نويد امن وامان

لطف الله صافى گلپايگانى

- ۱۲ -


ظهور مهدى آل بيت: را هم چون از اولاد فاطمه واز بزرگ ترين مفاخر دودمان رسالت است، با همين روحيه بغض وعداوت اهل بيت مطرح نموده وبا آنکه احاديث آن را تخريج نموده واز عهده نقد وتضعيف آنها بر نيامده دست به دامان استبعاد زده است.

جمعى از ارباب تحقيق ودانشمندان اهل سنت به سخنان ابن خلدون وامثال او پاسخهاى دندان شکن داده وخطاء ولغزش او واين اشخاص به اصطلاح روشنفکر را روشن ساخته اند.

استاد احمد محمد شاکر، عالم معروف ومعاصر مصرى در (مقاليد الکنوز) مى گويد: ابن خلدون از چيزى که به آن علم ندارد پيروى کرده وخود را در مهلکه انداخته، بر او مشاغل سياسى وامور دولتى وخدمت اميران وپادشاهان غلبه يافته وگمان کرده عقيده به ظهور مهدى، عقيده اى شيعى است، در مقدمه فصل طويلى نگاشته ودر تناقض گوئيهاى عجيب افتاده وغلطهاى روشن کرده است (سپس استاد شاکر) بعضى از غلطهاى او را نقل کرده ومى گويد: او احاديث مهدى را تضعيف کرده براى فکر وروش سياسى خاصى که داشته (تا اينکه مى گويد): اين فصل از مقدمه ابن خلدون پر است از غلطهاى بسيار در نام هاى رجال وعلل احاديث، البته نبايد احدى به آن اعتماد کند.

استاد احمد بن محمد صديق، کتابى در ردّ ابن خلدون در اين موضوع به نام (ابراز الوهم المکنون عن کلام ابن خلدون) نوشته وبطور مشروح به او پاسخ داده واو را مبتدع شمرده است.

هر چند آقايان علماى اهل سنّت به اين سخنان ياوه، جواب داده وثابت کرده اند عقيده به ظهور مهدى عقيده اسلامى خالص است ومورد اجماع واتفاق امت است، توضيحاً مى گوئيم:

1ـ هر فکر وعقيده اى که از شيعه باشد، فکر وعقيده اسلامى است وشيعه جز عقايد اسلامى، فکر وعقيده ديگرى ندارد. مدرک ومستند عقايد شيعه کتاب وسنّت پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) است. بنا بر اين امکان ندارد که عقيده اى عقيده شيعه باشد وعقيده اسلامى نباشد.

2ـ عقيده به ظهور مهدى، اختصاص به شيعه ندارد وچنانچه علماى اهل سنّت نبز بر آن اتفاق دارند عقيده اسلامى خالص است.

3ـ شما اسلامى بودن عقيده را از چه راه تشخيص مى دهيد، آيا اگر آياتى از قرآن مجيد به آن تفسير شده باشد آن عقيده، عقيده اسلامى نيست؟

اگر احاديث صحيح ومعتبر ومتواتر که در کتابهاى اهل سنت روايت شده، آن را ثابت سازد آن عقيده، عقيده اسلامى نيست؟

اگر صحابه وتابعين وتابعين تابعين به آن معتقد باشند آن عقيده اسلامى نيست؟

اگر شواهد وحوادث تاريخى همه صحت آن عقيده را تأييد کرده وبرساند که آن عقيده عقيده مقبول عموم ملت اسلام بوده است باز هم آن عقيده را اسلامى نمى دانيد؟

اگر در موضوع مهدى، محثينى مانند ابى داوود صاحب سنن، يک کتاب به نام (کتاب المهدى) وعالمى مانند شوکانى کتابى به نام (التوضيح) وديگران از مشهورترين علماء کتابهاى ديگر نوشته باشند ودر کتابهاى اسلامى که در قرن اول هجرت تأليف شده، اين عقيده مذکور باشد، باز هم اين عقيده اسلامى نيست؟

پس شما بگوئيد: ملاک وميزان يک عقيده اسلامى چيست؟ تا ما با آن ميزان به شما جواب بدهيم; ولى شما مى دانيد وهمه مسلمانان مى دانند که غير از آنچه برشمرديم راه ديگر براى شناخت عقائد اسلامى نيست واز همه اين راهها، اسلامى بودن عقيده به ظهور مهدى ثابت ومسلّم است، خواه شما بخواهيد وخواه نخواهيد.

عقيده به ظهور مهدى وقيام مدعيان مهدويت

بعضى مانند احمد امين مصرى وطنطاوى، انقلابات وشورشهائى را که متمهديان بر پا کرده وسبب ضعف مسلمانان وجنگ وخون ريزى شده پيش کشيده وعقيده به ظهور مهدى را علت بروز اين حوادث واختلاف وتفرقه شمرده واز اين راه مى خواهند سم پاشى کرده وافکار را از اين عقيده که سبب ثبات واستحکام جامعه واطمينان به آينده است، منصرف سازند. در حالى که ميان دعواى کسانى که به دروغ مُدزعى مقام مهدويت شده يا بشوند وصحت وعدم صحت عقيده به ظهور مهدى هيچ گونه ارتباطى نيست وبا اينگونه سخنان انکار يک واقعيت دينى ومذهبى از يک نفر به اصطلاح دانشمند تعجب آور است.

آقاى احمد امين، کدام يک از حقايق عالى وکدام يک از نعمتهاى عامه اينگونه مورد سوء استفاده ودست آويز مقاصد افراد جاه پرست ورياست خواه نشده است.

حق، صلح، عدالت، امانت وصداقت، فرهنگ وتعليم وتربيت، ترقى وتجدد، دين ومذهب، آزادى، دموکراسى، برقرارى نظم وحکومت قانون وصدها مفاهيم ديگر از اين رقم مورد سوء استفاده ودستبرد سود پرستان وسياستمداران بوده وهست وبيشتر اين الفاظ در معانى اضداد آنها استعمال مى شود، يعنى جنگجو وتوسعه طلب از صلح ودموکراسى، ستمگر از عدالت، مفسد از اصلاح، مرتجع از تجدد وترقى، خائن از امين ودشمنان آزادى از آزادى دم مى زنند ودر زير اين الفاظ مقاصد خود را مى جويند وبر روى کارها وخيانت وجنايتهاى خود با اين الفاظ پرده پوشى نموده وبه ملتهاى ستمکش آنچه را مى خواهند تحميل مى کنند.

به نام تعميم تربيت وتعليم، مردم را از مبانى صحيح اخلاقى منحرف مى سازند واز ترقى علمى افراد مانع مى شوند.

جنگهائى که به نام آزادى بشر ونجات ملل محروم ودفاع از حقوق ملتها بر پا مى شود، چنانچه ديده وشنيده شده براى پايمال کردن حقوق وغارت ثروت کشورها واستعمار آنها است.

به نام رهبرى معنوى وبه نام رسالت آسمانى بيشتر شورش وانقلاب شده، يا به نام مهدويّت؟ کسانى که به دروغ ادعاى پيغمبرى کرده اند بيشتر بوده اند يا آنهائى که به دروغ ادعاى مهدويّت کرده اند؟

کودتاها وانقلاباتى که پى در پى در کشورها واقع مى شود به نام اصلاح ونجات ملت وآزادى وحکومت قانون انجام مى شود يا به نامهاى ديگر؟ وآيا رهبران اين انقلابات بيشتر خود ساخته وشيفته آزادى وبراى اصلاح قيام مى کنند يا براى مقاصد ديگر؟

آيات قرآن مجيد هم وقتى به دست نا اهل وصاحبان اغراض شخصى وسياسى افتاد به عکس مقصود ومراد، تفسير ومعنى مى شود يا در غير مورد تطبيق مى کنند تا حدى که معاويه ويزيد هم در برابر على وحسين (عليهما السلام) آيات قرآن را مى نوشتند ومى خواندند.

آيا براى اينکه آياتى از قرآن مجيد را بعضى بر حسب رأى ونظر خود ودر جهت تأمين منافع شخصى تاويل وتفسير کردند وسبب ضلالت وگمراهى شدند، شما مى توانيد پيشنهاد بدهيد که آن آيات (العياذ بالله) از قرآن حذف شود تا اين افراد به رأى فاسد خود آنها را تفسير نکنند؟

حتى افرادى پا را فراتر گذاشته قولاً يا عملاً ادعاى خدائى کرده ومردم را استعباد کردند. مليونها مردم گاوپرست وبت پرست وآتش پرست وستاره پرست شدند، مليونها نفر در برابر کاخ فرعونها ونمرودها وديکتاتوران ديگر تاريخ به خاک ذلت افتادند وخود را غلام جان نثار وچاکر بى اختيار آنها گفتند وبشرهائى مانند خود بلکه بى علم تر ونالايق تر از خود را پرستيدند وبه جاى آنکه نام خداى يگانه را برند، نام سلاطين را بردند وکارها را به نام پرننگ ستمگران آغاز کردند. اگر اسلام نيامده بود وعقيده توحيد، قلوب مردم را روشن نکرده وافکار را آزاد نساخته بود وبشر خود را نشناخته بود وملتها رابطه خود را با زمامداران درک نکرده بودند وبسم الله والله اکبر شعار آدمهاى آزاد نشده بود، هرگز يوغ ذلت بشر پرستى از گردن انسانها برداشته نمى شد.

آيا براى اينکه علم وصنعت وخدا پرستى ونبوت وصلح وعدالت در طول تاريخ زندگى بشر وسيله ودستاويز مقاصد افرادى جاه طلب وسياستمدار شده، شما مى توانيد اين حقايق را محکوم سازيد؟

آيا براى اينکه جمعى به عنوان عدالت پرورى وآزاديخواهى وحکومت قانون، ستمگرى وقانون شکنى کرده وديکتاتورى پيشه ساخته، شما مى توانيد بگوئيد مفاهيم عدل وداد وحرّيت وقانون ومساوات وفضيلت، حقيقت ندارد وبراى بشر اسباب دردسر ومزاحمت است وبايد اين الفاظ از قاموس انسانيّت حذف شود؟

آيا مى خواهيد با اين انديشه هاى نارسا ومنطق غلط در يک موضوعى که صدها حديث وروايت بر آن دلالت دارد وصدها ميليون مسلمان در مرور اعصار به آن معتقد بوده وهستند اظهار نظر کنيد؟

نه آقاى احمد امين، اين دروغ از راست بگرفته فروغ.

شما هم مى دانيد که اکثر اختلافات بشر بر سر موضوعات وصغريّات ومصاديق است واگر به غلط وخطا يا به عمد يک چيزى را موضوع ومصداق وصغراى يک کلى خواندند، يا به باطلى لباس حق پوشانيدند، بر دامن پاک حق گردى نمى نشيند. همانطور که افراد نادانى خود را با جعل دانشنامه وشيطنت هاى ديگر عالم معرفى مى کنند افرادى هم به دروغ خود را مصلح وعدالت طلب ومهدى موعود وامام وپيغمبر مى نامند.

بلکه يکى از مدعيان مهدويت (على محمد شيرازى) چون ديد بازارش گرم نشد وحنايش رنگى نگرفت يا تنى چند را که به او گرويدند بسيار ابله ونادان يافت، دعاوى ديگر هم کرد.(1)

پس اين سخن که چون ايمان به ظهور مهدى دستاويز جمعى از شيّادان جاه طلب تاريخ شده، ما بايد آن را از اصل رها کنيم واز يک واقعيت مسلم چشم بپوشيم به هيچ وجه نه قابل قبول ومورد اعتنا است ونه با عقل ومنطق سازگار است.

لذا از قرن اول هجرت که بعضى ادّعاى مهدويّت کردند يا ديگران به آنها اين مقام را نسبت دادند، از کسى حتى بنى اميّه وبين عباس شنيده نشد که در مقام ردّ آنها انکار اصل ظهور مهدى را بنمايد بلکه آنها را براى آنکه واجد صفات مهدى نيستند ردّ مى کردند وهيچ کس نگفت چون اينها به دروغ ادعاء مى کنند پس ما اصل ظهور مهدى را قبول نداريم زيرا در ميان مسلمانان که به کتاب وسنت پيغمبر واجماع صحابه وتابعين ايمان داشتند اين فکر يعنى انکار اصل ظهور مهدى با ردّ گفته پيغمبر ومخالفت کتاب وسنت برابر بود وهرگز قابل قبول نبود، بلکه چون در احاديث راجع به ظهور مهدى از پيدايش اين متمهديان خبر داده شده ايمان آنها به صحت روايات وظهور آن حضرت بيشتر مى شد که کسانى که در اثر دعواى مدعيان دروغ گوى مقام مهدويّت گمراه شدند، ضلالتشان مربوط به جهالت ونادانى وعدم معرفت وبى اطلاعى از اوصاف وعلائم مهدى ـ عليه الصلاة والسلام ـ مى باشد ولى اگر کسى مهدى منتظر ـ عجل الله تعالى فرجه ـ را به همان اوصاف ونشانيها که در اخبار واحاديث معرفى شده بشناسد، هرگز گمراه نمى شود ودعاوى باطل سبب تزلزل ايمان وعقيده او نمى گردد وآنچنان که صفات وخصوصيات مهدى (عليه السلام) مشروح وروشن ورافع ابهامات بيان شده در مورد هيچ دعوت ديگر واحدى از انبياء واولياء که منصوص به تنصيص نبى يا ولى سابق بودند بيان نشده است.

تأثير عقيده به ظهور مهدى در اخلاق

طنطاوى مصرى در تفسير خود راجع به قرب ساعت (قيامت) وظهور مهدى، سخنان ابن خلدون مغربى را نقل کرده واين دو موضوع را سبب ضعف عزائم وايراث سستى وتفرقه واختلاف پنداشته وبه علماى اسلام، نسبت غفلت بلکه تلويحاً آنها را به جهل وضلالت نسبت داده است.

راجع به تفرقه واختلاف در مقاله (عقيده به ظهور مهدى وقيام مدعيان مهدويت) توضيح داده شد که تمام عناوين وحقايق مورد دستبرد وسوء تعبير صاحبان اغراض فاسد گرديده وحتى مفهوم يگانگى ووحدت ملّى ودينى هم وسيله تفرقه شده وبه نام تحصيل اتحاد، بسا اختلاف بوجود آمده وبه اسم حفظ وحدت، تفرقه ايجاد ومرتکب تجاوزات ننگين مى گردند.

اما اين سوء استفاده ها زيانى به حسن اتحاد ولزوم آن نمى زند.

ايمان به ظهور مهدى (عليه السلام) هم مثل ساير عقائد اسلامى بايد قدر مشترک ووسيله اتحاد باشد. شما مقصّر هستيد زيرا موضوعى را که امت بر آن اتحاد واتفاق دارند واعتبار مدارک ومآخذ آن از بسيارى از عقايد ومسائل اسلامى قوى تر است انکار مى کنيد واختلاف وتفرقه ايجاد مى نمائيد.

اما راجع به قرب ساعت; اولاً، ايمان به اقتراب ونزديکى قيامت مدلول ومنطوق آيات محکم وصريح قرآن مجيد است.

ثانياً، اين ايمان به هيچ وجه علت ضعف وسستى نمى شود وبلکه سبب قوت تصميم واهتمام در انجام تکليف وخلوص نيت وتهذيب اخلاق ووسيله انذار وترغيب به کارهاى خير واعمال صالح است.

شما چون در ردّ وقبول حقائق، به غلط نتائج مادى را ميزان قرار داده ايد، مى خواهيد خبر اقتراب ساعت هم مستقيماً سبب فتح کشورها ودعوت به اختراع وپيشرفت امور صناعى ومادى باشد واز تأثير معنوى واخلاقى ورابطه آن با سازمان صحيح اجتماعى ومدينه فاضله اى که منظور اسلام است غفلت داريد وفراموش کرده ايد که دعوت انبياء وتعليم وتربيت آنها بر اساس ايمان به مبدء ومعاد است.

مسلمانان با اين ايمان به مبدء ومعاد واقتراب ساعت کشورهاى بزرگ را فتح کردند وپرچم اسلام را در دورترين نقاط به اهتزاز در آوردند واعلان آزادى انسانها را در جهان انتشار دادند.

با اين ايمان، جهانيان را به علم ودانش وتفکر وتحقيق وکنجکاوى وترقى علمى وصناعى دعوت کردند، علمدار علم وتمدن شدند ودر هر رشته از علوم تجربى بزرگ ترين دانشمندان را به دنيا تحويل دادند.

راجع به تعيين وقت قيام وقيامت هم که مى گوئيد: سبب انحراف وگمراهى شده وفلان صوفى حقه باز سنى، وقتى براى آن معين کرده وگله از برادران صوفى سنى خود کرده ايد، البته حق داريد، ولى اگر کسى اين سخنان را باور کرد گناهش به گردن شما رهبران اهل سنّت است که افکار را روشن نمى کنيد ومسلمانان را به معارف قرآن راجع به مبدء ومعاد آشنا نساخته ايد.

قرآن صريحاً علم قيام ساعت را مخصوص خدا دانسته وما معتقديم که کسى از آن آگاه نيست وهر کس براى آن وقتى معين کند، دروغگو وراهزن است واکثريت بلکه قاطبه عوام مسلمان از سنى وشيعه تا چه رسد خواص وعلماء مى دانند که کسى از تاريخ قيام ساعت خبر ندارد وعلم آن نزد خداوند متعال است (انّ الله عنده علم الساعة)(2) حال اگر نادانى در اين موضوع اظهار علم کند، نه پذيرفته مى شود ونه کسى به آن اعتنا مى کند. اينها سبب ضعف وسستى مسلمانان نيست، سبب ضعف، کتمان حقايق وسياستهاى سوء زمامداران ومنحرف کردن جامعه از برنامه هاى روشن اسلامى است.

ايمان به ظهور مهدى (عليه السلام) نيز مانند قيام ساعت واقتراب قيامت سبب ضعف وشکست روحيه وسستى در انجام تکاليف نيست. هيچ کس نگفته چون مهدى ظهور مى کند تکاليف ساقط ومسلمانان در برابر کفار وحملات آنها تکليفى ندارند وبايد دست روى دست بگذارند.

هيچ کس نگفته آيه (وأعدوا لهم ما استطعتم من قوة...)(3) وآيات راجع به امر به معروف ونهى از منکر ودعوت به خير ودفاع از اسلام ووظايف اجتماعى وسياسى را نبايد اجرا کرد.

کسى نگفته است: ايمان به ظهور مهدى براى افراد سست عنصر وضعيف الاراده وبهانه جو وکسانى که ظلم واستعمار اجانب را در بلاد اسلام وخانه ووطن خود تحمل کرده اند عذر است.

هرگز در يک خبر وروايت نرسيده که کارها را به آينده وظهور مهدى واگذاريد، بلکه به عکس مسلمانان در اخبار واحاديث به صبر وثبات وکوشش واستقامت وشدت تمسک به تعليمات وبرنامه هاى قرآن تشويق شده اند.

همانطور که پيغمبر اعظم ومجاهد اول اسلام على (عليه السلام) وصحابه والا مقام به انتظار ظهور مهدى، خانه نشينى وکناره گيرى اختيار نکردند وبراى اِعلاى کلمه اسلام آنى فارغ نبودند واز هيچ فداکارى وجان بازى خوددارى نکردند، امروز هم مسلمانان همان وظايف را عهده دار وهمان مسؤوليتها را دارند.

ايمان به ظهور مهدى وامام وقت نيز مؤيد همين احساس مسؤوليت است.

ايمان به ظهور مهدى موجب تهذيب اخلاق وورع وپارسائى وبيدارى ضمير است.

ايمان به ظهور مهدى با واگذارى امور به آينده وگوشه گيرى وانزوا وامروز وفردا کردن وقبول تسلط کفار واشرار وخوددارى از ترقى صناعى وعلمى وترک اصلاحات اجتماعى سازگانيست.

ايمان به ظهور مهدى سبب رشد فکر ومانع از ضعف ونا اميدى وبدبينى به آينده است.

ايمان به ظهور مهدى همان نتيجه وفايده را دارد که آيات شريفه اى مثل (انّا نحن نزلنا الذکر وانا له لحافظون)(4) وآيه (يريدون ليطفؤا نور الله بأفواههم...)(5) وآيه (ولا تهنوا ولا تحزنوا وأنتم الاعلون ان کنتم مؤمنين)(6) دارند.

همانطور که مفاد اين آيات فتور وسستى وشانه از زير بار مسؤوليت خالى کردن نيست، ظهور مهدى وغلبه آن حضرت وحکومت جهانى او نيز سبب سستى وجواز مسامحه در انجام تکاليف نيست.

همانطور که مسلمانان صدر اسلام از اين آيات وبشارتهاى پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به فتوحات آينده وکشور گشائيهاى مسلمين نفهميدند که بايد در خانه به انتظار آينده نشست وتماشاچى صحنه هاى شکست مسلمانان وعقب ماندن آنها از کفار در علم وصنعت واسباب قوه وقدرت گردند وبه گفتن اينکه خدا حافظ است وخدا وعده نصرت داده وخدا نمى گذارد نورش خاموش شود اکتفا نمى کردند. کسانى هم که به ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) ايمان دارند خصوصاً اگر روايات واحاديثى را که از طرق شيعه روايت شده خوانده باشند، بايد در اطاعت اوامر خدا وانجام تکاليف شرعى از ديگران کوشاتر وغيرت وهمت واهتمام آنها در حفظ نواميس شرع وحمايت از قرآن واحکام ودفاع از حريم اسلام ومجد وعظمت مسلمين بيشتر باشد.

پاورقى:‌


(1) على محمد شيرازى نخست خود را سيد مى خواند وبعد ادعاى بابيّت نمود وسپس با آنکه صريحاً به امامت ومهدويت حضرت ولى عصر، مهدى موعود، فرزند حضرت امام حسن عسکرى (عليه السلام) اعتراف کرده بود دعواى مهدويت وبعد ادعاى پيغمبرى کرد، عاقبت چنانچه در بعضى از الواح او نقل شده، ادعاى خدائى نمود ودر پايان کار صريحاً به خط خودش از دعاوى خود برگشت وتوبه نامه خود را براى ناصرالدين شاه فرستاد وظاهراً در ميان مدعيان مهدويت در اين اختلاف دعاوى على محمد کم نظير باشد وهمين اختلاف گوئيها وسخنان ناهنجار وعبارات رکيک هذيان آميز او را به خبط دماغ مشهور ساخت.
وپوشيده نماند که حزب ودسته بابى وبهائى يکى از دسته جات سياسى مزدورى است که در قرن اخير در هند وترکيه وايران ومخصوصاً فلسطين وساير کشورهاى اسلامى وخاورميانه، آلت اجراى سياسات وجاسوسى براى دول استعمارگر شده وهمواره تحت الحمايه آن دول مشغول خيانت به شرق عموماً وملّت ودين اسلام خصوصاً بوده وهستند.
در آغاز، نقشه هاى ماهرانه اجانب، على محمد را به دعوت وايجاد اختلاف بين ملّت ايران وقيام به ضد حکومت تشويق وتحريک نمود وبه او قول کمک ومساعدت داد. ووقتى على محمد به ايران آمد، دولت روسيه که در آن موقع در ايران نفوذ کامل داشت، از او نگاهدارى کرد وبه اميد آنکه بابيگرى وسيله اى براى اجراى سياستهاى حکومت تزارى وتضعيف نفوذ کلمه اسلام وعلماء بشود، از اعدام او در فارس مانع شدند واو را از ايالت فارس تحويل گرفته وتوسط سواران منوچهرخان گرجى حاکم اصفهان که ارمنى نژاد واز دست نشانده هاى حکومت روسيه بود، به اصفهان آوردند وتا منوچهرخان زنده بود، به امر حکومت روس در اصفهان از او محرمانه نگهدارى کرد وتا مدتى سفارت روس وکنسولگريهايش از بابيها حمايت مى کردند که در همين اصفهان آزادانه عليه دين واستقلال مملکت تحريک وبه نفع سياست روسها فتنه انگيزى مى کردند، هر وقت هم در اثر فشار علماء وملت، حکومت ناچار مى شد از آنها تعقيب وبازجوئى کند، در کنسولگرى روس متحصن مى شدند وکنسول از آنها جانبدارى مى کرد وعلناً در امور داخلى کشور ما مداخله مى نمود واز آنها حمايت کردند تا وقتى که فهميدند آنها نمک به حرامى کرده وبا انگليس ها مربوط شده وبراى آنها کار مى کنند ناچار آنها را ترک گفتند ومحصول زحمات ومصارف مخارج هنگفت خود را به انگليسى ها سپردند. اداره جاسوسى انگليس آنها را به کار گماشت وبهتر اداره کرد ودر ايران وترکيه وبعضى کشورهاى عربى از آنها استفاده هاى بسيار کرد پول وحقوق ووسايل ديگر در اختيارشان گذاشت وبپاس خدماتى که عباس افندى در جنگ جهانى اول به آنها کرد تا انگليسها فلسطين را متصرف شدند ونقشه تجزيه کشورهاى اسلامى را عملى کردند، توسط ژنرال النبى انگليسى رسماً به لقب سرى او را مفتخر ساختند که عکس وتفصيلات آن مراسم واعطاء نشان در کتابها طبع وگراور است که در حقيقت تمام اين جريان ها وجاسوسى هاى اين فرقه به نفع صهيونيسم بين المللى بود، سپس آمريکائيها نيز آنان را زير کار کشيده ومزدور سازمان سياه وصهيونيسم شدند تا پس از مرگ شوقى افندى که بر خلاف وصيت نامه منتسب به عباس افندى مقطوع النسل در آمد، به نقل استاد دکتر شلبى در کتاب (مقارنة الاديان، ج1، ص309) رسماً بهائيت چنانچه نويسندگان واهل قلم آن را مى نامند، يک حرکت صهيونيسمى گرديد واز چهره صهيونيسمى خود علناً پرده بردارى کرد ودر مجلس بزرگى که در اسرائيل تشکيل دادند يک نفر صهيونيسم امريکائى به نام (ميسون) براى رهبرى بهائيان در تمام جهان انتخاب شد.
البته شخص ديگر به نام (ميسن ريمى) که با شوقى رفاقت داشت نيز ادعاى جانشينى او را کرد ويک نفر نيز خود را (سماء الله) ناميد.
بالجمله دسته بابى وبهائى يک بازى وماجراى سياسى بر ضد وبر ضد تماميّت استقلال کشور ايران بود ومزدور صهيونيسم بوده وهست که يک جاسوس روسى آن را بوجود آورد سپس آلت اغراض ضد اسلامى واستعمارى دو دولت بزرگ ديگر در ايران وکشورهاى ديگر شد واگر زور واعمال نفوذ دول بزرگ ومؤسسات وسازمانهاى صهيونيسمى آمريکائى وکمپانيهاى يهوديهاى آنجا تا حال از آنها حمايت نکرده بود، همان روزهاى اول از ميان رفته بودند وريشه نفوذ اين تحريکات مربوط به ضعف حکومت مرکزى ودخالت اجانب در مملکت وغفلت وناآگاهى سران دول اسلامى بود که براى ارضاى اجانب، راه را براى اين تبليغات مسموم باز گذاردند ومشاغل وپستهاى حساس را به تشويق ودستور اجانب به بعضى افراد اين حزب خائن سپردند.
کسانى که بخواهند بطور تفصيل از تاريخ اين ماجراى سياسى ورسوائيهاى رفتار سران مزدور اين طائفه وخيانتها وفتنه ها وآشوبها وترورهاى آنها با خبر شوند، مى توانند به تواريخ عصر فتنه على محمد باب مثل ناسخ وروضة الصفا وبه کتابهائى مانند کشف الحيل وفلسفه نيکو وساخته هاى بهائيّت در صحنه دين وسياست ومهازل البهائيه، محاکمه وبررسى، بهائيّت دين نيست وبهائى چه مى گويد، دزد بگير شرح بزبگير ومفتاح باب الابواب ويادداشتهاى کينياز دالگورکى يا کتاب دانستنيهائى در باره تاريخ ونقش سياسى رهبران بهائى که پرنس دالگورکى نيز در آن کاملاً معرفى شده وحتى به کتابهاى خود اين فرقه خيانت پيشه رجوع نمايند به عقيده ما يکى از نشانه هاى بقاى نفوذ استعمار وايادى بيگانه، بودن افراد اين فرقه جاسوس ومزدور در رأس بعضى از مقامات وواگذارى امتيازات به آنها ودخالت آنان در شعب تبليغاتى وبازرگانى است که وظيفه هر مسلمان استقلال دوست پايان دادن به اين ردّ پاى استعمار وبستن وتخطئه کردن اين دکان جاسوسى صهيونيسم است.
(2) سوره لقمان، آيه34.
(3) سوره انفال، آيه60.
(4) البته ما قرآن را بر تو نازل کرديم وخود نيز آن را محفوظ خواهيم داشت. (سوره حجر، آيه9).
(5) کافران مى خواهند نور خدا را با گفتار باطل وطعن مسخره خاموش کنند... (سوره صف، آيه8).
(6) شما مسلمانان نه هرگز در کار دين سستى کنيد ونه از فوت غنيمت ومتاع دنيا اندوهناک باشيد زيرا شما فاتح وپيروزمندترين وبلندترين ملل دنيا هستيد اگر در ايمان ثابت واستوار باشيد. (سوره آل عمران، آيه139).