ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)
از ديدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان

سيد اسد اللّه هاشمى شهيدى

- ۹ -


3 ـ اختراع سلاح هاى مرگبار و هزينه هاى سنگين

مايه بسى تأسّف و كمال شرمسارى است كه دنياى متمدّن امروز، به نام حفظ امنيّت جهان، مصارف سنگينى را براى ساختن سلاح هاى پيشرفته تحمّل مى نمايد; ولى يك دهم آن پولها را در راه انسان سازى، و پرورش حسِّ وظيفه شناسى، و احياى سجاياى انسانى كه عامل اصلى حفظ امنيّت است ـ صرف نمى كند.

دكتر آدولف هوده، نويسنده كتاب «بشريّت مضطرب» در يكى از روزنامه هاى آلمانى چنين نوشته:

«چهار هزار ميليارد دلار هزينه مسابقات تسليحاتى جهان در ده سال آينده است. چرا جهان به خود نمى آيد؟ و چرا اين پولها را صرف آموزش و پرورش و مبارزه با فقر نمى كند؟ به راستى نمى توان با اين پول، فكر جنگ را از ذهن بشر خارج كرد. چرا بشر بيدار نمى شود؟ چرا شب و روز فكر و ذكرش اين است كه خود را براى جنگ آماده سازد؟! اگر تمدّن ما به اين ترتيب پيش رود سقوط ارزشهاى اخلاقى به بار خواهد آمد.

در جهان كنونى هزينه تسليحات، خيلى بيش از هزينه آموزش عمومى است. سازمان ملل مى گويد: هزينه متوسط يك سرباز در سال، 7800 دلار است و هزينه متوسّط آموزش سالانه يك كودك از 100 دلار تجاوز نمى كند. اين چه جهانى است؟ چرا نشسته ايم و كارى براى نجات بشر انجام نمى دهيم؟».( [1] )

در اينجا مى پرسيم: آيا هدف از اين همه مخارج سنگين و هزينه هاى هنگفت و سر سام آور چيست؟ آيا دوران انسانيّت و زندگى انسانى سپرى شده است؟ آيا بشر از پرورشهاى معنوى و احياى اخلاق انسانى مأيوس گرديده است؟ آيا انسان در دوران تمدّن صنعتى تا اين پايه دچار انحطاط اخلاقى شده است كه فقط آتش و خون و اختراع سلاح هاى مدرن و مرگبار مى تواند جلوى تجاوز و تعدّى او را بگيرد؟! آيا مسابقه تسليحاتى و ازدياد روز افزون سلاح هاى كشنده و ويرانگر، روشنگر اين واقعيّت نيست كه متأسفانه ـ بشر در دنياى امروز به درنده خويى، تجاوز گرى و زور گويى گرايش يافته، و انسانيّت را پشت سر انداخته، و مى رود تا با چنگال هايى درنده تر، و دندانهايى برنده تر از درندگان، فاجعه اى عظيم و هولناك بيافريند، و با دست خود بشر را محو و نابود كند؟

آيا اين دنيايى كه در آن هر روز سلاح هاى جديدتر با قدرت تخريبى بيشتر ساخته مى شود و در دست جنايتكاران و زمامداران خودسر و بى ريشه قرار مى گيرد، با آن حسّ خود خواهى، جاه طلبى و جنون قدرتى كه در برخى از اين زمامداران بى مسئوليت سراغ داريم، به سوى فاجعه پيش نمى رود؟! آيا مى توان گفت: اين همه سلاح هاى پيشرفته و خطرناك كه با هزينه هاى سنگين اختراع كرده اند، كه تنها با ارقام نجومى قابل بيان است، بيهوده و بى جهت ساخته اند؟! بنابراين، با توجّه به اين حقيقت كه:

«آگاهان بين المللى مى گويند: تنها، حجم بمبهاى هسته اى موجود در زرّاد خانه هاى دولتهاى بزرگ جهان براى نابود ساختن تمام آباديهاى كره زمين، «نه يك بار، بلكه هفت بار!» كافى است».( [2] )

آيا اين امر نشان دهنده اين واقعيّت نيست كه جهان كنونى بيمار است و به سوى فاجعه اى هولناك و مرگبار پيش مى رود؟

«شكى نيست كه در يك نظر ابتدايى، قراين گواهى مى دهد كه دنيا به سوى «فاجعه» پيش مى رود. فاجعه اى كه زاييده ترك عواطف، افزايش فاصله ميان جوامع ثروتمند و فقير، شدّت گرفتن اختلافات و برخوردهاى دولتهاى بزرگ و كوچك، سير تصاعدى جنايات، نابسامانيهاى اخلاقى و روحى و فكرى و فراورده هاى نامطلوب و پيش بينى نشده زندگى ماشينى و مانند آن است».( [3] )

4 ـ جنگ جهانى سوّم، ارمغان تمدّن صنعتى

از روايات اسلامى و پيشگويى هاى پيشوايان استفاده مى شود كه: پيش از ظهور حضرت ولى عصر(عليه السلام)، فتنه ها، شورشها و انقلابهاى نظامى اتّفاق مى افتد و طى جنگى جهانى، يك سوّم جمعيّت روى زمين به هلاكت مى رسد، و به دنبال آن بيمارى طاعون شايع مى شود، و يك سوّم ديگرش را نيز نابود مى كند.

براى روشن شدن مطلب به چند روايت كه در اين زمينه مى آوريم، توجّه فرماييد.

1 ـ در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:

«لا يَخْرُجُ الْمَهْدِيّ حتّى يُقْتَلَ ثُلْثٌ، وَ يَمُوتَ ثُلْثٌ، وَ يَبْقى ثُلْثٌ».( [4] )

«مهدى(عليه السلام) قيام نخواهد كرد تا اين كه يك سوّم مردم كشته شوند، و يك سوّم بميرند، و يك سوّم باقى بمانند».

2 ـ در حديث ديگرى از آن بزرگوار نقل شده كه فرمود:

«بَيْنَ يَدَىِ الْقائِم(عليه السلام) مَوْتٌ أحْمَرُ وَ مَوْتٌ أبَيَضُ . . . فَأمّا الْمَوْتُ الاْحْمَرِ فَبالْسَّيفُ، وَ أمّا الْمَوْتُ الأبْيَضُ فَالْطّاعُونُ».( [5] )

«پيشاپيش ظهور حضرت قائم(عليه السلام) دو نوع مرگ خواهد بود: مرگ سرخ (كشته شدن) و مرگ سفيد (مردن) . . . مرگ سرخ به وسيله شمشير و مرگ سفيد با طاعون محقق مى شود».

3 ـ در حديثى كه ابو بصير و محمّد بن مسلم از حضرت صادق(عليه السلام) نقل كرده اند، چنين آمده است:

«لا يَكُوْنُ هذَا الأمْرُ حتّى يَذْهَبَ ثُلْثا النّاسِ. فَقِيلَ لَهُ: فإذا ذَهَبَ ثُلثا النّاسِ فَما يَبْقى؟ فَقالَ(عليه السلام): أما تَرْضَونَ أنْ تَكُونوا الثُّلُثَ الْباقِي؟».( [6] )

«اين امر ظهور ـ صورت نخواهد گرفت تا اين كه دو سوّم مردم از ميان بروند.

عرضه شد: اگر دو سوّم مردم از ميان بروند، چه كسى باقى مى ماند؟

فرمود: آيا خوشحال نيستيد كه شما يك سوّم باقى مانده باشيد؟».

4 ـ در حديثى كه بزنطى از هشتمين پيشواى معصوم شيعه، حضرت على بن موسى الرضا(عليهما السلام) نقل نموده، چنين آمده است:

«قُدّامَ هذا الأمْرِ قَتْلٌ بَيوُحٌ. قلْتُ: وَما الْبَيُوحُ؟ قالَ: دائمٌ لا يَفْتُرُ».( [7] )

«پيشاپيش اين امر ظهور ـ كشتار بسيار داغى هست.

عرض كردم: «بيوح» به چه معناست؟

فرمود: كشتار مداومى كه سرد نشود و سستى نپذيرد و از شدّت و حِدّت آن كاسته نشود».

5 ـ در ضمن حديثى كه به خط امام حسن عسكرى(عليه السلام) در پشت جلد كتابى يافت شده، و بزرگان شيعه آن را نقل كرده اند، چنين آمده است:

«شِيعَتُنا الْفِئةُ النّاجِيَةُ والفِرقَةُ الزّاكِيَةُ، صارُوا لَنا رِدْءاً وصوناً، وَعَلَى الظَّلَمَةِ إلْباً وَعَوْناً، سَيُفَجَّرُ لَهُمْ يَنابِيعُ الْحَيَوانِ بَعْدَ لَظى النيرانِ».( [8] )

«شيعيان ما گروه رستگاران و طايفه پاكيزگان هستند. آن ها بازو و پشتيبان ما هستند و در برابر ستمگران يار و ياور ما مى باشند. پس از شعله ور شدن آتش ]فتنه ها و جنگ ها[ چشمه هاى زندگى حقيقى برايشان روان خواهد شد».

6 ـ در حديثى كه حضرت ولى عصر(عليه السلام) در باره برخى از نشانه هاى ظهور به يكى از تشرّف يافتگان محضر اقدسش فرموده، چنين آمده است:

«عَلامَةُ ظُهُورِ أمْرِي كثْرَةُ الْهَرْجِ وَالْمَرْجِ وَالْفِتَنِ».( [9] )

«نشانه ظهور من، كثرت هرج و مرج و فتنه و آشوب است».

رواياتى كه در باره نشانه هاى ظهور و فتنه و آشوبهاى آخرالزمان از پيشوايان معصوم(عليهم السلام)رسيده، فراوان است و ما به همين مقدار بسنده مى كنيم.

در اينجا مى خواهيم مطلبى را به موضوع مورد بحث اضافه كنيم و آن اين كه: ممكن است برخى تصوّر كنند كه آنچه درباره حوادث آخرالزمان و جنگ هاى آن دوران روايت شده، كمى مبالغه آميز است; ولى قطعاً چنين نيست. زيرا حوادث مربوط به آخر الزمان در كتب مقدّسه آسمانى نيز از زبان پيامبران عظيم الشأن پيشين بازگو شده، و نشان مى دهد كه جنگ آينده براى جهان يك امر غير قابل اجتنابى است كه دير يا زود شعله آن فروزان مى شود، و حوادث فراوانى كه امروز در سراسر جهان جارى است جز با ظهور آن يكتا منجى جهان، پايان نمى پذيرد.

اينك فرازهايى از كتب مقدّسه تورات و انجيل كه در اين باره آمده است، نقل مى نماييم:

در تورات مى خوانيم:

«و خداوند مى گويد: در تمامى زمين دو حصّه منقطع شده، خواهند مرد، و حصّه سوّم در آن باقى خواهد ماند. و حصّه سوّم را از ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفّى ساختن طلا ايشان را مصفّى خواهم نمود. و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت كه، ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه، يهوه خداى ما مى باشد».( [10] )

در انجيل مى خوانيم:

«و در آفتاب و ماه و ستارگان، علامات خواهد بود و بر زمين، تنگى و حيرت از براى اُمّتها روى خواهد نمود به سبب شوريدن دريا و امواجش، و دلهاى مردم ضعف خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعى كه بر ربع مسكون ظاهر مى شود».( [11] )

آرى خوانندگان گرامى! از مجموع روايات و پيشگويى هاى پيشوايان استفاده مى شود كه: مسأله جنگ و خونريزى و درگيريها و نابسامانيها و كشمكشهاى امروز جهان همچنان ادامه خواهد داشت تا زمانى كه به جنگ جهانى سوّم و ظهور يگانه منجى عالم منتهى گردد، و خورشيد تابناك امامت از افق مكه معظّمه طلوع نمايد، و همه ستمكاران و متجاوزان را طعمه شمشير سازد، و انتقام خون مظلومان را از ستمگران تاريخ بستاند، و هر حقى را به صاحب حق برساند، و به تمام بدبختيها، خاتمه دهد. ان شاء اللّه

5 ـ ضرورت تشكيل حكومت جهانى

با توجّه به اوضاع و احوال كنونى جهان، جاى شك نيست كه دنيا به سوى سقوط، و بشر به سوى زوال و نابودى پيش مى رود. با ادامه اين وضع، هر لحظه بيم آن مى رود كه آتش افروزان و جنگ طلبان حرفه اى آتش جنگ جهانى سوّم را روشن نموده، و جهان و بشر را به تلّى از خاك و خاكستر تبديل نمايند.

از سوى ديگر، درهاى اميد براى نجات از وضع كنونى بسته شده است و سازمان هايى كه بدين منظور، تأسيس شده اند، كارآيى لازم را ندارند وآلت دست دولت هاى بزرگ شده اند. پس چه بايد كرد؟ با بازيهاى خطرناك سياسى ابر قدرتها در جهان كنونى، سرانجام جامعه بشرى چه خواهد شد؟ آيا وضع به همين منوال پيش خواهد رفت و به نابودى بشر خواهد انجاميد؟ اگر جنگ جهانى سوم پديد آيد چه بلايى بر سر مردم جهان خواهد آمد؟

اينجاست كه هر فرد عاقلى كه نگران سرنوشت بشر است مى گويد: براى رفع نابسامانيها و جلوگيرى از جنگهاى خانمانسوز و رهايى يافتن از كشمكشهاى موجود جهان، لازم است يك حكومت واحد جهانى بر اساس عدالت و آزادى، تشكيل شود.

اينجاست كه روان كاوان و روانشناسان، تنها راه درمان اين دردها را در بازگشت به معنويت جستجو مى كنند تا با كمك اديان و مذاهب، كابوس وحشتناك يأس و نااميدى را از اُفق زندگى انسانها به دور انداخته، و فروغ اميد و آرزو را به ديدگان نگران مردم جهان بازگردانند.( [12] )

آرى! مردمان طبق فطرت ذاتى خود، در همه جا و همه وقت، در اثر فشارهايى كه ستمگران در حق آنها روا مى دارند، از خواب گران بيدار مى شوند و تشنه عدالت و آزادى مى گردند و دربه در، به دنبال نجات دهنده اى كه آنها را از وضع موجود نجات دهد و آزادى را برايشان به ارمغان بياورد، مى گردند.

اين همان چيزى است كه پيامبران، صلح جويان، آزاد انديشان و خير خواهان جهان در طول تاريخ بشر پيوسته به دنبال آن بوده اند، و با كمال تأسّف تاكنون اين اُميد و آرزو آن گونه كه خواست آنان بوده برآورده نشده و محقّق نگشته است، و اُميد است در آينده نه چندان دور، توسّط يگانه منجى عالم، وجود مقدّس مهدى موعود(عليه السلام) تحقّق يابد. ان شاء اللّه.

6 ـ اعتراف دانشمندان به لزوم حكومت جهانى

عقيده به آينده روشن و تشكيل حكومت واحد جهانى، راه خدا و راه معنويّت و مطابق با فطرت و طبيعت است. به همين جهت، فلاسفه و انديشمندان بزرگ جهان مادّى و الهى ـ در اين عقيده با هم شريكند، و در انتظار روزى به سر مى برند كه حكومت واحد جهانى بر اساس معيارهاى الهى و انسانى تأسيس گردد و جهان نوينى پديد آيد و بشر در زير يك پرچم و تحت فرمان يك فرمانده قرار گيرد و از همه دردها و رنجها رهايى يابد.

«انديشمندان بزرگ براى از بين بردن جنگها و خصومتها و بر طرف ساختن بحرانهاى منطقه اى و بالاخره براى جلوگيرى از جنگها و كشمكشهايى كه سرانجام به جنگ جهانى سوّم خواهد انجاميد، تنها راهى كه پيدا كرده اند اين است كه: بايد فكر پوسيده «نژاد برتر» را از مغزها بيرون ريخت، و «جهان وطنى» را جايگزين تبليغات ناسيوناليستى قرار داده، مرزهاى جغرافيايى را در هم ريخته، شالوده حكومت واحد جهانى را (بر اساس عدالت و آزادى) استوار ساخت».( [13] )

اينك عين گفتار و نظريه چند تن از دانشمندان مشهور جهان را ياد آور مى شويم.

1 ـ اينشتين

دانشمند و فيزيك دان بزرگ، معتقد است كه ملل مختلف جهان از هر رنگ و نژادى كه باشند، مى توانند و بايد زير يك پرچم واحد بشريّت، در صلح و برابرى و برادرى زندگى كنند. نامبرده در اهميّت و ارزش حكومت واحد جهانى براى زندگى انسانها، تا آنجا پيش رفته است كه صريحاً مى گويد:

«حكومتهاى متعدد خواه و نا خواه به نابودى بشر منجر خواهد شد، و مردم جهان يكى از دو راه را بايد انتخاب كنند: يا بايد حكومت جهانى با كنترل بين المللى انرژى تشكيل شود، و يا حكومتهاى ملّى جداگانه فعلى، همچنان باقى بماند و منجر به انهدام بشرى گردد».( [14] )

2 ـ برتراند راسل

برتراند راسل، دانشمند و فيلسوف مشهور انگليسى، از لزوم تشكيل حكومت واحد جهانى به شدّت دفاع كرده و معتقد است كه عدم اجراى اين طرح، سرانجام به نابودى بشر منجر مى شود.

وى ضمن بحث مهمى در اين باره مى نويسد:

«اكنون از لحاظ فنّى مشكل بزرگى در راه يك امپراتورى وسيع جهانى وجود ندارد، و چون هم اكنون خرابى جنگ بيش از قرون گذشته است، يا بايد حكومت واحد جهانى را بپذيريم، و يا اين كه به عهد بربريّت برگرديم و به نابودى نژاد انسانى راضى شويم».( [15] )

همين دانشمند در جاى ديگر، ابتدا به عامل اصلى جنگها، و تضاد منافع حكومتهاى متعدّد اشاره كرده، و سپس لزوم تشكيل حكومت واحد جهانى را بار ديگر ياد آور شده، و مى نويسد:

«مادام كه يك حكومت جهانى در دنيا وجود ندارد، رقابت براى كسب قدرت مابين كشورهاى مختلف وجود دارد. و چون ازدياد جمعيّت، خطر گرسنگى را به بار مى آورد، قدرت ملّى، تنها راه جلوگيرى از گرسنگى است . . . اين حقايق را ثابت مى كند كه دنياى علمى بدون يك حكومت جهانى، ثبات و دوامى نخواهد داشت».( [16] )

3 ـ فوليتر فرانسوى

«هيچ كس براى شهرهاى خودش عظمت آرزو نكرد مگر آن كه آرزومند بدبختى و نيستى ديگران شد».( [17] )

4 ـ پروفسور آرنولدتوين پى

وى كه از شخصيت هاى متفكّر انگليسى است، ضمن نطقى كه در كنفرانس صلح «نيويورك» ايراد نموده به ضرورت تشكيل حكومت واحد جهانى اشاره كرده، و چنين مى گويد:

«تنها راه صلح و نجات نسل بشر، تشكيل يك حكومت ]واحد [ جهانى، و جلوگيرى از گسترش سلاح هاى اتمى است».( [18] )

5 ـ ويليام لوكا اريسون، فيلسوف آمريكايى

«ما به مملكت واحد و قانون واحد و قاضى واحد و حاكم واحد براى بشر، اعتراف مى كنيم. تمام شهرهاى دنيا، شهر ما و هر يك از جامعه بشر، ابناى شهر ما و ابناى وطن ما هستند. ما زمين شهرهاى خود را دوست مى داريم به مقدارى كه شهرهاى ديگر را دوست مى داريم».( [19] )

6 ـ دانته، اديب شهير ايتاليايى

«واجب است كه تمام زمين و جماعاتى كه در آن زيست دارند به فرمان يك امير باشند، كه آنچه را مورد حاجت است مالك باشد تا جنگ واقع نشود و صلح و آشتى بر قرار شود».( [20] )

7 ـ كانت، فيلسوف مشهور آلمانى

«ايجاد نظم جهانى، منوط به وضع يك قانون جهانى است. اين همان است كه مذاهب آن را خواسته اند، و اين همان است كه پيامبران از دورانى بس كهن، براى تحقّق بخشيدن به آن بپاخاستند و خروشها برآوردند، و بدين گونه خواستند روشنگر تاريكيها باشند».( [21] )

آرى ! امروز موجى گسترده در جهان پديد آمده، و روانشناسان و دانشمندان از راه هاى نجات بشر، بازگشت انسان به خويشتن و حكومت واحد جهانى سخن مى گويند و معتقدند كه اوضاع كنونى جهان قابل دوام نيست، و امروز جهان بشريّت بر سر دو راهى مرگ و حيات قرار گرفته است.

توجّه خاصّ دانشمندان به «بازگشت به معنويّت» و «تشكيل حكومت واحد جهانى» نشان دهنده اين واقعيّت است كه آنها از مشعلداران دانش و علوم مادّى و پيش قراولان تمدّن كنونى و حكومت هاى فعلى جهان مأيوس شده، و ديگر اُميدى ندارند كه مناديان آزادى و مدّعيان دروغين بشر دوستى، محرومان و مستضعفان جهان را از زير چكمه ابر جنايتكاران تاريخ رهايى بخشند.

اين موج خروشان كه پس از نوميدى كامل از پيش قراولان علوم مادّى و تمدّن كنونى و حكومتهاى فعلى جهان، از روى آگاهى و توجّه به خطرات تمدّن صنعتى پديد آمده، و دانشمندان و انديشمندان خير خواه جهان را با اقامه دليل و برهان، با محرومان و مستضعفان و دردمندان جهان هم آواز و هم صدا ساخته و مى رود تا قافله بشرى را به سوى معنويّات سوق داده، تا آنها براى سعادت و خوشبختى خود از راهنمايى ها و رهنمودهاى پيشوايان آسمانى بهره جويند، حركت پر بركتى است كه نسل امروز را به سوى راه راست رهنمون مى شود و آنها را از گم شدن در تاريكى هاى ضلالت، جهالت و گمراهى رهايى مى بخشد و زمينه پذيرش افكار عمومى را براى ظهور يكتا مصلح جهانى نويد مى دهد.

نا گفته نماند كه هدف ما از نقل نظريّات دانشمندان اين نيست كه بگوييم، آن حكومت واحد جهانى كه اين آقايان مى گويند و لزوم آن را گوشزد مى نمايند، درست همان حكومت واحد جهانى اسلامى است كه مسلمانان و بخصوص شيعيان بدان عقيده دارند; زيرا آن حكومت متّحد جهانى كه بيشتر اين آقايان بدان اشاره دارند، نه بوجود خواهد آمد، و نه اگر بوجود آيد ضامن اجرايى خواهد داشت، و به فرض محال، اگر هم چنين حكومتى روزى در جهان تأسيس شود مانند همين سازمانها و مجامع بين المللى فعلى بى اثر و بى خاصيّت خواهد بود.

آنچه ما مى خواهيم بگوييم اين است كه، به طور كلّى افكار دانشمندان و انديشمندان جهان نيز كه از خطرات بمبهاى هسته اى و اتمى اطلاع دارند ـ با نظرات اسلام و تمايلات فطرى بشر مطابقت دارد، و آنچه اين دانشمندان در باره حكومت واحد جهانى ابراز داشته اند، از يك سو با عقيده مسلمانان و شيعيان مطابق است، و از سوى ديگر، نشان مى دهد كه چگونه دنياى امروز خود به خود و آهسته آهسته به سوى هدفهاى اسلام گام برمى دارد، و خود را براى پذيرش حكومت جهانى اسلام و ظهور آن يگانه مصلح الهى و موعود آسمانى آماده مى سازد.

با توجّه به نكات ياد شده، به اين نتيجه مى رسيم كه: در شرايطى كه اُصول حاكم بر اجتماعات و خلق و خوى انسانها مسيرى جدا از فطرت و طبيعت انسانى گرفته و راه و رسم حاكم بر روزگار، راه و روش شيطان و هوسهاى نفسانى است و پايه اى كه شالوده اجتماعِ اسير و در بند و مقهور شهوات بر آن استوار است، شالوده اى شرك آلود و مبتنى بر ضدّ ارزشهاى الهى و فطرى است، طبيعى است كه خروج از اين نظام، با يك جهش سريع و انقلاب همه جانبه و دگوگونى اساسى همراه خواهد بود.

آرى ! در دنياى مادّى امروز كه خود پرستى، سود جويى و هوسرانى، هدف اكثريّت مردم شناخته شده و حقّ و فضيلت، عدل و انصاف و شرافت و بزرگوارى مورد بى اعتنايى قرار گرفته، و اخلاق و معنويّت از ميان جامعه بشرى رخت بر بسته، و پيروزيهاى علمى و فنّى آنچنان بشر امروز را مجذوب و مسحور جهان طبيعت ساخته است كه جهان آفرين را فراموش نموده، معارف الهى را پشت سر انداخته، و خود را از ايده و عقيده رها ساخته، و راه عصيان و طغيان در پيش گرفته، و در راه شيطان گام نهاده است، وجود پيشوايى عادل و رهبرى الهى و آسمانى لازم است كه با قدرتى بى نظير و برنامه اى بى بديل بيايد، و با نيروى لايزال الهى سراسر زمين را از لوث وجود ستمگران پاك سازد، و جنايتكاران و طغيانگران را از پهنه گيتى بر دارد، جامعه را از فساد و تباهى نجات بخشد، بشر را از چنگال ظلم و ستم برهاند، عدالت را در سرتاسر جهان بگستراند، ارزشهاى انسانى را در جامعه حاكم سازد، و اين نسل پرخاشگر را كه از اخلاق و معنويّت گريزانند ـ به سوى خدا باز گرداند، ريشه كفر و الحاد را بسوزاند، آرامش و آسايش را در جهان حكم فرما سازد، و نشانى از تاريكى و تيرگى ظلم و جهل باقى نگذارد، و همگان در طاعت و بندگى خدا در آيند، و جز خدا را نپرستند، و جز تقوا و فضيلت و پاكى از كسى ديده نشود، و كسى از كسى نترسد و نهراسد.

به هر حال، بررسى نظام خلقت، قانون تكامل، ضرورتهاى اجتماعى، خواستهاى فطرى و طبيعى، عشق به صلح و عدالت و نويدهاى كتابهاى آسمانى، همه و همه نشان مى دهند كه اوضاع كنونى جهان قابل دوام نيست و سرانجام، آينده اى درخشان در پيش است، و در آينده اى نه چندان دور، چهره زشت و نازيباى جهان كنونى دگرگون خواهد شد، و بشريّت از چنگال ظلم و ستم خواهد رهيد، و فساد و بى دينى و بى عدالتى از ريشه و بن خواهد خشكيد، و در سرتاسر جهان پرچم توحيد و يكتا پرستى به اهتزاز در خواهد آمد، و دنيا پر از عدل و داد خواهد شد.

اين تذكر لازم است كه در گذشته، با آيات و روايات و نويدهاى كتب مقدّس، روشن شد كه مصلح موعود، از نسل پيامبر اسلام و نامش مهدى است.

در اينجا بى مناسبت نيست به اين نكته اشاره كنيم كه علاوه بر روايات اسلامى، در پيشگويى هاى برخى از كاهنان و غيب گويان نيز به مسأله ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و تشكيل حكومت واحد جهانى به وسيله آن يگانه مصلح غيبى، و جهانى شدن اسلام اشاره شده است. اينك به عنوان نمونه، گفتار يكى از مشهورترين غيب گويان تاريخ را براى خوانندگان عزيز نقل مى كنيم.

7 ـ خبر سطيح كاهن در باره مصلح موعود

مرحوم علاّمه مجلسى رضوان الله تعالى عليه ـ در كتاب شريف «بحار الانوار» از كتاب «مشارق الانوار» تأليف حافظ رجب برسى كه از علما و محدّثان شيعه است، خبرى را در باره ظهور امام زمان(عليه السلام) از سطيح كاهن بدين مضمون نقل نموده است:

«ذاجدن پادشاه براى استفسار از موضوعى كه در آن ترديد داشت به دنبال سطيح كاهن فرستاد. چون سطيح آمد خواست او را امتحان كند، لذا يك دينار در كفش خود پنهان كرد و آن گاه به وى اجازه داد كه داخل شود. چون وارد شد شاه گفت: اى سطيح! براى تو چه پنهان كرده ام؟

سطيح گفت: به خانه خدا و صخره صمّا و سخت و محكم و شب ظلمانى و صبح نورانى و هر گويا و گنگى، در كفش خود يك دينار پنهان كرده اى!

شاه پرسيد: اين را از كجا دانستى؟

سطيح گفت: از يك نفر جن كه مانند برادر، همه جا با من همراه است.

شاه گفت: اى سطيح! از آنچه در روزگاران پديد مى آيد مرا مطلع گردان.

سطيح گفت: اى پادشاه! هنگامى كه نيكان از ميان بروند، و اشرار به جاه و مقام برسند، و مقدرات الهى را تكذيب نمايند، و اموال را به سختى حمل كنند، و ديدگان از گنه كاران بترسد، و صله رحم را قطع نمايند، و فرومايگان ظاهر شوند و غذاهايى كه در عالم اسلام حرام است حلال شمارند، و اختلاف كلمه پديد آيد، و عهد و پيمانها شكسته شود، و احترام به يكدگر در ميان مردم ـ كم گردد، ستاره دنباله دارى كه عرب را پريشان كند، طلوع نمايد.

در آن هنگام باران نبارد، و رودها خشك شود، و اوضاع روزگار دگرگون گردد، و نرخها در همه جاى جهان بالا رود. سپس طايفه بربر با پرچمهاى زرد سوار بر اسب هاى تاتارى و اصيل روى مى آورند تا اين كه وارد مصر شوند. آن گاه مردى از اولاد صَخْر( [22] ) خروج مى كند و پرچمهاى سياه را به پرچمهاى سرخ تبديل مى نمايد و محرمات را مباح مى گرداند و زنان را در مقام شكنجه به پستانها آويزان مى نمايد و كوفه را غارت مى كند . . .

در آن موقع «مهدى» فرزند پيغمبر ظاهر مى شود، و اين در وقتى است كه مظلومى در مدينه و پسر عموى وى در خانه خدا كشته شود، و امر پوشيده آشكار گردد، و با علايم ]ظهور [ موافق باشد.

پس در اين وقت، مردى شوم و سياه دل با ياران ستمگرش مى آيد، و روميان دست به كشتار مى زنند، و بزرگان را مى كشند. در اين هنگام آفتاب مى گيرد، و لشكرها مى آيد و صفها آراسته مى گردد.

آنگاه پادشاهى از صنعاى يمن كه مانند پنبه سفيد، و نام او «حسين» يا «حسن» است خروج مى كند، و با خروج او عمر فتنه ها به پايان مى رسد.

در اين موقع، آن مرد مبارك و پاكيزه سرشت و راهنماى راه يافته و سيّد علوى نسب ظاهر مى شود، و مردم را از پريشانى نجات مى دهد. تيرگيها با نور روى او بر طرف مى شود، و حق به وسيله او آشكار مى گردد، و اموال را به طور مساوى ميان مردم تقسيم مى نمايد; آن گاه شمشير در غلاف كند و ديگر خون كس نريزد و مردم در كمال نشاط و سرور زندگى كنند.

او از سرچشمه زلال عدالت چشم روزگار را از خس و خاشاك ظلم و ستم پاك كند، و حق را به اهل حق برگرداند، و ميهمانى را در ميان مردم افزون گرداند، و با عدالت خود، غبار ضلالت و گمراهى را از ميان ببرد; پس زمين را پر از عدل و داد كند و عالم را پر از بركت نمايد».( [23] )

به اُميد آن روز، و در انتظار و اشتياق رسيدن آن روز مبارك كه اميد همه اُمّتها و ملّتها، يكتا بازمانده حجّت هاى پروردگار حضرت مهدى(عليه السلام) ظهور فرموده، حكومت نمونه و ايده آل خود را در سرتاسر جهان مستقر ساخته، و قسط و عدالت بر تمام پهنه گيتى سايه گستر شده، و ديدگان رمد ديده و هجران كشيده ما به جمال دل آراى آن مهر تابان و خورشيد فروزان روشن و منوّر گردد. ان شاء اللّه.

بخش دوازدهم

سيماى راستين ظهور مبارك حضرت مهدى(عليه السلام)

شامل

1 ـ برخى از ويژگى هاى حضرت مهدى(عليه السلام)

2 ـ ياران حضرت مهدى(عليه السلام)

3 ـ وقت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)

4 ـ مدّت حكومت حقه

طبق آيات قرآن كريم كه در گذشته آمد، دين مبين اسلام، دين تمام مردم جهان و دين جامعه جهانى است. خداوند وعده فرموده است كه سرانجام اين آيين پاك را بر همه اديان غلبه دهد، و نظام جهان را بر پايه ايمان به خدا و احكام اسلام و برنامه هاى جاويد قرآن، استوار سازد و عدالت را به معنى واقعى كلمه ـ در سراسر جهان برقرار و بشر را از نعمت آسايش و آرامش بهره مند سازد.

(هُوَ الَّذِي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ)

«اوست خداوندى كه پيامبرش را با هدايت (قرآن) و دين حق فرستاد تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند».

طبق روايات بى شمارى كه از ائمّه معصومين(عليهم السلام) رسيده است، تأويل اين آيات، در هنگام ظهور حضرت ولى عصر(عليه السلام)آشكار خواهد شد.

با ملاحظه آيات ياد شده و وعده اى كه خداوند در مورد آينده اسلام و جهان، به بشر داده است، گسترش اسلام در سراسر جهان و غلبه آن بر ساير اديان و زمامدارى صلحا و شايستگان و تشكيل حكومت واحد جهانى در آخر الزمان، يك حقيقت قرآنى و يك امر حتمى و تخلف ناپذير است.

بدون ترديد از تاريخ ظهور اسلام تاكنون، اين وعده الهى آن گونه كه خواست خدا بوده تحقق نيافته است; زيرا هم اكنون اديان باطل، و آيينهاى تحريف شده بسيارى در سراسر جهان وجود دارند كه بر عدّه زيادى از مردم روى زمين حكومت مى كنند. پس با وجود اين، آيا مى توان گفت كه خداى تبارك و تعالى در مورد وعده اى كه داده است العياذ بالله ـ تخلّف خواهد نمود؟ آنچه مسلّم و ترديدناپذير است، اين است كه خداوند هرگز خلف وعده نمى كند. قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:

(فَلا تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلهُ).( [24] )

«هرگز گمان مبر كه خداوند در مورد وعده هايى كه به پيامبرانش داده است خلاف كند».

پس شكّى نيست كه روزى فرا خواهد رسيد كه اسلام بر همه اديان غلبه كند، و تنها دين حاكم بر تمام جهان گردد.

پر واضح است كه براى تحقّق اين وعده الهى، وجود يك رهبر الهى و آسمانى و روحانى لازم است كه با اتّكا به قدرت نامحدود خداوندى ظاهر شده، شالوده حكومت واحد جهانى اسلامى را بر اساس عدالت و آزادى استوار سازد، و با يك نبرد بى امان و رستاخيز عمومى، بشر را با «توحيد كلمه» به سوى «كلمه توحيد» سوق داده، سرتاسر كره خاكى را به يك كشور و يك اُمّت و يك حكومت تبديل نمايد و ريشه شرك، كفر و الحاد را از بنياد و بن بركند و باپياده كردن همه احكام اسلام، نشانى از فقر، جهل و ستم در جهان باقى نگذارد.

«. . . اسلام مبانى جغرافيايى سياسى موجود جهان را كه بر قوميّت و هم نژادى و هم زبانى و نيز بر شرايط اقليمى و جغرافيايى طبيعى و مانند آن استوار است و به عنوان حدّ و مرز ميان كشورها شناخته مى شود، صحيح نمى داند و به رسميّت نيز نمى شناسد، و به جاى آن تمام جهان و زمين پهناور خدا را، وطن انسان اعلام مى دارد، و تشكيل حكومت واحد جهانى را در تحقّق آرمان واقعى انسانها ضرورى مى داند، و مشكلات پيچيده جهان و تعصّبات دينى و قومى و نژادى را با يك نوع «جهان وطنى» حل مى كند. چنان كه اسلام، روز نخست در دنيايى كه اسير تعصّبات دينى و قومى بود، نفخه تازه اى دميد و نژادهاى مختلف ايرانى، رومى، تركى، حبشى و عربى را دور هم جمع كرد، و از همين جا حكومت جهانى در دنيا پايه گذارى گرديد.

اگر آن روز، اين طرح به طور كامل پياده نشد، براى اين بود كه آن روز، افكار جهانيان براى تحمّل حكومت توحيد، آمادگى نداشت، وليكن چنان نيست كه اين وضع براى هميشه ادامه داشته باشد و لذا طبق قانون تكامل و به موجب آيات و روايات، اين آمادگى در آينده درجهان بشريّت پيدا خواهد شد. به طور قطع، جهان روزى را در پيش دارد كه افكار مردم كاملا بيدار مى شود، و از قوانين خود ساخته و برنامه ها و مرامهاى گوناگون و زمامداران طاغوتى خويش، مأيوس مى گردند، و چاره دردها و مشكلات «لا ينحل» و پيچيده خود را از مكتب انبيا مى جويند.

آرى ! خداوند حكيم «مهدى موعود(عليه السلام)» را براى يك چنين موقع حسّاسى ذخيره نموده، و قوانين و برنامه هاى حيات بخش اسلام را در نزد او وديعه گذاشته است. بى گمان «مهدى موعود(عليه السلام)» در زمانى كه جهان آماده پذيرش حكومت واحد جهانى اسلامى است ظهور مى نمايد، و لذا در اندك مدّتى حكومتهاى ضدّ مردمى در جهان، يكى بعد از ديگرى سقوط مى كند وتمام مردم جهان در شرق و غرب در زير پرچم توحيد جمع مى شوند».( [25] )

به طور خلاصه، آنچه از وعده هاى صريح قرآن در مورد آينده اسلام استفاده مى شود اين است كه، سراسر جهان بايد به شكل يك ملّت، يك جامعه و يك اُمّت در آيد، و آينده هر چه باشد و هر چه در جهان اتّفاق بيفتد خواه صلح و خواه جنگ ـ دنيا به سوى اين هدف پيش مى رود و به طرف يك حكومت متّحد جهانى گام مى سپارد. حكومتى كه اگر عملى شدن آن در چهارده قرن قبل يك محال عادى بود، امروز با پيشرفت سريع بشر در علم و صنعت و تكنولوژى، امكان آن بيشتر و بيشتر شده است، تا جايى كه بسيارى از دانشمندان و سياستمداران واقع بين جهان در باره ضرورت آن به صراحت سخن مى گويند، و آن را به عنوان يك طرح مهم و ممكن، پذيرا شده اند و كلّيه جوامع بشرى نيز بر اثر ظلم و ستمهايى كه قدرتمندان در حق آنها روا مى دارند، خود را براى چنين روزى آماده و مهيّا مى كنند.

اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه حضرت مهدى(عليه السلام) چه ويژگى هايى دارد كه مى تواند در مقابل قدرت هاى نظامى جهان بايستد و بر آنها پيروز شود و حكومتى واحد، براى اداره جهان تشكيل دهد؟ ياران آن حضرت چه خصوصياتى دارند تا او را در تشكيل اين حكومت فراگير، يارى كنند؟

با استمداد از آيات و روايات، به اين دو پرسش پاسخ مى دهيم.

1 ـ برخى از ويژگى هاى حضرت مهدى(عليه السلام)

حضرت مهدى(عليه السلام) با ميراثهاى گرانبهاى پيامبران مى آيد

از مجموع روايات وارده در موضوع ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) استفاده مى شود كه، ظهور مبارك حضرت ولى عصر(عليه السلام) بر اساس قدرت بى نهايت خداوند صورت مى گيرد. از اين رو، خداى تبارك و تعالى تمام ابزار و امكانات غلبه و پيروزى را در اختيار آن «ولى الله الأعظم» قرار مى دهد كه از جمله آنها ميراثهاى گرانبهاى پيامبران عظيم الشأن الهى از قبيل: انگشتر حضرت سليمان(عليه السلام)، پيراهن مخصوص حضرت آدم(عليه السلام)، عصاى حضرت موسى(عليه السلام)، شمشير و پيراهن رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و ديگر مواريث انبياى بزرگ الهى است.

«سلطنت جهانى حضرت سليمان(عليه السلام) و سيطره آن حضرت بر تمام موجودات روى زمين، تنها يك رمز داشت و آن ]هم [ در همان انگشتر نهفته بود. آن انگشتر با تمام ويژگيهايى كه دارد هم اكنون در دست مولاى ما و مولاى همه جهان حضرت صاحب الزمان(عليه السلام) مى باشد.

عصاى حضرت موسى(عليه السلام) كه به «نيل» زده شد و رود نيل به دوازده كوچه تبديل شد، و آبها روى هم انباشته شد و اين كوچه ها را از يكديگر جدا كرد و سربازان يك ميليون نفرى فرعون در آن ميان به هلاكت رسيدند، آن عصا اكنون در محضر حضرت بقية الله(عليه السلام) مى باشد».( [26] )

اين ابزار و امكانات محيّر العقول كه ما فوق تصوّر هر انسانى است در دست هر كس قرار داده نمى شود; بلكه منحصراً در اختيار امام معصومى قرار مى گيرد كه بر هواى نفس خود تسلّط داشته، غرايز سركش را رام نموده، هرگز دچار لغزش و اشتباه نمى شود، و براى اصلاح جهانى ذخيره شده است.

اينك براى روشن شدن مطلب، برخى از روايات را مى آوريم:

1 ـ حذيفة بن يمان در حديثى از پيامبر گرامى اسلام نقل مى كند كه در مورد برخى از فتوحات حضرت مهدى(عليه السلام) فرمود:

«زيورهاى بيت المقدّس، تابوت سكينه، مائده بنى اسرائيل، بقاياى الواح، عصاى موسى و منبر سليمان را بيرون مى آورد; همچنين يك قفيز( [27] ) از «منّ» كه براى بنى اسرائيل فرود آمده بود بيرون مى آورد در حالى كه از شير سفيدتر است».( [28] )

2 ـ در همين زمينه در روايتى ديگر آمده است:

«تابوت سكينه به وسيله او از درياچه طبريه (در فلسطين) بيرون آورده مى شود، و همراه آن حضرت حمل گرديده، در بيت المقدّس در برابر او گذاشته مى شود. هنگامى كه يهوديان آن را ببينند همگى به شرف اسلام مشرف مى شوند به جز تعدادى اندك كه اسلام نمى آورند».( [29] )

البته بايد توجّه داشت كه:

«جواهرات بيت المقدّس از بزرگترين و پر ارزش ترين گنجينه هاى جهان است كه در زير خاكها نهان است و حضرت بقيّة الله(عليه السلام) آن را بيرون مى آورد.

امّا در مورد تابوت سكينه مى توان گفت كه، يكى از اسرار الهى است و در باره آن گفته اند كه، آن را به هر شهرى بفرستند تمام شهر را طعمه حريق مى سازد; به هر طرف آن را ارسال كنند، آن كشور را از صفحه تاريخ بر مى دارد; درست همچون بمبهاى اتمى و هيدروژنى و نيترونى امروز و قوى تر از آنها، و بدينسان خداوند حجّت خود را با عصاى موسى و تابوت سكينه مجهّز ساخته كه ديگر تسليحات قرن حاضر در برابر آنها از هر واكنشى ناتوان است».( [30] )

3 ـ اميرمؤمنان على(عليه السلام) در ضمن حديث شريفى مى فرمايد:

«جهان پر از هرج و مرج مى شود; افق زندگى تيره و تار مى گردد; در اين موقع مهدى ما مى آيد در حالى كه پيراهن آدم در تن او، انگشتر حضرت سليمان در دست او و عصاى حضرت موسى در اختيار اوست».( [31] )

4 ـ پيشواى پرهيز كاران در ضمن يك خطبه بسيار مفصّل و طولانى بعد از ذكر اسامى اصحاب قائم(عليه السلام) مى فرمايد:

«. . . آنگاه به سوى كوفه عزيمت مى كند و بر تخت سليمان پيامبر مى نشيند. عصاى موسى(عليه السلام) را در دست مى گيرد و روح الامين (جبرئيل) و حضرت عيسى بن مريم(عليه السلام) همنشين او هستند. بُرد پيامبر را بر تن دارد، و ذوالفقار را حمايل كرده، و صورتش چون قرص ماه در شب چهارده مى درخشد، و از ميان دندانهاى ثنايايش نورى چون برق، ساطع مى شود، و بر سر مباركش تاجى از نور قرار دارد».( [32] )

5 ـ امام باقر(عليه السلام) در حديثى راجع به عصاى حضرت موسى(عليه السلام) مى فرمايد:

«عصاى موسى نخست در دست آدم بود; سپس به دست شعيب پيغمبر رسيد و سرانجام به دست موسى بن عمران; و هم اكنون در دست ماست. و آن، هم اكنون در دست من سبز است همانند روزى كه از درخت بريده شد. با اين عصا هر وقت سخن گوييم سخن مى گويد. اين عصا براى قائم ما آماده شده كه همچون موسى بن عمران آن را به كار مى برد. اين عصا اهل باطل را مى ترساند و هر چه بيندازند مى بلعد، و آنچه حجّت خد ـ فرمان دهد اطاعت مى كند . . .»( [33] )

6 ـ پيشواى پنجم شيعيان در حديث ديگرى مى فرمايد:

«حضرت قائم(عليه السلام) با پرچم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ، انگشتر حضرت سليمان، سنگ موسى و عصاى او ظاهر خواهد شد».( [34] )

7 ـ و در رابطه با نام مبارك مهدى(عليه السلام) مى فرمايد:

«به او «مهدى» گفته مى شود; زيرا به امر پنهان، هدايت شده و بدان آگاه شده است. او تورات و انجيل و ساير كتابهاى آسمانى را از غارى در انطاكيه (شهرى در جنوب تركيه) بيرون مى آورد، و در ميان يهوديان با تورات، و در ميان مسيحيان با انجيل، و در ميان زبوريان با زبور، و در ميان مسلمانان با قرآن داورى مى كند».( [35] )

8 ـ يعقوب سراج مى گويد كه خدمت امام صادق(عليه السلام) عرضه داشتم: فرج شيعيان شما چه وقت است؟ فرمود:

«. . . فرج ما هنگامى است كه حضرت صاحب الامر(عليه السلام)با ميراثهاى پيامبر اكرم از مدينه خارج شده، رهسپار مكه معظّمه گردد.

پرسيدم: ميراث پيامبر اكرم چيست؟ فرمود:

شمشير، زره، عمامه، بُرد، تازيانه، پرچم، سپر و زين آن حضرت است. چون وارد مكّه شود، شمشير را از غلافش بيرون مى آورد; زره، بُرد و عمامه را مى پوشد; پرچم را بر افراشته، تازيانه را به دست مى گيرد و از خداى تبارك و تعالى اذن ظهور مى طلبد».( [36] )

آرى! مهدى(عليه السلام) با ميراثهاى گرانبهاى پيامبران مى آيد، و به وسيله آنها با تمام اقوام و ملل مختلف دنيا و مسلمانان اتمام حجّت مى كند، و راه عذرى براى هيچ يك از اهل اديان باقى نمى گذارد تا اين كه همگى به اسلام مى گروند، و در روى زمين هيچ نقطه اى باقى نمى ماند جز اين كه در آن، به يكتايى خدا و پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) گواهى داده مى شود.

حضرت مهدى(عليه السلام) با ملائكه يارى مى شود

از روايات فراوانى كه از پيشوايان معصوم(عليه السلام) در مورد تعداد اصحاب حضرت مهدى(عليه السلام)وارد شده، استفاده مى شود كه تعداد 313 نفر فرماندهان لشكرى و كشورى آن حضرت مى باشند; خداوند به وسيله آنها و با تأييد ملائكه و فرشتگان، شرق و غرب جهان را مى گشايد، و وعده خود را به اتمام مى رساند، و ريشه كفر و شرك و الحاد را مى سوزاند، و آيين حق را در روى زمين مستقر مى نمايد. اينك به قسمتى از رواياتى كه در اين زمينه وارد شده است، توجّه فرماييد:

1 ـ ابن عبّاس مى گويد: روزى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در باره نبوت خود و امامت اميرمؤمنان على(عليه السلام) و يازده فرزند معصوم آن حضرت سخن مى گفت، فرمود:

«إنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالى إطَّلَعَ إلَى الاْرْضِ إطِّلاعَةً فَاخْتارَنِي مِنْها فَجَعَلَنِي نَبِيّاً. ثُمَّ اطَّلَعَ الثانِية فاختارَ مِنْها عَلِيّاً فَجَعَلَهُ إماماً، ثُمَّ أمَرَنِي أَنْ أتَّخِذَهُ أخاً وَ وَصِيّاً وَ خَلِيفَةً وَ وَزيراً، فَعَلِيٌّ مِنِّي، وَ أنَا مِنْ عَلِيٍّ، و هُوَ زَوْجُ ابنتِي و أبُو سِبْطَيّ اَلْحَسَنُ و الحُسَيْنُ.

ألا وَ إنَّ اللهَ تِبارَكَ وَ تَعالى جَعَلَنِي وَإيّاهُم حُجَجاً عَلى عِبادِهِ، و جَعَلَ مِن صُلْب الحُسَيْنِ(عليه السلام) أئِمَّةً لَيقُومُونَ بأمْرِي، وَيَحفَظُونَ وَصِيَّتِي، التّاسِعُ مِنْهُمْ قائِمُ أهْلِ بَيتِي، وَ مَهْدِيُّ اُمَّتِي، أشْبَهُ النّاسِ بِي فِي شَمائِلِه وَ أقْوالِهِ وَأفْعالِهِ، لَيُظْهَرُ بَعْدَ غَيْبَة طَوِيْلَة، وَحَيْرَة مُضِلَّة، فَيُعْلِنُ أمْرَ اللهِ، وَيُظْهِرُ دِيْنَ الحَقِّ، وَيُؤيّدُ بِنَصْرِ اللهِ، وَيُنصَرُ بِمَلائِكَةِ اللهِ، فَيَمْلاَُ الاْرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً كَما مُلِئت جَوْراً وَ ظُلْماً».( [37] )

«به راستى كه خداى تبارك و تعالى نظرى به زمين افكند و مرا انتخاب نمود و پيغمبر قرار داد. بار ديگر نظرى به زمين افكند و على(عليه السلام)را انتخاب نمود و او را پيشوا و امام قرار داد. آنگاه به من فرمان داد تا او را، برادر، دوست، وصىّ، جانشين و وزير خود گردانم. آرى ! على از من است و من از على هستم. او شوهر دختر من، و پدر دو نوه من حسن و حسين است.

آگاه باشيد كه خداى تعالى، من و آنها را حجّت بر بندگان خود ساخته، و از صلب حسين امامانى قرار داده است كه دين مرا بر پا مى دارند و وصيّت مرا حفظ مى كنند. نهمين آنها قائم اهل بيت من و مهدى اُمّت من است كه در خوى، گفتار و كردار از همه كس به من شبيه تر است. او بعد از غيبت طولانى و سرگردانى مردم، ظاهر مى شود; امر خدا را آشكار مى كند و دين حق را ظاهر مى سازد. به يارى خداوند تأييد مى گردد، و به وسيله فرشتگان يارى مى شود، و زمين را پر از عدل و داد مى نمايد همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است».

2 ـ امام حسن مجتبى(عليه السلام) در حديثى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل كرده است كه فرمود:

«يَبْعَثُ اللهُ رَجُلا فِى آخِرِ الزَّمانِ وَ كَلَب مِنَ الدَّهْرِ وَ جَهْل مِنَ النّاسِ، يُوْيِّدُهُ اللهُ بِمَلائِكَتِهِ وَ يَعْصِمُ أنصارَه، وَ يَنْصُرُهُ بِآياتِهِ، وَ يُظْهِرُهُ عَلَى الأرْضِ حتّى يَدِينُوا طَوْعاً أوْكرْهاً، يمْلاَُ الأرْضَ عَدْلا وَ قِسْطاً وَ نُوراً وَ بُرْهاناً، يَدِين لَهُ عَرْضُ الْبِلادِ وَ طُولُها. لا يَبْقى كافِرٌ إلاّ آمَنَ، وَ لا طالِحٌ إلاّ صَلَحَ . . .»( [38] )

«در آخر الزمان و سختى روزگار و جهالت مردمان، خداوند مردى را بر مى انگيزد كه او را با فرشتگان تأييد مى كند و يارانش را محافظت مى نمايد، و او را با آياتش يارى مى دهد و بر سرتاسر زمين مسلّط مى گرداند، تا همگان در برابر او خواه و ناخواه منقاد شوند. او زمين را از قسط و عدالت و نور و برهان پر مى كند ... طول و عرض جهان به تسلّط او در مى آيد. در روى زمين كافرى نمى ماند جز اين كه ايمان مى آورد، و شخص ناشايستى نمى ماند جز اين كه به صلاح و تقوا مى گرايد».

3 ـ ابو حمزه ثمالى از امام باقر(عليه السلام) روايت كرده است كه آن حضرت در حديثى فرمود:

«لَوْقَدْ خَرَجَ قائِمُ آلِ محمّد، لَنَصَرَهُ الله بِالمَلائِكَةِ الْمُسوِّمينَ وَ الْمُرْدِفينَ وَالْمُنْزِلينَ وَ الْكَرُّوبيين. يَكُونُ جَبْرئيلُ أمامهُ ومِيكائيلُ عن يمينه، وَإسرافيلُ عَنْ يَساره، وَالرُّعْبُ يَسيرُ مسيرة شهر أمامَهُ وَخَلْفَهُ وَعَنْ يَمِينِهِ وَ عن شِمالِهِ، والْمَلائِكَةُ المُقَرَّبُونَ حُذاه . . . ومَعهُ سَيْفٌ مُخْتَرَطٌ، يَفْتَحِ اللهُ لَهُ الرُّومَ وَ الدّيلم وَ السِّنْدَ وَ الْهِنْدَ وَ كابُلَ شاه وَ الْخَزَرَ».( [39] )

«هرگاه قائم آل محمّد(عليه السلام) ظهور كند، خداوند او را با فرشتگان نشاندار و . . . مقرّب يارى مى كند. جبرئيل، پيشاپيش او و ميكائيل از طرف راست و اسرافيل از طرف چپ او حركت مى كنند. اُبهت و رعب و وحشت به فاصله يك ماه راه از جلو، عقب، چپ و راست او حركت مى كند (يعنى شعاع هيبت آن حضرت تا مسافت يك ماه راه را زير پوشش مى گيرد) و فرشتگان مقرّب خدا خدمت گزاران او هستند.

همراه او شمشيرى بركشيده و برهنه است. خداوند متعال، روم، ديلم، سند، هند، كابل شاه و خَزَر را براى او فتح مى كند».

4 ـ عبد الرحمان بن كثير مى گويد: امام صادق(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه: «أَتى أَمْرُ اللهِ فَلاتَستَعْجِلُوهُ( [40] ); امر خدا فرا رسيد، پس شتاب نكنيد» فرمود:

«آن امر ماست كه خدا فرموده است نبايد در آن شتاب شود. خداوند او را به وسيله سه سپاه يارى مى كند: فرشتگان، مؤمنان و رعب و وحشت در دل دشمنان.

و ظهور او مانند ظهور رسول اكرم است».( [41] )

5 ـ ابان بن تغلب مى گويد كه امام صادق(عليه السلام) در ضمن حديثى فرمود:

«سيزده هزار و سيصد و سيزده نفر از فرشتگان بر او نازل مى شوند».

من عرض كردم: اين همه فرشته بر او نازل مى شود؟ امام صادق(عليه السلام)فرمود:

«آرى ! آنها عبارتند از:

1 ـ همه فرشتگانى كه با حضرت نوح در كشتى بودند.

2 ـ همه فرشتگانى كه به هنگام افتادن حضرت ابراهيم در ميان آتش با او بودند.

3 ـ همه فرشتگانى كه به هنگام شكافتن رود نيل براى بنى اسرائيل با حضرت موسى بودند.

4 ـ همه فرشتگانى كه به هنگام عروج حضرت عيسى با او بودند.

5 ـ چهار هزار فرشته نشان دار كه در خدمت رسول اكرم بودند.

6 ـ هزار فرشته كه پشت سر هم، براى يارى پيامبر اكرم فرود آمدند.

7 ـ سيصد و سيزده فرشته كه در جنگ بدر حضور داشتند.

8 ـ چهار هزار فرشته كه در روز عاشورا براى يارى امام حسين(عليه السلام)فرود آمدند و به آنها اجازه جنگ و پيكار داده نشد . . .

همه اين فرشته ها هم اكنون در روى زمين هستند و انتظار قيام قائم(عليه السلام)را مى كشند».( [42] )

از اين روايات به خوبى استفاده مى شود كه فرشتگان مقرّب خدا، خدمتگزار مهدى آل محمّد(عليه السلام) مى باشند، و او را در تشكيل حكومت واحد جهانى و خلافت اسلامى و اجراى عدالت و پياده كردن احكام اسلام و برنامه هاى قرآنى يارى مى دهند.

2 ـ ياران حضرت مهدى(عليه السلام)

قرآن و ياران حضرت مهدى(عليه السلام)

آيات بسيارى از قرآن كريم به ياران حضرت مهدى(عليه السلام) تفسير و تأويل شده است كه برخى از آنها را در اينجا مى آوريم:

1 ـ (فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ أَيْنَ ما تَكوُنُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً).( [43] )

«پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد. هر كجا كه باشيد، خداوند همگى شما را مى آورد».

از امام باقر(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه روايت شده است كه فرمود:

«منظور از خيرات، ولايت اهل بيت(عليهم السلام) است و منظور از «يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً»، 313 تن از ياران قائم(عليه السلام)مى باشند . . . به خدا سوگند ! در يك لحظه همچون قطعات ابر پاييزى گرد آمده، پيرامون شمع وجودش حلقه مى زنند. و در ميان ركن ومقام با او بيعت مى كنند، و همراه او پيمان نامه اى از رسول اكرم است كه آن را امامان معصوم(عليهم السلام) ـ يكى پس از ديگرى به ارث برده اند».( [44] )

2 (وَلَئِنْ أخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إلَى اُمَّة مَعْدُودَة لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَحاقَ بِهِمْ مَا كانُوْا بِهِ يَسْتَهْزِءوُنَ).( [45] )

«اگر ما عذاب را تا ]آمدن [ «اُمّت معدوده» از آنها به تأخير بيندازيم مى گويند: چه چيز آن را باز مى دارد؟ آگاه باش! هنگامى كه آن روز بيايد، عذاب از آنها برگردانده نمى شود، و آنچه را كه مسخره مى كردند آنها را فرو خواهد گرفت».

از امام محمّد باقر(عليه السلام) و امام جعفر صادق(عليه السلام)روايت شده كه آن دو بزرگوار در تفسير اين آيه فرمودند:

«منظور از «اُمّت معدوده» ]اُمّت شمرده شده[، همان اصحاب حضرت مهدى(عليه السلام)در آخر الزمان هستند كه 313 نفر به تعداد اهل «بدر» مى باشند و همان گونه كه پاره هاى ابر پاييزى به هم مى پيوندند آنان نيز در آن واحد ]نزد آن حضرت[ گرد مى آيند».( [46] )

از امام صادق(عليه السلام) نيز روايت شده است كه فرمود:

«منظور از «عذاب» خروج حضرت قائم(عليه السلام) است (كه سبب معذّب شدن كافران مى باشد) و منظور از «اُمّت معدوده» اصحاب اوست كه به تعداد اهل بدر هستند».( [47] )

بنابر اين، معناى آيه چنين خواهد بود: اگر عذاب را از آنها تا آمدن اُمّتى معدود (ياران حضرت مهدى(عليه السلام) در آخر الزّمان) به تأخير بيندازيم، خواهند گفت: چه چيز مانع مى شود كه ظاهر شود و عذاب خدا را بر ما نازل كند؟!

قرآن كريم در پاسخ آنها مى فرمايد:

«آگاه باش ! هنگامى كه عذاب فرود آيد از آنها برگردانده نمى شود و كيفرى كه استهزا و مسخره مى كردند به آنها مى رسد».( [48] )

منظور از عذاب در اين آيه مباركه، عذاب آخرت نيست; بلكه دست انتقام الهى است كه از آستين حق بيرون آمده، از آنها انتقام خواهد گرفت، و پيش از آخرت آنها را به سزاى كردارشان خواهد رسانيد.

3 ـ (مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّة عَلَى الْكافِرِينَ).( [49] )

«هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خداوند گروهى را مى آورد كه دوستشان دارد و آنها نيز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران سر سخت و نيرومند هستند».

سليمان بن هارون عجلى گويد: از امام جعفر صادق(عليه السلام) شنيدم كه در تفسير اين آيه شريفه فرمود:

«حضرت صاحب الامر(عليه السلام) در پناه خدا محفوظ است. اگر همه مردم از بين بروند ،خداوند ياران او را خواهد آورد. آنان كسانى هستند كه خدا در باره آنها فرموده است: «اگر اينها بدان كفر ورزند، ما گروهى ديگر را بر آنان گماريم كه بدان كافر نباشند»( [50] ) و آنان هستند كسانى كه در باره آنها فرموده است: «خداوند گروهى را مى آورد كه دوستشان دارد و آنها نيز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران سر سخت و نيرومند هستند».( [51] )

4 ـ (وَعَدَ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ في الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ . . .).( [52] )

«خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند وعده داده است كه آنها را در روى زمين جانشين گرداند، همان گونه كه پيشينيان را جانشين گردانيد».

امام زين العابدين(عليه السلام)آيه كريمه «. . . لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ في الأرضِ . . .» را تلاوت نمود، آنگاه فرمود:

«به خدا سوگند ! آنها دوستان و شيعيان ـ ما اهل بيت هستند. خداوند به وسيله مردى از ما كه مهدى اين اُمّت است، وعده اى را كه در اين آيه به مؤمنان صالح داده، تحقّق خواهد بخشيد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در حق مهدى فرموده است:

اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نباشد، خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا مردى از عترت من بيايد كه هم نام من است; او جهان را پر از عدل و داد نمايد، آن چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد».( [53] )

5 ـ (ألَّذِينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فى الاَْرْضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَءاتَوُا الزَّكوةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ للهِِ عاقِبَةُ الاُْمُور).( [54] )

«همان كسانى كه چون در زمين به آنها فرمان روايى دهيم، نماز را بپا مى دارند و زكات را مى پردازند و به نيكى فرمان مى دهند و از زشتى باز مى دارند و فرجام كارها از آنِ خداست».

ابى جارود از امام محمّد باقر(عليه السلام) روايت كرده است كه در تفسير اين آيه شريفه فرمود:

«اين آيه درباره حضرت مهدى(عليه السلام) و ياران او نازل شده است. خداوند منّان، شرق و غرب جهان را تحت سيطره آنها در مى آورد و دين را به وسيله آنها در جهان آشكار مى سازد، و ديگر از ظلم و ستمها و بدعتها نشانى در روى زمين باقى نمى ماند».( [55] )

از آيات ياد شده استفاده مى شود كه ياران حضرت مهدى(عليه السلام) از قدرت فوق العاده اى برخوردارند كه در يك لحظه از مكان هاى مختلف به مكه مى روند و به آن حضرت ملحق مى شوند. آنان محبوب خدا هستند و خداوند محبوب آنان. خدا، آنها را در زمين توانايى و فرمان روايى مى دهد و به دست آنها، كافران را عذاب مى كند. آنان نماز بپا مى دارند و زكات مى پردازند. به نيكى ها امر مى كنند و از بدى ها باز مى دارند.

اين بحث را با نگاهى گذرا به روايات پى مى گيريم.

روايات و ياران حضرت مهدى(عليه السلام)

طبق روايات، ياران خاص حضرت مهدى(عليه السلام) 313 نفر مى باشند كه همگى از تربيت شدگان مكتب ولايت و از عاشقان دلباخته خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام)هستند. هنگام ظهور آن حضرت، به گِردش حلقه مى زنند و به يارى آن حضرت مى پردازند.

اكنون براى آشنايى باخصوصيّات اين عدّه، قسمتى از احاديث را بررسى مى كنيم:

1 ـ از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:

«گويا اصحاب قائم (عليه السلام) را مى بينم كه تمام شرق و غرب عالم را تحت سيطره خود در آورده اند. در تمام دنيا چيزى نيست جز اين كه از آنها اطاعت مى كند; حتّى درندگان زمين و پرندگان شكارى نيز تلاش مى كنند كه رضايت آنان را جلب كنند. چون يكى از آنها بر منطقه اى بگذرد، آن قطعه زمين بر ديگر زمينها مباهات كند و گويد: امروز يكى از ياران قائم(عليه السلام) بر روى من پاى نهاد».( [56] )

2 ـ در حديث ديگرى در همين رابطه، از امام باقر(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

«. . . قائم(عليه السلام) 313 نفر را به تمام اقطار و اكناف عالم مى فرستد ]قبل از رفتن [دست مباركش را بر سينه و بين دو كتف آنها مى كشد، پس در هيچ حكمى فرو نمى مانند. ديگر هيچ نقطه اى در روى زمين باقى نمى ماند جز اين كه به يكتايى خدا و پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در آن گواهى داده مى شود.

و اين است معناى اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

(وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ في السَّماواتِ وَ الأَرضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إلَيْه يُرجَعُون).( [57] )

«هر كه در آسمانها و زمين است، خواه و ناخواه در برابر او تسليم مى شود، و بازگشت آنها به سوى اوست» ».( [58] )

3 ـ ابان بن تغلب مى گويد: در خدمت امام صادق(عليه السلام) در مسجد الحرام بودم، و دست من در دست مبارك آن حضرت بود كه فرمود:

«اى ابان! به زودى خداى تبارك و تعالى ـ 313 نفر را در اين مسجد گرد مى آورد كه مردم مكّه خيال مى كنند كه هنوز پدران و نياكان آنها آفريده نشده اند. در دست آنها شمشيرهايى است كه روى هر شمشير نام، نام پدر، لقب و ديگر خصوصيّات صاحبش نوشته شده است. آنگاه منادى آسمانى بانگ بر مى آورد كه اى اهل عالم ! اين مهدى است كه چون داود و سليمان داورى مى كند و مطالبه بيّنه نمى نمايد».( [59] )

4 ـ مفضّل از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه امر ظهور امضا شد، امام(عليه السلام) خداى را با نام عبرانى اش مى خواند; آنگاه 313 تن از يارانش چون پاره هاى ابر پاييزى به دور او گرد مى آيند. آنها پرچمداران حضرت مهدى(عليه السلام)هستند. آمدن آنها به مكه دو گونه است:

1 ـ افرادى كه شبانه از رخت خواب هايشان ناپديد مى شوند و صبح در مكه مى باشند.

2 ـ افرادى كه در روز روشن بر ابر سوار مى شوند و با نام، نام پدر، حسب و نسبشان شناخته مى شوند.

مفضّل گويد: من عرض كردم: فدايت شوم ! كدام يك از اين دو گروه ايمانشان قوى تر است؟

فرمود: آنها كه بر ابر سوار مى شوند و يك باره ناپديد مى گردند. (يعنى بستگانشان آنها را گم مى كنند و از آنها مطّلع نمى شوند) و خداوند در حقّشان فرموده:

(أيْنَما تَكُونُوا يَأتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً)( [60] )

«هر كجا كه باشيد خداوند همگى شما را يك جا گرد مى آورد» ».( [61] )

5 ـ مسعده مى گويد: در محضر امام صادق(عليه السلام) بودم كه ابو بصير عرض كرد: آيا اميرمؤمنان على(عليه السلام)، شهرهاى اصحاب قائم(عليه السلام) را مى دانست آنچنان كه تعداد آنها را مى دانست؟

امام صادق(عليه السلام) فرمود: آرى ! به خدا سوگند ! فرد فرد آنها را با نام، نام پدر و محلّ سكونتشان مى دانست.

ابو بصير گفت: جانم به فدايت، آنچه اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى دانست امام حسن مجتبى(عليه السلام) نيز مى دانست، و آنچه امام حسن(عليه السلام)مى دانست، امام حسين(عليه السلام)نيز مى دانست، و آنچه امام حسين(عليه السلام) مى دانست به شما منتقل شده است; جانم به فدايت! مرا از حال آنها با خبر كن.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: روز جمعه بيا نزد من تا تو را آگاه سازم.

ابو بصير گويد: روز جمعه به محضر امام(عليه السلام) رسيدم; فرمود: رفيقت كجاست تا براى تو بنويسد؟ (ابو بصير نابينا بود و رفيقى داشت كه احاديث را براى او مى نوشت)

گفتم: براى او كارى پيش آمد و من نخواستم ديرتر از وقت مقرّر بيايم.

آنگاه امام(عليه السلام)خطاب به يكى از حاضران، فرمود: براى او بنويس:

«بِسْمِ اللهِ الَّرحْمنِ الرَّحيمِ، هذا ما أمْلاهُ رَسُولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ عَلى اَميرِالْمُؤمِنينَ(عليه السلام) وَ اَوْدَعَهُ إيّاهُ مِنْ تَسْمِيَةِ أصْحابِ الْقائِمِ(عليه السلام)وَعِدَّةُ مَنْ يُوافيهِ مِنَ الْمَفْقُودينَ عَنْ فُرُشِهِمْ وَ السّائِرينَ إلى مَكَّةَ في لَيْلَة، وَ ذلِكَ عِنْدَ اسْتِماعِ الْصَّوْتِ في السَنَةِ الَّتي يَظْهَرُ فيها أمْرُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُمُ النُّجَباء وَ الْفُقَهاء وَ الْحُكّامُ عَلىَ النّاسِ . . .»

«به نام خداوند بخشنده بخشايش گر. اين متن چيزيست كه رسول اكرم آن را املا كرد، و اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن را نوشت و آن را در نزد او به وديعت نهاد. اين متن، مشتمل بر نام ياران قائم(عليه السلام) و تعداد آنها مى باشد. همان ها كه از رخت خواب هاى خود ناپديد مى شوند و در يك شب به مكه آورده مى شوند.

اين واقعه در هنگامى خواهد بود كه صداى آسمانى شنيده شود، و در همان سال امر خدا ظاهر خواهد شد. آنها نجيبان، فقيهان و فرمان روايان مردم هستند . . .»

آنگاه امام صادق(عليه السلام) خصوصيّات جغرافيايى هر يك را بر مى شمارد و در پايان مى فرمايد:

«اينها 313 تن مى باشند. خداوند همه آنها را در شب جمعه در مكّه معظّمه گرد مى آورد به گونه اى كه صبح همه آنها در مسجد الحرام مى باشند و حتّى يك تن تخلّف نمى كند. پس در مكّه پراكنده مى شوند و به دنبال منزلى مى گردند كه در آن سكونت كنند.

مردم مكّه آنها را نمى شناسند و از ورود قافله اى كه براى حج، عمره يا تجارت آمده باشند اطّلاع ندارند، و لذا دچار حيرت شده از يكديگر مى پرسند: اينها از كجا آمده اند؟ روزهاى قبل چنين افرادى را نديده بوديم! اينها اهل يك شهر و يك تيره و قبيله نيستند، و زن و فرزند و مركب نيز همراه ندارند!

در اين هنگام، مردى از بنى مخزوم مردم را عقب زده مى گويد: من ديشب خوابى ديده ام كه بسيار بيمناكم.

او را پيش مردى از ثقيف مى برند تا خوابش را باز گويد. او مى گويد: ديشب در خواب ابرى را ديدم كه از اوج آسمان به زير آمد و روى خانه كعبه قرار گرفت. اين ابر پر از ملخهايى بود كه بالهاى سبز داشتند و به چپ و راست پرواز مى كردند; به هر شهرى كه مى رسيدند آن را طعمه حريق مى كردند، و به هر قلعه اى مى رسيدند آن را ويران مى نمودند.

مرد ثقفى مى گويد: امشب لشكرى از لشكرهاى الهى فرود آمده كه شما ياراى مقاومت در برابر آن را نداريد.

آنها نيز داستان ورود اين جمعيّت ناشناس را بازگو مى كنند و از نزد او خارج مى شوند و تصميم مى گيرند كه با آنها نبرد كنند; ولى دلهايشان پر از رعب و وحشت مى شود و به يكديگر مى گويند: شتاب نكنيد! اينها تاكنون كار خلافى انجام نداده اند; دست به اسلحه نبرده اند; كوچكترين اخلالى در كارهاى شما ايجاد نكرده اند و شايد برخى از بستگان شما در ميان آنها باشد. هرگاه كار خلافى از آنها مشاهده كرديد، آنگاه دست به كار شويد و آنها را از شهر خود بيرون كنيد. اينها چهره هايى نورانى و ملكوتى هستند و وارد حرم امن الهى شده اند، پس تا كار خلافى انجام نداده باشند، بايد در امان باشند.

مرد مخزومى كه بزرگِ مردم مكّه است مى گويد: مى ترسم كه نيرويى بزرگ در پشت سر اينها باشد، تا نيرو نرسيده و اينها در اقليّت هستند اينها را محاصره كنيد; گمان مى كنم كه تعبير خواب آن پير مرد صحيح باشد و پيروزى شكوهمندى در انتظار اينان باشد.

يكى از آنها مى گويد: اينها مسلّح نيستند و اگر نيرويى كه ممكن است در پشت سر اينها باشد غير مسلّح باشند ضررى نمى توانند به شما برسانند، و اگر سپاه مسلحى به سراغ شما بيايد، آنگاه اينها را مى گيريد و چون آب خوردن نابودشان مى كنيد.

در اين مقوله ها سخن مى گويند كه شب فرا مى رسد و خواب بر آنها مسلّط مى شود و ديگر اجتماع نمى كنند تا اين كه حضرت قائم(عليه السلام) قيام كند. پس ياران او با يكديگر ملاقات مى كنند، گويا همگى از يك پدر و مادر به دنيا آمده اند; اگر شب از هم جدا شوند، صبح گرد هم مى آيند».( [62] )

ابو بصير گفت: آيا مؤمن در روى زمين منحصر به آنها خواهد بود؟

امام صادق(عليه السلام) فرمود

نه، ولى اين ها نجبا، فقها، قضات و حكّام شرع هستند كه دست پر مهر امام، قلب آنها را نوازش داده است و در هيچ موردى از حل مشكلش باز نمى مانند.( [63] )

3 ـ وقت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)

يكى از سؤال هايى كه از گذشته تا امروز مطرح بوده است و همواره از امامان مى پرسيده اند، سؤال از وقت ظهور آن حضرت است. از اين رو، در اين زمينه روايات زيادى به دست ما رسيده است. از آن جا كه اين مسأله اهميت دارد، آن را در اينجا بررسى مى كنيم.

وقت ظهور آن حضرت تعيين نشده و علم به وقت ظهور، از آن خداوند است و جز او كسى نمى تواند وقت ظهور را تعيين كند. در اين زمينه، روايات بسيار صريح و معتبرى از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) وارد شده كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1 ـ جلال الدين سيوطى در تفسير «درّ المنثور» در مورد اين آيه شريفه: «فَهَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ السّاعَةَ اَنْ تَأتِيَهُمْ بَغْتَةً»( [64] ) از ابو هريره روايت كرده است كه گفت:

«باديه نشينى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيد: ساعت كى است؟

حضرت در جواب فرمود: «هنگامى كه امانت ضايع شود، در انتظار ساعت باش».

اعرابى گفت: اى رسول خدا! ضايع ساختن امانت چگونه است؟

فرمود: «موقعى كه كارها به كسانى كه اهليّت آن را ندارند واگذار گرديد، در انتظار ساعت باش».( [65] )

2 ـ همچنين «سيوطى» از ابن مردويه، از ابو هريره روايت كرده است كه گفت:

مردى نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت: يا رسول الله! موقع فرا رسيدن ساعت كى است؟

آن حضرت فرمود: «در اين مورد، مسئول از سئوال كننده آگاه تر نيست».

آن مرد گفت: اى كاش ما را از نشانه هاى آن باخبر مى ساختى!

فرمود: «هنگامى كه بازارها و محل داد و ستدها به يكديگر نزديك شوند».

آن مرد گفت: نزديك شدن بازارها به يكديگر چيست؟

فرمود: «اين كه برخى از مردم به برخى ديگر از كمبود در آمد شكايت كنند، و اولاد زنا فراوان گردد، و غيبت كردن گسترش يابد، و صاحبان مال و ثروت مورد تعظيم قرار گيرند، و صدا و آواز مردمان فاسق در مساجد بلند شود و اهل منكر آشكار گردند، و ستمگرى بسيار شود ]آن وقت است كه ساعت فرا رسد [».( [66] )

از احاديث شريفه زيادى كه در مورد كلمه «ساعت» وارد شده، چنين استفاده مى شود كه «ساعت» در اصطلاح شرع مقدس، به دو چيز اطلاق مى شود: يكى روز ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) ، و ديگرى روز قيامت.

بنابر اين، مقصود از «ساعت» يا زمان ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) است يا زمان ظهور و قيامت. زيرا اين دو زمان در بسيارى از نشانه ها با هم مشترك اند; چه آن كه، هم روز ظهور و هم روز قيامت، براى مؤمنان مايه رحمت و شادكامى و براى كافران و منافقان، موجب عذاب و نقمت است، و چنان كه از احاديث بعدى ظاهر مى شود، خداوند علم و آگاهى اين دو روز را به خود اختصاص داده و هيچ يك از انبيا و اولياى خود را از فرا رسيدن اين دو روز، مطلع نساخته است.

3 ـ در حديثى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) آمده است كه فرمود:

«از جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيدم كه امامان بعد از او چند نفرند؟

فرمود: امامان بعد از من، به تعداد نقباى بنى اسرائيل، دوازده نفرند. خداوند علم و فهم مرا به آنها عطا فرموده است. تو اى حسن! يكى از آنها هستى.

عرضه داشتم: يا رسول الله! قيام قائم ما اهل بيت كى خواهد بود؟

فرمود: اى حسن! حكايت قيام «قائم»، مثل روز قيامت است كه علمش نزد خداست و ناگهان فرا مى رسد».( [67] )

4 ـ در كتاب «اصول كافى» و «غيبت» نعمانى، و «بحار الانوار» از فضل بن يسار، روايت كرده اند كه گفت:

به حضرت باقر(عليه السلام) عرضه داشتم: آيا براى اين امر وقتى تعيين شده است؟ فرمود:

««كَذِب الوَقّاتُون، كَذِب الوَقّاتُون،كَذِب الوَقّاتُون; كسانى كه وقتى براى ظهور تعيين كنند، دروغ مى گويند. و اين جمله را سه بار تكرار فرمود».( [68] )

5 ـ در «غيبت» شيخ طوسى(رحمه الله) از فضيل روايت كرده است كه گفت:

از امام محمّد باقر(عليه السلام) پرسيدم: آيا براى اين امر (زمان ظهور) وقتى تعيين شده است؟ فرمود:

«آنهايى كه وقتى براى آن تعيين كنند، دروغ مى گويند. و سه بار اين جمله را تكرار نمود».( [69] )

6 ـ در پايان حديث مفصلى كه در كتاب «اصول كافى» از آن حضرت روايت شده، آمده است كه فرمود:

«. . . از ما بپرسيد، آنچه ما به شما گفتيم كه مسلماً راست خواهيم گفت ـ به آن اقرار و اعتراف كنيد، كه البته مى دانم كه چنين نخواهيد كرد.

دانش ما بسيار روشن و آشكار است، و امّا فرا رسيدن دولت ما كه در آن دين آشكار شود و اختلافى در بين مردم نباشد، براى آن مدّتى است كه بايد شبها و روزهاى زيادى بگذرد تا اين كه وقت آن فرا رسد و حق آشكار گردد و امر يكى شود».( [70] )

7 ـ در كتاب «غيبت» شيخ طوسى و «غيبت» نعمانى، و «بحار الانوار»، از عبد الرحمان بن كثير روايت كرده اند كه گفت:

در خدمت امام جعفر صادق(عليه السلام) نشسته بودم كه مهزم اسدى وارد شد و عرض كرد: جانم به فدايت ! ظهور قائم آل محمّد(عليه السلام) كه شما اهل بيت و ما شيعيان ـ انتظار آن را مى كشيم، كى خواهد بود؟ . . . فرمود:

«اى مهزم! آنان كه وقتى براى آن تعيين مى كنند، دروغ مى گويند و آنان كه براى ظهورش شتاب مى نمايند به هلاكت مى رسند، و آنان كه تسليم امر الهى هستند نجات مى يابند، و سرانجام همه به سوى ما باز مى گردند».( [71] )

8 ـ در «غيبت» شيخ طوسى از محمّد بن مسلم روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:

«مَنْ وَقَّتَ لَكَ مِنَ النّاسِ شَيْئاً، فَلا تهابَنّ أن تُكَذِّبَهُ، فَلَسنا نُوَقِّتُ لاِحَد وَقْتاً».

«هر كس وقتى براى ظهور تعيين نمود، هيچ باكى نداشته باش كه او را تكذيب كنى; زيرا ما براى هيچ كس وقت تعيين نمى كنيم».( [72] )

9 ـ در «غيبت» نعمانى از ابو بصير روايت كرده است كه گفت: من در باره حضرت قائم(عليه السلام) از امام صادق(عليه السلام) پرسش نمودم، فرمود:

«كَذِبَ الوَقّاتُونَ، إنّا أهْل بَيْت لانُوَقِّتُ، ثُمَّ قالَ: أبى الله إلاّ أنْ يخْلِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِين».( [73] )

«كسانى كه وقتى براى ظهور تعيين مى كنند، دروغ مى گويند. ما اهل بيت، وقتى براى آن تعيين نمى كنيم. سپس فرمود: خداوند اراده فرموده است كه با هر وقتى كه وقت گزاران تعيين كنند، مخالفت نمايد».

10 ـ مفضل بن عمر گويد:

به پيشگاه امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: آيا براى ظهور مهدى منتظر(عليه السلام) وقتى تعيين شده كه مردم آن را بدانند؟ فرمود:

«نه، خداوند اجازه نداده است كه براى آن وقت معينى باشد كه شيعيان ما از آن آگاهى داشته باشند.

عرض كردم: اى آقاى من! چرا نمى توان از وقت آن مطّلع شد؟

فرمود: زيرا وقت ظهور او، همان ساعتى است كه خداوند مى فرمايد: «وَ يَسْئلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أيّانَ مُرْساها قُلْ إنَّما عِلْمُها عِندَ رَبِّى لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّمواتِ و الأرْضِ لا تَأتِيكُمْ إلاّ بَغْتَةً( [74] ); از تو در مورد ساعت ظهور ـ مى پرسند كه زمان فرا رسيدن آن كى خواهد بود؟ بگو علمش در نزد پروردگار من است و هيچ كس جز او نمى تواند آن را آشكار سازد، و آن (حتّى) در آسمانها و زمين سنگين آمده است و جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد».

و نيز آن همان ساعتى است كه خداوند فرموده است: «يَسْئلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها»( [75] ); «از تو در مورد ساعت قيام مى پرسند كه طلوع آن در چه وقت است؟».

و نيز فرموده است: «إنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ»( [76] ); «علم ساعت قيامت ـ در نزد خداوند است».

و همچنين فرموده است: «فَهَلْ يَنْظُرُونَ إلاّ السّاعَةَ أَنْ تَأتِيَهُمْ بَغَتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها»( [77] ); «آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه ساعت قيام به طور ناگهانى فرا رسد، در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است».

. . . و هم فرموده است: «وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السّاعَةَ تَكُون قَرِيباً»( [78] ); «و تو چه مى دانى، شايد ساعت قيام نزديك باشد».

و باز فرموده است: «يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذينَ لا يُؤمِنُونَ بِها وَ الَّذِين آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَيَعْلَمُونَ أنَّهَا الحَقُّ ألا إنَّ الَّذين يُمارُون فى السّاعَةِ لَفى ضَلال بَعيد»( [79] ); «كسانى در مورد آن (ساعت قيام) شتاب مى كنند كه آن را باور ندارند; ولى آنان كه آن را باور كرده اند، پيوسته با ترس و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است. آگاه باش ! آنان كه در مورد ساعت مجادله مى كنند در گمراهى عميقى هستند».

مفضّل مى گويد: پرسيدم معناى مجادله در مورد ساعت چيست؟ فرمود:

يعنى مى گويند: قائم(عليه السلام) كى متولّد شده؟ چه كسى او را ديده؟ حالا كجاست؟ كى ظاهر مى شود؟

اين پرسشها و مجادله ها شتاب در امر خدا، و شك و ترديد در قضاى الهى و دخالت در قدرت خداست. اينان كسانى هستند كه در دنيا زيانكارند و در آخرت بازگشت بسيار بدى دارند.

مفضّل گويد: عرض كردم: آيا براى او نمى توان وقتى تعيين كرد؟ فرمود:

اى مفضّل! نه من وقتى براى آن تعيين مى كنم و نه هم وقتى براى آن تعيين شده است. هر كس براى ظهور مهدى ما(عليه السلام) وقت تعيين كند خود را در علم خدا شريك دانسته و به ناحق ـ خود را بر اسرار الهى واقف پنداشته است كه اين ادّعايى بى اساس است».( [80] )

11 ـ حضرت موسى بن جعفر(عليهما السلام) به على بن يقطين فرمود:

«. . . شيعيان به وسيله اُميد و آرزو زنده اند و به صلاح آيند.

على بن يقطين مى گويد:

اگر به ما گفته مى شد كه ]براى اين امر وقتى تعيين شده و مثلا [ دويست سال يا سيصد سال ديگر واقع مى شود، دلها را قساوت مى گرفت و توده مردمان از اعتقاد به اسلام بر مى گشتند; ولى گفته اند: چه بسيار زود است! چقدر نزديك است! تا دل مردم آرام بگيرد و فرج را نزديك بدانند».( [81] )

12 ـ در كتاب «ينابيع المودّه» و «فرائد السمطين» و برخى منابع ديگر از حضرت على بن موسى الرضا(عليهما السلام) روايت كرده اند كه در ضمن حديثى به دعبل بن على خزاعى فرمود:

«. . . ]امام [ بعد از حسن عسكرى ـ پسرش حجّت و قائم منتظر است كه در دوران غيبتش انتظار او را مى كشند . . . و امّا اين كه او كى ظاهر مى شود، خبر دادن از وقت ظهور است، و پدرم توسّط پدرانش از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)به من خبر داده اند كه آن حضرت فرمود: «مَثَلُهُ كَمَثَلِ السّاعَةِ لا تَأتِيكُمْ إلاّ بَغْتَةً» ]مَثَل آن مثل روز قيامت است كه ناگهان به شما مى رسد [».( [82] )

13 ـ در توقيعى كه حضرت ولى عصر(عليه السلام) براى اسحاق بن يعقوب نوشته اند، چنين آمده است:

«. . . اما ظهور و فرج، مربوط به خداوند است و هر كس وقتى براى آن تعيين كند، دروغ گفته است».( [83] )

علاوه بر اين روايات، در كتابهاى مقدّس اهل اديان و بخصوص در تورات و انجيل نيز وقتى براى ظهور تعيين نشده است كه براى اطمينان خاطر خوانندگان به فراز هايى از آن دو كتاب اشاره مى كنيم.

الف) تورات

«و در ايّام آخر واقع خواهد شد . . . جميع اُمّتها به سوى آن روان خواهند شد . . . او اُمّتها را داورى خواهد نمود و قومهاى بسيارى را تنبيه خواهد كرد . . . اُمّتى بر اُمّتى شمشير نخواهد كشيد و بار ديگر جنگ را نخواهند آموخت».( [84] )

«اگر چه تأخير نمايد، برايش منتظر باش; زيرا كه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد . . . بلكه جميع اُمّت ها را نزد خود جمع مى كند و تمامى قوم ها را براى خويشتن فراهم مى آورد».( [85] )

ب) انجيل

«اين شخص هم پسر ابراهيم است; زيرا كه پسر انسان آمده است تا گمشده را بجويد و نجات بخشد ... كه ملكوت خدا مى بايد در همان زمان ظهور كند ... تجارت كنيد تا بيايم».( [86] )

«امّا از آن روز و ساعت هيچ كس اطلاع ندارد حتّى ملائكه آسمان جز پدر من و بس; ليكن چنان كه ايّام نوح بود ظهور پسر انسان نيز چنان خواهد بود . . . لهذا شما نيز حاضر باشيد; زيرا در ساعتى كه گمان نبريد پسر انسان مى آيد».( [87] )

«ولى از آن روز و ساعت غير از پدر هيچ كس اطلاع ندارد; نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس بر حذر و بيدار شده، دعا كنيد; زيرا نمى دانيد آن وقت كى مى شود . . . پس بيدار باشيد; زيرا نمى دانيد كه در چه وقت «صاحب خانه» مى آيد; در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح . . . اما آن چه به شما مى گويم، به همه مى گويم: بيدار باشيد».( [88] )

با توجّه به آنچه گذشت معلوم مى شود كه امر ظهور مربوط به خداوند است و تنها اوست كه وقت ظهور را مى داند. بنابر اين، هر كس براى ظهور وقتى تعيين كند، دروغ گفته است; زيرا اراده و مشيّت خدا تابع اراده و خواست مردم نيست، و خداوند به خاطر عجله و شتاب مردم شتاب نمى كند. زيرا كسى در كارى شتاب مى كند كه از دست دادن آن بهراسد، و خداوند از اين جهت، ترس و هراسى ندارد و هر گاه مصلحت ايجاب كند خواست خدا انجام مى پذيرد.

4 ـ مدّت حكومت حقه

سؤال ديگرى كه گاهى پرسيده مى شود، اين است كه مدّت حكومت آن حضرت چقدر است. در اين باره، روايات زياد و مختلفى در كتب شيعه و سنّى نقل شده كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:

1 ـ اُمّ سلمه، زوجه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ، از آن حضرت روايت مى كند كه در ضمن حديثى فرمود: «فَيَلْبَثُ سَبْعَ سِنينَ( [89] ); هفت سال در ميان مردم مى ماند».

2 ـ ابو سعيد خدرى از رسول اكرم نقل مى كند كه در پايان حديثى فرمود:

«يَعِيشُ في ذلِك سَبعَ سِنينَ أو ثَمان ـ سِنينَ».( [90] )

«بعد از ظهور، هفت يا هشت ـ سال زندگانى مى كند».

3 ـ حذيفه يمانى در ضمن حديثى از پيامبر اكرم نقل مى كند كه فرمود:

«فَيَمْكُثُ اَرْبَعِين سنَةً( [91] ); چهل سال در ميان مردم مى ماند».

4 ـ در كتب اهل سنّت از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

«هفت سال حكومت مى كند كه هر سال آن برابر ده سال از سالهاى شماست. آنگاه خداوند هر چه اراده كند انجام مى دهد».( [92] )

5 ـ در ذيل خطبه «البيان» از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود:

«مدّت هشتاد سال در ميان مردم خواهد بود».( [93] )

6 ـ در حديثى از امام حسين(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:

«مهدى(عليه السلام) 19 سال و چند ماه حكومت مى كند».( [94] )

7 ـ ابى جارود از امام باقر(عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود:

«حضرت قائم(عليه السلام) مدّت 309 سال حكومت مى كند چنان كه اصحاب كهف مدّت 309 سال در غارشان ماندند. زمين را پر از عدالت مى كند آنچنان كه پر از جور و ستم شده باشد. خداوند شرق و غرب جهان را براى او فتح مى نمايد».( [95] )

8 ـ ابو بصير در حديثى از امام باقر(عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود:

«هفت سال حكومت مى كند كه هر سالش معادل 10 سال شماست. سپس آنچه خدا بخواهد انجام مى دهد.

ابو بصير مى گويد كه از آن حضرت پرسيدم: سالها چگونه طولانى مى شود؟

فرمود: خداوند به فلك دستور مى دهد كه آرام تر بچرخد و بدين گونه روزها و سالها طولانى مى شود.

عرض كردم: آنها مخالفان ـ مى گويند: اگر فلك تغيير كند از بين مى رود.

فرمود: آن گفته ملحدان است و امّا مسلمانان راهى براى اين حرف ندارند; خداوند براى پيامبرش ماه را شكافت، و قبل از آن، براى يوشع بن نون خورشيد را بر گردانيد، و از طولانى شدن روز قيامت نيز خبر داده و فرموده است: هر روز آن همانند هزار سال از سالهاى شماست».( [96] )

9 ـ مرحوم سيّد بن طاووس(رحمه الله) از كتاب جعفر بن محمّد كوفى نقل مى كند كه با اسناد خود از حمران نقل كرده كه:

«عمر دنيا صد هزار سال است. از اين مدّت، بيست هزار سال سهم ديگران و هشتاد هزار سال، سهم آل محمّد(عليهم السلام) مى باشد».( [97] )

در اين زمينه، روايات فراوانى از ائمه(عليهم السلام) نقل شده كه ما به جهت اختصار به نقل روايات ياد شده بسنده كرديم.

از بررسى مجموع رواياتى كه در مورد مدّت حكومت حضرت ولى عصر(عليه السلام)وارد شده، معلوم مى شود كه اختلاف فراوانى در مدّت سلطنت آن حضرت وجود دارد; زيرا رقمهاى 7، 8، 9، 14، 20، 21، 22، 30، 40، 70، 140 و 309 سال در چندين روايت ديگر نيز وارد شده است.( [98] )

البته گرچه بعضى از اين روايات بر برخى ديگر قابل حمل است و دو روايت 7 و 70 و 14 و 140 به خوبى قابل جمع هستند; زيرا طبق روايت چهارم و هشتم كه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) و امام باقر(عليه السلام) نقل نموديم، هر سال آن زمان معادل با ده سال زمان ماست; ولى با اين همه، نمى توان گفت كه مدّت حكومت حقّه تا اين اندازه محدود و ناچيز است. زيرا حكومتى كه پيامبران الهى از تشكيل آن سخن گفته اند و به مردم بشارتها داده اند و اميدها در دلها به وجود آورده اند و آيات زيادى از قرآن بدان اختصاص يافته( [99] )، و هزاران حديث از معصومين(عليهم السلام) در مورد آن روز گار مسعود وارد شده، و هزاران شيعه دل سوخته منتظر، سالها و قرنها در اشتياق فرا رسيدن آن دوران پر شكوه عمرى را سپرى كرده اند، نمى توان گفت كه يك حكومت هفت ساله يا هشت ساله است. لذا بهتر است كه مطابق برخى از روايات كه حكومت حقه امام زمان(عليه السلام) را تا قيام قيامت دانسته، آن را حكومت جاويدان بناميم و تا پايان جهان و برپايى قيامت، مستمر و پا بر جا بدانيم. چنان كه در حديث مفصّلى از پيغمبر اكرم نقل شده است كه خداى تبارك و تعالى در شب معراج راجع به وصى آخرين فرمود:

«وَلاَنْصُرَنّهُ بِجُنْدِي، وَلاَمُدَّنَّهُ بِمَلائِكَتِي، حتّى يُعِلنَ دَعْوَتِي وَيَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلى تَوحِيدِي، ثُمَّ لاَُدِيمَنَّ مُلْكَهُ، وَ لاَُداوِلَنَّ الأيّامَ بَيْنَ أوْلِيائى إلى يَومِ القِيامَةِ».( [100] )

«به يقين او را با سپاهيانم يارى مى كنم و فرشتگانم را به يارى او مى فرستم تا دعوت مرا آشكار سازد و همه بندگانم را بر توحيد من گرد آورد; آن گاه سلطنتش راجاويد مى سازم و روزگار را تا روز رستاخيز در دست دوستانم مى گردانم».

آرى خواننده گرامى! آنچه از مجموع شواهد و قراين و روايات اهل بيت(عليهم السلام)به دست مى آيد اين است كه، مدّت حكومت حقه حضرت مهدى(عليه السلام) همانند غيبت آن بزرگوار در اختيار خداوند است و جز با اراده و مشيّت ذات اقدس احديّت پايان نمى پذيرد و مدّت آن را جز خداى تبارك و تعالى نمى داند.

از خداى متعال خواهانيم كه ما را از شيعيان خالص و منتظران واقعى آن حضرت قرار داده، در ظهور مبارك پيشوا و مولايمان تعجيل فرمايد، و بر ما منت گذارد و بقيّه عمر ما را تفضّلا در روزگار مسعود دولت حقّه و زمان مبارك آن حضرت قرار دهد.

به اميد روزى كه آن بزرگ رهبر آسمانى، آخرين حجّت خدا، موعود همه اُمّتها و ملّتها ظهور نموده، و جهانيان را در سايه حكومت واحد جهانى از عدالت و آزادى الهى خود سيراب فرمايد.

امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى فرمايد:

(تصطلح فى ملكه السّباع، و تخرج الارض نبتها، و تنزل السّماء بركتها

و تظهر له الكنوز، يملك ما بين الخافقين، فطوبى لمن

ادرك ايّامه و سمع كلامه!)

«در دولت مهدى درندگان سازش مى كنند، زمين نباتات خود را خارج مى كند، آسمان بركاتش را فرو مى فرستد، گنجهاى نهفته در دل زمين براى او آشكار مى شود و بين

مشرق و مغرب را مالك مى شود. خوشا به حال كسيكه آن روزگار مسعود را

درك كند و دستوراتش را با گوش جان بشنود».

بحارالانوار، ج 52، ص 280

امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:

(تعرفون المهدىّ بالسّكينة و الوقار، و بمعرفة الحلال و الحرام،

و بحاجة النّاس اليه، و لا يحتاج الى احد)

«مهدى را با سكينه و وقار، شناخت حلال و حرام، نياز همگان به او،

و بى نيازى او از همه خواهيد شناخت».

منتخب الاثر، ص 309



[1] ـ گفتار فلسفى، اخلاق، ج 2، ص 29 و 30، به نقل از كيهان، مورخ 21/2/1351.

[2] ـ مهدى انقلابى بزرگ، ص 17.

[3] ـ مهدى انقلابى بزرگ، ص 17.

[4] ـ عقد الدرر، ص 63.

[5] ـ غيبت نعمانى ص 277، ح 61 ; غيبت شيخ طوسى، 267 ; عقد الدرر، ص 65 ; بحار الانوار، ج 52، ص 211، حديث 59.

[6] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 207، ح 44.

[7] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 182، ح 6 ; بشارة الاسلام، ص 162، باب 9، في علامات الظهور عن علي بن موسى(عليه السلام).

[8] ـ بحار الانوار، ج 75، ص 378; بشارة الاسلام، ص 168 و نوائب الدهور، ج 3، ص 336.

[9] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 320; بشارة الاسلام، ص 169.

[10] ـ تورات، كتاب زكرياى نبى، باب 13، بندهاى 8 و 9.

[11] ـ انجيل لوقا، باب 21، بندهاى 25 و 26.

[12] ـ آيين زندگى، فصل پنجم، ص 50، ديل كارنگى، چگونه تشويش و نگرانى را از خود دور كنيم؟

[13] ـ او خواهد آمد، ص 75.

[14] ـ جهان بعد از ظهور، ص 80، به نقل از مفهوم نسبيت اينشتين، ص 35.

[15] ـ تأثير علم بر اجتماع، ص 56.

[16] ـ تأثير علم بر اجتماع، ص 199.

[17] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، پاورقى ص 332.

[18] ـ حكومت عدل گستر، ص 225، به نقل از مشكلات روز و اطلاعات شماره 11617.

[19] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، ص 332.

[20] ـ امامت و مهدويّت، ج 2، ص 332.

[21] ـ بياد حضرت مهدى(عليه السلام)، ص 62.

[22] ـ صَخْر: نام ابو سفيان پدر معاويه است، و مقصود از او سفيانى مشهور مى باشد.

[23] ـ بحار الانوار، ج 51، ص 162; مشارق انوار اليقين في اسرار أميرالمؤمنين(عليه السلام)، ص 130.

[24] ـ سوره ابراهيم، آيه 47.

[25] ـ او خواهد آمد، ص 151.

[26] ـ جهان بعد از ظهور، ص 55.

[27] ـ قفيز واحد وزن، و معادل 90 رطل عراقى است.

[28] ـ الزام الناصب، ج 2، ص 299; عقد الدرر، ص 197.

[29] ـ الملاحم و الفتن، ص 150 باب 154.

[30] ـ روزگار رهايى، ج 1، ص 520.

[31] ـ اصول كافى، ج 1، ص 231، ح 4.

[32] ـ الزام الناصب، ج 2، ص 230.

[33] ـ اصول كافى، ج 1، ص 231، ح 1. اوصاف عصاى موسى را در مجمع البحرين، ج 2، ص 6 ماده «ارب» بخوانيد.

[34] ـ غيبت نعمانى، ص 238، ح 28.

[35] ـ غيبت نعمانى، ص 237، ح 26.

[36] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 301، ح 66 ; كافى ج 8، ص 224، ح 285.

[37] ـ كفاية الاثر، ص 10; منتخب الاثر، ص 81.

[38] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 280، ح 6; منتخب الاثر، ص 487، ح 2; بشارة الاسلام، ص197.

[39] ـ غيبت نعمانى، ص 234، ح 22 ; بشارة الاسلام، ص 118.

[40] ـ سوره نحل، آيه 1.

[41] ـ المحجة فيما نزل في القائم الحجّة، ص 115 ; غيبت نعمانى، ص 243، باب 13، ح 43.

[42] ـ كامل الزيارات، ص 130، باب 41، ح 5.

[43] ـ سوره بقره، آيه 148.

[44] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 288; كافى، ج 8، (روضه) ص 313; غيبت نعمانى، ص 282; بشارة الاسلام، باب 6، ص 121.

[45] ـ سوره هود، آيه 8.

[46] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 241، باب 71.

[47] ـ غيبت نعمانى، ص 241.

[48] ـ الزام الناصب، ج 2، ص 344; تفسير صافى، ج 4 ص 12; تفسير برهان، ج 2 ص 209.

[49] ـ سوره مائده، آيه 54.

[50] ـ سوره انعام، آيه 89.

[51] ـ ينابيع المودّة، ج 3 ، ص 237، باب 71.

[52] ـ سوره نور، آيه 55.

[53] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 245، باب 71 ; المحجّه، ص 151 و 152 ; تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 240 .

[54] ـ سوره حج، آيه 41.

[55] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 244، باب 71 ; بحار الانوار، ج 51، ص 47 و 48، ح 9.

[56] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 327، ح 43.

[57] ـ سوره آل عمران، آيه 83.

[58] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 345.

[59] ـ غيبت نعمانى، ص 313 باب 20، ح 5.

[60] ـ سوره بقره، آيه 148.

[61] ـ غيبت نعمانى، ص 313، ح 3; بحارالانوار، ج 52، ص 368، ح 153; بشارة الاسلام، ص 203.

[62] ـ دلائل الامامة، ص 554; الملاحم و الفتن، قسمت ملحقات، ص 375 ـ 380.

[63] ـ تفسير برهان، ج 1، ص 163.

[64] ـ سوره محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)، آيه 18. «آيا كافران جز اين انتظار مى برند كه رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟»

[65] ـ تفسير درّ المنثور، ج 7، ص 468، الجزء السادس والعشرون.

[66] ـ تفسير درّ المنثور، ج 6، ص 50.

[67] ـ منتخب الأثر، ص 30، ح 41 و كفاية الاثر، ص 168.

[68] ـ كافى، ج 1، ص 368، ح 5; غيبت نعمانى، ص 294، ح 13، باب 16; بحار الانوار، ج 52، ص 118، ح 45.

[69] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 262; منتخب الاثر، ص 463، ح 1.

[70] ـ كافى، ج 1، ص 251.

[71] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 262; بحار الانوار، ج 52، ص 103، ح 7; غيبت نعمانى ص 294، باب 16، ح 11.

[72] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 262; بحار الانوار، ج 52، ص 104، ح 8.

[73] ـ غيبت نعمانى، ص 294، باب 16، ح 12.

[74] ـ سوره اعراف، آيه 186.

[75] ـ سوره نازعات، آيه 42.

[76] ـ سوره لقمان، آيه 34.

[77] ـ سوره محمّد، آيه 18.

[78] ـ سوره احزاب، آيه 63.

[79] ـ سوره شورى، آيه 18.

[80] ـ بحار الانوار، ج 53، ص 1 ـ 3.

[81] ـ غيبت نعمانى، ص 295، ح 14; كافى، ج 1، ص 369، ح 6.

[82] ـ ينابيع المودّه، ج 3، ص 309، باب 80; فرائد السمطين، ج 2، ص 338; منتخب الاثر، ص 221.

[83] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 176; بحار الانوار، ج 53، ص 180، ح 10; كشف الغمّه، ج 2، ص 531.

[84] ـ تورات، كتاب اشعياى نبى، باب دوم، بندهاى 2 ـ 4.

[85] ـ تورات، كتاب حيقوق نبى، باب 2، بندهاى 3 ـ 5.

[86] ـ انجيل لوقا، باب 19، بندهاى 8 ـ 13.

[87] ـ انجيل متى، باب 24، بندهاى، 36، 37، 44.

[88] ـ انجيل مرقس، باب 13، بندهاى 32، 33 و 35.

[89] ـ سنن ابى داود، ج 4، ص 108.

[90] ـ المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 335 و البيان، باب 6.

[91] ـ عقد الدرر، ص 307، باب 11.

[92] ـ همان، ص 305.

[93] ـ الزام الناصب، ج 2، ص 232.

[94] ـ عقد الدرر، ص 305.

[95] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 283.

[96] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 339; ارشاد مفيد، ص 365.

[97] ـ بحار الانوار، ج 53، ص 116، ح 22.

[98] ـ ر. ك: المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 322 باب 21.

[99] ـ به كتاب «المحجه فيما نزل فى القائم الحجة» مراجعه شود.

[100] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 312 ـ علل الشرايع، ج 1، ص 7، ط بيروت.