ظهور

واحد تحقيقات مسجد مقدس جمکران

- ۳ -


اكنون نمونه هايى از اين احاديث را كه در معتبرترين كتب روايتى اهل سنّت و حتّى در برخى از «صحاح ششگانه» آمده است، در اينجا نقل مى نماييم.

1 ـ امام احمد حنبل، در كتاب «مسند» خود، از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه فرمود:

«اُبشّركم بالمهدي، يُبعث في اُمّتي على اختلاف من الناس و زلازل، فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً و ظلماً يرضى عنه ساكن السماء والأرض، يقسّم المال صحاحاً.

فقال له رجل: ما صحاحاً؟

قال(صلى الله عليه وآله وسلم): بالسويّة بين الناس.

قال: ويملأ اللّه قلوب اُمّة محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) غنىً، ويسعهم عدله حتّى يأمر منادياً فيقول: من له في مال حاجة؟ فما يقوم من الناس إلاّ رجلٌ، فيقول: إئتِ السادن ـ يعني الخازن ـ فقل له: إنّ المهدي يأمرك أن تعطيني مالاً، فيقول له: احث حتّى إذا جعله في حجره وأبرزه ندم فيقول: كنت أجشع اُمّة محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) نفساً أو عجز عنّي ما وسعهم.

قال: فيردّه فلا يقبلُ منه فيقال له: إنّا لا نأخذ شيئاً أعطيناه».[1]

«شما را به ظهور مهدى(عليه السلام) بشارت مى دهم، او در ميان اُمّت من برانگيخته مى شود، ظهور وى پس از اختلاف زياد و تزلزل و عدم امنيّت خواهد بود. پس از ظهور، زمين را پر از عدل و داد مى كند، همان گونه كه پر از ظلم و جور شده است. ساكنان آسمانها و زمين از او راضى مى شوند، و اموال را به طور صحيح تقسيم مى كند.

مردى پرسيد: معنى صحيح چيست؟

فرمود: مال را به طور مساوى در ميان مردم تقسيم مى نمايد.

سپس فرمود: خداوند دلهاى پيروان محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم) را پر از بى نيازى مى كند، و عدالت مهدى(عليه السلام) همه جا را فرا مى گيرد، تا آنجا كه دستور مى دهد كسى با صداى بلند اعلام كند: هركس نياز مالى دارد برخيزد. هيچ كس اظهار نياز نمى نمايد جز يك نفر.

امام دستور مى دهد نزد خزينه دار برود و به او بگويد: مهدى(عليه السلام) به تو فرمان مى دهد كه مالى در اختيار من قرار دهى خزينه دار مى گويد: بگير، و دامن او را پر مى كند. چون در اختيار او قرار مى گيرد پشيمان مى شود كه چرا آزمند و حريص شده است. لذا مال را بر مى گرداند، ولى خزينه دار نمى پذيرد و مى گويد: ما آنچه را كه بخشيديم پس نمى گيريم».

همچنين امام احمد حنبل، در كتاب «مسند» خود از ابوسعيد خدرى نقل مى كند:

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): تملأ الارضُ ظلماً و جوراً، ثمّ يخرج رجل من عترتي يملك سبعاً ـ أو تسعاً ـ فيملأ الأرض قسطاً و عدلاً».[2]

«پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: هنگامى فرا مى رسد كه زمين پر از ظلم و جور شود، آن وقت مردى از خاندان من قيام مى كند هفت ـ يا نُه ـ سال در روى زمين حكومت مى كند، و زمين را پر از عدل و داد مى نمايد».

2 ـ محمّد بن اسماعيل بخارى، نامى ترين محدّث اهل سنّت در كتاب «صحيح» خود از ابوهريره نقل مى كند:

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): كيف أنتم إذا نزل ابن مريم فيكم وإمامكم منكم؟».[3]

«پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: چگونه خواهيد بود هنگامى كه عيسى بن مريم(عليه السلام)در ميان شما نازل شود و امام شما از ميان خود شما باشد؟».

همچنين «بخارى» در كتاب «صحيح» خود، از سعيد بن مسيّب، از ابوهريره نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«والّذي نفسي بيده! ليوشكنّ أن ينزل فيكم ابن مريم حكماً عدلاً، فيكسر الصليب ويقتل الخنزير ويضع الجزية ويفيض المال حتّى لايقبله أحد حتّى تكون السجدةُ الواحدة خيراً من الدنيا وما فيها».

«به خداى بزرگ سوگند! به يقين پسر مريم به عنوان داورى دادگر در ميان شما نازل خواهد شد. صليب را خواهد شكست، و خوك را از ميان خواهد برد، و جزيه را كنار خواهد گذاشت، و به قدرى ثروت خواهد بخشيد كه ديگر كسى نپذيرد. در آن روزگار، يك سجده براى خدا بهتر از همه دنيا و هرچه در آن است خواهد بود».

3 ـ مسلم بن حجّاج نيشابورى در كتاب «صحيح» خود ـ كه دوّمين كتاب معروف از كتب «صحاح» اهل سنّت است ـ از ابو سعيد خدرى و جابر بن عبداللّه انصارى نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: «يكون في آخر الزمان خليفة يقسم المال ولايعدّه».[4]

«در آخر الزمان خليفه اى مى آيد كه مال را ـ به طور مساوى ـ تقسيم مى كند و آن را نمى شمارد».

همچنين «مسلم» در كتاب «صحيح» خود، از جابر بن عبداللّه انصارى نقل مى كند كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«يكون في آخر اُمّتي خليفة يحثي المال حثياً، لايعدّه عدداً».[5]

«در پايان روزگار اُمّت من، خليفه اى مى آيد كه مانند سيل بخشش مى كند و آن را نمى شمارد».

4 ـ ابن ماجه در كتاب «سنن» خود، فصل «ابواب الفتن»، باب خروج المهدي(عليه السلام) از قول على بن ابى طالب(عليهما السلام) آورده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«المهديّ منّا أهل البيت، يصلحهُ اللّهُ في ليلة»[6]

«مهدى از ما اهل بيت است، و خداوند يك شبه او را آماده قيام مى كند»

و نيز ابن ماجه در «سنن» خود آورده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«ما اهل بيتى هستيم كه خداوند به جاى اين دنيا، آخرت را براى ما برگزيده است. همانا اهل بيتم پس از من دچار آوارگى، سختى و گرفتارى خواهند گرديد، تا اين كه گروهى از مشرق برخيزند كه با خود پرچم هاى سياه دارند، آنها حقّ (و يا خير) رامى طلبند كه به آنها داده نمى شود، پس مى جنگند و پيروز مى شوند و هرچه بخواهند به آنها داده مى شود ولى آنها نمى پذيرند ـ و زير بار نمى روند ـ تا اين كه حكومت را به دست مردى از اهل بيتم بسپارند كه جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد پس از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد. پس هركه آن زمان را دريابد به سوى آنان بشتابد، هرچند چهار دست و پا بر روى برف و يا يخ به سوى آنان برود».[7]

5 ـ ابو داوود سيستانى در كتاب «سنن» خود ـ كه يكى از كتب «صحاح ششگانه» است ـ از ابى الطفيل از على(عليه السلام)نقل مى كند كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«لو لم يبق من الدهر إلاّ يوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بيتي، يملأها عدلاً كما ملئت جوراً».[8]

«اگر از عمر دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند مردى از اهل بيت مرا بر انگيزد تا زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آن كه پر از ظلم و ستم شده باشد».

همچنين ابو داوود در كتاب «سنن» خود، از ابوسعيد خدرى نقل مى كند:

«قال رسول اللّه(صلى الله عليه وآله وسلم): المهديُّ منّي، أجلى الجبهة، أقنى الأنف، يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً و ظلماً، يملك سبع سنين».

«پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مهدى از من است. پيشانيش باز و نورانى، و بينى اش كشيده و باريك است. زمين را پر از عدل و داد مى كند همان گونه كه پر از ظلم و ستم شده است، هفت سال حكومت مى كند».

6 ـ ابو عيسى محمّد بن عيسى بن سوره ترمذى، در كتاب «الجامع الصحيح» معروف به «سنن ترمذى» از عبداللّه بن عمر از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه فرمود:

«لاتذهب الدنيا حتّى يملك العرب رجل من أهل بيتي، يواطىء اسمه اسمي»[9]

«دنيا به آخر نمى رسد، تا اين كه مردى از اهل بيت من عرب را مالك شود او همنام من است».

همچنين ترمذى در كتاب «سنن» خود، از ابو هريره نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لو لَم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يلي رجل من أهل بيتي يواطىء اسمه اسمي».[10]

«اگر به پايان دنيا جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى سازد تا مردى از اهل بيت من كه هم نام من است، زمام اُمور را به دست بگيرد».

7 ـ ابو عبدالرحمان احمد بن شعيب، معروف به نسائى در كتاب «سنن» خود ـ كه يكى از كتب «صحاح ششگانه» به شمار مى رود ـ در كتاب جهاد «غزوه هند»، از ثوبان، غلام رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) نقل مى كند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«عصابتان من اُمّتي أحرزهما اللّه من النار، عصابة تغزو الهند، و عصابة تكون مع عيسى بن مريم(عليهما السلام)».[11]

«دو گروه از اُمّتم هستند كه خداوند آنها را از آتش دوزخ حفظ خواهد نمود; گروهى كه براى فتح هندوستان عزيمت مى كنند، و گروهى ديگر كه با عيسى بن مريم(عليه السلام)همراه خواهند بود».

و نيز نسائى در كتاب «سنن» خود ـ بنابر نقل «غاية المرام» و «ينابيع المودّة» ـ در باب: «ما جاء في العرب و العجم» در جلد سوّم، از مسعده نقل كرده است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«ابشروا و بشّروا، إنّما اُمّتي كالغيث لايُدرى آخره خير أم أوّله، أو كحديقة أطعم منها فوج عاماً، ثمّ أطعم منها فوج عاماً، لعلّ آخرها فوجاً يكون أعرضها عرضاً وأعمقها عمقاً، وأحسنها حسناً، كيف تهلك اُمّة أنا أوّلها، والمهديّ أوسطها، والمسيح آخرها، ولكن بين ذلك ثيح أعوج ليسوا منّي ولا أنا منهم».[12]

«مژده باد شما را و به ديگران نيز مژده دهيد كه مَثَلِ اُمّت من چون باران است كه معلوم نيست، آخر آن بهتر است يا اوّل آن و مانند بوستانى است كه گروهى در مدّت يك سال از آن استفاده كنند و سپس گروهى ديگر از آن بهره بردارى نمايند، (كسى چه مى داند) شايد آخرين گروه مردمى داناتر، كنجكاوتر، ونيكوتر باشند. چگونه هلاك مى شود اُمّتى كه من در اوّل آن، و مهدى(عليه السلام) در وسط آن، و مسيح(عليه السلام)در آخر آن باشد، و لكن در اين ميان مردمانى كج و گمراه خواهند بود كه نه آنها از منند و نه من از آنها هستم».[13]

آنچه تا اينجا نقل نموديم نمونه اى از انبوه رواياتى است كه نامى ترين محدّثان اهل سنت آنها را در معتبرترين كتب روايتى خود، آورده اند و ما نيز آنها را به عنوان پاسخى براى كسانى كه تحت تأثير عواطف شخصى و تعصّب خاص مذهبى قرار گرفته و به مبارزه با شيعه برخاسته و مسأله «مهدويت» را افسانه اى پنداشته اند كه تنها «شيعه» معتقد به آن است در اينجا آورديم، باشد كه روزى به خود آيند و بر ميراث پيامبر خويش (عترت و اهل بيت آن حضرت) بيش از اين ظلم و ستم روا ندارند.

در رواياتى كه شيعه و سنى از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) و امامان اهل بيت(عليهم السلام) نقل كرده اند، تنها به ذكر كليات اكتفا نشده است، بلكه از اوصاف، خصوصيات و ويژگى هاى آن حضرت نيز سخن رفته است كه براى مزيد اطلاع، فهرست قسمتى از آنها را از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم.

4 ـ ويژگى هاى حضرت مهدى در روايات

در روايات گوناگونى كه شيعه و سنّى درباره مهدى موعود(عليه السلام) و ريشه خانوادگى و نسب عالى و اصالت آن حضرت از پيامبر بزرگوار اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و ساير ائمّه اهل بيت(عليهم السلام)نقل كرده اند، چنين آمده است:

مهدى(عليه السلام) از عرب است.

مهدى(عليه السلام) از اُمّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «كنانه» جدّ پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از «قريش» است.

مهدى(عليه السلام) از «بنى هاشم» است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «عبدالمطلب» است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان «ابوطالب» است.

مهدى(عليه السلام) از آل محمد(عليهم السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از نسل پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از عترت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از «ذوى القربى» است.

مهدى(عليه السلام) از ذريّه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) نامش، نام پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) كنيه اش، كنيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان على بن ابى طالب(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان فاطمه زهرا(عليها السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسن مجتبى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) نهمين نفر از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام زين العابدين(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام محمّد باقر(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام صادق(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام موسى كاظم(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام)از فرزندان امام رضا(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام محمّد تقى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام هادى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى(عليه السلام) است.

مهدى(عليه السلام) شبيه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است.

مهدى(عليه السلام) پيشواى شايسته است.

مهدى(عليه السلام) يكى از سروران اهل بهشت است.

مهدى(عليه السلام) بعد از پادشاهان ستمگر مى آيد.

مهدى(عليه السلام) خليفة اللّه است.

مهدى(عليه السلام) بقيّة اللّه است.

مهدى(عليه السلام) دو غيبت دارد.

مهدى(عليه السلام) در همه عالم يكى است.

مهدى(عليه السلام) تمام روى زمين را از عدل پر مى كند.

پس از مهدى(عليه السلام) زندگى سودى نخواهد داشت.[14]

خواننده گرامى! هريك از اين ويژگى ها، روايت جداگانه اى دارد و در كتب روايتى شيعه و سنّى درج گرديده است.

5 ـ تعداد روايات وارده درباره حضرت مهدى(عليه السلام)

رواياتى كه درباره مهدى موعود(عليه السلام) و صفات و جزئيّات زندگى آن مصلح جهانى، از پيامبر و ساير پيشوايان معصوم(عليهم السلام)وارد شده است و علماى شيعه و سنّى آنها را در منابع معتبر خود آورده اند، بيرون از شمار است، از اين رو، فقط فهرست قسمتى از آنها را از نظر خوانندگان گرامى مى گذرانيم:

1 ـ در مورد اين كه حضرت مهدى(عليه السلام) نامش، نام مبارك پيامبر (محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)) و كنيه اش، كنيه شريف پيامبر (ابوالقاسم) است، 48 حديث نقل شده است.

2 ـ در باره اين كه حضرت مهدى(عليه السلام) دوازدهمين امام و آخرين پيشوا است، 136 حديث آمده است.

3 ـ در مورد اين كه حضرتش دهمين فرزند اميرمؤمنان على(عليه السلام) است، 214 حديث وارد شده است.

4 ـ در مورد اين كه آن حضرت از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام)است، 192 حديث ذكر شده است.

5 ـ در مورد اين كه وى، نهمين فرزند حضرت امام حسين(عليه السلام) است، 308 حديث بيان شده است.

6 ـ در مورد اين كه او، هشتمين فرزند امام سجّاد(عليه السلام) است، 185 حديث نقل شده است.

7 ـ در مورد اين كه او، هفتمين فرزند امام باقر(عليه السلام) است، 103 حديث آمده است

8 ـ در مورد اين كه او، ششمين فرزند امام صادق(عليه السلام) است، 202 حديث وارد شده است.

9 ـ در مورد اين كه او، پنجمين فرزند حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام)است، 199 حديث بيان شده است.

10 ـ در مورد اين كه او، چهارمين فرزند حضرت على بن موسى الرضا(عليه السلام)است، 95 حديث آمده است.

11 ـ در مورد اين كه او، سوّمين فرزند محمّد بن على (حضرت جواد الائمّه(عليه السلام)) است، 90 حديث نقل شده است.

12 ـ در مورد اين كه او، دوّمين فرزند امام على النقى الهادى(عليه السلام)است، 90 حديث آمده است.

13 ـ در مورد اين كه او، فرزند بلا فصل امام حسن عسكرى(عليه السلام) و از صلب آن حضرت است، 293 حديث نقل شده است.

14 ـ در باب ولادت با سعادت حضرتش، 293 حديث آمده است.

15 ـ در باره اين كه آن حضرت، در خفا و پنهانى متولّد گرديد، 14 حديث بيان شده است.

16 ـ راجع به اين كه عمر شريفش بسيار طولانى خواهد شد، 318 حديث نقل شده است.

17 ـ در مورد اين كه مدّت زيادى از انظار غايب و پنهان خواهد بود، 91 حديث آمده است.

18 ـ در مورد اين كه غيبت حضرتش به دو غيبت صغرى و كبرى منقسم مى گردد، 10 حديث ذكر شده است.

19 ـ در مورد اين كه آيين وى، همان آيين مبين اسلام، و كتابش قرآن است، 15 حديث آمده است.

20 ـ در مورد اين كه وى جهانيان را به دين مبين اسلام دعوت مى نمايد و در تمامى روى زمين حكومت واحد جهانى بر اساس قانون اسلام تشكيل مى دهد، 47 حديث نقل شده است.

21 ـ در مورد اين كه شخصاً عدالت اجتماعى را در روى كره زمين برقرار مى كند و در دولت با سعادت آن حضرت، عدالت واقعى بر تمامى شؤون اجتماع حكومت مى نمايد و جهان انسانى پس از ظلم و جور و انحراف، از عدل و داد و خداشناسى پر مى گردد، 123 حديث آمده است.

22 ـ در مورد اين كه وى زمين را از كفر و شرك پاك مى نمايد، 19 حديث وارد شده است.

23 ـ در مورد اين كه: ايمان و امنيّت واقعى در حكومت عادلانه اش حكم فرما خواهد گرديد، 7 حديث آمده است.

24 ـ در مورد اين كه اسلام، شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت، 12 حديث نقل شده است.

25 ـ در مورد اين كه بشر پيرو يك آيين خواهد گرديد، و جميع ملل عالم در تحت لواى اسلام در خواهند آمد، 7 حديث آمده است.

26 ـ در مورد اين كه با شمشير قيام خواهد كرد، 7 حديث ذكر شده است.

27 ـ در مورد اين كه در دوران حكومت عدالت پيشه او، جهان، آباد خواهد گرديد و عقول مردمان كاملتر خواهد شد، 5 حديث نقل شده است.

28 ـ در مورد اين كه معجزات و امتيازات پيامبران در او جمع است و به دست تواناى حضرتش ظاهر مى گردد، 23 حديث نقل شده است.

29 ـ در مورد اين كه وقت ظهورش بر احدى از آحاد مردم معلوم نيست و هركس وقت تعيين كند دروغگوست، 7 حديث آمده است.

30 ـ در مورد اين كه اصحاب خاصّ آن حضرت 313 نفرند و از اطراف و اكناف عالم به سرعت، به اندازه يك چشم به هم زدن، نزدش جمع مى شوند، 25 حديث نقل شده است.

31 ـ در مورد اين كه حضرت عيسى(عليه السلام) در نماز به وى اقتدا مى نمايد، 29 حديث بيان شده است.

32 ـ در مورد اين كه منادى آسمانى حضرتش را به نام و نشان به جهانيان معرفى مى كند، 27 حديث آمده است.

33 ـ و در مورد اين كه براى ظهور مبارك آن حضرت، علايم و نشانه هايى خواهد بود كه پيش از ظهور مباركش به وقوع خواهد پيوست، 657 حديث آمده است.

بخش سوّم شناخت مهدى موعود(عليه السلام)

شامل

1 ـ مهدى موعود اسلام از عرب است

2 ـ مهدى(عليه السلام) از اولاد كنانه است

3 ـ مهدى(عليه السلام) از قريش است

4 ـ مهدى(عليه السلام) از بنى هاشم است

5 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان عبد المطلب است

6 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان ابوطالب است

7 ـ مهدى(عليه السلام) از عترت پيامبر است

8 ـ مهدى(عليه السلام) از اهل بيت پيامبر است

9 ـ مهدى(عليه السلام) همنام پيامبر است

10 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر است

11 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حضرت على(عليه السلام) است

12 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حضرت فاطمه(عليها السلام)است

13 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حسنين(عليهما السلام) است

14 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام حسين(عليه السلام) است

15 ـ مهدى(عليه السلام) نهمين فرزند امام حسين(عليه السلام) است

16 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام زين العابدين(عليه السلام)است

16 ــ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام باقر(عليه السلام) است

18 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام صادق(عليه السلام)است

19 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام كاظم(عليه السلام) است

20 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام رضا(عليه السلام) است

21 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام جواد(عليه السلام) است

22 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان امام هادى(عليه السلام) است

23 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزند امام حسن عسكرى(عليه السلام)است

24 ـ مهدى(عليه السلام) از ذوى القربى است

25 ـ مهدى(عليه السلام) از ذريه پيامبر است

نام مبارك حضرتش ـ چنان كه در روايات شيعه و سنّى آمده است ـ نام پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى باشد. اين نام ـ محمّد ـ نامى است كه خداى تعالى و جدّش رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)، سالها قبل از ولادت، براى او انتخاب نمودند و همه مسلمانان او را به اين نام مى شناسند.

آن حضرت داراى چند كنيه مى باشد. و كنيه مسلّم آن حضرت همان كنيه جدّش رسول خدا «ابو القاسم» است. برخى از ديگر كنيه هاش، ابو عبداللّه، ابو جعفر و ابو صالح مى باشد.

اوصاف و القاب برجسته و معروف آن حضرت كه حاكى از مقام والا و عظمت و شخصيّت بى نظير آن يگانه بازمانده حجج الهى است، در روايات شيعه و سنّى و نويدهاى كتب مذهبى اهل اديان، چنين آمده است:

«امام، امام دوازدهم، امام منتظر، امير اميران، برگزيده ابراهيم، برهان، بقية اللّه، بقيّه حجّت هاى خدا، بقيّه حضرت آدم، بقيّه حضرت ابراهيم، پسر انسان، تقى، ثائر (انقلابى)، خونخواه و انتقام گيرنده، حجّت، حجّت خدا، حجّت آل محمّد(عليهم السلام)، خاتم اوصيا، خازن (خزانه دار) علوم الهى، خالص، خلف صالح، خليفة اللّه، خير اُمّت محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)، خير الناس، ذخيره نوح، ذو الخلل، ذو الشامتين «خال»، ذو الغيبة، رهايى بخش اُمّت، زكى، سلطان، سيّد، شريد (آواره)، صاحب، صاحب الأمر، صاحب پرچم محمّدى(صلى الله عليه وآله وسلم)، صاحب الدار، صاحب الزمان، صاحب السيّف، صاحب الغيبة، طاهر، طريد (تبعيد شده)، طيّب (پاك و پاكيزه)، عادل، عدالت گستر، غريب، قائم، قائم آل محمّد(عليهم السلام)، قائم اهل بيت، قائم به حقّ، قائم به شمشير، قائم منتظر، قائم مهدى، مأمول، مبارك، مجهول، مظهر دين، منتقم، منصور، مهدى، مهدى آل محمّد(عليهم السلام)، مهدى اُمّت، و مهدى منتظر».[15]

اينك براى اين كه اين آخرين پيشواى بر حقّ، را بهتر بشناسيم، بخشى از انبوه رواياتى را كه درباره معرّفى آن حضرت از زبان مبارك رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و پدران بزرگوارش بازگو شده، در اينجا مى آوريم: 1 ـ مهدى موعود اسلام از عرب است

بر اساس روايات «متواتر»، مهدى موعود اسلام از «عرب» است.

تمام رواياتى كه درباره نسب آن حضرت رسيده است، دلالت دارد كه حضرت از «عرب» مى باشد; ولى در عين حال براى اثبات اين مطلب، روايتى نقل مى كنيم.

مردى حضور اميرمؤمنان(عليه السلام) شرفياب گرديد و عرضه داشت:

يا اميرالمؤمنين! ما را از مهدى خودتان آگاه كنيد!

حضرت فرمود:

هنگامى كه رفتنى ها رفتند و منقرض شدند، و مؤمنين اندك گرديدند و طرفداران حق؟ از ميان رفتند، پس آن وقت است آن وقت.

عرضه داشت: يا اميرالمؤمنين! مهدى(عليه السلام) از چه طايفه اى است؟

فرمود: مهدى(عليه السلام) از «بنى هاشم، قلّه شامخ نژاد عرب است . . .»[16] 2 ـ مهدى(عليه السلام) از اولاد «كنانه» است

مقدسى شافعى در كتاب عقد الدرر نقل كرده كه «قتاده» گويد:

«قلت لسعيد بن المسيّب: المهديّ حقّ؟

قال: حقّ. قلت: ممّن؟ قال: من كنانة.قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من قريش. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من بني هاشم. قلت: ثمّ ممّن؟ قال: من ولد فاطمة(عليها السلام)».[17]

«از سعيد بن مسيّب پرسيدم: آيا مهدى(عليه السلام) بر حقّ است؟گفت: آرى. گفتم: مهدى(عليه السلام) از چه طايفه اى است؟ گفت: از كنانه. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از قريش. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از بنى هاشم. گفتم: بعد از آن؟ گفت: از فرزندان فاطمه(عليها السلام)است».

مقصود از «كِنانه»، كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان (جدّ پيامبر اسلام(عليه السلام)) است.

مرحوم آية اللّه سيد صدر الدين صدر، در كتاب «المهدى(عليه السلام)» در اين باره مى نويسد:

«در كتاب «سبائك الذهب» مى گويد: «بنى كنانه» گروهى از «مضر» هستند. مضر، داراى فرزندانى بود كه پدران و اجداد پيامبر بودند تا به «نضر» منتهى مى شود». 3 ـ مهدى(عليه السلام) از «قريش» است

ابن حجر هيتمى مكّى، در كتاب «الصواعق المحرقة» از دو تن از دانشمندان بزرگ اهل سنّت (احمد و ماوردى) روايت كرده است كه پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)درباره بشارت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) فرمود:

«ابشروا بالمهدي، رجل من قريش من عترتي، يخرج في اختلاف من الناس و زلزال، فيملأ الأرض عدلاً و قسطاً كما مُلئت ظلماً و جوراً، و يرضى عنه ساكن الأرض و السماء، و يقسّم المال صحاحاً بالسّوية».[18]

«بشارت باد شما را به مهدى(عليه السلام)! او مردى از «قريش» و از عترت من است كه پس از اختلاف زياد و عدم امنيّت ظهور خواهد نمود. زمين را از عدل و داد پر خواهد كرد همان گونه كه از ظلم و ستم پر شده باشد. ساكنان زمين و آسمان از او راضى و خشنود مى گردند و اموال را به طور مساوى در بين مردم تقسيم مى كند».

در اين باب گروهى از دانشمندان شيعه و سنّى مانند مرحوم سيّد بن طاووس(رحمه الله)در كتاب «الملاحم والفتن» و يوسف بن يحياى مقدّسى شافعى در كتاب «عقد الدرر» و على متقى هندى در كتاب «البرهان في علامات مهدي آخر الزمان» از اسحاق بن يحيى بن طلحه تميمى از طاووس روايت كرده اند كه گفت:

«ودّع عمر بن الخطّاب البيت، ثمّ قال: واللّه! ما أدري أدعُ خزائن البيت، و ما فيه من السلاح و المال، أم اُقسّمه في سبيل اللّه؟

فقال له علي بن ابي طالب(عليه السلام): امض فلست بصاحبه، إنّما صاحبه منّا، شابٌّ من قريش، يقسّمه في سبيل اللّه تعالى في آخر الزمان».[19]

«عمر بن خطاب در هنگام وداع با كعبه، گفت: به خدا قسم! نمى دانم با آنچه در خزانه بيت است چه كنم؟ آيا اين همه سلاح و اموال را به حال خود وا گذارم يا آنها را در راه خدا قسمت كنم؟

اميرمؤمنان(عليه السلام) به او فرمود:

از آنها بگذر كه تو صاحب آنها نيستى; صاحب آنها جوانى از ما (اهل بيت) و از «قريش» است كه آنها را در آخرالزمان در راه خدا تقسيم مى كند».

مقصود از قريش، نضر بن كنانه است. علاّمه دهخدا، در كتاب «لغت نامه» مى نويسد: «قريش، نام قبيله اى است. پدر اين قبيله، نضر بن كنانه است. اين قبيله را قريش نامند از آن جهت كه گِرد حرم (يعنى: در اطراف خانه خدا و سرزمين مكّه) فراهم آمده اند».[20] 4 ـ مهدى(عليه السلام) از «بنى هاشم» است

«قتاده» گويد:

«قلت لسعيد بن المسيّب: أحقّ المهدي؟ قال: نعم، هو حقّ. قلت: ممّن هو؟ قال: من قريش. قلت: من أيّ قريش؟ قال: من بني هاشم.

«از سعيد بن مسيّب پرسيدم: آيا مهدى بر حقّ است؟ گفت: آرى، او حقّ است. گفتم: مهدى از چه طايفه اى است؟ گفت: از قريش است. گفتم: از كدام تيره قريش؟ گفت: از بنى هاشم است

5 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان عبدالمطلب است

مقدسى در كتاب «عقد الدرر»، از جماعتى از اهل حديث ـ مانند ابن ماجه در كتاب «سنن»، حافظ طبرانى در كتاب «معجم» و ابو نعيم اصفهانى، ـ از انس بن مالك، از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) روايت كرده است كه فرمود:

نحن سبعةٌ بنو عبدالمطلب ساداتُ أهل الجنّة: أنا و أخي علي و عمّي حمزة وجعفر والحسن والحسين والمهديّ».[21]

«ما هفت تن فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتيم; من، برادرم على، عمويم حمزه، جعفر ، حسن، حسين و مهدى».

6 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان ابو طالب است

در كتاب «عقد الدرر»، «روضه كافى»، «ارشاد» مفيد و «بحار الانوار» از سيف بن عميره روايت كرده اند كه گفت:

«نزد ابوجعفر منصور ـ دومين خليفه عبّاسى ـ بودم كه خود آغاز به سخن كرد و گفت: اى سيف! به ناچار ندا كننده اى از آسمان به نام مردى از «فرزندان ابوطالب» ندا خواهد كرد.

گفتم: اى امير . . . شما هم اين مطلب را روايت مى كنى؟!

گفت: آرى، به خدايى كه جان من در دست قدرت اوست! من اين موضوع را با دو گوش خود شنيده ام . . . اين ندا متوجه مردى از عمو زادگان ماست گفتم: مردى از فرزندان فاطمه(عليها السلام) گفت آرى، اى يوسف».[22] 7 ـ مهدى(عليه السلام) از عترت پيامبر است

در كتاب «عقد الدرر»، از ابوسعيد خدرى روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لاتقوم الساعة حتّى تُملأ الأرض ظلماً وعدواناً ثمّ يخرج من عترتي ـ أو من أهل بيتي ـ من يملأها قسطاً و عدلاً، كما مُلئت ظلماً وعدواناً».[23]

«رستاخيز به پا نمى شود تا اين كه زمين پر از ظلم و دشمنى گردد، در آن هنگام مردى از عترت ـ يا از اهل بيت ـ من قيام مى كند و آن را پر از عدل و داد مى نمايد همان گونه كه پر از ظلم و دشمنى شده است».

ابن حجر مكّى نيز، از احمد حنبل و ماوردى نقل كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«ابشروا بالمهدي، رجل من قريش من عترتي».[24]

«مژده باد شما را به مهدى! او مردى از قريش و از عترت من است».

در «مسند» احمد بن حنبل نيز از قول ابوسعيد خدرى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«يُملأ الأرض ظلماً وجوراً، ثمّ يخرج رجل من عترتي يملك سبعاً ـ أو تسعاً ـ فيملأ الأرض قسطاً وعدلاً»[25]

«زمين پر از ظلم و جور خواهد شد; در آن موقع، مردى از عترت من قيام مى كند، هفت ـ يا نُه ـ سال در روى زمين حكومت مى نمايد و سراسر زمين را پر از عدل و داد مى سازد».

در كتاب «مطالب السؤول» درباره معناى «عترت» چنين مى نويسد:

«گفته شده: معناى كلمه «عترت» عشيره، ـ يعنى طايفه، فاميل و خويشان نزديك ـ است. قول ديگر آن است كه: عترت به معناى ذرّيه ـ يعنى نسل و فرزند ـ است، و اين هر دو معنا درباره آل پيغمبر(صلى الله عليه وآله وسلم)صدق مى كند; زيرا آنان هم طايفه، فاميل و خويشان نزديك، و هم نسل و فرزند آن حضرت هستند.

امّا عشيره، اهل و عيال نزديك هستند كه آنان چنين بودند، و امّا ذريّه، اولاد دختر انسان را گويند، و قول خداى تعالى در رابطه با حضرت ابراهيم(عليه السلام) بر اين معنا دلالت مى كند، چنان كه مى فرمايد:

(وَمِنْ ذُرّيَّتِهِ داووُدَ وَسْلَيمانَ وَأيّوُبَ وَيُوسُفَ وَمُوسى وَهارون . . . وَزَكرِيّا وَيَحْيى وَعِيسى وَإلْياسَ كُلٌ مِنَ الصّالِحِينَ).[26]

«از فرزندان ابراهيم است: داوود، سليمان، أيّوب، يوسف، موسى و هارون . . . و زكريّا و يحيى و عيسى و الياس كه همگى آنها از مردمان شايسته بودند».

در اين آيات، خداوند پيامبرانى را نام برده و آنها را از ذرّيّه و فرزندان حضرت ابراهيم(عليه السلام) شمرده است; از جمله اين پيامبران، حضرت عيسى(عليه السلام) است كه نسب شريفش از طرف مادرش، حضرت مريم(عليها السلام) ، به حضرت ابراهيم(عليه السلام)مى رسد».[27] 8 ـ مهدى(عليه السلام) از اهل بيت پيامبر است

در «سنن» ترمذى از قول عبداللّه بن مسعود آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يبعث رجلاً منّي ـ أو من أهل بيتي ـ يواطىء اسمه اسمي، يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً».[28]

«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نماند، خداوند آن روز را به حدّى طولانى مى سازد تا اين كه در آن روز، مردى را كه از فرزندان من ـ يا از اهل بيت من ـ و هم نام من است برانگيزاند كه زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد».

در كتاب «كنز العمّال» از قول ابوهريره آمده است:

«لو لم يبق من الدّنيا إلاّ ليلة لطوّل اللّه تعالى تلك الليلة حتّى يلي رجلٌ من أهل بيتي».[29]

«اگر از عمر دنيا به جز يك شب باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن شب را طولانى مى گرداند تا اين كه مردى از اهل بيت من زمام اُمور را به دست گيرد».

در «سنن» ابو داوود آمده كه پيامبر فرمود:

«لو لم يبق من الدهر إلاّ يوم لبعث اللّه رجلاً من أهل بيتي يملأها عدلاً كما مُلئت جوراً».[30]

«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نمانده باشد، خداوند مردى از اهل بيت مرا بر انگيزد كه دنيا را پر از عدل نمايد چنان كه پر از ستم شده باشد».

در «سنن» ابن ماجه، از قول ابوهريره آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يومٌ، لطوّله اللّه تعالى حتّى يملك رجل من أهل بيتي . . .».[31]

«اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نمانده باشد، خداى تعالى آن روز را طولانى كند تا اين كه مردى از اهل بيت من حكومت را به دست گيرد».

در «سنن» ابن ماجه، و مصادر ديگر از قول على بن ابى طالب(عليه السلام)آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«المهدي منّا أهل البيت، يصلحه اللّه في ليلة»[32]

«مهدى از ما اهل بيت است و خداوند يك شبه امر او را به سامان مى آورد».

در «مستدرك حاكم» از قول ابو سعيد خدرى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«مهدى، از ما اهل بيت است».

سپس حاكم مى نويسد: اين حديث بنا به شرط مسلم، صحيح است، امّا بخارى و مسلم آن را نياورده اند.[33]

در كتاب «مطالب السؤول» درباره معناى «اهل بيت» چنين مى نويسد:

«گفته شده: اهل بيت پيغمبر خدا افرادى هستند كه نَسَب آنان به جدّ آن حضرت منتهى مى شود. قول ديگر آن است كه: اهل بيت آن بزرگوار اشخاصى هستند كه از يك «رَحِم» باشند. قول ديگر آن است كه اهل بيت آن حضرت، آنهايى هستند كه به واسطه نسب يا سبب به رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) متّصل شوند.

كليّه اين معانى درباره اهل بيت آن بزرگوار صدق مى كند; زيرا نسب آنان به جدّ پيغمبر خدا كه عبدالمطلب باشد منتهى مى گردد، و اهل بيت پيغمبر با خود آن حضرت از يك رَحِم هستند، و به وسيله نسب و سبب هم به پيغمبر خدا متّصل مى شوند، پس ايشان حقيقتاً اهل بيت پيغمبر اكرم مى باشند، و معناى آل و اهل بيت هم يكى است . . . پس معناى حقيقى كلمه آل و اهل براى اهل بيت رسول خدا ثابت است.

مسلم در كتاب صحيح خود از يزيد بن حيّان روايت كرده كه گفت:

«من و حصين بن سبره و عمر بن مسلم نزد زيد بن ارقم رفتيم. وقتى پيش او نشستيم، حصين گفت: اى زيد! تو خير زيادى ديدى، تو رسول خدا را ديدى، حديث آن حضرت را شنيدى، با آن بزرگوار در راه خدا جنگ كردى، پشت سر آن حضرت نماز خواندى، حقّا كه تو خير زيادى ديدى، بگو ببينيم كه از پيغمبر خدا چه شنيدى؟

زيد بن ارقم گفت: اى برادر زاده! پير شده ام و بعيد العهد، بعضى از چيزهايى را كه از رسول خدا ياد گرفتم فراموش كرده ام، آنچه را كه براى شما مى گويم قبول كنيد و آنچه را كه نمى گويم مرا به گفتن آن مجبور ننماييد. سپس گفت:

يك روز پيغمبر اكرم كنار بركه آبى كه بين مكّه و مدينه است و آن را «خم» مى گويند، بپا خاست و خطبه خواند; حمد و ثناى خداى را به جا آورد و موعظه كرد آنگاه فرمود:

اى مردم! من هم بشرى ـ مثل شما ـ هستم كه نزديك است قاصد پروردگارم (ملك الموت) بيايد و من او را اجابت نمايم. من در ميان شما دو چيز گرانبها را به جا مى گذارم; يكى كتاب خداى كه مشتمل بر هدايت و نور است، پس كتاب خدا را بگيريد و به آن چنگ زنيد . . . و ديگرى اهل بيت من است; من خدا را درباره اهل بيتم به شما يادآور مى شوم، خدا را در نظر آوريد در رفتار با اهل بيتم.

حصين بن سبره به زيد بن ارقم گفت: اى زيد! اهل بيت پيغمبر خدا كيانند؟ مگر زنان آن حضرت از اهل بيتش نبودند؟

زيد گفت: زنان پيامبر خانواده او بودند، ولى اهل بيت پيغمبر اكرم كسانى هستند كه گرفتن صدقه بر آنها حرام است».[34]

همچنين مسلم در كتاب «صحيح» خود در حديث ديگرى از زيد بن ارقم آورده است كه راويان حديث مزبور گفتند:

«. . . پس ما با همديگر گفتيم: اهل بيت پيغمبر چه كسانى مى باشند؟ زنانش؟!

زيد گفت: نه، به خدا قسم! زن مدّتى از زمان را با شوهرش مى باشد، سپس ممكن است طلاقش دهد و به سوى پدر و قومش بازگردد; ولى اهل بيت پيامبر هستند كه گرفتن صدقه، بر آنان حرام است».[35] 9 ـ مهدى(عليه السلام) هم نام پيامبر است

در «سنن» ترمذى و «سنن» ابوداوود و بسيارى از منابع ديگر آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لاتذهب الدنيا، حتّى يملك العرب رجل من أهل بيتي، يواطىء اسمه اسمي».[36]

«دنيا به آخر نمى رسد تا اينكه مردى از اهل بيت من، زمامِ امور عرب را به دست گيرد، او هم نام من است».

در «مسند» احمد بن حنبل، از عاصم، از زر، از عبداللّه بن مسعود روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لاتنقضي الأيام ولايذهب الدهر، حتّى يملك العرب رجل من أهل بيتي اسمه يواطىء اسمي».[37]

«روزها سپرى نمى شود و دنيا به آخر نمى رسد، تا اينكه مردى از اهل بيت من، عرب را مالك شود; نام او، نام من باشد».

در كتاب «ارشاد» شيخ مفيد(رحمه الله) نيز در حديثى آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«لن تنقضي الأيّام والليالي حتّى يبعث اللّه رجلاً من أهل بيتي، يواطىء اسمه اسمي، يملأها عدلاً و قسطاً كما مُلئت ظلماً».[38]

«روزها و شبها نمى گذرد (دنيا به پايان نمى رسد) تا اين كه خداوند، مردى از خاندان مرا برانگيزد كه هم نام من است; او زمين را پر از عدل و داد كند همچنان كه پر از ستم شده باشد».

10 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان پيامبر است

در كتاب «عقد الدرر» و «تذكرة الخواص» از قول عبد اللّه عمر آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي، اسمه كاسمي، و كنيته ككنيتي، يملأ الأرض عدلاً، كما مُلئت جوراً، فذلك المهدي».[39]

«در آخر الزمان مردى از فرزندان من خروج مى نمايد; نام او همانند نام من و كنيه او همانند كنيه من مى باشد. او زمين را پر از عدل مى نمايد همان گونه كه پر از ستم شده باشد، واو همان «مهدى» است».

در روايت ديگرى از قول جابر بن عبداللّه آمده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«المهديّ من وُلدي، اسمه اسمي، و كنيته كنيتي، أشبه الناس بي خلقاً و خُلقاً».[40]

«مهدى از فرزندان من است; نام او نام من و كنيه اش كنيه من، از نظر سيرت و صورت شبيه ترين مردمان به من است».

در حديث مفصّلى كه جلال الدين سيوطى در كتاب «الحاوى للفتاوى» از حذيفه نقل كرده، آمده است:

هنگامى كه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) درباره خروج سفيانى و ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)سخن مى گفت، مردى به نام «عمران بن حصين» برخاست و عرض كرد: يارسول اللّه! ما چگونه مهدى(عليه السلام) را بشناسيم؟

«قال(صلى الله عليه وآله وسلم): هو رجل من ولدي كأنّه من رجال، بني إسرائيل، عليه عباءتان قطوانيّتان، كأنّ وجهه الكوكب الدرّيّ، في خدّه الأيمن خال أسود، ابن أربعين سنة . . . فيبايع له بين الركن والمقام، ثمّ يخرج متوجّهاً إلى الشام، وجبريل على مقدّمته و ميكائيل على ساقته، فيفرح به أهل السماء وأهل الأرض، والطير والوحوش والحيتان في البحر».[41]

«رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: مهدى، مردى از فرزندان من است. او شبيه مردان بنى اسرائيل است. (راست قامت تا حدّى بلند قدّ) . . . صورتش چون ستاره درخشان و بر گونه راستش خال سياهى است. چهل ساله مى نمايد . . . مسلمانان بين «ركن و مقام» (كنار خانه خدا) با او بيعت مى كنند. سپس در حالى كه جبرئيل پيشاپيش او، و ميكائيل پشت سر او است متوجّه سرزمين شام مى گردد. ساكنان آسمان و زمين، پرندگان، درّندگان و ماهيان دريا، همه از او خشنود مى شوند».

و در روايت ديگرى كه مرحوم سيّد بن طاووس آن را در كتاب «الملاحم والفتن» از قول حذيفه از جابر بن عبداللّه انصارى نقل نموده، چنين آمده است كه جابر گفت:

«روزى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در بين اصحاب خود نشسته بود كه جبرئيل بر آن حضرت نازل شد و عرضه داشت: . . . اين پنج نهر (سيحون، جيحون، دجله، فرات و رود نيل مصر) براى تو و اهل بيت تو و شيعيانت مى باشد.

خداوند مى فرمايد: به عزّت و جلال خودم سوگند! هركس يك قطره از اين پنج نهر بياشامد، در روز حساب به بهشت نخواهد رفت مگر اين كه تو از او راضى شوى و او را حلال كنى.

در آن موقع، چهره رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) باز شد و فرمود: برادرم جبرئيل! من بر اين نعمت خدا را شكر و سپاس مى گويم.

«فقال له جبرئيل(عليه السلام): اُبشّرك يارسول اللّه! بالقائم من ولدك، لايظهر حتّى يملك الكفّار الخمسة الأنهر، فعند ذلك ينصر اللّه أهل بيتك على أهل الضلال، ولم ترفع لهم راية أبداً إلى يوم القيامة».

«جبرئيل عرضه داشت: يارسول اللّه! تو را به ظهور «قائم» كه از فرزندان تو مى باشد بشارت مى دهم! او ظهور نخواهد كرد تا اين كه كافران اين رودها را به تصرّف خود درآورند[42]، در آن وقت است كه خداوند اهل بيت تو را بر گمراهان پيروز گرداند و پس از آن، ديگر هيچ پرچمى از پرچمهاى كفر تا روز قيامت برافراشته نخواهد شد».

آنگاه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) به خاطر شكر اين نعمت، براى خدا سجده كرد و . . .[43] 11 ـ مهدى(عليه السلام) از فرزندان حضرت على(عليه السلام) است

در كتاب «ينابيع المودّه»، از ابن عبّاس روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«إنّ عليّاً وصيىّ، ومن ولده القائم المنتظر المهدي، الّذي يملأ الأرض قسطاً و عدلاً كما مُلئت جوراً وظلماً، والّذي بعثني بالحقّ بشيراً و نذيراً، إنّ الثابتين على القول بإمامته في زمان غيبته لأعزّ من الكبريت الأحمر».[44]

«على(عليه السلام) وصى من است و از فرزندان اوست قائم منتظر، حضرت مهدى(عليه السلام) كه زمين را پر از عدل و داد مى كند همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد; قسم به پروردگارى كه به حقّ مرا بشارت دهنده و بيم دهنده مبعوث نمود! كسانى كه در زمان غيبت او بر امامت او ثابت قدم بمانند، از كبريت احمر، كيمياترند . . .»

باز در «ينابيع المودّه» از على(عليه السلام)روايت كرده است كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمود:

«ياعلىّ! أنت وصيىّ، حربك حربي، وسلمك سلمي، وأنت الإمام وأبو الأئمّة الاحدى عشر الذين هم المطهّرون المعصومون، ومنهم المهديّ الذي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً، فويل لمبغضيهم».[45]

پى‏نوشتها:‌


[1] - مسند احمد حنبل، ج 3، ص 38.
[2] - مسند احمد حنبل، ج 3، ص 28.
[3] - صحيح بخارى، ج 4، ص 633، باب 945، ح 1601 .
[4] - صحيح مسلم، ج 2، ص 672، كتاب الفتن، ح 69.
[5] - صحيح مسلم، ج 2، ص 672، كتاب الفتن و اشراط الساعة، ح 67.
[6] - سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدى(عليه السلام)، ح 4085.
[7] - سنن ابن ماجه، ج 2، باب خروج المهدى(عليه السلام)، ح 4082 و 4087.
[8] - سنن ابو داوود، ج 2، ص 207.
[9] - سنن ترمذى، ج 4، ص 505، باب 52، باب ما جاء في المهدي(عليه السلام)، كتاب الفتن، ح 2230.
[10] - سنن ترمذى، ج 4، ص 505، كتاب الفتن، باب ما جاء في المهدى(عليه السلام)، ح 2231.
[11] - سنن نسائى، باب 41 غزوة الهند، ص 32، ح 3175.
[12] - غاية المرام، ص 697، ح 43 ; ينابيع المودة، ج 3، ص 388، ح 21. و در چاپ ديگر، ص 489، الامام المهدى(عليه السلام)، ص 257، كمال الدين صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 385 و بسيارى از منابع ديگر.
[13] - اين حديث را مرحوم سيّد هاشم بحرانى، متوفاى سال 1107 در كتاب معروف «غاية المرام» از جزء سوم «صحيح نسائى» نقل نموده، و شيخ سليمان قندوزى حنفى، متوفاى سال 1294 نيز در كتاب «ينابيع الموده» آن را از كتاب «غاية المرام» مرحوم بحرانى نقل كرده است، در حالى كه اين حديث در نسخه هاى چاپ هاى فعلى ديده نمى شود و معلوم نيست كه چرا حديث مزبور در كتاب مذكور وجود ندارد، در صورتى كه صاحب «مفتاح كنوز السنّة» مى گويد:

«حديث نزول حضرت عيسى(عليه السلام) را بخارى، مسلم، نسائى، ابن ماجه، احمد حنبل، ابى داود و طيالسى در روايات متعددى نقل كرده اند».

منتخب الاثر، ص 479، ص 600، فصل 7، باب 8.
[14] - براى آگاهى از مجموع احاديثى كه در اين زمينه رسيده است به كتاب نفيس «منتخب الاثر» تأليف آية اللّه لطف اللّه صافى و كتاب «البيان» گنجى شافعى و كتاب «المهدى الموعود المنتظر» تحقيق نجم الدين عسكرى و ساير كتاب هاى مربوطه مراجعه فرماييد.
[15] ـ اين اوصاف و القاب كه برخى از آنها را بر شمرديم، در روايات شيعه و سنّى و نويدهاى كتب مقدسه اهل اديان آمده است كه هركدام از آنها در ضمن يك يا چند حديث در منابع مختلف از تفسير و حديث و تاريخ به دست آمده است.
[16] ـ غيبت نعمانى، باب 13، ج 1، ص 212; بحارالانوار، ج 51، ص 115.
[17] ـ عقد الدرر، ص 42.
[18] ـ الصواعق المحرقهَ، ج 2، باب 11، فضائل اهل البيت النبوي، ص 166، مسند احمد بن حنبل، ج 3، ص 37; اسعاف الراغبين، حاشيه نور الابصار، ص 148، و فصول المهمّه، ص 297، باب 12.
[19] ـ الملاحم والفتن، ص 152، باب 157; عقد الدرر، ص 154، باب 7; البرهان، ص86، باب1، ح 38; و منتخب الاثر، ص162، ح65.
[20] ـ در اين باره اقوال فراوان ديگرى نيز هست كه ما نياز چندانى به ذكر همه آنها را نمى بينيم و خوانندگان گرامى مى توانند براى اطلاع بيشتر به كتاب «لغت نامه دهخدا» و كتاب «المهدى»(عليه السلام)نوشته مرحوم آية اللّه سيد صدر الدين صدر، مراجعه فرمايند.
[21] ـ عقد الدرر، ص194، باب 7; سنن ابن ماجه، ج2، ص269، باب خروج المهدي، كتاب الفتن; ينابيع المودّة، ج3، ص91; مستدرك الحاكم، ج3، ص211، بحار الانوار، ج51، ص65، الصواعق المحرقه، ص235; منتخب الاثر، ص145، بشارة الاسلام، ص286 و 290; ذخائر العقبى، ص 15، و غيبت شيخ طوسى، ص113.
[22] ـ عقد الدرر، ص 149، فصل 3، كافى، ج8، ص209، ارشاد مفيد، ص337، بحار الانوار، ج 52، ص 288 و المهدى، ص51.
[23] ـ عقد الدرر، ص 36، باب 1، ح 3.
[24] ـ الصواعق المحرقه، ج 2، ص 479.
[25] ـ مسند احمد، ج 3، ص 28.
[26] ـ سوره انعام، آيه 84 و 85.
[27] ـ المهدى، ص 56.
[28] ـ التاجّ، ج 5، ص 343 رواه ابو داوود ترمذى; كتاب الفتن و علامات الساعة; الجامع للأصول، ج 5، ص 311 و بحار الانوار، ج 51، ص 102.
[29] ـ كنز العمّال، ج 7، ص 187.
[30] ـ سنن ابو داوود، ج 2، ص 207.
[31] ـ سنن ابن ماجه، باب الجهاد، ج2، ص 928، ح 2779.
[32] ـ سنن ابن ماجه، باب خروج المهدي(عليه السلام)، ج 2، ص 269، ح 4085، منتخب كنز العمال، ص 549.
[33] ـ مستدرك حاكم، ج 4، ص 557.
[34] ـ به كتاب «المهدى» نوشته مرحوم آية اللّه سيد صدرالدين صدر، ص 58 ـ 59، و صحيح مسلم، ج2، ص450، كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل على(عليه السلام)، ح 36، وهمچنين ترجمه كتاب «المهدى(عليه السلام)» به قلم دانشمند محترم آقاى محمّد جواد نجفى، ص62، مراجعه فرمائيد.
[35] ـ صحيح مسلم، كتاب الفضائل، باب فضائل على(عليه السلام)، ج2، ص451، ح37.
[36] ـ سنن ترمذى، ج 9، ص74، سنن ابو داوود، ج4، ص106 ـ 107، عقد الدرر، ص 27، باب 2، حلية الاولياء، ج5، ص75.
[37] ـ مسند احمد، ج1، ص76، تفسير سيوطى، ج6، ص58.
[38] ـ ارشاد مفيد، ص 326، بحار الانوار، ج 52، ص 240 و فصول المهمّه فصل دوازدهم، ص 291، حلية الاولياء، ج 5.
[39] ـ عقد الدرر، ص 32، باب 2; تذكرة الخواص، ص 363.
[40] ـ فرائد السمطين، ج 2، ص 335; بحار الانوار، ج 51، ص 71، ح 13
[41] ـ الحاوى للفتاوى، ج 2، باب آثار الواردة في المهدي(عليه السلام)، ص 82; عقد الدرر، ص 119 و 120.
[42] ـ لازم به تذكّر است كه رودهاى ياد شده چون: دجله، فرات و رود نيل، هم اكنون در دست ايادى استعمار و دست نشاندگان آنهاست و در واقع غربى ها بر اين رودها سيطره دارند، و رودهاى سيحون و جيحون رسماً در دست كفّار است. زيرا اين دو رودخانه معروف در «روسيّه» قرار دارند، و هر دو از كوه هاى «تيان شان» سرچشمه مى گيرند و پس از سيراب كردن تركمنستان و ازبكستان در جمهورى قزاقستان به درياچه «آرال» مى ريزند. سيحون را امروز «سيرداريا» و جيحون را «آموداريا» مى نامند. (نقل از پاورقى روزگار رهايى، ج2، ص958 و 985).
[43] ـ الملاحم والفتن، ص 368، ح 540، و صراط المستقيم، ج2، ص258، و الزام الناصب، ج2، ص125، به طور خلاصه، و الكتاب المبين، ج2، ص129.
[44] ـ ينابيع المودّه، ج 3، باب 87، ص 109 و در چاپ ديگر، ص 448.
[45] ـ همان، ج 1، باب 16، ص 253 و منتخب الاثر، ص 56، ح 1.