آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۱۱ -


بنابراين در راه هدايت از كمى نفرات نهراسيد؛ همچنان كه در راه ضلالت و ظلم و جور نيز نبايد به نيرومندى و كثرت جمعيت ، به وفور امكانات و مال و ثروت به قدرت نظامى و آثار تمدن ، به آبادانى و عمران شهرها و روستاها، به داشتن مسائل و رفاه و زندگى لوكس ، به خشونت و و صلابت و شرارت و روحيه ى تهاجمى و يا به دانش و علم و تخصص دل خوش ‍ داشت و بدان مغرور گشت ؛ چرا كه بى ترديد سرانجام گام سپردن آگاهانه و مخلصانه در راه حق ، پيروزى و فلاح و آزادى و نجات دنيا و آخرت است و سرانجام گرايش به راه ضلالت و ظلم و استبداد، سقوط و انحطاط و نگون بختى است (135)
اينك به مطالعه يكى دو نمونه از آيات تاريخى قرآن - كه اين پيام را به تابلو زيبا و هنرمندانه اش كشيده است - مى پردازيم .
1.چهلمين سوره ى قرآن ، سوره ى مؤ من نام دارد.نامدارى اين سوره به اين نام ، اشاره به سرگذشت آموزنده ى انسان نوانديش ، آزادى خواه ، توحيدگرا، و حق طلبى است كه از او، به مؤ من آل فرعون تعبير شده است . او - كه پسر خاله ى فرعون ، ديكتاتور خودكامه و مغرور و اصلاح ستيز عصر موسى بود و پيش از دعوت توحيدى و اصلاحى موسى و هارون و يافتن راه توحيد و تقوا و گام سپردن به صراط مستقيم ، وزير اطلاعات و امنيت ، جانشين و ولايت عهد، سر پرست و خزانه دار گنجينه هاى انحصارى فرعون بود(136) - پس از راهيابى به ديار نور و گام سپردن به راه حق و عدالت براى خود افتخار آفريد. تاريخى شايسته و تحسين برانگيز و آموزنده ساخت و درس هاى متنوعى به رهروان راه آزادى آموخت ، از جمله همين درس را كه : در اين جامعه ى واپسگرا و استبداد زده - كه بسان مزرعه ى آفت ديده و بلا زده است - در راه آزادى و نجات ، نبايد از كمى نفرات و امكانات هراسيد و مسئوليت هاى انسانى را وانهاد.
به طورى كه از آيات اين سوره دريافت مى گردد، او مردى هوشيار، دقيق ، زيرك ، نوانديش ، انديشمند، باانصاف ، و آزادمنش ، حق جو، آزادى خواه ، فرصت ساز و وقت شناس بود، و از نظر بينش و منطق بسيار نيرومند و چالاك ؛ و به راستى سمبل و سرمشق و نمونه و مثال بارزى در اين راه به شمار مى رود.
اين نشان داد كه يك انسان حق طلب و مصمم و با اراده و توحيدگرا مى تواند حتى در يك محيط غيربهداشتى و آلوده ى به كفر و شرك و پرستش هاى ذلت بار و در يك فضاى پر اختناق و وحشت و تهديد نيز يكتا آفريدگار هستى را بجويد و در غوغاى جو سازى ها،رياكارى ها، اغواگرى ها، غلوها، افراط كارى ها، بت تراشى ها، بت پرستى ها، تعصبات سياه ، دنباله روى هاى ابلهانه و خفت پذيرى ها و واپسگرايى ها، نوانديش آزادمنش و آزادى خواه زندگى كند مى تواند از جو مسموم و ظالمانه ى غالب جدا شود و يك تنه و به تنهايى در برابر اراده ى پوشالى يك دستگاه طغيانگر، زورگو، سركش ، مغرور، آزادى كش ، و در مقابل عنصر تاريك انديش و بد مستى كه مدعى خدايگانى مى شوند و اعلام نبرد با خدا مى كند، بايستد و در حالى كه پيامبر خدا تنهاست و در محاصره ى دشمن غدار آزادى اصلاح طلبى در خطر است ، او را برهاند و وظيفه ى انسانى خويش را در دفاع از حق و نبرد قهرمانانه با باطل و بيداد انجام دهد و نقش تاريخ ‌ساز خود را ايفا نمايد و مسير تاريخ و جامعه اش را تغيير دهد.
او نشان داد كه با شجاعت و شهامت ، هوشيارى و جسارت ، فرياد و سكوت ، آرامش و خروش . حركت و توقف حساب شده و به جا و به موقع و سنجيده ، حتى به تنهايى و مظلوميت و غربت حق نيز مى توان حق را يارى كرد و فرصت ساخت و افتخار جاودانه آفريد و نام نيك و گفتار و كردار نيك از خود به يادگار نهاد و مثال بارز شد.
نشان داد كه در راه حق و عدالت ، با مجهز بودن به سلاح نيرومند منطق و آگاهى و منش عادلانه مى توان نه از كثرت جمعيت دنباله رو باطل و بيداد هراسيد و نه از كمى امكانات و قلت نفرات آزادى خواهان .افزون بر اين مى توان موفقيت درخشانى نيز كسب كرد؛ همچنان كه پيامبران و پيشتازان راه توحيد و تقوا و بزرگ پرچم داران آزادى و رهايى چنين كردند و تحولات عظيمى را در تاريخ پر ماجراى انسان پديد آوردند.
او در پرتو نوانديشى و عدالت خواهى ثابت كرد كه شگردها و قدرت نمايى هاى باطل و بيداد در برابر حق طلبان - اگر شرايط گام سپردن در راه حق را رعايت كنند و به راستى در انديشه ى آزادى و اصلاح خود و جامعه و دنياى خود باشند - به هيچ بند است و بسيار پوچ و پوك و كم دوام است و بسان تارهاى عنكبوت بى بنيان است .
قرآن حماسه ى حق طلبى او را بدين صورت به تابلو آورده است :
خداى فرزانه پيامبر بزرگ خود موسى را با آيات و دلايل روشن و روشنگر به سوى فرعون و هارون و قارون - كه مثلث شوم حاكميت استبداد، انحصار، فريب و سالوس و دنياپرستى بودند - فرستاد، اما آنان به جاى حق پذيرى ، از در حق ستيزى و انكار آمده و نقشه ى ترور آن پرچمدار آزادى و گروندگان به راه او را در دستور كار خود قرار دادند و به عنوان مقدمه ى اين جنايت ، با بمباران گسترده ى تبليغاتى و دروغ پردازى ، او را ساحر و دروغ گو خواندند، به او اتهام بستند كه در پى برانداختن دين و نظام مترقى و بى همانند فرعونى و در نقشه ى فساد انگيزى و تبهكارى است ، آنگاه با شيادى ويژه سياست بازان ، خود را رهبرى دلسوز و حمايتگر دين و دنياى مردم به خورد دنباله روان دادند و توده هاى بى خبر را بر ضد پيامبرآزادى و اصلاح و نجات جامعه شوراندند.
و لقد اءرسلنا موسى بآياتنا و سلطان مبين .
الى فرعون و هامان و قارون فقالو ساحر كذاب فلما جاءكم بالحق من عندنا قالوا اءبناء الذين آمنو معه و استحيوا نساءهم و ما كيد الكافرين الا فى ضلال و قال فرعون ذرونى اءقتل موسى و ليدع ربه انى اءخاف اءن يبدل دينكم اءو اءن يظهر فى الارض الفساد(137)

او، در نخستين برخورد خويش ، بالحنى ملايم و روشنگر به آنان گفت : هان اى مردم ! آيا مى خواهيد بزرگ مردى را تنها به اين خاطر كه مى گويد: پروردگار من يكتا خداى هستى است به قتل برسانيد؟ آيا اين سخن سزاوار اين كيفر سهمگين است ؟ مردم ! سخن او يا بر اساس حق و عدالت است و يا ناحق و بى پايه ؛ اگر راست مى گويد، بى ترديد برخى از آنچه وعده مى دهد به شما نيز نصيب خواهد شد، و اگر دروغ باشد، دامان خودش را خواهد گرفت ؛ بنابراين در كار خود شتاب نكنيد و نيك بينديشيد.
هان اى جامعه و مردم من ! امروز قدرت و فرمانروايى ، تنها از آن شماست و در اين سرزمين بر همگان سلطه داريد؛ اما اگر دست به ريختن خون موسى بزنيد چه كسى ما را يارى مى سازد و از عذاب مرگبار خدا، اگر به سوى ما بيايد، ما را نجات مى دهد؟!
قال رجل مؤ من من آل فرعون يكتم ايمانه اءتقتلون رجلا اءن يقول ربى الله و قد جاءكم بالبينات من ربكم و ان ربكم و ان يك كاذبا فعليه كذبه وان يك صادقا يصبكم تعض الذى يعدكم ان الله لا يهدى من هو مسرف كذاب .يا قوم لكم الملك اليوم ظاهرين فمن ينصرنا من باءس الله ان جاءنا(138 )
و خيرخواهانه و دلسوزانه آنان را به نگرش خردمندانه و درس آموز در تاريخ و فرجام رژيم هاى استبدادى و آزادى ستيز فرا خواند وگفت : هان اى مردم ! راستى كه من بر شما از روزى سخت ، بسان روزدار و دسته هاى خودكامه و استبدادگر پيشين - كه با قهر خدا نابود شدند - مى ترسم . درست از چيزى بسان شيوه ى هماره ى خدا در كيفر ظالمان بر شما مى ترسم ، درست از چيزى بسان شيوه ى خدا در نابودى جامعه و حكومت اصلاح ستيز روزگار نوح ، قوم عاد، جامعه ثمود و كسانى كه پس از آنان بودند. خدا بر بندگان خود ستمى نخواهد و روا نمى دارد، اما آنان هستند كه با تاريك انديشى و اصلاح ناپذيرى و پافشارى بر گناه و زور مدارى بر خود ستم مى كنند.
هان اى مردم ! من بر شما از روزى مى ترسم كه ستم كاران شما يكديگر را ندا مى دهند و فريادرس مى طلبند؛ روزى كه پشت كنان از آتش شعله ور دوزخ روى بر مى تابد و مى گريزند، اما نه صداها و نداها و فريادها و يارى خواهى ها به جايى مى رسد و نه پناه جويى ها و پناه طلبى ها به جايى راه مى برد. آيا پناه گاهى در برابر مجازات خداى دادگر براى شما هست كه چنين طغيان گرانه رفتار مى كنيد؟
مردم !پيش از بعثت موسى ، يوسف قهرمان بهترين داستان ها با دلائل روشن براى هدايت شما آمد ما شما به دليل خود پرستى ها و لجاجت ها و هوا و هوس ها، در دعوت او به ترديد پرداخت ، و پس از مرگ او نيز مدعى شديد كه خدا هرگز پيامبر ديگرى بر نخواهد انگيخت . اين گونه خدا اسرافكاران ترديد كننده را گمراه مى سازد، آنهايى كه بى دليل در آيات خدا به كشمكش ‍ و جدال بر مى خيزد و به كارى كه خشمى سهمگين نزد خدا و ايمان آوردگان به بار مى آورد دست مى يازد؛ آرى اين گونه خدا بر قلب هر خود بزرگ بين و زورمدارى مهر مى زند.
و قال الذى امن يا قوم انى اءخاف عليكم مثل يوم الاحزاب .
و يا قوم انى اءخاف عليكم يوم التناد.
يوم التولون مدبرين ما لكم من الله من عاصم و من يضلل الله فما له من هاد. و لقد جاءكم يوسف من قبل البينات فما زلتم فى شك مما جاءكم به حتى اذا هلك قلتم لن يبعث الله من بعده رسولا كذلك يضل الله من هو مسرف مرتاب .
الذين يجادلون فى آيات الله بغير سلطان اءتاهم كبر مقتا عند الله و عند الذين آمنو كذلك يطبع الله على كل قلب متكبر جبار(139)

و باز هم روشنگرانه و مردم خواهانه خروشيد كه هان اى مردم ! بياييد از اين منطق و منش روشن راه جوييد تا شما را به راه حق و عدالت ارشاد كنم . مردم ! به اين دنيا و ارزش هاى زودگذر آن زياد دل نبنديد، كه كالاى زودگذرى است و سراى آخرت ، سراى جاودانه است . هر كس در زندگى كار ناپسند و ظالمانه اى انجام دهد، جز همانند آن كيفر نخواهد شد، و هركس عمل پسنديده اى انجام دهد و ايمان داشته باشد - مرد باشد يا زن - به بهشت پر طراوت و زيبا وارد مى گردد...
اى قوم من ! چرا من شما را به سوى نجات و هدايت دعوت مى كنم ، اما شما مرا به سوى آتش مى خوانيد؟ شما را چه شده است كه مرا دعوت مى كنيد تا به خداى يكتا، كفر ورزم و از روى نادانى براى او شريك ها بتراشم ، در حالى كه من شما را به سوى خداى عزيز و و بخشاينده فرا مى خوانم ؟ بى ترديد آنچه شما مرا به سوى خود مى خوانيد، نه در دنيا قدرتى دارد و نه در آخرت تنها بازگشت ما در قيامت به سوى خداست و اسرافكاران فرودگاهشان دوزخ است .
مردم ! به زودى آنچه را من امروز به تو مى خوانم به خاطر خواهيد آورد و آن گاه - كه آتش خشم خدا دامانتان را گرفت - به گفتار صادقانه ى من پى خواهيد برد. من كار خود را به خداى يكتا واگذار مى كنم كه او نسبت به بندگانش بيناست .
و قال الذى آمن ياقوم اتبعونى اءهدكم سبيل الرشاد.
يا قوم انما هذه الحياه الدنيا متاع و ان الاخره هى دار القرار.
من عمل سينه فلا يجزى الا مثلها و من عمل صالحا من ذكر اءو اءنثى وهو مؤ من فاءولئك يدخلون الجنه يرزقون فيها بغير حساب .
و يا قوم ما لى اءدعوكم الى النجاه و تدعو ننى الى النار.
تدعوننى لاءكفر بالله و اءشرك به ما ليس به علم و اءنا اءدعوكم الى العزيز الغفار.
لا جرم اءنما تدعونى اليه ليس له دعوه فى الدنيا و لا فى الاخره و اءن مردنا الى الله و ان المسرفين هم اءصحاب النار(140)

بدين سان اين مرد آزادى خواه و تاريخ ‌ساز براى نفوذ در دل ها و قلب هايى تيره ى دژخيمان مسخ شده ى اختناق و هواداران تيره بخت استبداد، نخست نوانديشانه و خيرخواهانه آنان را به توحيد و توحيدگرايى دعوت كرد، آن گاه به مطالعه ى تاريخ جامعه هاى پيشين و تجربه اندوزى از سرنوشت آنها فراخواند.
سپس از تاريخ مصر و بعثت يوسف و لجاجت ها و حق ناپذيرى هاى آنان سخن گفت : از ناپايدارى دنيا، مرگ و حيات ، بهشت و دوزخ ، معاد و حساب و كتاب و پاداش و كيفر كارها برايشان روشنگرى كرد، و سرانجام هم حقيقت را در برابر باطل و بيداد گفت و خود را به خدا سپرد.
و اين درس را آموخت كه يك توحيدگراى راستين و يك آزادى خواه و اصلاح طلب و مصمم مى تواند با سپردن سرنوشت خود به خداى مقتدر، مدبرانه و قهرمانانه در برابر و انحصار بايستد؛ يعنى در برابر فرعون ، نمونه ى هراس انگيز طغيان سركشى حاكميت ظلم و جور و تباهى ؛ در برابر هامان ، يعنى مظهر تحميق و تخدير و شيطنت و سياست بازى و در قارون بيا مجسمه ى استثمار و بهره كشى و ستم اقتصادى . و سرانجام آموخت كه بدون اصلاح اساسى و بنيادى نظام بسته و اصلاح و روش مديريت و جهاندارى و بدون اصلاح انديشه و منش حاكمان بيدادگر، سالوسان فريبكار و پول پستان طماع نمى توان جامعه اى بر اساس عدالت سياسى و حقوقى و اقتصادى بر پا ساخت .
2.صحنه ى درس آموز و عبرت انگيز ديگرى از اين پيام تاريخى در سوره ى ((يس )) در آيات متعددى به تابلو آمده است .
پيامبرانى از سوى خدا براى هدايت و نجات جامعه ها و شهرها آمدند، آيات خدا و فرمان ها و هشدارهاى او را براى نجات خلق خواندند و پيام او را رساندند؛ اما از سوى حاكمان و مديران خودكامه وصلاح ستيز و مردم استبداد زده و ناآگاه تكذيب شده و مورد اذيت و آزار و رنج و فشار قرار گرفتند. با بهانه جويى هاى آنها رو به رو شدند و طعنه ها، تهمت ها، هذيان ها شنيدند و در نهايت تهديد به مرگ شدند.
اما در همين شرايط مرگبار و طاقت فرسا، مردى نوانديش و توحيدگرا و آزادى خواه و با شهادتى تحسين برانگيز در مقابل حاكميت گمراه و سلطه گر جامعه ى خود به پاخاست و حساب شده و شجاعانه از حق و عدالت حمايت كرد. نه از شمار اندك رهروتن راه آزادى در آن شبستان ظلمت زده ى استبداد بيم . هراس به دل راه داد و نه از هياهو، جنجال و غوغاسالارى زورمندان انحصارگر و خشونت كيش .
او، كه در برخورد حق طلبانه و منصفانه و آگاهانه ى خود با پيام آوران خدا، به صداقت آنان و حقانيت دعوت توحيديشان پى برده ، و به يكتا خداى جهان آفرين ايمان آورده و راه حق را گام سپرده بود، از شرك ورزى و كفرپيشگى و خصلت هاى منفى ظالمان و ظلم پذيران بيزارى جست و در اين مورد انديشيد كه بايد چه كرد و از كجا آغاز نمود؟
او، گرچه داراى قدرت و شوكت و زرق و برق ظاهرى نبود و در راه حق طلبانه اى خود تنها مى نمود، اما نور ايمان و گرمى حرارات حق جويى آن چنان كران تا كران و جودش را نور باران و عطر آگين و پر حرارت ساخته بود كه با آگاهى به پيامد دفاع سر سختانه اش از پيامبران و راه توحيدى و روش و منش آزاديخواهانه ى آنان ، باز هم ثابت قدم و مصمم و تزلزل ناپذير، با اراده ى پولادين و منطقى سخت كوبنده و شور آفرين وارد معركه حق و باطل شد به قلب شهر و كانون و مركز جامعه ى استبداد زده شتافت و در لحظات حساس شرارت و شورش كور گمراهان و دژخيمان و قداره بندان شرايط موجود بر ضد پيامبران ، نداى حق طلبانه را تنين انداز ساخت و به سردمداران ظلمت و شقاوت و در گرماگرم تحريكاتشان خروش برداشت و خروش را شكست و از آزادى دفاع كرد، آن هم دفاعى جانانه ؛ دفاع با اصلاح انديشه ، عقيده ، منطق ، فرياد، و سلاح خون .
او، نخست از مردم خواست تا از سردمداران استبداد ببرد و از بزرگ مردانى راه جويند كه ذره اى در صداقت و حقانيت دعوت آسمانى آنها نمى تواند ترديد كند. از كسانى كه نه نفعى براى خود مى جستند و نه در پى رياست و شهرت و مقام و انحصار قدرت بودند؛ از آزادى خواهان و آزادمنشانى كه در زندگى پارسايانه و آزاد پرور خويش ، نه ستايش ها و چاپلوسى هاى چندش آور را مى خواستند و نه بت سازى ها، بت تراشى ها، و پرستيده شدن هاى حقارت بار و نه ذوب شدن در قدرت و نه حتى يك تشكر زبانى را.
و جآء من اءقصا المدينه رجل يسعى قال يا قوم اتبعوا المرسلين اتبعوا من لا يسئلكم اءجرا و هم مهتدون
او،به فطرت توحيدگرايانه ى آنان - كه زير انبوهى از شخص پرستى ها، خرافه ها اباطيل و جوسازى ها منحرف شده و گول خورده بود - انديشانه انگشت نهاد و از گمراهان و گمراهگران قوم خود صميمانه خواست كه به فطرت و وجدان خويش مراجعه و در راه حق را بر گزينند و مردم را آزاد سازند.
و مالى لا اعبد الذى فطرنى و اليه ترجعون
او با نفى پرستش هاى ذلت بار و كرنش در برابر بت هايى رنگارنگ ، همه را به يكتا آفريدگار هستى فرا خواند و دليرانه و شجاعانه از ايمان عميق و محكم و تزلزل ناپذير خود سخن گفت و در راه حق ، از تنهايى نهراسيد و تا پاى جان در راه عدالت ايستاد و به سوى ديار نور پر كشيد.
اءتخذ من دونه آلهه ان يردن الرحمن بضر لا تغن عنى شفاعتهم شيئا و لا ينقذون انى اذا لفى ضلال مبين انى آمنت بربكم فاسمعون (141)
گرچه سخنان شورانگيز و بيان پرهيجان و دليل و برهان نيرومند و شعورآفرين و درس هاى جالب ، دلنشين و انديشاننده ى آن آزادى خواه و نوانديش جان بر كف بر مغزهاى سنگواره اى و در دل هاى سياه و آكنده از فريب و عشق و قدرت و ثروت باد آورده ، اثرى فورى نداشت ؛ اما او نقش ‍ خود را ايفا كرد و درس رهايى از داد و بذر توحيد و آزادى را بر مزرعه ى دل ها و تاريخ افشاند و اين تجربه ارجدار تاريخى را براى آموختن عصرها و نسل ها باز گفت كه : وقتى انسان راه حق و عدالت را شناخت و بدان گام سپرد، چه غم از تنهايى . آنچه مهم است شناخت حق و گام سپردن در راه عدل است ، خواه انبوه جمعيت در آن موج زند و گام سپارد يا نزند.
لا تستو حشوا فى طريق الهدى لقله اهله . فان الناس قد اجتمعوا على مائده شبعها قصير و جوعها طويل (142)
اى مردم !در شاهراه روشن حق و عدالت از شمار اندك روندگان راستين آن نهراسيد؛ چرا كه مردم بر گرد خوانى فراهم آمده اند كه سيرى آن كوتاه است و گرسنگى آن دراز.
3.در سوره ى تحريم اين پيام را در قالب زندگى و مرگ افتخارآفرين بانوى نوانديش و آزادى خواه انعكاس مى بخشد كه او را تجليل مى كند و در كنار مريم الگو و نمونه براى همه ى آزادمنشان قرون و اعصار قرار مى دهد.
نشان مى دهد كه چگونه اين انسان حق طلب و آزادمنش هنگامى كه معجزه ى بزرگ موسى را در شكست دادن افسونگران نظاره كرد و به محتوى دعوت او انديشيد و از پى آن ، قالب و جانش و نور ايمان و عدالتخواهى نور باران شد. براى ايمان خود را به يكتا آفريدگار و آموزنده هاى موسى ظاهر نساخت ، اما وقتى شرارت و فشار دستگاه ستم را بر ضد پيام آور خدا و پيشتازان راه حق نگريست ، دليرانه اعلام ايمان كرد و از ديكتاتور فريبكار و نظارت گريز عصر موسى - كه همسر او هم بود - با صراحت و شجاعت و با صدايى رسا، به رسايى عصرها و نسل ها بيزارى جست و بر سر دوراهى ارزش هاى حقيقى و پوشالى و آزادى استبداد انتخابى شايسته كرد و نشان داد كه در راه روشن حق و عدالت از كمى ((عده )) و ((عده )) نبايد وحشت كرد.
و ضرب الله مثلا للذين آمنو امرات فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بينا فى الجنه و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين (143 )
و خداى براى كسانى كه ايمان آورده اند، همسر فرعون را به عنوان نمونه مثال آورده است ؛ آن گاه كه او گفت : پروردگارا، براى من در بارگاه خود، در بهشت پر نعمت و زيبا خانه اى بساز و مرا از شقاوت استبداد و اختناق فرعون و عمل كرد زشت و بيدادگرانه ى او رهايى بخش و مرا از دست مردم ستمكار نجات ده .
بدين سان قرآن پيام مى دهد كه بايد سرمشق گرفت و آگاه بود كه حتى يك نفر توحيدگرا و آزادى خواه نيز در فضاى استبدادزده و در بند بلاى بيداد و اختناق داراى مسئوليت است و سكوت بى تفاوتى در برابر فساد و استبداد و بدعت ها و شقاوت ها و پايمال شدن حقوق بشر و تحقير و شكسته شدن كرامت انسان براى او زيبنده نيست .
16 - نمايش عوامل فراز و فرود جامعه ها
پيام ديگر آيات تاريخى قرآن ، اين است كه ضمن بيان داستان ها و سرگذشت پيشينيان و چگونگى فراز و فرود تمدن ها و ظهور و سقوط جامعه ها و قدرت ها، به صورت جالب و دل نشين و زيبايى راز رشد و شكوفايى جامعه ها و تمدن ها را ترسيم مى كند؛ هم چنان كه عوامل انحطاط و عقب ماندگى و انهدام آنها را نيز براى درس گرفتن و تجربه آموختن و عبرت اندوزى نسل هاى كنونى و آينده به تابلو مى برد.
پر واضح است كه شناخت اين رازها و عوامل پسرفت ها و پيشرفت ها براى بشريت ، به ويژه پيشتازان و پيشروان و روشنفكران و نوانديشان و مديران و برنامه ريزان و تصميم سازان جامعه ها - كه براى خود تعهد و مسئوليتى قائل هستند - چه قدر مى تواند كار ساز و راهگشا باشد تا با مبارزه ى پيگير و اصولى خود، عوامل سقوط و انحطاط را به تدريج تضعيف و محو مى كند و ميكروب هاى مرگ بار آن را از پيكر جامعه و تمدن پاك نمايد و به جاى آنها بذر رشد و پيشرفت و گل بوته هاى ترقى و آزادى و آزادگى و تكامل را بيفشانند و آنها را آبيارى و به شكوفه و ميوه بنشانند و جامعه ى خود را بهداشتى و بالنده و پاينده سازند.
در آيات تاريخى قرآن در مورد علل درخشندگى و غروب جامعه ها و تمدن ها، به عوامل سرنوشت ساز و موثر بسيارى بر مى خوريم ؛ عواملى چون : ايمان و تقوا يا قانون گرايى راستين و در برابر آن ، نفى خشونت بار وحى و نهضت هاى اصلاحى پيامبران و گزينش لجوجانه ى كوره راه كفرگرايى و حق ستيزى و قانون شكنى و برخورد تاريك انديشانه و متكبرانه با آيات خدا و سركشى در برابر حق و عدالت .
همدلى و همگرايى با پيامبران و بهره ورى از آموزه هاى رشد بخش و شعورآفرين و انسان پرور آنان و الگو قرار دادن خود آن نمونه هاى درخشان انسانى ، و در برابرش ، مخالفت بيمارگونه با آنان به مبارزه خشونت بار با دين و آيين تاريخ ‌ساز و آزادى بخش بعثت ها.
عدالت و دادگرى در ابعاد گوناگون حيات و در برابرش ، ستم و بى عدالتى و حاكميت ظلم و جور.
آزادى فردى ، فكرى ، عقيدتى ، سياسى ، مدنى ، و آزادى بيان و قلم و نقد و نظارت بر نهاد قدرت و چون و چرا نمودن و مسئول و پاسخ ‌گو خواستن مديريت ها، و در برابر آن ، اختناق ، استبداد، سانسور، شستشوى مغزى توده ها، پافشارى بر روش و عملكرد فرا قانونى و نقد و نظارت ناپذير و محاسبه گزيرى و بهاندادن به افكار عمومى و خواست مردمى و ملى و فراملى و جهانى .
امنيت روانى ، آبرويى ، جانى ، مالى ، شغلى ، اخلاقى ، سياسى و اجتماعى ، و در برابر آن ، ناامنى هاى درونى و برونى .
احساس تعهد، انجام مسئوليت هاى اجتماعى ، نظارت سازنده و جدى بر روند جامعه و نقد هماره و جدى و خيرخواهانه ى قدرت ، و در برابر آن ، ناآگاهى ، خمودى ، عدم احساس مسئوليت اجتماعى ، وانهادن فريضه ى تحول آفرين امر به معروف و نهى از منكر و محاسبه پذير خواستن نهاد قدرت در انديشه ، منطق ، برنامه ، روش اداره و سبك كشوردارى و سياست هاى خرد و كلان و داخلى و خارجى .
همگرايى و تفاهم و يكپارچگى نيروهاى سازنده و بالنده ، بر محور عدل و رعايت مقررات خدا و اصول حقوق بشر با پاسداشت تنوع انديشه ها و سليقه ها، و در برابر كشمكش ، پراكندگى ، تفرقه و تجزيه ى نيروها و تلاش ‍ در خنثى ساختن نقش يكديگر و يكسان خواهى و يكسان سازى تحميلى جامعه .
آراستگى به معيارهاى ارزشمند انسانى و تخلق به اخلاق والاى الهى و رنگ حق پذيرفتن و پيراستگى از رذائل اخلاقى و بدمنشى ، و در برابرش ‍ فساد اخلاق و زورمدارى در سياست و اجتماع و سقوط ارزش هاى معنوى و ملاك هاى انسانى .
تقسيم و توزيع عادلانه نعمت ها، فرصت ها، فرهنگ و اطلاعات و مواهب و امكانات مادى و معنوى ، و در برابرش فاصله هاى هولناك طبقاتى ، گسترش ‍ محروميت ها، برخوردارى ها و عشرت طلبى ها در ميان اكثريت ستم كش و غارت شده و اقليت ستمكار و غارتگر.
سازندگى و اصلاحات هماره و تلاش موفق علمى و عملى و برنامه ريزى شده براى حاكميت روحيه ى تعهد و امانتدارى در ابعاد گوناگون فكرى ، عقيدتى ، اجتماعى ، سياسى ، اقتصادى ، صنعتى ، علمى ، و هنرى و... و در برابر آن ، نفوذ ميكروب خيانت ، عدم پايبندى به تعهدات اجتماعى ، سياسى و تظاهر و رياكارى و ويرانگرى حرث و نسل و... كه در يك جمع بندى كوتاه مى توان اين عوامل اساسى و سرنوشت ساز را بدين صورت طرح كرد:
عوامل پيشرفت ها و عقب ماندگى ها
1. بينش ژرف و آگاهى همه جانبه و در برابر آن ، ناآگاهى و رشد نيافتگى .
2.ايمان و پروا در رعايت مقررات و حقوق مردم و در برابر آن ، بى ايمانى و بى پروايى در حقوق مردم و قانون شكنى .
3.بهره ورى از آموزه هاى رشدبخش و انسان پرور بعثت هاى توحيدى و در برابر آن ، رويارويى خشونت بار با آنها.
4.عدالت ودادگرى ، و در برابر آن ستم و بى عدالتى .
5.موهبت رشدآفرين آزادى در بعد فردى و اجتماعى ، آزادى انديشه و عقيده ، بيان و قلم ، انتخاب شدن و گراميداشت نظام مردم سالار و جامعه ى باز و شفاف و در برابر آن ، استبداد و اختناق و سانسور و تحميل با انواع شگردها بهانه ى اداره ى جامعه .
6.امنيت و رعايت حقوق ، و در برابر آن ناامنى و سلب حقوق مردم .
7.همگرايى و تفاهم و تساهل و تسامح با به رسميت شناختن تنوع سليقه ها و تفاوت ديدگاه ها، و در برابر آن اختلاف و تفرقه ، و كشمكش و تخاصم و سخت گيرى و يكدندگى .
8.احساس تعهد اجتماعى ، و تلاش و اخلاص در اصلاح و سازندگى همه جانبه ى ظاهرى و باطنى ، فردى و گروهى و در گسترده ى دولت و ملت ، و در برابر آن وانهادن مسئوليت اجتماعى دعوت به حق و عدالت و وانهادن اصل مترقى و فساد زداى پاسخ ‌گو و نقدپذير و محاسبه جو خواستن صاحبان قدرت و امكانات و مبارزه با تاريك انديشى و حق كشى .
9.آراستگى و معيارهاى اخلاقى و انسانى و در برابر آن فساد اخلاقى و سقوط ارزش هاى معنوى در قلمرو زندگى فردى و اجتماعى .
10.حاكميت توازن ، تعادل و برابرى انسانى و در برابر آن ، فاصله هاى هولناك طبقاتى و انحصار قدرت و امكانات و فرصت ها در دست گروهى شيفته ى قدرت و ديوانه ى ثروت ، به قيمت محروميت و اسارت و عقب ماندگى اكثريت .
بدين سان پيام ديگر بعد تاريخى قرآن اين است كه ضمن بيان داستان ها و سرگذشت هاى هدفمند و درس آموز پيشينيان و چگونگى فراز و فرود جامعه ها را به تابلو مى برد و از دگرسو، عوامل انحطاط و عقب ماندگى آنها را نشان مى دهد، تا نسل هاى كنونى و آينده با تجربه آموختن و عبرت گرفتن از آن گنجينه ى شايگان ، در ساختن دنياى عادلانه و بشر دوستانه و آزاد و آباد براى خود بهره گيرد.