آموزه هايى از پيام هاى تاريخى قرآن

على كرمى فريدنى

- ۱۳ -


آيات تاريخى قرآن ، نشانگر آن است كه آنان از سويى آزادى توده ها را فراتر از گفتار و شعار و طرح و قانون ، كه در ميدان عمل و در روزگار مديريت خويش گرامى مى شمارند و سخت پاس مى دارند و هرگز با بهانه هاى رايج در جامعه ها در بند انحصار و استبداد، به نام قانون و با ستار مذهب و امنيت ملى و تشويش اذهان عمومى و...پايمال نمى سازد و از دگر سو در راه تامين و تضمين آزادى انسان ها در بهترين اسلوب ، هم با آفت هاى درونى آزادى مبارزه مى كنند و هم با آفت هاى برونى آن تا بدين وسيله هم انديشه ى انسان را از اسارت هواها و هوس ها نفس سركش آزاد سازد و هم غل ها و كندها و زنجيرهاى خرافات و كيش شخصيت را وانهند، و هم دژها و حصارهاى سياه و وحشتناك ظلم و استبداد را با همه ى برج و با رويش ‍ ويران سازند و آزادى را كه حق طبيعى انسان است و خدايش به او ارزانى داشته است - ارمغان آورند.
قرآن در ترسيم اين ويژگى آنان مى فرمايد:
الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراه والانجيل يامرهم بالمعروف وينهم عن المنكر و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث ويضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم فالذين امنوا به و عزروه و نصروه واتبعوا النور الذى انزل معه اولئك هم المفلحون (165)
...همان پيام آورى كه آنان را به كار پسنديده فرا مى خواند و از كارهاى ناپسند باز مى دارد؛ چيزهاى پاك و پاكيزه را براى آنان حلال و روا و چيزها و كارهاى پليد را بر آنان و زنجيرهايى را كه بر مغز و دل و دست و پاى آنان است ، از آنان دور مى نهد و نعمت رشد بخش و فسادسوز آزادى را به آنان هديه مى كند.
و نيز مى فرمايد:
فقولا انا رسولا ربك فاءرسل معنا بنى اسرائيل ولا تعذبهم (166)
پس موسى و هارون در برابر آن خودكامه مغرور ايستادند و گفتند: ما دو پيامبر و فرستاده ى پروردگار تو هستيم ، فرزندان اسرائيل را رهاساز و با ما بفرست ، و آنان را و مى فرمايد:
و تلك نعمه تمنها على اءن عبدت بنى اسرائيل (167)
آن پيشواى آزادى خواه به آن عنصر استبدادگر گفت : آيا اين كه فرزندان اسرائيل را برده ى خود ساخته و آزادى آنان را پايمال كرده اى ، نعمتى است كه منت آن را بر من مى نهى ؟!
4.عمل بر اساس قوانين و ضوابط عادلانه و خردپذير
ويژگى ديگر پيشوايان آزادى و عدالت اين است كه همه ى شهروندان و اعضا و افراد يك جامعه و نيز خانواده ى بزرگ بشرى را، انسان و همدين و يا همنوع و بندگان خدا مى نگرند و در برخوردارى از مواهب و حقوق طبيعى ، امكانات ملى و فرصت هاى رشد و شكوفايى و قوانين و مقررات ، همسان و برابر مى شناسند و بسان مديريت هاى استبدادى و عقب مانده ، جامعه و شهروندان را به خودى و غير خودى تقسيم نمى كنند تا حقوق انسانى ، امتيازات ، فرصت ها،اخبار و اطلاعات ، امكانات رشد تحصيلى شغلى و آزادى عمل و ميداندارى عنان گسيخته را از آن خودى ها سازد و محروميت ، ذلت پذيرى ، سكوت در برابر قانون شكنى و تحقير، تكفير و تفسيق ، مارك ها و انگ ها، باركشى ، و مرگ تدريجى و... را بهره ى غير خودى ها و سهم منتقدان و مخالفان استبداد انحصار و قيم سالارى .
و اءشعر قلبك الرحمه للرعيه ، و المحبه لهم ، واللطف بهم ؛ و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اءكلهم ، فانهم صنفان : اما اءخ لك فى الدين ، و اما نظير لك فى الخلق ؛ يفرط منهم الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و يوتى على اءيديهم فى العهد و الخطا، فاءعطهم من عفوك و صفحك مثل الذى تحب و ترضى اءن يعطيك الله من عفوه و صفحه ، فانك فوقهم و والى الامر عليك فوقك و الله فوق من ولاك .و قد استكفاك اءمرهم و ابتلاك بهم (168)
هان اى مالك !كران تا كران قلب خود را كانون مهر و محبت مردم بساز و با آن ها بر اساس مهر و بشردوستى رفتار نما. مبادا نسبت به آنان ، درنده اى شكارافكن و خون آشام رفتار نمايى ، كه دريدن و خوردنشان را غنيمت شمارى ؛ نه ، هرگز؛ چرا كه آنان دو گروه بيشتر نيستند، يا در انديشه و باورهاى دينى با تو برابر هستند و يا در آفرينش با تو برابر و همانند.
آنان در راه زندگى ممكن است دستخوش خطاها گردند و لغزش هايى از آنان سر زند و ناروايى هاى از اجتماع ، به عمد و به خطا به آنان سرايت مى كند و به خلافى دست مى يازند؛ در اين صورت تو نسبت به آنان با گذشت و بخشش رفتار كن ؛ همان گونه كه دوست دارى خدا با تو بر اساس عفو و بخشش رفتار كند؛ چرا كه تو در موقعيت و شرايط اجتماعى ، مدير جامعه و مافوق آنهايى و فرمانرواى تو مافوق توست و خداوند مافوق كسى است كه تو را مدير جامعه ى آنان قرار داده و اوست كه حكومت را به تو سپرده و مردم را وسيله ى آزمون تو ساخته است .
از ديدگاه پيشوايان آزادى يا اين انسان هاى خداباور و خودساخته ، ملاك تقدم و معيار صلاحيت براى تصدى پست ها و به كف گرفتن مديريت ها و تنظيم امور و ساماندهى شئون ، نه رنگ و نژاد، منطقه ى جغرافيايى و امتيازات مادى و روابط شخصى و گروهى است ، و نه چاپلوسى ، شخص ‍ پرستى و يا هم انديشى و خودى بودن ؛ نه ، هرگز؛ بلكه ملاك مشاركت در مديريت و ساماندهى امور و شئون جامعه و بهره ورى از فرصت هاى مديريت و رهبرى ، توانمندى فكرى و علمى يا كارآيى و امانت و رعايت حقوق مردم و خواست و خشنودى همگانى است ؛ براى نمونه :
1.قرآن در آيه اى روشنگر، اين منطق نظرى و عملى پيشوايان آزادى را از زبان يوسف ، قهرمان زيباترين داستان ها و شايسته ترين مديريت ها به تابلو مى برد كه : مرا بر مديريت خزانه ها و گنجينه هاى اين سرزمين بگمار، كه من نگهبان و امانتدارى آگاه و دانا هستم .
قال اجعلنى على خزائن الارض انى حفيظ عليم (169)
2.و در آيه ى ديگرى اين اصل مترقى و عادلانه را از زبان دو دختر خردمند و صاحب بينش و منش به تابلو مى برد، كه به پدر گفتند:
ان خير من استاجرت القوى الامين (170)
به راستى كه او بهترين كسى است كه استخدام مى كنى ، چرا كه او از دو ملاك و دو معيار مديريت و قدرت ساماندهى و نيز به ويژگى رعايت حقوق و مرزها يا تقوا و امانتدارى آراسته است .
3.و در آيه اى ديگر اين اصل مترقى را از زبان صاحب بينش و منش
ديگرى گزارش و امضا مى نمايد كه :
و انى عليه لقوى اءمين (171)
و من براى انجام اين كار سترگ ، هم توانا هستم و هم امين .
5.هدف پاك با وسيله ى پاك
از ويژگى پيشوايان دادگر و دادخواه اين است كه آنان ، هم در انگيزه و هم در برنامه و طرح و هم در اهداف و آرمان هاى بلندشان - قداست و شايستگى محض تجلى دارد و هرگز براى رسيدن به هدف هاى بلند و عدالتخواهانه و خدايى و انسانى ، جز به مسائل پاك و عادلانه نمى انديشد و هرگز هدف برايشان وسيله را توجيه نمى كند تا به بهانه هاى گوناگون سياسى و اجتماعى و حتى مذهبى خويش ، به هر روش ناسازگار با حقوق بشر دست يازند و خود و رفتارشان را فرابشرى و فراقانونى عنوان كنند به همين جهت است كه حتى در صورت مساعد نبودن شرايط فكرى و اخلاقى و عقيدتى جامعه براى پذيرش حق و عدالت ، ذره اى به ظلم و جور نمى گرايد و به وسائل نامقدس و شيوه هاى غير بهداشتى تمسك نمى جويند و نه تنها حقوق انسانى گروه هاى مستقل و منتقد و مخالف را رعايت مى كنند كه در تاءمين و تضمين آن هم مى كوشند؛ چه كه از ديدگاه آنان ، سياهى و تباهى را نمى توان با سياهى و تباهى ديگرى پاك كرد و با دست هاى آلوده به ميكرب نمى توان قلب و مغز را جراحى و ميكرب زدايى نمود و با ظلم و روش هاى استبدادى ، نمى شود كاخ رفيع عدالت را بنياد كرد و با شگردها و سياست هاى شيطانى و شرك آلود نمى توان به توحيد ناب و عدالت و دادگرى دست يافت .
و ما كنت متخذ المضلين عضدا(172)
و من هيچ گاه گمراهان را دستيار خود قرار نخواهم داد.
6.اداره ى جامعه با مشاركت مردم
ويژگى ديگر پيشوايان نور و عدالت در آيات تاريخى قرآن اين است كه از خودپرستى ها، خود محورى ها، تك روى ، استبدادفردى و گروهى و خودكامگى ها در امور فردى و اجتماعى پاك و پاكيزه اند و در اداره ى امور فردى و خانوادگى ، به ويژه مديريت و ساماندهى شئون جامعه بر اصل رشدبخش شور و مشاوره و مشاركت ملى و بهره ورى از خرد و تجربه هاى جمعى پاى بندند و آن را از فرمان هاى خدا و از نشانه هاى ايمان و پرواى راستين و از مشخصه هاى نظم عادلانه و توحيدى مى نگرد.
فما اءوتيتم من شى فمتاع الحياه الدنيا و ما عند الله خير و اءبقى للذين آمنوا و على ربهم يتوكلون .
و الذين يجتنبون كبائر الاثم والفوا حش و اذا ما غضبوا هم يغفرون .
و الذين استجابوا لربهم و اءقاموا الصلاه و اءمرهم شورى بينهم و مما رزقناهم ينفقون .
والذين اذا اءصابهم البغى هم ينتصرون .
وجزاء سيئه مثلها فمن عفا واءصلح فاءجره على الله انه لا يحب الظالمين .(173)

و آنچه به شما مردم داده شده است ، كالاى فناپذير زندگى اين جهان است ؛ و آنچه نزد خداست براى آن كسانى كه ايمان آورده اند و تنها بر پروردگار خود اعتماد مى كنند، بهتر و پاينده تر است ؛
و نيز براى آن كسانى كه از گناهان بزرگ و از زشتى ها دورى مى گزينند؛ و هنگامى كه دستخوش خشم مى گردند، در مى گذرند و مى بخشايند؛
و آن كسانى كه به دعوت پروردگارشان پاسخ شايسته داده و نماز را برپا داشتند؛ و كار اداره ى جامعه ى آنان در ميانشان بر اساس تبادل آزادانه ى انديشه ها و ديدگاه ها و مشاركت همگانى و مشورت است ؛ و از آنچه از نعمت هاى گوناگون زندگى كه به آنان روزى كرده ايم ، انفاق مى نمايند؛ و آن كسانى كه چون به آنان ستم رسد، براى مبارزه ى با ستم به پا مى خيزند و از آزادى خواهان و آزادمنشان يارى مى جويد و به طور عادلانه و انسانى داد خود را از ستمكاران مى گيرند.
و كيفر بيداد و بدى ، همانند آن ، بدى است ؛ اما هر كس درگذرد، و كار را به سامان آورد؛ پاداشش بر خداست ؛ به يقين او بيدادگران را دوست نمى دارد.
فبما رحمه من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين (174)
اى پيامبر! تنها به بركت مهر و رحمتى از جان خداست كه اين چنين با مردم نرمخو و پرمهر شده اى ؛ و اگر خشن و سختدل بودى ، بى ترديد آنان از گردت پراكنده مى شدند؛ بنابراين ، ازلغزش هاى آنان در گذر و برايشان از آفريدگارت آمرزش بخواه ، و در كار تدبير امور و تنظيم شئون جامعه با آنان مشورت نما؛ و هنگامى كه پس از تدبير و مشورت به انجام كارى تصميم گرفتى ، بر خدا توكل كن ، چرا كه خدا توكل كنندگان را دوست مى دارد.
ه - رعايت حقوق و كرامت مردم در قضاوت و حكومت
آنان ، مردان حق هستند و نمونه هاى عدل ، و رسالت و نقش خويشتن را در همه ى ميدان ها و ابعاد حيات ، تحقق حق و زنده ساختن حقوق به يغما رفته ى بندگان محروم خدا مى نگرد.
برآنند تا حق حيات و زندگى ،
حق معيشت و كسب و كار،
حق زيستن به صورت موجودى عاقل و با شعور و انتخابگر،
حق آزادى انديشه و عقيده ، آزادى بيان و قلم ، آزادى چون و چرا و دليل و سندخواهى در برابر ادعاها و عمل كردها، آزادى نقد و نظارت بر قدرت و محاسبه پذير خواستن مديريت و رهبرى جامعه ؛ حق برابرى و مساوات ،
حق امنيت درونى و برونى ،
حق دفاع و ديگر شاخه هاى حقوق بشر را، بر همه ى ساحبان آنها تاءمين و تضمين كنند، و از تجاوزكاران به حقوق توده ها، با همه ى وجود در قلمرو بينش ، نگرش ، گفتار، مقررات ، قضاوت و داورى و حكومت و منش و عمل كرد، صميمانه و به راستى جلوگيرى نمايند.
انا اءنزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله و لا تكن للخائنين خصيما(175)
ما اين كتاب را به حق بر تو نازل كرديم ؛ تا به آنچه خداوند و تو آموخته است ، در ميان مردم قضاوت و حكومت كنى ؛ و از كسانى مباش كه از خيانتكاران حمايت نمايى .
يا داوود انا جعلناك خليفه فى الارض فاحكم بين الناس بالحق (176)
هان اى داوود! ما تو را خليفه و نماينده ى خود در زمين قرار داديم ؛ پس در ميان به حق و در قلمرو و عدالت داورى كن .
بدين سان قرآن دراين بعد تاريخى اش اين پيام را مى دهد كه پيشوايان آزادى ، هم با همه ى وجود در انديشه ى تضمين حقوق انسان ها هستند و خود بيش از همه بدان ارج مى نهند، و هم در مديريت جامعه و مديريت و داورى ، تنها در قلمرو قانون ، يا به بيان قرآن آن چه به آنان وحى و ارائه مى شود، عمل مى كنند و هرگز براى خود حقوق فراقانونى نمى جويند.
و - در رهبرى معنوى جامعه
1.بهترين سرمشق ها و زيباترين الگوهاى زندگى
از ويژگى افتخارآفرين پيشوايان آزادى - كه در آيات تاريخى قرآن انعكاس ‍ يافته - اين است كه آنان در بعد رهبرى معنوى و انگيزش انسان و هدايت جامعه ها و تمدن هاى بشرى به سوى زندگى آراسته به بهداشت و معنويت ، ماشين فرمول و شعار و گفتار نيستند؛ بلكه به راستى ، هم بهترين طرح و برنامه و جامع ترين قانون را دارند و مرد دانش و خرد و كمال هستند و هم الگوى شايسته ى منش و عمل پر جاذبه و هم نمونه سنبل زيباى رعايت قوانين و حقوق و مرزهاى مقررات و اخلاق مترقى .
آنان با روش و عمل كرد تحسين برانگيز و بارز و پرجاذبه ى خود مهم ترين و موثرترين پيشتوانه را با دگرگون ساختن روند تاريخ و نرم نمودن قلب ها و دل ها و اقناع انديشه و عاطفه و وجدان انسان ها به همراه خود دارند.
قرآن در اين مورد روشنگرى مى كند كه :
لقد كان لكم فى رسول الله اءسوه حسنه لمن كان يرجو الله و اليوم الاخر وذكر الله كثيرا(177)
به يقين در شيوه ى زندگى و منش و مديريت پيامبر خدا براى شما سرمشق شايسته و نيكويى است ؛ براى آن كسى كه به خدا اميد مى دارد، و خدا را بسيار ياد مى كند.
و نيز مى فرمايد:
قد كانت لكم اءسوه حسنه فى ابراهيم والذين معه (178)
بى ترديد براى شما در زندگى ابراهيم و كسانى كه با او بودند سرمشقى نيكوست ...
2.مشعل هاى فراراه
آنان در مسئوليت عظيم خود، دعوت كننده ى به سوى خدا، گواه و شاهد بر توده ها و روند جامعه و تاريخ ، چراغ فروزان فراراه خلق خدا، بشارت دهنده به شايستگان و درستكاران و انذاركننده ى گناهكاران و طغيانگرانند.
قرآن در بيان اين ويژگى آنان مى فرمايد:
يااءيها النبى انا اءرسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا.
و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا.
و بشر المؤ منين باءن لهم من الله فضلا كبيرا
و لا تطع الكافرين و المنافقين ودع اءذاهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا(179)

هان اى پيامبر! به يقين ما تو را به عنوان گواه و الگو و نويدرسان و هشدار دهنده فرستاديم ؛ و نيز به عنوان فراخوان به سوى خدا به فرمان او، و چراغى تابناك و روشنگر گسيل داشتيم . و به ايمان آورندگان نويد ده كه براى آنان از سوى خدا فزون بخشى بزرگى خواهد بود. و از كفرگرايان و نفاق گرايان و اصلاح ناپذيران فرمان مبر، و آزارشان را واگذار، و به خداوند توانا و شكست ناپذير اعتماد كن ؛ و به بندگان ما بگو كه كارسازى خدا بسنده است .
3.اصلاحگران دل ها و جامعه ها
آنان را به راستى هيچ سودايى در دل ، هيچ انديشه اى در سر، هيچ هدفى در كار و هيچ نيتى در قلب نيست ، مگر اصلاح و اصلاح گرى در جهت تزكيه و تطهير و پالايش درون و برون و روابط ناسالم و ظالمانه و آنگاه رستگارى و نجات و بشريت و برپايى اركان حق و عدالت و آزادى در گسترده ى جامعه ها و نظام ها و تمدن ها.
آنان نه در پى انحصار قدرت هستند، و نه انديشه ى شهرت ؛ - در پى بردن ثروت ها و امكانات مردم در جهت دنياى خويش هستند، و نه رسيدن به هواها و آرزوهاى شخصى و تحميل خود به مردم به هر بها و هر روش و هر وسيله ؛ نه ، هرگز، بلكه تنها صلاح و اصلاح جامعه و نجات و فلاح مردم و سعادت و رستگارى آنان را با انگيزش آنان ، آگاهى بخشى به همگان ، و از راه هاى شرافتمندانه و روش هاى خداپسندانه و منش پاك و بهداشتى مى طلبند.
آنان هماره در انديشه ى اصلاح دل ها و قلب ها و جان ها، اصلاح انديشه ها و فكرها و مغزها و باورها، اصلاح جامعه ها و تمدن ها و حكومت ها اصلاح در ابعاد سياسى ، قضايى ، اقتصادى ، اجتماعى ، خانوادگى ، فردى و در همه ى ميدان ها و سطوح و جنبه ها.زدودن ميكرب مرگبار گناه و عصيان و طغيان و تجاوز و حق كشى پيراستن همه جا و همه كس و همه ى ميدان ها از ضدارزش ها و آراستن به ارزش هاى والاى آسمانى و انسانى و ساختن و جامعه و دنياى نو و خردمندانه و سرشار از مهر و صفا و شادمانى و كاميابى هدف آنان است .
آرى ، اصلاح گرى به معنى حقيقى كلمه از ويژگى هاى آنان است آن هم در پرتو منطق قانع كننده ، نمونه ى عملى بارز و منش زيبا و بى نظير و نيت خالص اصلاح گرانه .
و ما اءريد اءن اءخالفكم الى مآ اءنهاكم عنه ان اءريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه اءنيب (180)
من هرگز نمى خواهم كه چيزى كه شما را از آن باز مى دارم ، با شما مخالفت كنم و خود بدان دست يازم . من تا آنجا كه توانايى دارم جز اصلاح دل ها و جامعه ها را نمى خواهم و موفقيت من تنها به يارى خدا است بر او توكل كردم و به سوى او باز مى گردم .
اللهم انك تعلم اءنه لم يكن الذى كان منا منافسه فى سلطان ، و لا التماس ‍ شى ء من فضول الحطام ، و لكن لنرد المعالم من دينك ، و تظهر الاصلاح فى بلادك ، فيامن المظلومون من عبادك ، و تقام المعطله من حدودك ...(181)
بار خدايا، تو خود مى دانى كه آنچه از سوى ما بيان و انجام مى شود، نه براى رقابت در قبضه ى قدرت ملى و به دست آوردن پست و مقام است ، و نه به انگيزه ى دست يابى به ثروت و دارايى اين دنيا؛ بلكه هدف اين است كه نشانه هاى دين راستين و نجات بخش خود را به جايگاه خود بازگردانيم ، و شهر و ديار بندگانت را از تباهى و بيداد و فريب استبداد اصلاح كنيم ، تا بندگان ستمديده ات به نعمت امنيت و آسايش برسند و به آزادى و حقوق اساسى و انسانى خويش نايل آيند.
و انى لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امه جدى ...(182)
من نه به انگيزه ى خودخواهى و راحت طلبى قيام كرده ام و نه خوشگذرانى و نه براى تباهى و بيداد؛ بلكه در اين انديشه ام كه كار امت نياى گران قدرم را اصلاح كنم و آفت هاى سعادت سوز را از خرمن هستى آنان بزدايم ...
4.نجات مردم از تاريكى هاى ظلم و ناآگاهى
ويژگى ديگر پيشوايان آزادى ، اين است كه آنان دست انسان را مى گيرند و او را از ظلمات جهل و جنون ، از تاريكى هاى ظلم و خشونت و از تباهى هاى استبداد و انحصار نجات داده و او را به دنياى نور و روشنايى و رستگارى مى رساند؛ از ظلمات جهل و نادانى به نور علم و دانش و آگاهى ،
از ظلمات بيگانگى از واقعيت ها و حقوق و وظائف خويش به نور مسئوليت شناسى و آشنايى به حقوق خود و ديگران ،
از ظلمات خرافات ، اوهام بافته ها و تافته هاى مغزهاى عليل و يا انديشه هاى سنگواره اى و مخرب ،
از ظلمات استبداد و استعمار و ظلم و جور،
از ظلمات تبعيضات زشت و فاصله هاى ظالمانه و نابرابرى هاى طبقاتى ،
از ظلمات آلودگى و هواها وهوس ها و چاه ويل نفس ،
از ظلمات بردگى شيطان و شيطان صفتان خودكامه و زورگو؛ آرى اين ويژگى ديگر رهبران دادگر و عدالت خواه است .
و لقد اءرسلنا موسى بآياتنا اءن اءخرج قومك من الظلمات الى النور(183)
ما موسى را با آيات خود فرستاديم ؛ و به او دستور داديم كه جامعه و مردم خود را از ظلمات حق ناپذيرى و خودكامگى به سوى نور دانش و آزادى بيرون آر.
كتاب اءنزلنا اليك لتخرج قومك من الظلمات الى النور(184)
اين كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكى هاى شرك و ظلم و جهل و اسارت به سوى روشنايى آگاهى و ايمان و عدالت و آزادى و صلح و بهروزى در آورى .
ز - آگاهى بخش و سازندگى فرهنگى و هنرى و انسانى
از شاهكارهاى پيشوايان ترقى خواه و عدالت پيشه اين است كه در جامعه و تمدن و دنياى خويش ، شمشيرهاى آخته و طبل هاى جنگ و جنون و خشونت پردازى و خون خوارگى سيرى ناپذير و ابلهانه را از دست سردمداران ستم و توده هاى در بند ظلم و گرفتار به وباى افراط و تفريط و تعصبات سياه مى گيرند و به جاى آنها، كتاب و قلم و وسايل آگاهى بخشى و اطلاع رسانى به آنان ارمغان مى دهند، تا بخوانند، بدانند، بينديشند، بينديشانند، فرهنگ بسازند، تمدن خلق كنند، هنر بپرورند و كرامت و فضيلت كسب نمايند و در مزرعه ى جان ها، گل ها و لاله هاى مهر و عدالت و آزادمنشى و اخلاق انسانى بنشانند و بوستان زندگى را يكسره به گلستان نيك بختى تبديل سازند.
قرآن در ترسيم اين نقش و ويژگى انسان پرور آنان مى فرمايد:
اقرا باسم ربك الذى خلق
خلق الانسان من علق .
اقرا و ربك الاكرم .
الذى علم بالقلم .
علم الانسان ما لم يعلم ...(185)

بخوان به نام پروردگارت ، كه جهان را پديد آورد.
انسان را از خون بسته اى آفريد. بخوان ، و پروردگارت از همه گرامى تر است ؛ همان كسى كه دانش را به وسيله ى قلم به انسان آموخت . به انسان آن چه را نمى دانست آموخت .
و مى فرمايد:
ن و القلم و ما يسطرون .
ما اءنت بنعمته ربك بمجنون .
و ان لك لاءجرا غير ممنون .
و انك لعلى خلق عظيم .(186)

ن .سوگند به قلم و آنچه مى نويسند، كه تو اى پيامبر!به بركت لطف و نعمت گران پروردگارت ، هرگز ديوانه نيستى . و به يقين براى تو پاداشى پر شكوه و هماره خواهد بود. و راستى كه تو به خلق و خويى والا آراسته اى .
و در ترسيم نقش ذوق آفرين و هنرپرور و شكوفاساز ادب و ادبيات و شعر و نثر در جهت سازنده و آزادى بخشش و شكوفاننده ى آن به وسيله ى پيشوايان آزادى مى فرمايد:
والشعرا يتبعهم الغاوون .
الم تر انهم فى كل واد يهيمون .
و انهم يقولون ما لا يفعلون .
الا الذين آمنو و عملوا الصالحات و ذكروا الله كثيرا وانتصروا من بعد ما ظلموا وسيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون (187)

و تو اى پيامبر! آن گونه كه بدانديشان و بيدادگران به تو مارك مى زنند، شعر پرداز نيستى ؛ چرا كه شاعران و شعر پردازان بى هدف كسانى هستند كه گمراهان از آنان پيروى مى كنند.
آيا نديده اى كه آنان در هر وادى و بيغوله سرگردانند؟و چيزهايى را مى گويند و مى بافند، كه خود باور ندارند و انجام نمى دهند؟! مگر كسانى از آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته انجام داده و خدا را بسيار ياد آورده و پس از آن كه از سوى بيدادگران مورد ستم قرار گرفتند، با زبان شعر و نثر هدفدار و عادلانه ى خود، دادخواهى نموده ، و از حق خود و حقوق و آزادى مردم دفاع مى كنند؛ و كسانى كه ستم كردند به زودى خواهند دانست كه به چه بازگشتگاهى باز خواهند گشت .
و در ترسيم نقش فرهنگ ساز و فرهنگ بان آنان مى فرمايد:
لقد من الله على المؤ منين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوها عليهم آياته يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين (188)
بى گمان خدا بر ايمان آورندگان نعمتى گران ارزانى داشت آن گاه كه پيام آورى از ميان خودشان برانگيخت كه آيات او را به آنان تلاوت مى كند و آنان را از پليدهاى شرك و بيداد پاك و بهداشتى مى سازد و به آنان كتاب و حكمت مى آموزد؛ به راستى كه پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
و بدين سان از ويژگى هاى پيشوايان عدالت خواه و بشردوست : بيان آيات خدا و روشنگرى راه براى رشد و رستگارى ،
آموختن كتاب و دانش ،
آموزش حكمت و بينش ،
تزكيه ى جان ها، پالايش خلق و خوها، تطهير منش ها، و پاكسازى روش ها از انواع بدانديشى ها، تاريك فكرى ها، آفت ها، رذيلت ها، و تباهى هاى پيدا و نهان ، اصلاح جامعه ها و بهداشتى ساختن تمدن ها و پاك و با معنويت خواستن نظام ها از ظلم و روابط ظالمانه و برترى جويانه و آراستن آنها به گل ها و لاله هاى آزادى و مردم سالارى و عدالت و اخلاق ، به بهترين و شايسته ترين اسلوب است .
18 - چهره ى نفرت انگيز سردمداران ستم و استبداد
با نگرش به قرآن و مطالعه ى عميق آيات آن ، با بخش هاى مهمى از آيات اين كتاب شكوهبار آسمانى رو به رو مى شويم كه به شرح مبارزات پى گير و آشتى ناپذير پيشوايان ((نور)) با رهبران ((نار)) يا آزادى ستيز و استبدادگرا اختصاص يافته است .
در اين آيات با دو جنبه ى متشكل و دو نظم و دو تشكيلات و دو سيستم مشخص رو به رو مى شويم ، كه رهبرى يكى از رهبران عدالت و آزادى و ديگرى را استبدادگران خودكامه به كف دارند و از همين جاست كه مى توان با ماهيت اين دو نظم آزادمنشانه ى توحيدى از يك سو، و استبدادى و گورستانى از سوى ديگر و ويژگى هاى پيشوايان عدالت و خصلت ها و شگردها و سياست هاى ابليسى و ظالمانه ى سردمداران ستم و فريب آشنا گشت و وظيفه ى خود را شناخت .