زمينه سازان انقلاب جهانى حضرت مهدى عليه السلام

سيد أسد الله هاشمى شهيدى

- ۱ -


با توجه به اينکه: وفات شاه نعمت الله ولى، بفرموده ى مرحوم حاج شيخ آغا بزرگ طهرانى تغمده الله برحمته در کتاب (الذريعه) در سال 834 هجرى بوده است، واز آن روز تاکنون مدت 588 سال مى گذرد در حالى که هنوز از وجود ناصر الدين شاه ومظفر الدين شاه واحمد شاه ورضا خان وپسرش، اثر وآثارى نبوده است اين اشعار بسيار حائز اهميت است واز اينکه وى حتى نام پادشاهان ايران ومدت سلطنت آنان را نيز تعيين کرده است معلوم مى شود که وى مدارک ومآخذى از اخبار وآثار اهل بيت عليهم السلام در اختيار داشته است که متأسفانه اين مدارک بدست ما نرسيده است.(1)

4- ناظم الاسلام کرمانى در کتاب (علائم الظهور) که در سال 1329 هجرى قمرى، يعنى: حدود 78 سال پيش به چاپ رسيده است، ضمن علائم چندى که براى ظهور مبارک حضرت ولى عصر -عجل الله تعالى فرجه الشريف - برشمرده است، مطالبى را در صفحه ى 114 تحت عنوان: (سلاطين عجم) نقل کرده است که چون بيانگر وقوع شگفت انگيزترين حادثه ى تاريخ دوره ى معاصر ايران، وواژگونى تاج وتخت سلطنت در اين کشور، وپناه بردن شاه ايران به دولتهاى کفر وکشورهاى غربى، ونهضت اسلامى مردم ايران، وپيروزى انقلاب اسلامى در 22 بهمن سال 1357 شمسى است، لذا آنرا براى مزيد استحضار خوانندگان گرامى در اينجا نقل مى کنيم.

وى در کتاب (علائم الظهور) صفحه ى 114 ضمن برشمردن برخى از علائم درباره ى (سلاطين عجم) چنين مى نويسد:

(ديگر از علائم، خارج شدن سلطان عجم است از ايران).

(ديگر خارج شدن سلاطين عجم است از شأن، ووقار وزى خود).

(ديگر پناه بردن سلطان اسلام است به کفار).

(ديگر عزل پادشاه اسلام است از سلطنت).

(ودر (مجمع النورين) گفته است: از جمله ى، علائم عزل پادشاه اسلام است، ونصب آن اولا، وعزل آن ثانيا، ونصب آن ثالثا).(2)

هر چند علائمى که ناظم الاسلام کرمانى در مورد (عزل) وخارج شدن بعضى از سلاطين ايران از اين کشور، وپناهنده شدن آنها به دولتهاى کفر ذکر کرده است، کمى پيچيده ومبهم است، وبخوبى معلوم نمى شود که منظور از اين پادشاهان که از ايران خارج مى شوند ويا از سلطنت معزول مى گردند چه کسانى هستند؟ ولى با توجه به قرائنى که ذکر نموديم، وقرائنى که در مجموعه ى خود علائم مذکور وبعضى از احاديث ديده مى شود، بالاخره اين معنا بخوبى روشن مى شود که اگر پادشاهى در ايران از سلطنت معزول گرديد واز ايران خارج شد وبه دولتهاى کفر پناه برد، بى ترديد خروج چنين پادشاهى از ايران از جمله ى علائم مزبور، محسوب مى شود.

ضمنا ناگفته نماند که از بعضى قرائنى که ذکر نموديم چنين استفاده مى شود که: آخرين پادشاهى که در ايران از سلطنت معزول گرديد وبه دنبال آن سيدى از نوادگان اهل بيت عليهم السلام زمام امور اداره ى کشور را به دست گرفت، اين علامت، از علائم قريب بظهور است.(3)

5- نوستر آداموس، مشهورترين غيبگوى تاريخ که انقلاب کبير فرانسه ظهور ناپلئون وهيتلر وسرنوشت آنها وبسيارى از وقايع مهم تاريخ عصر ما را در حدود 400 سال قبل پيش بينى کرده است، به طور استثناء چند پيشگوئى در رابطه با حوادث ايران وعراق دارد که چون مربوط به وقايع اين دوران است آن را نيز به عنوان شاهد در اينجا مى آوريم.

(انقلاب، جنگ وگرسنگى ايران را فرا مى گيرد، تعصب وهيجان مذهبى شاه را به زانو درمى آورد، وپايان کار او در فرانسه آغاز مى شود که يک مرد روحانى به آنجا هجرت کرده است).

(شاه به علت ناچيز شمردن دشمن مقاومت نمى کند، وبعد بکار بردن اسلحه را زيان بخش مى داند زيرا به فکر پسرش مى باشد وسرانجام ايران به دست روحانيون مى افتد).(4)

در کتاب (پيشگوئيهاى نوستر آداموس) ترجمه وپژوهش پوران فرخ زاد، پيشگوئى مذکور با اين عبارات آمده است:

(باران، خشک سالى وجنگ در پرشيا (5) متوقف نخواهد شد از زيادى اعتماد، به خود سالار خيانت خواهد شد کنش هائى که در فرانسه آغاز شده است در همانجا، پايان خواهد گرفت پيمانى پنهانى، براى نابودى يک نفر بسته مى شود).

پدر، در آرزوى تأثيرگذارى بر پسر خود، با نجابت تمام، آن کنشى را مرتکب خواهد شد که زمانى مغ ها در (پرشيا) انجام مى دادند).(6)

سپس در تفسير قسمت اول پيشگوئى چنين آمده است:

(اين يکى از دو بيتيهاى شگفت انگيز نوستر آداموس است که به گونه اى حيرت آور در مورد شاه ايران صدق مى کند. شاهى که از سوى مخالفانش در فرانسه، سرنگون شد).

جالب توجه آنکه: نوستر آداموس در ضمن پيشگوئى هاى خود که براى کل جهان پيش بينى کرده است در يک پيشگوئى ديگر حتى از ظهور (رضا خان) ووقوع جنگ در ايران نيز خبر داده است که چون تحقق يافته واز وقايع دوران گذشته به حساب مى آيد ما عين آن پيشگوئى وتفسير آن را از کتاب (نوستر آداموس) نوشته ى م- ب ادوارد، ترجمه ى آقاى عنايت الله شکيباپور جهت استحضار خوانندگان در اين جا مى آوريم.

عين عبارت آداموس در رابطه با ظهور رضا خان چنين است:

(آن قوى هيکلى که از کشور جنگل به ايران مى رود، با دو قيچى باز خرابى ها را اصلاح وبه کشور ساتراب مى رساند. اما آن شاهزاده خانمى که با گرگ ازدواج کرده بعد به خواستگارى او مى رود، مرد قوى را ناتوان در ريگهاى سوزان مى خواباند).

در تفسير اين پيشگوئى چنين آمده است:

(اين پيشگوئى را نوستر آداموس به طور استثناء راجع به ايران - پيش بيني- کرده وظهور رضا شاه... را با آن ترتيبى که ديده ايم خبر مى دهد.

مرد قوى هيکل عبارت از مردى با اراده است که از کشور جنگل يعنى: کشورى که مستور از جنگل است مى آيد، واين محل را مى توان (به) مازندران تعبير کرد.

در مصرع دوم: با دو قيچى باز، بطورى که قبلا گفتيم: اشارات نوستر آداموس روى اعداد رومى است.

دو قيچى باز، دو عدد (-) يعنى: 10 را نشان مى دهد، يعنى: در مدت 20 سال خرابيها را اصلاح وآنرا به قدرت کشور ساتراب، يعنى: - (کشورهاى مقتدر قديم) مى رساند.

در مصرع سوم: اما آن شاهزاده خانم که با گرگ ازدواج کرده بود، يعنى: دولت انگلستان که با دولت روسيه ى شوروى اتحاد کرده بود، به خواستگارى او مى رود، يعنى: براى ديدار او مى رود. وچنانکه ديديم در جنگ بين المللى دوم سربازان روس وانگليس از شمال وجنوب به خاک ايران تجاوز کردند.

وبالاخره در مصرع سوم سرانجام کار او را بيان کرده مى گويد:

آن مرد قوى هيکل را در ريگهاى سوزان- يعنى: در کشورهاى گرمسير که مى توان آنرا به (جزيره ى موريس) وژهانسبورک تعبير کرده، مى خواباند).

در رابطه با وقوع جنگ در ايران نيز چنين مى گويد:

(اما از خاک ساتراب بوى زننده اى شنيده مى شود. خرابيهاى زياد را آن بوى بد باعث مى شود خرابيها با خون وآتش از آسمان مى بارد، در روزى که عددش مانند گردش پنجم است).

در تفسير اين پيشگوئى نيز چنين آمده است:

در اينجا نيز خبر انجام کار کشور ايران را داده ومى گويد که: خاک ساتراب يعنى (کشور) ايران (نيز) به واسطه ى بوى زننده که بدون شک موضوع نفت اوست رو به خرابى رفته، خونريزى وجنگها وپيکارهاى زياد آن کشور را فرسوده مى سازد، ودر يک تاريخ معين (که) (عددش با گردش پنجم است)، از گرفتاريها نجات پيدا مى کند.

وبه نظر ما مقصود نوستر آداموس از ذکر عدد گردش پنجم، گردش سيارات منظومه ى شمسى است که سياره ى پنجم يعنى: مشترى، در 12 سال حرکت انتقالى خود را طى مى کند شايد بعد از اين مدت گرفتاريهاى داخلى پايان يابد، وروى هم رفته چون اين قسمت از پيشگوئى تاريک ومبهم است نمى توان از محاسبه ى (دقيق) آن به نتيجه مثبتى رسيد).(7)

نکته ى شگفت آور اينکه: در ضمن پيشگوئيهاى نوستر آداموس که در يک پيشگوئى ديگر راجع به عراق آمده است به نقش مردى گمنام وبى اصل ونسب که از سرزمين عراق برمى خيزد ودنيا را به وحشت مى افکند نيز اشاره شده است.

عين عبارت آداموس در رابطه با عراق چنين است:

(آن مرد که بى توان، نادل پسند وگمنام است، وارد شده، وبر (مسوپوتاميا)(8) خودسالارانه حکومت خواهد راند. تمامى دوستان به دست زن زانيه ساخته مى شوند. ديدگاه آن سرزمين وحشت آلوده وسياه است).(9)

در اينجا لازم است اين نکته را ياد آور شويم که در روايات اسلامى نيز به خروج مردى گمنام، بى اصل ونسب وزنازاده که از سرزمين عراق برمى خيزد اشاره شده است.(10)

آنچه تا اينجا گفته شد فشرده ى بعضى اخبار وشواهد وقرائنى بود که آنها را در رابطه با وقوع حوادث فوق العاده در عراق وايران آورديم.

واينک براى اينکه شما خواننده ى عزيز حقيقت گفته هاى ما را بخصوص درباره ى سقوط رژيم سلطنتى در عراق به روشنى دريابيد، مطلبى را که در رابطه با جغرافياى تاريخى عراق مى آوريم وقسمتى را از کتاب (جغرافياى کامل جهان) نقل نموده وقسمت ديگرى را با اتکاء به برخى از روايات وشنيدنيهاى خود بر آن افزوده ايم به دقت بخوانيد تا صدق آنچه گفته شد بيش از پيش برايتان آشکار گردد.

جغرافياى تاريخى عراق

سرزمين عراق از نخستين مراکز ايجاد تمدن بشرى است وبه اين سبب پيوسته مورد اختلاف بين ممالک بزرگ جهان بوده است واز جمله عراق، قرنها جزء ايران بود.در دوران امپراطورى اسلامى، عراق مرکز خلفاى عباسى بود و(بغداد) پايتخت عباسيان محسوب مى شد، سپس عراق به تصرف امپراطورى (عثمانى) درآمد.

بعد از شکست عثمانى در پايان جنگ بين الملل اول سرزمين عراق زير نظر دولت انگلستان قرار گرفت ودر سال 1933 ميلادى مستقل شد، وبا سلطنت امير فيصل، رژيم سلطنتى در آن کشور برقرار شد.

رژيم سلطنتى عراق در زمان ملک فيصل دوم در روز 14 ژونيه 1958 ميلادى به جمهورى مبدل گشت، ويکى از گردانندگان کودتا عليه رژيم سلطنتى، بنام عبدالکريم قاسم (که سمت رياست وفرماندهى قسمتى از لشکر عراق را به عهده داشت وتوسط عبد الاله براى جنگ با سوريه با ارتشى منظم ومجهز اعزام شده بود برگشت، وعليه دولت کودتا کرد وپس از اجراى نقشه ى کودتا) به رياست جمهورى رسيد.

وى که مردى بى دين بود واز آئين ومذهب بهره اى نداشت سرمنشأ همه ى بدبختيها وگرفتارى ها وکشتارهاى فجيع بود، وبا روى کار آمدن خود به همه ى احزاب سياسى وبخصوص کمونيستها در عراق اجازه فعاليت داد وبه اصطلاح همه نوع آزادى به ارمغان آورد وموجبات اختلاف وتفرقه ودو دستگى را در بين مسلمانان فراهم نمود وسبب شورش اکراد در شمال عراق، وکشمکشها ودرگيريهاى لفظى با کويت، ودامن زدن به آتش فتنه وفساد واختلافات وجنگ روانى با (ايران) گرديد.

پس از او (عبد السلام عارف) دوست ورفيق کودتاگرش که از نظر مذهب اهل تسنن به اصطلاح مردى ديندار ومتعصب، وفردى ناصبى واز دشمنان سرسخت اهل بيت عليهم السلام بود، بر عليه وى بپا خواست وبا يک کودتا رژيم فاسد وديکتاتورى وى را که مى گفت (انا اقوى من الحديد) من از آهن سخت تر ومحکمترم، سرنگون ساخت وخود به رياست جمهورى رسيد وى نسبت به مقام شامخ ولايت آن چنان متعصب وکينه توز بود، تا جائيکه وقتى به بصره آمد وبراى مردم سخنرانى کرد، در سخنرانى خود خطاب به مردم بصره گفت: اى مردم بصره على عليه السلام به شما گفت: (يا اشباه الرجال ولا رجال) وانا اقول: (انتم الرجال) يعنى: اى کسانى که به مردان شباهت داريد ولى مرد نيستيد، من به شما مى گويم: شما مرد هستيد!!

آرى: پس از اين سخنرانى تاريخى طولى نکشيد واز بصره بيرون نيامد که بر اثر اين جسارت آشکار، در اثر سانحه ى هوائى، در هنگام پرواز هواپيماى حامل وى ويارانش در هوا آتش گرفت واو در ميان شعله هاى آتش در اين دنيا قبل از آتش آخرت سوخت وخاکستر گرديد، ومردم مسلمان بصره درباره اش گفتند: (صعد لحم نزل فحم) يعنى: گوشت بالا رفت وذغال پايين آمد!!

پس از (عبد السلام عارف) برادرش، عبد الرحمن عارف روى کار آمد، وبعد از او (ژنرال) احمد حسن البکر با يک کودتا برياست جمهورى رسيد وعبد الرحمان عارف از عراق تبعيد شد.

در حال حاضر: که سال 1422 هجرى قمرى است، طاغوت اشرار، سکرتير حزب بعث افلقى، منادى اشتراکيت، آتش افروز جنگ عليه جمهورى اسلامى ايران، وسردار قادسيه ى خيالى مدت چندين سال است که با زور سرنيزه وفشار وقلدرى وکمک بى دريغ اجانب، با برنامه هاى از پيش تعيين شده، ونقشه هاى استعمارى، بر جان ومال وناموس مردم مسلمان عراق حکومت مى کند تا روزى که اجل او نيز بسر آمده وپرونده ى ننگين ونامبارکش همراه با دستياران اوباش وپليدش چون ديگر همکاران قبلى دوزخيش، بسته ومختوم گردد.

رويدادهاى ديگر عراق

در اينجا بى مناسبت نيست به اين نکته اشاره کنيم که حوادث رقت بار ووحشتناکى که مطابق بسيارى از روايات در سرزمين فلاکت بار عراق ما قبل از ظهور روى مى دهد وبسيارى از آنها در صفحات کتابهاى پيشينيان ودر خلال روايات وارده از اهل بيت عليهم السلام منعکس شده است تنها به حوادث مرگبارى که در چند صفحه ى قبل ذکر نموديم اختصاص ندارد، بلکه اينگونه حوادث وپيشامدها پيوسته قبل از ظهور در عراق وبغداد تکرار مى شود وهر چند مدتى يکبار فتنه وآشوبى بپا مى شود وگروهى بر سر کار مى آيند وعده اى بکام مرگ مى افتند، وهمه ى اينها حاکى از تسلط بيگانگان وچشمداشت اجانب بر مال ومنال مردم مسلمان اين سرزمين است.

واينک به چند نمونه از احاديث فراوانى که در زمينه ى بروز برخى از حوادث ناخوش آيند در عراق از ائمه ى معصومين عليهم السلام رسيده است اشاره مى کنيم.

1- مرحوم سيد بن طاووس عليه الرحمه در کتاب (الملاحم والفتن) حديثى را در مورد فتنه وآشوبهائى که سراسر سرزمين عراق را فرامى گيرد، بدين صورت از رسول خدا صلى الله عليه وآله نقل کرده است:

(قال رسول الله صلى الله عليه وآله لتأتينکم بعدى أربع فتن، الأولى يستحل فيها الدماء، والثانية يستحل فيها الدماء والأموال، والثالثة يستحل فيها الدماء والأموال والفروج والرابعة صماء عمياء مطبقة، تمور مور السفينة فى البحر، حتى لا يجد أحد من الناس ملجأ، تطير بالشام وتغشى العراق، وتخبط الجزيرة يدها ورجلها، يعرک الأنام فيها البلاء عرک الأديم، لا يستطيع من الناس يقول فيها مه... مه لا ترفعونها من ناحية الا انفتقت من ناحية أخرى).(11)

رسول خدا صلى الله عليه وآله فرمود: بعد از من چهار فتنه به شما روى مى آورد، در فتنه اول ريختن خونها حلال مى شود، در فتنه دوم ريختن خونها وغصب اموال حلال مى شود، در فتنه سوم، ريختن خونها وغصب اموال وناموس مردم حلال مى شود، وفتنه ى چهارم فتنه اى است شديد وتاريک که مانند حرکت کشتى در دريا حرکت مى کند وهمه جا را مى پوشاند بطورى که هيچکس از مردم از شر آن ملجأ وپناهى نخواهند داشت، از سرزمين (شام) آغاز مى شود وعراق را فرامى گيرد و(جزيره)(12) را با دست وپاى خود مى کوبد. در آن فتنه مردم همانند پوستى که دباغى شده باشد دچار بلا مى شوند ودر آن موقع احدى از مردم قدرت ندارد که (به فتنه انگيزها) بگويد: بس است، از هر ناحيه اى که آن فتنه را رفع کنند از ناحيه ى ديگرى سر بيرون مى آورد.

2- ابن ابى الحديد معتزلى در شرح (نهج البلاغه) در مورد ويرانى عراق، پس از بناء بغداد ورفت وآمد خارجيان در آنجا وروى کار آمدن گروهى اراذل واوباش، در خطبه اى از امير المؤمنين عليه السلام چنين آمده است که: على عليه السلام پس از انجام جنگ نهروان خطبه اى خواند وبرخى از فتنه وآشوبهاى آخر الزمان را گوشزد نمود وخطاب بمردم (عراق) چنين فرمود:

هرگاه ناجنسان با شما آميخته شدند و(انباط) يعنى: گروهى صحرا نشين که در صحراى عراق سکونت داشتند بر شما مردم مستولى وچيره شدند ويران شدن عراق نزديک مى گردد وآن در وقتى است که در عراق شهرى بنام بغداد که داراى بناهاى محکم وباغها وجويها است بنا شود.

پس هرگاه در آن شهر اجناس گران شود وکاخها سرافراشته گردد وتبهکاران وفاسقان در آن حکمرانى کنند واندوه وبلا سخت شود ومردمان پست وآشوب طلب بخود ببالند فرو رفتن آن بيابان نزديک گردد وگريختن وآواره شدن خوش باشد، ولى پيش از آواره گشتن مردم سختيهائى پديد آيد که کودکان از آنها پير، پيران هلاک وزبان آوران گنک وخردمندان حيران شوند ومردم، کيفر کردار خود را بواسطه ى شمشيرهاى از نيام کشيده به زوى ببينند در حالى که پيش از آن زندگى، در خوشى بودند وبا رفاه وراحتى زندگى مى کردند. پس آن زمان چه مصيبتى است، چه بلاى سختى که چيزى را فروگذار نمى کند، چه گريه هاى طولانى چه مصيبتها وچه ناله ها وچه فريادهاى سخت که پديدار خواهد گشت ودر آن حوادث کار خدا واقع خواهد شد وآن شدنى است.

پس اى فرزند نکو بانوى برگزيده از کنيزان (اى مهدى موعود) تا کى در انتظار تو باشند، مژده بادت به يارى نزديک از پروردگار مهربان.

آگاه باشيد: پس واى بر متکبران، هنگام درو کردن، دروگران، وکشته شدن فاسقان، که خداوند صاحب عرش با عظمت را عاصى شده واز فرمان او سر برتافته اند. اى پدر ومادرم به فداى گروهى اندک(13) که نام آنان در زمين مجهول وظهورشان در آن زمان نزديک است.

اگر مى خواستم شما را به آنچه مى آيد ومى شود، از حوادث روزگار ومصيبتهاى زمان وبلاها ودشواريهائى که در هر ساعتى واقع مى شود خبر مى دادم ولکن آنرا به محرم رازى مى گويم ومى سپرم که رازدان باشد، چون بر شما بيمناکم وشما را در نظر دارم ومى دانم آنچه هست وبلائى که همگان را فرامى گيرد در پيش است.

اين بلاى عمومى در وقتى است که بدکاران از فرمان حق سرپيچى کنند وفرومايگان گمراه اطاعت شوند، آنگاه است که هنگام مرگ وهلاکت است وآنگاه است که هنگام برگشت کارتان وگسستن اصلتان وپراکندگى الفت وجمع شماست. وآن در وقتى است که گناه در ميان شما ظاهر شود وکردار زشت وناروا در ميان اجتماع گسترش يابد وآنگاه است که شمشير زدن در ميدان کارزار بر اهل ايمان آسان تر از تحصيل يک درهم حلال است.

آنگاه است که زندگى جز به معصيت خداوند ميسر نمى شود آن وقت است که مست مى شويد بدون باده نوشيدن وسوگند مى خوريد بدون آنکه نيازى بدان داشته باشيد وستم مى کنيد بدون اينکه بهره اى ببريد ودروغ مى گوئيد بدون اينکه ناچار باشيد؛ آنگاه است که به کردار زشت وناروا خوش وخندان مى شويد ودر انجام گناه از هم پيشى مى گيريد وگفتارتان بهتان وسخنانتان دروغ وناسزا وکردارتان فريبندگى است.

(فعند ذلک لا تأمنون البيات، فياله من بيات ما أشد ظلمته ومن صائح ما أفظع صوته، ذلک بيات لا ينمى صاحبه، فعند ذلک تقتلون، وبأنواع البلاء تضربون وبالسيف تحصدون والى النار تصيرون ويعضکم البلاء کما يعض الغارب القتب).

آرى: در آن وقت است که تأمين جانى نداريد که شب را به راحتى وآسودگى بياسائيد، چه شبهايى چه شبيخون سياهى وچه نعره کشنده اى که نعره اش بس ناهنجار است آن شبيخونى است که صاحبش کارش سامان نگيرد. پس آنگاه است که کشتار مى شويد وبه بلاهاى گوناگون گرفتار مى گرديد، وبا شمشير درو مى شويد وبسوى آتش مى رويد وبلاها همچون جل وپالانى که پشت ستور را مى گزد شماها را خواهد گزيد.

اى شگفتا! وسراسر شگفتى در بين ماه جمادى ورجب، از فراهم آمدن پراکنده ها ودرو شدن روئيده ها، وفريادهائى پس از فريادها. سپس فرمود: قضاى الهى گذشته، قضاى الهى گذشته (وآنچه بايد بشود واقع خواهد شد وراه گريزى نخواهد بود).(14)

اگر در اين جمله از فرمايش حضرت دقت کنيد که درباره ى بغداد فرموده است: (آن وقت است که تأمين جانى نداريد، چه شبهاى سياهى وچه نعره کشنده اى که نعره اش ناهنجار است)، بسيارى از چيزها برايتان روشن خواهد شد.

3- مرحوم علامه ى مجلسى اعلى الله مقامه در کتاب (بحار الانوار) درباره ى برخى از حوادث ناگوارى که قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام در عراق وبخصوص در کوفه وحوالى آن روى مى دهد، در حديثى از ابو حمزه ى ثمالى از امام باقر عليه السلام چنين روايت کرده است:

ابو حمزه گويد: از حضرت امام محمد باقر عليه السلام شنيدم که فرمود:

هرگاه از اختلافات داخلى شام با خبر شديد از شام بايد گريخت وبه جاى ديگر رفت، زيرا در آنجا کشت وکشتار وفتنه وآشوب خواهد بود. عرض کردم: به کدام شهر فرار کنيم؟ فرمود: به مکه، زيرا مکه در آن روز بهترين جايى است که مردم از هر سو به آن پناهنده مى شوند. عرض کردم: کوفه به نظرتان چطور است؟ فرمود: کوفه؟! مردم در کوفه چه چيزها خواهند ديد، در آنجا مردان بسيارى کشته مى شوند مگر کسى که اهل شام باشد، ولى واى بر کسانى که در اطراف کوفه باشند که چقدر اذيت وآزار به آنها خواهد رسيد. مردان وزنان بسيارى اسير مى شوند، وآسوده ترين مردم کسانى هستند که در آن موقع بتوانند از رود فرات عبور کنند ويا اصلا در آنجا نباشند.

(قلت: فما ترى فى سکان سوادها؟

فقال بيده يعنى لا،

ثم قال: الخروج منها خير من المقام فيها،

قلت: کم يکون ذلک؟

قال: ساعة واحدة من نهار

قلت: ما حال من يؤخذ منهم؟

قال: ليس عليهم بأس، أما انهم سينقذهم أقوام مالهم عند أهل الکوفة قدر، أما لا يجوزون بهم الکوفة).

عرض کردم: ساکنين سواد کوفه را چگونه مى بينيد؟

با دست مبارک خود اشاره فرمود که خطرى به آنها نمى رسد،

سپس فرمود: بيرون رفتن از آنجا بهتر از ماندن در آنجاست.

عرض کردم: اين واقعه چه مقدار طول مى کشد؟

فرمود: در يک ساعت از روز- مقدارى از زمان -

عرض کردم: کسانى که گرفتار مى شوند چه حالى دارند؟

فرمود: بر آنها باکى نيست، زيرا به زودى گروهى که در نزد اهل کوفه ارزشى ندارند آنها را نجات مى دهند، آگاه باش که آنها را به جاى ديگر نمى برند).(15)

مقصود از اين (گروه) که در نزد اهل کوفه ارزشى ندارند، شيعيان ايرانى، وسپاهيان جناب سيد خراسانى است که آنان را دنبال مى نمايند وتمامى آنها را تار ومار ونابود مى سازند.

آرى سپاه از جان گذشته ى سيد خراسانى فرامى رسد وضربتى حساس وسرنوشت ساز بر سپاه مهاجم سفيانى وارد مى آورند وهمه ى اسيران وغنائم جنگى را از دست آنها مى گيرند وآنان را آزاد مى کنند. اينها همان کسانى هستند که در اصطلاح امروز به نام پا برهنه هاى شيعيان ناميده مى شوند واينها همانهائى هستند که اشراف کوفه براى آنها هيچ ارج وقيمتى قائل نيستند ولى آنان ضربت نهائى را بر پيکر سپاه جنايت پيشه ى سفيانى در کوفه وارد مى آورند.

4- مرحوم سيد بن طاووس در کتاب (الملاحم والفتن) در مورد برخى از علامات ظهور حضرت صاحب الامر عليه السلام روايتى را از حضرت زين العابدين عليه السلام بدين بصورت نقل کرده است:

(وروى أن مولانا زين العابدين على بن الحسين عليهما السلام وقف على نجف الکوفة يوم وروده جامع الکوفة بعد ما صلى فيه وقال: هى هى يا نجف، ثم بکى وقال يا لها من طامة، فسئل عن ذلک فقال: اذا ملأنجفکم السيل والمطر وظهرت النار بالحجاز فى الأحجار والمدر وملکت بغداد الترک والتتر، فتوقعوا ظهور القائم المنتظر).(16)

روايت شده است که مولاى ما زين العابدين حضرت على بن الحسين عليه السلام روزى که وارد مسجد جامع کوفه شد پس از آنکه در آنجا نماز خواند، در پشت کوفه ايستاد وفرمود: آرى همين است، همين است اى نجف. سپس گريه کرد وفرمود: چه بلا ومصيبت بزرگى که به نجف رو خواهد کرد!! سؤال کردند چه بلائى به نجف رو مى کند؟! فرمود: موقعى که نجف را سيل وباران پر کند ودر حجاز آتشى ظاهر شود که سنگ وکلوخها را بسوزاند وقوم (تاتار) وترک، بغداد را مالک شوند منتظر ظهور قائم آل محمد صلى الله عليه وآله باشيد.

در اين حديث شريف چنانکه ملاحظه مى شود به چهار علامت از علامتهاى ظهور حضرت قائم عليه السلام اشاره شده است:

1- بلاى بزرگى که دامنگير اهل نجف مى شود.

2- سيل وبارانى که نجف را فراگيرد.

3- آتشى که دچار سنگ وکلوخ سرزمين حجاز گردد.

4- قومى از (تتار) ويا ترک که (بغداد) را مالک شوند.

ولى ظاهرا مقصود از سيل که در حديث آمده است، آب وباران نيست زيرا چنانکه در احاديث بعدى خواهد آمد، اين سيل به عذابى خانمانسوز وجنگى ويرانگر تفسير شده است.

واما (تتار) بطوريکه در (فرهنگ عميد) مى نويسد: نامى است که سابقا در مغرب به قوم (مغول) اطلاق مى شده ونام برخى از طوايف ساکن روسيه ى (شوروى) مى باشند. وبنابراين، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل واما ترک که در بعضى از نسخه ها آمده است ظاهرا منظور از آن (شرقيها وغربيها هستند).

5- در کتاب (غيبت نعمانى) در حديثى از (جابر) از امام محمد باقر عليه السلام درباره ى برخى از علائم ظهور، چنين آورده است:

ابوجعفر امام باقر عليه السلام فرمود: اين سوره را چگونه مى خوانيد؟

عرض کردم کدام سوره؟ فرمود: (سئل سائل بعذاب واقع) سپس فرمود: (سئل سائل بعذاب واقع) يعنى: پرسش کننده اى از عذابى که واقع خواهد شد پرسيد نيست، بلکه (سال سيل) است وآن، سيلان وفوران آتشى است که در (ثويه) (نام جايى است در کوفه ويا حوالى آن) مى افتد واز آنجا به (کناسه ى)(17) بنى اسد راه مى يابد وسپس به محله يا قبيله (ثقيف) مى رسد وهيچ جايگاه ستمى بر آل محمد صلى الله عليه وآله را باقى نمى گذارد مگر آنکه آن را مى سوزاند.(18)

در اين حديث، مثل اينکه امام باقر عليه السلام از راوى حديث پرسيده است که آيا مضمون آيه واقع شده است يا آنکه بعدا واقع خواهد شد وسپس خود حضرت فرموده اند که يکى از مصاديق آيه در آينده واقع خواهد شد.

چنانکه در تفسير قمى است که از امام باقر عليه السلام از معناى اين آيه سؤال شد وحضرت فرمود: آتشى از مغرب سر مى کشد وفرشته اى آن را از پشت مى راند، تا از سمت خانه ى (بنى سعد بن همام) به مسجدشان مى رسد وخانه اى از بنى اميه بجاى نمى گذارد مگر آنکه همه را با اهلش مى سوزاند وخانه اى که در آن ستمى به آل محمد صلى الله عليه وآله شده باشد نمى گذارد مگر آنکه آن را مى سوزاند واين همان مهدى عليه السلام است.(19) مقصود آن است که: از علامتها ونمونه هاى کار مهدى عليه السلام آن است که همانطور که آنان زيد بن على بن الحسين ويارانش را در (ثويه) يا (کناسه ى ثقيف) کشتند، بايد انتقام پس بدهند وهر خانه اى که خونى از آل محمد صلى الله عليه وآله در آن ريخته شده باشد بايد سوزانيده شود.

از اين دو حديث استفاه مى شود که در موقع ظهور حضرت مهدى عليه السلام بسيارى از خانه هاى کوفه ونجف را دشمنان اهل بيت عليهم السلام ساکن شده وتعداد زيادى از خانه هائى که متعلق به دوستان وشيعيان آل محمد صلى الله عليه وآله وسلم بوده ودر اثر ظلم وستم وتعدى وتجاوز وتبعيد وکشتار، آواره ودر بدر شده اند به دست دشمنان دين وانسانيت افتاده است.

6- مرحوم علامه ى مجلسى اعلى الله مقامه در کتاب (بحار الانوار) از غيبت نعمانى از صالح بن سهل از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت کرده است که آن حضرت: در معناى آيه شريفه (سأل سائل بعذاب واقع)(20) فرمود: تأويل اين آيه در آينده است. وآن عذابى است که در (ثويه) واقع مى شود- يعني- آتشى که کناسه ى بنى اسد سر مى کشد واز قبيله ثقيف نيز مى گذرد وهيچ جايگاه ستمى بر آل محمد صلى الله عليه وآله نمى ماند مگر آنکه آنرا مى سوزاند، واين آتش، پيش از قيام قائم آل محمد صلى الله عليه وآله خواهد بود.(21)

7- مرحوم سيد بن طاووس در کتاب (فلاح السائل) در حديثى از حضرت امام جعفرصادق عليه السلام درباره ى برخى از علائم ظهور حضرت مهدي- عجل الله تعالى فرجه- چنين روايت کرده است:

(عباد بن محمد مداينى گفت: بر حضرت ابى عبد الله (امام جعفر صادق عليه السلام) در مدينه وارد شدم واين در وقتى بود که حضرت از نماز واجب ظهور خود فارغ شده بود ودستهاى خود را بسوى آسمان بالا برده ومى فرمود: اى شنونده ى تمام صداها، اى گردآورنده، اى خدائى که هر صاحب روحى را بعد از مرگ زنده مى کنى، اى برانگيزاننده... تا آخر دعا: که فرمود: پروردگارا بحقى که تو بر بهترين بندگان از آفريدگانت دارى وبحق آن کسانى که حق ايشان را بر خود لازم وواجب دانسته اى از تو مى خواهم که بر محمد صلى الله عليه وآله واهل بيتش رحمت فرستى ودر همين ساعت بر من منت گذارى ومرا از آتش سوزان جهنم برهانى وحاجت وليت وپسر پيغمبرت آن شخصيتى که با اجازه ى تو (مردم را) بسوى تو مى خواند، روا سازى. پروردگارا او را بوسيله ى نصرتت تأييد فرما وبنده ى خودت را يارى فرما ويارانش را قوت وشوکت عنايت بفرما وآنان را شکيبا گردان (وافتح لهم من لدنک سلطانا نصيرا وعجل فرجه وأمکنه أعدائک وأعداء رسولک يا أرحم الراحمين).

راوى گفت عرض کردم يا بن رسول الله آيا براى خودتان دعا نمى کرديد؟! فرمود: براى نور آل محمد صلى الله عليه وآله وآخرينشان وکسى که بعدا خواهد آمد، وآن انتقام گيرنده اى که بفرمان خدا از دشمنان آل محمد صلى الله عليه وآله انتقام مى گيرد، دعا مى کردم.

عرض کردم: يا بن رسول الله خدا مرا به فدايت گرداند در چه زمانى خواهد آمد فرمود: هرگاه کسى که صاحب فرمان وآفرينش هستى است بخواهد، او مى آيد عرض کردم: آيا براى ظهور وقيام حضرتش علامت ونشانه اى هست؟ فرمود: آرى، علامات زيادى است. عرض کردم: مثلا مانند چى؟ فرمود. خروج پرچمى از مشرق وخروج پرچمى از مغرب وفتنه اى که اهل بغداد را فرا گيرد، ومردى از فرزندان عمويم جناب (زيد بن على الحسين عليهما السلام) در سرزمين (يمن) قيام کند وپرده ى خانه ى کعبه بغارت برود.

پاورقى:‌


(1) اشعار شاه نعمت الله ولى، در (ديوان شاه نعمت الله) ودر کتاب علائم الظهور کرمانى از صفحه ى 86 تا صفحه 94 بتفضيل ذکر شده است.
(2) علائم الظهور کرمانى، ص 114 چاپ سال 1329 هجرى قمرى.
(3) به کتاب يوم الخلاص، ص 643 چاپ چهارم، واشعار شاه نعمت الله مراجعه فرمائيد.
(4) مجله ى خواندنيها سال شماره ى به نقل از کتاب (نوستر آداموس) نوشته ى ژان شارل دوفن برون، صفحات 340 و341، سنترى اول رباعى 70، وسنترى دهم رباعى 21.
(5) (پرشيا) نام قديم ايران است که از لفظ قديم يونانى (پرسيس) که به معنى ايالت فارسى بوده گرفته شده است. در مآخذ تاريخى وجغرافيايى قديم، ايرانشهر به معنى مملکت ايران به کار رفته است ودر مغرب زمين از قرون وسطى به نامهائى از قبيل: پرس - به لهجه ى فرانسوى -پرشا- به لهجه ى انگليسى - مقتبس از لفظ پرسيس که نام يونانى قسمتى از ايران - کما بيش مطابق با فارس بوده، خوانده مى شده، ودر سال 1935 ميلادى طبق تقاضاى دولت ايران به جاى پرس، پرشا- پرشيا- وغيره کلمه ى ايران پذيرفته شده است براى اطلاع بيشتر به کتاب تاريخ ايران قديم تأليف حسين پيرنيا، جغرافياى کامل جهان ص 161، جغرافياى مفصل ايران ج 1 ص 41 ولغتنامه ى دهخدا کلمه ى (ايران) مراجعه فرمائيد.
(6) پيشگوئيهاى نوستر آداموس صفحه ى 82 و825 رباعى 70 از سانتورى اول ورباعى 21 از سانتورى دهم.
(7) نوستر آداموس از آينده ى جهان خبر مى دهد، ترجمه ى عنايت الله شکيباپور صفحات 54 و55.
(8) کلمه ى (مسوپوتاميا) که در اين پيشگوئى به کار رفته است معناى منطقه ى بين دو رود را مى دهد که عبارت از (بين النهرين) باشد، واين نام، نام قديمى کشور عراق است. اول بار بعد از زمان اسکندر مقدونى بنام (مسوپوتاميا) خوانده شد. در تورات بنام فدان ارام (سفر پيدايش 20، 25) خوانده شده، قسمت شمالى آنرا اعراب (الجزيره) مى نامند. به لغتنامه ى دهخدا ماده ى بين النهرين مراجعه فرمائيد.
(9) پيشگوئى هاى نوستر آداموس، ترجمه ى وپژوهش پوران فرخ زاد ص 682 رباعى 170 از سانتورى هشتم.
(10) به کتاب غيبت نعمانى ص 147 باب 10 ح 5 ط صدوق وبحار الانوار ج 52 ص 227-226 مراجعه فرمائيد.
(11) الملاحم والفتن ج 1 ص 22، 21 باب 6 طبع منشورات الرضى.
(12) جزيره، نام قديم عراق است. وچنانچه قبلا گفتيم: منطقه ى بين دو رود دجله وفرات را جزيره مى ناميده اند، ومقصود از جزيره در حديث مزبور يا جزيرة (اقور) است ويا تمام عراق ومناطق بين دو رود دجله وفرات ويا منظور از آن جزيرة العرب مى باشد.
(13) ظاهرا مقصود از اين گروه اندک، ياران امام زمان عليه السلام همان سيصد وسيزده نفر معروف است.
(14) شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6 ص 134 خطبه 70 واول خطبه اما بعد يا اهل عراق است.
(15) بحار الانوار ج 52 ص 271 حديث 864.
(16) الملاحم والفتن ص 198، 197 والصراط المستقيم ج 2 ص 259 قسمت آخر.
(17) کناسه - جائى است که در آن زباله مى ريزند وباصطلاح معروف زباله دان است وآن نام محله اى است که در کوفه که يوسف بن عمرو ثقفى که از طرف هشام بن عبدالملک والى عراق بود زيد بن على بن الحسين عليه السلام را در اينجا بدار زد وداستانش مشهور است. براى اطلاع بيشتر به کتاب (مقانل الطالبيين) ويا ترجمه آن بنام سرگذشت کشته شدگان فرزندان ابو طالب مراجعه فرمائيد.
(18) غيبت نعمانى، ص 274، باب 14، حديث 49، ط صدوق.
(19) تفسير قمى ج 2 ص 385 ط - نجف.
(20) سوره ى معارج، آيه ى 1.
(21) بحار الانوار ج 52 ص 243 حديث 115 وغيبت نعمانى ص 272 باب 14 حديث 48.
(22) فلاح السائل ص 170 چاپ اول.