ظهور

واحد تحقيقات مسجد مقدس جمکران

- ۱۶ -


از اين روايات به خوبى استفاده مى شود كه فرشتگان مقرّب خدا، خدمتگزار مهدى آل محمّد(عليه السلام) مى باشند، و او را در تشكيل حكومت واحد جهانى و خلافت اسلامى و اجراى عدالت و پياده كردن احكام اسلام و برنامه هاى قرآنى يارى مى دهند.

2 ـ ياران حضرت مهدى(عليه السلام)

قرآن و ياران حضرت مهدى(عليه السلام)

آيات بسيارى از قرآن كريم به ياران حضرت مهدى(عليه السلام) تفسير و تأويل شده است كه برخى از آنها را در اينجا مى آوريم:

1 ـ (فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ أَيْنَ ما تَكوُنُوا يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً). [1]

«پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد. هر كجا كه باشيد، خداوند همگى شما را مى آورد».

از امام باقر(عليه السلام) در تفسير اين آيه شريفه روايت شده است كه فرمود:

«منظور از خيرات، ولايت اهل بيت(عليهم السلام) است و منظور از «يَأْتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً»، 313 تن از ياران قائم(عليه السلام)مى باشند . . . به خدا سوگند ! در يك لحظه همچون قطعات ابر پاييزى گرد آمده، پيرامون شمع وجودش حلقه مى زنند. و در ميان ركن ومقام با او بيعت مى كنند، و همراه او پيمان نامه اى از رسول اكرم است كه آن را ـ امامان معصوم(عليهم السلام) ـ يكى پس از ديگرى به ارث برده اند». [2]

2 ـ (وَلَئِنْ أخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إلَى اُمَّة مَعْدُودَة لَيَقُولُنَّ ما يَحْبِسُهُ أَلا يَوْمَ يَأتِيهِمْ لَيْسَ مَصْرُوفاً عَنْهُمْ وَحاقَ بِهِمْ مَا كانُوْا بِهِ يَسْتَهْزِءوُنَ). [3]

«اگر ما عذاب را تا ]آمدن [ «اُمّت معدوده» از آنها به تأخير بيندازيم مى گويند: چه چيز آن را باز مى دارد؟ آگاه باش! هنگامى كه آن روز بيايد، عذاب از آنها برگردانده نمى شود، و آنچه را كه مسخره مى كردند آنها را فرو خواهد گرفت».

از امام محمّد باقر(عليه السلام) و امام جعفر صادق(عليه السلام)روايت شده كه آن دو بزرگوار در تفسير اين آيه فرمودند:

«منظور از «اُمّت معدوده» ]اُمّت شمرده شده [، همان اصحاب حضرت مهدى(عليه السلام)در آخر الزمان هستند كه 313 نفر به تعداد اهل «بدر» مى باشند و همان گونه كه پاره هاى ابر پاييزى به هم مى پيوندند آنان نيز در آن واحد ]نزد آن حضرت [ گرد مى آيند». [4]

از امام صادق(عليه السلام) نيز روايت شده است كه فرمود:

«منظور از «عذاب» خروج حضرت قائم(عليه السلام) است (كه سبب معذّب شدن كافران مى باشد) و منظور از «اُمّت معدوده» اصحاب اوست كه به تعداد اهل بدر هستند». [5]

بنابر اين، معناى آيه چنين خواهد بود: اگر عذاب را از آنها تا آمدن اُمّتى معدود (ياران حضرت مهدى(عليه السلام) در آخر الزّمان) به تأخير بيندازيم، خواهند گفت: چه چيز مانع مى شود كه ظاهر شود و عذاب خدا را بر ما نازل كند؟!

قرآن كريم در پاسخ آنها مى فرمايد:

«آگاه باش ! هنگامى كه عذاب فرود آيد از آنها برگردانده نمى شود و كيفرى كه استهزا و مسخره مى كردند به آنها مى رسد». [6]

منظور از عذاب در اين آيه مباركه، عذاب آخرت نيست; بلكه دست انتقام الهى است كه از آستين حق بيرون آمده، از آنها انتقام خواهد گرفت، و پيش از آخرت آنها را به سزاى كردارشان خواهد رسانيد.

3 ـ (مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللهُ بِقَوْم يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّة عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّة عَلَى الْكافِرِينَ). [7]

«هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى خداوند گروهى را مى آورد كه دوستشان دارد و آنها نيز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران سر سخت و نيرومند هستند».

سليمان بن هارون عجلى گويد: از امام جعفر صادق(عليه السلام) شنيدم كه در تفسير اين آيه شريفه فرمود:

«حضرت صاحب الامر(عليه السلام) در پناه خدا محفوظ است. اگر همه مردم از بين بروند ،خداوند ياران او را خواهد آورد. آنان كسانى هستند كه خدا در باره آنها فرموده است: «اگر اينها بدان كفر ورزند، ما گروهى ديگر را بر آنان گماريم كه بدان كافر نباشند» [8] و آنان هستند كسانى كه در باره آنها فرموده است: «خداوند گروهى را مى آورد كه دوستشان دارد و آنها نيز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران سر سخت و نيرومند هستند». [9]

4 ـ (وَعَدَ اللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ في الأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ . . .). [10]

«خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادند وعده داده است كه آنها را در روى زمين جانشين گرداند، همان گونه كه پيشينيان را جانشين گردانيد».

امام زين العابدين(عليه السلام)آيه كريمه «. . . لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ في الأرضِ . . .» را تلاوت نمود، آنگاه فرمود:

«به خدا سوگند ! آنها دوستان ـ و شيعيان ـ ما اهل بيت هستند. خداوند به وسيله مردى از ما كه مهدى اين اُمّت است، وعده اى را كه در اين آيه به مؤمنان صالح داده، تحقّق خواهد بخشيد. رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در حق مهدى فرموده است:

اگر از عمر دنيا به جز يك روز باقى نباشد، خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا مردى از عترت من بيايد كه هم نام من است; او جهان را پر از عدل و داد نمايد، آن چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد». [11]

5 ـ (ألَّذِينَ اِنْ مَكَّنّاهُمْ فى الاَْرْضِ أَقامُوا الصَّلوةَ وَءاتَوُا الزَّكوةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ للهِِ عاقِبَةُ الاُْمُور). [12]

«همان كسانى كه چون در زمين به آنها فرمان روايى دهيم، نماز را بپا مى دارند و زكات را مى پردازند و به نيكى فرمان مى دهند و از زشتى باز مى دارند و فرجام كارها از آنِ خداست».

ابى جارود از امام محمّد باقر(عليه السلام) روايت كرده است كه در تفسير اين آيه شريفه فرمود:

«اين آيه درباره حضرت مهدى(عليه السلام) و ياران او نازل شده است. خداوند منّان، شرق و غرب جهان را تحت سيطره آنها در مى آورد و دين را به وسيله آنها در جهان آشكار مى سازد، و ديگر از ظلم و ستمها و بدعتها نشانى در روى زمين باقى نمى ماند». [13]

از آيات ياد شده استفاده مى شود كه ياران حضرت مهدى(عليه السلام) از قدرت فوق العاده اى برخوردارند كه در يك لحظه از مكان هاى مختلف به مكه مى روند و به آن حضرت ملحق مى شوند. آنان محبوب خدا هستند و خداوند محبوب آنان. خدا، آنها را در زمين توانايى و فرمان روايى مى دهد و به دست آنها، كافران را عذاب مى كند. آنان نماز بپا مى دارند و زكات مى پردازند. به نيكى ها امر مى كنند و از بدى ها باز مى دارند.

اين بحث را با نگاهى گذرا به روايات پى مى گيريم.

روايات و ياران حضرت مهدى(عليه السلام)

طبق روايات، ياران خاص حضرت مهدى(عليه السلام) 313 نفر مى باشند كه همگى از تربيت شدگان مكتب ولايت و از عاشقان دلباخته خاندان عصمت و طهارت(عليهم السلام)هستند. هنگام ظهور آن حضرت، به گِردش حلقه مى زنند و به يارى آن حضرت مى پردازند.

اكنون براى آشنايى باخصوصيّات اين عدّه، قسمتى از احاديث را بررسى مى كنيم:

1 ـ از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود:

«گويا اصحاب قائم (عليه السلام) را مى بينم كه تمام شرق و غرب عالم را تحت سيطره خود در آورده اند. در تمام دنيا چيزى نيست جز اين كه از آنها اطاعت مى كند; حتّى درندگان زمين و پرندگان شكارى نيز تلاش مى كنند كه رضايت آنان را جلب كنند. چون يكى از آنها بر منطقه اى بگذرد، آن قطعه زمين بر ديگر زمينها مباهات كند و گويد: امروز يكى از ياران قائم(عليه السلام) بر روى من پاى نهاد». [14]

2 ـ در حديث ديگرى در همين رابطه، از امام باقر(عليه السلام) روايت شده است كه فرمود:

«. . . قائم(عليه السلام) 313 نفر را به تمام اقطار و اكناف عالم مى فرستد ]قبل از رفتن [دست مباركش را بر سينه و بين دو كتف آنها مى كشد، پس در هيچ حكمى فرو نمى مانند. ديگر هيچ نقطه اى در روى زمين باقى نمى ماند جز اين كه به يكتايى خدا و پيامبرى رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) در آن گواهى داده مى شود.

و اين است معناى اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

(وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ في السَّماواتِ وَ الأَرضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً وَ إلَيْه يُرجَعُون). [15]

«هر كه در آسمانها و زمين است، خواه و ناخواه در برابر او تسليم مى شود، و بازگشت آنها به سوى اوست» ». [16]

3 ـ ابان بن تغلب مى گويد: در خدمت امام صادق(عليه السلام) در مسجد الحرام بودم، و دست من در دست مبارك آن حضرت بود كه فرمود:

«اى ابان! به زودى خداى ـ تبارك و تعالى ـ 313 نفر را در اين مسجد گرد مى آورد كه مردم مكّه خيال مى كنند كه هنوز پدران و نياكان آنها آفريده نشده اند. در دست آنها شمشيرهايى است كه روى هر شمشير نام، نام پدر، لقب و ديگر خصوصيّات صاحبش نوشته شده است. آنگاه منادى آسمانى بانگ بر مى آورد كه اى اهل عالم ! اين مهدى است كه چون داود و سليمان داورى مى كند و مطالبه بيّنه نمى نمايد». [17]

4 ـ مفضّل از امام صادق(عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود:

«هنگامى كه امر ظهور امضا شد، امام(عليه السلام) خداى را با نام عبرانى اش مى خواند; آنگاه 313 تن از يارانش چون پاره هاى ابر پاييزى به دور او گرد مى آيند. آنها پرچمداران حضرت مهدى(عليه السلام)هستند. آمدن آنها به مكه دو گونه است:

1 ـ افرادى كه شبانه از رخت خواب هايشان ناپديد مى شوند و صبح در مكه مى باشند.

2 ـ افرادى كه در روز روشن بر ابر سوار مى شوند و با نام، نام پدر، حسب و نسبشان شناخته مى شوند.

مفضّل گويد: من عرض كردم: فدايت شوم ! كدام يك از اين دو گروه ايمانشان قوى تر است؟

فرمود: آنها كه بر ابر سوار مى شوند و يك باره ناپديد مى گردند. (يعنى بستگانشان آنها را گم مى كنند و از آنها مطّلع نمى شوند) و خداوند در حقّشان فرموده:

(أيْنَما تَكُونُوا يَأتِ بِكُمُ اللهُ جَمِيعاً) [18]

«هر كجا كه باشيد خداوند همگى شما را يك جا گرد مى آورد» ». [19]

5 ـ مسعده مى گويد: در محضر امام صادق(عليه السلام) بودم كه ابو بصير عرض كرد: آيا اميرمؤمنان على(عليه السلام)، شهرهاى اصحاب قائم(عليه السلام) را مى دانست آنچنان كه تعداد آنها را مى دانست؟

امام صادق(عليه السلام) فرمود: آرى ! به خدا سوگند ! فرد فرد آنها را با نام، نام پدر و محلّ سكونتشان مى دانست.

ابو بصير گفت: جانم به فدايت، آنچه اميرمؤمنان على(عليه السلام)مى دانست امام حسن مجتبى(عليه السلام) نيز مى دانست، و آنچه امام حسن(عليه السلام)مى دانست، امام حسين(عليه السلام)نيز مى دانست، و آنچه امام حسين(عليه السلام) مى دانست به شما منتقل شده است; جانم به فدايت! مرا از حال آنها با خبر كن.

امام صادق(عليه السلام) فرمود: روز جمعه بيا نزد من تا تو را آگاه سازم.

ابو بصير گويد: روز جمعه به محضر امام(عليه السلام) رسيدم; فرمود: رفيقت كجاست تا براى تو بنويسد؟ (ابو بصير نابينا بود و رفيقى داشت كه احاديث را براى او مى نوشت)

گفتم: براى او كارى پيش آمد و من نخواستم ديرتر از وقت مقرّر بيايم.

آنگاه امام(عليه السلام)خطاب به يكى از حاضران، فرمود: براى او بنويس:

«بِسْمِ اللهِ الَّرحْمنِ الرَّحيمِ، هذا ما أمْلاهُ رَسُولُ الله ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ عَلى اَميرِالْمُؤمِنينَ(عليه السلام) وَ اَوْدَعَهُ إيّاهُ مِنْ تَسْمِيَةِ أصْحابِ الْقائِمِ(عليه السلام)وَعِدَّةُ مَنْ يُوافيهِ مِنَ الْمَفْقُودينَ عَنْ فُرُشِهِمْ وَ السّائِرينَ إلى مَكَّةَ في لَيْلَة، وَ ذلِكَ عِنْدَ اسْتِماعِ الْصَّوْتِ في السَنَةِ الَّتي يَظْهَرُ فيها أمْرُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُمُ النُّجَباء وَ الْفُقَهاء وَ الْحُكّامُ عَلىَ النّاسِ . . .»

«به نام خداوند بخشنده بخشايش گر. اين متن چيزيست كه رسول اكرم آن را املا كرد، و اميرالمؤمنين(عليه السلام) آن را نوشت و آن را در نزد او به وديعت نهاد. اين متن، مشتمل بر نام ياران قائم(عليه السلام) و تعداد آنها مى باشد. همان ها كه از رخت خواب هاى خود ناپديد مى شوند و در يك شب به مكه آورده مى شوند.

اين واقعه در هنگامى خواهد بود كه صداى آسمانى شنيده شود، و در همان سال امر خدا ظاهر خواهد شد. آنها نجيبان، فقيهان و فرمان روايان مردم هستند . . .»

آنگاه امام صادق(عليه السلام) خصوصيّات جغرافيايى هر يك را بر مى شمارد و در پايان مى فرمايد:

«اينها 313 تن مى باشند. خداوند همه آنها را در شب جمعه در مكّه معظّمه گرد مى آورد به گونه اى كه صبح همه آنها در مسجد الحرام مى باشند و حتّى يك تن تخلّف نمى كند. پس در مكّه پراكنده مى شوند و به دنبال منزلى مى گردند كه در آن سكونت كنند.

مردم مكّه آنها را نمى شناسند و از ورود قافله اى كه براى حج، عمره يا تجارت آمده باشند اطّلاع ندارند، و لذا دچار حيرت شده از يكديگر مى پرسند: اينها از كجا آمده اند؟ روزهاى قبل چنين افرادى را نديده بوديم! اينها اهل يك شهر و يك تيره و قبيله نيستند، و زن و فرزند و مركب نيز همراه ندارند!

در اين هنگام، مردى از بنى مخزوم مردم را عقب زده مى گويد: من ديشب خوابى ديده ام كه بسيار بيمناكم.

او را پيش مردى از ثقيف مى برند تا خوابش را باز گويد. او مى گويد: ديشب در خواب ابرى را ديدم كه از اوج آسمان به زير آمد و روى خانه كعبه قرار گرفت. اين ابر پر از ملخهايى بود كه بالهاى سبز داشتند و به چپ و راست پرواز مى كردند; به هر شهرى كه مى رسيدند آن را طعمه حريق مى كردند، و به هر قلعه اى مى رسيدند آن را ويران مى نمودند.

مرد ثقفى مى گويد: امشب لشكرى از لشكرهاى الهى فرود آمده كه شما ياراى مقاومت در برابر آن را نداريد.

آنها نيز داستان ورود اين جمعيّت ناشناس را بازگو مى كنند و از نزد او خارج مى شوند و تصميم مى گيرند كه با آنها نبرد كنند; ولى دلهايشان پر از رعب و وحشت مى شود و به يكديگر مى گويند: شتاب نكنيد! اينها تاكنون كار خلافى انجام نداده اند; دست به اسلحه نبرده اند; كوچكترين اخلالى در كارهاى شما ايجاد نكرده اند و شايد برخى از بستگان شما در ميان آنها باشد. هرگاه كار خلافى از آنها مشاهده كرديد، آنگاه دست به كار شويد و آنها را از شهر خود بيرون كنيد. اينها چهره هايى نورانى و ملكوتى هستند و وارد حرم امن الهى شده اند، پس تا كار خلافى انجام نداده باشند، بايد در امان باشند.

مرد مخزومى كه بزرگِ مردم مكّه است مى گويد: مى ترسم كه نيرويى بزرگ در پشت سر اينها باشد، تا نيرو نرسيده و اينها در اقليّت هستند اينها را محاصره كنيد; گمان مى كنم كه تعبير خواب آن پير مرد صحيح باشد و پيروزى شكوهمندى در انتظار اينان باشد.

يكى از آنها مى گويد: اينها مسلّح نيستند و اگر نيرويى كه ممكن است در پشت سر اينها باشد غير مسلّح باشند ضررى نمى توانند به شما برسانند، و اگر سپاه مسلحى به سراغ شما بيايد، آنگاه اينها را مى گيريد و چون آب خوردن نابودشان مى كنيد.

در اين مقوله ها سخن مى گويند كه شب فرا مى رسد و خواب بر آنها مسلّط مى شود و ديگر اجتماع نمى كنند تا اين كه حضرت قائم(عليه السلام) قيام كند. پس ياران او با يكديگر ملاقات مى كنند، گويا همگى از يك پدر و مادر به دنيا آمده اند; اگر شب از هم جدا شوند، صبح گرد هم مى آيند». [20]

ابو بصير گفت: آيا مؤمن در روى زمين منحصر به آنها خواهد بود؟

امام صادق(عليه السلام) فرمود

نه، ولى اين ها نجبا، فقها، قضات و حكّام شرع هستند كه دست پر مهر امام، قلب آنها را نوازش داده است و در هيچ موردى از حل مشكلش باز نمى مانند. [21]

3 ـ وقت ظهور حضرت مهدى(عليه السلام)

يكى از سؤال هايى كه از گذشته تا امروز مطرح بوده است و همواره از امامان مى پرسيده اند، سؤال از وقت ظهور آن حضرت است. از اين رو، در اين زمينه روايات زيادى به دست ما رسيده است. از آن جا كه اين مسأله اهميت دارد، آن را در اينجا بررسى مى كنيم.

وقت ظهور آن حضرت تعيين نشده و علم به وقت ظهور، از آن خداوند است و جز او كسى نمى تواند وقت ظهور را تعيين كند. در اين زمينه، روايات بسيار صريح و معتبرى از پيشوايان معصوم(عليهم السلام) وارد شده كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:

1 ـ جلال الدين سيوطى در تفسير «درّ المنثور» در مورد اين آيه شريفه: «فَهَلْ يَنْظُرُونَ اِلاّ السّاعَةَ اَنْ تَأتِيَهُمْ بَغْتَةً» [22] از ابو هريره روايت كرده است كه گفت:

«باديه نشينى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيد: ساعت كى است؟

حضرت در جواب فرمود: «هنگامى كه امانت ضايع شود، در انتظار ساعت باش».

اعرابى گفت: اى رسول خدا! ضايع ساختن امانت چگونه است؟

فرمود: «موقعى كه كارها به كسانى كه اهليّت آن را ندارند واگذار گرديد، در انتظار ساعت باش». [23]

2 ـ همچنين «سيوطى» از ابن مردويه، از ابو هريره روايت كرده است كه گفت:

مردى نزد رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) آمد و گفت: يا رسول الله! موقع فرا رسيدن ساعت كى است؟

آن حضرت فرمود: «در اين مورد، مسئول از سئوال كننده آگاه تر نيست».

آن مرد گفت: اى كاش ما را از نشانه هاى آن باخبر مى ساختى!

فرمود: «هنگامى كه بازارها و محل داد و ستدها به يكديگر نزديك شوند».

آن مرد گفت: نزديك شدن بازارها به يكديگر چيست؟

فرمود: «اين كه برخى از مردم به برخى ديگر از كمبود در آمد شكايت كنند، و اولاد زنا فراوان گردد، و غيبت كردن گسترش يابد، و صاحبان مال و ثروت مورد تعظيم قرار گيرند، و صدا و آواز مردمان فاسق در مساجد بلند شود و اهل منكر آشكار گردند، و ستمگرى بسيار شود ]آن وقت است كه ساعت فرا رسد [». [24]

از احاديث شريفه زيادى كه در مورد كلمه «ساعت» وارد شده، چنين استفاده مى شود كه «ساعت» در اصطلاح شرع مقدس، به دو چيز اطلاق مى شود: يكى روز ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) ، و ديگرى روز قيامت.

بنابر اين، مقصود از «ساعت» يا زمان ظهور حضرت مهدى(عليه السلام) است يا زمان ظهور و قيامت. زيرا اين دو زمان در بسيارى از نشانه ها با هم مشترك اند; چه آن كه، هم روز ظهور و هم روز قيامت، براى مؤمنان مايه رحمت و شادكامى و براى كافران و منافقان، موجب عذاب و نقمت است، و چنان كه از احاديث بعدى ظاهر مى شود، خداوند علم و آگاهى اين دو روز را به خود اختصاص داده و هيچ يك از انبيا و اولياى خود را از فرا رسيدن اين دو روز، مطلع نساخته است.

3 ـ در حديثى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) آمده است كه فرمود:

«از جدّم رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) پرسيدم كه امامان بعد از او چند نفرند؟

فرمود: امامان بعد از من، به تعداد نقباى بنى اسرائيل، دوازده نفرند. خداوند علم و فهم مرا به آنها عطا فرموده است. تو اى حسن! يكى از آنها هستى.

عرضه داشتم: يا رسول الله! قيام قائم ما اهل بيت كى خواهد بود؟

فرمود: اى حسن! حكايت قيام «قائم»، مثل روز قيامت است كه علمش نزد خداست و ناگهان فرا مى رسد». [25]

4 ـ در كتاب «اصول كافى» و «غيبت» نعمانى، و «بحار الانوار» از فضل بن يسار، روايت كرده اند كه گفت:

به حضرت باقر(عليه السلام) عرضه داشتم: آيا براى اين امر وقتى تعيين شده است؟ فرمود:

««كَذِب الوَقّاتُون، كَذِب الوَقّاتُون،كَذِب الوَقّاتُون; كسانى كه وقتى براى ظهور تعيين كنند، دروغ مى گويند. و اين جمله را سه بار تكرار فرمود». [26]

5 ـ در «غيبت» شيخ طوسى(رحمه الله) از فضيل روايت كرده است كه گفت:

از امام محمّد باقر(عليه السلام) پرسيدم: آيا براى اين امر (زمان ظهور) وقتى تعيين شده است؟ فرمود:

«آنهايى كه وقتى براى آن تعيين كنند، دروغ مى گويند. و سه بار اين جمله را تكرار نمود». [27]

6 ـ در پايان حديث مفصلى كه در كتاب «اصول كافى» از آن حضرت روايت شده، آمده است كه فرمود:

«. . . از ما بپرسيد، آنچه ما به شما گفتيم ـ كه مسلماً راست خواهيم گفت ـ به آن اقرار و اعتراف كنيد، كه البته مى دانم كه چنين نخواهيد كرد.

دانش ما بسيار روشن و آشكار است، و امّا فرا رسيدن دولت ما كه در آن دين آشكار شود و اختلافى در بين مردم نباشد، براى آن مدّتى است كه بايد شبها و روزهاى زيادى بگذرد تا اين كه وقت آن فرا رسد و حق آشكار گردد و امر يكى شود». [28]

7 ـ در كتاب «غيبت» شيخ طوسى و «غيبت» نعمانى، و «بحار الانوار»، از عبد الرحمان بن كثير روايت كرده اند كه گفت:

در خدمت امام جعفر صادق(عليه السلام) نشسته بودم كه مهزم اسدى وارد شد و عرض كرد: جانم به فدايت ! ظهور قائم آل محمّد(عليه السلام) كه شما اهل بيت و ما ـ شيعيان ـ انتظار آن را مى كشيم، كى خواهد بود؟ . . . فرمود:

«اى مهزم! آنان كه وقتى براى آن تعيين مى كنند، دروغ مى گويند و آنان كه براى ظهورش شتاب مى نمايند به هلاكت مى رسند، و آنان كه تسليم امر الهى هستند نجات مى يابند، و سرانجام همه به سوى ما باز مى گردند». [29]

8 ـ در «غيبت» شيخ طوسى از محمّد بن مسلم روايت كرده است كه آن حضرت فرمود:

«مَنْ وَقَّتَ لَكَ مِنَ النّاسِ شَيْئاً، فَلا تهابَنّ أن تُكَذِّبَهُ، فَلَسنا نُوَقِّتُ لاِحَد وَقْتاً».

«هر كس وقتى براى ظهور تعيين نمود، هيچ باكى نداشته باش كه او را تكذيب كنى; زيرا ما براى هيچ كس وقت تعيين نمى كنيم». [30]

9 ـ در «غيبت» نعمانى از ابو بصير روايت كرده است كه گفت: من در باره حضرت قائم(عليه السلام) از امام صادق(عليه السلام) پرسش نمودم، فرمود:

«كَذِبَ الوَقّاتُونَ، إنّا أهْل بَيْت لانُوَقِّتُ، ثُمَّ قالَ: أبى الله إلاّ أنْ يخْلِفَ وَقْتَ الْمُوَقِّتِين». [31]

«كسانى كه وقتى براى ظهور تعيين مى كنند، دروغ مى گويند. ما اهل بيت، وقتى براى آن تعيين نمى كنيم. سپس فرمود: خداوند اراده فرموده است كه با هر وقتى كه وقت گزاران تعيين كنند، مخالفت نمايد».

10 ـ مفضل بن عمر گويد:

به پيشگاه امام صادق(عليه السلام) عرض كردم: آيا براى ظهور مهدى منتظر(عليه السلام) وقتى تعيين شده كه مردم آن را بدانند؟ فرمود:

«نه، خداوند اجازه نداده است كه براى آن وقت معينى باشد كه شيعيان ما از آن آگاهى داشته باشند.

عرض كردم: اى آقاى من! چرا نمى توان از وقت آن مطّلع شد؟

فرمود: زيرا وقت ظهور او، همان ساعتى است كه خداوند مى فرمايد: «وَ يَسْئلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أيّانَ مُرْساها قُلْ إنَّما عِلْمُها عِندَ رَبِّى لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إلاّ هُوَ ثَقُلَتْ فِى السَّمواتِ و الأرْضِ لا تَأتِيكُمْ إلاّ بَغْتَةً [32]; از تو در مورد ساعت ـ ظهور ـ مى پرسند كه زمان فرا رسيدن آن كى خواهد بود؟ بگو علمش در نزد پروردگار من است و هيچ كس جز او نمى تواند آن را آشكار سازد، و آن (حتّى) در آسمانها و زمين سنگين آمده است و جز به طور ناگهانى به سراغ شما نمى آيد».

و نيز آن همان ساعتى است كه خداوند فرموده است: «يَسْئلُونَكَ عَنِ السّاعَةِ أَيّانَ مُرْساها» [33]; «از تو در مورد ساعت قيام مى پرسند كه طلوع آن در چه وقت است؟».

و نيز فرموده است: «إنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السّاعَةِ» [34]; «علم ساعت ـ قيامت ـ در نزد خداوند است».

و همچنين فرموده است: «فَهَلْ يَنْظُرُونَ إلاّ السّاعَةَ أَنْ تَأتِيَهُمْ بَغَتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها» [35]; «آيا آنها جز اين انتظارى دارند كه ساعت قيام به طور ناگهانى فرا رسد، در حالى كه هم اكنون نشانه هاى آن آمده است».

. . . و هم فرموده است: «وَ ما يُدْرِيكَ لَعَلَّ السّاعَةَ تَكُون قَرِيباً» [36]; «و تو چه مى دانى، شايد ساعت قيام نزديك باشد».

و باز فرموده است: «يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذينَ لا يُؤمِنُونَ بِها وَ الَّذِين آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَيَعْلَمُونَ أنَّهَا الحَقُّ ألا إنَّ الَّذين يُمارُون فى السّاعَةِ لَفى ضَلال بَعيد» [37]; «كسانى در مورد آن (ساعت قيام) شتاب مى كنند كه آن را باور ندارند; ولى آنان كه آن را باور كرده اند، پيوسته با ترس و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است. آگاه باش ! آنان كه در مورد ساعت مجادله مى كنند در گمراهى عميقى هستند».

مفضّل مى گويد: پرسيدم معناى مجادله در مورد ساعت چيست؟ فرمود:

يعنى مى گويند: قائم(عليه السلام) كى متولّد شده؟ چه كسى او را ديده؟ حالا كجاست؟ كى ظاهر مى شود؟

اين پرسشها و مجادله ها شتاب در امر خدا، و شك و ترديد در قضاى الهى و دخالت در قدرت خداست. اينان كسانى هستند كه در دنيا زيانكارند و در آخرت بازگشت بسيار بدى دارند.

مفضّل گويد: عرض كردم: آيا براى او نمى توان وقتى تعيين كرد؟ فرمود:

اى مفضّل! نه من وقتى براى آن تعيين مى كنم و نه هم وقتى براى آن تعيين شده است. هر كس براى ظهور مهدى ما(عليه السلام) وقت تعيين كند خود را در علم خدا شريك دانسته و ـ به ناحق ـ خود را بر اسرار الهى واقف پنداشته است كه اين ادّعايى بى اساس است». [38]

11 ـ حضرت موسى بن جعفر(عليهما السلام) به على بن يقطين فرمود:

«. . . شيعيان به وسيله اُميد و آرزو زنده اند و به صلاح آيند.

على بن يقطين مى گويد:

اگر به ما گفته مى شد كه ]براى اين امر وقتى تعيين شده و مثلا [ دويست سال يا سيصد سال ديگر واقع مى شود، دلها را قساوت مى گرفت و توده مردمان از اعتقاد به اسلام بر مى گشتند; ولى گفته اند: چه بسيار زود است! چقدر نزديك است! تا دل مردم آرام بگيرد و فرج را نزديك بدانند». [39]

12 ـ در كتاب «ينابيع المودّه» و «فرائد السمطين» و برخى منابع ديگر از حضرت على بن موسى الرضا(عليهما السلام) روايت كرده اند كه در ضمن حديثى به دعبل بن على خزاعى فرمود:

«. . . ]امام [ بعد از حسن ـ عسكرى ـ پسرش حجّت و قائم منتظر است كه در دوران غيبتش انتظار او را مى كشند . . . و امّا اين كه او كى ظاهر مى شود، خبر دادن از وقت ظهور است، و پدرم توسّط پدرانش از رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)به من خبر داده اند كه آن حضرت فرمود: «مَثَلُهُ كَمَثَلِ السّاعَةِ لا تَأتِيكُمْ إلاّ بَغْتَةً» ]مَثَل آن مثل روز قيامت است كه ناگهان به شما مى رسد [». [40]

13 ـ در توقيعى كه حضرت ولى عصر(عليه السلام) براى اسحاق بن يعقوب نوشته اند، چنين آمده است:

«. . . اما ظهور و فرج، مربوط به خداوند است و هر كس وقتى براى آن تعيين كند، دروغ گفته است». [41]

علاوه بر اين روايات، در كتابهاى مقدّس اهل اديان و بخصوص در تورات و انجيل نيز وقتى براى ظهور تعيين نشده است كه براى اطمينان خاطر خوانندگان به فراز هايى از آن دو كتاب اشاره مى كنيم.

الف) تورات

«و در ايّام آخر واقع خواهد شد . . . جميع اُمّتها به سوى آن روان خواهند شد . . . او اُمّتها را داورى خواهد نمود و قومهاى بسيارى را تنبيه خواهد كرد . . . اُمّتى بر اُمّتى شمشير نخواهد كشيد و بار ديگر جنگ را نخواهند آموخت». [42]

«اگر چه تأخير نمايد، برايش منتظر باش; زيرا كه البته خواهد آمد و درنگ نخواهد كرد . . . بلكه جميع اُمّت ها را نزد خود جمع مى كند و تمامى قوم ها را براى خويشتن فراهم مى آورد». [43]

ب) انجيل

«اين شخص هم پسر ابراهيم است; زيرا كه پسر انسان آمده است تا گمشده را بجويد و نجات بخشد ... كه ملكوت خدا مى بايد در همان زمان ظهور كند ... تجارت كنيد تا بيايم». ([44] [86] )

«امّا از آن روز و ساعت هيچ كس اطلاع ندارد حتّى ملائكه آسمان جز پدر من و بس; ليكن چنان كه ايّام نوح بود ظهور پسر انسان نيز چنان خواهد بود . . . لهذا شما نيز حاضر باشيد; زيرا در ساعتى كه گمان نبريد پسر انسان مى آيد». [45]

«ولى از آن روز و ساعت غير از پدر هيچ كس اطلاع ندارد; نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم. پس بر حذر و بيدار شده، دعا كنيد; زيرا نمى دانيد آن وقت كى مى شود . . . پس بيدار باشيد; زيرا نمى دانيد كه در چه وقت «صاحب خانه» مى آيد; در شام يا نصف شب يا بانگ خروس يا صبح . . . اما آن چه به شما مى گويم، به همه مى گويم: بيدار باشيد». [46]

با توجّه به آنچه گذشت معلوم مى شود كه امر ظهور مربوط به خداوند است و تنها اوست كه وقت ظهور را مى داند. بنابر اين، هر كس براى ظهور وقتى تعيين كند، دروغ گفته است; زيرا اراده و مشيّت خدا تابع اراده و خواست مردم نيست، و خداوند به خاطر عجله و شتاب مردم شتاب نمى كند. زيرا كسى در كارى شتاب مى كند كه از دست دادن آن بهراسد، و خداوند از اين جهت، ترس و هراسى ندارد و هر گاه مصلحت ايجاب كند خواست خدا انجام مى پذيرد.

4 ـ مدّت حكومت حقه

سؤال ديگرى كه گاهى پرسيده مى شود، اين است كه مدّت حكومت آن حضرت چقدر است. در اين باره، روايات زياد و مختلفى در كتب شيعه و سنّى نقل شده كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:

1 ـ اُمّ سلمه، زوجه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) ، از آن حضرت روايت مى كند كه در ضمن حديثى فرمود: «فَيَلْبَثُ سَبْعَ سِنينَ [47]; هفت سال در ميان مردم مى ماند».

2 ـ ابو سعيد خدرى از رسول اكرم نقل مى كند كه در پايان حديثى فرمود:

«يَعِيشُ في ذلِك سَبعَ سِنينَ ـ أو ثَمان ـ سِنينَ». [48]

«بعد از ظهور، هفت ـ يا هشت ـ سال زندگانى مى كند».

3 ـ حذيفه يمانى در ضمن حديثى از پيامبر اكرم نقل مى كند كه فرمود:

«فَيَمْكُثُ اَرْبَعِين سنَةً [49]; چهل سال در ميان مردم مى ماند».

4 ـ در كتب اهل سنّت از اميرمؤمنان على(عليه السلام) نقل شده كه فرمود:

«هفت سال حكومت مى كند كه هر سال آن برابر ده سال از سالهاى شماست. آنگاه خداوند هر چه اراده كند انجام مى دهد». [50]

5 ـ در ذيل خطبه «البيان» از اميرمؤمنان على(عليه السلام) آمده است كه فرمود:

«مدّت هشتاد سال در ميان مردم خواهد بود». [51]

6 ـ در حديثى از امام حسين(عليه السلام) روايت شده كه فرمود:

«مهدى(عليه السلام) 19 سال و چند ماه حكومت مى كند». [52]

7 ـ ابى جارود از امام باقر(عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود:

«حضرت قائم(عليه السلام) مدّت 309 سال حكومت مى كند چنان كه اصحاب كهف مدّت 309 سال در غارشان ماندند. زمين را پر از عدالت مى كند آنچنان كه پر از جور و ستم شده باشد. خداوند شرق و غرب جهان را براى او فتح مى نمايد». [53]

8 ـ ابو بصير در حديثى از امام باقر(عليه السلام) روايت مى كند كه فرمود:

«هفت سال حكومت مى كند كه هر سالش معادل 10 سال شماست. سپس آنچه خدا بخواهد انجام مى دهد.

ابو بصير مى گويد كه از آن حضرت پرسيدم: سالها چگونه طولانى مى شود؟

فرمود: خداوند به فلك دستور مى دهد كه آرام تر بچرخد و بدين گونه روزها و سالها طولانى مى شود.

عرض كردم: آنها ـ مخالفان ـ مى گويند: اگر فلك تغيير كند از بين مى رود.

فرمود: آن گفته ملحدان است و امّا مسلمانان راهى براى اين حرف ندارند; خداوند براى پيامبرش ماه را شكافت، و قبل از آن، براى يوشع بن نون خورشيد را بر گردانيد، و از طولانى شدن روز قيامت نيز خبر داده و فرموده است: هر روز آن همانند هزار سال از سالهاى شماست». [54]

9 ـ مرحوم سيّد بن طاووس(رحمه الله) از كتاب جعفر بن محمّد كوفى نقل مى كند كه با اسناد خود از حمران نقل كرده كه:

«عمر دنيا صد هزار سال است. از اين مدّت، بيست هزار سال سهم ديگران و هشتاد هزار سال، سهم آل محمّد(عليهم السلام) مى باشد». [55]

در اين زمينه، روايات فراوانى از ائمه(عليهم السلام) نقل شده كه ما به جهت اختصار به نقل روايات ياد شده بسنده كرديم.

از بررسى مجموع رواياتى كه در مورد مدّت حكومت حضرت ولى عصر(عليه السلام)وارد شده، معلوم مى شود كه اختلاف فراوانى در مدّت سلطنت آن حضرت وجود دارد; زيرا رقمهاى 7، 8، 9، 14، 20، 21، 22، 30، 40، 70، 140 و 309 سال در چندين روايت ديگر نيز وارد شده است.[56]

البته گرچه بعضى از اين روايات بر برخى ديگر قابل حمل است و دو روايت 7 و 70 و 14 و 140 به خوبى قابل جمع هستند; زيرا طبق روايت چهارم و هشتم كه از اميرمؤمنان على(عليه السلام) و امام باقر(عليه السلام) نقل نموديم، هر سال آن زمان معادل با ده سال زمان ماست; ولى با اين همه، نمى توان گفت كه مدّت حكومت حقّه تا اين اندازه محدود و ناچيز است. زيرا حكومتى كه پيامبران الهى از تشكيل آن سخن گفته اند و به مردم بشارتها داده اند و اميدها در دلها به وجود آورده اند و آيات زيادى از قرآن بدان اختصاص يافته[57] ، و هزاران حديث از معصومين(عليهم السلام) در مورد آن روز گار مسعود وارد شده، و هزاران شيعه دل سوخته منتظر، سالها و قرنها در اشتياق فرا رسيدن آن دوران پر شكوه عمرى را سپرى كرده اند، نمى توان گفت كه يك حكومت هفت ساله يا هشت ساله است. لذا بهتر است كه مطابق برخى از روايات كه حكومت حقه امام زمان(عليه السلام) را تا قيام قيامت دانسته، آن را حكومت جاويدان بناميم و تا پايان جهان و برپايى قيامت، مستمر و پا بر جا بدانيم. چنان كه در حديث مفصّلى از پيغمبر اكرم نقل شده است كه خداى تبارك و تعالى در شب معراج راجع به وصى آخرين فرمود:

«وَلاَنْصُرَنّهُ بِجُنْدِي، وَلاَمُدَّنَّهُ بِمَلائِكَتِي، حتّى يُعِلنَ دَعْوَتِي وَيَجْمَعَ الْخَلْقَ عَلى تَوحِيدِي، ثُمَّ لاَُدِيمَنَّ مُلْكَهُ، وَ لاَُداوِلَنَّ الأيّامَ بَيْنَ أوْلِيائى إلى يَومِ القِيامَةِ». [58]

«به يقين او را با سپاهيانم يارى مى كنم و فرشتگانم را به يارى او مى فرستم تا دعوت مرا آشكار سازد و همه بندگانم را بر توحيد من گرد آورد; آن گاه سلطنتش راجاويد مى سازم و روزگار را تا روز رستاخيز در دست دوستانم مى گردانم».

آرى خواننده گرامى! آنچه از مجموع شواهد و قراين و روايات اهل بيت(عليهم السلام)به دست مى آيد اين است كه، مدّت حكومت حقه حضرت مهدى(عليه السلام) همانند غيبت آن بزرگوار در اختيار خداوند است و جز با اراده و مشيّت ذات اقدس احديّت پايان نمى پذيرد و مدّت آن را جز خداى تبارك و تعالى نمى داند.

از خداى متعال خواهانيم كه ما را از شيعيان خالص و منتظران واقعى آن حضرت قرار داده، در ظهور مبارك پيشوا و مولايمان تعجيل فرمايد، و بر ما منت گذارد و بقيّه عمر ما را تفضّلا در روزگار مسعود دولت حقّه و زمان مبارك آن حضرت قرار دهد.

به اميد روزى كه آن بزرگ رهبر آسمانى، آخرين حجّت خدا، موعود همه اُمّتها و ملّتها ظهور نموده، و جهانيان را در سايه حكومت واحد جهانى از عدالت و آزادى الهى خود سيراب فرمايد.

امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى فرمايد:

(تصطلح فى ملكه السّباع، و تخرج الارض نبتها، و تنزل السّماء بركتها

و تظهر له الكنوز، يملك ما بين الخافقين، فطوبى لمن

ادرك ايّامه و سمع كلامه!)

«در دولت مهدى درندگان سازش مى كنند، زمين نباتات خود را خارج مى كند، آسمان بركاتش را فرو مى فرستد، گنجهاى نهفته در دل زمين براى او آشكار مى شود و بين

مشرق و مغرب را مالك مى شود. خوشا به حال كسيكه آن روزگار مسعود را

درك كند و دستوراتش را با گوش جان بشنود».

بحارالانوار، ج 52، ص 280

امام حسين(عليه السلام) مى فرمايد:

(تعرفون المهدىّ بالسّكينة و الوقار، و بمعرفة الحلال و الحرام،

و بحاجة النّاس اليه، و لا يحتاج الى احد)

«مهدى را با سكينه و وقار، شناخت حلال و حرام، نياز همگان به او،

و بى نيازى او از همه خواهيد شناخت».

منتخب الاثر، ص 309

پى‏نوشتها:‌


[1] ـ سوره بقره، آيه 148.
[2] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 288; كافى، ج 8، (روضه) ص 313; غيبت نعمانى، ص 282; بشارة الاسلام، باب 6، ص 121.
[3] ـ سوره هود، آيه 8.
[4] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 241، باب 71.
[5] ـ غيبت نعمانى، ص 241.
[6] ـ الزام الناصب، ج 2، ص 344; تفسير صافى، ج 4 ص 12; تفسير برهان، ج 2 ص 209.
[7] ـ سوره مائده، آيه 54.
[8] ـ سوره انعام، آيه 89.
[9] ـ ينابيع المودّة، ج 3 ، ص 237، باب 71.
[10] ـ سوره نور، آيه 55.
[11] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 245، باب 71 ; المحجّه، ص 151 و 152 ; تفسير مجمع البيان، ج 7، ص 240 .
[12] ـ سوره حج، آيه 41.
[13] ـ ينابيع المودّة، ج 3، ص 244، باب 71 ; بحار الانوار، ج 51، ص 47 و 48، ح 9.
[14] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 327، ح 43.
[15] ـ سوره آل عمران، آيه 83.
[16] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 345.
[17] ـ غيبت نعمانى، ص 313 باب 20، ح 5.
[18] ـ سوره بقره، آيه 148.
[19] ـ غيبت نعمانى، ص 313، ح 3; بحارالانوار، ج 52، ص 368، ح 153; بشارة الاسلام، ص 203.
[20] ـ دلائل الامامة، ص 554; الملاحم و الفتن، قسمت ملحقات، ص 375 ـ 380.
[21] ـ تفسير برهان، ج 1، ص 163.
[22] ـ سوره محمّد(صلى الله عليه وآله وسلم)، آيه 18. «آيا كافران جز اين انتظار مى برند كه رستاخيز به ناگاه بر آنان فرا رسد؟»
[23] ـ تفسير درّ المنثور، ج 7، ص 468، الجزء السادس والعشرون.
[24] ـ تفسير درّ المنثور، ج 6، ص 50.
[25] ـ منتخب الأثر، ص 30، ح 41 و كفاية الاثر، ص 168.
[26] ـ كافى، ج 1، ص 368، ح 5; غيبت نعمانى، ص 294، ح 13، باب 16; بحار الانوار، ج 52، ص 118، ح 45.
[27] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 262; منتخب الاثر، ص 463، ح 1.
[28] ـ كافى، ج 1، ص 251.
[29] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 262; بحار الانوار، ج 52، ص 103، ح 7; غيبت نعمانى ص 294، باب 16، ح 11.
[30] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 262; بحار الانوار، ج 52، ص 104، ح 8.
[31] ـ غيبت نعمانى، ص 294، باب 16، ح 12.
[32] ـ سوره اعراف، آيه 186.
[33] ـ سوره نازعات، آيه 42.
[34] ـ سوره لقمان، آيه 34.
[35] ـ سوره محمّد، آيه 18.
[36] ـ سوره احزاب، آيه 63.
[37] ـ سوره شورى، آيه 18.
[38] ـ بحار الانوار، ج 53، ص 1 ـ 3.
[39] ـ غيبت نعمانى، ص 295، ح 14; كافى، ج 1، ص 369، ح 6.
[40] ـ ينابيع المودّه، ج 3، ص 309، باب 80; فرائد السمطين، ج 2، ص 338; منتخب الاثر، ص 221.
[41] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 176; بحار الانوار، ج 53، ص 180، ح 10; كشف الغمّه، ج 2، ص 531.
[42] ـ تورات، كتاب اشعياى نبى، باب دوم، بندهاى 2 ـ 4.
[43] ـ تورات، كتاب حيقوق نبى، باب 2، بندهاى 3 ـ 5.
[44] ـ انجيل لوقا، باب 19، بندهاى 8 ـ 13.
[45] ـ انجيل متى، باب 24، بندهاى، 36، 37، 44.
[46] ـ انجيل مرقس، باب 13، بندهاى 32، 33 و 35.
[47] ـ سنن ابى داود، ج 4، ص 108.
[48] ـ المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 335 و البيان، باب 6.
[49] ـ عقد الدرر، ص 307، باب 11.
[50] ـ همان، ص 305.
[51] ـ الزام الناصب، ج 2، ص 232.
[52] ـ عقد الدرر، ص 305.
[53] ـ غيبت شيخ طوسى، ص 283.
[54] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 339; ارشاد مفيد، ص 365.
[55] ـ بحار الانوار، ج 53، ص 116، ح 22.
[56] ـ ر. ك: المهدى الموعود المنتظر، ج 1، ص 322 باب 21.
[57] ـ به كتاب «المحجه فيما نزل فى القائم الحجة» مراجعه شود.
[58] ـ بحار الانوار، ج 52، ص 312 ـ علل الشرايع، ج 1، ص 7، ط بيروت.