقدمه، به کسانى که سرّ غيبت را مى جويند وعلت وفلسفه استتار آن حضرت را مى طلبند مى گوئيم.

بپرسيد وکاوش ودقت کنيد وتحقيق وتجسّس نمائيد، ما به جستن وپرسيدن شما هيچ اعتراضى نداريم. سؤال کنيد وبجوئيد، زيرا اگر به علت اصلى غيبت وواقع اين سرّ دست رسى پيدا نکنيد، بسا که به حواشى وحکمتهائى از آن آگاه شويد وبسا که اين جستجو وکاوش شما را به يک سلسله دانستنيها رهبرى نمايد; ولى اگر غرض شما از اين سؤال وجستجو اشکال واعتراض باشد ومى خواهيد نرسيدن خود را به علت غيبت وعجز درک خودتان را از فهم آن، دليل نبودن آن بگيريد از راه راست وخردپسند دور افتاده ايد ونمى توانيد جائى را خراب وايمان وعقيده اى را متزلزل سازيد.

هرگز نيافتن، دليل نبودن نمى شود. آيا مجهولات شما همين يک موضوع است؟

آيا شما سرّ تمام پديده هاى عالم آفرينش را کشف کرده ايد؟

آيا در برابر تمام استفهامهائى که بشر نسبت به اجزاى اين عالم وظاهر وباطن آن دارد جواب پيدا کرده ايد؟

آيا چون سرّ آنها بر شما مجهول است آن را بى فايده مى دانيد؟

وآيا ميزان وجود فايده وعدم آن همان فهم بنده وشما است؟

يا آنکه نرسيدن خود را به اينگونه علل وحکمتها دليل بر ناتوانى فکر واستعداد خود مى شماريد؟

ومعتقد هستيد که اگر عقل وخرد شما به سلاحهاى ديگر مسلح بود وغير از اين وسايل ارتباط با خارج، وسايل وسيع تر ديگر داشتيد حتماً به اسرار وخواص مسائل بسيار ديگر از اين عالم آگاه مى شديد؟

اگر به اين سؤالات، يک دانشمند متفکر وآزموده پاسخ دهد يقيناً به قصور خود اعتراف مى کند وبا ملاحظه مجهولاتى که هر روز معلوم مى شود هيچ ندانستن را دليل نبودن نمى گيرد ودر همه چيز اين جهان معتقد به اسرار وشگفتيهاى بى شمار خواهد بود ومى گويد:

پشه چون داند که اين باغ از کى است
خود چو باشد پيش نور مستقر
پيه پاره آلت بيناى او
مسمع او از دو قطعه استخوان
کرمکى واز قذر آکنده اى
  کو بهاران زاد ومرگش دودى است
کرّ وفرّ واختيار بوالبشر
گوشت پاره آلت گوياى او
مدرکش دو قطره خون يعنى جنان
طمطراقى در جهان افکنده اى

پس اين قدر دنبال فلسفه غيبت وپرسش از آن نباشيد غيبت امرى حاصل شده وواقع شده است. سرّ غيبت دانسته شود يا نشود غيبت واقع شده است وندانستن شما هيچگاه برهان نفى ورد آن نيست.

ما به قضاء وقدر معتقديم وفى الجمله هم کم وبيش بر حسب اطلاعات فلسفى وراهنمائيهاى قرآن واهل بيت از آن چيزهائى مى دانيم اما آيا کسى مى تواند از تمام تفاصيل قضاء وقدر اظهار علم واطلاع کند. لذا از تفکر در قضاء وقدر نهى شده وفرمودند: (واد مظلم فلا تسلکوه =وادى تاريکى است در آن سلوک نکنيد واسب طلب را اينجا نرانيد که خسته ومانده مى شويد).

در اين وادى مران زنهار زنهار که در اوّل قدم گردى گرفتار

شکار کس نشد عنقا بدوران   چرا دام افکنى اى مرد نادان(8)

امور تکوين وتشريع از همه جهات تحت احاطه فکر بشر در نخواهد آمد وبشر نمى تواند تمام نواحى اين امور را بررسى وبه جميع اطراف آن برسد. کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست اينقدر هست که بانگ جرسى مى آيد:

ز آتش وادى ايمن نه منم خرم وبس
اين شرح وادى نى نهايت کز وصف يار گفتند
  موسى اينجا به اميد قبسى مى آيد
حرفى است ازهزاران کاندر عبارت آمد

اينجا ديگر مقام، مقام تسليم وايمان است اما در عين حال نه ايمان بى دليل ونه ايمان تعبدى خالص، بلکه ايمانى که از راهنمائى عقل ووجدان آگاه بشر سر چشمه گرفته وزبان وحى وآيات قرآن مجيد واحاديث متواتر ومعجزات وشرفيابيهاى جمعى از خواص، ما را به آن دلالت وراهنمائى کرده است.

پس آنچه بگوئيم راجع به اسرار غيبت، بيشتر مربوط به فوايد وآثار آن است، والاّ علت اصلى آن بر ما مجهول است.

واين است معناى احاديث شريفه اى که در آنها تصريح شده به اينکه سرّ غيبت آشکار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سرّ آفرينش درختها ظاهر نمى شود مگر بعد از ظهور ثمره وميوه، وحکمت باران آشکار نشود مگر بعد از زنده شدن زمين وسبز وخرم شدن باغها وبوستانها ومزارع.

صدوق در کتاب کمال الدين وکتاب علل الشرايع به سند خود از عبد الله بن فضل هاشمى روايت کرده است که گفت: شنيدم حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمود: البته براى صاحب اين امر غيبتى است که چاره اى از آن نيست، در آن هر باطل جو، به ريب وشک مى افتد.

عرض کردم: چرا؟ فدايت شوم.

فرمود: براى امرى که به ما اذن در فاش کردن آن داده نشده است.

گفتم: پس وجه حکمت در غيبت او چيست؟

فرمود: وجه حکمتى که در غيبت حجتهاى خدا پيش از آن حضرت بود.

به درستى که وجه حکمت غيبت کشف نمى شود مکر بعد از ظهور او. چنانچه وجه حکمت کارهاى (حضرت خضر) از سوراخ کردن کشتى، کشتن غلام وبه پاداشتن ديوار، از براى حضرت موسى ـ على نبينا وآله وعليه السلام ـ کشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از يکديگر.

اى پسر فضل اين (غيبت) امرى است از امر خداى تعالى وسرّى است از سرّ خدا وغيبى است از علوم غيبى خدا. وپس از آنکه ما دانستيم خداوند حکيم است، گواهى داده ايم به اينکه کار وگفتاريهاى او همه موافق حکمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد.(9)

مع ذلک ما برخى از فوائد ومنافع وامورى را که ارتباط با غيبت آن حضرت دارد واستناد غيبت به آن امور عقلاً وعرفاً صحيح است، بطورى که از اخبار وکلمات دانشمندان ومتفکرين اسلام استفاده مى شود در ضمن چند بحث آينده مورد بررسى وتوضيح قرار مى دهيم. إن شاء الله تعالى.

بيم از کشته شدن

(وأوحينا الى اُم موسى أن أرضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ولا تخافى ولا تحزنى انّا رادّوه اليک وجاعلوه من المرسلين).(10)

(ففررت منکم لمّا خفتکم فوهب لى ربى حکماً وجعلنى من المرسلين).(11)

کلينى وشيخ طوسى در کتاب (کافى) و(غيبت) به سند خود از زراره روايت کرده اند که گفت: شنيدم حضرت صادق (عليه السلام) فرمود:

براى قائم (عليه السلام) پيش از آنکه قيام فرمايد غيبتى است، عرض کردم: براى چه؟

فرمود: براى آنکه از کشته شدن بيم دارد.

چنانچه از اين حديث وبعضى احاديث ديگر استفاده مى شود، يکى از موجبات غيبت، خوف قتل وبيم از کشته شدن است که هم با حدوث غيبت وهم با بقاء آن ارتباط دارد.

اما اينکه بيم از قتل ونداشتن تأمين جانى، سبب غيبت شده باشد از مراجعه به کتابهاى مورد اعتماد وتواريخ واحاديث معلوم مى شود. زيرا بنى عباس به ملاحظه آنکه شنيده بودند ومى دانستند در خاندان پيغمبر واز فرزندان على وفاطمه 8 شخصيتى پيدا خواهد شد که حکومت جباران ومستبدان به دست او بر چيده شود وآن کس فرزند حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) است، در مقام کشتن او برآمدند وهمانطور که فرعون نسبت به حضرت موسى (عليه السلام) رفتار کرد براى آنکه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان وکارآگاهان گماشتند; وبعد هم خواستند شخص او را بيابند ودستگير سازند. ولى خدا آن حضرت را حفظ کرد ودشمنان او را نا اميد ساخت. وبر حسب ظاهر نيز جنگهاى داخلى بزرگ وابتلاى بنى عباس به شورش وانقلاب (صاحب الزنج) آنها را از تعقيب اين موضوع باز داشت وچنانچه از درب منبت صفه ـ سرداب مقدس ـ که از آثار گرانبهاى باستانى ويادگار عهد الناصر لدين الله ـ خليفه بزرگ ودانشمند بنى عباس است ـ معلوم مى شود اين خليفه مؤمن به وجود وولادت وغيبت آن حضرت بوده واز حکايت (اسماعيل هرقلى) که در (کشف الغمه) به نقل صحيح وقطع آور روايت شده استفاده مى شود که المستنصر بالله خليفه وبانى مدرسه المستنصريه بغداد نيز به آن حضرت ايمان داشته وبا اعطاى هزار دينار به اسمعيل مى خواست به آستان امام عرض ارادت وادبى بنمايد وچون اسمعيل به دستور امام از قبول آن خوددارى کرد، خليفه از شدّت ناراحتى وتأثّر گريست.

حاصل اينکه حدوث غيبت با خوف از قتل ارتباط داشته ودستگاه حکومتى عصر ولادت آن حضرت از اين لحاظ ناراحت ودر انديشه بوده وولادت ووجود امام (عليه السلام) را به عنوان يک خطر جدّى براى خود تلقى مى کرده شکى نيست. واگر مى توانستند بى درنگ آن حضرت را شهيد مى کردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى ـ على نبينا وآله وعليه السلام ـ از فرعونيان مخفى شد پس از ولادت نيز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت وهر چه جهد کردند او را نيافتند.

اما بيان ارتباط بقاى غيبت با خوف از قتل اين است که اگر چه خداوند متعال، قادر وتوانا است که در هر زمان وهر ساعت آن حضرت را ظاهر وبطور قهر وغلبه بر تمام ملل وحکومتها پيش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولى چون جريان اين جهان را خداوند بر مجراى اسباب ومسبّبات قرار داده، تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود، قيام آن حضرت به تأخير خواهد افتاد واگر پيش از فراهم شدن اسباب ومقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.

چنانچه پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) اگر در آغاز بعثت دست به کار جهاد ودفاع مى شد بى موقع ونابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسيد فرمان دفاع وجهاد صادر ونصرت خدا نازل واسلام پيشرفت کرد.

چرا آن حضرت مانند نياکان خود ظاهر نمى شود تا يا مظفر وپيروز شود يا نقض غرض شود؟

ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله وتحقق مطلق هدف دعوت انبيا وصلح وصفا وعدل وداد وامنيّت عمومى در زير پرچم اسلام ويکتا پرستى واجراى احکام قرآن مجيد در سراسر کيتى است.

وپر واضح است که مُجرى اين برنامه بايد در شرايطى قيام کند که موفقيّت وپيروزى او صد در صد حتمى باشد چنانکه توضيح داده شد مانعى از نزول امداد غيبى ونصرت آسمانى از نظر حکمت الهى در ميان نباشد.

واگر به صورت ديگر که منتهى به تحقق اين هدف نگردد ظهور نمايد نقض غرض خواهد شد وباز هم بايد بشر در انتظار حصول وعده هاى الهى بماند.

به گردن نداشتن بيعت

يکى از علائم ومشخصات امام منتظر ومهدى آخر الزمان (عليه السلام) اين است که بيعت هيچ کس وهيچ حکومت غاصب وستمگرى حتى به عنوان تقيه بر گردن او نيست وظاهر مى شود در حالى که نسبت به احدى از جبابره وحکومتهاى مختلف تمکين وتسليمى نداشته واز راه تقيه هم حکومتهاى غير اسلامى وحکومتهائى را که تمام اسلامى نيست در ظاهر امضا نکرده است او اکمل مظاهر اسم (العادل) و(السلطان) و(الغالب) و(الحاکم) است وچنان شخصيت ومقامى از اينکه تحت سلطنت غير خدا واقع شود يا به حکومتى از حکومتهاى جائر به تقيه رأى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ ومحروس است وچنانچه از اخبار کثير استفاده مى شود، آن حضرت به تقيه عمل نخواهد کرد وحق را آشکار وباطل را از صفحه روزگار برخواهد انداخت.

پس يکى از حِکمَ ومصالح غيبت اين است که آن حضرت پيش از رسيدن وقت ظهور ومأمور شدن به قيام ناچار نمى شود مانند پدران بزرگوارش از راه تقيه با خلفاء وزمامداران وسياستمداران وقت بيعت نمايد ووقتى که ظاهر مى شود هيچ بيعتى در گردن او نيست وهيچ حکومتى را بر خود غير از حکومت خدا واحکام وقوانين قرآن حتى به ظاهر وتقيّه هم، نپذيرفته است.

واين معنى از چند حديث که در (کمال الدين) باب48 ـ باب علّت غيبت ـ ودر (عيون) و(علل) وکتابهاى ديگر روايات شده استفاده مى شود، از جمله در حديث هشام بن سالم، حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: (يقوم القائم وليس فى عنقه بيعة لاحد = قائم (عليه السلام) قيام مى کند در حالى که در گردن او بيعت براى احدى نيست).

ونيز در روايت حسن بن على بن فضّال است که وقتى آن حضرت خبر از غيبت امام، پس از وفات امام حسن عسکرى (عليه السلام) داد پرسيد براى چه؟

حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: براى آنکه در گردن او بيعت براى کسى نباشد چون به شمشير قيام کند.

پاورقى:‌


(1) سوره طه، آيه114.
(2) مجله (المختار من ريدر زدايجست)، ص37، نوامبر1959.
(3) مجله (المختار من ريدر زدايجست)، ص113، اکتبر1959.
(4) راجع به فوائد عجيب وبا اهميت صاعقه مراجعه شود به مقاله (الصواعق نعمة) تلخيص از مجله ماهيانه (بوبيلدر ساينس) (المختار من ريدر زدايجست) ص106 شماره اکتبر، 1959.
(5) سوره لقمان، آيه27.
(6) سوره کهف، آيه109.
(7) حق اليقين شبّر، ج1، ص46. ترجمه اين حديث قبلاً گذشت.
(8) اين دو بيت از گنج دانش يا صد پند مرحوم آيت الله والد نگارنده است.
(9) منتخب الاثر نگارنده، باب28، فصل2، ح1.
(10) وما به مادر موسى وحى کرديم که طفلت را شير بده وچون ترسان شدى، او را به دريا افکن وهرگز بر او مترس ومحزون مباش که ما او را به تو بر مى گردانيم واو را پيامبر قرار مى دهيم. (سوره قصص، آيه7).
(11) آنگاه که از ترس شما گريختم، خداى من، مرا علم وحکمت عطا فرمود واز پيامبران خود قرار داد. (سوره شعرا، آيه21).