نويد امن وامان

لطف الله صافى گلپايگانى

- ۷ -


تخليص وامتحان

يکى از مصالح غيبت، تخليص وآزمايش وامتحان مرتبه تسليم ومعرفت وايمان شيعيان است.

چنانچه مى دانيم وعمل وشرع وآيات واحاديث بر آن دلالت دارد، يکى از سنن الهيت که همواره جارى وبرقرار بوده وهست، امتحان بندگان وانتخاب صُلحا وزبده گيرى وبزگزيدن است. زندگى ومرگ، بينوائى وتوانگرى، تندرستى وبيمارى، جاه ومقام، داشتن ونداشتن هر نعمت وگردش هر حالت، مصائب ومکاره، خوشحالى ها وشادمانى ها، همه وسائل تخليص وتربيت وامتحان وارتياض وبراى ظهور کمالات وفعليّت استعدادات ونمايش شخصيّت وايمان وصبر واستقامت افراد ودرجه حضور وتسليم آنها در اطاعت اوامر خداوند جهان است.

بطور که از اخبار استفاده مى شود به دو جهت امتحان به غيبت حضرت مهدى (عليه السلام) از شديدترين امتحانات است:(1)

جهت اول: چون اصل غيبت که بسيار طولانى مى شود، بيشتر مردم در ريب وشک مى افتند وبرخى در اصل ولادت وبعضى در بقاى آن حضرت شک مى نمايند وجز اشخاص مخلص وبا معرفت وآزموده، کسى بر ايمان وعقيده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند. چنانچه پيغمبر اعظم (صلى الله عليه وآله وسلم) در ضمن روايت معروفى که جابر روايت کرده است فرمود: (ذلک الذى يغيب عن شيعته وأوليائه غيبة لا يثبت فيها على القول بامامته الاّ من امتحن الله قلبه للايمان).(2)

ومعلوم است که ايمان به بقاء وحيات وعمر وغيبت طولانى وانتظار ظهور در دوران بسيار طولانى غيبت، ايمان به غيبت، دليل حسن اعتقاد واعتماد به خبرهاى غيبى پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) وائمه: ونشانه ايمان به قدرت الهى، وعلامت قوّت تسليم وتمکين از برنامه هاى دينى است. براى اينکه ايمان کامل وصادق به امور غيبى حاصل نمى شود مگر براى اهل يقين وبرهيزکاران وکسانى که از تاريکى وساوس نجات يافته وبه سر منزل اطمينان نفس وثبات عقيده رسيده ودلشان از انوار هدايت منوّر وروشن شده باشد وبه استبعادات وشبهات واهى اعتنا نکرده در راه ديندارى وولايت، لغزش قدم وتزلزل نيابند.

جهت دوّم: شدتها وپيش آمدهاى ناگوار وتغييرات وتحولاتى است که در دوره غيبت، روى داده ومردم را زير ورو مى سازد بطورى که حفظ ايمان واستقامت، بسيار دشوار مى گردد وايمان افراد در مخاطرات سخت واقع مى شود چنانچه از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است که فرمود: آن کس که بخواهد در عصر غيبت به دينش متمسک وملتزم باشد، مثل کسى است که شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهايش قطع گردد ـ سپس امام با دست خود به اين کار اشاره کرده آنگاه فرمود: به درستى که براى صاحب اين امر غيبتى است پس بايد هر بنده خداى بپرهيزد وبايد به دينش متمسک گردد. اينک متن حديث: (ان لصاحب هذا الامر غيبة المتمسک فيها بدينه کالخارط للقتاد ثم قال: هکذا بيده. ثم قال: انّ لصاحب هذا الامر غيبة فليتق الله عبده وليتمسک بدينه).(3)

در دوران غيبت، جمال ظاهر دنيا هر چه بيشتر وبهتر جلوه گر ودل فريب مى شود، اسباب معاصى وگناهان ولذائذ حيوانى بيش از همه وقت فراهم ودر دسترس عموم قرار مى گيرد، بساط لهو ولعب وغنا وخوانندگى وطرب همه جا گسترده مى شود، زنها ومردهاى بيگانه با هم امتزاج واختلاطهاى نامشروع وخلاف عفت ونجابت پيدا کنند، کسب هاى حرام متداول ورسمى ومعاش اکثر مردم از راههاى حرام باشد وبراى مؤمن ضربت شمشير از به دست آوردن يک درهم حلال آسان تر باشد، مادّيات ودنيا پرستى بر مردم غالب ومقامات ومناصب به دست کسانى افتد که به احکام خدا پايبند وملتزم نباشند. زنان را در رتق وفتق امور عامه وکارهائى که به عهده مردها است دخالت دهند، ربا وميگسارى وفروش شراب وقمار وبى عفتى وفحشاء علنى گردد.

اهل دين وامانت وايمان، ذليل; ونابکاران واراذل وبى دينان، به ظاهر عزيز گردند. امر به معروف ونهى از منکر ترک وعکس آن رايج شود. معروف را منکر ومنکر را معروف شناسند، به معصيت وگناه وهم کارى با ستمگران افتخار نمايند، امانت را غنيمت وصدقه را غرامت شمارند.

شعائر وآداب اسلام را ترک وآداب وشعائر کفار را رسمى کنند. اهل حق خانه نشين وناباکان وخدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخى تمام آداب وسنن اسلامى را ترک وبه وضع دوران جاهليّت برگردند. به واسطه تسلط وغلبه کفار واستبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع واز آزادى محروم شوند که کسى را جرأت آن نباشد که نام خدا را ببرد مگر در پنهانى. وبطورى کار حفظ ايمان سخت شود که شخص صبح کند در حالى که در شمار مؤمنان ومسلمانان است وشب کند در حالى که از اسلام بيرون رفته وکافر شده باشد.

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت شده است که فرمود: اين امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا اميدى. نه به خدا نمى آيد تا شما (مؤمن ومنافق) از هم جدا شويد. نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر کس شقى مى گردد وسعيد گردد هر کس سعيد مى گردد.(4)

ودر روايت ابن عباس است که پيامبر اعظم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: کسانى که در زمان غيبت او بر عقيده به امامت او ثابت باشند از کبريت احمر کمياب ترند.

پس جابر به پا خاست وعرض کرد: يا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غيبت است؟

فرمود: آرى سوگند به پروردگارم وبايد خدا گروندگان را تخليص کند وکفار را محو سازد. اى جابر، اين امرى است (کار بزرگى است) از کارهاى خدا وسرّى است از اسرار خدا که از بندگان خدا پوشيده است پس بر حذر باش از شک در آن پس به درستى که شک در کار خداوند عز وجل کفر است.(5)

ودر حديث عبد الرحمان بن سليط، حضرت امام حسين (عليه السلام) مى فرمايد: از ما دوازده نفر مهدى (هدايت شده) باشند; که نخستين ايشان امير المؤمنين على بن ابيطالب وآخر ايشان نهمين از فرزندان من است، او است امام قائم به حق که خدا زمين را پس از مردگى به از زنده سازد ودين را به او ظاهر وبر هر دين پيروز گرداند اگر چه مشرکان کراهت داشته باشند، براى او غيبتى است که جمعى در آن از دين مرتد وبيگانه شوند وديگران بر دين خود ثابت مانده واذيّت شوند; به آنها گفته شود: چه زمان اين وعده انجام شود (چه وقت قائم قيام کند) اگر راست گويانيد؟ آگاه باش که صبر کننده در عصر غيبت او بر اذيّت وتکذيب، مانند جهاد کننده با شمشير در پيش روى پيغمبر خدا است.(6)

آماده شدن اوضاع جهان

يکى از مصالح غيبت، انتظار کمال استعداد بشر وآمادگى فکرى او براى ظهور آن حضرت است زيرا روش وسيره آن حضرت مبنى بر رعايت امور ظاهرى وحکم به ظواهر نيست بلکه مبنى بر رعايت حقايق وحکم به واقعيات وترک تقيه ومسامحه نکردن در امور دينى واحقاق حقوق ورد مظالم وبرقرارى عدالت واقعى واجراى تمام احکام اسلامى است.

آنچه را که دشمنان اسلام ومخالفان اصلاحات وسياستمداران رياست طلب سازمان داده اند، باطل وخراب مى کند وآنچه را که از احکام اسلام متروک وضايع کرده اند، همه را اجراء وزنده مى سازد واسلامى را که جدش پيغمبر اعظم (صلى الله عليه وآله وسلم) آورده ودر اثر مظالم صاحبان نفوذ وزمامداران خود سر ودنيا طلبان، مهجور واز رسميّت افتاده، از نور رسميّت جهانى مى دهد وخلق را به همان دعوت اسلام وقرآن باز مى گرداند. از عُمّال وصاحب منصبان ومتصديان ومصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مى نمايد وبا اهل معصيت وستم هيچگونه سازشى ومداهنه اى ننمايد وحکومت جهانى اسلام را تشکيل دهد.

معلوم است که انجام اين برنامه واين انقلاب همه جانبه محتاج به ترقّى بشر در ناحيه علوم ومعارف وفکر واخلاق وآمادگى جامعه براى پذيرش واستقبال از اين نهضت ولياقت زمامدارى آن رهبر عظيم الشأن مى باشد. بايد اصحاب خاص که در يارى آن حضرت ثابت قدم ودر معرفت وبصيرت کامل باشند، به عدد معين در احاديث پيدا شوند ومزاج جهان آماده چنان ظهورى بشود وجامعه بشر وملتها بفهمند که هيئت هاى حاکم در رژيمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمى آيند، ومکتب هاى سياسى واقتصادى مختلف دردى را درمان نمى کنند واجتماعات وکنفرانس ها وسازمانهاى بين المللى وطرحها وکوششهاى آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ايفا نخواهند کرد ودر اصلاحات از تمام اين طرحها که امروز وفراد مطرح مى شود مأيوس شوند وفساد وطغيان شهوات وظلم وستم همه را در رنج وفشار گذارد همانطور که در روايات است بى عفتى وفحشاء بقدرى رواج پيدا کند که در کنار خيابانها وملا عام زن ومرد علناً مانند حيوانات از ارتکاب آن شرم نکنند وحيا وآزرم آنها از ميان برود.

چنانچه مى بينيم طرحهائى که داده مى شود وپى ريزى هائى که مى کنند، درمسير مخالف تمدّن واقعى ومروّج ظلم وفساد وسبب اضطراب ونگرانى وعقده هاى روحى وارتداد وارتجاع است وبيشتر به تأمين جنبه هاى حيوانى وجسمى توجه مى شود وبه جنبه هاى انسانى وروحى اعتنا ندارند.

وقتى اوضاع واحوال اينگونه شد واز تمدّن (منهاى انسانيّت) کنونى همه بستوه آمدند وتاريکى جهان را فرا گرفت ظهور يک رجل الهى وپرتو عنايات غيبى با حسن استقبال مواجه مى شود وتاريکى ها از هم شکافته وبه تشنگان جام حقيقت وعدالت، آب زلال معرفت وسعادت مى دهد ودر کالبد اين بشر دل مرده، روح نو مى دمد که (اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها)(7) (بدانيد که خداوند زمين را بعد از مردن، زنده مى گرداند).

در اين شرايط، پذيرش جامعه از نداى روحانى يک منادى آسمانى بى نظير خواهد بود زيرا در شدّت تاريکى درخشندگى نور ظاهرتر وارج واثر آن آشکارتر است.

ولى اگر شرايط واوضاع واحوال مساعد نباشد وتأخيرى که در ظهور آن حضرت، حکمت الهى اقتضاى آن را دراد واقع نشود نتايج وفوايدى که از اين ظهور منظور است حاصل نمى گردد.

پس بايد اين ظهور تا وقت معلوم به تأخير افتد ودر هنگامى که شرايط آن حاصل وحکمت الهى مقتضى شد ومنادى آسمانى آن را اعلام کرد، انجام شود وکسى از وقت آن اطلاع ندارد وهر کس، وقتى براى آن معيّن کند، دروغ گفته است.

از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است که فرمود: از براى ظهور، وقتى نيست براى آنکه مانند روز قيامت علم آن در نزد خدا است، تا اينکه فرمود: براى ظهور مهدى ما کسى وقتى معيّن نکند، مگر آن کس که خود را شريک در علم خدا بداند ومدعى باشد که خدا او را بر سّ خودش آگاه کرده است.(8)

پيدايش مؤمنان از پشت کفار

چنانچه در اخبار واحاديث است خداوند نطفه هاى بسيارى از مؤمنان را در اَصلاب کفار به وديعه گذارده واين ودايع بايد ظاهر شود وپيش از ظهور اين ودايع، قيام امام با شمشير وقتل کفار ورفع جزيه، عملى نخواهد شد زيرا مانع از خروج اين ودايع مى شود.

آيا کسى پيش بينى مى کرد از صلب حَجّاج خونخوار ستمکار که در بين دشمنان اهل بيت مانند او در شرارت کم يافت شده، مردى چون حسين بن احمد بن الحجّاج معروف به ابن الحجّاج شاعر وسخنور معروف شيعه ودوستدار خاندان رسالت: پيدا شود که آن قصائد غرّا واشعار شيوا در مدح ومناقب على (عليه السلام) واهل بيت آن حضرت ودر نکوهش وسرزنش دشمنان آنها بگويد ومذهب شيعه را ترويج نمايد؟

که از جمله قصائد او قصيده معروفى است که مطلع آن اين شعر است.

يا صاحب القبة البيضاء على النجف   من زار قبرک واستشفى لديه شُفى(9)

آيا کسى گمان مى کرد از فرزندان سندى بن شاهک، قاتل حضرت موسى بن جعفر يکى از مشاهير شعرا وستارگان جهان ادب (کشاجم) پيدا شود که تحت تأثير جلوه حقيقت وولايت على (عليه السلام) وخاندانش عمرش را به مديحه سرائى ونشر فضايل اهل بيت به پايان رساند.

پس اين موضوع خروج نطفه هاى مؤمنان از اصلاب کفار، موضوع مهمى است که ظهور نبايد مانع از آن شود وبايد ظهور در موقعى واقع شود که در اصلاب کفار وديعه اى باقى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پيامبر ـ على نبينا وآله وعليه السلام ـ قرآن مجيد از سخن او در مقام دعا خبر داده (ولا يلدوا الاّ فاجراً کفّاراً)(10) (وفرزندى هم جز بد کار وکافر از آنان به ظهور نمى رسد) ظهور جهانى حضرت ولى عصر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ نيز در چنين موقعيّتى واقع مى شود.

وبه همين معنى آيه شريفه (لو تزيلوا لعذّبنا الذين کفروا منهم عذاباً أليماً)(11) (اگر شما عناصر کفر وايمان از يکديگر جدا مى گشتيد همانا آنان که کافرند به عذاب دردناک معذب مى ساختيم). در روايات متعددى که در تفسير برهان وصافى وبعضى تفاسير ديگر وکتب حديث روايت شده تفسير گرديده است.

ومضمون آن روايات اين است که: قائم (عليه السلام) هرگز ظاهر نشود تا ودايع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد، دشمنان خدا بر هر کس ظاهر شود وآنها را به قتل رساند.

کلام محقق طوسى

فيلسوف شهير شرق وافتخار فلاسفه وحکماى اسلام خواجه نصير الدين طوسى در رساله فيلسوفانه ومحققانه اى که در امامت تأليف فرموده، فصلى کامل راجع به غيبت امام دوازدهم وطول مدت ورفع استبعاد آن مرقوم داشته است ودر پايان آن راجع به (سبب غيبت) چنين فرموده است:

(وأما سبب غيبته فلا يجوز أن يکون من الله سبحانه ولا منه کما عرفت فيکون معى المکلفين، وهو الخوف الغالب وعدم التمکين والظهور يجب عند زوال السبب(12) اما سبب غيبت امام دوازدهم، پس جايز نيست که از جانب خداى سبحان ويا از جانب خود آن حضرت باشد; بلکه همانگونه که شناختى از مردم ومکلفين است وآن خوف غالب وتمکين نداشتن مردم از امام است وهر موقع اين سبب زايل شود يعنى مردم تمکين واطاعت از امام نمايند ظهور واجب مى شود).

چنانچه دقت وملاحظه شود کلام اين استاد بزرگ که در روشنائى عقل وحکمت اين موضوع را بررسى ومورد تحليل قرار داده، مؤيد بعضى وجوهى است که در مقالات پيش بطور مفصل شرح داديم وآن بيم از قتل وتمکين نکردن مردم است واگر اين سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مى شود پس سزاوار نيست بندگان با آنکه سبب غيبت خود آنها هستند اشکال وايراد نمايند. مع ذلک چنانچه آنها رفع سبب نکنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته که در زمان مقتضى او را به قهر وغلبه تمکين دهد ووعده اى را که در قرآن شريف در آيه کريمه (وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض کما استخلف الذين من قبلهم وليمکّنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم وليبدّلنهم من بعد خوفهم أمناً)(13) به مؤمنين داده انجاز فرمايد وآن حضرت ظاهر وآشکار شود واگر يک روز از دنيا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طولانى سازد تا مهدى (عليه السلام) ظاهر شود وزمين را پر از عدل وداد کند پس از آنکه پر از ظلم وجور شده باشد.

علت تولد امام قرنها قبل از ظهور چه بوده وفايده امام غايب چيست؟

سؤال: مصلحت اينکه امام قرنها پيش از ظهور تولد يافته وپس از عمرى طولانى ظاهر مى شود چيست؟

مگر خدا قدرت ندارد که مثلاً چهل سال پيش از ظهور کسى را که صالح وشايسته اين مقام باشد بيافريند؟

وفايده اينکه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قيام وظهورش خلق شده چيست؟ وبالاخره فايده وجود امام ناپيدا وغائب چيست؟ وآيا وجود وعدم او برابر نيست؟

پاسخ: اين سؤال غير از سؤال از فلسفه غيبت چيز ديگرى نيست وپاسخ آن همان است که در مقالات گذشته گفته شد مع ذلک بالخصوص در اينجا هم چند پاسخ به اين سؤال مى دهيم.

پاسخ نخست: فايده وجود امام، منحصر به ظهور وقيام او در آخر الزمان واينکه ظاهراً هم در کارها تصرف ودخالت داشته باشد نيست بلکه يکى از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا وزوال به اذن خدا وهمچنين بقاى شرع وحفظ حجتها وبيّنات خدا است چنانچه اخبار معتبرمان وبعضى احاديث مشهور ائمه اثنا عشر واحاديث ديگر که از طرق اهل سنّت وشيعه روايت شده بر آن دلالت دارد وهمچنين احاديث بسيارى که دلالت دارند بر آنکه زمين هيچگاه خالى از حجت نمى شود. از جمله از حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) روايت است که فرمود:

(اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة امّا ظاهراً مشهوراً أو خائفا مغموراً لئلا تبطل حجج الله وبيناته(14) خدايا، آرى خالى نماند زمين از کسى که قائم باشد از براى خدا به حجت يا ظاهر وآشکار يا بيمناک وپنهان تا حجتهاى خدا وبيّنات او از ميان نرود).

مَثَل امام در اين جهان، مَثَل قلب است نسبت به جسد انسان ومانند روح که به امر خدا سبب ارتباط اعضاء وجوارح با يکديگر است وبقاى جسد وابسته به تعلق وتصرف او است وولى وانسان کامل که همان شخص امام است نيز به اذن الله تعالى نسبت به ساير مخلوقات، صاحب چنين رتبه ومنزلت است.

وفايده ديگر اين است که چنانچه از اخبار هم استفاده مى شود، وجود مؤمن در بين مردم منشأ خيرات وبرکات وسبب نزول رحمت وجالب عنايات خاص ودافع کثيرى از بليات است پس وقتى مؤمن وجودش اين فوائد وبرکات را داشته باشد، معلوم است که وجود امام وولّى الله اعظم فوائد وبرکاتش بسيار عظيم وبا اهميّت است وبه عبارت ديگر امام وحجت واسطه اخذ وايصال فيوض وبرکاتى است که ديگران استعداد ولياقت آنکه مستقيماً آن برکات وافاضات را تلقى واخذ نمايند ندارند لذا وجود وعمر طولانى وولادت آن حضرت در قرنها پيش يک مصلحتش همين است که فيوض ربانى در اين مدّت از عباد قطع نشود وخلق الله از برکاتى که بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.

پاسخ دوّم: اين است که مسؤول دخالت نکردن وتصرّف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند که حاضر به قبول رهبرى آن حضرت نيستند ومخالفت ميورزند. چنانچه با نياکان کرامش مخالفت کردند واز آن بزرگواران اطاعت ننمودند واگر مردم حاضر به اطاعت وفرمانبرى بودند، آن حضرت ظاهر مى شد ودر اين جهت فرقى بين امام حاضر وغائب نيست ومحقق طوسى در تجريد همين جواب را فرموده است:

(وجوده لطف وتصرفه لطف آخر وعدمه منا (15) اصل وجود امام، لطف (مقرّب به طاعت ونزديک کننده به مصالح ومُبَعِّد از معاصى ودور کننده از مفاسد) است وتصرف او لطف ديگر است وتصرف نکردن او، از جانب ما است).

حاصل آنکه وجود امام لطف واتمام حجت بر عباد است واگر در اين مدّت طولانى قطع رشته ولايت وهدايت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.

خدا به مقتضاى صفات کمالى مانند رحمانيّت ورحيميّت ومنعميّت وربوبيّت، نعمت تربيت وهدايت بندگان را به واسطه خلق ونصب امام بر بندگان به مدلول آيه شريفه (اليوم أکملت لکم دينکم)(16) اکمال واتمام مى فرمايد واگر مردم از اين نعمت منتفع نشوند ومانع از اشراق شمس هدايت امام گرديدند به وجود وتعيين امام کسى حق اعتراض ندارد چنانچه اگر از بسيارى از نعمتها مردم استفاده نکنند ومانع از ظهور منافع آنها شوند وبلکه سوء استفاده کنند، اين رفتار مردم سبب اشکال به اصل آفرينش آن نعمتها نمى شود وکسى نبايد بگويد چون مردم انتفاع نمى برند، چه فايده دارد ووجود وعدم آنها على السوا است بلکه در اينجا بايد بگويند: چرا با اينکه خداوند فياض فيض بخشى نموده ونعمتها را در دسترس مردم گذارده از اين نعمت ها انتفاع نمى برند وچرا کفران نعمت مى نمايند؟

پاسخ سوّم: اين است که ما قطع نداريم که آن حضرت از جميع اولياء ودوستان خود پنهان باشد ودر امورى که مصلحت باشد به توسط آنها وتأييد وارشاد آنها دخالت ننمايد.

پاسخ چهارم: آنچه مسلّم است اين است که در عصر غيبت، آن حضرت از نظرها پنهان است واين به آن معنى نيست که مردم نيز از آن حضرت پنهان مى باشند بلکه چنانچه از بعضى اخبار استفاده مى شود آن حضرت در ايام حج حاضر مى شود وحج به جا مى آورد واجداد گرامش را زيارت مى کند وبا مردم مصاحب ودر مجالس حاضر مى شود واز بيچارگان فرياد رسى مى نمايد وبيماران را عيادت مى فرمايد وبسا که شخصاً در قضاى حوائج آنان سعى فرمايد.

پاسخ پنجم: اين است که، بر امام واجب نيست که شخصاً وبدون واسطه در امور دخالت نموده وراتق باشد، بلکه مى تواند ديگران را به نحو خصوص يا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور که امير المؤمنين وائمه: از طرف خود در شهرهائى که حاضر نبودند، ديگران را منصوب مى فرمودند، امام هم در زمان غيبت صغرى کسانى را به مقام نيابت خاصه نصب فرموده بود ودر غيبت کبرى بطور عموم، فقهاء وعلماى عادل را که دانا به احکام هستند، براى قضاى فصل خصومات واجراى سياسات وحفظ ونظر در مصالح عالى اسلامى نصب وتعيين کرده که مرجع امور خلق باشند پس ايشان در عصر غيبت به نيابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شريعت وبه شرحى که در کتابهاى فقه مذکور است داراى ولايت مى باشند.

پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمى وقوّت روح بندگان خدا واهل الله وکسانى که سالک سبيل هدايت هستند مى باشد وبه عبارت ديگر يک نقطه اتکاء براى سالکان سبيل الله است که اگر چه خدا نقطه اتکاى همه است وهمه به خدا اتکال واعتماد دارند ولى وجود پيغمبر در جنگها وغزوات باعث يک دلگرمى وقوّت قلب خاص براى مجاهدين اسلام بود وبا نبودن ايشان تفاوت بسيار داشت که حتى شخصيّتى مثل حضرت امير المؤمنين (عليه السلام) فرمود: (کنّا اذا احمرّ البأس اتقينا برسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) فلم يکن أحد منّا أقرب الى العدو منه).(17)

خود اين موضوع که امام حى وزنده داريم وملجأ وپناهگاه وحافظ شريعت است، موجب قوّت قلب واستحکام روح ومانع از تسلط يأس ونوميدى بر سالکان ومجاهدان است وهمواره از او مدد مى گيرند وهمّت مى طلبند واين مسأله از نظر علم النفس بسيار اساسى ومهم است.

در مَثَل مناقشه نيست. معروف است که نادرشاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازى را ديد که دلاورانه جنگ مى کند وسپاه دشمن را به هم مى زند نادر تعجب کرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانيها تو کجا بودى؟ گفت: من بودم ولى تو نبودى.

پس وجود امام از جهت قدرت روح وقوّت قلب وپناهگاه روانى ونقطه اتکاى مؤمنان، لازم وواجب است واين يک فايده بزرگى است که براى آن هم نصب امام حتماً وقطعاً وعقلاً وشرعاً لازم است.

چرا غيبت صغرى امتداد نيافت؟

بعضى مى پرسند به چه علّت دوران غيبت صغرى پايان يافت؟ واگر برنامه غيبت صغرى ادامه پيدا مى کرد وامام در تمام اعصار غيبت نايب خاصى داشت که راتق وفاتق امور وراهنماى عموم باشد چه اشکالى داشت.

پاسخ اين پرسش اين است که: برنامه روش وکار امام را خداوند متعال تعيين فرموده است وامام بايد همان برنامه را اجرا نمايد وبعد از آنکه اصل امامت ثابت شد، نسبت به برنامه کار امام پرسش از علّت به عنوان ايراد واشکال، بيجا وبى مورد است وحتى خود امام نيز جز تسليم وتمکين واجراى برنامه وظيفه وتکليفى ندارد وپرسش از علّت وسبب آن خلاف روش بندگى ومقام عبوديّت خالص است وچنانچه در ضمن مقالات گذشته معلوم شد، تمام پرسش ها واشکالاتى که راجع به غيبت شده در يک رديف واز يک قماش است وهيچ يک ايراد اصولى وپرسشى نيست که اگر بى جواب بماند جائى را خراب کند.

واگر پرسش براى مزيد معرفت وبصيرت وروشن شدن امر باشد، جواب آن اين است که بهتر است در اينجا دو پرسش مطرح کنيم.

پرسش نخست: چرا براى امام (عليه السلام) دو گونه غيبت معلوم شده واز همان اوّل غيبت کبرى آغاز نشد؟

پرسش دوّم: پس از آنکه غيبت صغرى پيش آمد ونائبان خاص تعيين شدند، چرا دوران غيبت صغرى پايان يافت؟ واگر همان برنامه غيبت صغرى ادامه مى يافت چه اشکالى داشت؟

پاسخ پرسش نخست

1ـ غيبت صغرى مقدمه غيبت کبرى وزمينه سازى براى آن بوده. چون ابتداى غيبت بود واذهان، اُنس به غيبت نداشت اگر چه در زمان حضرت امام على نقى وحضرت امام حسن عسکرى فى الجمله آن دو امام براى آماده کردن اذهان از نظرها احتجاب مى کردند مع ذلک غيبت تامّه اگر دفعةً وناگهانى واقع مى گرديد مورد استغراب واستعجاب بلکه استيحاش واستنکار واسباب انحراف افکار مى شد وقبول قطع ارتباط با امام چنانچه در غيبت کبرى واقع شد، براى اکثر مردم دشوار وناراحت کننده بود.

لذا قريب هفتاد سال رابطه مردم با امام به وسيله نوّاب خاص حفظ شد وتوسط آنان عرايض ومشکلات ومسائل خود را عرض مى کردند وجواب مى گرفتند وتوقيعات به وسيله آنها مى رسيد وبسيارى هم به شرفيابى حضور نايل مى شدند تا در اين مدّت مردم آشنا ومأنوس شدند.

2ـ اين ارتباط توسط نوّاب خاص که منحصر به همان چهار نفر نوّاب معروف نبودند وهمچنين تشرف جمعى در آن زمان به زيارت آن حضرت براى تثبيت ولادت وحيات آن حضرت مفيد ولازم بود واختفاى کامل که احدى از حال وولادت آن حضرت مطلع نباشد آن هم در ابتداى امر موجب نقض غرض مى شد، لذا بسيارى از خواص هم در زمان حيات امام حسن عسکرى (عليه السلام) وهم در زمان غيبت به سعادت ديدار آن حضرت نائل شدند وبا ظهور معجزات، ايمان آنها استوار ومحکم گرديد.

پاسخ پرسش دوّم:

1ـ علّت اينکه غيبت صغرى ادامه نيافت اين بود که برنامه اصلى کار آن حضرت غيبت کبرى بود وغيبت صغرى مقدمه آن بود وبراى آماده کردن زمينه انجام شد.

2ـ وقتى بنا باشد نايب خاص نافذ الحکم وصاحب قدرت ظاهرى نباشد ونتواند رسماً در کارها مداخله کند بلکه قدرتهاى ظاهرى به واسطه تمرکز توجهات در او با او معارضه ومزاحمت داشته باشند، شيّادان وجاه طلبان هم ادعاى نيابت خاصه مى نمايند واسباب تفرقه وگمراهى فراهم مى سازند چنانچه در همان مدّت کوتاه غيبت صغرى ديده شد چه دعاوى باطلى آغاز گرديد واين خود يک مفسده اى است که دفعش از حفظ مصلحت تعيين نايب خاص اهميّتش اگر بيشتر نباشد کمتر نيست، وخلاصه آنکه ادامه روش نيابت خاصه با صرف نظر از مصالحى که فقط در همان آغاز کار وابتداى امر داشته با اينکه نوّاب مبسوط اليد ونافذ الکلمه نباشند وتحت سيطره زمامداران وقت مأمور به تقيّه باشند از نظر عقل مصلحت ملزمه اى ندارد بلکه از آن مفاسدى هم ظاهر مى گرديد.

(والله أعلم بمصالح الامور ولا يُسئل عما يفعل وهم يُسئلون ولا يفعل ولاة أمره الاّ بما أمرهم الله تعالى به فانهم عباده المکرمون لا يسبقونه بالقول وهم بأمره يعملون).

پاورقى:‌


(1) مراجعه شود به کتاب منتخب الاثر تأليف نگارنده، فصل2، باب28 و47.
(2) منتخب الاثر، فصل1، باب8، ح4.
(3) کمال الدين، ج2، ص16، ح34، ب34 ومنتخب الاثر تأليف نگارنده، فصل2، ب27، حديث10.
(4) کمال الدين، ج2، ب34، ص15، ح31.
(5) کمال الدين، ج1، ب26، ص404 و405، ح7.
(6) کمال الدين، ج1، ب30، ص434، ح3. مخفى نماند که اخبار راجع به شدت اين امتحان بسيار است. مراجعه شود به (غيبت نعمانى) و(غيبت) شيخ و(کمال الدين) صدوق ـ رضوان الله عليهم ـ ومنتخب الاثر اين حقير.
(7) سوره حديد، آيه17.
(8) اثبات الهداة، جلد7، فصل55، ب32، ص156، ح40.
(9) اى صاحب قبّه درخشان بر مکان بلند، هر کس قبر تو را زيارت کرد وبه آن طلب شفا نمود شفا يافت.
(10) سوره نوح، آيه27.
(11) سوره نوح، آيه25.
(12) اين رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده واين جمله در فصل سوم، ص25، آن نقل گرديد.
(13) خدا به کسانى که از شما بندگان ايمان آورده ونيکوکار گردد وعده فرموده که در زمين خلافت دهد چنانکه امت هاى صالح پيرامون گذشته، جانشين پيشينيان خود شدند وعلاوه بر خلافت، دين پسنيديده آنان را بر همه اديان تمکين وتسلط عطا کند وبه همه مؤمنان پس از خوف وانديشه از دشمنان ايمنى کامل دهد. (سوره نور، آيه57).
(14) نهج البلاغه صبحى الصالح، ص497، کلام147.
(15) تجريد الاعتقاد، مبحث امامت.
(16) سوره مائده، آيه3.
(17) ما هر گاه آتش جنگ سرخ مى شد (جنگ شدت مى يافت) به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) پناه مى برديم تا آن حضرت پيشاپيش همگان جهاد مى کرد احدى از ما از او به دشمن نزديک تر نبود. (نهج البلاغه، ص214، نهمين کلام از کلمات غريبه امام (عليه السلام)).