10. روح توحيد: نفى عبوديت غير خدا
دايره توحيد و روش موحدانه در زندگى و در سازمان بخشى اجتماعى، با تدبر در برخى
ديگر از آيات توحيد و شرك، مشخص و واضحتر مىگردد.
قرآن، عبادت نكردن غير خدا را براى موحد بودن، كافى نمىداند و شرط ديگرى را نيز
بر آن مىافزايد... و آن اطاعت نكردن از رقيبان و معارضان خدا
است. اين مطلب در فرهنگ قرآنى چندان واضح است كه در مواردى بر اطاعت و دنباله روى،
نام عبادت نهاده شده و اطاعت كنندگان غير خدا، مشرك معرفى شدهاند. با اين بيان،
عبادت خدا را كه روح و معناى توحيد است مىتوان با تعبير:
عبوديت و اطاعت انحصارى خدا معرفى كرد و عبوديت و اطاعت غير خدا را شرك
دانست... چه در فرمانهاى شخصى، چه در قوانين عمومى و چه در شكل و قواره و نظام
اجتماعى...
توحيد، با اين نماى متعرضانه در آيات فراوانى جلوه مىكند، از آنجمله:
افغيرالله ابتغى حكما آيا جز آئين و برنامه خدا، داور
و فرمانروائى برگزينم.
و هو الذى انزل اليكم الكتاب مفصلا در حاليكه اوست كه
اين كتاب (قرآن) را كه داراى احكام و معارفى واضح و مشخص است، نازل فرموده است.
والذين اتيناهم الكتاب يعلمون انه منزل من ربك بالحق
و آنانكه كتاب را به ايشان دادهايم مىدانند كه آن بحق از سوى پروردگارت نازل گشته
است.
فلا تكونن من الممترين پس زنهار، از مرددان و شك
آوران مباش.
و تمت كلمت ربك صدقا وعدلا فرمان و اراده پروردگارت -
براستى و استوارى - تمام گشته و به حتميت رسيد.
لا مبدل لكلماته هيچ چيز، فرمانها و ارادههاى او را
دگرگون نتواند كرد.
و هو السميع العليم و او است شنواى دانا.
و ان تطع اكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله و اگر
بيشترين خلق روى زمين را اطاعت كنى تو را از راه خدا گمراه مىسازند.
ان يتبعون الا الظن و ان هم لا يخرصون. آنها جز گمان
را پيروى نمىكنند و جز اين نيست كه از روى پندار قضاوت مىنمايند.
ان ربك هو اعلم من يصل عن سبيلة و هو اعلم بالمهتدين
يقينا پروردگار تو، به آنانكه از راه او گم گشته و آنانكه راه يافتهاند داناتر
است.
فكلوا مما ذكر اسم الله عليه پس تناول كنيد از آنچه
نام خدا بر آن برده شده است.
ان كنتم باياته مؤمنين اگر به آيات او ايمان داريد.
و ما لكم الا تأكلوا مما ذكر اسم الله عليه و قد فصل لكم ما
حرم عليكم الا ما اضطررتم اليه چگونه است كه از آنچه نام خدا بر آن برده شده
است، نمىخوريد، و حال آنكه آنچه بر شما حرام است در غير صورت اضطرار، توضيح و
تفصيل داده شده است.
و ان كثيرا اليضلون باهوائهم بغير علم و همانا بسيارى
كسان با هوسهاى خود و بدون دانش و آگاهى، مردم را به گمراهى مىكشند.
ان ربك هو اعلم بالمعتدين يقينا پروردگار تو به
متجاوزان داناتر است.
و ذروا ظاهر الاثم و باطنه واگذاريد گناه آشكارا و
پنهان را (گناهى كه تأثيرات سوء آن مشهود يا پوشيده است.)
ان الذين يكسبون الاثم سيجزون بما كانوا يقترفون.
آنانكه گناه ببار مىآورند بسزاى آنچه در آن فرو رفتهاند مجازات خواهند شد.
ولا تأكلوا مما لم يذكر اسم الله عليه و انه لفسق و
از آنچه بر آن نام خدا بر آن برده نشده مخوريد و حقا آن فسق است.
و ان الشياطين ليوحون الى اوليائهم ليجادلوكم. و
بيگمان شيطانها به همدستان و دوستان خود الهام مىبخشند تا با شما مجادله كنند.
و ان اطعتموهم انكم لمشركون و اگر شما از آنان اطاعت
كنيد بيشك مشرك خواهيد بود. (انعام / 114 - 121)
و أزلفت الجند للمتقين و نزديك آورده شد بهشت براى
متقيان.
و برزت الجحيم للغاوين و پديدار گشت دوزخ براى
گمراهان و فريب خوردگان.
و قيل لهم اين ما كنتم تعبدون من دون الله و به آنان
گفته شد: كجايند آنچه بجاى خدا عبادت مىكرديد؟
هل ينصرونكم او ينتصرون آيا شما را يارى مىدهند يا
خود از جائى يارى مىشوند؟
فكبكبوا فيها هم و الغاوون پس به رو در آتش در افتند،
هم آن معبودان و هم فريب خوردگان گمراه.
و جنود ابليس اجمعون و سپاهيان ابليس، همگى.
قالوا و هم فيها يختصمون فريب خوردگان گمراه در غوغاى
كشمكشهاى دوزخ گويند:
تالله ان كنا لفى ضلال مبين بخدا سوگند كه ما آشكارا
در گمراهى بوديم.
اذ نسويكم برب العالمين چرا كه شما را با پروردگار
جهانيان برابر مىكرديم.
و ما اضلنا الا المجرمون و ما را جز مجرمان و گنه
پيشگان كسى گمراه نكرد.
فمالنا من شافعين و اكنون هيچ شفاعتگرى نداريم.
و لا صديق حميم و نه دوستى مهربان و خيرخواه.
فلو ان لناكرة فنكون من المومنين كاش به دنيا بازگشتى
مىداشتيم، تا از مومنان مىشديم...
ان فى ذلك لاية و ما كان اكثرهم مؤمنين حقا در اين
صحنه، آيتى است و بيشترين آنها مومن نيستند. (شعراء / 90 - 103)
11. توحيد و نفى طبقات اجتماعى
برخورداريهاى متفاوت و متمايز اجتماعى و وجود طبقات ممتاز در كنار طبقات مردم، ستم
بزرگ تاريخ بشرى است. زيربناى اعتقادى اين وضع ظالمانه گاه باينصورت كه:
خدايان مختلف كه آفرينش و تدبير طبقات مختلف را در دست دارند هر طبقهاى را با
مزايا و حقوقى خاص پديد آوردهاند و گاه باينصورت كه: خداى واحد، گروهى از
بشر را با مزايائى در خلقت و طبيعت آفريده و آنان را از ويژگيهاى حقوقى برخوردار
ساخته است و گاه بصورتهاى ديگر، در عقيده اجتماعات بشرى وجود داشته است. و بنابراين
اساس برخوردارىهاى اختصاصى طبقات بالا، موهبتى طبيعى و محروميتهاى طبقات پائين
نيز ضرورتى فطرى قلمداد گرديده است.
عقيده به توحيد، علاوه بر آنكه همه را مخلوق و بنده يك خدا مىداند، با آموزشها و
معارف ديگرى - و همه زائيده از توحيد - نيز ريشههاى اختلاف طبقاتى را از ذهن
انسانها و از واقعيت و متن اجتماع، بيرون ميكشد. گوشهاى از اين آموزشها كه در آيات
زير نشان آن نمايان است، بدينقرار است:
1 - خالق و معبود و مدبر امور همگان خدا است.
2 - همه از اصل و ريشه مادى واحدى آفريده شدهاند.
3 - هيچكس در آفرينش، از مزيتى كه منشاء برخورداريهاى حقوقى باشد، بهرمند نيست.
4 - همه مزيتها در اختيار همگان و وابسته به تلاشهاى مداوم و كوششها و مجاهدتهاى
خود آدمى است.
5 - همه جهان از آن او است و آدميان همه فقيران در گناه اويند. و و و...
قل لمن الارض و من فيها ان كنتم تعلمون بگو: زمين و
هر كه در آنست از آن كيست؟ اگر مىدانيد.
سيقو لون لله خواهند گفت از آن خدا.
قل افلا تذكرون بگو پس چرا بخود نمى آئيد.
قل من رب السموات السبع ورب العرش العظيم بگو كيست
مدبر هفت آسمان و عرش بزرگ؟
سيقولون لله خواهند گفت از آن خدا.
قل افلا تتقون بگو پس چرا پروا نمى گيريد.
قل من بيده ملكوت كل شى و هو يجير و لا يجار عليه بگو
حكومت و سلطنت همه چيز به دست كيست و كيست آنكه پناه مىدهد و در مقابل او كسى پناه
داده نمىشود؟
ان كنتم تعلمون اگر مىدانيد؟
سيقولون لله خواهند گفت: به دست خدا.
قل فانى تسحرون بگو پس چگونه فريب داده مىشويد؟
بل اتينا هم بالحق و انهم لكاذبون بلكه ما حق را در
اختيار آنان نهادهايم و انان حقا دروغ گويند.
ما اتخذ الله من ولد و ما كان معه من اله خدا فرزندى
نگرفته و با او هيچ خداوندگارى نيست.
اذ لذهب كل اله بما خلق اگر چنين بود هر خداوندگارى
آفريدههاى خود را به سوئى مىبرد.
و لعلا بعضهم على بعض و هر كدام بر ديگرى برترى
مىگرفت.
سبحان الله عما يصفون پاك و مبرا است خدا از آنچه
توصيف مىكنند. (مومنون / 840 تا 91)
يا ايها الناس اعبدوا ربكم اى انسانها عبادت كنيد
پروردگارتان را.
الذى خلقكم و الذين من قبلكم آنكه آفريد شما را و همه
گذشتگانتان را.
لعلكم تتقون شايد به تقوا آراسته شويد.
الذى جعل لكم الارض فراشا و اسماء بناء آنكه براى شما
قرار داد زمين را گسترده و آسمان را بنائى برافراشته.
و انزل من السماء ما فاخرج به من الثمرات رزقأ لكم و
فرود آورد از آسمان آبى را پس برون آورد بوسيله آن از محصولات روزىاى براى شما.
فلا تجعلو الله اندادا و انتم تعلمون پس براى خدا
شريكان و رقيبان فرض مكنيد در حاليكه خود ميدانيد. (بقره / 21 - 22)
يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى اى انسانها
ما شما را از مردى و زنى آفريديم.
و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا و شما را گروهها و
قبيلهها قرار داديم تا يكديگر را بشناسيد.
ان اكرمكم عندالله اتقيكم بيقين گرامىترين شما نزد
خدا با تقواترين شما است.
ان الله عليم خبير بيقين، خدا دانا و مطلع است. (حجرات / 13)
و لقد كرمنا بنى ادم بيقين كه بنىآدم را گرامى و
عزيز داشتيم.
و حملناهم فى البر والبحر و آنان را در خشكى و دريا
برداشتيم.
و رزقناهم من الطيبات و آنان را از نيكوئيها بهرهمند
كرديم.
و فضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا و آنان را بر
بسيارى از آفريدگان خود برترى داديم.
(الاسراء / 70)
12. تأثيرات روانى توحيد
اگر چه بزرگترين رسالت توحيد بناى جامعه توحيدى است،
يعنى جامعهاى بدون طبقه، تحت فرمان الله داراى مقررات الهى و... با اينحال،
تأثيرات اين عقيده در روان و روحيه فرد گرويده نيز از شگفت آورترين ابعاد اين اصل
بنيانى دين است بطوريكه مىتوان گفت: عقيده توحيد داراى دو نوع سازندگى است:
سازندگى جامعه و سازندگى فرد.
انسان گرويده به توحيد، تحت تأثير اين عقيده، از ويژگيهاى مهمى برخوردار است كه:
اميد بى پايان، شور و تلاش خستگىناپذير، آسيب ناپذيرى از ترس و طمع، وسعت ديد و
نظرگاه، جهتگيرى درست و مشخص و... بخشى از آنرا تشكيل مىدهد.
قرآن در مواردى از جمله: ضمن بياناتش در زمينه ايمان و هم در خلال گزارش زندگى و
فعاليت موحدان، به بسيارى از اين ويژگيها اشاراتى رسا فرموده است. اينك به يك مورد
از آن همه چشم مىدوزيم:
الذين استجابوالله و الرسول من بعد ما اصابهم القرح
آنانكه پس از برداشتن زخم (در ميدانهاى جهاد) به نداى خدا و پيامبر پاسخ مثبت
مىگويند.
الذين احسنوا منهم و اتقوا اجر عظيم براى گروهى از
ايشان كه نيكوئى كرده و تقوا گزيدهاند پاداشى بزرگ هست.
الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم
آنهائيكه، افرادى به آنان گفتند: مردم بر ضد شما گرد آمدهاند، بترسيد؟
فزادهم ايمانا اين گفته بر ايمانشان افزود.
و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل و گفتند: خدا ما را
بس است و او نيكو پشتيبان و كارگزارى است.
فانقلبوا بنعمة من الله و فضل بر اثر اين روحيه، به
قلمروى از نعمت و فضل خدا در آمدند.
لم يمينسسهم سوء و هيچ بدى (و نگرانى) به آنان نرسيد.
و اتبعوا رضوان الله و بپيروى از خشنودى خدا دل
بستند.
و الله ذو فضل عظيم و خدا داراى فضل بزرگى است.
انما ذلكم الشيطان يخوف اولياءه جز اين نيست كه اينان
همان شيطانند كه فقط دوستان و همدستان خود را مىترساند.
فلا تخافوهم پس، از آنان نترسيد (ويتهديد آنان وقعى
منهيد.)
و خافون و از من بترسيد (و بفرمان من سر نهيد.)
ان كنتم مؤمنين اگر مومن مىباشيد. (آل عمران / 165 - 166)
در زير عنوان نويدها برخى ديگر از اين اشارات، بازگو
شده است.
نبوت
13. فلسفه نبوت
داعيه اديان الهى و فلسفه نبوت هائى كه پيام آور اين برنامههاى آسمانيند چيست؟
نبوت چه مفهومى دارد و با بعثت (برانگيختگى)
رابطهاش كدام است؟ و هدفهاى نبوت و بعثت از چه قرار است؟ نقطه آغاز كار انبياء
چيست؟ و فرجام تلاششان چگونه است؟ و ؟ و ؟ و ؟ اينها و چندين پرسش ديگر مسائل و
موضوعات اساسى و تعيين كننده اصل نبوت است كه آگاهى از
آن متضمن ايمانى استوار و تعهد آفرين مىباشد، قرآن كريم به اين همه، با بيانى
كوتاه و رسا پاسخى عميق و كامل داده است.
فلسفه نبوت - حواس ظاهرى و غرائز نهانى و برتر از آن، دانش و معرفت بشر براى هدايت
وى بسر منزل سعادت، بسنده نيست. و آدمى را به هدايتى فراتر از هدايت خرد - كه راهبر
و دستگير و نيروبخش خرد باشد - نياز هست و اين هدايت وحى
است... وحى از سوى خداوندى كه آفريننده آدمى و بيناى نقيصهها و نيازها و دردها و
درمانهاى او است. اين منطق همه اديان عالم و فلسفه نبوت است.
نبى بموجب اين نياز، مبعوث مىگردد و برنامهاى را كه بر آورنده اين نياز است
اجراء مىكند.
نكات ياد شده را در آياتى از قرآن مىتوان بوضوح يافت:
كان الناس امة واحدة آدميان همه يك امت بودند (مايه
برابر و نيازهاى مشابهى داشتند)
فبعث الله النبين مبشرين و منذرين پس خداوند پيامبران
را برانگيخت، مژده رسانان و بيم دهندگان.
و انزل معهم الكتاب بالحق و يا آنان كتاب (مجموعه
معارف و مقررات) را نيز بر طبق جريان حق فرستاد.
ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه تا ميان مردم
درباره آنچه با يكديگر در آن اختلاف ورزيدهاند حكم و قضاوت كند،
و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه و در آن (كتاب يا
مسائل پاسخ داده شده) اختلاف نكردند مگر آنان كه كتاب و دين خدا به آنان داده شده
بود.
من بعد ما جاءتهم البينات پس از آنكه دليلها و
حجتهاى روشن در دسترس آنان قرار گرفته بود.
بغيا بينهم از روى تعدى و ستيزه گرى، فيمابينه
خودشان.
فهدى الله الذين امنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه
پس خدا آن كسانى را كه ايمان آوردند، به آنچه در مورد حق در آن اختلاف داشتند، به
اذن و رخصت خود هدايت كرد.
و الله يهدى من يشاء الى صراط مستقيم و خداى هر كه را
بخواهد براه راست، هدايت مىكند. (بقره / 214)
يسبح لله ما فى السموات و ما فى الارض هر آنچه در
آسمانها و زمين است، براى خدا زبان به تسبيح مىگشايد.
الملك القدوس العزيز الحكيم براى آن صاحب اختيار،
مبرا و منزه، مقتدر، فرزانه.
هو الذى بعث فى المتين رسولا منهم او است آنكه
برانگيخت در ميان بى فرهنگان، پيام آورى از خودشان.
يتلوا عليهم اياته كه بر ايشان آياتش را فرو خواند.
و يزكيهم و آنان را پاك و پيراسته سازد.
و يعلمهم الكتاب و الحكمة و به آنان كتاب و حكمت
بياموزد.
و ان كانوا من قبل لفى ضلال مبين اگر چه پيش از آن در
گمراهى نمايانى بودند.
و آخرين منهم لما يلحقوا بهم و ديگرانى را كه هنوز
بديشان نپيوستهاند.
و هو العزيز الحكيم و او است مقتدر و فرزانه.
ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء اين فضل و بزرگوارى خدا
است كه بهر كه خواهد عطا مىكند.
و الله ذوالفضل العظيم و خدا داراى فضل و بزرگوارى
بزرگى است.