درسنامه علوم قرآنى سطح ۱

حسين جوان آراسته

- ۱۱ -


بخش هفتم اعجاز قرآن (مانند ناپذيرى)

هدف‏هاى آموزشى مورد نظر در اين بخش:

1. آگاهى از فلسفه و حكمت تنوّع معجزات پيامبران.

2. آشنايى با آيات تحدّى و نكاتى كه از اين آيات مى‏توان دريافت.

3. بررسى سير نزولى يا غير نزولى آيات تحدّى.

4. بررسى‏اجمالى ابعاد اعجازقرآن، از قبيل اعجازبيانى، اعجازمعانى، هماهنگى و عدم اختلاف در قرآن، خبرهاى غيبى، اعجاز علمى، اعجاز هنرى و اعجاز عددى.

برخى از منابع مهم در اين بخش:

الميزان، ج‏1؛ التمهيد فى علوم القرآن، ج‏4 و 5؛ علوم القرآن عند المفسرين، ج‏2؛ البيان فى تفسير القرآن، معترك الأقران فى اعجاز القرآن؛ مدخل التفسير.

فصل اوّل‏تعريف

اعجاز در لغت

در لغت براى اين واژه سه معنا ذكر گرديده است كه عبارتند از: فوت و از دست دادن؛ ناتوان يافتن و ناتوان نمودن.

قاموس مى‏گويد:

أَعْجَزَهُ الشي‏ءُ: فاتَه وفُلاناً: وجَدَهُ عاجزاً وصَيَّرَهُ عاجزاً؛

يعنى آن چيز از او فوت گرديد.

أَعْجزَ فلاناً؛

يعنى او را ناتوان يافت و يا ناتوان نمود.

أعجز فى الكَلام: اَدّى‏ معانيهِ بِأَبْلَغِ الأَساليب؛

يعنى مطالب را با رساترين شيوه بيان‏نمود.

راغب در مفردات گويد:

ريشه و اصل واژه «عَجْز»، تأخّر از چيزى و وقوع آن به دنبال امرى است؛ ولى در عرف به معناى قصور و ناتوانى از انجام كار، متداول گرديده است.

مراد وى از اين بيان آن است كه معناى اصلى «عجْز» همان «تأخّر» است؛ ولى چون افراد ضعيف و ناتوان معمولاً متأخّر از ديگران و به دنبال آنان مى‏باشند، اين لغت مترادف با ضعف استعمال مى‏گردد.

اعجاز و معجزه در اصطلاح

«المُعْجِز الأمر الخارقُ للعادةِ، المطابق للدّعوى اَلْمَقْرونُ بِالتّحَدي.»(1) اين بيان طُرَيحى همان تعريف اصطلاحى از اعجاز و معجزه است. معجزه امرى است خارق‏العاده كه مطابقت با ادعاى نبوّت داشته همراه با تحدّى است.

آيةاللَّه خوئى در تعريف اعجاز مى‏گويد:

اعجاز كارى است كه پيامبران برگزيده الهى كه مدّعى منصب نبوّت از جانب خداوندند، ارائه مى‏نمايند به طورى كه خرق نواميس طبيعى نموده، ديگران از آوردن مانند آن ناتوان باشند و آن چيز كه معجزه ناميده مى‏شود، خود شاهدى بر صدق ادّعاى آنان است.(2)

بهترين معجزه (فلسفه تنوّع معجزات)

در اصول كافى روايتى از امام هشتم(ع) نقل گرديده‏است كه، حضرت در پاسخ به فلسفه اختلاف معجزات پيامبرانى چون موسى(ع) و عيسى(ع) و محمد(ص) فرموده‏است: «دليل اين اختلاف غلبه پيامبران بر فنون رايج در عصر خويش بوده است.»(3)

در عصر ظهور اسلام، آن‏گاه كه فنون ادب در ميان عرب به اوج خود مى‏رسد و خطيبان و اديبانى كه از فصاحت و بلاغت بيشترى برخوردارند، به عنوان خداوندان سخن مورد تشويق قرار مى‏گيرند و بازارهايى معيّن براى عرضه اشعار نغز و زيباى آنان به وجود مى‏آيد و تقدير از آنان تا بدان‏جا مى‏رسد كه هفت قصيده از بهترين اشعار آنان، كه با آب طلا نوشته شده است، بر خانه كعبه آويزان مى‏گردد، پيامبر اكرم با سلاحى قدم در اين كارزار مى‏گذارد كه همه ارباب سخن را به حيرت وا مى‏دارد. آن‏چه او عرضه مى‏كند در همان هيأت و قالبى است كه آنان خود را در آن سرآمد روزگار مى‏دانستند. آرى؛ عظيم‏ترين معجزه پيامبر اسلام(ص) يك «كتاب» است.

گزيده مطالب

1. واژه اعجاز در معانىِ فوت، ناتوان يافتن و ناتوان نمودن به كار رفته‏است. گرچه ريشه اصلى «عَجْز» به معناى تأخّر است.

2. اصطلاحاً معجزه كارى است خارق‏العاده، هماهنگ با دعوىِ نبوّت همراه با تحدّى و مصون از معارضه، كه شاهدى بر صداقت پيامبر در ادعاى خويش است.

3. بهترين معجزه، آن است كه با صنعت و فن رايج زمان خويش، سنخيّت و مشابهت داشته باشد. از اين رو تنوّع معجزات چون عصا و يد بيضا براى موسى(ع)، احياى مردگان از سوى عيسى(ع) و آوردن قرآن توسط محمد مصطفى(ص) به تناسب شرايط محيطى و موقعيت فنى و علمى هر عصرى صورت گرفته است.

فصل دوم تحدّى (مبارزه‏طلبى)

قرآن كتابى است كه به عنوان سند نبوّت پيامبر و منبع اصلى هدايت امت نازل گرديد. نزول قرآن در برهه‏اى از زمان و در منطقه‏اى از جهان رخ داد كه فنون سخنورى در ميان عرب به كمال رسيده و حجاز خاستگاه برجسته‏ترين اديبان، شاعران، خطيبان و خداوندان سخن و ادب عرب بود. در آغاز دسته‏اى از منكران قرآن آن را اسطوره و افسانه مى‏پنداشتند و بر اين پندار بودند كه اگر بخواهند مى‏توانند مانند آن را بياورند.(4)

در چنين زمان و مكانى پيامبر دعوت به «تحدّى» نمود. تحدّى همان مبارزه‏طلبى و دعوت به معارضه و مقابله است.

اين تحدّى نه از موضع انفعالى، كه با قاطعيت و صلابتى بى‏نظير صورت گرفت و از آن‏جا كه بزرگ‏ترين امتياز و افتخار عرب (سخنورى و سخندانى) را هدف قرار داده بود، بى‏نهايت تحريك‏كننده و شورآفرين مى‏نمود؛ زيرا عدمِ اقدام به مقابله با قرآن يا اقدام نافرجام نتيجه‏اى جز از دست دادن حيثيّت و موقعيت ممتاز آنان نداشت. شگفت‏انگيزتر آن‏كه مخاطبانِ تحدّى فقط مردم شبه‏جزيره و عرب‏ها نبودند، بلكه پيام اولين مبارزه‏طلبى اين بود: اگر همه جهانيان گرد هم آيند تا مانند قرآن بياورند از انجام دادن آن ناتوانند.(5)

آيات تحدّى در قرآن

آيات تحدّى در قرآن به دو صورت مطرح گرديده‏اند:

الف) تحدّى به صورت عام و كلى.

ب) تحدّى به صورت خاص و جزئى.

در زمينه تحدّى در موارد خاصِ مطرح شده در قرآن به زودى در فصل سوم سخن خواهيم‏گفت. آن‏چه در اين قسمت مورد توجّه قرار مى‏گيرد، تحدّى از نوع اول است.(6) اين آيات به ترتيب نزول از اين قرارند:

1. قُلْ لئن اجْتَمعتِ الإِنْسُ والجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأتُوا بِمِثْلِ هذاَ القُرآنِ لايأتُونَ بِمِثْلهِ ولوكانَ بَعْضُهُم لِبَعْضٍ ظهيراً.(7)

بگو: اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند، مانند آن را نخواهندآورد؛ هرچند برخى از آنها پشتيبان برخى ديگر باشند.

2. أَمْ يَقُولونَ افْتَراه، قُلْ فأْتُوا بسورةٍ مِثْلِهِ وادْعُوا مَنِ استَطَعْتُمْ من دُونِ اللَّهِ إن كُنْتُم صادِقينَ.(8)

يا مى‏گويند: آن را به دروغ ساخته‏است؟ بگو: اگر راست مى‏گوييد، سوره‏اى مانند آن را بياوريد و هركه را جز خدا مى‏توانيد فراخوانيد.

3. أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مفترياتٍ وادْعُوا مَنِ استَطَعْتُم مِنْ دُونِ اللَّه اِن كُنْتم صادِقينَ.(9)

يا مى‏گويند: اين قرآن را به دروغ ساخته‏است. بگو: اگر راست مى‏گوييد ده سوره برساخته شده مانند آن بياوريد و غير از خدا هركه را مى‏توانيد فراخوانيد.

4. أَمْ يَقُولونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لايُؤمِنُون فَلْيَأتُوا بحديثٍ مِثْلِهِ إِن كانُوا صادِقينَ.(10)

يا مى‏گويند: آن را بربافته؟ نه بلكه باور ندارند. پس اگر راست مى‏گويند سخنى مثل آن بياورند.

5. وَإِنْ كُنْتُم فى‏ رَيْبٍ مِمّا نَزَّلنا على عَبْدِنا فأْتوا بِسُورةٍ مِنْ مِثْلِهِ وادْعُوا شُهداءَكُم من دون اللَّه إِن كُنْتُم صادِقينَ فَإِنْ لَمْ‏تَفْعَلُوا وَلَن تَفْعلوا فاتَّقُوا النَّار الَّتى‏ وَقُودُها النّاسُ والحجارةُ أُعدّت للكافرين.(11)

و اگر در آن‏چه بر بنده خود نازل كرده‏ايم شك داريد، پس اگر راست مى‏گوييد سوره‏اى مانند آن بياوريد و گواهان خود را از غير خدا فراخوانيد. پس اگر نكرديد و هرگز نمى‏توانيد كرد، از آتشى كه سوختش مردمان و سنگ‏ها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.

نكاتى راجع به آيات تحدّى

1. از ميان آيات تحدّى، گسترده‏ترين نوع آن، در اولين آيه تحدّى انجام گرفته است. مخاطب اين مبارزه‏طلبى، جنّ و انس، يعنى همه جهانيانند. از اين آيه به‏خوبى استفاده مى‏شود كه ابعاد اعجاز قرآن اختصاص به فصاحت و بلاغت و زبان خاص آن، كه زبان عربى است، نداشته و از جهات مختلف مطرح است؛ وگرنه دعوت به مقابله غيرعرب با يك كتاب عربى بى‏تناسب است.

2. سه آيه نخست از آيات تحدّى، در سوره‏هايى قرار دارند كه از نظر ترتيب نزول، پى‏درپى بوده؛ يعنى پنجاهمين، پنجاه‏ويكمين و پنجاه‏ودومين سوره نازل‏شده بوده‏اند.

3. كيفيّت تحدّى در آيه دوم و سوم به استثناى ميزان آن - كاملاً يكسان و شبيه هم است.

4. چهار آيه اول در سوره‏هاى مكى و آخرين آيه در اوّلين سوره مدنى واقع شده‏اند. اين امر نشان مى‏دهد كه بيشترين تحدّى در مكه صورت گرفته است و با توجه به جمعيّتِ اندك مسلمانان و توان ظاهرى كافران، بدون شك اعلام مكرر و قاطعانه تحدّى در ايجاد اعتماد به نفس براى مسلمانان و رخنه و تزلزل در صفوف مشركان و كافران مؤثر بوده است.

5. تفاوت لحنِ آيات تحدّىِ در سوره‏هاى مكّى با آيه تحدّىِ در سوره مدنى كاملاً مشهود است: اين تفاوت يكى در نحوه اعلام ناتوانى از معارضه است كه در سوره بقره با قاطعيّتى كه در ديگر آيات كمتر مشاهده مى‏گردد در جمله‏اى معترضه و با تعبير وَلَنْ‏تفعَلُوا، يعنى هرگز نخواهيد توانست، اعلام گرديده است. تفاوت ديگر در تهديدى است كه در پايان آيه تحدّى سوره بقره مشاهده مى‏گردد؛ در حالى كه در ساير آيات تحدّى، تهديد وجود ندارد.

و سرانجام تهديد پايانى در مورد منكران مطرح نشده‏است، بلكه براى ترديدكنندگان است، زيرا در آغازِ آيه تعبير وإِنْ كُنْتُمْ فى‏ رَيْبٍ ممّا نَزَّلْنا... به اين نكته اشاره مى‏كند كه حتى در مورد حقّانيت قرآن ترديدى نبايد داشته‏باشيد؛ به عبارت ديگر اين آيه علاوه بر انكار و افترا، شك و ترديد در مورد وحيانى‏بودن قرآن را هم روا ندانسته و در مورد آن هشدار داده است.

6. اولين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت قابل ملاحظه و تأمّل است.

نظريّه صَرفه

در پاسخ به اين‏كه چرا بشر نتوانست مانند قرآن بياورد، بعضى از دانشمندان شيعى و سنّى، نظريّه‏اى را به نام نظريّه صرفه‏(12) عنوان نموده و آن را يكى از وجوه اعجاز قرآن شمرده‏اند. مطابق اين نظريّه، خداوند همّت و انگيزه مردم را از معارضه با قرآن منصرف ساخته است.

نارسايى اين نظريه بسيار آشكار است؛ زيرا مطابق با اين عقيده، اعجاز قرآن را در خود قرآن و از جمله در فصاحت بى‏نظير آن نبايد جست‏وجو نمود، بلكه اعجاز در «صرف همم» صورت گرفته است؛ يعنى خداوند انديشه كسانى را كه قصد برابرى و مانندآورى با قرآنِ كريم را داشته‏اند، منصرف گردانده است. ضعف اين نظريه بدين جهت است كه ارزش ذاتى و ادبى - زبانى و محتوايى و سبكى قرآن را براى معجزه‏بودن آن كافى نمى‏داند.(13) از ميان علماى اماميه، سيدمرتضى و شيخ مفيد طرفدار اين نظريه‏اند.

معارضه با آيات تحدّى

قول به صرفه نه‏تنها از جنبه نظرى همان‏گونه كه بيان كرديم خدشه‏پذير است، بلكه از حيث عملى نيز بطلانش ثابت گشته است؛ زيرا تاريخ برخى از معارضه‏ها را با قرآن ثبت نموده است كه البته مايه عبرت و شگفتى است. بنابراين در مقابل تحدّى، معارضه صورت گرفته است، امّا سرانجام جز خسارت و فضاحت براى معارضه‏كنندگان حاصل نشده است.

سه نمونه از اين معارضه‏ها به قرار زير است:

مسيلمه كذّاب كه ادعاى نبوت و پيامبرى داشت در مقابل سوره فيل اين جملات را برساخت: الفيلُ ما الفيل. وما ادراك ما الفيل. له ذنب وَبيل وخرطوم طويل...(14)

يكى از نويسندگان مسيحى كه مدعى معارضه با قرآن است، در مقابل سوره حمد با اقتباسى كه از خود سوره داشته‏است، سوره خودساخته‏اى عرضه نموده است: الحمد للرّحمن. ربّ الأَكوان. الملك الديّان. لك العبادة وبك المُستعان. اهدنا صراط الإيمان.(15)

و در مقابله با سوره كوثر گفته‏است: إنّا اعطيناك الجواهر. فصلّ لربّك وجاهر ولاتعتمد قولَ ساحر! اين فرد با تقليد كامل از نظم و تركيب آيات قرآنى و تغيير برخى از الفاظ آن، به مردم چنين تلقين مى‏كند كه با قرآن معارضه نموده است. همين بافته‏هايش را نيز از مسيلمه كذّاب به سرقت برده است. مسيلمه در برابر سوره كوثر گفته بود: إنّا اعطيناك الجماهر. فَصَلِّ لربّك وهاجرْ. وانّ مبغضك رجلٌ كافر.(16)

نمونه‏هايى ديگر نيز از معارضه‏هاى واهى و بى‏اساس وجود دارد كه براى هميشه به بايگانى تاريخ سپرده شده‏اند.(17)

گزيده مطالب

1. تحدّى به معناى مبارزه‏طلبى است. خداوند به منكران وحى الهى پيشنهاد كرده است كه اگر در ادعاى خود صادقند، نظير قرآن را بياورند.

2. تحدّى در قرآن به دو صورت روى داده است: الف) عام و كلى. ب) خاص و جزئى.

3. در پنج آيه قرآن، تحدّى به صورت عام انجام گرفته است. اين آيات از نظر ترتيب نزول در سوره‏هاى اِسراء، يونس، هود، طور و بقره قرار دارند كه سه سوره اول به ترتيب پنجاهمين، پنجاه و يكمين و پنجاه و دومين سوره در ترتيب نزول بوده‏اند.

4. عام‏ترين و وسيع‏ترين نوع تحدّى در اولين آيه تحدّى در سوره اسراء قرار دارد.

5. چهار آيه تحدّى‏در سوره‏هاى مكّى و آخرين آيه تحدّى‏در اولين سوره مدنى است.

6. لحن آيات تحدّى در سوره‏هاى مكى با آيه تحدّى در سوره بقره كه مدنى است، متفاوت است.

7. اوّلين آيه تحدّى از نظر وسعت تحدّى و آخرين آيه از نظر شدّت، قابل تأمّل است.

8. نظريه صرفه مى‏گويد، اعجاز قرآن به اين است كه خداوند صرف هِمَم نموده‏است. مطابق اين نظريه، اعجاز قرآن را در خود قرآن نبايد جست‏وجو نمود و ارزش ذاتى، ادبى، محتوايى و سبكى قرآن براى اعجاز كافى نيست؛ بلكه اعجاز در صرف همم صورت گرفته است.

9. مواردى از معارضه با تحدّى قرآن در تاريخ ثبت شده كه نتيجه آن براى معارضه‏كنندگان، رسوايى و فضاحت و براى قرآن عزت و عظمت بيشتر بوده است.

فصل سوم ابعاد اعجاز قرآن (وجوه اعجاز)

قرآن از ابعاد و زواياى مختلف معجزه است و اعجاز آن اختصاصى به فصاحت و بلاغت ندارد. برخى از اين ابعاد را قرآن خود به صراحت بيان نموده و در مورد آنها «تحدّى»(18) كرده‏است. برخى ديگر از وجوه اعجاز وجود دارند كه در مورد آنها تحدّىِ خاصى در قرآن صورت نگرفته است. اين موارد مشمول آيات تحدّى به صورت عام قرار مى‏گيرند. در اين فصل ابعاد تحدّى را، صرف‏نظر از اين كه تحدّى خاصى داشته باشند يا نه، مورد بررسى قرار مى‏دهيم. ناگفته پيداست كه هيچ‏كس نمى‏تواند مدّعى بررسى همه جانبه ابعاد اعجازِ قرآن باشد؛ چراكه مسلّماً بسيارى از رموز و شگفتى‏هاى قرآن بر ما هنوز پوشيده مانده است. شايد بتوان گفت: حصر و برشمردن همه وجوه اعجاز قرآن و بازشناسىِ دقيق آنها، خودْ اعجازى ديگر است.

با اين مقدمه به بررسى ابعاد اعجاز مى‏پردازيم:

1. شخصيت پيامبر

يكى از نكات مهمّى كه قرآن براى اعجازش به آن اشاره نموده است، توجه به شخصيّت پيامبر و آورنده قرآن است. پيامبر در مكتب هيچ دانشمند و معلّمى حاضر نگشته بود و همگان مى‏دانستند كه او اُمّى و درس ناخوانده است. در دوره چهل‏ساله زندگىِ قبل از بعثت كه دو ثلث عمر او را تشكيل مى‏دهد، از او هيچ شعر و نثرى ديده نشده است.(19) ناگهان چنين پيامبرى، كتابى را عرضه مى‏دارد كه بزرگان روزگار در مقابلش درمى‏مانند.

قرآن همين نكته را بخشى از اعجاز خويش دانسته به آن تحدّى مى‏كند:

قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَيكُمْ ولا أَدريكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فيكُمْ عُمراً مِن قَبْلِهِ أَفَلا تَعْقِلُون؛(20)

بگو: اگر خدا مى‏خواست آن را بر شما نمى‏خواندم و خدا شما را بدان آگاه نمى‏گردانيد. قطعاً پيش از آن روزگارى در ميان شما به سر برده‏ام. آيا فكر نمى‏كنيد؟

قرآن در ردّ سخنان كسانى كه مى‏گفتند فردى از روميان معلّم پيامبر بوده است‏(21) مى‏فرمايد:

وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهم يَقُولُونَ إنّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الّذى يُلحِدوُن إليه أَعْجَمىٌّ وهذا لِسانٌ عَربىّ مُبينٌ؛(22)

و نيك مى‏دانيم كه آنان مى‏گويند: جز اين نيست كه بشرى به او مى‏آموزد (نه چنين نيست) زبان كسى كه اين نسبت را به او مى‏دهند غيرعربى است و اين قرآن به زبان عربى روشن‏است.

حال پيامبرى كه در جايى درس نخوانده است، كتابى بر بشر و درس آموختگان عرضه مى‏كند كه سرشار از معارف و حكمت‏ها و هدايت‏هاست و خود معلّم كتاب و حكمت مى‏گردد.(23)

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسأله‏آموز صد مدرّس شد

2. فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)

در اين مورد نيز تحدّى صورت گرفته است. آيات پنج‏گانه تحدّى - كه در فصل دوم بررسى نموديم - حداقل ناظر بر فصاحت و بلاغت بوده‏اند؛(24) زيرا ويژگى مهم مخاطبان پيامبر، كه به مقابله فرا خوانده شدند، فصاحت و بلاغت آنان بود.

بر هيچ كس پوشيده نيست كه عرب در زمان ظهور اسلام به مرحله‏اى از كمال و بلاغت در كلام رسيده بود كه تاريخ براى هيچ ملتى نه پيش و نه پس از آن، هماوردى سراغ ندارد. در چنين فضايى، آيات نورانى الهى بر پيامبر نازل گرديد. زيبايى و رسايى اين آيات به حدّى اعجاب‏آور است كه عرصه را بر شاعران و اديبان و صاحبان ذوق و قريحه‏هاى سرشار، تنگ كرده آنان را وادار به اعتراف به عجز مى‏نمايد. قرآن با شيوه بديع و منحصر به فردِ خويش در بيان مفاهيم و معانى بلند و پرمحتواى خود كه نه نثر است و نه نظم، چنان جلوه‏گرى مى‏كند كه همه سخنان و آثار ادبى را تحت‏الشعاع خويش قرار مى‏دهد. در تاريخ، حكايات متعدد و مختلفى در اين زمينه به چشم مى‏خورد. آيات قرآن در هنگام تلاوت، به گونه‏اى در جان و دل افراد مى‏نشست كه آنان را از خود بى‏خود مى‏كرد.

وليدبن مغيره مخزومى، شخصى است كه در ميان عرب به حسن تدبير، مشهور است و او را «گل سرسبد قريش» مى‏ناميدند. پس از نزول آيات اوليه سوره مباركه غافر، پيامبر در مسجد حضور يافت و اين آيات را، در حالى كه وليد در نزديكى آن حضرت بود، قراءت فرمود. پيامبر چون توجه وليد به آيات را مشاهده نمود، بار ديگر نيز آيات را قراءت نمود. وليدبن مغيره از مسجد خارج و در مجلسى از طايفه بنى‏مخزوم حاضر شد و اين گونه شروع به سخن نمود:

به خدا سوگند، از محمد سخنى شنيدم كه نه به گفتار انسان‏ها شباهت دارد و نه به سخن جنّيان. گفتار او حلاوت خاصى دارد و بس زيباست. بالاى آن (نظير درختان) پرثمر و پايين آن (همانند ريشه‏هاى درختان كهن) پرمايه است. گفتارى است كه بر همه چيز پيروز مى‏شود و چيزى بر آن پيروز نخواهد شد.(25)

مناسب است براى آن كه تحدّى قرآن در بعد فصاحت و بلاغت بيشتر ملموس گردد، مقايسه يك نمونه از آيات قرآن را با موجزترين عبارت در نزد عرب، در همان معنا ملاحظه گردد. قرآن مجيد در مورد قصاص و فلسفه آن تعبير بسيار زيبا و دلنشين ولَكُمْ فى القصاص حيوةٌ.(26) را به كار برده است. مثل مشهورى كه عرب در اين مورد داشته، القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل بوده‏است.

جلال‏الدين سيوطى در مقام مقايسه ميان اين دو جمله، بيست امتياز براى آيه قرآن نسبت به جمله مشهور در ميان عرب ذكر مى‏نمايد(27) كه به بعضى از آنها اشاره مى‏شود:

1. حروف آيه «فى القصاص حيوة» از جمله «القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل» كمتر است.

2. تعبير قصاص در آيه، حساب شده است؛ زيرا هرگونه قتلى نافىِ قتل ديگر نيست، بلكه بسا قتلى كه خود موجب قتل ديگر مى‏شود؛ مثل اين‏كه كشتارى از روى ظلم صورت گرفته باشد. بنابراين قتلى كه موجب حيات است، يك قتلِ خاص است كه از آن تعبير به «قصاص» مى‏گردد.

3. آيه مراد خويش را به صورت جامع‏تر و كامل‏تر بيان نموده است؛ زيرا قصاص هم قتل را شامل مى‏شود و هم جرح و قطع عضو را؛ در حالى كه در مَثَل تنها مسأله قتل عنوان گرديده‏است.

4. در مَثَل، كلمه «القتل» تكرار شده و عدمِ تكرار -حتى اگر وجود آن مُخِلِّ به فصاحت نيز نباشد- از تكرار بهتر است.

5. آيه دربرگيرنده صنعت بديعى است، چراكه يكى از دو چيز متضاد، يعنى فنا و مرگ را، ظرفِ ضد ديگر قرار داده و با آوردن كلمه «فى» بر سر «قصاص» آن را منبع و سرچشمه حيات دانسته است.

6. فصاحت كلمات آن‏گاه آشكار مى‏شود كه در كلمه، توالىِ حركات وجود داشته‏باشد. در اين صورت زبان در حال نطق به‏خوبى به حركت درمى‏آيد؛ برخلاف جايى كه در كلمه بعد از هر حركت، سكونى وجود داشته باشد و اين اختلاف در مقايسه آيه با مَثَل به خوبى پيداست.

7. جمله «القَتْل أَنْفى‏ لِلْقَتْل» در ظاهر كلامى متناقض است؛ زيرا چيزى، نافىِ نفسِ خويش نمى‏تواند باشد.

8. آيه از تعبير به قتل كه لفظى خشن بوده و بوى مرگ مى‏دهد خالى است و در عوض همان معنا را با جاذبه‏اى كه در لفظِ «حيوة» نهفته است، بيان مى‏كند.

9. بيان آيه مبتنى بر اِثبات و بيانِ مَثَل مبتنى بر نفى است، و پرواضح است كه اثبات بر نفى برترى دارد.

10. لفظ قصاص به امر ديگرى نيز كه «مساوات» باشد، اشاره دارد و درواقع، قصاص خبر از عدالت مى‏دهد؛ در حالى كه اين معنا از مطلقِ قتل، فهميده نمى‏شود.

بخشى از اعجاز ادبى قرآن كريم در اسلوب خاص و ويژه آن نهفته است. قرآن از نظر سبك كلامى، شيوه‏اى بديع را، كه هرگز سابقه نداشته، به وجود آورده است؛ قرآن نه نظم است و نه نثر.

اين سبك (ساختار) جديدى كه قرآن ارائه داده و در فرهنگ ادبى عرب، تحوّلى غريب ايجاد نموده كاملاً بى‏سابقه است و آيندگان را به عجز و تاب انداخته، جاذبه دارد، كشش دارد، افسون مى‏كند، به وجد مى‏آورد، لذّت‏بخش است، آرامش مى‏دهد، با فطرت دمساز، با طبيعت همساز، با وجدان سروكار داشته و با هستى سَر و سرّى دارد.(28)

3. آموزه‏ها و معارف عالى (اعجاز معانى)

زيبايى قرآن فقط در الفاظ و عبارات و فصاحت و بلاغت آن نيست. اين كتاب مقدس برخوردار از يك زيبايى برتر و ارزش والاتر، يعنى مفاهيم و معانى عميق و دقيق است. قرآن رسالت خويش را هدايت بشر شناسانده‏است، و كتابى است كه پيامبر، با آن، مردم را از ظُلمت‏ها به نور رهنمون مى‏گردد.(29)

قرآن به عنوان قانون اساسى اسلام دربرگيرنده مجموعه‏اى از اصول و ضوابطهماهنگ با فطرت انسانى است كه همواره بر تارك انديشه‏ها چون خورشيدى‏مى‏درخشد و عزّت و عظمت را در گرو آشنايى و عمل به قوانين خود مى‏داند.

قرآن در اين بخش بدون شك اعجاز است. در زمانى كه انحطاط در اخلاق و آداب و رسوم اجتماعى به اوج خود رسيده بود و غارت و چپاول، امتياز به‏حساب مى‏آمد و دختران زنده به گور مى‏شدند و خيانت و فساد و فحشا و بى‏عدالتى فراگير شده بود، قرآن، كه پرچمدار مترقى‏ترين قوانين و مطرح‏كننده ارزش‏ها و فضايل انسانى است ظهور مى‏كند و به مردم صداقت، امانت، اخوت، وحدت و انسانيت را يادآور مى‏شود؛ آنان را از جهل به سوى علم، از تاريكى به سوى نور و روشنايى و از رذايل به سوى فضايل سوق مى‏دهد. در سايه همين تعليمات و قوانين حيات‏بخش است كه اسلام شرق تا غرب عالم را فرا مى‏گيرد و پرچم تمدن شكوهمند اسلامى در همه اقطار به اهتزاز درمى‏آيد. نمونه‏هايى از اين اصول و قوانين را در قرآن يادآور مى‏شويم:

الف) اصل عدالت و امانت‏

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلى‏ أَهْلِها وَإِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالعَدْلِ.(30)

ب) اصل كلى امر به نيكى‏ها و نهى از زشتى‏ها

إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسانِ وَإِيتاءِ ذِى القُربى‏ وَيَنْهى‏ عَنِ الفَحْشاءِ وَالمُنْكَرِ وَالبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.(31)

ج) اصل مقابله به مثل در برابر متجاوزان‏

فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ ما اعْتَدى‏ عَلَيْكُمْ.(32)

د) اصل مساوات و برابرى مردم و تعيين معيار امتياز، در ارزش‏هايى چون تقوا، علم و جهاد در راه‏خدا

إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثى وَجَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَقَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ.(33)

قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ....(34)

... وَفَضَّلَ اللَّهُ المُجاهِدِينَ عَلى القاعِدِينَ أَجْراً عَظِيماً.(35)

ه) اصل آزادى و نفى هرگونه استبداد

...وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلالَ الَّتِى كانَتْ عَلَيْهِمْ.(36)

و) اصل عدم سلطه كافران بر مؤمنان‏

وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرِينَ عَلَى المُؤْمِنِينَ سَبِيلاً.(37)

ز) اصل شدّت در برابر كافران و رحمت در برابر مؤمنان‏

مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ.(38)

ح) اصل صلح و اخوت‏

إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ.(39)

ط) اصل توصيه به وحدت‏

وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا....(40)

ى) اصل بهره‏بردارى از نعمت‏هاى الهى‏

قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ.(41)

ك) اصل وفاى به عقود

يا أَيُّها الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالعُقُودِ.(42)

ل) اصل لاحَرَج‏

وَما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ.(43)

م) اصل تكليف به قدر طاعت‏

لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلّا وُسْعَها.(44)

ن) اصل پذيرش اختيارى دين‏

لا إكْراهَ فِى الدِّينِ.(45)

اصولى را كه اشاره نموديم تنها گوشه‏اى از معارف قرآن است. قرآن سراسر شفا، نور، رحمت، هدايت و حقانيّت است. جاودانگى آن به گونه‏اى است كه گذشت‏زمان تأثيرى در طراوت و حلاوت آن ندارد. همه اين اصولِ مترقى را در بدترين دوره انحطاط اخلاقى و در دوران رواج وحشيگرى مطرح و در بخش‏هاى مختلف زندگى از قبيل امور اقتصادى، مالى، اجتماعى و سياسى، امور نظامى و دفاعى، امور حقوقى، ثروت‏هاى عمومى، معاملات، ازدواج، طلاق، ارث و ... در عالى‏ترين شكل تبيين نموده‏است.

معارف دينى در قرآن در اين مجموعه از اصول و مقرّرات خلاصه نمى‏گردند، بلكه در بخش اعتقادى و اثبات وحدانيت، نبوّت، امامت و قيامت و خلاصه از مبدأ تا معاد، آن‏چه را قرآن مطرح نموده، مطابق با عقل سليم و برهان قويم است. آيات مربوط به خداپرستى و توحيد، آيات معرفى‏كننده پيامبران و رسولان الهى، آيات مربوط به قيامت و معاد، آن‏گاه كه با مطالب دو كتاب تحريف شده تورات و انجيل مقايسه مى‏گردند، نزاهت و قداست قرآن را بيش از پيش جلوه‏گر مى‏كنند.(46)

آيا اين مجموعه عظيم از اصول و قواعد و مقرّرات مترقّى در كنار معارف بلند و پرمحتواى اعتقادى و اخلاقى - تربيتى، مى‏توانند به چيزى جز معجزه‏بودن اين كتاب شهادت دهند؟ مقررات و معارفى كه با فطرت و سنن خلقت هماهنگى داشته و به همين جهت بقا و دوام آنها تضمين گشته است. در يك كلام قرآن‏كريم در دو بُعد علمى و عملى، يعنى تعليم معارف و حقايق هستى و تشريع قوانين و مقرّرات زندگى، آن‏چه را بشر نيازمند به آن بوده، در اختيار او گذارده است.

4. هماهنگى و عدم اختلاف

يكى از ابعاد اعجاز قرآن، كه قرآن نيز به آن اشاره و تحدّى نموده است، عدم اختلاف‏در قرآن است. همه مى‏دانيم كه اين كتاب در طى 23سال تدريجاً در مكه ومدينه، در شب و روز، در جنگ و صلح به هنگام پيروزى و شكست، در مواقع شدت وراحتى، و خلاصه در حالات مختلف نازل شده است. از سوى ديگر در مورد همه امور،دادِ سخن داده است. در قرآن از حِكَم و مواعظ گرفته تا مسائل اقتصادى، اجتماعى،سياسى، اخلاقى، اعتقادى و هنرى مطرح شده است. احتجاج‏ها و استدلال‏هاى‏عقلى، به اضافه امثله و قِصَص نيز در آن فراوان به چشم مى‏خورد. مسائل‏مربوط به دنيا و امور مرتبط با آخرت و قيامت به گونه‏اى بسيار پندآموز و سازنده‏ذكر گرديده، و در عين حال ميان اين همه مباحث متنوع و مختلف هيچ‏گونه اعوجاج و اختلافى مشاهده نمى‏شود؛ بلكه همسويى و يك‏نواختى شگفتى در مجموعه‏اين كتاب آسمانى نمايان است. حال اگر اين كتاب، ساخته دست بشرى بود، موارد متعددى از اختلاف و عدم هماهنگى و تضاد آن‏هم در مدت نزولى نزديك به‏ربع قرن- در آن به چشم مى‏خورد؛ چراكه انسان در دنياى مادى همواره از نقص به سوى كمال در حركت است. به همين جهت است كه قرآن تحدّى خود را به اين صورت بيان مى‏كند:

أَفَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ وَلَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً؛(47)

آيا در معانى قرآن نمى‏انديشند؟ اگر از جانب غيرخدا بود قطعاً در آن اختلاف بسيارى مى‏يافتند.

5. خبرهاى غيبى

قرآن‏كريم، هم از زندگى اقوام و پيامبران گذشته پرده برداشته و هم نسبت به آينده خبرهايى را از پيش گفته‏است. در هر دو زمينه، خبرهاى داده شده خبرهايى غيبى بوده‏اند. تحدّى به اخبار غيبى در چندين آيه مطرح گرديده است:

تِلْكَ مِنْ أَنباءِ الغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ ما كُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَلاقَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هذا...؛(48)

اين از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى‏كنيم، پيش از اين نه تو آن را مى‏دانستى و نه قوم تو.

اين يادآورى در داستان حضرت مريم و حضرت يوسف(ع) نيز آمده‏است‏(49). بنابراين بخش عظيمى از قرآن كريم كه سرگذشت پيشينيان و داستان پيامبران الهى را بيان نموده است -در حالى كه خود پيامبر هيچ اطلاعى از آنها نداشته است- در حوزه اعجاز غيبى قرآن كريم قرار مى‏گيرند.

اعجاز در مورد خبرهاى غيبى مربوط به آينده بيشتر قابل توجه است؛ به‏ويژه هنگامى‏كه همه آن‏چه خبر داده شده، عيناً به وقوع پيوست. به چند نمونه اشاره مى‏كنيم:

الف) خبر پيروزى روميان بر ايرانيان

غُلِبَتِ الرُّوم فى أَدْنَى الأَرْضِ وَهُم من بَعْدِ غَلَبِهمْ سَيَغْلِبُونَ فى بِضْع سنين؛(50)

روميان شكست خوردند. در نزديك‏ترين سرزمين. ولى بعد از شكستشان، در ظرف چند سالى، به زودى پيروز خواهند گرديد.

همان‏گونه كه قرآن خبر داده بود، ارتش روم در فاصله كمتر از ده سال بر ايران غلبه يافت و پيروز شد.

ب) خبر پيروزى مسلمانان در جنگ بدر

أَمْ يَقُولونَ نَحْنُ جميعٌ مُنْتَصِرٌ سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُر؛(51) آيه خبر از گفتار ابوجهل در جنگ بدر مى‏دهد كه مى‏گفت: «نَحْنُ ننْتصرُ الْيومَ منْ مُحمّدٍ وأصحابِهِ.» درحالى كه خداوند مسلمين را طبق همين وعده پيروز نمود.

در آيه هفتم سوره بدر نيز خدا به مسلمانان وعده پيروزى مى‏دهد؛ در حالى كه عدد آنان در حدود يك‏سوم مشركان، و تجهيزات آنان به مراتب كمتر از كفار است و اين وعده محقق مى‏گردد.

ج) وعده بازگشت پيروزمندانه به مكه

إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ القُرْآنَ لَرادُّكَ إِلى‏ مَعادٍ؛(52) همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض‏كرد، يقيناً تو را به سوى وعده‏گاه باز مى‏گرداند.

اكثر مفسّران بر اين عقيده‏اند كه مراد از «معاد» مكه است كه پيامبر پيروزمندانه وارد آن‏جا مى‏گردد.

د) وعده حفاظت از قرآن

إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّكْرَ وَإِنّا لَهُ لَحافِظُونَ.(53) دربخش تحريف‏ناپذيرى روشن گرديد كه برخلاف كتب آسمانى گذشته، قرآن بى‏هيچ افزايش و نقصانى از گزند حوادث مصون مانده است.

ه) پيروزى دين اسلام بر ديگر اديان

هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَدِينِ الحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْكَرِهَ المُشْرِكُونَ؛(54) او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هرچه دين است پيروز گرداند؛ هرچند مشركان خوش نداشته‏باشند.

اين آيه سه بار در قرآن تكرار گرديده است و اعجاز غيبى آن امروز، از هر زمان ديگر بيشتر قابل درك است. اسلام به اعتراف دوست و دشمن به عنوان برترين مكتب، زنده‏ترين دين و الهام بخش‏ترين آيين به ميدان آمده و به سرعت در حال گسترش و نفوذ به دنياهاى جديد است.

6. طرح مسائل دقيق علمى

قرآن در زمينه طرح مباحث علمى در مواردى به صراحت و در پاره‏اى از موارد -كه براى بشر آن زمان قابل درك و هضم نبوده، بلكه احياناً مخالف با اصول مسلم پذيرفته شده در بين آنان تلقى مى‏شد- تلويحاً سخن گفته است.

به عنوان نمونه: وَأرْسلنا الرّياح لواقح.(55)

امروز علم ثابت نموده است كه باردارشدن درختان و گياهان، نياز به لِقاح دارد و اين مهم در مواردى با بادها صورت مى‏گيرد؛ آن‏گونه كه در درختانى مثل زردآلو، صنوبر، انار و در بوته‏هاى حبوبات و غير آنها ديده مى‏شود.

خداوند در آيه‏اى ديگر تصريح مى‏نمايد كه وجود جنس مخالف تنها مختص به حيوانات نيست؛ بلكه در همه انواع گياهان نيز وجود دارد: ومِنْ كُلِّ الثمرات جعل فيها زوْجَيْنِ اثْنَيْنِ.(56) سُبْحان الّذى‏ خَلَق الأَزْواجَ كُلّها ممّا تُنْبِتُ الاَرْضُ وَمِنْ أنفُسهم وممّا لايعْلمُون.(57)

مسأله حركت و گردش زمين نيز به صورت خاصى مطرح گرديده است: اَلّذى‏ جعل لَكُمُ الأَرْضَ مَهْداً.(58) زمين، به صورت مهد و گهواره براى موجودات روى آن قرار داده شده‏است و اين خود ناشى از حركت وضعى و انتقالى زمين است. همان‏گونه كه حركت گهواره مايه آرامش و رشد طفل و كودك است، حركت زمين نيز در جهت رشد و شكوفايى انسان است. البته بيان كنايى و سربسته اين حقيقت در قرآن، بدان جهت است كه در زمانِ نزول قرآن، مردم اعتقاد به سكون زمين داشتند و آن را از بديهياتى مى‏دانستند كه قابل تشكيك نبوده و نخواهد بود. مسأله بيضوى و كروى بودن زمين نيز از بعضى از آيات استفاده مى‏گردد:

فَلا اُقسمُ بربّ الْمشارق والْمغارب.(59) رَبُّ الْمَشْرقين وربّ الْمغربين.(60)

اگر زمين، مسطح بود، ناچار، يك مشرق و مغرب بيش نداشت. تنها با فرضِ كروى‏بودن آن است كه در اثر جابه‏جايى حالت نسبت به خورشيد، مى‏توان در يك زمان براى زمين، مشارق و مغارب متعدد را تصور كرد.

7. آفرينش‏هاى هنرى

يكى ديگر از رازهاى جاذبه قرآن كه پرده از اعجازى ديگر برمى‏دارد، جنبه خيال‏انگيزى و صحنه‏پردازى و به تصوير كشيدن معانى گوناگون است. اين هنر قرآنى، چه در بيان صحنه‏هاى طبيعت و چه در تبيين ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها، پاكى‏ها و ناپاكى‏ها و چه در قصه‏ها و داستان‏سرايى‏ها و چه در طرح مثل‏ها و چه در به تصوير كشيدن مراحلى از معاد و قيامت و حساب و كتاب، چنان كارآمد و مؤثر بوده است كه بعضى از آن به سحر و افسون قرآن ياد مى‏كنند. آن‏چه را قرآن از قول برخى از كفار نقل مى‏كند، به اين حقيقت رهنمون است:

وقال الّذين كَفَروُا لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرآنِ وَأَلْغَوا فيهِ لَعَلَّكُم تَغْلِبُونَ؛(61)

به اين قرآن گوش ندهيد و سخن لغو در آن اندازيد؛ شايد شما پيروز شويد.

اين گفتار آنان از آن‏جا ناشى مى‏گردد كه تنها يك‏بار گوش فرا دادن به آيات قرآن، براى تسليم منكران، كافى بوده است. البته روشن است كه درك صحيح از اين همه لطافت‏ها و ظرافت‏هاى هنرى قرآن، تنها هنگامى ميسر خواهد بود كه انسان با ادبيات عرب و فنون معانى و بيان، آشنايى داشته از نمايش و هنر و زيبايى و شعر نيز آگاه باشد. آن‏گاه مى‏تواند با تدبّر در آيات قرآنى و توجه به آن از زاويه هنرى، اوج زيبايى و هنرمندى را در قرآن بيابد.

ناگفته پيداست كه اين بخش از وجوه اعجاز قرآن تاكنون مورد غفلت دانشمندان و محققان علوم قرآنى واقع شده جز افرادى معدود در عصر ما، به اين مهم اقدام ننموده‏اند. ما در اين مختصر نمونه‏هايى از صحنه‏پردازى‏ها و داستان‏هاى قرآن كريم را از كتاب التصوير الفنى فى القرآن‏(62) كه با عنوان آفرينش هنرى در قرآن‏(63) ترجمه شده‏است، ذكر مى‏كنيم. به اين اميد كه با توجه بيشتر دوستداران قرآن كريم در اين زمينه و غور در محتواى آيات، اعجاز هنرى قرآن بيش از پيش آشكار گردد.

سيد قطب در بحث تصوير هنرى مى‏گويد:

قرآن در هر كجا كه بخواهد بيان غرضى يا تعبير از معناى مجردى كند، يا حالتى نفسانى يا صفتى معنوى يا نمونه‏اى انسانى يا حادثه يا ماجرا يا منظره‏اى از مناظر قيامت يا حالتى از حالات نعيم يا عذاب اليم را وصف كند، يا در مقام احتجاج و جَدَل مثلى زند، يا به طور مطلق، جدلى را عنوان كند، در همه جا تكيه بر واقعِ محسوس يا مُخَيَّل مى‏نمايد. منظور ما نيز از گفتن اين مطلب كه تصوير ابزار مناسب و مخصوصِ اسلوب قرآنى است، همين است؛ يعنى صرف آرايش و تزيين اسلوب نيست و به نحو تصادف نيز نيامده است، بلكه يك قانون كلى و عام و شامل است كه ما مى‏توانيم از آن به قاعده تصوير تعبير كنيم.(64)

اينك به مناظر رستاخيز و تصاوير نَعيم و جَحيم نظرى بيندازيم كه از ديدگاه هنرى بهره‏اى هر چه تمام دارند: يا أَيُّهَا النّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَى‏ءٌ عَظيمٌ يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مرضعة عَمّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَما هُمْ بِسُكارى‏ وَلكنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ؛(65) اى مردم، از پروردگار خود بترسيد، چرا كه زلزله آن ساعت امرى هولناك است. روزى كه آن را ببينيد هر مادر شيردهى، آن‏كه را شير دهد فروگذارد و هر آبستنى، وضع حمل نمايد و مردم را مست پندارى در حالى كه مست نيستند، ليكن اين عذاب خداست كه شديد است.

هول و هراس فوق، قابل اندازه‏گيرى نيست و عظمت چنين روز هولناكى را فقط قرآن مى‏تواند با افسون كلمات و تركيب و تلفيقِ خاص خود القا نمايد. هر ترجمه كلمه به كلمه‏اى نيز، چون خالى از موسيقى ويژه كتاب خداست، اثر اعجازآميز متن آيات را ندارد. آن‏چه بيشتر جلب نظر مى‏كند، تصاوير سه‏گانه مادران شيرده و زنان آبستنى است كه از بيم، بچه مى‏اندازند و حالت مست‏گونه مردم است كه از ترس عذاب، مست به نظر مى‏آيند.(66)

آياتِ پايانى سوره دُخان جايگاه نهايى دوزخيان و بهشتيان را چنان به تصوير مى‏كشد كه انسان گويى خود را لحظه‏اى در محاصره مأموران الهى و زبانه‏هاى آتش احساس مى‏نمايد و در لحظه‏اى ديگر خود را همدوش با پارسايان در كنار بوستان‏ها و چشمه‏سارها مى‏يابد.

إِنَّ المُتَّقِينَ فِى مَقامٍ أَمِينٍ فِى جَنّاتٍ وَعُيُونٍ يَلْبَسُونَ مِنْ سُنْدُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُتَقابِلِينَ كَذلِكَ وَزَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِينٍ يَدْعُونَ فِيها بِكُلِّ فاكِهَةٍآمِنِينَ لايَذُوقُونَ فِيهَا المَوْتَ إِلّا الْمَوْتَةَ الأُولى‏ وَوَقاهُمْ عَذابَ‏الجَحِيمِ؛(67)

تقوا طلبان در جايگاهى آسوده‏اند. در ميان بوستان‏ها و چشمه‏سارها. لباس‏هايى از حرير نازك و ستبر پوشيده در مقابل يكديگر مى‏نشينند. آرى چنين خواهد بود. آنان را با حوريان درشت‏چشم تزويج مى‏كنيم. هر نوع ميوه‏اى را طلب نمايند در اختيارشان مى‏گذاريم. در آن‏جا جز مرگ نخستين، ديگر مرگى نخواهند چشيد و خداى بزرگ آنان را از عذاب دوزخ نگاه خواهد داشت.

بيان ويژگى‏هاى هنرى داستان‏ها در قرآن مجيد و نيز آهنگ خاص و دلنواز قرآن،به‏ويژه در سوره‏هاى كوتاه كه فواصل در آن به هم نزديكند و توجه به فضاى‏خاص هر سوره و هر آيه و وجود موسيقىِ خاصِ هماهنگ با متن آيات، خودنيازبه نوشتارى مستقل دارد. امروزه در بعضى از كشورها هم‏چون مصر، قاريان‏قرآن‏قبل از ورود به قراءت قرآن در دوره‏هايى از يادگيرى فنون موسيقى‏حاضرمى‏شوند، تا سوره‏ها و آيات قرآن را با آهنگ متناسب با آن قراءت‏نمايند.

8. اعجاز عددى

برخى از قرآن‏پژوهان معاصر، بعد ديگرى از اعجاز قرآن را مطرح نموده‏اند. اين بُعد اختصاص به نظم اعجازگونه رياضى قرآن دارد. سه تن از كسانى كه در اين زمينه گام نهاده‏اند؛ عبارتند از دكتر رشاد خليفه، عبدالرّزاق نوفل و ابوزهراء النّجدى. كتاب عبدالرّزاق نوفل، اعجاز عددى در قرآن كريم نام دارد. نام كتاب دكتر ابوزهراء النجدى، كه شيعه است، من الاعجاز البلاغى والعددى للقرآن الكريم است.

گزيده مطالب

1. اعجاز قرآن اختصاصى به فصاحت و بلاغت آن نداشته در ابعاد گوناگون مطرح است. در برخى از اين موارد قرآن، تحدّى خاصى نموده است.

2. بعضى از ابعاد اعجاز قرآن در اين زمينه‏ها قابل بررسى است: شخصيت پيامبر، فصاحت و بلاغت (اعجاز بيانى)، تعاليم و معارف عالى (اعجاز معانى)، هماهنگى و عدم وجود اختلاف، خبرهاى غيبى، طرح مسائل دقيق علمى، آفرينش‏هاى هنرى و اعجاز عددى.

3. عرضه قرآن، كه سرشارازمعارف وحكمت‏هاست، ازسوى پيامبرى كه در عمر چهل‏ساله خود هيچ درسى نياموخته است، معجزه‏اى است كه خداوند به آن تحدّى نموده‏است.

4. مشهورترين بعد اعجاز قرآن، فصاحت و بلاغت آن است. اين ويژگى به همراه ساختار و اسلوب ويژه‏اى كه نه نثر است و نه نظم، مخاطبان قرآن را به حيرت انداخته است. برخى از نويسندگان براى آيه ولكم فى القصاص حيوة در مقابل «القتلُ أَنْفى‏ لِلقتل»، كه مثل مشهور عرب بوده‏است، بيست امتياز برشمرده‏اند.

5. معارف اعتقادى و دينى مطرح شده در قرآن در بخش‏هاى خداشناسى، پيامبرشناسى، معادشناسى و ديگر تعليمات تربيتى و اخلاقى و نيز اصول، قوانين و مقرّرات گوناگون در زمينه‏هاى مختلف اقتصادى، سياسى، اجتماعى، فرهنگى، نظامى و حقوقى در نهايت اتقان و استحكام صورت‏گرفته و ناب‏ترين معارف و انديشه‏ها را در اختيار بشر قرار داده است.

6. با آن‏كه قرآن تدريجى نازل شده است؛ يعنى نزول آن در زمان‏هاى مختلف، مكان‏هاى مختلف، حالات و شرايط متفاوت در طى 23سال انجام پذيرفته و موضوعات متنوع و متعددى را نيز در بر گرفته است، هيچ‏گونه اختلاف و عدم هماهنگى در آياتش مشاهده نمى‏گردد. خداوند به اين بعد از اعجاز، يعنى عدم وجود اختلاف در قرآن تحدّى نموده است.

7. خبرهاى غيبى در قرآن چه نسبت به گذشته و چه نسبت به آينده كه به وقوع پيوسته است، بُعد ديگرى از اعجاز قرآن است.

8. طرح مسائل دقيق علمى از قبيل تلقيح گياهان توسط بادها، گردش زمين، كروى‏بودن زمين و جز اينها نمونه ديگرى از اعجاز قرآن است.

9. آفرينش‏هاى هنرى در قرآن در داستان‏ها و تصويرگرى صحنه‏هاى قيامت و... يكى ديگر از جنبه‏هاى اعجاز قرآن است.

10. برخى از قرآن‏پژوهان معاصر اخيراً به بعد ديگرى از اعجاز دست يافته‏اند كه اعجاز عددى قرآن نام گرفته است و به نظم شگفت رياضى در قرآن مربوط مى‏گردد.

پرسش

1. اعجاز را در لغت و اصطلاح تعريف نماييد.

2. حكمت تنوّع معجزات پيامبران چه بوده است؟ قرآن نسبت به ساير معجزات پيامبران چه ويژگى دارد؟

3. با دقت در آيات تحدّى، چه نكاتى را مى‏توان دريافت؟

4. نظريّه صَرفه چيست؟

5. شخصيت پيامبر از چه جهت بر اعجاز قرآن دلالت دارد؟

6. اعجاز بيانى قرآن را با بررسى آيه قصاص تبيين نماييد.

7. اعجاز قرآن را در بعد تشريع قوانين و تبيين معارف اعتقادى به اختصار توضيح دهيد.

8. آيه شريفه: أَفَلا يتدبّرون القرآنَ ولو كان من عند غير اللَّه لَوجَدوا فيه اختلافا كثيراً چه نوع اعجازى را بيان مى‏نمايد؟

9. دو مورد از اخبار غيبى قرآن را ذكر نموده، توضيح دهيد.

10. اعجاز هنرى قرآن يعنى‏چه؟ و در چه زمينه‏هايى صورت گرفته است؟

پژوهش

1. در مورد سير نزولى يا غيرنزولى آيات تحدّى، تحقيقى ارائه نماييد.

2. نمونه‏هايى ديگر از معارضه با تحدّى قرآن را ذكركنيد (حدّاقل سه نمونه).

3. بعضى ادعاى وجود اختلاف در آيات نموده‏اند، اين ادعاها را بررسى كنيد.

4. چه مسائل علمى ديگرى در قرآن مطرح شده‏است؟

5. سه نمونه از اعجاز عددى قرآن را نام ببريد.

پى‏نوشتها:‌


1. مجمع‏البحرين، ماده «عجز».

2. البيان، ص‏33.

3. مصطفى خمينى، تفسير القرآن الكريم، ج‏4، ص‏94.

4. لو نشاءُ لَقُلنا مثل هذا إن هذا إلّا أَساطير الأوّلين. (انفال(8) آيه‏31) يا اين‏كه مى‏گفتند: إِنْ هذا إلّا قول البَشَر (مدثر(74) آيه‏25) و يا: ما انزل اللَّه على بَشَرٍ من شى‏ء (انعام(6) آيه‏91).

5. اسراء(17) آيه‏88.

6. البته بايد توجه نمود كه آياتى را كه به عنوان تحدّى از نوع اول ذكر مى‏كنيم به عنوان تحدّى به بلاغت (تحدّى به صورت خاص) نيز مطرح مى‏باشند.

7. همان.

8. يونس(10) آيه‏38.

9. هود(11) آيه‏13.

10. طور(52) آيه 33و 34.

11. بقره(2) آيه 23 و 24.

12 - ر.ك: علوم القرآن عند المفسرين، ج‏2، ص‏430، 441، 442 و 445. در زمينه اقوال مربوط به صرفه، بحث مبسوطى از سوى استاد محمدهادى معرفت (التمهيد، ج‏4، ص 190-137) مطرح گرديده است.

13. ر.ك: بهاءالدين خرمشاهى، ترجمه قرآن، ص‏662.

14. الميزان، ج‏1، ص‏68.

15. ر.ك: البيان، ص‏94.

16. براى توضيح كامل در زمينه بطلان اين عبارات، نك: همان، ص‏94 - 99.

17. ر.ك: تفسير نمونه، ج‏1، ص‏134 و 135.

18. منظور از تحدّى در اين فصل، تحدّى به صورت خاص است.

19. الميزان، ج‏1، ص‏63.

20. يونس (10) آيه 16.

21. الميزان، ج‏1، ص‏63.

22. نحل(16) آيه 103.

23. ...و يعلّمهم الكتاب والحكمة. (جمعه(62) آيه 2)

24. همان گونه كه قبلاً گفتيم بعضى‏از اين آيات مثل آيه 88 سوره اِسراء اختصاصى به فصاحت و بلاغت ندارند.

25. مجمع البيان، ج‏10، ص‏584.

26. بقره(2) آيه‏179.

27. معترك الاقران فى اعجاز القرآن، ج‏1، ص‏300 - 303.

28. استاد محمدهادى معرفت مقاله «نقش آهنگ در تلاوت قرآن»، كيهان انديشه، ش‏28.

29. كتابٌ أنزلناه إليك لِتُخْرِجَ النّاسَ من الظّلمات إلى النّور. ابراهيم (14) آيه 1.

30. نساء(4) آيه 58.

31. نحل(16) آيه 90.

32. بقره(2) آيه 194.

33. حجرات(49) آيه 13.

34. زمر(39) آيه 9.

35. نساء(4) آيه 95.

36. اعراف(7) آيه 157.

37. نساء(4) آيه 141.

38. فتح(48) آيه 29.

39. حجرات(49) آيه 10.

40. آل‏عمران(3) آيه 103.

41. اعراف(7) آيه 32.

42. مائده(5) آيه 1.

43. حج(22) آيه 78.

44. بقره(2) آيه 286.

45. همان، آيه 256.

46. نسبت‏هاى ناروايى هم‏چون زنا و شرب خمر به پيامبران الهى و امورى ديگر كه انسان از بيان آن شرم دارد، معرّف حالات پيامبران در تورات و انجيل است. (ر.ك: البيان، بخش مربوط به اعجاز در معارف دينى).

47. نساء(4) آيه‏82.

48. هود(11) آيه 49.

49. آل‏عمران(3) آيه 4؛ يوسف(12) آيه 102.

50. روم(30) آيه‏2 و 3.

51. قمر(54) آيه‏44 و 45.

52. قصص(28) آيه 85.

53. حجر(15) آيه 9.

54. توبه(9) آيه‏33؛ فتح(48) آيه‏28؛ صفّ(61) آيه‏9.

55. حجر(15) آيه‏22.

56. رعد(13) آيه 3.

57. يس(36) آيه‏36.

58. طه(20) آيه 3.

59. معارج(70) آيه 40.

60. رحمن(55) آيه 17.

61. فصّلت(41) آيه 26.

62. سيد قطب.

63. ترجمه دكتر محمدمهدى فولادوند.

64. آفرينش هنرى در قرآن، ص 45.

65. حج (22) آيه‏1 و 2.

66. آفرينش هنرى در قرآن، ص‏69.

67. دخان (44) آيه 51 - 56.