آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۱ -


سر آغاز
بسم الله الرحمن الرحيم
انسان در بينش مترقى قرآن برگزيده ى خدا، امانتدار او، برخوردار از كرامت ذاتى ، انتخاب شده و انتخابگر، آراسته ى به وجدان اخلاقى ، در بر دارنده ى فطرت توحيدى ، مجهز به كشش ها و انگيزه هاى كمال جويانه وآزادمنشانه ، مسئول و متعهد، خردمند و خردورز، مسلح به ابزارهاى حيرت انگيز شناخت ، داراى ظرفيت بسيار گسترده ى علمى و معنوى ، سمبل آفرينش ، گل سرسبد خلقت و گران قدرترين ، ارزشمندترين مترقى ترين ، پوياترين ، بالنده ترين و برترين پديده ى دستگاه آفرينش ، است .
درست به همين دليل است كه در نگرش انسان پرور قرآن هدف نهضت هاى توحيدى و آمدن پيامبران وبرنامه هاى آسمانى ، آموزش و تربيت سازندگى و برازندگى و رشد و اوج انسان است ؛ همان سان كه فلسفه ى پيدايش و گسترش مراكز علمى ، فرهنگى ، دانشگاهى ، تربيتى ، و هدف و موضوع همه ى علوم و دانشهاى بشرى نيز انسان و تربيت و پيشرفت و نيك بختى و سعادت و شكوفايى اوست .
هدف والاى قرآن و كران تا كران آيات آن ، بالا بردن انسان ، رشد دادن ، اوج بخشيدن ، به پرواز در آوردن او و رساندنش به جايگاهى است كه بايد برسد؛ به موقعيت پرفرازى كه بايد اوج گيرد، به شرايط و فضاى مساعد و مطلوبى كه بايد پركشد و دريابد، و توجه دادن او به آن اصل مترقى و والا و پرفرازى كه رنگ خدا گيرد و به منش و آيين او آراسته شود.
صبغه الله و من احسن من الله صبغه ونحن له عابدون (1)
رنگ خدايى [بپذيريد! و به توحيد و تقوا و آزادمنشى كه جانتان را به آن رنگ آميزى نموده و آراسته است ، بگراييد؛] و چه كسى از خدا خوش نگارتر [و چه رنگى از رنگ معنوى خدا بهتر]؟! و ما تنها او را مى پرستيم .
بر اين باور است كه قرآن از هر وسيله ى انديشاننده ، از هر زمينه ى انگيزاننده و مترقى ، از هر موضوع خردمندانه ، از هر فرصت به هنگام ، از هر لحظه ى حساس ، هر زمان و مكان مساعد، هر موقعيت و مقام مناسب و هر سوژه ى سازنده و پردازنده اى در اين راه بهره مى گيرد و براى هر كس ، در هر جا، در هر شرايط و هر زمانى ، برنامه ى زندگى ، نردبان رشد و الگو و نمونه ى ماندگار و پر جاذبه ارائه مى كند؛ چرا كه انسان در بسترى از زمان و مكان و شرايط تاريخى و اجتماعى در مسير شدن و شكوفا گرديدن و به گل و ميوه نشستن است و در اين راه ، از نسيم دل انگيز علمى و فرهنگى ، جذبه هاى جانبخش معنوى و درخششها و تابش هاى عرفانى بعثت ها و نهضت هاى توحيدى و تجربه هاى گرانبهاى بشرى اثر مى پذيرد و بهره مى برد.براى او در راه شدن ، لحظه ها خاطره انگيز است ، روزها، هفته ها، ماه ها، سال ها لبريز از آموزش است ، مكان هاى جغرافيايى يادآور رويدادهاى غرور آفرين يا تاسف انگيز است . داستان ها و سرگذشت هاى تاريخى ، نقش ساز و شكل پرداز جان و روان و اخلاق و منش انسان است ، و چهره هاى نامدار تاريخ براى او، تاريخ ‌ساز و جامعه پرداز يا فرصت سوز و انحطاطآفرين است .و قرآن به دليل ظرفيت بسيارگسترده ى علمى و معنوى انسان براى شدن و به خاطر ابعاد گوناگون او، دروازه هاى متنوع رشد و اوج را بر روى او مى گشايد واز راه هاى گوناگون با او گفتگو مى كند...و با زبان هاى مختلف با او سخن مى گويد.
قرآن گاه با زبان دليل و برهان با انسان سخن مى گويد، و گاه با زبان احساس ‍ و عاطفه .
زمانى با زبان حقوقى با انسان روبه رو مى شود و زمانى ديگر با زبان هنر در برخى آيات با زبان پند و اندرز به سراغ او مى رود و در برخى آيات با زبان اخلاق ؛ گاه در قالب مثال هاى پر جاذبه و جالب او را مخاطب مى سازد و گاه با زبان سرگذشت ها و داستان هاى هدفدار و عبرت آموز و برانگيزاننده ى تاريخى ؛ تا بدين وسيله ، هم دستگاه خرد و انديشه ى او را پر بار و پر شكوه سازد و هم دنياى پيچيده ى عواطف پاك و احساسات او را جهت دهد و بپروراند، و هم جهان ناشناخته ى روح روان او را لطافت و ظرافت و زيبايى بخشد.
قرآن در راه رشد و سرفرازى و كمال و جمال انسان ، از هيچ وسيله و روش و راه سازنده و عامل برازنده اى فروگزار نمى كند؛ چرا كه به بيان فرزانه ترين مرد روزگاران ، امير دانش و خرد على عليه السلام - كه صحيفه جان را به نور اين پديده ى شگرف ،نور باران ساخته است - قرآن ظاهرى زيبا و شگفت انگيز دارد و درونى پر مايه و عميق . اسرار نهفته و شگفتى هاى آن ، پايان ناپذير است و نو آورى ها و زيبايى هاى آن هرگز به كهنگى نمى گرايد و هرگز تاريكى هاى جهل و ظلم ، استبداد خشونت و جنون و جنايت جز به وسيله ى آن برنامه ى مترقى و اوج بخش رفع و دفع نخواهد شد.
وان القرآن ظاهره اءنيق وباطنه عميق لا تفنى عجائبه ولا تنقضى غرائبه ولا تكشف الظلمات الا به
و نيز به سخن ديگر آن حضرت :
وان الله سبحانه لم يعظ اءحدا بمثل هذا القران فانه حبل الله المتين وسببه الاءمين وفيه ربيع القلب وينابيع العلم وما للقلب جلاء غيره مع اءنه قد ذهب المتذكرون و بقى الناسون او المتناسون
بى گمان خداى فرزانه كسى را به مفاهيم و معارفى بلند و انسان پرور، بسان آنچه در قرآن آمده است ، پند و اندرز نداده است ؛ چرا كه قرآن ، ريسمان گسست ناپذير و استوار خدا و وسيله ى ايمنى بخش اوست . در قرآن پر شكوه ، بهار دل ها و چشمه سازان دانش و بينش ، هماره جارى است و براى جان ها و روان ، به ويژه در جامعه اى كه بيداردلان ، در گذشته و فراموشكاران و به فراموش سپردگان خويشتن بيشترند، درخشش و فروغى جز مشعل تابناك و روشنگر قرآن نشايد.
و نيز به بيان دخت فرزانه پيامبر- كه در شناخت عميق قرآن و در انديشه و منش آراستگى به زيبايى هاى انسانى و اخلاقى آن بسان همتاى ارجمندش ، تجسم زنده و بالنده ى بوستان خداست - در كنفرانس شورانگيز و شعورآفرين خويش در مسجد پيامبر:
كتاب الله الناطق والقرآن الصادق ، والنور الساطع ، والضياء اللامع ، بينه بصائره ، منكشفه سرائره متجليه ظواهره ، مغتبطه به اءشياعه ، قائد الى الرضوان اتباعه ، مود الى النجاه استماعه به تنال حجج الله المنوره ، وعزائمه المفسره ، ومحارمه المحذره ، وبيناته الجاليه ، وبراهينه الكافيه ، وفضائله المندوبه ، ورخصه الموهوبه ، وشرائعه المكتوبه
... و آنچه پيامبر پس از خويش در ميان امت به امانت نهاد، كتاب گوياى خدا و قرآن راستگو و نور آشكار و پرتو پر فروغ اوست . كتابى كه بينش ها و دلايل آن روشن ، رموز و اسرار باطنى و ظرافت هاى آن ، آشكار است و ظواهر و آموزه هاى آن جلوه گر و پيروان سعادتمند و مورد غبطه و حسرت جهانيانند. كتابى است كه عمل كنندگان به مفاهيم و مقررات خويش را به بهشت پر طراوت و زيباى اين جهان و آن جهان ، فرا مى خواند و شنوندگان پيامش را به ساحل نجات و رستگارى راه مى نمايد
قرآن و پديده ى تاريخ
پديده ى شگرف تاريخ به مفهوم درست آن ، بسان آينه ى شفافى است كه زشت و زيبا، كاميابى و ناكامى ، پيروزى و شكست ، راه ها و روش ها و نتايج تلخ و شيرين آنها را در برابر ديدگان جست و جوگر و درس آموز فرزندان انسان قرار مى دهد. روشنگرى مى كند كه چگومه جامعه ها و تمئن هايى درخشان ، جوانه زدند؛ شكوفا شدند، به گل و ميوه نشستند، و چسان پس از مدتى ، به راه آشفتگى و فروپاشى رفتند و غروب كردند... و نيز راز شكوفايى و رمز خزان آنها را به تابلو مى برد.
تاريخ گواه روشنى ها و تيرگى ها،
دوستى ها و دشمنى ها،
عشق ها و نفرت ها،
جنگ ها و آتش ها،
شادى ها و غم ها،
درستى ها و نادرستى ها،
دادگرى ها و بيدادگرى ها،
پيشرفت ها و پسرفت ها،
ظهورها و سقوطها،
راز فرازها و فرودها،
رمز اوج ها و حضيض ها،
سر عزت ها شكست ناپذيرى ها و ذلت ها و حقارت ها... و ميلياردها صحنه ى تماشايى و عبرت انگيز بوده و آن ها را به انسان و ارمغان مى دهد، تا اين موجود خردمند و خردورز آگاهى يابد، بشناسد، بسنجد اقتباس كند، الهام گيرد، درس آموزد، خود را بسازد و به خود شكوفايى اوج گيرد و پا به ورطه هاى هولناك استبداد و انحصار و گناه و بيداد و برترى طلبى و خودكامگى و حق كشى و تاريك انديشى ننهد.
تاريخ آزمايشگاه بزرگ علوم انسانى و مسائل اجتماعى است و به انسان امكان مى دهد تا انواع مسائل اجتماعى و سياسى را به يارى رويدادهاى متنوع و عبرت انگيز آن ارزيابى و آزمايش كند.
تاريخ درست و دستكارى نشده ، در حقيقت فرهنگى از تجربيات پيشينيان و از منابع بزرگ شناخت و معرفت براى انسان است ، و درست به همين دليل است كه قرآن به تاريخ درست ، بسيار بها مى دهد و از آن در راه تربيت و سازندگى و رشد و شكوفايى انسان بهره مى برد، و بينش تاريخى قرآن و انبوه آيات بيانگر سر گذشت ها و داستان هاى بيدارگر پيامبران و دوستان و دشمنان آنان و نيز روش ها و منش ها و فرجام كار هر كدام ، پيام ها و آموزه هاى بديع و نوين و انديشاننده اى براى انسان است .
...و كتابى كه دردست شما خواننده ى گرامى است ، پژوهشى است در بعد تاريخى قرآن و دريافتى است از بينش تاريخى آن ، و گام لرزانى است در شناخت نگرش قرآن به تاريخ ، كه شمارى از مهم ترين پيام هاى تاريخى آن را - كه نگارنده اش از جان و مغز و روح سرگذشت ها و داستان هاى انديشاننده و عبرت آموز آن دريافت داشته است - در چشم انداز كمال جويان و نوانديشان قرار مى دهد.(2)
اميد كه بتواند گامى هر چند كوچك و لرزان در اين راه باشد و گواه عشق نگارنده اش به اصلاح و نجات و رستگارى خود و آزادگى و توسعه و پيشرفت همه جانبه و جامعه اش در پرتو فروغ تابناك و روشنگرى هماره ى قرآن آزادى و عدالت و حقوق بشر.
دفتر فرهنگ وانديشه
على كرمى فريدنى - تابستان 1381.
بخش 1: بزرگ ترين آزمايشگاه زندگى
طلوع تاريخ
با گرايش انسان به حيات اجتماعى و تشكيل جامعه ، از يك سو موضوع جلب منافع و لذت ها و گريز از ضرر و زيان - كه يك واقعيت ملموس ‍ طبيعى و عينى است - رخ مى گشايد و به دنبال آن بروز تضادها كشمكش ها، درگيرى ها، پيچيدگى ها و فراز و نشيب هاى اجتماعى ، اجتناب ناپذير جلوه مى كند، و از دگر سو، ضرورت قوانين و ضوابط، آداب و سنن و برنامه و چارچوب هاى اجتماعى ، و حكومت آنها بر جامعه به منظور حل مشكلات و تاءمين حقوق و امنيت آزادى و مديريت جامعه احساس مى گردد و سر فصل يا سر آغاز تاريخ هم از همين نقطه ، يعنى شكل گيرى و پيدايش جامعه شروع مى شود.
مفهوم تاريخ
آگاهى از رويدادها و حوادث و وقايع جامعه هاى ديروز و آشنايى با علل تحولات و تطورات زندگى آنان را، تاريخ مى نامند.(3)
با اين بيان ، تاريخ بر اين تعريف نمايش آرام و بى هياهوى وضعيت جامعه هاى گذشته ؛ يعنى آينه اى كه زشتى ها و زيبايى ها، محاسن و معايب ، نقاط قوت و ضعف ، كاستى ها و فزونى ها و سير قافله ى بشرى را در طول قرون و اعصار در چشم انداز ناظران و تماشاگران تيزبين و جست و جوگر و تاريخ پژوه قرار مى دهد.
تاريخ ، يعنى نوارى كه مجموعه ى رخدادها، حوادث ، اتفاقات ، پيشامدهاى و خوشايند و ناخوشايندى را كه در حيات ملت ها به موقع پيوسته ، بر روى خود ضبط نموده و آن را در اختيار پژوهندگان مى گذارد.
تاريخ يعنى فيلم زنده اى كه روند جامعه و رويدادهاى سرنوشت ساز، كاميابى ها و ناكامى ها، كشمك شها و درگيرى ها، تحولات و تطورات برخاسته از تضاد عقايدى برخورد منافع ، روابط عادلانه يا ظالمانه ى حاكم بر جامعه ها، آداب و سنن و ضوابط و چهار چوب هاى پذيرفته شده ى اجتماعى را با صداى رسا و تصوير روشن و زير و بم به هم پيوسته و موسيقى ملايم يا تند، در سالن بى كران و تماشايى و عبرت انگيز عبرت آموز جامعه ها، بى نمايش مى نهد.
تاريخ يعنى گنجينه ى گرانبهايى كه تجربيات ارجدار علمى ، فرهنگى هنرى ، اخلاقى ، صنعتى ، اجتماعى ، سياسى ، نظامى و دستاوردهاى پيشينيان انسان را در طبق اخلاص نهاده و به منظور آسان ساختن زندگى ها و تجربه هاى جديد در اختيار نسل كنونى و آينده قرار مى دهد .
تاريخ ، يعنى آموزگار دردمند و دلسوخته اى كه با پندها و اندرزها و درس هاى راهگشا و پيامهاى عبرت انگيزش از فراز و نشيب ها و ظهور و افول قدرت ها، انسان را به راستى در خودسازى و رشد و تكامل روحى و اخلاقى ، و اجتناب از دنيا پرستى و انحصار قدرت و تكاثر امكانات و ستم و خشونت به هم نوعان و آن گاه رعايت حقوق و آزادى آنان ، يارى مى كند.
تاريخ ، يعنى دادگاه منصف و مستقل و بى طرف و صلاحيت دارى كه پس از فرو نشستن گرد و غبار ترك تازهاى زورمداران و فريب كاران و بهره وران ابزارى از قانون و مذهب و ارزش ها، سرانجام كف هاى دروغ و فريب ، عوامبازى و عوام پرورى و عوامزدگى و عوام زادگى را از روى آب به كنار زده و بسيارى از حقايق را برملا و حكم خويش را در مورد افراد و اجتماعات دولت ها و ملت ها صادر مى كند.
دو زبان و دو صفحه ى تاريخ
آرى ، تاريخ يعنى كتابى كه دو صفحه ى عريض و طويل دارد.در نخستين صفحه اش آرمان ها، ايده آل ها،انديشه ها عقيده ها، ايدئولژى ها، استراتژى ها، بعثت ها، نهضت ها، توحيدگرايى ها، تقواپيشگى ها، هدفدارى ها، احساس مسئوليت ها، خلوص ها، يكدلى ها، فضيلت ها، امنيت ها،نيك بختى ها، دانش ها، بينش ها، آگاهى ها، درايت ها، زيركى ها، فتانت ها، تفكرها، تدبرها، تذكرها، زيبايى ها، طراوت ها، عدالت خواهى ها، استقلال جويى ها، حماسه ها،شگفتى ها، شگرفى ها، گذشت ها، عشق ها، دوستى ها، مسالمت ها، همزيستى ها، سازگارى ها، صلح ها، محبت ها، بشر دوستى ها، فداكارى ها، ايثارها، عزت ها، تعالى ها، تكامل ها، پيروزى ها، جهان گشايى ها، تمدن ها، دگرگونى ها، آبادانى ها، شكوفايى ها،اصلاح گرى ها، فرصت سازى ها، آزادى خواهى ها، برابرى طلبى ها، نوانديشى ها، رعايت كرامت ، و حقوق بشرها و سرانجام ظهور و طلوع قدرت ها و صلابت و شكوه مديريت ها و عظمت و كفايت ملت ها در آن نقش بسته است ؛ و در صفحه ديگر آن نفرت ها، گريزها، دشمنى ها ناسازگارى ، خصومت ها، ظلم ها، بيدادگرى ها، شرك پيشگرى ها، نفاق ها، خيانت ها، بازيگرى ها، عوام فريبى ها، بت سازى ها، قهرمان تراشى ها كوردلى ها، ناآگاهى ها، حماقت ها، بلاهت ها، بى تعهدى ها، محروميت ها، اشرافيت ها،تفاخرها، تكاثرها، حسادت ها، تاريك انديشى ها، جنون قدرت ها، شهوت پرستى ها، فتنه جويى ها، انتقام كشى ها، قساوت ها، بى رحمى ها، كشتارها، خونريزى ها رنج ها، زندان ها، شلاق ها، زنجيرها، قتل عام ها، جنگ ها، لشگركشى ها، ترور انديشه ها، افزون طلبى ها،انحصارگرى ها، خودكامگى ها،استعمارها، استكبارها، استضعاف ها، افسادگرى ها و سرانجام فرصت سوزى هاو سقوط امت ها و مرگ تمدن ها و افول سلسله ها و فروپاشى قدرت ها در آن انعكاس يافته است ، و همه ى اين ها، از جامعه ى بشرى منشاء مى گيرد.
در راه ساختن تاريخ
تاريخ در حقيقت همان جامعه ديروز است ، هم چنان كه رويدادهاى امروز، تاريخ فردا را شكل مى دهد؛ و اين انسان است كه در هر نظام و جامعه اى از ابتدايى ترين و ساده ترين و بسته ترين جامعه ها، تا پيشرفته ترين و مدرن ترين و توسعه يافته ترين و مترقى ترين آنها، دانسته يا ندانسته دست اندركار آفرينش حوادث مطلوب و نامطلوب ، رخدادهاى افتخار آفرين يا شرم آور شادى بخش و يا غمبار براى ساختن تاريخ ، تنظيم فهرست ، فصول ، اوراق ، عناوين ، سطور، كلمات و حروف آن است . واقعيت اين است كه جامعه و تاريخ ، دو روى يك سكه است (4) و انسان در مقطع خاص زمان و در حال ايستايى ، جامعه نام دارد و در بستر حركت زمان ، به دريافت لقب تاريخ مفتخر مى شود.
مشعلى فرا راه آيندگان
بر اين باور، تاريخ آينه ى عبرت است .
مايه ى هشيارى و بيدارى است .
وسيله ى شناخت جامعه هاى پيشين و نمايشگر رشد و انحطاط آنهاست .
بزرگ ترين آزمايشگاه زندگى است ، كه ما را به ره آورد و ثمره ى رفتار و سياست بزرگ ملل جهان آشنا مى سازد.
فيلم زنده اى است كه گذشته را تبديل به حال مى كند.
نوار ضبط رويدادها و حوادث ديروز است .
نمايشنامه ى عظيم و تماشايى است .
دوربين قوى و نيرومند عكاسى است .
دادگاه است ، چه بسا صلاحيت دار، بى طرف و به راستى مستقل . قاضى و داور است ، و شايد هم عادل و داد پيشه و آزادمنش و يار مظلوم است و در برابر ستمكاران ؛ نه ابزار سركوب و اسارت ستمديدگان .
گواه خدمت و خيانت است .
موزه و مركز آثار باستانى است .
سرچشمه ى اسناد و مدارك گرانبها و پرارزش است .
بهترين وسيله ى پند و اندرز و شايسته ترين آموزگار عبرت است . بانك آگاهى ها، حوادث ، رخدادها، و اطلاعات قرون و اعصار است . صندوق اسرار و بانك راز و رمزها و حرف هاى ناگفته و محرمانه و فوق محرمانه ى بسيار استبدادگران و خودكامگان و قدرت هاى نهانكار و نظارت ناپذير و محاسبه گريز و جنايت پيشه است .
تاريخ ، در دل دارنده ى تمامى مواد خام و مورد نياز براى شناخت حيات جامعه ها و نسل هاى گذشته است .
گنج شايگان تجربيات گران قدر و تاريخساز و جامعه پردازبشرى است .(5)
كانون براى شناخت و كشف قواعد جامعه شناسى است .
درياى مواج واقيانوس پر تلاطمى است كه گنجينه در دل دارد .تابلو نفيس و عظيم نقاشى است كه ذوق ها سليقه ها، انديشه ها، آرمانها، آرزوها، پيشرفت ها، تجربيات و به يك كلام زشتى ها و زيبايى هاى اسلاف انسان را در برابر ديدگانش قرار داده ، و منبع ، غنى و عظيم و پراهميتى است كه صاحبان عقل و انديشه عميق ميتواند با پژوهش در رويدادها و برسى حوادث نهفته در آن ، با تعمق و تدبر در علل تعالى و انحطال جامعه ها و نظام هاى پيشين ، چگونگى حيات و مرگ تمدن ها ظهور و سقوط امت ها و ضوابط و معيارهاى كلى جارى در تاريخ را استخراج كنند، و بدين سان موفق به كشف و استنتاج قوايد و سنن حاكم بر جامعه ، يا فلسفه ى
تاريخ گرديده و آن را بسان مشعلى روشنگر، فراراه جامعه و حكومت دنياى خويش و آيندگان قرار دهند.
ترديد در اصالت دارد
گروهى در اعتبار و اصالت تاريخ نقلى ، دستخوش ترديد شده و به آن بدبين هستند، و آن را چيزى جز بافته هايى بى محتوا نمى شناسد، كه در حمايت از صاحبان زر، زور و تزوير نگارش يافته است بر اين باورند كه تاريخ نقلى ، بافته هاى روايت گران و ناقلان و تاريخ نگارانى كه بر اساس غرض ها و هدف هاى شخصى ، تعصب هاى نژادى و مذهبى ، گرايش هاى ملى و منطقه اى ، وابستگى هاى اجتماعى و حزبى ، در نقل رخدادها و حوادث به جعل و قلب و كوچك و بزرگ جلوه دادن رويدادها دست يازيده اند، و يا با انتخاب قطعه هايى از رويدادها، حوادثى را ثبت كرده اند كه تناسب با عقايد و تمايلاتشان داشته است .روشن است كه حوادث اجتمايى و تاريخى و سياسى ، هنگامى به طور شايسته قابل تحليل و تفسيرند كه به طور كامل ارائه شوند، و نه به صورت ناقص ؛ چرا كه در غير اين صورت ، چهره ى واقعى افراد و جامعه هاى تاريخ ساز و مسايل مهم تاريخى پنهان و كتمان ، چهره اى ديگر نمايان مى شود.
افزون بر اين ، درست است كه تاريخ دادگاه است و پرونده ى قطور و دفتر بزرگ سر گذشت جامعه بشرى است ، اما تنظيم كنندگان اوراق و دادستان و قضات و وكلاى مدافع آن ، نويسندگان و تاريخ ‌نگاران قلم به دستان و روزنامه نگاران هستند .هم چنان كه از هر دادگاه بى صلاحيت و بازيچه دست استبداد و انحصار، قضاوت حقوقى و حكم منصفانه و عادلانه خواستن ، ساده لوحى است ، از هر تاريخ و تاريخ ‌نگار و ناقل و شاعر و مديحه سرا و روايتگر و نويسنده و روزنامه نگار و خبر گزارى و رسانه ى گروهى نيز چنين انتظارى ساده انديشانه است . مگر نه اين كه بخشى بزرگى از تاريخ يا تاريخ رسمى جامعه ها به ويژه در قلمرو و حكومت هاى بسته ، تاريك انديش و استبدادى - كه آزادى بيان و قلم ، نه از حقوق مردم كه حق انحصارى حكومت و قدرت نامحدود و نقد نظارت ناپذير است - به ميل خودكامگان و به ميل زور عريان و نيمه عريان رهبران و سياستمداران اقتدارگرا و سالوس و دشمن آزادى و دموكراسى و حقوق بشر، تنظيم مى گردد و تازه از هفتاد و هفت صافى مخفى و مميزى رسمى عبور داده مى شود؟ و مگر نه اين كه بسيارى از قلم به دستان و تاريخ پردازان و سخنوران ، خواسته يا ناخواسته در خدمت استبداد و در كمند كبكبه ى قدرتهاى نهانكار و نقد ناپذير و محاسبه گريزند و قلم خود را به اشاره ى سلطه گران مى چرخانند، و شغل پر درآمد مشاطه گرى و چهره آرايى و گريم كارى چهره ى منفور ظالمان و عمله هاى ظلم و سركوب دژخيمان رنگارنگ آنها را انتخاب كرده اند؟مگر نه اين كه قدرت هاى مسلط همه چيز و همه كس و همه ى جريانات را به سود خود تحليل و تفسير و توجيه مى كنند،(6) و از حريف ، كتمان ، دروغ پردازى ، پرونده سازى و حتى نبش ‍ قبر تاريخ نيز پروا ندارد؟ و مگر نه شب را، روز؛ سياهى را، سفيدى ؛ ظلم و جور را، عدل و داد؛ استبداد و خودسرى و بهره ورى ابزارى از قانون را، قانون گرايى و دموكراسى و دين خواهى ؛ اختناق و سانسور را آزادى و مردم خواهى و مردم گرايى ؛ جهل و دنباله قربانيان نگونبخت خود را، آگاهى ؛ فقر و محروميت را، رفاه ؛ ويرانگرى و تباهى را عمران و آبادانى ؛ خيانت و فريب و غارت ملت را، سازندگى و خدمت ؛ خود كامگى و انحصار قدرت و امكانات جامعه بدون راءى و رضايت آنان را، مصلحت ؛ بى كفايتى و تاريك انديشى را، درايت و فرزانگى ؛ خشونت و قساوت و سركوب ددمنشانه را مهر و رحمت و عطوفت ؛ انتقام جويى و كينه كشى و عقده پرورى چركين را، كرامت و انسان دوستى ؛ شرك و چاپلوسى و كيش شخصيت و بت تراشى و قدرت پرورى را، توحيدگرايى و خداپرستى ؛ اقتدارگرايى و جنون قدرت و خشونت را ارزش خواهى و ارزش گرايى ، و ديو و دد را، فرشته ى آزادى و نجات مى نامند؟بنابراين براى تاريخ رسمى نقلى و يا رسانه هاى انحصارى و در خدمت قدرت هاى استبدادى چه اعتبارى مى ماند؟
چگونگى اعتبار تاريخ
از نقد تاريخ به وسيله ى كسانى كه به تاريخ و تاريخ ‌نگاران و رسانه هاى خبرى انحصارى در جامعه هاى بسته ، بدين هستند و با اين عنوان هيچ اعتبارى به تاريخ نمى دهند، سه نكته دريافت مى گردد:
1.نخست وجود بيمارى تعصبات ، غرض ورزى ها، حق كشى ها، و كوچك و بزرگ نمايى ها و گزينش سودار در نقل وانديشه ها و گفتارها و سياستها و رويدادها.
2.انتخاب دلخواهانه ى قطعاتى از رخدادها و كتمان برخى ديگر، كه حقايق را مسخ و مثله مى كنند .
3.خيانت به شكل دست كارى ، تحريف قلب حقايق به وسيله ى دست هاى آشكار و نهان به سود استبدادگران و و بزك چهره ى كريه آنان .
بى ترديد اين هر سه شيوه و آفت در ثبت و ضبط تاريخ ، به ويژه تاريخ رسمى و در جامعه هاى بسته و توسعه نيافته ، بسيار اتفاق مى افتد؛ اما با اين وصف مى توان مدعى بود كه اصالت و اعتبار اصل تاريخ محفوظ است . مى دانيد چرا؟ براى اينكه :
1.اين شيوه هاى ظالمانه و نا جوانمردانه ى كتمان حقايق يا تحريف واقعيت ها و...، خيانت خيانت كاران و رسانه هاى انحصارى و عمله هاى و قدرت هاى قانون ستيز و محاسبه گريز و خودكامه است ، و ربطى به خود تاريخ ندارد. تاريخ و روند تاريخ و رويدادهاى آن ، و تاريخ نگار و دست هاى خيانت و بيداد، چيزى ديگر.
2.تاريخ يك سلسله اصول و رموز قطعى دارد، كه از نوع بديهيات در علوم و فنون ديگر به شمار مى رود، و همان اصول و رموز مسلم و قطعى ، مى تواند ورود تجربه و تحليل پژوهشگر و محقق قرار گيرد و نتيجه بدهد.
3.هر پژوهشگر و انديشمندى با نوعى استنباط ظريف و زيركانه ، مى تواند درستى يا نادرستى برخى نقل ها و خبرها را در محك نقد و نظر و آينه ى بررسى و پژوهش قرار دهد و نتيجه كند.
4.انسان هوشمند و نكته سنج و منصف ، با نگرش به همين بزرگ و كوچك نمايى هاى حوادث تاريخى و از همين دستكارى ها و بافته هاى شرك آلود و از همين تملق هاى چندش آور و زبان هاى غير بهداشتى به نفع سلطه گران و به زيان آزادى خواهان و ستم ستيزان و اصلاح طلبان هر دوره و جامعه اى ، حقايق تاريخى و روند درست رويدادها را دريافت مى كنند، و چهره هاى حقيقى و عدالت خواه و آزادمنش و مردم گرا را از قهرمانان پوشالى و رهبران قلابى و خودكامه و عناصر و جريان هاى خمود و شيفته ى قدرت باز مى باشند.
5.و سرانجام اين كه ، چه بسيار از حوادث و اتفاقاتى را كه روزى به عنوان نشانه ى عظمت و كرامت براى فرد و نظام و جامعه اى قلمداد مى كند، كه فردا پژوهشگران آزادانديش و روشنفكران اصلاح طلب و مخالف استبداد، همان ها را دليل بر حقارت و فساد و تبهكارى آن رهبران و آن حكومت ها و قدرت ها و بافندگان آنها مى نگرند و مى شناسند و برداشت مى كنند.