رهبرى بر فراز قرون
( گفتگو درباره امام مهدى (ع ) )

آيه الله شهيد سيد محمد باقر صدر
تحقيق : دكتر عبدالجبار شراراه
ترجمه : مصطفى شفيعى

- ۱ -


فهرست مطالب 
سخن ناشر
مقدمه محقق
مقدمه شامل دو بحث است :
دليل اسلامى (نقلى )
دليل علمى
امورى كه در تحقيق اين كتاب مورد توجه قرار داده ام :
مقدمه مؤلف
گفتار اول : چگونه براى حضرت مهدى اين عمر طولانى امكان پذيرشده است ؟
گفتار دوم : اعجاز و عمر طولانى
گفتار سوم : اصرار بر رهبرى اين شخص كه نتيجه اش تعطيلى قوانين طبيعى است ، چرا؟
گفتار چهارم : شايستگيهاى رهبر منتظر چگونه به كمال رسيد؟
گفتار پنجم : چگونه بپذيريم كه (امام ) مهدى وجود خارجى دارد؟
دليل نقلى
دليل علمى
گفتار ششم : چرا امام زمان تاكنون ظهور نكرده است ؟
گفتار هفتم : آيا يك فرد مى تواند سرنوشت بشريت را تغيير دهد؟
گفتار هشتم : در روز موعود به چه روشى تغيير صورت مى گيرد؟
كتابنامه
سخن ناشر 
متن حاضر ترجمه كتاب بحث حول المهدى آيت الله شهيد سيد محمدباقر صدر است كه چندى پيش با مقدمه و تحقيق آقاى دكتر عبدالجبار شراره منتشر شده است .
شهيد صدر در كتاب مزبور به روش عقلى به شبهات و پرسشهايى كه درباره شخصيت مهدى موعود، عليه السلام ، و قيام جهانى آن حضرت مطرح مى شود، پاسخ داده اند. و شايد بتوان گفت كه از اين نظر كتاب يادشده حائز اهميت بسيار بوده و بنيانگذار شيوه اى نو در موضوع مهدويت و منجى گرايى است .
اگرچه اين كتاب پيش از اين نيز ترجمه و منتشر شده است ، اما به دليل اينكه چاپ جديد اين كتاب با مقدمه و تحقيقى در خور و شايسته همراه است ، بر آن شديم كه براى استفاده همه دوستداران موعود بار ديگر به ترجمه و عرضه اين كتاب بپردازيم .
در اينجا لازم مى دانيم كه از آقاى دكتر عبدالجبار شراره كه به ما اجازه ترجمه و انتشار اين كتاب را دادند و همچنين برادر عزيز حجة الاسلام مصطفى شفيعى كه زحمت ترجمه آن را بر عهده گرفتند، تشكر كنيم .
مقدمه محقق 
اعتقاد به امام منتظر: حضرت مهدى موعود، عليه السلام ، مساءله اى بنيادين در باور مسلمانان است و اين موضوع از زمانى كه پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، مژده وجود ايشان را داد، ذهن آنان را به خود مشغول داشته است . آن حضرت در مناسبتهاى مختلف و در روايات فراوان كه به مرز تواتر مى رسد، تاكيد به ظهور مهدى ، عليه السلام ، در آخرالزمان كرده اند؛ به گونه اى كه عقيده به وى از ضروريات دين اسلام گشته است .
در عين حال در گذشته و حال كسانى اين مساءله را در مورد انكار و ترديد قرار داده اند. كسانى كه يا تحت تاءثير تفكر ماديگرى و يا دچار تعصب فرقه اى بوده اند و يا از صدها روايت (1) كه در كتابهاى حديث (صحاح ، مسانيد و سنن ) از طريق شيعه و سنى رسيده ، بى خبرند.
علما و دانشمندان گذشته و معاصر دهها كتاب در اثبات اين مساءله گردآورده اند و مقالات تحقيقى بسيارى در اين زمينه نگاشته اند كه همگى در بر دارنده دلايل معتبر و استدلالهاى متقن بر وجود مهدى ، عليه السلام ، و درستى اين قضيه اند، به طورى كه سزاوار نيست يك مسلمان معتقد كه گفته پيامبر را قبول دارد، در آن ترديد كند.
اين عقيده در ميان امت اسلام چنان رسوخ يافت كه برخى از سودجويان و فرصت طلبان آن را مغتنم شمرده و ادعاى مهدويت كردند ولى بزودى رسوا و مفتضح شدند، همانگونه كه مدعيان رسالت و پيامبرى همگى رسوا شدند.
دكتر احمد امين در كتاب المهدوية فى الاسلام ، ادعاى مهدويت از جانب فرصت طلبان را دليلى بر مخدوش بودن اعتقاد به مهدى ، عليه السلام ، و ترديد در اصالت آن قلمداد كرده است در حالى كه قضيه كاملا برعكس ‍ است و اين ادعاها دلالت مى كند كه مدعيان ، از يك حقيقت موجود در باور مردم ، بهره بردارى مى كنند. از سوى ديگر اگر ادعا اصل قضيه را باطل كند، لازمه اش اين است كه پيامبرى هم باطل باشد، چون مدعيان پيامبرى هم زياد بوده اند.
شگفت انگيزتر اينكه برخى از مدعيان دانش و معرفت در گذشته و حال به مشوش ساختن اذهان امت اسلامى و ايجاد شك و ترديد پرداخته اند و البته علت آن ناتوانى فكرى نسبت به درك اسرار و اهداف عالى اين عقيده و يا ديگر جهات بوده است از آن جمله در عصر حاضر مى توان از خاورشناسان و همفكرانشان نام برد. كسانى چون : گولدزيهر، فلهاوزن ، فان فلوتن ، مك دونالد، برناردلويس ، مونتگمرى وات ، ماسينيون و برخى از مسلمانانى كه (به تبع گرايشهاى روشنفكرانه ) دنباله رو فكرى ايشان اند و راه آنان را در ايجاد شبهه و شك و ترديد نسبت به معتقدات اسلامى و آنچه در قرآن و سنت آمده است مى پيمايند.
وهابيان و همفكرانشان نيز در ميان شيعه و سنى از آنان تبعيت كرده و به ايجاد شبهه در وجود حضرت مهدى ، عليه السلام ، پرداخته اند، اما هيچ يك دليل معتبرى براى علت انكار خويش ندارند بلكه در مقابل دلايل زيادى وجود دارد كه ثابت مى كند عقيده به مهدى ، عليه السلام ، درست است . زيرا همان طور كه گذشت در اين زمينه تواتر وجود دارد و اين تواتر را بسيارى نقل كرده اند، از جمله برزنجى در كتاب الاشاعة لاءشراطالساعة و شوكانى در كتاب التوضيح كه بعدا خواهد آمد.
شگفت اينكه منكران اين عقيده در انكار خود به همان دلايلى تمسك جسته اند كه منكران اخبار غيبى به آن متوسل مى شوند، اخبارى كه در قرآن آمده و يا پيامبر اسلام به آن اشاره كرده است ؛ مانند انكار قضيه اسراء و معراج . (2)
اندكى تاءمل در اشكالاتى كه منكران گرفته اند و مسائل پراكنده اى كه پراكنده گويانى نظير سائح و قصيمى و ديگرانى از اين قبيل مطرح مى كنند نشان مى دهد كه آنان در برخورد با اين مساءله مهم ساده انديشى كرده و با تكرار آنچه كه ديگران قبلا گفته بودند، روشى نادرست در پيش گرفته اند.
اين افراد از علم دوراند و آشنايى با علم حديث از نظر روايت (چه كسى گفته ؟) و درايت (چه مى گويد؟) ندارند. اينان از واقعيات تاريخى بى اطلاع اند و با حقايق سر دشمنى دارند. با خواندن مطالب آنها مى توان به سطحى نگرى و روش نادرستشان در برخورد با اين مساءله مهم پى برد(3).
از اين رو، شهيد صدر با روش جديد علمى به بحث و گفتگو درباره اين مساءله مى پردازد، به اخبار صحيح و دلايل عقلى استدلال مى جويد و با دقت كامل مسائل را حلاجى مى كند. تا آنجا كه ما اطلاع داريم ، در اين زمينه هيچ كس جز ايشان با اين روش و اسلوب مساءله را در مورد پژوهش و بررسى قرار نداده است . اين دقت نظر در ادامه مباحث براى خوانندگان عزيز روشن خواهد شد.
بجاست كه در اين مقدمه برخى از حقايق و ملاحظات را كه در راستاى پژوهش شهيد صدر، رحمة الله عليه ، موفق به بررسى جديد علمى آن شده ايم تذكر دهيم .
مقدمه شامل دو بحث است :  
1- روش شك آوران
منكران امام زمان ، عليه السلام ، روشى پى مى گيرند كه با روش عمومى اسلام در طرح عقايد و گرايشها، سازگار نيست ؛ زيرا روش اسلام روشى متكى بر عقل ، منطق و فطرت است و از لوازم آن ضرورت ايمان به غيب است . همانكه در قرآن كريم مكررا بدان اشاره شده است و دهها آيه (4) از قرآن كريم از غيب و دعوت به ايمان به غيب از آن ستايش مى كند و پرهيزكاران را كسانى مى داند كه ايمان به غيب دارند و مى فرمايد:
الم ذلك الكتاب لاريب فيه هدى للمتقين الذين يومنون بالغيب . (5)
الف . لام . ميم . اين است همان كتابى كه در آن هيچ شكى نيست . پرهيزكاران را راهنماست . آنان كه به غيب ايمان مى آورند...
و همين طور در حديث شريف نبوى (6) صدها روايت به گونه هاى مختلف وجود دارد كه همگى سفارش به ايمان به غيب مى كند و آن را جزء جدانشدنى عقيده مى داند.
انسان ماءمور به ايمان به غيب است و عذرى براى آن ندارد. چه آن را درك كند، چه درك نكند و اسرارش را نفهمد. زيرا اين نوع ايمان از لوازم اعتقاد به خداوند متعال و پيامبران اوست ، پيامبرانى كه فقط هر چه به ايشان وحى مى شد، بازگو مى كردند.
ايمان به ملائكه ، جن ، عذاب قبر، نكير و منكر، برزخ (7) و ديگر مسائلى كه در قرآن هست يا پيامبراكرم ، صلى الله عليه و آله ، بيان فرموده و افراد موثق و امين نقل كرده اند، همگى از اين قبيل اند.
بنابراين هر نوع شك ورزيدن نسبت به جريان حضرت مهدى ، عليه السلام ، به همين انكار اصل تصديق به غيب مربوط مى شود. از اين رو منكران اعتقاد به مهدى ، عليه السلام ، براى گريز از اصل ايمان به غيب و دوركردن خودشان از پيامد اين باور به ايجاد شك و ترديد در صحت اخبار مربوط به آن حضرت و تضعيف اسناد آنها پرداخته اند. روشى كه ابن خلدون در فصل 52 تاريخ خود كه درباره فاطميان است در پيش ‍ گرفته است . وى روايات مربوط به حضرت مهدى ، عليه السلام ، را تضعيف كرده و در عين حال به ظهور آن حضرت در آخرالزمان و صحت برخى از روايات نيز اعتراف كرده است .
شمارى از مقلدان هم مانند على حسين السائح استاد دانشكده الدعوة الاسلامية در كشور ليبى نيز از ابن خلدون پيروى كرده و در بحث خود با عنوان تراثنا و ميزان النقد (8) ضمن پرداختن به مساءله مهدى منتظر به تارهاى عنكبوتى كه تنيده ابن خلدون درباره عقيده به مهدى ، عليه السلام ، است دست يازيده اند. غافل از اينكه آنچه را كه پايگاهى بزرگ تصور كرده و از آنجا قصد پرواز نموده اند سست ترين پايگاه است .
اين مخالفان وقتى دريافتند كه نمى توان اين همه روايت را كه به طرق مختلف جمع آمده و سند بيشتر آنها صحيح است - چنانكه علماى حديث ثابت كرده اند (9) - كنارى نهاد، سعى كردند افسانه هاى دروغين درباره مهدى ، عليه السلام ، را دستاويز قرار دهند كه يكى از آنها داستان سراسر دروغ سرداب است . داستانى كه از نظر معتقدان مهدى ، عليه السلام ، اصل و اساسى ندارد و علامه امينى - هم اين مساءله را بخوبى بررسى كرده و ياوه گوييهاى مخالفان را درباره موضع شيعه و مراسم منسوب به آنها بافته اند، آشكار كرده است . (10)
در اين ميان عده اى نيز به تحريك آزمندان (11) و فريفتگان اغراض ‍ سياسى و اجتماعى ، پرچمدار انديشه باطل انكار ولادت (12) مبارك آن حضرت شده اند تا با اين كار به مقاصد و بهره منديهاى ويژه خود برسند و ديگر تلاشهاى مذبوحانه اى كه در تقابل حقايق فراوان نمى توانند عرض اندام كند؛ بويژه در برابر مفهوم احاديث صريح و صحيح .
خلاصه ، روش شك آوران چيزى جز اينگونه توهمات و مغالطه هاى ناپسند نيست تا چه رسد كه بتوانند با اصول معتبر دينى مقابله كنند.
شايد بى مناسبت نباشد كه ضمن بيان اين روش سخنان برخى از معاصران مانند احسان الهى ظهير، (13)، بندارى ،(14) سائح و شيعه نماهايى را كه كوركورانه از آنها تقليد كرده اند، بازگو كنيم .
خلاصه دلايلى كه آنها بيان خودشان بدان استناد جسته اند، مسائلى است كه در ذيل مى آوريم و سپس ادعاهاى ايشان را مورد بررسى قرار خواهيم داد:
1. گفته اند: شيعه بعد از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، دچار سرگردانى و اضطراب شد. بويژه درباره تولد امام مهدى ، عليه السلام ، يعنى محمدبن الحسن ؛ زيرا در رواياتى كه راجع به آن حضرت از ائمه ،عليهم السلام ، سوال مى شود يك نوع نارسايى و ابهام وجود دارد.
2. گفته اند: شيعيان در مساءله امامت پس از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، به چهارده گروه منشعب شدند در صورتى كه اگر جريان امام مهدى ، عليه السلام ، مساءله اى روشن و مهم و جزيى از مذهب جعفرى بود نبايستى در آن اختلاف مى شد تا حدى كه به صورت سرى و پيچيده باقى بماند.
3. پنداشته اند روايات مربوط به هويت امام مهدى ، عليه السلام ، ضعيف ، ساختگى و اخلاقى است ؛ آنها همچنين روايات مربوط به نام مادر، تاريخ ولادت ، جريان ولادت و مساءله غيبت و سفيران آن حضرت را داراى اشكال فرض كرده اند.
يكى از اين افراد ياوه سراييهاى خود را چنين به پايان مى برد كه وى امامى را كه وجودش از طرف اهل بيت ثابت شده باشد انكار نمى كند اما نسبت به تولد امام دوازدهم شك دارد؛ زيرا به پندار او دلايل كافى وجود ندارد يا دلايل موجود براى او بسنده نيست .
وى يادآور شده كه بعيد نمى داند خداوند عمر انسانى را طولانى كند چنانكه عمر نوح پيامبر، عليه السلام ، را طولانى كرد، با وجود اين كه ضرورتى هم نداشت . وى سپس گفته است : در جستجوى دلايلى است تا ثابت كند كه خداوند تعالى اين كار را نسبت به شخص ديگرى انجام داده است ، زيرا نمى شود با قياس و تشبيه به اين مساءله معتقد شد! و سپس گفته است : امام صادق ، عليه السلام ، قياس را نسبت به امور جزيى رد مى كرد تا چه رسد به امور تاريخى و عقيدتى !!
آنچه ذكر شد خلاصه اشكالهايى است كه وارد كرده اند. ما در رد اين اشكالها و در جواب آنها چنين مى گوييم :
1. درباره اينكه در هويت حضرت مهدى ، عليه السلام ، مشكل وجود دارد و اينكه شيعيان دچار سرگردانى شدند؛ بايد گفت اگر اين سخن آن طور كه مخالفان آن را بزرگ نشان داده اند درست باشد خود دليلى عليه مخالفان است ؛ زيرا علت مشخص نكردن هويت امام و تعمدى كه در پنهان داشتن اين مساءله داشته اند دليل بر وجود امام است كه علت آن ترس از دشمن بوده نه دليل بر نبودن حضرت ، آنچنان كه مخالفان پنداشته اند.
امامان شيعه ، عليهم السلام - همچنان كه در روايات هست (15) - نخواسته اند صريحا راجع به حضرت مهدى ، عليه السلام ، و ميلاد مباركش ‍ اظهارنظر كنند، چون مى دانستند دشمن سرسختانه در تعقيب اوست و مجدانه در كمين نشسته است .
دشمن ، جاسوسان را به هر طرف گسيل داشته و هر حركتى را زيرنظر گرفته بود تا به امام دست يابد و خيال خود را راحت كند و اين ، پس از آن بود كه يقين پيدا كرده بودند مهدى ، عليه السلام ، وجود دارد و مى ديدند كه امت در انتظار مقدم شريف اوست تا جهان را پر از عدل كند، پس از آنكه پر از ظلم شده باشد.
چگونه مى شود امامان ، عليهم السلام ، تلاش براى حفظ وجود عزيزش ‍ نكنند در حالى كه حاكمان ستم پيشه در حق اهل بيت و فرزندان رسول اكرم ، صلى الله عليه و آله ، آن همه رفتار زشت و نابخردانه روا داشتند؟ آنان را تبعيد و زندانى كردند و با تهمت و افترا و سخن چينى هاى مغرضانه ايشان را به آوارگى و كام مرگ كشاندند. اين عين تاريخ است و در كتاب مقاتل الطالبين اصفهانى اعجاب انگيزترين وقايع را در اين زمينه مى توان خواند.
اين رخدادها زمانى روى مى داد كه صاحبان قدرت به روايات صحيح و مستندى كه در دست مسلمانان بود آگاهى پيدا كرده بودند؛ رواياتى كه درباره مهدى ، عليه السلام ، بود و او را از اهل بيت طاهرين و نسل فاطمه و از فرزندان حسين ، عليهم السلام ، به گونه اى مشخص معرفى مى كرد و مژده ظهورش را مى داد تا زمين را پر از عدل و داد كند.
حاكمان ستمگر پس از آگاهى از اين روايات احساس كرده بودند كه بزودى كاخهايشان فرو خواهد ريخت و همين احساس بود كه باعث شد وقتى قدرت حاكم خبر وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، را مى شنود دست به كار شده و مرتكب چنان اعمالى شود. غلبه ترس از حضور امام مهدى ، عليه السلام ، آنها را به انجام كارهاى عجيبى وا مى داشت ؛ زيرا اگر آنها به وجود امام دوازدهم حجة ابن الحسن به عنوان امام موعود، عليه السلام ، باور نداشتند؛ اين برخوردها وجهى نداشت .
آنها اين باور را از اخبار متواترى كه شيعه و سنى نقل كرده اند، گرفته بودند.
از اين رو بود كه فورا به خانه امام عسكرى ، عليه السلام ، شتافتند و برنامه ويژه اى اجرا كردند. يعنى ابتدا به جستجوى وسيع و دقيق پرداختند و سپس همه كنيزكان امام را و زندانى و معاينه كردند. (16)
همه اين تلاشها مذبوحانه در راستاى دست يافتن به امام بود كه البته اين كارها از ايشان عجيب نبود؛ زيرا در گذشته نيز حاكمان ستمگر چنين اعمالى انجام داده بودند و قرآن كريم داستان فرعون و تلاش او را براى دست يافتن به موسى پيامبر، عليه السلام ، براى ما نقل كرده و اينكه چگونه خداوند موسى ، عليه السلام ، را از مكر (فرعون ) رهايى بخشيد.
از آنچه گفته شد علت اين كه امام صادق ، عليه السلام ، هويت مهدى ، عليه السلام ، و ويژگيهايش را پنهان مى كرد روشن مى شود.
بى ترديد اوضاع و احوالى كه درباره مساءله وجود حضرت مهدى ، عليه السلام ، و ولادت ايشان پيش آمده بود همراه با سختگيريها، نيرنگها و تبليغات قدرت حاكم همه و همه زمينه ساز حيرت و سرگردانى مردم شده بود و اين يك امر طبيعى است كه شرايط خاص موجب تحير شود.
حتى در روايات امامان ، عليهم السلام ، به وقوع اين سرگردانى ، فتنه و اختلاف اشاره شده است چنانكه ابن بابويه قمى (م 381 ق .) در كتاب التبصره من الحيرة و شيخ نعمانى (م 360 ق .) در باب دوازدهم كتاب الغيبة نقل كرده اند.
2. مى گويند: روايات ، ضعيف و ساختگى اند. اما بايد ديد آيا اينها بين ضعيف و ساختگى فرقى قائل اند يا نه ؟ جاى اين پرسش باقى است كه چرا و با چه هدفى ناجوانمردانه مساءله وجود حضرت حجت را كه با روايات صحيح ثابت شده است با برخى از روايات درباره حادثه ولادت در هم آميخته اند؟ زيرا روايات مهدى فقط در كتب شيعه نقل نشده راويان همگى اهل تشيع نبوده اند بلكه كتابهاى صحاح ، مسانيد و جوامع معتبر حديثى مانند صحيح اءبى داود و صحيح الخبارى و شرحهاى آن و مسند اءحمدبن حنبل و جامع طبرانى نيز همه اينها را نقل كرده اند، سيوطى (م 911 ق .) نيز در كتاب العرف الوردى (17) همه را از طرق مختلف گردآورده است .
برزنجى (م 1103 ق .) در كتاب الاشاعة (18) و شوكانى (م 1250 ق .) در كتاب التوضيح (19) گفته اند كه اين روايات متواتر است و از معاصران نيز شيخ منصور على ناصف در كتاب غاية الماءمول (20) اين تواتر را نقل كرده است .
در حقيقت اين شكاكان ابله ، بابخردانه رواياتى را كه از نظر همه مسلمانان چه شيعه و چه سنى ، صحيح و متواتر است ساختگى و جعلى مى دانند و بدينگونه جاهلانه آنچه را كه راويان نقل كرده اند اعم از حوادث تاريخى ، آراى مذاهب و نامهاى خاص همه را زير سوال مى برند.
3. برخى براى انكار وجود امام مهدى ، عليه السلام ، و ولادت آن حضرت چنين استدلال كرده اند كه شيعيان پس از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، درباره مهدى ، اختلاف حاصل كرده و به هفده گروه - به گمان آنها- تقسيم شده اند و سپس چنين نتيجه گيرى كرده اند كه اين اختلاف و انشعاب دليل بر نبودن امام است .
بد نيست در همين جا اشاره اى داشته باشيم به اينكه اختلاف نظر درباره يك موضوع يا يك شخص الزاما مستلزم پاك كردن صورت مساءله نيست ، چرا كه اگر با اين منطق استدلال كنيم قطعا هيچ عقيده اى و هيچ دينى وجود نخواهد داشت و سنگ روى سنگ بند نخواهد شد.
اختلاف هميشه و در همه جا وجود داشته و دارد، در اعتقادات ، مسائل تاريخى ، حوادث روزمره ، امور شخصى و حتى امور جزيى ، بسيار ديده شده است كه يك فرقه به فرقه ها و دسته هاى گوناگون با جهت گيريها و نظريات مختلف تقسيم شده است ؛ مانند: معتزليان ، خوارج ، اشعريان و... (21)از اين گذشته ، روايت مشهورى را اهل حديث از پيامبر، صلى الله عليه و آله ، نقل كرده اند كه مى فرمايد:
امت من به هفتادوسه گروه تقسيم مى شوند. (22)
بايد پرسيد محور اين اختلاف چيست ؟ و آيا چون در مساءله اختلاف نظر وجود دارد بايد خود مساءله را نفى و انكار كنيم !؟ اگر اين منطق درست باشد كه هيچ عقيده اى باقى نمى ماند و هيچ كارى درست در نمى آيد؛ چون در مسائل ، اختلاف و انشعاب وجود دارد.
و باز هم بايد پرسيد كه اين گروههايى از شيعه كه به زعم آنان بعد از وفات امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، پيدا شدند، كدامند؟ اسمشان چيست ؟ رهبرانشان كيان اند؟ و...
شهرستانى ، محمدبن عبدالكريم (م 548 ق .) در كتاب الملل و النحل گفته است :
كسانى كه معتقد به امامت امام حسن عسكرى عليه السلام ، بودند پس از مرگ وى ، يازده گروه شدند كه اسامى آنها معروف نيست ولى ما حرفهاى آنها را ذكر مى كنيم ...(23)
شهرستانى نام اين فرقه ها را نمى داند و رهبران آنها را نمى شناسد اما باز هم مى گويد يازده فرقه هستند. ولى مقلدان دروغگوى او مانند احسان الهى و پيروانش ، تعداد فرقه ها را بدون نام و نشان بيشتر از آن ذكر كرده و حتى يكى از اين افراد رسوا تعداد آنها را به هفده گروه رسانده است !!
اين فرقه ها همگى ساخته و پرداخته ذهن آنان است ، چرا كه هيچ يك از اين دروغ پردازان نه تنها نامى از رهبران و رجال معروف اين هفده فرقه نبرده اند بلكه جراءت نكرده اند، كه اشاره اى به زمان و مكان زندگى اين گروهها داشته باشند.
در اينجا مناسب است حاشيه اى را كه علامه عبدالحسين شرف الدين در كتاب الفصول المهمة درباره اين دروغى كه شهرستانى در كتابش آورده است نقل مى كنيم . وى مى نويسد:
اى كاش ايشان حرفهايى را كه از اين فرقه ها نقل مى كند با ذكر نام كتاب يا شخصى مستند مى كرد! يا حداقل يكى از مكانهايى را كه در آن زندگى مى كردند و يا زمانى را كه در آن مى زيسته اند و يا حتى نام اين فرقه ها را ذكر مى كرد. شما را به خدا قسم تا كنون ديده ايد كه گروههايى با هم بجنگند و يا مكتبى را مى شناسيد كه آرا و نظرياتش مورد نقد و بررسى باشد ولى كسى نه زنده از مرده شان خبرى نداشته باشد و نام و نشانى از آنها موجود نباشد؟!(24)
گويا اخيرا يكى از آنها به اشتباه خود پى برده و گفته است :
من امامى را كه از اهل بيت ، عليهم السلام ، باشد و وجودش ثابت شده باشد انكار نمى كنم ، البته براى من نسبت به ولادت امام دوازدهم فقط شك حاصل شده است .
او در ادامه مدعى شده كه علت اين شك در دست نبودن دلايل كافى و يا قانع كننده نبودن دلايل موجود است !!
اما در اينجا اين پرسش مطرح است كه اينها در جستجوى چه نوع دليلى هستند؟ آيا دليلى قوى تر از اتفاق جماعت دانشمندان امت و راويان موثق ، در مورد ولادت امام حجة بن الحسن العسكرى ، عليهما السلام ، وجود دارد؟ چون براى اثبات اين موارد، هيچ چيز مثل خبر صحيح ، شواهد فراوان و وجود قرائن و مويدات عقلى و منطقى ، نيست و در اين زمينه همه اينها موجود است .
بى مناسبت نيست كه در اينجا به آنچه كه ثامر العميدى در جزء اول كتاب خود به نام دفاع عن الكافى اثبات كرده است ، اشاره مى كنيم . وى ولادت امام و بقاى وجود آن حضرت را از طريق روايات و احاديث صحيح و نقلهاى متواتر تاريخى اثبات كرده و اعترافات و اقرارهاى فقيهان ، محدثان ، مفسران ، مورخان ، پژوهشگران ، اديبان و نويسندگان اهل سنت و جماعت را درباره ولادت حضرت مهدى ، عليه السلام ، آورده است .
نويسنده يادشده از آغاز قرن چهارم هجرى شروع كرده و از افرادى مثل رويانى (م 307 ق .) در كتاب المسند، سهل بن عبدللّه بخارى (م 341 ق .) در كتاب سرالسلسلة العلوية و خوارزمى (م 387 ق .) در كتاب مفاتيح العلوم (چاپ ليدن 1895 م ) اسم برده است .
وى اعترافات رجال قرن پنجم تا قرن چهاردهم را نيز ذكر كرده است .
از آن جمله اند:
- ابونعيم اصفهانى (م 430 ق .) در كتاب الاربعين حديثا؛
- يحيى بن سلامه خضفكى شافعى (م 568 ق .) آنچنان كه در كتاب تذكرة الخواص ابن جوزى آمده است ؛
- محى الدين بن عربى (م 638 ق .) در كتاب الفتوحات المكية ، آنچنان كه شعرانى در كتاب اليواقيت نقل كرده است .
- ابوالفداء اسماعيل بن على (م 732 ق .) در كتاب المختصر فى اءخبارالبشر؛
- ابن صباغ مالكى (م 855 ق .) در كتاب الفصول المهمة ؛
- جلال الدين سيوطى (م 911 ق .) در كتاب احياءالميت ؛
- ابن طولون حنفى مورخ دمشقى (م 953 ق .) در كتاب الائمة الاثناعشر؛
- احمدبن يوسف العباس قرمانى حنفى (م 1019 ق .) در كتاب اءخبارالدول ؛
- شبرواى شافعى (م 1171 ق .) در كتاب الاتحاف بحب الاشراف ؛
- محمدامين سويدى (م 1246 ق .) در كتاب سبائك الذهب ؛
- و بالاخره زركلى (م 1396 ق .) در كتاب الاعلام .
آيا اين همه روايت ، نقل قول و شاهد براى اثبات وجود و ولادت يك شحص كافى نيست ؟ در غير اين صورت بايد در همه رويدادهاى گذشته ، شخصيت هاى علمى و تاريخى و آنچه گذشته هاى دور و نزديك اتفاق افتاده است شك كنيم . يعنى وضعيتى كه در آن هيچ چيز پابرجا نخواهد ماند.
حال بايد پرسيد: آيا اين وضعيت ، پژوهشگران تازه به دوران رسيده اى مانند اينها را خشنود مى كند؟
اما اگر بخواهيد مساءله را از نظر عقلى مورد بررسى قرار دهيد، اين كتاب ؛ يعنى پژوهشى درباره امام مهدى ، عليه السلام ، نوشته شهيد صدر، رحمة الله عليه ، مناسب ترين كتاب است . اين كتاب از هر نظر مفيد و كامل است و برهانى قاطع و دليلى محكم براى كسانى است كه مى انديشند و تعقل مى كنند و به گفته ها و بافته هاى كسانى كه به دنبال اهداف خاصى هستند يا مغالطه مى كنند مثل ظهير و بندارى و ديگران توجهى ندارند.
شايد براى نمونه ذكر يكى از مغالطه هاى آنان ، براى آشناشدن خوانندگان عزيز بد نباشد. اينها مى گويند:
بعيد مى دانيم كه خداوند عمر يك انسان را طولانى كند... ولى عقيده به وقوع اين مورد، از راه قياس درست نيست . امام صادق هم قياس را در فروع جايز نمى دانست ، چه رسد به مسائل تاريخى و عقيدتى !
اينان نمى دانند كه قياس در اينگونه موارد جايز است . يعنى در مواردى كه انسان راهى براى درك مساءله ندارد از نظر اهل منطق و صاحب نظران قياس ‍ و تشبيه دليلى معتبر و اسلوبى علمى و منهجى قرآنى است .
خداوند مى فرمايد:
ويضرب الله الامثال للناس (25)
خدا براى مردم مثلها مى آورد...
همچنين سخن منكران معاد را كه مساءله اى اعتقادى است نقل مى كند و پاسخ مى دهد:
و ضرب مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشاءها اول مرة ... (26) در حالى كه آفرينش خود را از ياد برده است ، براى ما مثل مى زند كه چه كسى اين استخوانهاى پوسيده را زنده مى كند؟ بگو: كسى آنها را زنده مى كند كه در آغاز بيافريده است ... .
ملاحظه مى كنيد كه اين تازه به دوران رسيده ها چگونه از منهج علمى و قرآنى دورى مى جويند و فرقى ميان قياس در حكم شرعى كه جايز نيست (چون علت حكم شارع ، احراز نشده است و نمى شود آن را تعميم داد) با قياسى كه در موارد عقلى به كار گرفته مى شود و هيچ اشكالى ندارد، نمى گذارند.
خلاصه اينكه كسانى كه روش ايجاد شك را پى گرفته اند، هيچ دليل و برهان و سند علمى يا تاريخى قابل قبول و منطقى براى انكار خود، در دست ندارند. همه اينها گمان ، وهم ، حدس و فرضيه است كه در برابر ادله و برهانهاى محكم روايى ، تاريخى و عقلى رنگ مى بازند. همان طور كه طرفداران ولادت حضرت مهدى ، عليه السلام ، و بقاى وجود شريفش ‍ اثبات كرده اند.
رواياتى كه در زمينه ولادت آن حضرت است و از جهانى نيز با هم اختلاف دارند زيانى به اصل قضيه نمى رساند. مساءله اى است كه مخالفان خواسته اند با تمسك بدان به صورتى غيرواقع بينانه از آن بهره جويند و اذهان را نسبت به ولادت مشوش سازند.
تولد آن حضرت مثل همه ولادتها از راه معمولى كه همان شهادت قابله است به اثبات رسيده ، آن هم شهادت قابله اى مانند حكيمه دختر امام جواد، عليه السلام ، و عمه امام عسكرى ، عليه السلام ، كه روايت ايشان با اسناد معتبر صحيح است . (27)
حال اگر در اينجا روايات مختلف باشد چه درباره ازدواج امام حسن عسكرى ، عليه السلام ، با نرجس مادر حضرت مهدى ، عليه السلام ، يا درباره اسم مادر آن حضرت يا درباره ولادت آن حضرت و مسائل مربوط به آن و يا اختلافى كه درباره تاريخ ولادت ايشان هست ، هر چه باشد مشهور بنا بر نقل راويان موثق شيعه و سنى اين است كه ولادت آن حضرت روز پانزدهم شعبان به سال 255 ق . اتفاق افتاده است . مادرش نرجس كنيزى بود كه نزد يكى از خواهران امام هادى ، عليه السلام ، به سر مى برد و امام عسكرى ، عليه السلام ، از او خواستگارى و با وى ازدواج مى كند. نرجس ‍ خاتون از او امام مهدى ، عليه السلام ، را به دنيا مى آورد.
اين آن چيزى است كه امام عسكرى ، عليه السلام ، با سند صحيح كه در آن هيچ خدشه اى نيست ، تصريح كرده است
. (28)
حضرت امام عسكرى ، عليه السلام ، نيز ياران و شيعيان خود را به آن مولود مبارك بشارت داده و او را به عنوان جانشين و حجت موعود، و امام بعد از خود معرفى كرده است . (29)
شايان ذكر است كه روش منكران مساءله حضرت مهدى ، عليه السلام ، همان است كه خاورشناسان براى اشكال تراشى به اعتقادات اسلامى و پيامبرى حضرت محمد، صلى اللّه عليه و آله ، و احكام و مفاهيم قرآنى به كار مى بردند.
آربرى (30) كه خاورشناسان منصفى است درباره اين روش مى گويد:
در اين روش عبارتها را از سياق خود جدا و سپس تجزيه و تحليل سطحى مى كنند و...
علاوه بر اين آنها مغالطه مى كنند و از راه و روش بحث دور مى افتند.
مثلا ارجاع نادرست به مصادر مى دهند (31) يا در نسبت آراء دستكارى كرده و به دروغ متوسل مى شوند. گاهى نيز براى به اشتباه انداختن فرد عبارتهاى زيادى مى آورند و سپس مصادر را در يك جا ذكر مى كنند.
از همه بدتر اينكه آنان - با سطحى نگرى خاص خود - فهم ساده خود، از برخى مسائل را همان راءى و نظرى مى دانند كه آن مذهب يا جماعت دارند و سپس براى اينكه حرف خود را به كرسى بنشانند تلاش مى كنند تا شواهدى گردآورند و آن را بزور با عقايد خود تطبيق دهند. در حالى كه نه آن مذهب چنين گفته و نه حرف قابل قبولى است .
باز هم بر خود لازم مى دانم مساءله مهمى را كه علامه محمدتقى حكيم در كتاب خود به نام اءصول العامة للفقه المقارن آورده است ، يادآورى كنم ؛ ايشان نوشته اند:
مجتهدان شيعه اجازه نمى دهند يك راءى كه مولود اجتهاد شخصى است به عنوان كل مذهب ، نسبت داده شود. خواه اين نظر فقهى يا اصولى و يا حديثى باشد؛ هر مجتهدى مسؤ ول نظر خود است و آنچه از ضروريات مذهب است ، نسبت آن - به صورت مطلق - درست است . (32)
از اين رو عموميت بخشيدن به يك نظر اجتهادى تا موردقبول عمومى نباشد و مشهور نشود، سخن گزافى است .
در زمينه هاى ديگر هم ، چنين است . مثلا يكى از مفسران يا اخباريان نظر خاصى قائل شود يا به روايت خاصى استناد كند يا نظريات خاصى داشته باشد و يا حتى اگر نظريه اى را پايه و اساس قرار دهد درست نيست كه به كل مذهب يا جماعت نسبت داده شود، منطقى و صحيح اين است كه فقط به خود او نسبت داده شود و اين نسبت بدين معناست كه وى بر روايت خاصى متكى بوده است و نيز ضرورت دارد روش خاص روايى شان هم در نظر گرفته شود.
در اين صورت بر پژوهشگر لازم است از مجموع آراى فقها و علما، راءى مذهب را به دست آورد؛ راءيى كه از طريق روش عمومى فقها در پذيرش ‍ اخبار و روايات به دست آمده باشد. همچنين لازم است كه به آنچه در نزد علما، مصادر اصلى و اساسى شمرده مى شود مراجعه كند.
بدون توجه به اين ملاحظات مهم ، پژوهشگران در ورطه اى از اشتباهات و گزافه گويى خواهند افتاد و در نتيجه از سوءقصد و تلاش در ايجاد اخلال و وسوسه گرى مبرا نخواهند بود. همان كارى كه دائما گذشتگان ايشان مانند خاورشناسان و دشمنان اسلام يا كسانى كه نسبت به اهل بيت ،عليهم السلام ، و مكتب اصيل ايشان كنيه دارند، انجام داده اند. همان كارى كه احسان الهى ظهير، جبهان ، بندارى و ديگران در گذشته و حال كرده اند.
پس از اثبات مساءله ولادت و وجود مبارك حضرت مهدى ، عليه السلام ، مطلب ديگرى درباره آن حضرت باقى مى ماند كه همان ادامه و استمرار وجود مبارك ايشان از زمان غيبت صغرى تا قطع نمايندگى و وقوع غيبت كبرى است كه خواننده گرامى و پژوهشگر جوينده حق ، مطلوب خود را در اين زمينه در نوشته صدر، قدس سره ، مى يابد. وى موضوع را بخوبى توضيح داده و به قدرى ادله عقلى ، منطقى و علمى ذكر كرده اند كه تشنگان را سيراب مى كند و همه اوهام و افسون شك آوران را ذهنها مى زدايد.
2- روش موافقان
شهيد صدر درباره روش موافقان متذكر اين نكته است كه آنان براى اثبات نظر خود از دو روش استفاده كرده اند:
الف ) روش روايى
كسانى كه در گذشته و حال درباره حضرت مهدى ، عليه السلام ، مطلب نوشته اند بسيارند. برخى كتابى مستقل نگاشته و برخى يك فصل يا چند فصل كتاب خود را به آن اختصاص داده اند.
عبدالمحسن عباد در پژوهش خود در مجله الجامعة السلامية كه در مدينه منوره منتشر مى شود بيش از ده تن از مؤلفان بزرگ اهل سنت را در اين زمينه بر مى شمارد از جمله : حافظ ابونعيم ، سيوطى ، حافظ ابن كثير، على متقى هندى ، صاحب كتاب كنزالعمال ، ابن حجر مكى در كتاب القول المختصر فى علامات المهدى المنتظر، مرعى بن يوسف حنبلى در كتاب فوائدالفكر فى ظهورالمهدى المنتظر (به نقل از سفارينى در كتاب لوامع الانوار البهيه ، قاضى محمد ابن على شوكانى در كتاب التوضيح فى تواتر ماجاء فى المهدى المنتظر و الدجال و المسيح و ديگران .
همچنين در ميان شيعيان دهها كتاب و رساله در گذشته و حال انتشار يافته است . از جمله كتابهاى جديد چنين است : منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر از شيخ لطف اللّه صافى گلپايگانى ، الزام الناصب فى اثبات الحجة الغائب از شيخ على يزدى حائرى ، المهدى الموعود المنتظر عند علماء اءهل السنة و الامامية از شيخ نجم الدين عسكرى و الامام المهدى از على محمد على دخيل ، كه كتابى بسيار جالب است .
اين دسته از عالمان در برابر منكران بيشتر به ادله نقلى تكيه كرده و صحت احاديث مهدى را از طريق اهل سنت و شيعه ،(33) اثبات كرده اند و همچنين تعدد طرق روايت و كثرت راويان از صحابه و تابعين و تابعين تابعين (از همه فرقه ها و مذاهب اسلامى ) را يادآور شده اند.
شيخ عبدالمحسن عباد نقل كرده است كه راويان حديث مهدى از صحابه بيست وشش تن هستند. و ائمه (اهل سنت ) كه احاديث و روايات مهدى را آورده اند؛ شمارشان به سى وهشت تن مى رسد كه نامهاى ايشان را ذكر مى كند كه نامهاى ايشان را ذكر مى كند و برخى از آنها عبارتند از: ابوداود در سنن ، ترمذى در جامع ، نسائى در سنن ، احمد در مسند، ابوبكربن شيبه در المصنف ، حافظ ابونعيم در حلية الاوليا و در كتاب المهدى ، طبرانى در المعجم الكبير و در المعجم الاوسط ابن عساكر در تاريخ خود، ابويعلى موصلى در مسند، ابن جرير در تهذيب الاثار، بيهقى در دلائل النبوة ، ابن سعد در الطبقات الكبرى و...
در اينجا مى خواهيم از احمدامين و كسانى كه از او تبعيت كرده اند بپرسيم : آيا افرادى همانند اين ائمه كه از محدثان و راويان معتبر هستند و امت ، ايشان را قبول دارد و در نقل اخبار صحيح به ايشان اعتماد است امت و علماى بزرگ و محققان و صاحبان صحاح و مسانيد، تا اين حد به اسطوره اهميت دهند؟!
اين گستاخى كه با ساده ترين قواعد ذوقى ، منطقى ، علمى و اخلاقى در تضاد است براى چيست ؟
آيا اين وسوسه گريها نشان از هوسرانى ندارد و يا راه افتادن دنبال تحريكات وهابيان ، نيست ؟
علماى پيشين و حاضر همگى تواتر احاديث مهدى را اثبات كرده اند تا راه را براى شك آوران و توجيه گران ببندند؛ مانند: شوكانى (م 1250 ق .) در رساله اش به نام التوضيح فى تواتر ما جاء فى المهدى و الدجال و المسيح و برزنجى (م 1103 ق .) در كتاب الاشاعة لاشراط الساعة .
شيخ عبدالمحسن عباد نيز در پژوهش خود در مجله الجامعة الاسلامية افراد ديگرى را ذكر مى كند از جمله :
حافظ آبرى سجزى (م 363 ق .)، شيخ محمد سفارينى (م 1188 ق .) در كتاب خود لوامع الانوارالبهية و شيخ صديق حسن قنوچى (م 1307 ق .).
و از متاءخران كه تواتر احاديث مهدى را نقل كرده اند، شيخ محمدبن جعفر كتانى (م 1345 ق .) است در كتاب نظم المتناثر من الحديث المتواتر.
علما افزون بر نقل روايات ، به ادعاهاى مخالفان پرداخته و به اشكالات و خدشه هاى ايشان نسبت به روايات ، جوابهاى محكم و متين داده اند. (34) بايد گفت مهمترين پژوهشهاى جديد عبارتند از:
الف ) پژوهشى از عبدالمحسن عباد (35)- استاد دانشگاه و از علماى اهل سنت - اين اثر كه البته اشتباهاتى نيز دارد مباحث زير را مطرح كرده است :
1. به صورت گسترده نام صحابه اى كه احاديث حضرت مهدى را از رسول اكرم ، صلى اللّه عليه و آله ، نقل كرده اند، گردآورده و بيست وشش تن را نام مى برد.
2. اسامى ائمه اى كه احاديث مهدى را گرد آورده اند برشمرده و سى وهشت تن را ذكر مى كند.
3. نام علمايى كه تاءليفى جداگانه درباره مهدى دارند آورده و ده تن را نام برده است .
4. نام برخى از علما كه تواتر احاديث مهدى را نقل كرده اند، آورده است .
5. رواياتى را كه اندك رابطه اى با مهدى دارد و در صحيح بخارى و صحيح مسلم آمده است ذكر مى كند.
6. برخى احاديث را كه در غير صحيحين از سنن و مسانيد آمده است ، مى آورد.
7. نام علمايى را مى برد كه به احاديث مهدى استدلال كرده و به مفاد آن پاى بند بوده اند.
سپس به جنگ منكران احاديث مهدى و كسانى كه درباره آن حضرت شك مى ورزند همانند ابن خلدون مى رود و اشكالات زيادى به او مى گيرد و ثابت مى كند كه وى آشنايى با اين مسائل نداشته است .
همچنين از استاد محقق احمدشاكر كه مسند احمدبن حنبل را بررسى كرده و احاديثش را تبيين كرده است ، نقل مى كند كه گفته است :
ابن خلدون مساءله اى راپى گيرى كرده كه درباره آن نبوده است و در فصلى كه درباره مهدى گشوده مرتكب اشتباهات فاحشى شده است ....
در نهايت (اين محقق ) بدين جا رسيده كه مهدى حقيقتى است ثابت و غيرقابل شك .
ب ) تحقيق دوم از پژوهشگر و محقق ، ثامر العميدى است ، ايشان روشى را كه علماى بزرگ در اين مسير پيموده اند، به كار برده است و به صورت كامل و گسترده مساءله را تحقيق كرده است .
اين پژوهشگر فاضل ، توانسته است مطالب را دسته بندى كند و همه مسائل را بخوبى بررسى و سپس توضيح دهد، و آنها را به صورت روش علمى صحيح درآورد.
اين پژوهش ، صفحات 171 تا 611 جلد اول كتاب ارزشمند دفاع عن الكافى را در بر مى گيرد. اين كتاب از انتشارات مركز الغدير للدراسات الاسلامية در سال 1995 م . است .
از مهمترين چيزهايى كه با روش علمى بدان پرداخته است چنين است :
1. بررسى نظريه اعتقاد به مهدى ؛ (36)
2. رد سخنان ابن خلدون در تضعيف روايات مهدى ، عليه السلام ؛ (37)
3. نقل بيش از پنجاه وهشت (38)مورد گواهى نسبت به صحت احاديث مهدى ، عليه السلام ، يا تواتر آن ؛
4. ذكر منكران ولادت مهدى ، عليه السلام ؛
5. ذكر ادله فراوان و محكم و اعترفات از طرف اهل سنت از ابتداى قرن چهارم هجرى تا حال نسبت به ولادت حضرت مهدى ، عليه السلام ، و وجود شريفش ؛ (39)
6. و در آخر بحث جالب او درباره دروغ سرداب (40) و ديگر دروغها.
اين دو كار پژوهشى نمونه هاى جديدى هستند از تحقيقاتى كه به روش ‍ گذشتگان عمل كرده اند و گرنه در اين مورد، دههاتحقيق از دانشمندان برجسته وجود دارد كه در اين زمينه بسيار خوب كار كرده اند. (41)