ظهور

واحد تحقيقات مسجد مقدس جمکران

- ۷ -


در چنين روزگارى در كشور همسايه، شيخى از اهالى «سنوس» مراكش، بينوايان را مژده مى داد كه به زودى «مهدى» منجى دادگر خواهد آمد. چيزى نگذشت كه در سال 1297 هجرى قمرى، درويشى جوان به نام «محمّد احمد بن عبداللّه دنقلى» كه گِرد خويش مريدانى ديده بود، خود را «مهدى منتظر» خواند و يكباره دريايى از هيجان در سودان پديد آورد.

مردم ستمديده به او پيوستند. او به وسيله نيروى انتظار، از همان سر و پا برهنگان، سپاهى جنگاور ساخت كه نه فقط نيروهاى مصرى را شكست دادند، بلكه نظاميان مجهّز و كارآزموده انگليسى را نيز تار و مار نمودند. روحيه آنها به حدّى قوى شده بود كه با يك دست، گلوى سربازان تفنگدار را مى گرفتند و با دست ديگر، به يك ضربت شمشير سر از بدنشان جدا مى ساختند.

چند تن از فرماندهان ارشد انگليسى همچون «كلنل هيكس» و «ژنرال استوارت» و «ژنرال گوردن» در نبرد با او نابود شدند. در نبرد با «هيكس» نزديك به دوازده هزار نظامى تفنگ به دوش، با هزاران شتر و اسب و بيست توپ، به جنگ درويشان آمدند، امّا در نهايت امر، تنها سيصد سرباز زخمى و نيمه جان، بجا ماندند.

با مرگ ژنرال گوردن، «خارطوم» به تصرّف محمّد احمد در آمد. «گلادستون» نخست وزير وقت انگلستان در پارلمان انگليس، به خاطر اين شكست افتضاح آميز از يك مشت درويش بى ساز و برگ، استيضاح شد و بناچار در برابر نمايندگان پارلمان، قرآنى به دست گرفت و چنين گفت:

«تا وقتى اين كتاب، بر افكار انسان هاى مشرق زمين حكومت مى كند، نفوذ ما و حكومت ما بر اين كشورها امكان ناپذير، و تحقّق افكار ما غير ممكن خواهد بود».[1]

آرى ! از نقل همين يك نمونه مختصر، اصالت مسأله مهدويت آفتابى مى شود و روشن مى گردد كه عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) يك اعتقاد عميق دينى و مذهبى است. لذا تا هنگامى كه «مهدى موعود» برترين رهايى بخش، ظهور نكرده است، قلب توده هاى محروم از عشق به برترين رهبر، مالامال و هنگام يأس و نوميدى، به خصوص در لحظات فشار و اختناق، دستها به سوى آسمان برافراشته مى شود و ظهور مبعوث آسمانى را التماس مى كنند. اين يك حقيقت است كه دروغ در آن راه ندارد.

4 ـ اعتراف «جيمز دارمستتر» به اصالت مهدويّت

در سال 1885 ميلادى، به هنگام شكست قواى انگليس از محمّد احمد سودانى، دانشگاه «سوربن» فرانسه كنفرانسى از استادان و پژوهشگران ترتيب داد و «دار مستتر» خاورشناس و زباندان فرانسوى را پشت تريبون فرستاد تا اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) را از ريشه بى اعتبار وانمود سازد و مستعمرات مسلمان نشين فرانسه، كمتر در خطر انقلاب ناشى از اين عقيده انگيزنده قرار گيرند.

دار مستتر، خاورشناس فرانسوى پشت تريبون رفت و هنگام بحث در باره ظهور و قيام «محمّد احمد» (متمهدى سودانى) چهار ماه قبل از مرگ مرموز و نابهنگام متمهدى مزبور، ضمن اعتراف به اصالت مهدويّت و عقيده به ظهور «منجى بزرگ» در بحث طولانى خود در پاريس، چنين گفت:

در اين دنيا به ويژه در جهان اسلام، تاريخ با چنان وضع غريبى تكرار مى شود كه اگر سرگذشت متمهدى هاى گذشته را براى شما نقل كنند، مثل اين است كه تاريخ ماضى و حال و آينده مهدى امروزى را بيان كرده باشند. متمهدى امروزى، در نوع خود، نمونه نخستين نيست كه ظهور كرده است و مسلماً آخرين نفر هم نخواهد بود. مدعيان مهدويّت بسيار بوده اند و بعد از او نيز خواهند بود. تاريخچه و نفوذ سحر آساى اين مردمان و نويد دادن وكاميابى آنان و نوميدى كه ناچار در آخر كار رخ مى دهد، مكرر در عالم اسلام صورت گرفته و بعد از اين هم مكرر صورت خواهد گرفت. ظهور مهدى را از نخستين ايّام پيدايش اسلام انتظار داشته اند. و تا زمانى كه يك نفر مسلمان باقى باشد، مهدى ها ظهور خواهند كرد».[2]

آرى! همان گونه كه خوانندگان گرامى ملاحظه نمودند، با اين كه دارمستتر، خاورشناس و زبان دان فرانسوى، مأموريّت پيدا مى كند تا در سخنرانى خود، اعتقاد به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) را از ريشه بى اعتبار وانمود سازد، با اين همه وى در ضمن سخنرانى خود، به اصالت مسأله مهدويّت اعتراف مى كند و مى گويد: «ظهور مهدى را از نخستين ايّام پيدايش اسلام انتظار داشته اند».

از اينجا معلوم مى شود كه دلايل عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) تا چه اندازه قوى و محكم و قانع كننده است كه حتّى يك نفر غير مسلمان نيز، جرأت انكار اصل مسأله مهدويّت را ندارد و آن را از مسايل اعتقادى مسلمانان به شمار مى آورد و يادآور مى شود كه عقيده به ظهور مهدى موعود از نخستين دوران پيدايش اسلام در بين مسلمانان وجود داشته است.

جدّاً جاى بسى تأسّف است كه برخى از مسلمان نماها و به تعبير ديگر، كاسه هاى داغ تر از آش و پژوهشگران فيلسوف مشرب، كه تحت تأثير افكار غربيهاى مغرض قرار گرفته اند، مى كوشند تا با استدلال هاى احمقانه، عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) را يك فكر وارداتى تلقّى كنند.

5 ـ مدّعيان مهدويّت و سوء استفاده از عنوان مهدى موعود

يكى از دلايل مخالفان مسأله مهدويّت و ايرادهاى بنى اسرائيلى آنان در عدم پذيرش احاديث مربوط به حضرت مهدى(عليه السلام) اين است كه مى گويند: اين اخبار و احاديث، مورد سوء استفاده «مدّعيان مهدويّت» قرار گرفته و در طول تاريخ اسلام، مدّعيان فراوانى را كه به دروغ ادّعاى مهدويّت نموده، و خود را به عنوان «مهدى موعود» معرفى كرده اند، برانگيخته است.

پاسخ ما به اين كوته نظران ساده لوح كج انديش يا در حقيقت غرض ورزان بى منطق، اين است كه يكى از دلايل روشن اصالت مسأله مهدويّت خود همين موضوع مدّعيان مهدويّت است; زيرا اگر چيزى اصالت نداشته باشد تقلّبى آن يافت نمى شود.

دليل ما بر اثبات اين مدّعا آن است كه در طول تاريخ بشر، فرعون ها ادّعاى خدايى كرده اند; چون وجود «خدا» اصالت دارد و اصالتش براى همگان ثابت و روشن است. و از اين رو، عدّه اى خواسته اند خود را به جاى آن حقيقت و واقعيت جا بزنند.

«مسيلمه ها» ادّعاى نبوّت كرده اند، چون نبوّت اصالت دارد و عدّه اى خواسته اند كه خود را به جاى انبيا قالب كنند.

مهدويّت نيز، اصالت دارد و لذا عدّه اى چون ابومحمّد عبيداللّه (مهدى فاطمى، سر سلسله سلاطين فاطمى مصر) و محمّد احمد سودانى و على محمّد باب شيرازى و ديگران خواسته اند خود را به جاى مهدى واقعى جا بزنند. پس وجود متمهدى ها (يعنى مدّعيان دروغين مهدويّت) خود يكى از دلايل اصالت و واقعيّت مهدويّت است.

اگر بخواهيم اندكى عميق تر در باره اين مسأله گفتگو كنيم، بايد بگوييم: سيرى كوتاه در مسأله مهدويّت، ما را به اين حقيقت آشنا مى سازد كه هر موقع در ميان ملّتها، زور، فشار و تبعيض و احساس ظلم و ستم و بى عدالتى رو به فزونى رفته است و مردم وجود چنين وضعى را از نشانه هاى ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)دانسته و طبق فطرت ذاتى خود متوجّه درگاه حضرت احديّت گرديده و با الحاح و نيايش براى رفع جنايتها و خيانت ها و رهايى از ظلم و ستم، از ذات مقدّس بارى تعالى يارى طلبيده اند تا به چنين وضع نكبت بارى خاتمه دهد، فرصت طلبان رياكار كه زمينه مساعدى براى تحقّق اهداف نامشروع خود آماده و مهيّا ديده اند، بى درنگ از عقايد پاك مردم سوء استفاده نموده، خود را «مهدى موعود» معرفى كرده اند و برخى از ساده انديشان هم كه در باره مهدى موعود(عليه السلام)، دچار اشتباه گرديده به آنها گرويده و به دعوت آنان پاسخ مثبت داده اند.

بارى، هر چند در طول تاريخ از اين حقيقت، يعنى: مهدويّت سوء استفاده شده است; ولى كدام حقيقت است كه در جهان مورد سوء استفاده قرار نگرفته است؟ آيا مدّعيان دروغين الوهيّت و يا نبوّت و يا ساير مقامات معنوى در دنيا كم بوده اند؟! آيا اديان ساختگى و قلاّبى در جهان كم است؟! آيا بايد همه حقايق را به خاطر سوء استفاده يك مشت گمراه و منحرف و رياست طلب كنار بگذاريم و يكسره منكر خداپرستى و نبوّت انبيا بشويم؟! آيا در طول تاريخ از وجود نيروهاى مادّى كم سوء استفاده شده است؟ آيا ما بايد همه آن نيروها را از بين ببريم و نابودشان سازيم؟!

در قرن دوازدهم ميلادى ـ آن گونه كه صاحب «قاموس كتاب مقدّس» مى نويسد ـ : حدود ده نفر «مسيح هاى دروغگو» ظاهر شدند و جمعى را به خود گروانيدند و اين مطلب، اسباب فتنه و جنگ شد و گروه زيادى در آن معركه، طعمه شمشير شدند. بنابراين، آيا ما بايد وجود حضرت مسيح(عليه السلام) را به طور كلّى انكار كنيم؟ چراكه از نام و عنوان حضرت مسيح(عليه السلام) سوء استفاده شده است!!

كوتاه سخن آن كه، سوء استفاده از يك حقيقت، دليل بر بطلان آن حقيقت نمى شود; بلكه خود اين موضوع دليل بر اصالت و واقعيّت آن حقيقت است. و ديگر اينكه براى پيش گيرى از اين سوء استفاده ها، مسلمانان بايد مهدى موعود را با مراجعه به منابع خويش بشناسند و نشانه ها و ويژگى هاى او را بدانند تا دچار چنين اشتباهاتى نگردند، نه اينكه به جهت جلوگيرى از اين سوء استفاده، اصل اين اعتقاد، انكار شود.

بخش هفتم

مسأله انتظار

شامل:

1 ـ علّت پى جويى مفاهيم اسلامى

2 ـ انتظار از نظر لغت

3 ـ انتظار در نگاه مذهب

4 ـ انتظار فرج در اسلام

5 ـ انتظار فرج از ديدگاه نظام هاى سلطه گر

6 ـ مفهوم انتظار

7 ـ انتظار مؤثّر ترين عامل تحرّك

8 ـ آثار سازنده انتظار و نقش آن در ساختن اجتماع

مطابق بسيارى از آيات قرآن كريم و روايات فراوانى كه از ائمه معصومين(عليهم السلام)رسيده است بشر در طول دوران زندگى فردى و اجتماعى خود، مرهون نعمت انتظار است، و اگر از حالت انتظار خارج شود واميدى به آينده نداشته باشد، زندگى برايش مفهومى نخواهد داشت. آنچه انسان را به زندگى اميدوار مى سازد و نگرانى ها و ناراحتى ها را براى او آسان مى نمايد، انتظار و اميد به آينده است. آدمى در پرتو همين انتظار، رنجها و گرفتاريها را تحمّل مى كند وبا كشتى اميد وآرزو در درياى متلاطم وطوفان زاى زندگى به سير خود ادامه مى دهد.

اگر آرزو نبود، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى داد و هيچ باغبانى درختى در زمين نمى كاشت و هيچ صاحب خانه اى تشكيل خانواده نمى داد و هيچ پدرى به تربيت فرزندان خود همّت نمى گماشت و هيچ كشاورزى بيل نمى زد و هيچ تاجرى تجارت نمى كرد و هيچ زمامدارى اداره اُمور كشورى را به دست نمى گرفت. بنابراين، اگر آرزو از انسان گرفته شود و انتظار از ميان جامعه رخت بربندد، ادامه حيات و زندگى براى بشر بى روح و بى لذّت وبى معنا خواهد بود. اين انتظار است كه به زندگى صفا و جلا مى بخشد و زندگى را براى آدمى لذتبخش مى كند و او را به حركت و جنبش وامى دارد و دلش را به ادامه زندگى، علاقه مند مى سازد.

1 ـ علّت پى جويى مفاهيم اسلامى

در اين روزگار آشفته و بى سامان كه تمام امكانات مادّى جهان در دست ابرقدرتها و زمامداران خودسر و سياستمداران فريب كار و مسئولان بى اعتقاد تمركز يافته است، و عقايد، آرا و انديشه هاى غلط و ضدّ مذهبى آنها به عناوين مختلف، به زور تبليغات عمومى و به وسيله ارتباطات جمعى جهان، بر پيروان مكاتب و مذاهب دنيا تحميل مى گردد بر هر فرد مسلمان و هركس كه بخواهد با روح تعاليم عاليه اسلام و حقيقت برنامه هاى تربيتى اين مكتب انسان ساز آشنا شود، قبل از هر چيز، درك صحيح و شناخت درست مفاهيم واقعى واژه ها و اصطلاحات اسلامى لازم و ضرورى است.

زيرا در اين دوران پرغوغاى مسلكها كه همه نظامها و گروه ها، در جهت ضدّيت با خدا و مذهب و بخصوص در جهت مخالفت با اسلام و تشيّع شكل گرفته است و باطل گرايان و نظام هاى فاسد و مفسد كنونى جهان نيز، با اِعمال رويّه هاى ضد انسانى به تبليغ افكار و انديشه هاى ضدّ دين پرداخته و سخت مى كوشند تا با انواع دسيسه ها، تحريف واقعيت ها و قلب مفاهيم واقعى اصطلاحات اسلامى، مرام هاى باطل خود را با طرح شعارهاى زيبا و دلپذير و الفاظ فريبنده، به عنوان تنها فلسفه علمى و جهان بينى مترقّى به خورد مردم دنيا بدهند و مسلمانان را از آگاهى هاى كافى درباره اصطلاحات و شعاير دينى محروم نمايند و آيين پاك محمّدى(صلى الله عليه وآله وسلم) را به سرنوشت آيين هاى وابسته به «تورات» و «انجيل» دچار سازند، اگر مفاهيم واقعى واژه هاى اسلامى و معانى حقيقى آنها به درستى درك شود، برداشت هاى غلط كه براى گروهى از ره گم گشتگان در شناخت واقعى دين و مذهب پيش آمده است، مرتفع مى گردد.

و اگر مفاهيم واقعى اصطلاحات اسلامى به گونه اى كه هست، معرفى نشود و سياست بازان كهنه كار، افراد مغرض و دزدان عقيده، آنها را به صورت ديگرى جلوه دهند، زيان و ضرر آن براى مسلمانان كمتر از گمراهى صريح، نخواهد بود.

بنابراين، در چنين هنگامه اى، بر يكايك ما مسلمانان واجب است كه براى حفظ آثار اصيل اسلامى، به پاسدارى از ميراث كهن اسلامى خود برخيزيم و در نگهدارى فرهنگ غنى اسلامى خويش، بيش از پيش ساعى و كوشا باشيم و نگذاريم كه هويّت تاريخى، و اصالت ملّى و ميراث فرهنگى مان دستخوش آفت تحريف، و مورد دست برد دزدان عقيده قرار گيرد.

به هر حال، در آيين مقدّس اسلام واژه هاى فراوانى چون قِسط، عدل، زهد، قناعت، توكّل، تسليم، خلافت، ولايت، امامت، مهدويّت، دعا و زيارت يافت مى شوند كه مفاهيمى مخصوص به خود دارند و انحراف از درك معانى حقيقى آنها، مساوى با گمراهى در اصل دين و يا يكى از رشته ها و پايه هاى اساسى دين است.

از جمله اين واژه ها، واژه «انتظار» است كه مربوط به ظهور آخرين حجّت خداوند و مصلح آخرالزمان حضرت مهدى(عليه السلام) است كه بيگانگان با تلقينات و تبليغات سوء و غرض آلود، كوشيده اند تا آن را عامل انحطاط و عقب ماندگى معرّفى نمايند; در حالى كه «انتظار ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)» يكى از حساسّ ترين و تاريخ سازترين فرازهاى عقيدتى اسلام است.

اينك براى شناخت كامل انتظار، نخست در باره معنا و مفهوم كلمه «انتظار» از نظر لغت و مذهب بحث مى كنيم; سپس در باره انتظار فرج در اسلام و دلايل آن در قرآن و حديث، سخن مى گوييم; آنگاه در باره «انتظار فرج از ديدگاه نظامهاى سلطه گر» و برداشت هاى غلطى كه برخى از احزاب و مكاتب از اين عقيده اصيل كرده اند، به بحث و بررسى مى پردازيم و در پايان قسمتى از روايات مربوط به انتظار را ـ كه حاكى از سازندگى اين اصل حيات بخش و تلاش انگيز است ـ متذكر مى شويم.

چنان كه پيش تر روشن ساختيم، انتظار فرج از آمال و آرزوهاى ديرين بشر و همه ملّتها و مذاهب بزرگ جهان است كه خمير مايه اصلى آن در اعماق وجود همه انسانها و جوامع مختلف بشرى وجود دارد.

2 ـ انتظار از نظر لغت

«انتظار» در لغت، به معناى چشم داشت و چشم به راه بودن و نوعى اميد به آينده داشتن است; آينده اى خوب يا بد، زشت يا زيبا، مطلوب يا منفور.

نتيجه اى كه از معناى لغوى «انتظار» به دست مى آيد اين است كه، كسى كه عمل زشت و ناهنجارى انجام داده، منتظر كيفر آن است. و كسى كه بذرى را در زمين پاشيده، منتظر است كه و بالاخره كسى كه كار خير و عمل شايسته اى انجام داده، منتظر است تا روزى فرا رسد و او پاداش كار خير و عمل شايسته خود را دريافت نمايد.

3 ـ انتظار در نگاه مذهب

از نظر مذهب، «انتظار» حالتى است كه از تركيب ايمان به خدا و اعتقاد كامل و راسخ به مبانى دين و اشتياق و علاقه به ظهور رهبرى الهى و آسمانى ـ كه بتواند با مدد خداوند، مردمان جهان را تحت فرمان يك آيين در آورد و ستمگران را سر جاى خود بنشاند و آيين توحيد و يكتاپرستى را رواج دهد و حكومت قسط و عدل را در تمام زمين برقرار نمايد ـ به وجود مى آيد و در درون آدمى شعله مى كشد و آمال و آزروهاى انسانى و رفتار فردى و اجتماعى وى را دگرگون مى كند.

انتظار از نظر دين و مذهب، به معناى «اميد و آرزو» است; اميد به آينده اى نويد بخش و سعادت آفرين، اميد به آينده اى كه در آن جهانيان از مفاسد و بدبختيها رهايى يافته، و بشر راه خير و صلاح را در پيش گيرد و دنيا در پرتو تحقق عدل الهى، مدينه فاضله اى گردد.

اين معناى «انتظار فرج» از نظر دين است كه در حقيقت به معنى چشم به راهى براى تحقّق حقّ و عدل و پيروزى دين و برقرارى نظام عدل الهى، مى باشد.

بر اين اساس، شكى نيست كه انتظار فرج، حديث نفس همه انسانها و خواسته مشترك تمامى ملل دنياست و زمان و مكان نمى شناسد و به قوم و گروهى اختصاص ندارد.

به قول يكى از نويسندگان معروف:

«اعتقاد به وجود يك «قائم» كه در آخر دنيا بايد به نحوى خارق عادت و معجزه آسا ظهور كند و دنيا را پس از آن كه پر از ظلم و جور شده از عدل و داد پر نمايد و پايه ايمان را مستحكم سازد، در اغلب مذاهب، حتّى در مصر قديم نيز وجود داشته است.

اين عقيده، يكى از آرزوهاى مهم و ديرين بشر است. و عجبى نخواهد بود اگر مى بينيم در هر زمان، انسان اميدوار به آينده بهترى بوده است . . . عامل عمده اين عقيده ايمان است».[3]

آرى خواننده گرامى! عامل اصلى عقيده به ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) و انتظار فرج آخرين حجّت خدا، ايمان است. ايمان عامل بسيار قوى و نيرومندى است كه با وجود آن، پيوسته آدمى خود را خوشبخت و كامروا مى بيند و هرگز با فشار روزگار و تراكم ناملايمات و گرفتاريهاى زندگى، روحيّه خود را نمى بازد و اميد نجات و رستگارى را از دست نمى دهد. پيوسته مى كوشد و مى جوشد و مى خروشد و از خداى خود اميد پاداش دارد، و از او درخواست مى كند كه:

«خدايا! بر امام ما «مهدى(عليه السلام)» درود فرست و دوريش را نزديك گردان . . . و به وسيله ظهور او دلها را پايدار ساز و پيكار سرنوشت ساز را برپا دار».[4]

اينك براى اين كه اين موضوع كاملاً روشن شود به بحث و بررسى انتظار فرج و دلايل آن در قرآن و حديث، مى پردازيم.

4 ـ انتظار فرج در اسلام

انتظار فرج در اسلام و به ويژه در مذهب حقّه تشيّع، عبارت از ايمان استوار به امامت و ولايت حضرت ولىّ عصر(عليه السلام) و اميد به ظهور مبارك آن واپسين حجّت خداوند، و آرزوى فرا رسيدن روزگار رهايى مستضعفان از چنگال مستكبران، و تمام شدن دوران داعيه «لمن الملكى» طاغوتيان، و فتح و پيروزى نهايى مؤمنان، و آغاز حكومت صالحان، تا پايان جهان است كه همه اعتقادهاى اساسى اسلام را ـ از يكتايى خدا و رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)و امامت امامان معصوم(عليهم السلام) و تحقّق وعده تخلّف ناپذير خداوند ـ در بر دارد.

انتظار فرج در اسلام، در واقع نوعى آمادگى است. آمادگى براى پاك شدن، پاك زيستن، و دور ماندن از زشتيها و وصول به تزكيه نفس. آمادگى براى حركتى مستمرّ و دائم، با تلاش و كوشش پى گير و خستگى ناپذير توأم با خودسازى و دگرسازى و زمينه سازى. و سرانجام آمادگى براى تهيّه قوا براى شركت در نهضت عظيم آسمانى حضرت مهدى(عليه السلام)كه آغاز آن، ظهور مبارك حضرت ولى عصر(عليه السلام) و فرجام آن، شكست تاريكيها، ظلمها، فسادها، جهلها، جنايتها، قدرت طاغوتها، و نتيجه آن، برپايى حكومت عدل «اللّه» و تحقّق قول و پيمان خداوند به عزّت بخشى مؤمنان است.

پس از روشن شدن اهميّت انتظار درزندگى بشر، به بررسى انتظار فرج در اسلام مى پردازيم تا مفهوم صحيح آن را دريابيم.

اينك براى روشن شدن مطلب به سراغ متون اصيل اسلامى و روايات پيشوايان معصوم(عليهم السلام) مى رويم، و لحن گوناگون آيات و رواياتى كه از ائمّه معصومين(عليهم السلام)در باره مسأله انتظار و ارزش و اهميّت اين عقيده اصيل رسيده است، مورد بررسى قرار مى دهيم.

الف) انتظار فرج در قرآن

مسأله مهمّى كه هميشه در طول تاريخ پر افتخار اسلام مايه اميد مسلمانان و به ويژه «شيعيان» منتظر بوده است، وعده هاى تخلّف ناپذير الهى در مورد آينده اسلام و پيروزى نهايى مؤمنان و مستضعفان و محرومان مى باشد.

آيين مبين اسلام از همان آغاز پيدايش خود و حتّى از همان نخستين سال هاى ظهور پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم) پيوسته مسلمانان را به آينده اى درخشان اميدوار ساخته است.

مسلمانان و به خصوص شيعيان نيز از همان روزگار بعثت رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) تا به امروز بر اثر همان وعده هايى كه پيامبر بزرگوار اسلام به وسيله آيات روحبخش و دلنواز قرآن كريم بدانها داده است، با اعتقادى عميق و راسخ تمامى آن وعده ها را جدّى گرفته، و على رغم همه مشكلات و مصايبى كه در دوران هاى مختلف تاريخ اسلام ديده اند، هرگز اميد خويش را از دست نداده و همواره اين اعتقاد اصيل اسلامى را نصب العين خود قرار داده اند.

مسلمانان بر اساس وعده هاى صريحى كه قرآن كريم بدانها داده است، عقيده دارند كه طبق قانون خلقت و سنّت آفرينش، تاريخ بر مبناى سنّتهاى الهى و وعده هاى خدايى به پيش مى رود، و اگر چند روزى دنيا به نفع ستمگران و تجاوزگران و بى اعتقادان تمام شود، ولى سرانجام، حكومت مطلق جهان به دست صالحان و حقّ پرستان خواهد افتاد و ستمكاران و طاغوتيان و زورمداران نابود خواهند شد و بالاخره عدالت و امنيّت واقعى بر اساس قانون خدا در سرتاسر جهان برقرار خواهد گرديد.

مسلمانان و تمام شيعيان بر اساس اين عقيده سازنده، ايمان راسخ دارند كه «حق» امرى اصيل، و باطلى امر عارضى است، و هر عارضه اى دير يا زود، سهل يا دشوار، از بين مى رود و خواه ناخواه، در آينده اى دور يا نزديك، حقّ در همه جا حاكم و پيروز مى شود، و باطل و باطل گرايان محو و نابود مى گردند; زيرا تحقّق حقّ و عدل، سنّت خدا، و خواست خدا و وعدّه قطعى خداوند است و خداوند در وعده اى كه به بندگان صالح خود داده است، تخلّف نخواهد نمود.

به هر حال، از نظر اسلام، قرآن و مسلمانان، مسأله «انتظار» و اميد به آينده، و حاكميّت مطلق حقّ در تمام جهان در آخر زمان، يكى از مسايل حياتى اسلام است، و قرآن كريم با قاطعيّت هرچه تمامتر اين مسأله را به عنوان يك وعده تخلّف ناپذير الهى مطرح نموده، و در كمال صراحت، پيروزى نهايى ايمان اسلامى و آينده درخشان آيين پاك محمّدى(صلى الله عليه وآله وسلم) را به مسلمانان نويد داده، و جاى هيچ گونه شكّ و ترديد و ابهام براى احدى باقى نگذارده است.

در اين زمينه، آيات بسيارى در قرآن كريم وارد شده كه براى نمونه برخى از آنها را در اينجا مى آوريم.

1 ـ در سوره «توبه» آيه 33 در مورد جهانى شدن آيين اسلام و غلبه اين دين مبين بر همه اديان جهان، چنين آمده است:

(هُوَ الَّذِي اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدى وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ).

«او كسى است كه پيامبر خود را با هدايت و دين حقّ فرستاد، تا دين حقّ را بر تمام اديان غالب و پيروز گرداند، اگرچه مشركان كراهت داشته باشند».

2 ـ در همان سوره آيه 32، در مورد اراده خداوند بر تكامل نور اسلام، چنين آمده است:

(يُريدوُنَ أَنْ يُطْفِؤوُا نُورَ اللّهِ بأفْواهِهِمْ وَيَأْبَى اللّهُ إِلاّ أنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِروُنَ).

«دشمنان مى خواهند نور خدا را با دهانهاى خود خاموش كنند، ولى خدا مى خواهد نور خود را كامل گرداند، اگرچه كافران كراهت داشته باشند».

3 ـ در سوره «نور» آيه 55 در مورد وعده خداوند به صالحان و شايستگان و موادّ مورد وعده چنين آمده است:

(وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ آمَنوُا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخلِفنَّهُمْ في الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الّذِينَ مِنْ قَبْلِهمْ وَلَُيمَكّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَليُبَدِّلَنّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوِفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لايُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الفاسِقُونَ).

«خداوند به كسانى از شما كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده داده است كه آنها را خليفه و جانشين خود در روى زمين قرار خواهد داد. همان گونه كه پيشينيان ايشان را خلافت روى زمين مرحمت فرمود. و آيينى را كه بر ايشان پسنديده در سراسر گيتى خواهد گسترد، و ترس و هراسشان را به آرامش و امنيّت مبدّل خواهد نمود آنچنان كه همگان تنها مرا پرستش كنند و هيچ چيزى را شريك من قرار ندهند. و كسانى كه بعد از آن كافر شوند از پليدان و بدكاران خواهند بود».

4 ـ در سوره «غافر» آيه 51 در مورد اين كه خداوند قطعاً فرستادگان خود را يارى خواهد نمود، چنين آمده است:

(إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذينَ آمَنُوا في الحيوةِ الدُّنْيا وَيَوْمَ يَقُومُ الأَشْهاد).

«به طور قطع و يقين، ما پيامبرانمان و كسانى را كه ايمان آوردند در زندگى دنيا و روزى كه شاهدان (حضرات معصومين(عليهم السلام)) بپاخيزند، يارى مى نماييم».

5 ـ در سوره «انبياء» آيات 105 ـ 106 در رابطه با وعده اى كه خداوند به بندگان صالح و شايسته خود در مورد فرمان روايى آنان بر تمام جهان داده است، چنين آمده است:

(وَلَقَدْ كَتَبنا فِي الزّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الاَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحونَ).

«ما پس از «تورات» در كتاب «زبور» چنين نوشتيم، كه در آينده، صالحان و پاكان وارثان زمين خواهند بود».

6 ـ در سوره «قصص» آيه 4، در مورد آينده مستضعفان و حكومت آنان بر سرتاسر كره خاكى، چنين آمده است:

(وَنُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارثِينَ).

«و ما اراده كرده ايم بر آنها كه در روى زمين به ضعف كشيده شده اند منّت نهاده، آنان را پيشوايان و وارثان زمين قرار دهيم».

7 ـ در سوره «سجده» آيات 28 ـ 29، در مورد روز قيام منجى بشريّت، و سرنوشت كافران، چنين آمده است:

(وَيَقُولُونَ مَتى هذا الفَتْحُ إنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ * قُلْ يَوْمَ الفَتحِ لايَنْفَعُ الّذينَ كَفَروا اِيمانُهُمْ وَلاهُمْ يُنْظَرُون).

«و ناباوران مى گويند: پس كى اين پيروزى بزرگ فرا مى رسد اگر شما راست مى گوييد؟ بگو (اى پيامبر) روزى كه فتح و پيروزى فرا رسد، ديگر ايمان آوردن براى كسانى كه قبلاً ايمان نداشتند سودى ندارد، و به آنان مهلت و فرصتى داده نمى شود».

8 ـ در سوره «صافّات» آيات 171 ـ 173 در مورد اين كه خداوند به انبيا و فرستادگان خود، و عده نصرت و غلبه همه جانبه داده است، چنين آمده است:

(وَلَقدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنا لِعِبادِنَا الْمُرسَلِينَ * إنّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورونَ * وَإنَّ جُنْدَنا لَهُمُ الغالِبوُنَ).

«ولى (وقتى قرآن آمد) به آن كافر شدند، و زودا كه بدانند، و قطعاً فرمان ما درباره بندگان فرستاده ما از پيش (چنين) رفته است، كه آنان (بر دشمنان خودشان) حتماً پيروز خواهند شد».

9 ـ در سوره «حجّ» آيه 41 ـ در مورد مؤمنانى كه زمامدارى و حكومتشان بر اساس پرستش حقّ، و نظام اجتماعى، و اقتصادى و سياسى دين حقّ است، و خداوند بدانها وعده داده است كه آنان را يارى خواهد نمود، چنين آمده است:

(الَّذِينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ في الأَرْضِ اَقامُوا الصَّلاةَ وَآتوُا الزَّكاةَ وَاَمَرُوا بِالمَعْروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنْكَرِ وَلِلّهِ عاقِبَةُ الاُمُورِ).

«آنها (مؤمنان به خداوند) كسانى هستند كه هرگاه در زمين به آنان قدرت داديم (و آنها را زمامدار مردم گردانيديم) نماز به پا مى دارند، و زكات مى دهند، و امر به معروف مى كنند، و نهى از منكر مى نمايند، و پايان همه كارها از آن خداوند است».

از مجموع آيات ياد شده به خوبى استفاده مى شود كه جهان روزى را در پيش دارد كه حكومت مطلق دنيا به دست پاكان و صالحان و افراد با ايمان خواهد افتاد، و طبق روايات و نويدهاى تمام انبياى الهى، آن عصر درخشان و روزگار طلايى كه مورد انتظار بشر و همه مسلمانان و شيعيان جهان است، همان روز قيام منجى عالم بشر، و دوران پر شكوه ظهور مبارك مهدى موعود(عليه السلام) خواهد بود.

در اين نويدها چهار ركن اساسى براى كارنامه قيام مصلح جهانى و «موعود قرآن كريم» بيان شده است كه ذيلاً از نظر خوانندگان گرامى مى گذرد:

1 ـ حكومت واحد جهانى بر اساس توحيد و خداپرستى به رهبرى موعود قرآن، تشكيل خواهد شد و اداره آن حكومت عادلانه به دست مردم صالح و با ايمان واگذار خواهد گرديد.

2 ـ برنامه هاى عالى اسلامى و نظام كامل حكومت «اللّه» در سرتاسر جهان بدون كم و كاست اجرا، و همه احكام الهى به خود جامه عمل خواهد پوشيد.

3 ـ بيم و هراس توده مردم از بين خواهد رفت، و آرامش و امنيّت كامل در سراسر گيتى برقرار خواهد گرديد.

4 ـ همگان، خداى يكتا را پرستش خواهند نمود، و هرگونه استعباد و بندگى و بت پرستى ريشه كن خواهد شد.

ب) انتظار فرج در روايات اسلامى

اميد و آرزو و دل بستن به آينده بهتر و زندگى مرفّه تر كه شامل عنصر خوشبينى نسبت به جريان كلّى نظام طبيعت و سير تكاملى تاريخ و اطمينان به آينده روشن تر، و طرد عنصر بدبينى نسبت به پايان كار بشر است، در زبان روايات اسلامى «انتظار فرج» خوانده مى شود.

اصل انتظار فرج، از يك اصل كلّى اسلامى و آيات كريمه قرآن مجيد مايه مى گيرد، و آن اصل حرمت يأس و نوميدى از لطف و رحمت خداوند است.

مسلمانان بر اثر نويدهاى قرآن كريم و پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) و جانشينان معصوم آن حضرت عقيده دارند كه در پايان روزگار، خداوند مردى را از دودمان پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) بر مى انگيزاند كه به وسيله او «دين اسلام» را آشكار مى سازد.

اين موعود عزيز، بر اساس صحيح ترين و استوارترين مصادر اسلامى و بشارتهاى انبياى الهى، ونويدهاى كتب مذهبى اهل اديان، دوازدهمين جانشين رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و از فرزندان پاك و معصوم على و زهرا(عليهما السلام) و هم نام و هم كنيه پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه در بين مسلمانان به عناوين مختلفى چون: «مهدى»، «قائم»، «منتظر»، «صاحب الامر»، «صاحب الزمان»، «حجّة اللّه»، «بقيّة اللّه» و «خَلَف صالح» شهرت دارد.

اينك به قسمتى از اين روايات كه ما آنها را به عنوان نمونه در اينجا مى آوريم، توجّه فرماييد.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد:

«لو لم يبق من الدنيا إلاّ يوم لطوّل اللّه ذلك اليوم حتّى يبعث رجلاً منّي ـ أو من أهل بيتي ـ يواطىء اسمه اسمي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت ظلماً وجوراً . . .».

«اگر از دوام دنيا به جز يك روز بيشتر نمانده باشد، خداوند آن روز را به قدرى طولانى مى گرداند تا مردى از دودمان من ـ ويا از اهل بيت مرا ـ برانگيزد كه هم نام من است . . . او زمين را پر از عدل و داد مى نمايد همچنان كه پر از ظلم و جور شده است».[5]

همچنين در حديث ديگرى مى فرمايد:

«أبشّركم بالمهدي يملأ الأرض قسطاً وعدلاً كما مُلئت جوراً وظلماً، يرضى عنه ساكن السّماء وساكن الأرض».

«شما را به حضرت مهدى(عليه السلام) مژده مى دهم كه او زمين را پر از عدل و داد مى كند همان طورى كه پر از ظلم و ستم شده است. ساكنان آسمان و زمين از او خشنود مى شوند».[6]

و نيز در يك حديث ديگر مى فرمايد:

«لاتنقضي الساعة حتّى يملك الأرض رجلٌ من أهل بيتي، يملأ الأرض عدلاً كما مُلئت جوراً».[7]

«دنيا به آخر نمى رسد مگر اين كه مردى از اهل بيت من، تمام جهان را مالك شود; او سراسر روى زمين را پر از عدل كند همچنان كه پر از ستم شده باشد».

اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد:

«المهديّ منّا في آخر الزمان، لم يكن في اُمّة من الاُمم مهدي ينتظر غيره».[8]

«مهدى(عليه السلام) مردى از دودمان ماست كه در آخرالزمان ظاهر مى شود. در همه عالم شخصى به نام مهدى منتظر كه مردم انتظارش را مى كشند جز او وجود ندارد. (او يك تن بيشتر نيست)».

از اين حديث شريف استفاده مى شود كه مهدى موعود منتظر(عليه السلام) در سراسر عالم يكى است و از دودمان رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) و فاطمه زهرا(عليها السلام) و على مرتضى(عليه السلام)است كه در آخر زمان ظهور مى نمايد، و هرگز تعددى در آن وجود ندارد، و به قول معروف، «مهدى شخصى است نه نوعى».

امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:

«منّا اثنا عشر مهديّاً، اوّلهم أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب وآخرهم التاسع من ولدي هو الإمام القائم بالحقّ، يحيي اللّه به الأرض بعد موتها، ويظهر به دين الحقّ على الدين كلّه ولو كره المشركون».[9]

«امامان دوازده گانه از ما هستند كه اوّل آنها اميرمؤمنان على(عليه السلام) و آخرينشان نهمين فرزند من امام قائم به حقّ است. خداوند به وسيله او زمين مرده را زنده و آباد گرداند، و دين حقّ را بر همه اديان پيروز گرداند گرچه مشركان خوش ندارند».

امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:

«إنّ الدنيا لاتذهب حتّى يبعث اللّه عزّوجلّ رجلاً منّا أهل البيت يعملُ بكتاب اللّه، لايرى فيكم مُنكراً إلاّ أنكره».[10]

«دنيا به پايان نمى رسد تا اين كه خداى تعالى مردى از خاندان مرا برانگيزد كه به كتاب خدا (قرآن) عمل كند، و در ميان شما كار زشتى را نبيند جز آنكه از آن جلوگيرى نمايد».

امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد:

«الخلف الصالح من ولدي وهو المهدي، اسمه محمّد وكنيته أبو القاسم يخرج في آخر الزمان».[11]

«خلف صالح از فرزندان من همان مهدى است كه نام او «محمّد» و كنيه اش ابوالقاسم است و در آخر زمان ظاهر مى شود».

احمد بن زياد از امام كاظم(عليه السلام) پرسيد:

آيا در ميان شما امامان كسى هست كه از انظار مردم غايب شود؟

امام(عليه السلام) فرمود:

«آرى، او كسى است كه شخصاً از ديدگان مردم غايب مى شود ولى يادش از دلهاى مؤمنان نمى رود; او دوازدهمى ما امامان است كه خداوند هر مشكلى را براى او آسان مى كند و هر سختى و ناهموارى را براى او هموار مى نمايد. گنجها و معادن زمين را براى او ظاهر مى گرداند و هر دور و درازى را براى او نزديك و كوتاه مى كند و هر ستمگر گردن كشى را به وسيله او نابود مى سازد و هر شيطان سركشى را به هلاكت مى رساند. او پسر بانوى كنيزان است كه ولادتش بر مردم پوشيده مى ماند . . . تا زمانى كه خداوند او را ظاهر گرداند و به وسيله او زمين را پر از عدل و داد كند چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد».[12]

آنچه تا بدين جا گفته شد نمونه اى از روايات فراوانى است كه در باره آينده تاريخ و انتظار فرج آخرين حجّت خدا از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) وارد شده است.

پى‏نوشتها:‌


[1] - انتظار بذر انقلاب، ص 170 ـ 172، به نقل از مجله قانون، سال 1331 سرى مقالات عبدالهادى حائرى.
[2] - او خواهد آمد، ص 43 ـ 44، به نقل از مهدى، دار مستتر، ترجمه محسن جهانسوز، ص 3 ـ 4.
[3] - مقدمه كتاب مهدى موعود، ص 178.
[4] - مفاتيح الجنان، باب زيارات، ذكر صلوات بر آن حضرت.
[5] ـ كتاب التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 343 و بحارالانوار، ج 51، ص 74، ح 27 و بسيارى از كتب حديث.
[6] ـ فصول المهمّه، ص 297 و مسند احمد، ج 3، ص 37، و منابع ديگر حديث. التاج الجامع للاصول، ج 5، كتاب الفتن و علامات الساعة، ص 343.
[7] ـ المهدي الموعود المنتظر، ج 1، ص 94، ح 90، و بحارالانوار، ج 51، ص 78.
[8] - منتخب الاثر، ص 171، ح 90، دلائل الامامه طبرى، ص 256.
[9] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 133، ح 4، منتخب الاثر، ص 205، ح 4 ; كفاية الأثر، ص 232 و كمال الدين صدوق با ترجمه فارسى، ج 1، ص 434، باب 30، ح 3.
[10] ـ كافى، ج 8، ص 396، ح 597 ; و بشارة الاسلام، ص 246.
[11] - روزگار رهايى، ج 1، ص 374.
[12] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 150، ح 2 ; و كمال الدين، ج 3، ص 40، ح 7، باب 34.