شناختى تازه از امام زمان عليه السلام

احسان دزبرد

- ۷ -


خورشيد پنهان

در پاسخ سؤال ياد شده، بايد يادآورى کنيم که اين سؤال، تازگى نداشته، وتنها در عصر ما مطرح نشده است؛ بلکه از روايات اسلامى بر مى آيد که حتّى پيش از تولّد حضرت مهدى عليه السلام نيز اين سؤال مطرح بوده، وهنگامى که پيامبر وائمّه پيشين عليهم السلام از مهدى وغيبت طولانى آن حضرت سخن به ميان مى آوردند، با چنين سؤالى رو به رو مى شدند، وبه آن پاسخ مى گفتند. به عنوان نمونه:

1. پيامبر اکرم در پاسخ اين پرسش که آيا شيعه در زمان غيبت، از وجود قائم فايده اى مى برد؟ فرمود:

(بلى، سوگند به پروردگارى که مرا به پيامبرى برانگيخت، در دوران غيبتش از او نفع مى برند، واز نور ولايتش بهره مى گيرند، همان گونه که از خورشيد، به هنگام قرار گرفتن در پشت ابرها استفاده مى کنند).(1)

2. امام صادق عليه السلام فرمود: از روزى که خداوند، حضرت آدم را آفريده تا روز رستاخيز، زمين هيچ گاه خالى از حجّت نبوده ونخواهد بود، يا حجّت ظاهر وآشکار، ويا غايب وپنهان، واگر حجّت خدا نباشد، خدا ستايش نمى شود. راوى پرسيد: (مردم چگونه از امام غايب وپنهان استفاده مى کنند؟).

حضرت فرمود: (آن چنان که از خورشيد پشت ابر استفاده مى کنند).(2)

3. خود حضرت مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه - نيز روى اين معنا تکيه کرده است. در توقيعى که آن حضرت در پاسخ به سؤالات (اسحاق بن يعقوب) صادر فرمود، وتوسّط محمّد بن عثمان، تحويل اسحاق گرديد، چنين نوشت: (امّا چگونگى استفاده مردم از من، همچون استفاده آن ها است از خورشيد، هنگامى که در پشت ابرها پنهان مى شود).(3)

در توضيح اين تشبيه، بايد يادآورى کنيم که: خورشيد داراى دو نوع نور افشانى است:

1. نور افشانى آشکار ومستقيم.

2. نور افشانى غير مستقيم.

در نور افشانى آشکار، اشعّه خورشيد، به خوبى ديده مى شود، ولى در تابش غير مستقيم، ابرها همانند يک شيشه مات، نور مستقيم خورشيد را گرفته، وپخش مى کنند. امّا آثار حيات بخش خورشيد در رشد ونموّ موجودات و...، مخصوص زمانى نيست که نور آن مستقيماً بر پهنه حيات وطبيعت مى تابد؛ بلکه بسيارى از اين آثار - مانند: توليد گرما، رويش ورشد گياهان، توليد انرژى لازم براى حرکت وحيات، به بار نشستن درختان، خنديدن شکوفه ها وشکفتن گل ها - در زمان تابش نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد.

اشعّه معنوى وجود امام، هنگامى هم که در پشت ابرهاى غيبت پنهان است، داراى آثار گوناگونى است که با وجود متوقّف شدن کلاس تعليم وتربيت ورهبرى مستقيم، فلسفه وجودى او را آشکار مى سازد. اينک برخى از اين آثار را به اختصار مورد بررسى قرار مى دهيم.

فوايد امام غايب

اگرچه ممکن است حضور شخصى امام زمان عليه السلام در بين مردم سبب شود که مسلمانان از برکات بيشترى بهره مند شوند، ولى اين گونه نيست که اگر شخص ايشان غايب بود، هيچ گونه فايده اى براى امّت اسلامى ومردم نداشته باشد. در روايات، فوايد گوناگونى براى حضرت در حال غيبت آمده است؛ از جمله:

1. امام غايب عليه السلام، واسطه فيض وامان اهل زمين: امامان معصوم عليهم السلام امان اهل زمين اند، واگر زمين از اين حجّت هاى الهى خالى بماند، دنيا واهلش نابود خواهند شد.

امام سجّاد عليه السلام فرمود: (ما پيشواى مسلمانان وحجّت بر اهل عالم وسادات مؤمنان ورهبر نيکان وصاحب اختيار مسلمانان هستيم؛ ما امان اهل زمين هستيم، چنان که ستارگان امان اهل آسمان اند. به واسطه ما است که آسمان بر زمين فرود نمى آيد، مگر وقتى که خدا بخواهد؛ به واسطه ما باران رحمت حق نازل، وبرکات زمين خارج مى شود. اگر ما روى زمين نبوديم، اهلش را فرو مى بُرد)؛

وآن گاه فرمود: (از روزى که خدا آدم را آفريده تا حال، هيچ گاه زمين از حجّتى خالى نبوده است، ولى آن حجّت، گاهى ظاهر ومشهور، وگاهى غايب ومستور بوده است، تا قيامت نيز از حجّت خالى نخواهد شد، واگر امام نباشد، خدا پرستش نمى شود). سليمان مى گويد: عرض کردم: (مردم چگونه از وجود امام غايب، منتفع مى شوند؟).

فرمود: (همان طور که از خورشيد پشت ابر بهره مى برند).(4)

2. اميد بخشى به مسلمانان: ايمان واعتقاد به امام غايب عليه السلام سبب اميدوارى مسلمانان نسبت به آينده پر مهر وصفاى خويش در عصر ظهور امامشان مى گردد. جامعه شيعى، طبق اعتقاد خويش به وجود امام شاهد وزنده، همواره انتظار بازگشت ايشان را دارد. هرچند او را در ميان خود نمى بيند، امّا خود را جداى از او نمى داند. حضرت، همواره مراقب حال ووضع شيعيان خويش هستند، واين باعث مى شود تا شيعيان به اميد لطف وعنايت حضرتش براى رسيدن به يک وضع مطلوب جهانى تلاش کرده، ودر انتظار ايشان به سر ببرند.

3. پاسدارى از آيين اسلام ودين خدا: يکى ديگر از فوايد امام غايب، اين است که عاشقان وسربازان آن حضرت، به اميد عصر ظهور، خود را براى دفاع از دين آماده مى نمايند. حضرت على مى فرمايند:

(به برکت آن امام، گروهى از مردم براى دفاع از دين، ودرهم کوبيدن فتنه ها آماده مى شوند، چنان که شمشير وتير، به دست آهنگر، تيز مى گردد؛ چشم آن ها به واسطه قرآن روشن است. تفسير ومعانى قرآن در گوششان گفته مى شود، وشب وروز، از جام حکمت وعلوم الهى سيراب مى شوند).(5)

ملاقات با امام زمان

آيا در دوره غيبت کبرى ملاقات با امام زمان عليه السلام ممکن است، وچه افرادى وتحت چه شرايطى مى توانند حضرت را ملاقات کنند؟

با توجّه به رواياتى که در مورد ملاقات با امام زمان عليه السلام وارد شده است، نظر علما بر اين است که در دوره غيبت کبرى ملاقات با امام زمان عليه السلام ممکن است، وحکايت هاى زيادى که در زمينه ديدار با امام زمان عليه السلام در کتاب ها نقل شده که مؤيّد امکان ملاقات با حضرت است.

ديدار ورويارويى با حضرت، به سه صورت ممکن است پيش آيد:

1. ديدار حضرت با عنوان غير واقعى ايشان، به طورى که کاملاً براى ديدار کننده، ناشناس باشند.

2. ديدار حضرت با عنوان حقيقى ايشان، بدون اين که اين امر را ملاقات کننده متوجّه شود؛ مگر پس از پايان ديدار.

3. ديدار حضرت با عنوان حقيقى ايشان، وبه صورت اختيارى در حالى که ديدار کننده نيز در اثناى ملاقات، متوجّه اين امر باشد، اين گونه ديدار بسيار کم نقل شده است، مانند ملاقات سيّد بن طاووس ويا علاّمه بحرالعلوم.

آرى هر شيعه پاک سرشتى مى تواند آن حضرت را ملاقات کند، ولى بايد توفيق، رفيقش شود، از گناهان وموارد شبهه دار ومشکوک پرهيز کرده، ودرون خويش را از آلودگى هاى روحى پاک کند، واز طرفى به ايمان ويقين وصفات پسنديده، انجام واجبات ومستحبّات، نظير استمرار بر نماز شب، زيارت عاشورا، زيارت جامعه، دعاى عهد، دعاى فرج، دعاى ندبه، زيارت آل يس و...، وذکر حق تعالى جان خود را آراسته کرده، ودر رفع نيازمندى هاى مردم واصلاح جامعه کوشا باشد، تا نور ولايت در دل او بتابد، وتوفيق ديدار حضرت نصيبش گردد.

مشتاق ديدار امام زمان عليه السلام علاوه بر اين که در خود، زمينه ملاقات با حضرت را ايجاد مى کند، بايد به نکاتى چند توجّه داشته باشد:

الف. ديدار حضرت، يک اصل اساسى وضرورى نيست؛ يعنى اين گونه نيست که اگر شخصى، توفيق ديدار حضرت را پيدا نکرد، مورد عنايت آن حضرت نيست، يا از پيروان صادق وشيعيان راستين آن حضرت محسوب نمى شود؛ زيرا حتّى در زمان حضور پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وائمّه عليه السلام هم شيعيان راستينى بودند که حتّى براى يک بار توفيق ديدار نيافتند.

آن چه در دوران غيبت، اصل اساسى براى يک شيعه است، انتظار صادقانه، ايجاد زمينه براى ظهور حضرت، وعمل به تکاليف دينى است. در روايت است که:

(هرکس با انتظار قائم عليه السلام از دنيا رود، همچون کسى است که در خيمه امام زمان عليه السلام ودر خدمت او باشد).(6)

ب. دل خود را با نور محبّت وولايت ايشان، آشنا سازد، وبراى اطاعت از خداوند، به شدّت تلاش کند، ودر راه تحقّق اين هدف، گام بردارد.

ج. انگيزه هاى مادى ودنياگرايانه را ترک کند.

د. از افراط وتفريط واقداماتى که ضرر قطعى براى روح وجسم او دارد، پرهيز کند.

ه. از عزلت وکناره گيرى وبى توجّهى به مسؤوليت هاى اجتماعى دورى گزيند.

و. از تماس گرفتن با افرادى که در لباس هاى گوناگون، اين ابزار مقدّس را دست مايه اهداف دنيايى خويش قرار مى دهند، دورى گزيند، واز تأخير فيض ديدار، به خاطر مصلحت هايى خاص والهى، نا اميد نگردد.

انتظار سازنده

از ميان آن دسته از آيات قرآن کريم که به امام زمان تفسير شده اند، استفاده مى شود که ظهور مهدى موعود، حلقه اى است از حلقه هاى مبارزه اهل حقّ واهل باطل که به پيروزى نهايى اهل حق منتهى مى شود. سهيم بودن يک فرد در اين سعادت، موقوف به اين است که آن فرد - عملاً - در گروه اهل حق باشد، آياتى که بدان ها در روايات استناد شده است، نشان مى دهد که مهدى موعود (عجل الله فرجه) مظهر نويدى است که به اهل ايمان وعمل صالح داده شده است:

(وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُو مِنکُم وعَمِلُوا الصَّالِحات لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ ولَُيمَکِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذى ارْتَضى لَهُمْ ولَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنى لا يُشْرکُونَ بى شَيْئاً...)؛

خداوند، به مؤمنان وشايسته کاران شما وعده داده است که آنان را جانشينان زمين قرار دهد (همچنان که پيشينيان را قرار داد)، دينى که براى آن ها آن را پسنديده است مستقر سازد، دوران خوف آنان را تبديل به دوران امنيت کند، (دشمنان آنان را نابود سازد)، بدون ترس وواهمه خداى خويش را بپرستند، واطاعت غير خدا را گردن ننهند، وچيزى را در عبادت يا طاعت، شريک حق نسازند).

ظهور مهدى موعود، منّتى است بر مستضعفان وخوارشمردگان، ووسيله اى است براى پيشوا ومقتدا شدن آنان، ومقدّمه اى است براى وراثت آن ها خلافت الهى را در روى زمين:

(ونُريدُ أَنْ نمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ ونَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً ونَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ).(7)

ظهور مهدى موعود، تحقّق بخش وعده اى است که خداوند متعال از قديم ترين زمان ها در کتب آسمانى به صالحان ومتّقين داده است که زمين از آنِ آنان است، وپايان، تنها به متّقين تعلّق دارد:

(ولَقَدْ کَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِى الصَّالِحُونَ).

(انَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُها مَنْ يَشاء مِن عِبادِهِ والْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين).

حديث معروف که مى فرمايد: (يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ اْلأَرْضَ قِسْطاً وعَدْلاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلمْاً وجَوْراً) نيز شاهد مدّعاى ما است نه بر مدّعاى آن گروه. در اين حديث نيز تکيه بر روى ظلم شده است، وسخن از گروه ظالم است که مستلزم وجود گروه مظلوم است، ومى رساند که قيام مهدى براى حمايت مظلومانى است که استحقاق حمايت دارند.

بديهى است که اگر گفته شده بود: (يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ إيماناً وتَوْحيداً وصَلاحاً بَعْدَ ما مُلِئَتْ کُفْراً وشِرْکاً وفساداً) مستلزم اين نبود که لزوماً گروهى مستحقّ حمايت، وجود داشته باشد. در آن صورت، استنباط مى شد که قيام مهدى موعود براى نجات حقّ از دست رفته وبه صفر رسيده است، نه براى گروه اهل حق، ولو به صورت يک اقليت. شيخ صدوق روايتى از امام صادق عليه السلام دارد، مبنى بر اين که اين امر، تحقّق نمى پذيرد، مگر اين که هر يک از شقى وسعيد به نهايت کار خود برسد؛ پس سخن در اين است که گروه سُعدا وگروه اشقيا هرکدام به نهايت کار خود برسند؛ سخن در اين نيست که سعيدى در کار نباشد، وفقط اشقيا به منتها درجه شقاوت برسند.

در روايات اسلامى، سخن از گروه زبده است که به محض ظهور امام، به آن حضرت ملحق مى شوند. بديهى است که اين گروه، ابتدا به ساکن خلق نمى شوند، وبه قول معروف، از پاى بوته هيزم برنمى خيزند. معلوم مى شود در عين اشاعه ورواج ظلم وفساد، زمينه هايى عالى وجود دارد که چنين گروه زبده اى را پرورش مى دهند. اين، خود مى رساند که نه تنها حقّ وحقيقت به صفر نرسيده است؛ بلکه - فرضاً - اگر اهل حق از نظر کمّيت، قابل توجّه نباشد، از نظر کيفيت، ارزنده ترين اهل ايمان اند، ودر رديف ياران سيّد الشّهدا.

از نظر روايات اسلامى، در مقدّمه قيام وظهور امام، يک سلسله قيام هاى ديگر از طرف اهل حق صورت مى گيرد. آن چه به نام قيام يمانى قبل از ظهور، بيان شده است، نمونه اى از اين سلسله قيام ها است. اين جريان ها نيز ابتدا به ساکن وبدون زمينه قبلى رخ نمى دهد.

در برخى روايات اسلامى، سخن از دولتى است از اهل حق که تا قيام مهدى - عجّل اللَّه تعالى فرجه - ادامه پيدا مى کند، وچنان چه مى دانيم بعضى از علماى شيعه که به برخى از حاکمان شيعى معاصر خود، حُسن ظن داشته اند، احتمال داده اند که دولت حقّى که تا قيام مهدى موعود ادامه خواهد يافت، همان سلسله دولتى باشد، اين احتمال، هرچند ناشى از ضعف اطّلاعات اجتماعى، وعدم بينش صحيح آنان نسبت به اوضاع سياسى زمان خود بوده، امّا حکايتگر اين است که استنباط اين شخصيت ها از مجموع آيات واخبار واحاديث مهدى اين نبوده که جناح حقّ وعدل وايمان، بايد يکسره در هم بشکند، ونابود شود، واثرى از صالحان نماند تا دولت مهدى ظاهر شود؛ بلکه آن را به صورت پيروزى جناح صلاح وعدل وتقوا بر جناح فساد وظلم وبى بند وبارى تلقّى مى کرده اند.

از مجموع آيات وروايات استنباط مى شود که قيام مهدى موعود، آخرين حلقه از مجموع حلقات مبارزه حق وباطل است که از آغاز جهان برپا بوده، ومهدى موعود، تحقّق بخش ايده آل همه انبيا واوليا ومردان مبارز راه حق است.

مدعيان مهدويت

نگاهى به تاريخ اسلام، نشان مى دهد که در طول زمان، افرادى جاه طلب وسودجو ادّعاى مهدويت کرده اند، يا گروهى از مردم عوام، افرادى را مهدى مى پنداشته اند. اين امر، نشان مى دهد که موضوع مهدويت واعتقاد به ظهور يک منجى غيبى، در ميان مسلمانان، امرى مسلّم ومورد قبول بوده است، وچون نام، يا برخى از نشانه هاى آن حضرت، با مشخّصات برخى از مدّعيان ياد شده، تطبيق مى کرده، آنان از اين موضوع، سوء استفاده کرده، وخود را مهدى قلمداد نموده اند، يا چه بسا خود آنان ادّعايى نداشته اند؛ لکن برخى از عوام النّاس، از روى نادانى يا شدّت ستم وبيدادگرى حکومت ها، يا عجله اى که در ظهور مهدى داشته اند، يا به علل ديگر، بدون آن که در مجموعِ نشانه هاى حضرت، دقّت کنند، به اشتباه، آنان را مهدى موعود تصوّر کرده اند.

به عنوان مثال: گروهى از مسلمانان، (محمّد بن حنفيّه) را چون همنام وهم کنيه پيامبر اکرم بوده، مهدى پنداشته، وبر اين باور بوده اند که او نمرده است، وغايب است، وبعداً ظاهر مى شود، وبر دنيا مسلّط مى گردد.(8)

گروهى از فرقه اسماعيليه، معتقد بودند که اسماعيل، فرزند امام صادق عليه السلام نمرده؛ بلکه مرگ او از روى مصلحت اعلام شده است، واو نمى ميرد، وهمان (قائم) موعود است، وقيام مى کند، وبر دنيا مسلّط مى شود.(9)

(محمّد) مشهور به (نفس زکيّه)، پسر (عبد اللَّه بن حسن) در زمان منصور دوانيقى عبّاسى قيام کرد، وبه مناسبت نامش، پدرش ادّعا کرد که همان مهدى موعود است، وبا تکيه روى اين موضوع، طرفدارانى براى او فراهم آورد.(10)

در جريان قيام نفس زکيّه، (محمّد بن عجلان) که از فقيهان وعابدان مدينه بود، به کمک وى برخاست، وقتى که محمّد شکست خورد، وکشته شد، (جعفر بن سليمان) - حاکم مدينه - ابن عجلان را احضار کرد، وبه وى گفت: (چرا با آن دروغ گو خروج کردى؟)، وآن گاه دستور داد دستش را قطع کنند.

فقيهان واشراف مدينه که حضور داشتند از جعفر بن سليمان، براى ابن عجلان درخواست عفو کردند، وگفتند: (امير! محمّد بن عجلان فقيه وعابد مدينه است، وموضوع براى او مشتبه شده، وخيال کرده است که محمّد بن عبد اللَّه، همان مهدى موعود است که در روايات آمده است).(11)

عين اين گرفتارى براى (عبد اللَّه بن جعفر) نيز که از دانشمندان ومحدّثان بزرگ مدينه بود، پيش آمد، واو هم در پاسخِ بازخواست حاکم مدينه، گفت: (من به اين علّت با محمّد بن عبد اللَّه همکارى کردم که يقين داشتم، او همان مهدى موعود است که در روايات ما ياد شده است. تا او زنده بود، هيچ شکى در اين موضوع نداشتم، وهنگامى که کشته شد، فهميدم که او مهدى نيست، وبعد از اين، ديگر فريب کسى را نخواهم خورد).(12)

منصور نيز، که نامش (عبد اللَّه) ونام پسرش (محمّد) بود، بر پسر خويش، لقب مهدى گذارده، وادّعا مى کرد که مهدى موعود، فرزند من است، نه نفس زکيّه!(13)

هم چنين مى بينيم که برخى از فرقه ها، به مهدويت بعضى از امامان پيشين اعتقاد داشته اند، مثلاً (ناووسيه) حضرت صادق عليه السلام را مهدى، وامام وزنده وغايب مى پنداشتند.(14)

(واقفيه) همين اعتقاد را درباره امام موسى بن جعفر عليه السلام داشتند،(15) وبر اين باور بودند که آن حضرت عليه السلام نمى ميرد تا بر شرق وغرب جهان مسلّط شود.(16)

وبالأخره گروهى نيز پس از رحلت امام حسن عسکرى عليه السلام فوت آن حضرت را انکار کردند، وگفتند: او زنده وغايب، وهمان امام (قائم) است.(17)

اين ها نمونه هايى است که نشان مى دهد موضوع مهدويت در زمان پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وبعد از او، موضوع مسلّمى بوده است، وامّت اسلام، همواره در انتظار شخصى بوده اند که قيام کند، وبا ظلم وستم بستيزد، وپرچم حاکميت عدل وداد را در جهان به اهتزاز در آورد.

بديهى است که سوء استفاده برخى بازى گران از موضوع مهدويت در بعضى از ادوار، هرگز نمى تواند مجوّزى براى انکار اصل مسأله مهدويت باشد؛ زيرا در طول تاريخ، حقايق بسيارى از سوى عناصر بازيگر وفرصت طلب، مورد سوء استفاده قرار گرفته است. مدّعيان الوهيت، يا نبوّت وساير مقامات معنوى، در دنيا کم نبوده اند، اديان ساختگى نيز در دنيا کم نبوده است، ولى اين ها هرگز دليل اين نمى شود که کسى منکر اصل وجود خدا ونبوّت انبيا گردد.

علم ودانش وصنعت نيز در زمان ما مورد سوء استفاده واقع شده، ودر راه هاى ضدّ بشرى به کار مى رود، ولى آيا اين باعث مى شود که ما اصل علم وصنعت را نفى کنيم؟!

اوصاف منتظران جوان

در خصوص ياران حضرت حجّت (عجل الله فرجه) ويژگى ها واوصاف ذيل بيان شده است:

برخوردارى از علم ومعرفت کامل وايمان استوار، شهامت وشجاعت بى نظير، گذشت وفداکارى، شهادت طلبى، فروتنى وتواضع، در اوج برخوردارى از قدرت وامکانات، حق مدارى، عشق به امام عليه السلام، تبعيت وپيروى کامل از رهنمودهاى حضرت حجّت (عجل الله فرجه) وخير خواهى به هم نوعان وصفا وصميميت و....

وظايف منتظران

در تفکّر شيعى، انتظار موعود به عنوان يک اصل مسلّم پذيرفته شده، واز آن به عنوان برترين اعمال ياد شده، وتأکيد شده است که منتظر فرج باشيد، واز رحمت خدا مأيوس نباشيد (به جهت طولانى شدن غيبت)؛ چراکه بهترين اعمال در نزد خداوند، انتظار فرج است.

در معارف دينى، وظايفى براى منتظران واقعى حضرت حجّت عليه السلام بيان شده که از طريق عمل به مجموعه اى از تکاليف، افراد بتوانند از چنان صفات شايسته اى برخوردار شوند که در زمره ياران واقعى آن حضرت درآمده، ودر حدّ توان وظرفيت، وبه ميزان همّت وتلاش افراد، به فراهم شدن بستر مناسب براى ظهور منجى عالم بشريت کمک نمايند.

گرچه مجموعه وظايف منتظران بسيار است، امّا در اين نوشته، تنها به ذکر چند مورد مهم، که در شرايط کنونى جامعه اسلامى داراى اهميت است، بسنده مى کنم.

1. شناخت امام زمان عليه السلام: يکى از مهم ترين واساسى ترين اصولى که از ارکان مکتب تشيّع محسوب مى شود، مسأله امامت وآشنايى با امام هر عصر است. به اعتقاد شيعه، در هيچ برهه از زمان، زمين، خالى از حجّت، وانسان، بدون امام معصوم نخواهد بود؛ چراکه هدايت ورهبرى صحيح وهمه جانبه انسان، بر اساس تعاليم الهى، تنها از طريق پيروى از رهنمودها وروشن گرى هاى امامى ممکن است که علاوه بر آشنايى با سنّت هاى حاکم بر نظام هستى، از تمامى مصالح بشر وحقايق تعليمات پيامبران الهى آگاه باشد.

با توجّه به اين حقيقت، يکى از وظايف مهمّ آحاد جامعه، به ويژه قشر جوان آن است که در هر عصرى، نسبت به امام وحجّت الهى موجود در آن زمان، به گونه اى شناخت پيدا کنند که بر مسؤوليت هاى خود آگاهى پيدا کرده، وبر اساس آن عمل نمايند؛ زيرا انسان، بدون شناخت امام ومنزلت او، نمى تواند وظيفه خود را در رابطه با او تشخيص دهد.

اهميت شناخت امام زمان در هر عصرى به گونه اى است که در برخى روايات، عدم کسب معرفت لازم از امام، هم رديف، وبلکه مساوى با کفر وبى ايمانى شمرده شده است. پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم در همين زمينه مى فرمايند:

(مَنْ ماتَ ولَمْ يَعْرِفْ إِمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَة جاهِلِيَّة؛

(هر کسى که بميرد، وامام زمان خودش را نشناسد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است).(18)

ويا در يکى از ادعيه که بر آن نيز بسيار سفارش شده، به همين مسأله اشاره شده است:

پروردگارا! حجّت خودت را به من بشناسان؛ چراکه اگر حجّتت را به من نشناسانى، من از دين وآيينم گمراه مى شوم.(19)

مضمون اين گونه روايات، زمانى بهتر روشن خواهد شد که به پى آمدهاى مثبت ومنفى يک جامعه، در اثر برخوردارى وعدم برخوردارى جامعه از امام ورهبرى شايسته، توجّه ودقت بيشترى شود. در طول تاريخ، چه بسيار بوده اند حرکت ها ويا نهضت هاى عظيم مردمى که به دليل فقدان رهبر شايسته، با شکست مواجه شده اند، ويا پس از پيروزى، به جهت افتادن زمام امور در دست زمامداران بى کفايت، به انحراف واضمحلال کشيده شده اند....

البتّه ، کم وکيف شناخت امام عليه السلام با توجّه به نياز وتوانايى وظرفيت افراد، متفاوت است. مهم اين است که اين شناخت، به گونه اى باشد که در صورت رو به رو شدن افراد با تهديدها وشبهه افکنى هاى دشمنان وبدخواهان، آنان را در تشخيص راه صحيح وشيوه درست يارى داده، واز دچار شدن به گمراهى وانحراف، نجاتشان دهد، وگرنه شناخت کامل وهمه جانبه حجّت هاى الهى براى افراد عادى، با توجّه به محدوديت استعدادها وتوانايى هاى فکرى، غير ممکن است.

2. پيروى از نايبان امام زمان: در دوره غيبت کبرى، فقهاى جامع الشّرايط، مسؤوليت نمايندگى عام امام عليه السلام را در استمرار حرکت حيات بخش امامت، وپاسدارى از احکام ومقرّرات اسلامى بر عهده دارند. بر اين اساس، يکى از وظايف افراد در عصر غيبت، پيروى از رهنمودهاى فقهاى عادل است؛ چراکه فقها به دليل آشنايى با شيوه هاى صحيح استنباط احکام از منابع اصيل دينى، قادرند تا به پرسش هاى مختلف مردم در زمينه مسائل دينى پاسخ دهند.

امام صادق عليه السلام در اشاره به چنين امر مهمّى فرمودند:

(فقها از سوى ما منصوب شده اند تا به سؤالات شما پاسخ دهند، وشما نيز موظّف هستيد، در شرايطى که به ما دسترسى نداريد، به آن ها مراجعه کنيد، وبر اساس نظر آنان در چهارچوب احکام الهى عمل کنيد، وهرگز حکم آن ها را که براساس موازين شرعى ارائه مى شود، رد ننماييد. چون ردّ نظر آنان، به منزله ردّ حکم ونظر ما است، وردّ نظر ما، به منزله ردّ نظر وحکم خداوند است).(20)

در همين باره، زمانى که از حضرت مهدى (عجل الله فرجه) سؤال کردند که در دوران غيبت کبرى که به شما دست رسى نداريم، جواب احکام ومسائلى را که با آن ها مواجه مى شويم چگونه به دست آوريم؟ آن حضرت در پاسخ فرمودند:

(در پيش آمدها وحوادثى که رخ مى دهد، به آشنايان با احاديث ما (يعنى مجتهدان جامع الشّرايط که متخص ان متون دينى واحاديث اهل بيت هستند) مراجعه کنيد، وآن ها حجّت من بر شما، ومن، حجّت خدا بر آنان هستم).(21) پس، برخلاف نظر نادرست برخى افراد نا آشنا به معارف اسلامى، مسلمانان در دوران غيبت کبرى بدون راهنما نمانده اند که مجبور باشند با شيوه هاى نا صواب متّکى به انديشه هاى ناقص بشرى، ونظريّه هاى غير علمى، به حلّ مشکلات اقدام کنند، ودر نتيجه، گرفتار معضلات فرهنگى واقتصادى واجتماعى فراوان گردند؛ بلکه در دورانى که بنابر مصالحى، امام معصوم عليه السلام در دسترس همگان نيست، مردم موظّف اند که به فقهاى عالم وعادل مراجعه کنند، وآنان نيز موظّف اند بدون کوتاهى وسهل انگارى، بر اساس موازين شرعى، از طريق مراجعه به آيات قرآن وروايات اهل بيت عليهم السلام به همه سؤالات ونيازهاى فکرى واعتقادى وفقهى وفرهنگى وسياسى آن ها پاسخ هاى مناسبى ارائه دهند.

پاورقى:‌


(1) مجلسى، بحار الأنوار، تهران: المکتبة الاسلامية، 1393ق، ج52، ص93؛ ج36، ص250.
(2) مجلسى، همان کتاب، ص92.
(3) طوسى، الغيبة، ص177؛ مجلسى، همان کتاب، ص92؛ اربلى، على بن عيسى، کشف الغمّة، تبريز: مکتبة بنى هاشمى، 1381ق، ج3، ص22.
(4) ينابيع المودّة، ج2، ص217.
(5) نهج البلاغه، تصحيح صبحى صالح، خطبه 15.
(6) بحار الانوار، ج52، ص125.
(7) سوره قصص، آيه 6.
(8) نوبختى، فرق الشّيعة، نجف: المطبعة الحيدرية، 1355ق، ص27؛ شهرستانى، الملل والنّحل، قم: منشورات الرّضى، ج1، ص132.
(9) نوبختى، فرق الشّيعة، ص 68 - 67.
(10) ابن طقطقى، محمّد بن على، الفخرى، بيروت: دار صادر، 1386ق، ص 166 - 165.
(11) ابو الفرج الاصفهانى، مقاتل الطّالبييّن، نجف: المکتبة الحيدرية، 1385ق، ص193.
(12) ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص195.
(13) ابو الفرج الاصفهانى، همان کتاب، ص162.
(14) شهرستانى، همان کتاب، ج1، ص148.
(15) شهرستانى، همان کتاب، ص150.
(16) نوبختى، فرق الشّيعة، ص 80 و83.
(17) نوبختى، همان کتاب، ص96.
(18) کلينى، اصول کافى، ج1، ص377.
(19) (اَللَّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى...)، همان، ج1، ص377، ح5.
(20) همان، ج1، ص54، ح10.
(21) بحار الانوار، ج52، ص181.