زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


تذکر

بايد توجه داشت: رواياتى که درباره ى خروج پرچم هاى سياه از مشرق، ويا خراسان رسيده است، ومحدثان وراويان آثار اهل بيت عليهم السلام آنها را در کتابهاى خود تحت عنوان (رايات سود) ويا (زمينه سازان حکومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام) آورده اند، اين پرچمها، غير از پرچم هاى سياه ابو مسلم خراسانى است. زيرا:

اولا- اين پرچم ها، پرچمهايى است که نشانه ى استقلال وآزادى ومعرفى (شيعه) است.

ثانيا- در نزديکيهاى خروج حضرت مهدى عليه السلام وپيشاپيش ظهور مبارک آن حضرت نمايان مى گردد.

وثالثا- صاحبان آن پرچمها، کسانى هستند که براى بپا داشتن حق واز بين بردن باطل ومحو آثار ظلم قيام مى کنند، وبا قيام خود زمينه ى حکومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى آورند.

لذا بيشتر کسانى که روايات مربوط به پرچم هاى سياه را نقل کرده اند، گفته اند که: اين پرچم هاى سياه، نه آن پرچم هاى ابو مسلم خراسانى است بلکه پرچمهايى است که براى وصول بحق ورسيدن به امام عصر -عجل الله تعالى فرجه- وملحق شدن به آن حضرت خواهد آمد.

دو توضيح از دو نويسنده

ابن کثير دمشقى، متوفاى سال 774 هجرى در کتاب (نهاية البداية والنهاية) پس از ذکر روايتى که از رسول خدا صلى الله عليه واله درباره ى خروج پرچم هاى سياه از خراسان آورده است، چنين مى نويسد:

اين پرچم هاى سياه، نه آن پرچم هاى سياهى است که ابو مسلم خراسانى با آنها آمد ودولت بنى اميه را در سال 132 هجرى، سرنگون ساخت، بلکه اين پرچمها، پرچم هاى سياه ديگرى است که براى يارى دادن وکمک رساندن ومساعدت حضرت مهدى عليه السلام مى آيد. وخداوند کار آن حضرت را در يک شب اصلاح مى نمايد واو را بوسيله ى مردمى از اهل مشرق که وى را يارى مى دهند ودولتش را برپا مى دارند وارکانش را محکم مى کنند، وپرچمهاى شان سياه است. تاييد مى فرمايد.(1)

مؤلف کتاب (الاشاعه لاشراط الساعه) برزنجى شافعى نيز پس از آنکه روايتى را از رسول خدا صلى الله عليه واله درباره ى خروج پرچم هاى سياه نقل کرده است درباره ى ماهيت اين پرچم ها وصاحبان آن چنين مى نويسد:

تذکر: اين پرچم هاى سياه، غير از پرچمهاى سياهى است که براى يارى دادن بنى العباس آمدند، وگرچه اين هر دو پرچم از طرف مشرق واهل خراسان است وهر دو با بنى اميه مى جنگند اما پرچم هاى سياه دومى با پرچمهاى بنى العباس فرق بسيار دارد، زيرا: صاحبان اين پرچمها - کلاههايشان سياه ولباسها وپيراهنهايشان - سفيد است وآنها لباسهايشان سياه بود، واين پرچمها کوچک است وآن پرچمها بزرگ بود، واين پرچمها رهبرشان سيدى هاشمى است که فرمانده سپاه او مردى بنام شعيب بن صالح تميمى است وآن پرچمها آنها را (ابو مسلم) رهبرى مى کرد، وصاحبان اين پرچمها با مردى از اولاد ابو سفيان - بنام سفيانى - مى جنگند وصاحبان آن پرچمها با (بنى مروان) جنگيدند، ودر روايت (سعيد بن مسيب) به همه ى اينها تصريح شده است).(2)

مشرق کجاست وخراسان کدام سرزمين است؟

با توجه به اينکه (مشرق) سرزمين وسيع وپهناورى است که کليه ى مناطق شرقى جهان، از کشورهاى عربى خاورميانه وحجاز گرفته تا (شامات) وعراق وايران وحتى برخى از کشورهاى مجاور ايران را تا سرحد (چين) نيز شامل مى شود، بايد ديد منظور رسول خدا صلى الله عليه واله وأئمه ى معصومين عليهم السلام که فرموده اند (پرچم هاى سياهى از مشرق زمين نمايان مى شود وصاحبان آن پرچمها براى دولت حضرت مهدى عليه السلام زمينه سازى مى کننند) اين مشرق کجاست؟ وچه سرزمينى است؟ ودر کدامين نقطه از نقاط جهان واقع شده وچه کشورهائى را شامل مى شود؟

آيا مقصود رسول خدا صلى الله عليه واله وامامان معصوم عليهم السلام از لفظ (مشرق) همه ى کشورهاى شرقى ومناطق خاورميانه است يا اينکه منطقه ى خاص وسرزمين مشخصى را در نظر داشته اند؟ وآيا هدف پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله وجانشينان معصوم آن حضرت از کلمه ى (مشرق) و(خراسان) وپرچم هاى سياهى که از آنجا آشکار مى گردد ايران است، آيا دليل قاطع وقانع کننده اى هم هست که اين موضوع را تأييد کند يا خير؟

هدف روايات از مشرق وخراسان ايران است

بدون ترديد وبا صراحت کامل مى توان اظهار اطمينان کرد که هدف روايات از لفظ مشرق وکلمه ى خراسان فقط وفقط کشور اسلامى ايران است، زيرا:

اولا- وقتى که روايات را مورد ارزيابى قرار مى دهيم، مى بينيم که هم نام مشرق در آنها ديده مى شود وهم نام خراسان، وبعلاوه هر کدام از اين روايات، يکديگر را تفسير مى کند ونقاب از چهره ى مبهمات هم برمى دارند وهمان موضوعى را که روايات مربوط به مشرق بيان مى کند همان را هم رواياتى که درباره ى (خراسان) آمده است، تاييد مى نمايد.

وثانيا - روايات مربوط به زمينه سازان حکومت جهانى حضرت مهدى عليه السلام منحصر به مشرق وخراسان نيست، بلکه همچنانکه در نکته ى اول، تذکر داديم، مؤيداتى از قبيل کلمه ى فرس وعجم وموالى ونظائر اينها در روايات ديده مى شود که قسمتهايى از آن روايات را بيان کرديم وتعدادى از آنها هم در آينده خواهد آمد.

حال، براى اينکه اين ادعاء بدون دليل نباشد، واطمينان پيدا کنيم که هدف روايات از لفظ مشرق وکلمه ى خراسان (هر دو لفظ) کشور ايران است، بذکر دو حديث که درباره ى مشرق، وخراسان آمده است بسنده مى کنيم وبه شرح آن دو حديث مى پردازيم تا حقيقت مطلب آشکار گرديده وشک وترديدى براى کسى باقى نماند.

1- در پاره اى از روايات چنين آمده است:

(عن الزبيدى قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله:

يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدى عليه السلام يعنى سلطانه).(3)

زيبدى از پيغمبر اکرم صلى الله عليه واله روايت کرده است که آن حضرت فرمود: مردمى از مشرق زمين بپا مى خيزند وقيام مى کنند وبراى حضرت مهدى عليه السلام زمينه سازى مى کنند، يعنى: زمينه ى قدرت ودولت وسلطنت آن حضرت را آماده ومهيا مى سازند.

2- در حديث ديگرى چنين روايت شده است:

(عن ثوبان قال: قال رسول الله صلى الله عليه واله:

اذ رأيتم الرايات السود قد أقبلت من (خراسان) فأتوها ولو حبوا على الثلج فان فيها خليفة الله المهدى).(4)

ثوبان از رسول خدا صلى الله عليه واله روايت کرده است که آن حضرت فرمود:

هرگاه ديديد پرچم هاى سياه از خراسان نمايان شد، بسوى آنان بشتابيد وبه آنها ملحق شويد اگرچه افتان وخيزان، وبا دست وزانو ويا سرانگشتان پا بر روى يخ راه برويد، زيرا خليفه ى خدا حضرت مهدى عليه السلام با آنها ودر ميان آنهاست.

وحدت جهت مشرق با خراسان

در اين دو روايت هم نام مشرق، وهم نام خراسان ديده مى شود ورسول گرامى صلى الله عليه واله با دو تعبير مختلف، آنهم از يک جا ويک مکان ويک سرزمين، از قيام اسلامى گروهى در آخر الزمان پيش از انقلاب جهانى مهدى موعود -عجل الله تعالى فرجه- خبر داده است.

ممکن است در بدو امر تصور شود که (مشرق) و(خراسان) دو جاى مختلف ودو سرزمين متفاوت است ولى با اندکى نظر وتأمل در ساير احاديث، اين معنا بخوبى روشن مى شود که هر دوى آنها يکى است وبين اين دو کلمه تفاوتى وجود ندارد.

توضيح آن اينکه: (مشرق) بر وزن مسجد- اسم مکان است وهمانگونه که اهل لغت گفته اند: (مشرق) عبارت است از محل طلوع آفتاب، وآن طرفى که آفتاب از آنجا طلوع مى کند.(5)

بنابراين با توجه به اينکه علاوه بر لفظ مشرق کلمه ى خراسان نيز در احاديث فراوانى که در مورد زمينه سازان دولت مهدى عليه السلام آمده است وسرزمين خراسان، پيوسته جزء خاک ايران واز نقاط بسيار حساس ومرکزى اين مرز وبوم بشمار مى رفته، ودر طرف شرقى کشور پهناور ايران واقع شده، ودر زمانهاى گذشته منطقه اى آباد وآزاد ووسيع، وسرزمين گسترده اى بوده، وشهرت فوق العاده وبسزائى داشته، وهمواره جزء مناطق مرکزى ايران بحساب مى آمده، وخود ايران هم از بلاد شرق، وخاورميانه ونسبت به عربستان وشامات وعراق، وبرخى ديگر از سرزمينهاى عربى خاورميانه در جانب شرقى اين کشورها قرار گرفته، واضافه ى بر همه ى اينها شخص رسول اکرم عليهما السلام نيز در عربستان وحجاز زندگى مى کرده است، معلوم مى شود که مقصود روايات هم از کلمه ى (مشرق) وهم از کلمه ى (خراسان)، کشور ايران است.

زيرا چنانچه هدف اينگونه روايات از کلمه ى (مشرق) کليه ى مناطق شرقى تا سرحد چين، مراد باشد در اين صورت تصريح برخى از روايات که مى گويد: حرکت پرچم هاى سياه از خراسان خواهد بود، بى معنا وبى فايده است واگر هدف روايات، از کلمه ى (مشرق)، کشور اسلامى ايران باشد فقط در اينصورت با کلمه ى (خراسان) قابل جمع خواهد بود.

وبايد گفت مراد از (خراسان) نيز کشور ايران بوده است نه استان خراسان فعلى (چنانکه برخى تصور کرده اند که مراد از خراسان همين خراسان وشهر مقدس مشهد است، وعقيده دارند که قيام سيد حسنى بايد از همين شهر مقدس باشد) ومى گويند که او حتما بايد از همين سرزمين خراسان فعلى با پرچم هاى سياه بيايد.

بنابراين، هر چند که ممکن است حرکت سپاه ولشکر واعزام ونيرو ومحل تجمع افراد وبه اهتزاز درآمدن پرچم هاى سياه وهمچنين تعداد قابل توجهى از افراد سپاه وارتش ورؤساء کشور از همين منطقه ى خاص خراسان صورت پذيرد، ولى بطور مسلم، هدف روايات از ذکر نام (خراسان) عين خراسان فعلى وشهر مقدس مشهد نيست. وبگونه اى که در آينده، ثابت خواهيم نمود به حسب روايات، وتحقيق پژوهشگرانى که از مدتها پيش، به دنبال شناخت سيد حسنى ويا هاشمى خراسانى بوده اند (قيام زمينه سازان دولت مهدى عليه السلام) از نفس خراسان نيست. وبهر حال حقيقت وواقعيت اين مطلب در هنگام نقل روايات مربوطه بخواست خدا واضحتر وروشنتر خواهد گشت.

اينک براى شناخت موقعيت جغرافيايى خراسان، واينکه معلوم شود هدف روايات از (خراسان) کشور (ايران) است، لازم است نخست جغرافياى تاريخى ايران قديم را مورد بررسى قرار داده وسپس به گفتار پژوهشگران وصاحب نظرانى که پيرامون منطقه ى جغرافيايى خراسان تحقيق کرده اند بپردازيم تا واقعيت گفته هاى پيشين بطور مستدل روشن شود.

جغرافياى تاريخى ايران

ايران، يکى از ممالک باستانى جهان است، نام ايران از کلمه ى (آريانا) ويا (آيريانا) که در (اوستا) کتاب مقدس زردتشتيان آمده، گرفته شده است، معنى کلمه ى (ايران) سرزمين آرياها- سرزمين نجيب زادگان است.(6)

در وجه تسميه ى ايران به اين نام، گفته مى شود: کلمه ى (ايران) در اصل، همان آريانا ويا آيريانا بوده است که بتدريج، وکم کم طى مرور زمان، تحريف شده وبلفظ ايران امروز درآمده است.

واما کلمه ى (پرشيا) که اروپائيها وبيشتر خارجيهاى ديگر آنرا در مورد ايران بکار مى برند، از لفظ قديم يونانى (پرسيس) که بمعنى ايالت فارسى بوده ودر قديم (پرسا) خوانده مى شده، گرفته شده است.

اشتهار ايران با نام فعلى آن جنبه ى تازگى دارد واز نيم قرن اخير يعنى: (در سال 1313 هجرى شمسى برابر با سال (1935) ميلادى) که دولت ايران آنروز از تمامى کشورهاى جهان درخواست نمود که نام (ايران) را بجاى کلمه ى (پرسا) ويا (پرشيا) بکار ببرند، اين نام مرسوم وشناخته شده است.(7) در شمال شرقى، ويا شرقى ترين نقطه ى ايران فعلى، منطقه ى وسيع وپر جمعيتى وجود دارد که در تمام دوران تاريخ اسلام، مورد توجه عميق پيشوايان معصوم عليهما السلام ومحدثان ومؤلفان ومورخان وجهانگردان بوده است.

نام اين منطقه ى پهناور در روزگار گذشته وتاريخ اسلام (خراسان) بوده وهم اکنون نيز بهمين نام شناخته مى شود.

از مطالعه ى کتابهايى مانند فقه وحديث وتاريخ وجغرافى وامثال آن که بنحوى با نام (خراسان) ارتباط پيدا مى کند چنين استفاده مى شود که اين منطقه از عهد کهن، نام سرزمين وسيع پهناورى بوده است که معروف ومشهور بوده واز مناطق مهم وحساس ومرکزى ايران به شمار مى رفته، ودر ميان ساير شهرهاى ايران شهرت بسزائى داشته است تا جائى که اعراب ومسلمانان صدر اسلام بخصوص عربهاى حجاز وعراق، غالبا بموازات نام (فرس) و(عجم) و(موالى) ايرانيان را به اين منطقه ى پرجمعيت منسوب نموده، واز آنان به عنوان (خراسانيان) ويا مردم خراسان ياد مى کرده اند.

موقعيت جغرافيايى خراسان

در مورد موقعيت جغرافيايى (خراسان) وشهرت ومرکزيت اين منطقه در روزگار گذشته، جهانگردان ومحدثان وجغرافى دانهاى فراوانى در گذشته وحال از اخبار واحوال اين منطقه سخن گفته اند، که ما در اينجا به نقل قسمتى از سخنان دو نويسنده، يکى از عصر حاضر، وديگرى از قرن ششم هجرى بسنده مى کنيم.

1- از نويسندگان عصر حاضر، آقاى حبيب الله شاملوئى مؤلف کتاب (جغرافياى کامل جهان) درباره ى خراسان فعلى چنين مى نويسد:

(استان خراسان، وسيعترين استانهاى ايران است، واز جمله ى استانهايى است که با دو همسايه ايران (شوروى وافغانستان) هم مرز است. اين استان از شمال به جمهورى ترکستان (شوروى) - از مشرق به جمهورى افغانستان- از جنوب به استانهاى سيستان وبلوچستان وکرمان - واز مغرب به استانهاى مازندران واصفهان وفرماندارى کل سمنان محدود است، وسيعترين شهرهاى ايران يعنى (بيرجند) در اين استان واقع است.(8)

2- جهانگرد نامى قرن ششم (ياقوت حموى) در کتاب معروف خود بنام (معجم البلدان) درباره ى سرزمين خراسان چنين مى نويسد:

(خراسان بلاد واسعة، أول حدودها مما يلى العراق از أذوار قصبة جوين، وآخر حدودها مما يلى الهند، وتشتمل على أمهات من البلاد، منها- نيسابور، وهرات ومرو وهى کانت قصبتها، وبلخ، وطالقان، ونسا وآبيورد وسرخس، وما يتخلل ذلک من المدن التى دون نهر جيحون).

خراسان، سرزمين وسيع وپهناورى است که نخستين نقطه ى مرزى آن متصل به (عراق) است وآخرين نقطه ى مرزى آن تا حدود هندوستان مى رسد، وداراى شهرهاى عمده وبزرگى است که از آن جمله است: نيشابور وهرات ومرو واين سه، از شهرهاى بزرگ خراسان محسوب مى شود، وبلخ وطالقان ونسا وآبيورد، وسرخس وهمه آباديها وشهرهائى که در فواصل ميان شهرهاى نامبرده قرار دارد تا برسد به نهر (جيحون) همه وهمه جزء سرزمين خراسان است.

صاحب کتاب (معجم البلدان) پس از آنکه حدود مرز وبوم (خراسان) را مطابق نظريه ى خود بيان مى کند، گفتار (بلاذرى) يکى ديگر از مورخين نامى متوفاى سال 279 هجرى را اينگونه بيان مى دارد:

(وقال البلاذرى: خراسان اربعة ارباع، فالربع الأول ايرانشهر، وهى نيسابور، وقهستان، والطبسان وهرات وبوشنج وباذغيس وطوس واسمها طبران.

والربع الثانى: مرو الشاهجان وسرخس ونسا وآبيورد ومروالروذ والطالقان وخوارزم وآمل وهما على نهر جيحون.

والربع الثالث: وهو غربى النهر بينه وبين النهر ثمانية فراسخ: ألفارياب، وجوزجان، وطخارستان العليا وخست وأندرابه والباميان وبغلان والج وهى مدينة مزاحم بن بسطام ورستاق بيل، وبذخشان، وهو مدخل الناس الى تبت ومن أندرابه مدخل الناس الى کابل والترمذ وهو شرقى بلخ، والصغانيان، وطخارستان السفلى، وخلم وسمنجان.

والربع الرابع: ماوراء النهر: بخارى، والشاش، والطراربند، والصغد وهوکس، ونسف، والروبستان، وأشروسنه، وسنأم قلعة المقنع، وفرغانه وسمرقند.

بلاذرى: گفته است که خراسان داراى چهار بخش است.

بخش اول: عبارتست از (ايران شهر) که مشتمل است بر شهرهائى چون نيشابور وکوهستان ودو طبس وهرات، وبوشنج، وباذغيس، وطوس که اسم آن طبران است.

بخش دوم: که عبارتست از مروشاهجان، وسرخس، ونسا، وآبيورد، ومرورود وطالقان وخوارزم وآمل که در بالاى نهر جيحون واقع است.

بخش سوم: قسمتهاى غربى نهر جيحون است که فاصله ى بين آن وبين نهر جيحون هشت فرسخ است وآنها عبارتند از: فارياب، وجوزجان، وطخارستان بالا، وخست، واندرابه، وباميان وباقلان والج، ورستاق بيل، وبدخشان.

وبخش چهارم: ما وراء النهر است که عبارتست از بخارى، وشاش، وطراربند، وصغد وهوکس ونسف وروبستان واشروسنه وسنام قلعه مقنع وفرغانه وسمرقند.

وآنگاه (ياقوت حموى) مى گويد:

سخن صحيح درباره ى خراسان وحدود آن همانست که ما قبلا بيان نموديم، زيرا اگر کسى شهرهاى ديگرى را غير از آنچه ما گفتيم به خراسان نسبت دهد بخاطر آنست که آن شهرها جزء قلمرو حکومت خراسان، وتحت نفود، وحيطه ى تصرف والى وحکمران خراسان بوده، وآن شهرها زير نظر او اداره مى شده ونام (خراسان) همگى آن شهرها را در بر مى گرفته است.

سپس مى گويد:

از شريک بن عبد الله روايت شده که وى گفته است: خراسان جعبه ى تيرهاى خداوندى است هرگاه بر ملتى غضبناک شود بوسيله ى (خراسانيان) آنها را سرکوب مى کند وهم چنين مى گويد: در حديث ديگرى وارد شده است (که هيچ پرچمى از خراسان براى نبرد بيرون نيامده است که برگشته باشد، نه در جاهليت ونه در اسلام، مگر اينکه بهدف خود رسيده است).

سپس (ياقوت حموى) صاحب کتاب (معجم البلدان) بعد از مدح وتعريف مردم خراسان به دنبال سخنان خود چنين مى گويد:

وقد طعن قوم فى أهل خراسان وزعموا أنهم بخلاء وهو بهت لهم، الى أن قال: ومن أين لغيرهم مثل محمد بن اسماعيل البخارى، ومسلم بن حجاج القشيرى وأبى عيسى الترمذى وأبى حامد الغزالى والحاکم النيسابورى وغيرهم من أهل الحديث والفقه).

گروهى ندانسته واز روى نادانى به عيبجويى مردم خراسان پرداخته ومى گويند آنها مردمانى پست وبخيل اند واين سخن بهتانى بزرگ به مردم خراسان است. در کجاى عالم مى توان يافت کسانى را که مانند مردم خراسان باشند وحال آنکه افرادى مانند (بخارى) و(قشيرى) و(ترمذى) و(غزالى)(9) و(حاکم نيشابوررى) دانشمندانى از اهل فقه وحديث از ميان آنها برخاسته اند).

نتيجه اى که از مجموع گفتار دو نويسنده بخصوص صاحب کتاب (معجم البلدان) بدست مى آيد اين است که:

اولا: منطقه ى خراسان بگفته ى (ياقوت حموى) در زمان (بلاذرى) متوفاى سال 279 هجرى بمراتب وسيعتر، بزرگتر، پهناورتر وپرجمعيت تر از زمان خود او بوده تا جائى که حتى بيشتر شهرهاى افغانستان وشوروى، (مانند بلخ وبخارا وسمرقند وجوزجان وقزاقستان وازبکستان وتاجيکستان وترکمنستان شوروى) همه ى آنها جزء سرزمين خراسان بوده است، ولى تقسيمات کشورى وادارى جديد، وزور وفشار وقلدرى دولتهاى قدرتمند وسهل انگارى زمامداران وقت باعث جدا شدن شهرهاى نامبرده از ايران گرديده است.

ثانيا: خراسان با مرکز قديم آن (طوس) از نظر تاريخى پيوسته جزء نقاط حساس ومرکزى ايران بحساب مى آمده وحتى امروز نيز جزء خاک ايران است ودر تعريف وتقسيم بندى (ياقوت حموى) و(بلاذرى) داخل، وبحال خود باقى است.

وثالثا: در روزگار گذشته (خراسان) چنان شهرت داشته که با لفظ (مشرق) برابر ومساوى بوده است تا جائى که (اعراب) ومسلمانان آن روز را بدين سرزمين پهناور نسبت داده وبه همه ى ايرانيان (خراسانيان) ويا مردم (خراسان) مى گفته اند.

دليل بر اين مدعا، همان گفتار اخير صاحب (معجم البلدان) است که: مى گويد: (سخن صحيح درباره ى حدود ومرز وبوم خراسان همانست که ما گفتيم) اما در عين حال پس از تعريف وتمجيد مردم خراسان بناگاه سخن خود را باز پس مى گيرد ومى گويد: عده اى ندانسته به عيب جوئى مردم خراسان پرداخته ومى گويند آنها مردمانى پست اند واين سخت بهتان بزرگى به مردم خراسان است.

آنگاه بلافاصله عده اى از دانشمندان بزرگ اهل سنت را مانند (بخارى) وعده اى ديگر نام مى برد وآنها را از اهل خراسان مى داند ومى گويد: کجا مى توانيد مانند اين دانشمندان از اهل فقه وحديث پيدا کنيد،! با آنکه بگفته ى (بلاذرى) شهر (بخارا) از سرزمين ما وراء النهر است نه از سرزمين خراسان، با اين وجود مى بينيد که (ياقوت حموى) باز بلاد ما وراء النهر را از سرزمين را از سرزمين خراسان دانسته و(بخارى) را از مردم خراسان معرفى مى کند.

از اينجا فهميده مى شود که نسبت دادن دانشمندانى چون بخارى وترمذى وامثال آنان به مردم (خراسان) با آنکه بخارى از اهل بخارا واز سرزمين ما وراء النهر است، بلحاظ همان شهرت وموقعيت حساس سرزمين خراسان بوده است که اعراب ومسلمانان در هر دوره وزمانى آن را مساوى با شرق، ويا (مشرق) مى دانسته اند، وگرنه هيچ دليل ديگرى در کار نبوده است.

بطور خلاصه: هم اکنون نيز استعمال لفظ (مشرق) و(خراسان) در مورد ايران در اصطلاح عرب حجاز وشام وعراق، شايع ورايج است، با اين تفاوت که لفظ (خريسان) که مراد از آن همان خراسان است در زبان عرب حجاز وروستا نشينان عراق مصطلح است، ونام مشرق در زبان مردم شام رواج دارد.

در هر حال: مشرق وخراسان، دو نام مترادفى است که از قديم الايام تاکنون على رغم نامگذارى جديد کشور ايران، استعمال مى شده وتاکنون هم، استعمال هر دو لفظ، يعنى: مشرق وخراسان، در زبان ساکنين حجاز ومردم عراق، رايج است واما غربيها، همانگونه که در وجه تسميه ى ايران متذکر شديم نام خراسان در نزد آنها آوازه وشهرتى ندارد بلکه آنها ايران را بنام (پارس) و(پرسا) يا (پرشيا) مى شناسند. والبته علت آنهم دورى آنها از اين منطقه مى باشد، ولذا آنها مناطق شرقى دنيا را به سه بخش - خاورميانه - خاوردور- خاورنزديک- تقسيم نموده ومناطقى را که در طرف شرق آنها واقع شده ونسبت به کشورهاى آنان نزديکتر بوده است بنام خاور نزديک ومناطقى را که نسبت به آنها بعد بيشتر داشته مانند، عربستان وشامات وعراق وايران بنام خاورميانه ومناطقى را هم که نسبت به آنها خيلى دورتر بوده است بنام خاور دور، نامگذارى کرده اند.

دليل ديگر:

مورد ديگرى که باز هم مى توان گفت: هر جا که در حديث وتاريخ نام خراسان به ميان آمده است مراد از آن، مطلق ايرانيان بوده اند، باز هم گفتار صاحب (معجم البلدان) درباره ى زمينه سازى انتقال دولت بنى اميه به بنى عباس است.

وى در اين باره چنين مى نويسد:

هنگامى که (محمد بن على بن عبد الله بن عباس) مى خواست دعوتگران خود را براى دعوت مردم به خلافت بنى عباس به سوى شهرها گسيل دارد، درباره ى مقاصد وتمايلاتى که در آن روز بر ولايات اسلام به پيروان خود چنين گفت:

اما مردم کوفه: وپيرامون آن همه شيعه ى على عليه السلام ودوستدار او وفرزندان اويند، ومردم بصره واطراف آن همه شيعه ى عثمان وهميشه خود را مظلوم مى دانند وعقيده دارند که بهتر اين است که بنده ى خدا مظلوم ومقتول باشد نه ظالم وقاتل، مردم جزيره يعنى: (موصل) در شمال عراق همه خارجى اند وعربهائى هستند که مانند عجمها زندگى مى کنند ومسلمانانى هستند که خوى نصارى دارند، اهل شام جز معاويه وطاعت بنى اميه وپيروى آل مروان وبغض وکينه ديرين ديگر چيزى نمى شناسند، واما مکه ومدينه (ابوبکر) و(عمر) بر آنها غلبه يافته اند. پس بر شما باد به (خراسان) به آنجا رو کنيد که مردم آنجا از نظر جمعيت فراوانتر واز نظر شجاعت ومردانگى دليرتر وپايدارترند، سينه هايى سالم ودلهائى پاک دارند که هوسها بدان راه نيافته وهمگى آماده ى پذيرش دعوت هستند، آنان سپاهيانى نيرومندند که بدنهائى سالم وجسمهائى درشت ومهيب وبازوهايى ستبر وسرهائى بزرگ وپرشور دارند وداراى ريش وسبيلى انبوه مى باشند.

صداهايشان هول انگيز وسخنان خشن وکلمات گويا ورسايشان از اجسام نيرومندشان سرچشمه مى گيرد، گوئى چنان مى بينيم که چراغ نوربخش جهان از خراسان روشن شده وطومار زندگى بنى اميه را درهم مى پيچد، من به خراسان که مطلع نور جهان است خوش بينم.

صاحب کتاب (معجم البلدان) در قسمت ديگرى از سخنان خود که درباره ى خراسان آورده است، عقيده ى محمد بن على بن عبد الله بن عباس را از زبان يکى از دعوتگران آل عباس بنام (قحطبه بن شبيب) اينگونه بازگو مى کند که قحطبه گفت:

محمد بن على درباره ى دعوت مردم خراسان به من چنين گفت:

خداوند امتناع دارد از اينکه دوستان وپيروان ما جز اهل خراسان باشند وما (عباسيان) به پيروزى نمى رسيم مگر بوسيله ى اهل خراسان وآنان نيز به پيروزى دست نمى يابند مگر بوسيله ى ما عباسيان آگاه باش که از خراسان هفتاد هزار قهرمان وجنگجوى مشهور خارج مى شود که دلهاى آنان همچون پاره هاى آهن است.

از ويژگيها وخصوصيات اين مردم آنستکه: نامهايشان کنيه است (مانند ابو الحسن، ابو على، ابو ريحان) وشهرت ونسبشان به نام شهرهايشان است (مانند خراسانى شيرازى، گلپايگانى وامثال اينها) آنان دلير مردانى هستند که پيوسته در جنگها فاتح وغالبند وسلطنت بنى اميه را درهم مى پيچند وحکومت را چون عروس زينت داده وآرايش کرده در اختيار ما قرار مى دهند.(10)

بازهم شاهد ديگر:

در اينجا مناسب است بازهم شاهد ديگرى ذکر کنيم که دلالت مى کند که مقصود از هر دو لفظ (مشرق وخراسان) کشور اسلامى ايران است، وهر يک از اين دو کلمه، مفسر ومبين کلمه ى ديگرى است وآنگاه به نقل حديثى از امير مؤمنان عليه السلام که درباره ى حدود مرز وبوم سرزمين خراسان رسيده ومؤيد گفتار ما درباره ى نام سرزمين خراسان است بپردازيم، تا بر خواننده ى گرامى معلوم شود آنچه را که نگارنده در تفسير وتبين کلمه ى (خراسان) وموقعيت جغرافيائى اين منطقه ى حساس آورده است، سخنى به گزاف نگفته است. على اکبر دهخدا در کتاب (لغتنامه) پيرامون کلمه ى خراسان وتفسير وتبيين آن، چنين مى نويسد:

(خراسان: مشرق است که در مقابل مغرب باشد. در اساطير قديم ما نام شهرها را غالبا نام شخص سازنده ى آن مى شمردند. ومستوفى آرد: خراسان،پسر عالم، وعالم پسر سام است، وعراق، پسر خراسان مى باشد.

خراسان: در زبان قديم فارسى به معنى خاور زمين، يعنى مشرق زمين است.

اين اسم در اوائل قرون وسطى به طور کلى بر تمام ايالت اسلامى که در سمت خاور کوير لوت تا کوههاى هند واقع بود اطلاق مى گرديد. وبه اين ترتيب تمام بلاد ما وراء النهر را در شمال خاورى به استثناى سيستان وقهستان در جنوب شامل مى شد.

حدود خارجى خراسان، در آسياى وسطى بيابان چين وپامير، واز سمت هند، جبال هندوکش بود. ولى بعدها اين حدود هم دقيقتر وهم کوچکتر گرديد، تا آنجا که مى توان گفت: خراسان که يکى از ايالات ايران در قرون وسطى بود از سمت شمال خاورى از رود جيحون به آن طرف را شامل نمى شد، ولى همچنان تمام ارتفاعات ماوراء (هرات) که اکنون قسمت شمال باخترى افغانستان است، دربرداشت. مع الوصف: بلادى که در منطقه ى علياى رود جيحون، يعنى: در ناحيه ى (پامير) واقع بودند در نزد اعراب قرون وسطى جزء خراسان، يعنى: داخل در حدود آن ايالت محسوب مى شدند.

ايالت خراسان در دوره ى اعراب، يعنى: در قرون وسطى، به چهار قسمت، يعنى چهار ربع تقسيم مى گرديد، وهر ربع به نام يکى از چهار شهر بزرگى که در زمانهاى مختلف کرسى آن ربع يا کرسى تمام ايالت محسوب مى شد واقع گرديدند که اين چهار شهر بزرگ عبارت بودند از: نيشابور، ومرو، وهرات، وبلخ.

پس از فتوحات اول اسلامى، کرسى ايالت خراسان، مرو وبلخ بود. ولى بعدها امراء سلسله ى طاهريان، مرکز فرمانروائى خود را به ناحيه ى باختر برده ونيشابور را که شهر مهمى در غربى ترين قسمتهاى چهارگانه بود مرکز امارت خويش قرار دادند.

آنچه در فوق گذشت وضع خراسان به گذشته بوده است. واما پس از جنگ (هرات) به سال 1249 هجرى قمرى، خراسان به دو قسمت تجزيه شد. قسمتى که در مغرب (هريرود) واقع بود جزء ايران، وقسمت ديگرى به افغانستان ضميمه گرديد.

ناگفته نماند که علاوه بر آنچه در بالا درباره ى خراسان گفته شد، در پاورقى کتاب لغتنامه نيز در همان صفحه، پس از آنکه مى گويد: منظور از خراسان، مشرق است، اين چند بيت شعر را نيز در تفسير وتبيين کلمه ى خراسان آورده است.

خوشا جايا بر وبوم خراسان

زبان پهلوى هر کو شناسد

خور آسان را بود معنى خور آيان

 

در وباش وجهان را ميخور آسان

خراسان آن بود کز وى خور آمد

کجا از وى خور آيد، سوى ايران

آنگاه پس از نقل اين اشعار، باز هم نوشته است:

(خراسان، تفسيره، المشرق).

يعنى: خراسان، به معنى مشرق زمين است.

پاورقى:‌


(1) نهايه، البدايه والنهايه ج 2، ص 42 ط - رياض.
(2) (الاشاعه) ص 114، طبع مصر.
(3) عقد الدرر، ص 125 وسنن ابن ماجه، ج 2، حديث 4088.
(4) الحاوى للفتاوى ج 2، ص 63 والملاحم والفتن ص 53، عقد الدرر ص 126-125 وکنز العمال ج 14، ص 261.
(5) مفردات راغب، ولسان العرب، ماده (شرق) وفرهنگ عميد.
(6) جغرافياى کامل جهان ص 161، چاپ سال 1361- انتشارات بنياد.
(7) براى اطلاع بيشتر به (تاريخ ايران قديم) تأليف حسين پيرنيا (مشير الدوله سابق) چاپ سال 1310 وجغرافياى مفصل ايران ج 1، ص 42، 41 تأليف دکتر ربيع ربيعى چاپ سال 1361 مراجعه فرمائيد.
(8) جغرافياى کامل جهان ص 123.
(9) معجم البلدان ج 2، ص 353 ماده (خراسان) ط - بيروت.
(10) معجم البلدان ج 2، ص 353، ماده (خراسان) ط- بيروت.
(11) لغتنامه ى دهخدا، ماده ى (خراسان) به نقل از: برهان قاطع، فرهنگ جهانگيرى، تاريخ گزيده، سرزمينهاى خلافت شرقى، معجم البلدان ومفاتيح العلوم خوارزمى.