علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۱۴ -


مشخصات كلى مصحف‏هاى عثمانى

مصحف‏هاى عثمانى از نظر ترتيب سوره‏ها،نزديك به مصحف‏هايى است كه‏صحابه نوشته بودند و بر همان شيوه،سوره‏هاى بزرگ مقدم بر سوره‏هاى كوچك‏ترتيب يافت.حروف مصحف‏هاى عثمانى خالى از نقطه و علايمى بوده است كه‏اعراب كلمات را نشان مى‏دهد.اين مصحف‏ها به احزاب و اعشار و اخماس،تقسيم بندى نشده بود و مملو از غلطهاى املايى و تناقض‏هايى در رسم الخطبوده است.كه علت آن،ابتدايى بودن خطى است كه صحابه در آن زمان‏مى‏شناخته‏اند.مشخصات كلى مصحف‏ها به شرح ذيل است:

1.ترتيب:

قبلا گفته شد كه ترتيب مصحف عثمانى،همان ترتيبى است كه درمصحف كنونى وجود دارد و با ترتيبى كه در مصحف‏هاى صحابه در آن وقت‏به كاربرده شده بود و به خصوص با مصحف ابى بن كعب،تطبيق مى‏كرد.تنها در مواردى‏اندك با آن‏ها مطابقت نداشت،از جمله اين كه در مصحف‏هاى صحابه،سوره يونس‏در زمره هفت‏سوره بزرگ به شمار مى‏آمد و هفتمين (1) يا هشتمين (2) اين سوره‏ها بود.

اما عثمان،سوره انفال و سوره برائت را به عنوان يك سوره،در مرتبه هفتم از سوره‏هاى بلند(طوال)قرار داد و سوره يونس را در شمار سوره‏هاى مئين در آورد ومحل آن را تغيير داد. ابن عباس به اين عمل عثمان اعتراض كرد و گفت:«به چه‏علت‏سوره انفال را كه از سوره‏هاى مثانى است (3) و سوره برائت را كه از سوره‏هاى‏مئين است،يك سوره به حساب آورده و«بسم الله الرحمان الرحيم‏»را از اول سوره‏برائت‏حذف كرده‏ايد و در شمار سوره‏هاى بزرگ قرار داده‏ايد؟»عثمان در پاسخ‏گفت:«سوره‏هايى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد و پس از نزول آن‏ها،آياتى نازل‏مى‏گرديد.پيامبر كاتبان وحى را احضار مى‏كرد و به آنان مى‏فرمود:اين آيه‏ها را درفلان محل از فلان سوره بنويسيد.سوره انفال از سوره‏هايى است كه در اوايل‏هجرت در مدينه نازل شد و سوره برائت از نظر نزول،از آخرين سوره‏هاست.ولى‏مضمون اين دو سوره با يك ديگر شبيه است و من گمان مى‏كردم اين دو سوره،يكى‏است.پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در گذشت و بيان نكرد كه برائت دنباله سوره انفال است.از اين‏جهت من آن دو را به هم پيوستم و«بسم الله الرحمان الرحيم‏»را بين آن دو ننوشتم و آن رادر شمار هفت‏سوره بزرگ قرار دادم‏» (4) .

اين امر بر اجتهاد صحابه در ترتيب مصحف دلالت دارد.عثمان مى‏دانست كه‏گاهى آيه‏هايى از يك سوره،بعدا نازل مى‏شد و پيامبر صلى الله عليه و آله امر مى‏كرد كه آن‏ها را درمحل خودش ثبت كنند.عثمان گمان كرد كه به مناسبت وجود تشابه بين سياق كلى‏سوره برائت و سوره انفال،سوره برائت دنباله سوره انفال است (5) .اين تشابه درسياق،از اين جهت است كه مضمون هر دو سوره تشديد در نكوهش دشمنان‏اسلام،كافران و منافقان،و تشويق مؤمنان بر پايدارى و مبارزه در جهت تثبيت كلمه‏الله در زمين است.در هر صورت با توجه به اين كه مطلبى از اين جهت در مورد اين‏دو سوره نقل نشده است،عثمان آن دو را به هم پيوست و آن را يك سوره به شمار آورده و هفتمين سوره از سوره‏هاى بزرگ قرار داد.شايد عثمان توجه نكرده است كه‏سوره برائت،به عنوان هشدار و وعده عذاب به كافران نازل شد.از اين‏رو با نام‏خداوند كه رحمت محض است نازل نگرديده است،زيرا متناسب نيست كه هشدارو وعده عذاب با رحمت آغاز گردد.از اين جهت است كه امير مؤمنان عليه السلام فرموده:

«بسم الله...براى امان است،در حالى كه سوره برائت تكيه بر شمشير دارد» (6) .

با اين كيفيت،مصحف عثمانى با ديگر مصحف‏ها اختلافاتى دارد،ولى اين‏اختلافات جزئى است،و فقط از نظر تقدم و تاخر برخى سوره‏هاست.

2.نقطه و علامت:

مصحف‏هاى عثمانى به مقتضاى شيوه نگارش كه در آن دوره‏ميان مردم عرب رايج‏بود از هر نشانه و علامتى كه حروف نقطه‏دار و بى‏نقطه رامشخص كند،خالى بود.و لذا بين ب و ت و يا و ثا تفاوتى نبود.و نيز ج و ح و خ ازيك ديگر تشخيص داده نمى‏شدند.هم چنين حركت و اعراب كلمات،به وسيله‏فتحه،كسره،ضمه و تنوين نشان داده نمى‏شد.خواننده خود بايد به هنگام قرائت‏باتوجه به قرائن،آن‏ها را از يك ديگر تميز مى‏داد،و وزن كلمه و چگونگى اعراب آن راشخصا مى‏شناخت.

از اين‏رو در صدر اول،قرائت قرآن فقط به سماع و نقل موكول بود و جز از طريق‏شنيدن، قرائت قرآن تقريبا ممتنع بود.مثلا بين كلمه‏هاى‏«تبلو»،«نبلو»،«نتلو»،«تتلو»و«يتلو»هيچ فرقى وجود نداشت.هم چنين كلمه‏«يعلمه‏»از«تعلمه‏»،«نعلمه‏»

و«بعلمه‏»تشخيص داده نمى‏شد.از اين‏رو چه بسا آيه لتكون لمن خلفك آية (7) به صورت‏«لمن خلقك‏»خوانده مى‏شد.

ذيلا نمونه‏هايى از قرائت‏هاى مختلف كه بر اثر خالى بودن مصحف‏ها از نقطه‏رخ داده است، آورده مى‏شود:

سوره بقره،آيه 259:«ننشزها»،«ننشرها»،«تنشرها» (8) .

سوره آل عمران،آيه 48:«يعلمه‏»،«نعلمه‏» (9) .

سوره يونس،آيه 30:«تبلوا»،«تتلو» (10) .

سوره يونس،آيه 92:«ننجيك‏»،«ننحيك‏» (11) .

سوره عنكبوت،آيه 58:«لنبوئنهم‏»،«لنثوينهم‏»،«لنبوينهم‏» (12) .

سوره سبا،آيه 17:«نجازي‏»،«يجازي‏» (13) .

سوره حجرات،آيه 6:«فتبينوا»،«فتثبتوا» (14) .

در هر صورت خالى بودن مصحف‏ها از علايم و نشانه‏ها علت عمده پيدايش‏اختلاف قرائت در زمان‏هاى بعد بود،زيرا مردم به شنيدن و حفظ كردن قرآن اتكاداشتند و در طول زمان اشتباهاتى در نقل و يا شنيدن آيه‏اى رخ مى‏داد،زيرا اين يك‏واقعيت است كه انسان هر اندازه كه در حفظ كردن مطلبى دقت كند،بالاخره درمعرض فراموشى و اشتباه قرار دارد.مگر آن كه مطلب مورد نظر را به وسيله كتابت‏ضبط كند،از اين‏رو گفته شده است:«ما حفظ فر و ما كتب قر».به علاوه نفوذ و رخنه‏اقوام غير عرب در جزيرة العرب و گسترش تعداد و جمعيت آنان با گسترش قلم‏رواسلام،خود موجب وجود اختلاف در قرائت مى‏شد.بنابر اين ايجاب مى‏كرد كه‏اعضاى كميته يكى كردن مصاحف،در وقت‏خود،نسبت‏به آينده امت اسلامى.

توجه كنند و راه حلى براى جلوگيرى از ايجاد اختلاف و خلل در قرائت قرآن بيابند.

ولى روحيه اهمال و سهل انگارى كه در آن وقت‏بر مسؤولان غالب بود،مانع ازانجام چنين كارى شد.

ابن جزرى تصور كرده است كه مسؤولان آن روز،به عمد و از روى حكمتى،ازبه كار بردن علايم و نشانه‏ها خود دارى كرده‏اند مى‏گويد:«از اين جهت‏بوده است تانوشتار قرآن هر گونه قرائتى را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله رسيده است پذيرا باشد،زيرا در آن‏روزگار،بر حفظ و سماع اتكا مى‏شد نه بر خط و نوشتار» (15) .

زرقانى نيز با اين توجيه غير مقبول موافقت كرده گويد:«در آن دوره كلمات قرآن‏را بدون نقطه و علامت كتابت كردند تا قرائت‏هاى گوناگون را پذيرا باشد» (16) .

با آن كه روشن است كه در آن زمان خط عربى بدون نقطه و علامت‏بوده و عرب در آغازآموختن و كتابت‏بوده و نقطه گذارى و علامت گذارى را نمى‏دانسته است،لذا تصورابن جزرى و زرقانى خالى از وجه و سختى بى‏مورد است.

3.ناهنجارى نوشتارى:

وضع خط براى رساندن معنايى است كه به وسيله الفاظ درموقع تكلم اراده مى‏شود.در واقع كتابت و نوشتن،نمايان‏گر لفظى است كه بيان‏كننده معنا و مفهوم مورد نظر است.بنا بر اين لازم است كتابت‏به طور كامل با لفظى‏كه بدان تكلم مى‏شود،مطابقت داشته باشد،و عين آن چه گفته مى‏شود نوشته شود،تا بدين ترتيب خط بدون هيچ كاستى و زيادت،مقياس براى لفظ باشد.

از طرف ديگر،روش‏هاى انشا و شيوه نوشتن و كتابت،با اين قاعده كاملا منطبق‏نيست.ولى مادام كه اين موارد اختلاف بين عموم مصطلح است و همگان بر وفق‏آن عمل مى‏كنند، اشكالى به وجود نمى‏آورد و خللى در بيان مقصود ايجاد نمى‏كند،زيرا«قرآن‏»به قرائت آن بستگى دارد نه به كتابت.

اما رسم الخط مصحف عثمانى،در مقايسه با رسم الخط عمومى و متداول،داراى ناهنجارى‏هاى املايى فراوان و تناقض‏هاى بسيار در نحوه نوشتن كلمات‏مى‏باشد.به گونه‏اى كه اگر قرآن از طريق سماع و تواتر در قرائت ضبط نمى‏شد ومسلمانان اين روش را از پيشينيان خود به ارث نمى‏گرفتند و با دقت و توجه تمام به‏حفظ آن نمى‏كوشيدند،امروزه قرائت صحيح بسيارى از كلمات محال مى‏نمود.

علت اين امر،عدم آشنايى عرب به فنون خط و روش‏هاى كتابت،در آن زمان‏بوده است.بلكه جز تعداد كمى از آنان نوشتن و كتابت را نمى‏دانستند و خطى را هم‏كه اين عده اندك بدان مى‏نوشته‏اند،خطى ابتدايى و در حد بسيار پايين و اوليه‏بوده است.آثار باقى مانده از صدر اول، اين موضوع را نشان مى‏دهد (17) .علاوه بر اين‏كسانى را كه عثمان براى كتابت مصحف انتخاب كرده بود،افرادى بودند كه به‏غايت نسبت‏به شيوه كتابت‏بى‏اطلاع بودند و هر چند كه در آن وقت،خط درمرحله ابتدايى بود،ولى آنان بسيار بد خط بودند.همان گونه كه ابن ابى داوود نقل مى‏كند:

پس از تكميل نسخه‏هاى مصاحف،مصحفى را نزد عثمان بردند،وى پس ازديدن آن گفت:«چه نيكو و زيبا تهيه كرده‏ايد.ولى در آن ناهنجارى‏هايى رخ داده كه‏عرب خود مى‏توانند آن را به نحو صحيح تلفظ كنند».سپس گفت:«اگر املا كننده ازقبيله هذيل و نويسنده از قبيله ثقيف بود،چنين اشتباهاتى در آن پيدا نمى‏شد» (18) .

از اين گفتار بر مى‏آيد كه عثمان مى‏دانسته است كه قبيله هذيل در آن وقت‏به‏روش‏هاى انشا آشنايى كامل داشته و قبيله ثقيف به حسن كتابت و خوبى خطمعروف بوده‏اند.در حالى كه مصحف ارائه شده به او فاقد چنين مزايايى بوده است.

از اين‏رو بر عثمان اين ايراد وارد است كه چرا افرادى از دو قبيله هذيل و ثقيف رابراى اين امر مهم انتخاب نكرد تا بدين گونه بى‏دقتى و بى‏توجهى صورت نگيرد؟!

ثعلبى در تفسير خود،ذيل آيه ان هذان لساحران (19) مى‏گويد:«عثمان گفت:در اين‏مصحف ناهنجارى‏هايى ديده مى‏شود كه هر عربى به زبان خود آن را صحيح ادامى‏كند.به عثمان گفتند:آيا آن را تغيير نمى‏دهى؟و به عبارت ديگر آيا تصحيح‏نمى‏كنى؟او(از روى بى‏حالى يا سهل انگارى)گفت:لزومى ندارد،نه حلالى راحرام مى‏كند و نه حرامى را حلال‏» (20) .

ابن روزبهان در اين مورد كوششى ناروا دارد،مى‏گويد:«عدم تصحيح لفظ قرآن‏به وسيله عثمان از اين جهت‏بود كه متابعت از شكل خط بر وى لازم بوده است.اين‏لفظ به همان شكل در مصحف‏ها نوشته شده بود و تغيير آن جايز نبوده است و چون‏لغت‏برخى از عرب‏ها بوده،آن را تغيير نداد» (21) .

مفهوم اين گفتار كه در مصاحف اين چنين نوشته بوده است،روشن نيست منظوراو كدام مصاحف است و چگونه مى‏توان ميان اين گفته و آخرين قسمت آن مبنى براين كه‏«لغت‏بعضى عرب است‏»سازش داد؟

در هر حال،سهل انگارى مسؤولان آن زمان از نظر وجود اشتباهات و تناقضات‏در مصحف، براى هميشه مشكلاتى براى امت اسلامى ايجاد كرد.البته عدم‏تصحيح اين اشتباهات در ادوار بعد از عثمان،از آن جهت‏بوده كه در زمان‏هاى‏متاخر،ممكن بود دشمنان به عنوان تصحيح قرآن و اصلاح ناهنجارى‏هاى آن،قرآن‏را دست‏خوش تحريف سازند و كتاب خدا بازى چه دست مغرضان و هوا پرستان‏قرار گيرد.على عليه السلام در اين باره فرموده است:«ان القرآن لا يهاج اليوم و لا يحول‏»وهمين فرمان به عنوان يك اصل و پايه قانونى براى هميشه مورد پذيرش مسلمانان‏قرار گرفت.لذا كسى را ياراى آن نبود كه قرآن را مورد دست‏برد قرار دهد.

بايد توجه كرد كه بودن ناهنجارى‏هاى املايى در مصحف خللى در اساس وكرامت قرآن ايجاد نمى‏كند،زيرا:

اولا،واقع قرآن آن است كه خوانده مى‏شود،نه آن چه نوشته مى‏شود.كتابت‏به‏هر اسلوبى باشد، مادام كه قرائت صحيح و منطبق بر نحوه متداول در زمان‏پيامبر صلى الله عليه و آله و صحابه او باشد،موجب هيچ ضرر و زيانى نخواهد شد.به طورى كه‏بيان شد،ترديدى نيست كه مسلمانان از صدر اول تا امروز،نص قرآن را به گونه‏صحيح،حفظ كرده‏اند.

ثانيا،تخطئه كتابت قرآن ايرادى است‏به نويسندگان اوليه از نظر جهل و ياسهل انگارى آنان و ايرادى به خود كتاب نيست كه لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من‏خلفه تنزيل من حكيم حميد (22) .

ثالثا،اشتباهات املايى كه در مصحف هم چنان باقى بوده و تغيير داده نشده،خود حجتى است‏بر سلامت قرآن از هر گونه دست‏برد و تحريف،زيرا تصحيح‏اشتباهات املايى كه سزاوار بود انجام شود ولى براى حفظ كرامت،سلف درباره آن‏اقدامى نكرده،دليل روشنى است كه در سر تا سر قرآن هيچ گونه تغييرى صورت‏نگرفته است و موجب شده كسى جرات نكند به آن دست‏بردى بزند.

اكنون نمونه‏هايى از مهم‏ترين اشتباهات رسم الخط موجود در قرآن را در ذيل‏مى‏آوريم:

سوره/آيه/آيه/املاء صحيح

بقره 164/1.«و اختلف الليل و النهار»/و اختلاف الليل و النهار»

/مائده 109/2.«علم الغيوب‏»/«علام‏»

/انعام 5/3.«ياتيهم انبؤا»/«انباء»

/انعام 26/4.و ينؤن عنه‏»/«يناون عنه‏»

/انعام 52/5.«بالغداوة‏»/«بالغداة‏»است و«و»بدون هيچ علت‏شناخته شده‏اى زايد است.

/انعام 94/6.«فيكم شركؤا»/«شركاء»

/هود 87/7.«ما نشؤا»/«ما نشاء»

/يوسف 87/8.«انه لا يايئس‏»/«لا يياس‏»

/ابراهيم 9/9.«ا لم ياتكم نبؤا»/«نبا»

/ابراهيم 21/10.«فقال الضعفؤا»/«الضعفاء»

/كهف 23/11.«و لا تقولن لشاى‏ء»/«لشى‏ء»

/كهف 77/12.«لو شئت لتخذت‏»/«لاتخذت‏»

/طه 94/13.«قال يبنؤم‏»/«يا ابن ام‏»

/نمل 21/14.«او لا اذبحنه‏»/«لاذبحنه‏»است و الف بدون هيچ علت معقولى‏اضافه شده است.

/نمل 29/15.«يا ايها الملؤا»/«الملا»

/روم 13/16.«شفعؤا»/«شفعاء»

/صافات 106/17.«لهو البلؤ المبين‏»/«البلاء»

/ص 13/18.«و اصحاب لئيكة‏»/«الايكة‏»

/زمر 69/19.«و جاى‏ء بالنبيين‏»/«وجي‏ء»

/غافر 50/20.«و ما دعؤا الكافرين‏»/«و ما دعاء»

هر گاه در نظر بگيريم كه مصحف‏هاى آن روز بدون نقطه و فاقد هر گونه علامت ونشانه بوده است،به خوبى در مى‏يابيم كه قرائت قرآن از روى مصاحف در آن روزگارتا چه حد با مشكل روبرو بوده است.مثلا خواننده مصحف از كجا بداند كه الف‏«لااذبحنه‏»زايد است و نبايد خوانده شود و يا چگونه بفهمد كه يكى از دو«يا»ى‏«باييد»در آيه و السماء بنيناها باييد (23) زايد مى‏باشد، و يا در كلمه‏«نشؤا»بدون هيچ‏علامتى از كجا خواننده مى‏فهمد كه واو زايد است و الف ممدوده است و تلفظهمزه بعد از الف است؟

موضوع عجيب‏تر وجود تناقض در رسم الخط مصحف عثمانى است،به نحوى‏كه كلمه‏اى را در جايى به شكلى نوشته‏اند و همان كلمه را در جاى ديگر به شكلى‏ديگر و اين خود نشان مى‏دهد كه نويسندگان اوليه تا چه حد از شناخت اصول‏كتابت‏به دور بوده‏اند تا آن جا كه حتى نتوانسته‏اند دست كم روش واحدى در ثبت وضبط كلمات اتخاذ كنند.چنان كه در آيه 247 سوره بقره كلمه‏«بسطة‏»با سين و درآيه 69 از سوره اعراف با صاد«بصطة‏»نوشته شده است.و نيز كلمه‏«يبسط‏»در آيه‏26 سوره رعد با سين و در آيه 245 بقره با صاد ضبط گرديده است.از اين قبيل‏تناقضات در مصحف عثمانى زياد وجود دارد.

اينك نمونه‏هايى از اين تناقضات را در زير مى‏آوريم:

/سوره.آيه/املاء قديم/سوره.آيه/املاء معاصر

/كهف 77/1.«لو شئت لتخذت‏»/اسراء 73/«اذا لاتخذوك‏»

/شعراء 176/2.«اصحاب لئيكة‏»ص 13/حجر 78 و ق 14/«اصحاب الايكة‏»

/ابراهيم 21/3.«فقال الضعفؤا»/توبه 91/«ليس على الضعفاء»

/يونس 49/4.«فلا يستئخرون ساعة‏»/اعراف 34/«لا يستاخرون ساعة‏»

/غافر 50/5.«و ما دعؤا الكافرين‏»/رعد 14/«و ما دعاء الكافرين‏»

/حج 10/6.«ليس بظلم للعبيد»/آل عمران 182/«ليس بظلام للعبيد»

/فرقان 9/7.«ضربؤا لك الامثل‏»/اسراء 48/«ضربوا لك الامثال‏»

/قمر 6/8.«يوم يدع الداع‏»/بقره 221/«و الله يدعوا الى الجنة‏»

/بقره 28/9.«فاحيكم ثم يميتكم‏»/حج 66/«احياكم ثم يميتكم‏»

/قريش 2/10.«اى لفهم رحلة‏»/قريش 1/«لايلف قريش‏»

/طه 94/11.«قال يبنؤم‏»/اعراف 150/«قال ابن ام‏»

/هود 87/12.«في اموالنا ما نشؤا»/حج 5/«في الارحام ما نشاء»

/ابراهيم 34/13.«و ان تعدوا نعمت الله‏»/نحل 18/«و ان تعدوا نعمة الله‏»

/فاطر 43/14.«فلن تجد لسنت الله‏»/فتح 23/«و لن تجد لسنة الله‏»

/فاطر 40/15.«على بينت منه‏»/محمة 14/«على بينة من ربه‏»

/يوسف 25/16.«لدا الباب‏»/غافر 18/«لدى الحناجر»

/الحاقه 11/17.«طغا الماء»/النازعات 17/«انه طغى‏»

/كهف 23/18.«و لا تقولن لشاى‏ء»/كهف 45/«و كان الله على كل شي‏ء»

/مؤمنون 24/19.«فقال الملؤا»/مؤمنون 33/«و قال الملا»

/الرحمان 31/20.«ايه الثقلان‏»/يس 59/«ايها المجرمون‏»


پى‏نوشتها:

1- در مصحف ابن مسعود.

2- در مصحف ابى بن كعب.

3- سوره انفال در مصحف ابن مسعود،از سوره‏هاى مثانى و در مصحف ابى بن كعب در زمره سوره‏هاى مئين‏است.

4- المستدرك،ج 2،ص 221 و 330.

5- روايتى كه عياشى در جلد دوم،صفحه 73 تفسير خود نقل كرده،حاكى است كه انفال و برائت‏يك سوره‏است.در اين مورد ميان علما اختلاف است(ر.ك:تفسير طبرسى،ج 5،ص 2) ولى عياشى ترجيح مى‏دهد كه‏يك سوره به حساب آيد،زيرا پايان هر سوره با«بسم الله...»كه آغاز سوره ديگرى است،معلوم مى‏شد(تفسيرعياشى،ج 1،ص 19).

6- المستدرك،ج 2،ص 330.الاتقان،ج 1،ص 65.مجمع البيان ج 5 ص 2.

7- يونس 10:92.

8- ر.ك:تفسير طبرسى،ج 2،ص 368.

9- همان،ص 444.

10- همان،ج 5،ص 105.

11- همان،ص 130.

12- همان،ج 8،ص 290.

13- همان،ص 384.

14- همان،ج 3،ص 94 و ج 9،ص 131.

15- النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 7.

16- مناهل العرفان،ج 1،ص 251.

17- ر.ك:مقدمه ابن خلدون،ص 419 و 438.

18- المصاحف-سجستانى ص 33-32.

19- طه 20:63.طبق قرائت تشديد«ان‏».

20- محمد حسن مظفر،دلايل الصدق،ج 3،ص 196.

21- همان،ص 197.

22- فصلت 41:42.

23- ذاريات 51:47.