رجعت

محمدرضا ضميرى

- ۲ -


سپس اضافه كردند اى على هنگامى كه آخر زمان فرا رسد، خداوند تو را در بهترين صورت از زمين خارج مى سازد در حالى كه به همراه تو عصايى است كه با آن دشمنانت را مشخص مى كنى .
پيامبر گرامى اسلام در مورد بازگشت حضرت على عليه السلام ، در آخرالزمان ، تعبير به اخراج (از زمين ) مى كند، كه مفهوم رجعت را بيان مى كند.
زمان رجعت
حكمت الهى بر اين تعلق گرفته است كه ، زمان دقيق برخى از وقايع كه در آينده اتفاق مى افتد و در سرنوشت مردم و جهان مؤ ثر است ، مشخص ‍ نگردد، همانند معاد و ظهور حضرت ولى عصر، عليه السلام . از اين جمله است رجعت كه نمى توان تاريخ دقيق آن را با ذكر سال و ماه و روز معين نمود. در اين زمينه حضرت على ، عليه السلام ، حديثى از پيامبر، صلى الله عليه و آله نقل مى كند:
فلما اخبر هم رسول الله ما يكون من الرجعة ، قالوا متى يكون هذا؟ قال الله : (قل يا محمد) ان ادرى اقريب ما توعدون ام يجعل له ربى امدا(31)(32)
آن هنگام كه رسول خدا مردم را به وقايع رجعت آگاه كرد، از آن حضرت پرسيدند: آن رجعت در چه زمانى اتفاق مى افتد؟ خداوند به پيامبرش وحى فرمود:
بگو من نمى دانم (فقط خداوند از آن آگاه است ) كه آنچه وعده داده شده نزديك است و يا آنكه خداوند براى آن ، مدت (طولانى ) قرار داده است .
رجعت شهداى كربلا
همان طور كه مى دانيم هنگام رجعت ، گروهى از انبيا و امامان معصوم ، عليهم السلام ، به دنيا بر مى گردند. برخى حضرت را يارى مى دهند و برخى ديگر از ظهور به مدت طولانى بر روى زمين حكومت صالحان را تشكيل خواهند داد. در حديثى از امام باقر، عليه السلام ، مى خوانيم كه شهداى كربلا، به ويژه سالار شهيدان حسين بن على عليه السلام ، به دنيا بر مى گردد و داراى حكومت طولانى روى زمين خواهد بود. امام باقر، عليه السلام ، فرمود:
قال الحسين لاصحابه قبل ان يقتل ... فابشروا فوالله لئن قتلونا فانا نرد على نبينا، قال : ثم امكث ما شاء الله فاكون اول من ينشق الارض عنه ، فاخرج خرجة يوافق ذلك خرجة امير المؤ منين ، عليه السلام ،...(33)
امام حسين ، (عليه السلام )، قبل از آنكه شهيد شود، به يارانش فرمود:... بشارت باد بر شما كه اگر كشته شويم ، به سوى پيامبر خويش بر مى گرديم ، سپس فرمود: پس آن مقدار كه خداوند بخواهد در قبر خواهيم ماند، و من اولين كسى خواهم بود كه رجعت مى كند، پس خروج مى كنم مانند خروج امير المومنين ، عليه السلام ،... در احاديث (34) بسيارى آمده كه اولين كسى كه در روز رجعت ، خروج مى كند حسين بن على ، عليه السلام ، است و در پاكسازى زمين از كافران و منافقان شركت خواهد كرد.
رجعت پيامبر اسلام
ابوخالد كابلى از امام سجاد عليه السلام ، نقل كرده كه آن حضرت در تفسير آيه شريفه :
ان الذى فرض عليك القران لرادك الى معاد(35)
آنكه قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به معاد و بازگشتگاه بر مى گرداند.
فرمودند:
يرجع اليكم نبيكم .(36)
پيامبرتان بار ديگر به سوى شما بر مى گردد مطابق اين روايت مى توان گفت كه منظور از معاد (زمان موعود) روز رجعت است كه در آن زمان پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، به دنيا رجعت مى كند. روشن است كه منظور از ((يرجع اليكم نبيكم )) اين نيست كه مردم در قيامت و سراى ديگر پيامبر را ملاقات مى كنند، زيرا در اين صورت مى بايست اينگونه تعبير مى شد كه ((ترجعون الى نبيكم )) علاوه بر اين ، حضرت از آن واقعه ، به رجوع تعبير كرده است و با توجه به اينكه حضرت از دنيا رحلت كرده اند، معناى رجوع در مورد ايشان ، بازگشت به دنيا پس از مرگ خواهد بود.
پس بر خلاف آنان كه مى پندارند، رجعت توسط ابن سبا وارد تشيع شد، بايد گفت كه انديشه رجعت از همان سالهاى آغاز پيدايش اسلام مطرح شد اگر چه اين انديشه در آن سالهاى آغازين به جهت غامض بودنش هنوز ميان مردم جايگاه اصلى خود را پيدا نكرده بود و دوره بعدى به واسطه بحثها و تاءليفات متعدد، بتدريج رشد و توسعه پيدا كرد.
2. دوره رشد و بالندگى (260-95 ق .)
سالهاى بين شهادت امام سجاد، عليه السلام (95ق .) تا ابتداى غيبت صغرى (260ق .) را مى توان دوره رشد و بالندگى انديشه رجعت تلقى كرد. يكى از ويژگيهاى اين دوران ، موضع گيرى برخى از اهل سنت پيرامون اعتقاد به رجعت است . در مقابل ، ائمه دين ، عليه السلام ، با تمسك به آيات قرآن كه مورد قبول آنان بود از عقيده به رجعت دفاع و آن را مبرهن مى كردند.
در آن زمان دو مركز علمى مهم ، در جهان اسلام مطرح بود، يكى حجاز و مدينه كه محل نزول قرآن و محل زندگى پيامبر اسلام ، صلى الله عليه و آله ، بود كه طرفداران آن مكتب را اهل حديث مى ناميدند، و ديگرى در عراق و كوفه كه برخى از صحابه و نيز برخى از ائمه مذاهب مثل ابوحنيفه در آنجا زندگى مى كردند و گرايش كلى آنها به راى و قياس بود، در آن زمان اهل عراق از زمره كسانى بودند كه بشدت با اعتقاد به رجعت مخالفت مى كردند، ابوبصير در اين زمينه مى گويد: امام باقر، عليه السلام ، به من فرمودند:
ينكر اهل العراق الرجعة ؟ قلت : نعم ، قال : اما يقرؤ ن القران ((و يوم نحشر من كل امة فوجا(37)(38)
آيا اهل عراق منكر رجعت هستند؟ من در جواب عرض كردم آرى . امام فرمودند: مگر آنها قرآن را نمى خوانند كه مى فرمايد: ((و روزى كه از هر امتى گروهى را محشور مى كنيم )).
از اين روايت بخوبى روشن مى شود كه در آن زمان ، مساءله رجعت مورد بحث و گفتگو بوده و اهل عراق آن را نمى پذيرفتند و در مقابل حضرت باقر، عليه السلام ، از آيات قرآن بر رجعت استدلال مى كند، ولى اين نقد و نظر ظاهرا در دوره گذشته مطرح نبوده و ائمه اطهار عليهم السلام ، فقط به ذكر وقايع و اصل رجعت اكتفا مى كردند ولى در صدد اثبات و يا پاسخ سخنان مخالفان نبوده اند.(39) گروه ديگرى كه در آن عصر به اين عقيده خرده مى گرفتند، (قدريه ) بود(40) حنان بن سدير از پدرش نقل مى كند كه پدرش گفت :
ساءلت ابا جعفر، عليه السلام ، عن الرجعة ، فقال : ((القدرية تنكرها - ثلاثا(41)
از امام باقر، عليه السلام ، در مورد رجعت سؤ ال كردم (شايد منظور از سؤ ال درباره رجعت اين باشد، كه چه كسانى رجعت را منكرند، كه اين معنى به قرينه جواب امام تاءييد مى شود) حضرت سه بار فرمود: قدريه رجعت را انكار مى كند.
جرم اعتقاد به رجعت !
در عصر امام باقر، عليه السلام ، برخى از اصحاب آن حضرت تنها به جرم اعتقاد به رجعت آنچنان در جامعه منفور شده بودند كه با داشتن علم و دانش وافر از آنها حديث نقل نمى شد. سيد بن طاووس از صحيح مسلم ، كه از كتابهاى بسيار معتبر اهل سنت است ، نقل مى كند كه جراح بن مليح گويد:
جابر مى گفت : نزد من از طريق امام باقر، عليه السلام ، و ايشان از پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، هفتاد هزار حديث وجود داشت كه اهل سنت همه آنها را رها كردند و سپس مسلم به اسناد محمد بن عمر رازى علت ترك آن را چنين نقل مى كند: ((خود از حريز شنيدم كه مى گفت : با جابر ملاقات كردم ، ولى اصلا از او حديثى يادداشت نكردم ، زيرا او به رجعت اعتقاد داشت !))(42)
البته ريشه اصلى اينگونه مخالفتها با چنين عقيده اى ناشى از عدم ظرفيت فكرى مردم بوده است كه نمى توانستند باور كنند چطور انسانهايى كه ساليان دراز از دنيا رفته اند مجددا به دنيا باز مى گردند و شاهد اعتلاى حكومت جهانى اسلام خواهند بود. نظير اين مساءله مخالفتهايى است كه با عقيده به معاد و ساير امور غيبى مى شود.
در زمان امام باقر، عليه السلام ، تنها برخى از مذاهب اهل سنت (اهل عراق ، قدريه ) با عقيده رجعت مخالفت مى ورزيدند، اما در زمان امام صادق عليه السلام ، اين مخالفت به اوج خود رسيد به طورى كه همه مذاهب اهل سنت در مقابل شيعه با چنين عقيده اى به ستيز برخاسته بودند، در اين عصر امام صادق ، عليه السلام ، با استدلالهاى قوى از كيان اين اعتقاد دفاع مى نمودند، اوبصير گويد به امام صادق ، عليه السلام ، عرض ‍ كردم :
ان العامة تزعم ان قوله (و يوم نحشر من كل امة فوجا)(43) عنى فى يوم القيامة . فقال ابو عبدالله ، عليه السلام ، فيحشر الله يوم القيامة من كل امة فوجا و يدع الباقين ؟ لا و لكنه فى الرجعة . و اما آية القيامة ((و حشرنا هم فلم نغادر منهم احدا))(44)(45)
اهل سنت در مورد سخن خداوند (متعال ) كه مى فرمايد: ((روزى كه از هر امتى گروهى را محشور مى كنيم )) مى پندارند كه منظور، روز قيامت است . امام فرمودند: آيا اينچنين است كه خداوند در روز قيامت از هر امتى گروهى را محشور و بقيه را رها مى كند؟ چنين نيست . بلكه منظور آيه از حشر گروهى از هر امتى ، در روز رجعت است و آيه قيامت آن است كه حق تعالى مى فرمايد: ((همه را محشور مى كنيم و از كسى چشم پوشى نمى كنيم .))
پرسش ماءمون
يكى از ويژگيهاى عصر امام رضا، عليه السلام ، تشكيل مناظرات و طرح سؤ الاتى از طرف ماءمون در مباحث مختلف اسلامى بود. وى مى خواست با طرح اينگونه مناظرات و سؤ الات مختلف امام را تضعيف كند. خود ماءمون كه تا حدودى از علم و دانش بهره اى داشت ، پيوسته سؤ الات مختلفى را مطرح مى كرد و حضرت پاسخ مى دادند، يكى از آن پرسشها در مورد رجعت است . حسن بن جهم گويد: روزى ماءمون به امام رضا، عليه السلام عرضه داشت :
يا ابا الحسن ما تقول فى الرجعة ؟ فقال ، عليه السلام : انها الحق ، قد كانت فى الامم السالفة و نطق بها القران و قد قال رسول الله ، صلى الله عليه و آله : يكون فى هذا الامة كل ما كان فى الامم السالفة حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة .(46)
اى اباالحسن نظر شما در مورد رجعت چيست ؟ حضرت فرمودند: اعتقاد صحيحى است و اين رجعت (مساءله جديدى نيست ) در امتهاى گذشته بوده و قرآن هم درباره آن سخن گفته است . (مثل قصه عزير و كسانى كه از ترس مرگ از خانه هايشان فرار كردند...) و رسول خدا فرمود: هر چه در امتهاى گذشته بوده در اين امت نيز خواهد بود. بسان جفت بودن نعل به نعل و گوش به گوش .
يعنى دقيقا آنچه در امتهاى گذشته اتفاق افتاده در اين امت هم اتفاق مى افتد و يكى از آن موارد اتفاق افتاده در امتهاى گذشته ، رجعت بوده است .
وقايع رجعت
على بن مهزيار از امام زمان ، عليه السلام ، كلماتى را نقل مى كند و حضرت حوادث ظهور را بيان مى نمايد و سپس ايشان از حضرت مى پرسد:
يا سيدى ما يكون بعد ذلك ؟ قال : الكرة الكرة الرجعة ثم تلى هذه الاية ثم رددنالكم الكرة عليهم و امددناكم باموال و بنين و جعلناكم اكثر نفيرا(47)(48)
از حضرت پرسيدم : پس از حوادث ظهور چه رخ خواهد داد؟ حضرت فرمودند: رجعت و آن را تكرار كردند و آنگاه آيه اى را كه دلالت بر رجعت مى كند تلاوت فرمودند: آنگاه شما را به سوى آنها برگردانيم و بر ايشان غلبه دهيم و به مال و فرزندان مدد بخشيم و عده جنگجويان شما را افزايش ‍ دهيم تا بر آنها پيروز گرديد.
نويسندگان ((رجعت )) در عصر ائمه اطهار، عليهم السلام
چون مساءله رجعت از مسائل پيچيده است كه براى اذهان عموم مردم تا حدى قابل هضم نبوده ، پيوسته مورد نقض و ابرام بوده و لذا در همان عصر ائمه ، عليهم السلام ، و نيز برخى از محدثين و علماى بزرگوار شيعه ، كتبى در اين مورد تدوين كرده اند كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
1. احمد بن داوود سعيد الجرجانى ، شيخ طوسى گفته كه وى كتابى در رجعت نوشته است .
2. الحسن بن على بن ابى حمزة البطائنى . نجاشى در شمارش كتب وى كتاب رجعت را نام برده است .
3. فصل بن شاذان نيشابورى ، شيخ طوسى و نجاشى گفته اند وى كتابى را در اثبات رجعت به رشته تحرير درآورده است .
3. دوره گسترش و تكامل (از 260 ق به بعد)
در اواخر دوره دوم و ابتداى دوره سوم بتدريج اعتقاد به رجعت به عنوان يكى از شعارها و مميزات شيعه از اهل سنت ، درآمده بود و برخى نويسندگان اهل سنت در هنگام معرفى شيعه و يا شخصيتهاى مهم آن ، اعتقاد به رجعت را يكى از خصيصه هاى آنان بر مى شمردند. در اين دوره انديشمندان شيعه براى گسترش اين اعتقاد در ميان مردم و دفاع از آن به دو عمل دست زدند:
1. نگارش كتابها و مقالات علمى
2. تشكيل مناظرات با اهل سنت .
كتابهايى كه در اين زمينه به رشته تحرير درآمد از نظر سبك با يكديگر متفاوت اند و بسيارى از آن ها به نقل روايات در آن دوره اكتفا كرده و برخى ديگر علاوه بر نقل احاديث به برخى استدلالها هم اشاره كرده اند. و اخيرا برخى مساءله رجعت را تنها از ديدگاه عقلى بررسى كرده اند. يكى از مفيدترين و شايد مبسوطترين كتابها در اين زمينه كتاب الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة نوشته شيخ حر عاملى ، قدس سره ، است كه هم ادله مفصلى از آيات و روايات نقل كرده است و هم ادله مخالفان در نفى رجعت را پاسخ داده است .
انديشمندان شيعه علاوه بر ادامه شيوه نگارش ، مناظراتى را به منظور اثبات و رد ادله مخالفان تشكيل مى دادند و از رجعت دفاع مى كردند به عنوان نمونه يكى از آن مناظراتى كه مرحوم مجلسى از كتاب المجالس نقل كرده است را بيان مى كنيم :
سيد بن طاووس مى گويد: در مجلسى با اهل سنت پيرامون مسائل مورد اختلاف شيعه و سنى بحث مى كرديم من از آنها پرسيدم چه چيزهايى را بر شيعه اماميه انكار مى كنيد؟ گفتند: تعرض به صحابه و قول به رجعت و متعه و حديث مهدى ، عليه السلام ، كه زنده است با اينكه زمان غيبت او طولانى شده است .
سيد به ساير مسائل جواب كافى داده و در مورد رجعت فرمودند: اما اينكه شما قول به رجعت را بر شيعيان عيب مى گيريد. شما خودتان از پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، روايت مى كنيد كه هر چه در امتهاى گذشته اتفاق افتاده ، در اين امت نيز اتفاق مى افتد و قرآن هم بيان مى كند كه : ((آيا نديدى كسانى كه از خانه هايشان از ترس مرگ فرار كردند در حاليكه هزاران نفر بودند و خداوند به آنها گفت : بميريد و سپس آنها را زنده كرد))(49) سپس قران شهادت مى دهد كه آنها را در دنيا زنده كرده است و معناى رجعت چيزى جز اين نيست . پس سزاوار است كه در اين امت هم مثل آن واقع گردد. با اين سخنان اهل سنت بر مساءله رجعت شدند و چون جوابى نداشتند، سكوت اختيار كردند!(50)
نتيجه گيرى از مباحث تاريخى
1. اعتقاد به رجعت ، يك اصل اسلامى است كه از زمان صدر اسلام در احاديث منقول از پيامبر شروع شده (51) تا به غيبت كبرى رسيده است و اينگونه نيست كه خرافى باشد و يا اينكه كذابين اين اعتقاد را وارد مذهب شيعه كرده باشند.
2. در عصر امام سجاد، عليه السلام ، مساءله رجعت به عنوان مساءله اى كه در آينده اتفاق خواهد افتاد، بحث مى شده ولى استدلال بر آن و رد شبهات آن مطرح نبوده ، ولى از عصر امام باقر، عليه السلام ، به بعد، بحثهاى استدلالى جالبى پيرامون آن صورت گرفته است .
3. اهل بيت عصمت و طهارت ، - عليه السلام ، براى استدلالى بر رجعت از آيات شريف قرآن مدد جسته تا مخالفان را مجاب كنند و از دليل عقلى استفاده نكرده اند.
4. علماى شيعه چه در عصر ائمه ، عليه السلام ، و چه در عصر غيبت (غيبت صغرى و كبرى ) پيرامون رجعت كتب مفيدى به رشته تحرير در آورده و جلسات مناظره و بحث تشكيل داده اند.
گفتار پنجم : استدلال بر رجعت از قرآن و سنت
1- رجعت در قرآن :
رجعت و بازگشت برخى انسانها به دنيا پس از مردن مستلزم هيچگونه محذور عقلى نيست (52)، علاوه بر آنكه در مواردى واقع هم شده است (53) از اين روى در اصل رجوع برخى انسانها به دنيا جاى هيچگونه انكارى نيست از سوى ديگر آيات و روايات فراوانى در اثبات رجعت به معناى اصطلاحى آن وارد شده است . اما، پيش از بيان آيات ذكر چند نكته ضرورى است :
اول : در ميان آياتى كه مورد استدلال قرار گرفته است ، واژه ((رجعت )) به كار نرفته اما با دقت و تعمق در معناى آيات معلوم مى شود كه آنها با رجعت ، هماهنگى و سازگارى دارند.
دوم : آيات فراوانى توسط ائمه اطهار، عليهم السلام ، به رجعت تفسير شده و از آنجا كه ما قائل به عصمت آنها هستيم به آن آيات با كمك روايات استناد مى نماييم .
سوم : از آياتى كه در مورد رجعت وارد شده اند گاهى به روز قيامت و يا به روز ظهور حضرت حجت ، عليه السلام ، تفسير شده . و اين نكته ضربه اى به استدلال به رجعت نمى زند چرا كه اين معانى با هم منافات نداشته و هر كدام از بطنى از بطون قرآن حكايت دارد.
و بالاخره در حدود هفتاد آيه در مورد رجعت وجود دارد، كه به خاطر اختصار به سه آيه اكتفا مى كنيم :
آيه اول :
و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانو باياتنا لايوقنون # و يوم نحشر من كل امة فوجا ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون (54)
و هنگاميكه قول بر آنان واقع گردد، از زمين موجودى را بيرون مى سازيم كه با آنان سخن مى گويد (يا با آنان مى جنگد) ولى مردم به آيات ما ايمان نمى آورند، و روزى كه از هر امتى گروهى از كسانى كه تكذيب ما كردند، محشور كرده و سپس آنها نگه داشته مى شوند.
اين آيه مشهورترين آيه رجعت است كه به تنهايى بر رجعت دلالت دارد. چرا كه ظاهر آيه به خوبى بيانگر اين مطلب است كه اين حشر گروهى از هر امتى غير از حشر در روز قيامت است زيرا حشر در آيه فوق حشر همگانى نيست در حالى كه حشر در روز قيامت شامل همه انسانها مى گردد، چنانكه در آيه اى در وصف حشر روز قيامت چنين مى فرمايد:
و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا(55)
و همه را مشهور كرده و احدى از آنان را فرو نخواهيم گذاشت .
((آلوسى )) يكى از مفسران بزرگ اهل سنت اشكالى به استدلال آيه فوق بر رجعت نموده و مى گويد:
منظور از حشر، حشر براى عذاب است كه بعد از آن حشر كلى اتفاق مى افتد. يعنى حشر بعد از حشر، يك حشر كلى براى همه خلايق و يك حشر نيز تنها براى كسانى كه مورد خشم و عذاب الهى قرار مى گيرند(56) پس آيه دلالتى بر رجعت نداشته و منظور آيه حشر در روز قيامت است .
علامه طباطبايى قدس سره ، در پاسخ به او چنين مى نويسد:
چنانچه منظور حشر براى عذاب بود لازم بود كه اين غايت ذكر شود، يعنى گفته شود، ((نحشر الى العذاب )) تا ابهام برطرف شود كما اينكه در آيه ديگر كه در مورد حشر براى عذاب است غايت مذكور بيان شده است : و يوم يحشر اعداءالله الى النار فهم يوزعون # حتى اذا ماجاؤ ها...(57) مضافا اين كه بعد از حشر سخن از عتاب و سرزنش ‍ است نه عذاب .(58)
از سوى ديگر دو شاهد در خود آيات قبل و بعد وجود دارد كه مؤ يد اين است كه حشر براى عذاب نيست و اين واقعه قبل از قيامت است يكى در صدر آيه كه مى فرمايد: ((اذا وقع القول عليهم )) كه مورد اتفاق همه مفسران است كه وقوع قول از علائم قيامت است و روشن است كه علامت يك شى غير از آن شى است و ديگر آنكه پس از سه آيه مى فرمايد: ((يوم نفخ فى الصور)) و قضاياى قيامت را از آنجا آغاز مى كند.
به هر حال از اين آيه به خوبى فهميده مى شود كه پيش از قيامت گروهى از هر امتى محشور مى شوند و مورد مواخذه قرار مى گيرند و اين حشر نيز به معناى برگشتن به دنيا پس از مرگ است .
علاوه بر دلالت روشن خود آيه ، بر رجعت ، احاديث فراوانى در ذيل اين آيه كريمه از اهل بيت عليهم السلام ، وارد شده و ايشان ، آيه مذكور را بر رجعت منطبق دانسته اند كه از جمله ، مى توان به روايت زير اشاره كرد:
فقال الرجل لابى عبدالله عليه السلام : ان العامة تزعم ان قوله ((و يوم نحشر من كل امة فوجا)) عنى فى القيامة فقال ابوعبدالله : فيحشر الله يوم القيامة من كل امة فوجا و يدع الباقين ، لا ولكنه فى الرجعة و اما آيه القيامة ((و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا))(59)
آن مرد به امام صادق ، عليه السلام ، عرضه داشت : كه اهل سنت گمان كرده اند كه آيه ((روزى كه از هر امتى گروهى را محشور مى كنيم )) مربوط به قيامت است حضرت در پاسخ فرمود: آيا چنين است كه خداوند روز قيامت از هر امتى تنها گروهى را محشور كرده و بقيه را رها مى سازد؟ خير، اينگونه نيست ولكن آيه در مورد رجعت است . اما آيا قيامت آن است كه مى فرمايد: ((همه را محشور ساخته و از احدى چشم پوشى نمى كنيم .))
آيه دوم :
انا لننصر رسلنا و الذين امنو فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد(60)
همانا ما فرستادگان خويش و مومنان را در دنيا، آن روزى كه شاهدان اقامه شوند يارى خواهيم نمود. آيه فوق خاطر نشان مى سازد كه وعده الهى بر آن تعلق گرفته است كه همه انبيا و مؤ منان را در همين دنيا يارى خواهد كرد. چنانكه از ظاهر آيه برداشت مى شود اين نصرت انبيا و مؤ منان به صورت گروهى و دسته جمعى صورت خواهد پذيرفت از آنجا كه چنين نصرتى در گذشته اتفاق نيفتاده پس قطعا در آينده به وقوع خواهد پيوست ، چرا كه وعده الهى تخلف ناپذير است .
از طرفى چون همه پيامبران (به جز حضرت عيسى و خضر، عليهما السلام ،) و مؤ منان بسيارى از دنيا رفته اند و در اين دنيا يارى نشده اند به مقتضاى آيه فوق بايستى آنها زنده شوند تا در همين دنيا يارى شوند بخصوص كه لفظ نصرت در مواردى بكار مى رود كه دو گروه مشغول مخاصمه باشند و بعد شخصى يا گروهى يكى از طرفهاى مخاصمه را كمك بكند تا بر طرف مقابل چيره شود و طبيعى است كه چنين معانى با رجعت سازگارى دارد، موئد چنين استدلالى به آيه شريفه حديثى است كه از امام صادق ، عليه السلام ، نقل شده كه فرمود:
والله فى الرجعة اما علمت ان انبيا الله كثير لم ينصروا فى الدنيا و قتلوا و الائمه من بعدهم قتلوا و لم ينصروا ذلك فى الرجعة .(61)
به خدا سوگند اين آيه در مورد رجعت است ، مگر نمى دانيد كه پيامبران بسيارى در اين دنيا كشته شدند و نصرت خداوند به آنان نرسيد؟ امامان كشته شدند و نصرت خداوند شامل حال آنها نشد، اين آيه در رجعت محقق خواهد شد.
آيه سوم :
و ما ارسلناك الا كافة للناس بشيرا و نذيرا...(62)
و ما تو را جز براى بشارت و بيم جهانيان نفرستاديم ... همانگونه كه از جهت اعتقادى روشن است نبوت پيامبر اسلام حضرت محمد، صلى الله عليه و آله ، عموميت داشته و شامل همه عصرها و نسلها مى شود، اما تحقق عينى اين بعثت و رسيدن پيام دعوت حضرت به همه مردم جهان هنوز محقق نشده است . بر طبق مفاد برخى روايات اين دعوت در روز رجعت عينيت خواهد يافت ، چنانكه امام محمد باقر، عليه السلام ، مى فرمايد:
اين آيه در رجعت تحقق مى يابد.(63)
2- رجعت در روايات
روايات در يك تقسيم بندى به ((واحد)) و ((متواتر)) تقسيم مى شوند. منظور از خبر واحد روايتى است كه به سر حد يقين نرسيده باشد، در حالى كه مراد از خبر متواتر روايتى است كه در اثر كثرت نقل آن يقينى شده و جاى هيچگونه ابهامى در آن وجود نداشته باشد. پس از روشن شدن اين دو اصطلاح ، مى گوييم اخبار و رواياتى كه از معصومين ، عليهم السلام ، در موضوع رجعت نقل شده آنقدر فراوان است كه به طور قطعى مى توان متواتر بودن آنها را پذيرفت . در اين باره اظهار نظر برخى كارشناسان احاديث را مرور مى كنيم :
1. مرحوم ((مجلسى )) مى گويد: ((اگر مثل اين روايات (رجعت ) متواتر نباشد پس در چه چيزى مى توان ادعاى تواتر نمود.))(64)
2. مرحوم شيخ ((حر عاملى )) مى نويسد: ((هيچ شكى نيست كه اين احاديث مذكور به حد تواتر معنوى رسيده است زيرا موجب يقين هستند براى هر كسى كه قلب خويش را از هر شبهه اى و تقليدى پاك كند.))(65)
3. ((محدث جزايرى )) در شرح تهذيب ادعا كرده كه 620 حديث پيرامون رجعت ديده است .(66)
4. مرحوم ((شيخ حر عاملى )) در كتاب الايقاظ من الهجعة تعداد 520 حديث در زمينه رجعت نقل كرده و در آخر بيان مى كند كه برخى روايات را نيز بنا به عللى نقل نكرده است .(67)
دسته بندى روايات
همان گونه كه بيان شد روايات بسيارى در مورد رجعت نقل شده است ، به گونه اى كه حتى احاطه علمى و شناخت اجمالى بر آنها بسختى حاصل مى شود از اين روى براى آشنايى مختصر با روايات ، لازم است كه آنها را دسته بندى كنيم و مفاد هر دسته را اجمالا بررسى كنيم . روايات رجعت در يك تقسيم بندى به پنج دسته تقسيم مى شوند:
دسته اول : رواياتى كه بيان مى كند اولين كسى كه به دنيا رجعت مى كند حسين بن على ، عليه السلام ، است . ((زيد شحام )) از امام صادق ، عليه السلام ، نقل مى كند كه فرموده :
اول من يكر فى رجعتة الحسين بن على ، عليه السلام ، يمكث فى الارض حتى يقسط حاجباه على عينيه .(68)
اولين شخصى كه به دنيا رجعت خواهد كرد امام حسين ، عليه السلام ، است . ايشان آنقدر در زمين زندگى خواهد نمود تا آنكه از فرط پيرى دو ابروى او بر چشمانش بيفتد.
دسته دوم : رواياتى كه مضمونش رجعت پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، و حضرت على ، عليه السلام ، است .
((بكير بن اعين )) مى گويد: كسى كه هيچ ترديدى در سخن او ندارم ، يعنى امام محمد باقر، عليه السلام ، به من فرمود:
ان رسول الله امير المومنين سيرجعان .(69)
بزودى رسول گرامى و امير المومنين به دنيا باز مى گردند.
دسته سوم : رواياتى كه در مورد رجعت پيامبران گذشته وارد شده است ((عبدالله بن مسكال )) از امام صادق ، عليه السلام ، نقل مى كند كه آن حضرت در تفسير اين آيه قرآن :
واذ اخذالله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب و حكمة ثم جائكم رسول مصدق لما معكم لتؤ منن به لتنصرنه ...(70)
و خدا از پيامبران پيمان گرفت كه شما را كتاب و حكمت داده ام ، به پيامبرى كه آيين شما را تصديق مى كند و به رسالت نزد شما مى آيد بگرويد و يارى اش كنيد...
چنين فرمود:
ما بعث الله نبيا من لدن آدم و هلم جرا الا و يرجع الى الدنيا فينصر رسول الله و امير المومنين ...(71)
خداوند هيچ پيامبرى را از آدم تا سايرين (خاتم الانبيا) مبعوث نكرده ، جز آنكه به دنيا بازگشته و رسول خدا، صلى الله عليه و آله ، و اميرالمومنين ، عليه السلام ، را يارى خواهند كرد.
دسته چهارم : احاديثى كه بيان مى كند، يكى از چيزهايى كه قبل از قيامت از زمين بيرون مى آيد ((دابة الارض )) است و احاديثى داريم كه بيان مى كند اين دابة الارض ، اميرالمؤ منين است . ((ابوالطفيل )) گويد:
مطالبى را در مورد رجعت از سلمان و مقداد و ابى بن كعب شنيده بودم ، در كوفه به خدمت حضرت على ، عليه السلام ، نقل كردم حضرت همه را تصديق فرمود: آنگاه يقين من به رجعت ، در سطح يقينم به قيامت شد.
از مطالبى كه از محضر حضرت پرسيدم در مورد ((دابة الارض )) بود. فرمود: از اين پرسش در گذر.
عرض كردم مرا آگاه ساز، فرمود: دابة الارض جنبنده ايست كه غذا مى خورد، در بازار راه مى رود، ازدواج مى كند، پرسيدم : او كيست ؟ فرمود:
او كسى است كه استقرار و آرامش زمين به وسيله اوست ، گفتم : او چه كسى است ؟ فرمود: او صاحب زمين است . گفتم كيست ؟ فرمود: او صديق امت است . فاروق امت است ، ذوالقرنين امت است . گفتم : او چه كسى است ؟ فرمود: او كسى است كه علم الكتاب نزد اوست ، او كسى است كه آنچه از طرف خدا آمده تصديق نموده روزى كه جز من و محمد به آن كافر بودند كه به خدا سوگند منم ، گفتم : نامش را بفرماييد.
فرمود: گفتم .))(72)
خروج ((دابة الارض )) در روايات اهل سنت به عنوان يكى از علائم قيامت از آن ياد شده است و ويژگيهايى براى آن بر شمرده اند كه بر حضرت على ، عليه السلام ، تطبيق مى كند ولى تصريحى به نام حضرت ننموده اند به عنوان نمونه :
1. براى دابة الارض سه خروج است .
2. اولين نشانه ، طلوع خورشيد از مغرب است و خروج دابة الارض .
3. خروج دابة الارض از مسجد الحرام است .
4. انگشتر حضرت سليمان ، عليه السلام ، و عصاى حضرت موسى ، عليه السلام ، در دست اوست .
5. دابة الارض مؤ من و كافر را نشان مى گذارد كه براى همه شناخته مى شود و نشانه هاى ديگر...(73)
دسته پنجم : اين دسته مربوط به احاديثى است كه آيات مربوط به رجعت را تفسير و تبيين كرده است .
((ابن خالد كابلى )) از امام سجاد، عليه السلام ، در تفسير آيه شريفه : ان الذى فرض عليك القرآن لرداك الى معاد(74) آن كسى كه قرآن را بر تو فرض نمود تو را به بازگشت گاه برمى گرداند فرمود:
يرجع اليكم نبيكم و اميرالمؤ منين و الائمه ، عليه السلام (75) پيامبر و على و همه امامان ، عليه السلام ، به سوى شما باز مى گردند.
و نيز احاديثى كه در تفسير آيات : آيه 83 سوره نمل ،(76) آيه 1 سوره مدثر،(77) آيه 14 سوره اعراف ، آيه 36 سوره حجر و آيه 79 سوره ص ،(78) آيه 13 سوره ذاريات ،(79) آيه 12 سوره نازعات ،(80) آيه 20 سوره مائده ،(81) آيه 39 سوره يونس ،(82) آيه 124 سوره طه ،(83) آيه 95 سوره انبياء(84) آيه 93 سوره نمل ،(85) آيه 5 و 6 سوره قصص ،(86) آيه 11 سوره غافر،(87) آيه 44 سوره ق ،(88) و آيات بسيار ديگرى كه در احاديث اهل بيت ، عليهم السلام ، به رجعت تفسير شده است .
گفتار ششم : فلسفه و هدف رجعت
يكى از مباحث مربوط به رجعت ، چرايى و فلسفه آن است و اينكه هدف از بر انگيختن مؤ منان خالص و كافران بدطينت در اين دنيا چيست ؟ دو هدف براى اين رستاخيز كوچك مطرح است يكى تكامل و شقاوت بيشتر، ديگرى نصرت دين و حكومت عدل جهانى .
اوج تكامل و شقاوت
همان گونه كه مى دانيم رجعت جنبه عمومى و همگانى نداشته و اختصاص ‍ به مؤ منان خالص و كافران ستمگر دارد چنانكه امام صادق ، عليه السلام ، فرمود:
ان الرجعة ليست بعامة و هى خاصة ، لا يرجع الا من محض الايمان محضا او محض الشرك محضا.(89)
رجعت (بازگشت به دنيا) امرى همگانى نيست ، بلكه امرى اختصاصى است و تنها كسانى رجعت مى كنند كه به ايمان خالص و يا شرك خالص ‍ رسيده باشند. از اين روى بازگشت مجدد اين دو گروه به دنيا به منظور تكميل يك حلقه تكاملى براى گروه اول و پست ترين درجه انحطاط براى گروه دوم است .
به ديگر سخن : چون مؤ منان واقعى در مسير تكامل معنوى با موانعى در زندگى روبرو بوده اند تكامل آنان ناتمام مانده است چرا كه در پرتو دولت كريمه و عدالت زندگى نكرده اند و در زندگى اجتماعى پيوسته با جباران و ستمگران روبرو بوده اند و لذا در بعد تكامل اجتماعى دچار نواقص و كمبودهايى شده اند.
پس حكمت الهى اقتضا مى كند كه با رجعت و بازگشت به دنيا آخرين مسير تكامل خويش را طى كنند.
مؤ منان واقعى كه پيوسته در زندگى فردى خويش از هيچ عمل صالحى كوتاهى نكرده اند، در روز رجعت با مشاهده مجازات ستمگران و نظاره تشكيل حكومت صالحان بر روى زمين و نصرت دين خدا به اوج تكامل نائل مى شوند، در مقابل منافقان و جباران تاريخ كه از هيچ جنايتى بر بشريت فروگذارى نمى كردند به دنيا بر مى گردند تا به بخشى از مجازاتهاى خويش برسند و در دادگاه بشريت به سزاى اعمال ننگين خود نائل شوند.
در نتيجه بازگشت اين دو گروه به جهان پس از مرگ درسى از عظمت الهى است كه مردم با مشاهده آن مى توانند به اوج تكامل معنوى نائل گردند.(90)
نصرت دين و حكومت عدل جهانى
از آيات و روايات متعدد چنين به دست مى آيد كه قبل از قيامت ، دين اسلام بر همه اديان و مكاتب بشرى غلبه پيدا مى كند و مردم خسته از پندارهاى بشرى به زلال معرفت الهى نائل مى شوند و از سوى ديگر حاكميت سياسى و اجتماعى كره زمين به دست مسلمانان به رهبرى حضرت حجت ، عليه السلام ، خواهد افتاد. بر اين اساس يكى از اهداف رجعت برخى انسانها به دنيا، نصرت و يارى دين اسلام و كمك براى تشكيل حكومت دينى فراگير بر سطح كره خاك خواهد بود.
برخى روايات مساءله فراگير شدن دين اسلام و غلبه آن بر ساير اديان همزمان با رجعت دانسته اند، چنانچه امام باقر، عليه السلام ، در تفسير آيه شريفه :
هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله و لوكره المشركون .(91)
او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، با دينى درست و بر حق ، تا او را بر همه دينها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش ‍ نيايد.
مى فرمايد:
يظهره الله عزوجل فى الرجعة .(92)
خداوند دين حق را در رجعت بر ساير اديان غلبه و برترى مى دهد.
و در روايت ديگرى آمده است كه :
ان رسول الله اذا رجع آمن به الناس كلهم .(93)
هنگامى كه رسول خدا رجعت مى كند همه مردم به او ايمان مى آورند.
در هنگام رجعت ، با بازگشت پيامبر اكرم ، صلى الله عليه و آله ، فرقه هاى مختلف اسلامى به وحدت واقعى مى رسند و اسلام در چهره واقعى اش ‍ يعنى شيعه متجلى خواهد شد و علاوه بر اين وحدت درونى اسلام ، با نزول حضرت عيسى ، عليه السلام ، به زمين و اقتدا به نماز امام عصر، عليه السلام ، مسيحيت تحريف شده كنار رفته و پيروان آن پيامبر خدا از اسلام واقعى تبعيت خواهند كرد. بدين شكل دين اسلام بر همه اديان ديگر غلبه و تفوق پيدا خواهد كرد.
مرحوم آيت الله شاه آبادى در فلسفه و هدف رجعت ، بيانى عرفانى دارند و به طور خلاصه فلسفه آن را سه چيز مى دانند:
1. استعداد امت ؛
2. استدعاى آنها؛
3. استحضار ايشان .(94)
گفتار هفتم : شبهات رجعت
با وجود توصيفها و تبيين هايى كه انديشمندان شيعه نسبت به ماهيت رجعت و دلايل آن داشته اند، اشكالاتى از سوى برادران اهل سنت پيرامون حقانيت رجعت عنوان شده است . برخى از اين شبهات از منظر عقل و برخى ديگر از ناحيه نقل طرح شده كه لازم است به صورت مستدل و منطقى به آنها پاسخ داده شود.
رجعت و تناسخ
برخى چنين پنداشته اند كه رجعت مستلزم قول به تناسخ است و بديهى است كه تناسخ از نقطه نظر عقلى و شرعى باطل است در نتيجه عقيده به رجعت در تعارض با عقل و دين قرار مى گيرد. احمد امين مصرى معتقد است كه قول به تناسخ توسط شيعه رايج شده است ، او مى نويسد:
تحت التشيع ظهر القول بتناسخ الارواح .(95)
زير لواى شيعه عقيده به تناسخ پديدار شد.
پيش از هرگونه پاسخى به اين شبهه نخست مى بايست معنا، انواع و دلايل تناسخ تبيين شود تا به طور دقيق تفاوت ميان رجعت و تناسخ مورد بازشناسى قرار گيرد.
معناى تناسخ
صدر المتالهين معناى تناسخ و تفاوت آن را با ساير مفاهيم مشابه ، به بهترين شيوه بيان كرده است او مى گويد:
هنگامى كه نفس از بدن جدا شود، اگر به بدن انسان ديگرى تعلق گيرد به آن ((نسخ )) گويند و اگر به بدن حيوانى تعلق گيرد به آن ((مسخ )) گفته مى شود و چنانچه به جسم نباتى تعلق گيرد به آن ((فسخ )) و در صورتى كه به جسم جمادى تعلق گيرد از آن به ((رسخ )) ياد مى شود. تناسخ از نسخ به معناى نقل است ، تناسخ در نشاءه دنيا به همان معنايى كه گذشت ، محال است .(96)
اقسام تناسخ
تناسخ داراى سه قسم است :
الف ) تناسخ مطلق ؛
ب ) تناسخ نزولى ؛
ج ) تناسخ صعودى .
مقصود از تناسخ مطلق اين است كه هنگامى كه انسانى از دنيا برود، روح و نفس او از بدنش جدا نشده و به بدن موجود ديگرى منتقل گردد، خواه بدن انسان باشد يا بدن حيوان يا نبات ، و اين انتقال روح از بدنى به بدن ديگر به صورت پيوسته و مستمر ادامه دارد.