علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۱۶ -


پيدايش خط عربى

اثرى به دست نيامده است كه بر آشنايى عرب حجاز به كتابت و خط در گذشته‏دور دلالت داشته باشد.آنان اندكى پيش از ظهور اسلام با خط و كتابت آشنا شدند.

علت آن كه كتابت و خط در ميان عرب حجاز رايج نبوده،زندگى بدوى آنان‏بوده است.آنان هم‏واره در حال كوچ كردن و رفت و آمد و يا جنگ و غارت به سر مى‏برده‏اند.اين قبيل اشتغالات،آنان را از تفكر درباره صنايع و از جمله كتابت كه ازصنايع مدنيت و شهر نشينى است،باز مى‏داشت.جز برخى از آنان كه به منظورتجارت به شام و عراق سفر مى‏كردند،رفته رفته تحت تاثير مردم متمدن آن مناطق‏قرار گرفتند و متخلق به اخلاق آنان شدند،و خط و كتابت را به عاريت از آنان‏گرفتند.از اين‏رو با خط نبطى و يا سريانى آشنا شدند،و اين دو نوع خط تا پس ازفتوحات اسلامى در عرب باقى و معروف بود.

از خط نبطى خط نسخ به وجود آمد كه امروز نيز شناخته شده و باقى است و ازخط سريانى خط كوفى پيدا شد كه خط حيرى ناميده مى‏شد.يعنى به‏«حيره‏»كه‏شهرى قديمى و عربى در مجاورت كوفه است،منسوب بود،زيرا تغيير و تحول درخط سريانى در حيره رخ داد و پس از بناى كوفه و انتقال تمدن عرب به اين شهر،اسم آن به خط كوفى تغيير كرد.اين خط،زمانى طولانى ميان عرب معروف ومتداول بود.

خط نبطى را كه به خط نسخ تبديل شد،عرب‏ها در اثناى سفر تجارت خود به‏شام، از«حوران‏»آموختند.اما خط حيرى و يا كوفى را از عراق گرفتند.عرب‏ها هردو خط را نخست در نامه‏ها و نوشته‏هاى عادى و سپس در نوشته‏هاى مهم،مانندقرآن و حديث‏به كار گرفتند.

يك دليل بر آن كه خط كوفى تحول يافته خط سريانى است،آن كه عرب به جاى‏«كتاب‏»مى‏نوشتند«كتب‏»بدون الف،و نيز به جاى‏«رحمان‏»مى‏نوشتند«رحمن‏».

اين از ويژگى‏هاى خط سريانى است كه الف ممدود را در اثناى كلمات،نمى‏آورند.

موقع ظهور اسلام خط و كتابت ميان عرب حجاز رايج نبود.تنها معدودى كمتراز بيست نفر با خط و نوشتن آشنا بودند.پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را براى كتابت وحى‏استخدام كرد و مسلمانان را به آموختن خط و كتابت تشويق نمود.و روز به روز،تعداد كسانى كه كتابت را مى‏آموختند،رو به فزونى نهاد.

دو خط نسخ و كوفى ميان مسلمانان باقى مانده و رواج يافت.مسلمانان نسبت‏به دگرگونى و تحسين و تزيين آن دو خط كوشيدند،تا آن كه ابن مقله،در آغاز قرن‏چهارم هجرى،در زيبايى خط نسخ كوشيد و خط نسخ را به حد اعلاى كمال خود به گونه‏اى كه هم اكنون متداول است، رسانيد.

با گذشت زمان خط كوفى-بر خلاف خط نسخ-سير قهقرايى داشت.اين خطحدود دو قرن رواج داشت.سپس از ميان رفت و از آن پس مصحف‏ها با خط زيباى‏نسخ نوشته مى‏شد (1) .

اول كسى كه نقطه را در مصحف به كار برد

خطى را كه عرب‏ها از سريانى و نبطى اقتباس كردند بدون نقطه بود و خطوطسريانى تا امروز نيز بدون نقطه است.عرب‏ها تا نيمه قرن اول،خطوط اقتباسى رابدون نقطه مى‏نوشتند.از اين پس خط عربى دوره جديد خود را آغاز مى‏كند.

دوره‏اى كه نقطه و علايم حركات كلمه وارد خط مى‏شود.زمانى كه حجاج بن‏يوسف ثقفى از جانب عبد الملك بن مروان(86-75)حاكم عراق بود،مردم با كاربرد نقطه آشنا شدند و حروف نقطه دار را از بى‏نقطه مشخص ساختند.اين كاربه وسيله يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم،شاگردان ابو الاسود دئلى متداول گرديد (2) .

علت اين عمل وجود«موالى‏» (3) بود كه در اين زمان تعداد آنان رو به گسترش نهاده‏بود و سرزمين اسلامى پر بود از كسانى كه با لغت عرب بى‏گانه بودند.برخى از آنان‏در زمره دانش مندان و قراء به شمار مى‏آمدند،در حالى كه زبان آنان عربى نبود وناگزير انحرافاتى در تلفظ آنان وجود داشت.از اين‏رو تغييراتى در قرائت رخ مى‏دادكه جامعه اسلامى را نگران ساخت.

ابو احمد عسكرى (4) گزارش مى‏دهد:مردم چهل و اندى سال تا زمان عبد الملك‏بن مروان با قرآن عثمانى سر و كار داشتند.سپس تغييرات فراوانى در قرائت قرآن رخ داد،اين تغييرات بيش‏تر در عراق گسترش يافت.حجاج بن يوسف،نگرانى خود رااز اين امر به كتاب و نويسندگان خود اظهار كرد و از آنان خواست كه براى حروف‏مشابه هم،علايم و نشانه‏هايى وضع كنند تا تشخيص آن‏ها از يك ديگر ممكن باشد.

گفته شده است كه نصر بن عاصم،اين امر را به عهده گرفت و نقطه گذارى را درحروف به كار برد (5) .

استاد زرقانى مى‏گويد:«اولين كسانى كه نقطه را در مصحف به كار بردند،يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم،شاگردان ابو الاسود دئلى بودند» (6) .

شكل حركات و نشانه گذارى

خط عربى علاوه بر آن كه در ابتدا از نقطه خالى بود،شكل(علايم حركات‏حروف و كلمات)، نشانه و علامت نيز نداشت.و طبعا مصحف نيز از هر علامتى كه‏نشان دهنده حركت كلمه و اعراب آن باشد،عارى بود.در ابتداى صدر اسلام،مسلمانان قرآن را در حفظ داشتند و با توجه به كثرت و عرب بودن حافظان قرآن،بالطبع قرآن را كه به زبان آنان بود،صحيح مى‏خواندند. بنابر اين قرآن از خطا مامون‏و مصون بود.به خصوص كه مسلمانان به قرآن عنايت فراوان داشتند و آنان قرآن رااز بزرگانى كه به زمان پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك بودند،فرا مى‏گرفتند و امكانات حفظ وضبط قرآن به گونه صحيح،در آن زمان موجود بود.

اما در پايان قرن اول كه مسلمانان غير عرب جامعه اسلامى فزونى يافت و با زبان‏عربى بى‏گانه بودند،به وضع علايم و نشانه‏هايى براى كلمات قرآن،نياز مبرم پيداشد.تا بدين وسيله از خطاها و اشتباهات در خواندن قرآن،جلوگيرى به عمل آيد.

مثلا هر عربى،طبعا كلمه كتب را در آيه كتب ربكم على نفسه الرحمة (7) به صورت‏معلوم و همين كلمه را در آيه: كتب عليكم الصيام (8) به صورت مجهول مى‏خواند.درحالى كه غير عرب تشخيص نمى‏داد كه اين كلمه معلوم است‏يا مجهول.كما اين كه ابو الاسود شنيد كه كسى كلمه‏«رسوله‏»در آيه ان الله بري‏ء من المشركين و رسوله (9) به كسر لام مى‏خواند كه در اين صورت معناى آن اين است كه خداوند از مشركان وپيامبرش بيزار است.ابو الاسود با شنيدن اين غلط فاحش گفت:«تصور نمى‏كردم كه‏كار مردم به اين جا رسيده باشد»و لذا به زياد بن ابيه كه در آن زمان حاكم كوفه بود(53-50)مراجعه كرد و چگونگى جريان را با او در ميان گذاشت.زياد ابن ابيه،قبلااز ابو الاسود خواسته بود كه در اين باره چاره‏اى بينديشد،ولى او سر باز زده بود.تااين كه اين غلط فاحش را خود در تلاوت كلام خدا شنيد و آن گاه در بر آوردن خواسته‏زياد ابن ابيه تصميم گرفت (10) و گفت:«آن چه امير بدان امر كرده انجام مى‏دهم‏».

ابو الاسود نويسنده‏اى خواست تا از عهده نوشتن آن چه او مى‏گويد،به خوبى بر آيد.

نويسنده‏اى از قبيله عبد قيس در اختيار او گذاشتند.ولى وى او را نپسنديد.نويسنده‏ديگرى را انتخاب كردند كه زبردست‏بود و مورد قبول ابو الاسود واقع شد.

ابو الاسود به نويسنده مذكور گفت:«هر حرفى را كه من با گشودن دهان ادا كردم(مفتوح خواندم)،نقطه‏اى بر بالاى آن حرف بگذار و اگر دهان خود را جمع كردم(حرف را به ضمه خواندم)نقطه‏اى در جلوى آن حرف قرار بده و اگر حرفى را كسره‏خواندم،نقطه‏اى در زير آن حرف بنويس‏» (11) .ابن عياض اضافه مى‏كند كه ابو الاسودبه نويسنده گفت:«اگر حرفى را با غنه ادا كردم آن را با دو نقطه مشخص كن و اوهمين كار را انجام داد» (12) .

از اين پس،مردم اين نقطه‏ها را به عنوان علايمى براى نشان دادن حركات‏حروف و كلمات به كار بردند،ولى بيش‏تر اين نقطه‏ها را با رنگى غير از رنگى كه خطمصحف با آن نوشته شده بود،مى‏نوشتند و غالبا اين رنگ قرمز بود.

پس از آن كه نصر بن عاصم نقطه را براى تشخيص حروف نقطه دار از حروف بى‏نقطه در مصحف به كار برد،نقطه‏هاى سياه به نقطه‏هاى رنگى تبديل شد تا نقطه‏هايى كه لامت‏حركت‏بوده با نقطه‏هايى كه علامت اعجام است،اشتباه‏نشود و اين دو نوع نقطه از يك ديگر تميز داده شوند.

جرجى زيدان مصحف نقطه‏دارى را به همين كيفيت در دار الكتب مصر ديده‏است.او مى‏گويد: «اين مصحف نخست در مسجد عمرو بن عاص،در مجاورت‏قاهره بوده و از كهن‏ترين مصحف‏هاى جهان است.ورق‏هاى آن بزرگ و خط آن بامركب سياه نوشته شده و نقطه‏هاى آن به رنگ قرمز است و همان طور كه ابو الاسودتوصيف كرده،نقطه‏هاى بالاى حروف علامت فتحه و نقطه‏هاى زيرين علامت‏كسره و نقطه‏هاى جلو حروف نشانه ضمه است‏» (13) .

در اندلس،مصحف‏ها را با چهار رنگ مى‏نوشتند.رنگ سياه براى حروف رنگ‏قرمز براى نقطه‏هايى كه علامت‏حركت‏بوده،رنگ زرد براى همزه‏ها و رنگ سبزبراى الف‏هاى وصل به كار مى‏رفته است (14) .

آخرين تغييرات تكميلى

جلال الدين سيوطى گفته است:«در صدر اول،نشانه حركات حروف به صورت‏نقطه بوده است.نقطه اول حروف علامت فتحه و نقطه آخر حروف علامت ضمه ونقطه زيرين حروف علامت كسره به شمار مى‏آمده است.

علايمى كه هم اكنون براى بيان حركات حروف متداول است و ماخوذ از حروف‏مى‏باشد،از ابتكارات خليل بن احمد است.در اين روش علامت فتحه عبارت‏است از شكل مستطيلى كه در بالاى حروف گذارده مى‏شود و علامت كسره به‏همين شكل و در ذيل حروف به كار مى‏رود. علامت ضمه واو كوچكى است دربالاى حرف و تنوين بر حسب مفتوح بودن و يا مكسور بودن و يا مضموم بودن،به وسيله دو علامت از نوع خود مشخص مى‏شود».سيوطى اضافه مى‏كند: «اولين‏كسى كه همزه و تشديد را وضع كرد،خليل بن احمد بود» (15) .

در طول زمان،عنايت و توجه مسلمانان به قرآن بيش‏تر مى‏شد و مسلمانان‏تغييراتى در خط و رسم آن ايجاد مى‏كردند و در پايان قرن سوم بود كه رسم الخطقرآن به حد اعلاى زيبايى خود رسيد،مردم در نوشتن قرآن با خطوط زيبا و به كاربردن علايم و نشانه‏ها بر يك ديگر پيشى مى‏گرفتند.تا آن جا كه سر حرف‏«خ‏»را به عنوان علامت‏سكون حرف به كار بردند.اين عمل اشاره به آن داشت كه حرف‏ساكن،اخف از حرف متحرك است.و برخى سر حرف‏«م‏»را براى علامت‏ساكن‏انتخاب كردند.براى حروف مشدد،علامت‏سه دندانه و براى الف‏هاى وصل، سرحرف‏«ص‏»معين شد.هم چنين صنعت‏خط و حاشيه نگارى رو به پيش رفت‏گذاشت و با ظرافت‏خاصى در مصحف‏ها به كار برده شد (16) .

گفته شده است كه تقسيم قرآن به قسمت‏هاى ده گانه و پنج‏گانه و حزب و جزء وتعيين علامت و نشانه براى آن‏ها،به موجب امر مامون عباسى انجام گرفته است.

برخى گفته‏اند كه حجاج به اين كار دست زد.احمد بن الحسين گفته است:«حجاج،قراء بصره را گرد آورده و گروهى از ميان آنان انتخاب كرد و از آنان خواست كه‏حروف قرآن را شمارش كنند.آنان در طى چهار ماه اين كار را به پايان رساندند ونشان دادند كه قرآن داراى 77439 كلمه و 323015 و به قولى 340740 حروف‏است.نيمه قرآن با كلمه‏«و ليتلطف‏» (17) در سوره كهف مشخص شده است.تعداد آيات‏قرآن 6236 آيه مى‏باشد».

معروف است كه تقسيم قرآن به 120 حزب و سى جزء،براى تسهيل قرائت آن‏در مكتب خانه‏ها و غيره بوده است (18) .

ولى ابو الحسن على بن محمد سخاوى(متوفاى 643)از دانش مندان بزرگ درادب و فقه و قرائات كه در دمشق مى‏زيست،در كتاب جمال القراء»تقسيم بندى‏قرآن را به 30 جزء و هر جزئى را به 12 قسمت،كه مجموعا 360 قسمت‏باشد،به‏دانش‏مند نامى ابو عثمان عمرو بن عبيد(متوفاى 144)كه از شيوخ معتزله و مردى‏زاهد پيشه بود،نسبت مى‏دهد و مى‏گويد كه او با در خواست منصور(خليفه عباسى)

(متوفاى 158)اين كار را انجام داده است.

منصور دوانيقى از وى خواست تا قرآن را بر حسب ايام سال تقسيم بندى كند وبراى تنظيم حفظ و قرائت روزانه قرآن آماده گردد.او به درخواست منصور پاسخ‏مثبت داد و با نظمى استوار اين تقسيم بندى را انجام داد و در پايان هر جزء با خطزرين نشانه گذارى كرد.

منصور آن را به فرزند خود مهدى تعليم داد و سپس ديگران پيروى كرده،و كم كم‏اين تقسيم‏بندى ميان مسلمانان رواج يافت (19) .

بلندترين سوره‏هاى قرآن،بقره و كوتاه‏ترين سوره كوثر است.طولانى‏ترين آيه‏قرآن، آيه‏«دين‏»يعنى آيه 282 سوره بقره است كه داراى 128 كلمه و 540 حرف‏است و كوتاه‏ترين آيه و الضحى (20) و پس از آن و الفجر (21) است.بزرگ‏ترين كلمه درقرآن فاسقيناكموه مى‏باشد كه داراى 11 حرف است (22) .

احمد در مسند خود از اوس بن حذيفه روايت مى‏كند كه‏«من در ميان گروهى ازبنى مالك بودم كه اسلام آورده و به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدند.ما را در خيمه‏اى‏جاى داده و پيامبر صلى الله عليه و آله همه روزه در بازگشت از مسجد و پيش از رفتن به خانه خودنزد ما مى‏آمد.او شب‏ها پس از نماز عشا نزد ما مى‏ماند و از رفتارى كه قوم وى درمكه و پس از مهاجرت به مدينه با او داشتند،سخن مى‏گفت.پيامبر صلى الله عليه و آله شبى ديرتراز وقت هميشگى نزد ما آمد.علت تاخير را از حضرتش پرسيدم،فرمود:حزبى(قسمتى مشخص) از قرآن[كه مرسوم هر شب من بود تلاوت كنم]باقى مانده بود،خواستم آن را انجام داده به پايان برسانم،آن گاه از مسجد بيرون آيم.ما صبح‏گاه ازاصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيديم:قرآن را چگونه حزب بندى مى‏كنيد؟گفتند:آن را به‏شش سوره،پنج‏سوره، فت‏سوره،نه سوره،يازده سوره،سيزده سوره،تقسيم بندى مى‏كنيم و حزب بندى سوره‏هاى مفصلات(سوره‏هاى كوچك كه‏آيه‏هاى كوتاه دارند)از سوره‏«ق‏»است تا پايان قرآن‏» (23) .

ظاهرا جمله اخير گفته خود اوس است كه در دنباله بيان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و به‏مناسبت ذكر كرده است.زيرا در آن زمان قرآن به صورت مصحف و ترتيب يافته درنيامده بود،تنها سوره‏ها كامل شده بود و آن‏ها را براى آسان‏تر شدن قرائت‏بر حسب‏ايام يا اوقات به قسمت‏هاى مساوى تقسيم مى‏نمودند.

قرآن در مراحل تكاملى خود

قرآن از صدر اول،به خصوص از ناحيه كتابت و زيبايى خط،با گذشت زمان سيرتكاملى داشته است.خطاطان بزرگ،در زيبايى قرآن و تكميل خط آن،سهم‏به سزايى داشته‏اند.نخستين كسى كه در راه تكميل كتابت مصحف و زيبايى خط آن‏قدم برداشت،خالد بن ابى الهياج از اصحاب امير المؤمنين عليه السلام بود كه در حدودسال صدم هجرى در گذشته است.او به خوشنويسى و داشتن خط زيبا معروف بود.

گفته‏اند كه سعد،مولا و حاجب وليد،وى را براى كتابت مصحف و شعر و اخبار دردربار وليد بن عبد الملك(96-86)استخدام كرد.او كسى است كه پس از تجديد بناو توسعه مسجد نبوى در مدينه،به دست عمر بن عبد العزيز،سوره شمس را باطلا برمحراب آن مسجد نوشت.اين تجديد بنا به سال 90 هجرى پايان يافت (24) .

عمر بن عبد العزيز از خالد خواست كه مصحفى با همين خط براى او بنويسد واو مصحفى را با زيبايى تمام نوشت.عمر بن عبد العزيز آن را پذيرفت و بر او آفرين‏گفت.اما خالد مبلغ زيادى را براى انجام اين كار مى‏خواست،كه عمر از پرداخت آن‏خود دارى كرده و مصحف را به او پس داد.

محمد بن اسحاق(ابن النديم)مى‏گويد:«مصحفى را به خط خالد بن ابى الهياج ازاصحاب على عليه السلام ديدم.اين مصحف در مجموعه خطوط تاريخى محمد بن الحسين‏معروف به ابن ابى بعره بود كه پس از او به عبد الله بن حانى رسيد» (25) .

خطاطان تا اواخر قرن سوم هجرى مصحف‏ها را با خط كوفى مى‏نوشتند.از اين‏پس،در اوايل قرن چهارم،خط زيباى نسخ جاى خط كوفى را گرفت.اولين مصحف به خط نسخ،به ست‏خطاط معروف محمد بن على بن الحسين بن‏مقله(328-272)نوشته شد.گفته شده است:وى اولين كسى است كه به خط ثلث‏و نسخ نوشت.او كه در علم هندسه تخصص داشت،با رسم حروف هندسى و بنانهادن قواعد و اصول آن،خط عربى اسلامى را تغيير داد و بدان زيبايى بخشيد.

اين كار منحصر به اوست و تا كنون در ميان امت اسلامى خطاطى با اين مهارت‏يافت نشده است.تعدادى از مخطوطات تاريخى،مانند مصحف موجود در موزه‏هرات در افغانستان منسوب به اوست و گفته‏اند كه او دو بار قرآن را نوشت (26) .

خط نسخ عربى در قرن هفتم هجرى،به دست‏ياقوت بن عبد الله‏موصلى(متوفاى 689)به حد اعلاى كمال خود رسيد.او با خط زيباى خود هفت‏مصحف نوشت.اين مصحف‏ها با انواع خطوط نوشته شده بود و پيش واى ديگرنويسندگان قرار گرفت. (27) كليه مصحف‏ها تا قرن يازدهم هجرى بر شيوه خط ياقوت‏نوشته مى‏شد.در اول قرن دوازدهم ترك‏هاى عثمانى،به خصوص پس از فتح مصربه دست‏سلطان سليم،خط عربى اسلامى را مورد توجه قرار دادند و به دست‏خطاطان فارسى كه در امپراتورى عثمانى خدمت مى‏كردند در پيش برد و تكميل‏اين خط كوشيدند.سلطان سليم تمام خطاطان،نقاشان و هنرمندان را در پايتخت‏خود گرد آورد.اينان انواع جديدى از خطوط عربى،مانند خط رقعى،خط ديوانى،خط طغرايى و خط اسلامبولى را پديد آوردند،كه هم چنان در نوشته‏ها متداول‏است.

برخى از خطاطان عثمانى كه شهرت بسيار يافتند عبارتند از:حافظ‏عثمان(متوفاى 1110)و سيد عبد الله افندى(متوفاى 1144)و استادراسم(متوفاى 1169)و ابوبكر ممتاز بك مصطفى افندى،كه خط رقعى را اختراع‏كرد.اين خط از سهل‏ترين و ساده‏ترين خطوط عربى است.او قواعد اين خط راوضع نمود و اولين بار با اين خط كتابت كرد.ابو بكر ممتاز بك در زمان سلطان‏عبد المجيد خان و به سال 1280 هجرى اين خط را عرضه كرد.

چاپ مصحف‏ها نيز مانند كتابت آن،در دوره‏هاى مختلف رو به كمال داشته‏است.نخستين بار در حدود سال 950 هجرى مطابق 1543 ميلادى،قرآن دربندقيه به چاپ رسيد.ولى پس از چاپ،مقامات كليسا به معدوم كردن آن دستوردادند.پس از آن در سال 1104 هجرى مطابق با 1692 ميلادى هنكلمان (28) در شهرهامبورگ به چاپ قرآن همت گماشت.پس از وى در سال 1108 هجرى مطابق با1696 ميلادى ماراكى (29) در«پادو» (30) به چاپ قرآن دست زد.

به سال 1200 هجرى مطابق با 1785 ميلادى،مولا عثمان در«پطرزبورگ‏»

روسيه،قرآن را چاپ كرد و اين اولين چاپ اسلامى قرآن بود.نظير آن در«قازان‏»نيزبه چاپ رسيد.

فلوگل (31) نيز در سال 1252 هجرى مطابق با 1836 ميلادى در شهر«ليپزيك‏» (32) به‏چاپى مخصوص از قرآن دست زد.اين چاپ از قرآن به علت املاى ساده آن بااستقبال بى‏نظير اروپاييان رو به رو شد.اما مانند ديگر چاپ‏هاى اورپايى در جهان‏اسلام توفيقى به دست نياورد.

اولين دولت اسلامى كه به چاپ قرآن اقدام كرد و اقدام آن با موفقيت رو به روشد،«ايران‏»بود. اين دولت اسلامى دو چاپ سنگى زيبا و منقح از قرآن تهيه كرد.

اين چاپ‏ها كه در حجمى بزرگ ارائه شده و داراى ترجمه در ذيل هر سطر بود وبرخوردار از فهرست‏هاى متعدد بود.اولين نسخه به سال 1243 هجرى مطابق با1827 ميلادى در تهران و دومين نسخه در سال 1248 هجرى مطابق با 1832ميلادى در تبريز به چاپ رسيد.در اين زمان در هند نيز قرآن چاپ و منتشر شد.

به دنبال آن،از سال 1294 هجرى مطابق با 1877 ميلادى،تركيه عثمانى‏به چاپ‏هاى مختلفى از قرآن دست زد كه در نهايت زيبايى و استوارى قرار داشت.

در سال 1323 هجرى مطابق با 1905 ميلادى،روسيه تزارى به چاپ قرآنى به‏خط كوفى و به حجمى بزرگ همت گماشت،كه تصور مى‏رفت‏يكى از مصحف‏هاى اوليه عثمانى است.اين قرآن خالى از نقطه و علايم فتحه و كسره بود.چند ورق ازاول آن افتاده و آخر آن نيز ناقص بود.اين قرآن از آيه هشتم سوره بقره: و من الناس‏من يقول امنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمؤمنين آغاز و به آيه چهارم از سوره زخرف:

و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم پايان مى‏يافت.اين قرآن در سمرقند پيداشده بود و در اختيار كتاب خانه سلطنتى در پطرزبورگ بود و انستيتوى آثار در«تاشكند»آن را با همان حجم اصلى و خصوصيات ديگر در پنجاه نسخه فتوگرافى‏كرده،به مهم‏ترين دانش‏گاه‏هاى كشورهاى اسلامى هديه نمود.نسخه‏اى از اين قرآن‏در كتاب خانه دانش‏گاه تهران(با شماره DSS )موجود است. 14403

در سال 1342 هجرى مطابق با 1923 ميلادى،كشور مصر به چاپ قرآن اقدام‏نمود.چاپ اين قرآن به وسيله كميته‏اى با تعيين وزارت اوقاف آن كشور و به‏سرپرستى مشايخ الازهر انجام شد.اين نسخه از قرآن با پذيرش جهان اسلام‏رو به رو شد و چاپ‏هاى بسيارى بر اساس آن انجام گرفت.

در سال 1370 هجرى مطابق با 1950،عراق نيز به چاپ نفيسى از قرآن دست‏زد.هم چنين سراسر جهان اسلام به چاپ و نشر قرآن به بهترين صور و زيباترين انواع‏چاپ همت گماشتند. اين روش هم چنان در جهان اسلام ادامه دارد.

هم چنين قرآن ديگرى از خطاطى سورى به نام‏«عثمان طه‏»رواج يافت.اين قرآن‏در كشورهاى سوريه،عربستان،ايران،لبنان و ديگر كشورهاى اسلامى چاپ شد.

ويژگى اين چاپ تنظيم آيات در صفحه و تقسيم منظم حزب‏ها و جزءهاى سى‏گانه‏قرآن است (33) .


پى‏نوشتها:

1- ر.ك:دائرة المعارف القرن العشرين،ج 3،ص 621.جرجى‏زيدان،تاريخ تمدن اسلامى،ج 3، ص 60-58.ابن‏خلدون،المقدمة،ص 421-417.خليل يحيى النامي،اصل الخط العربي،ج 3. تركى عطية،الخط العربي‏الاسلامي،ص 22.عبد الفتاح عباده،انتشار الخط العربي،ص 15-13. ناجي المصرف،مصور الخط العربي،ص 338.محمد طاهر الملكي الكردي،تاريخ الخط العربي و آدابه،ص 54.

2- دائرة المعارف القرن العشرين،ج 3،ص 722.مناهل العرفان،ج 1،ص 400-399.تاريخ القرآن،ص 68.

3- موالى به كسانى مى‏گويند كه غير عرب‏اند و در ميان عرب با آنان پيوند دارند.

4- ابو احمد عسكرى،التصحيف و التحريف،ص 13.

5- ابن خلكان،وفيات الاعيان،ج 2،ص 32.

6- مناهل العرفان،ج 1،ص 399.3.انعام 6:54.

7- بقره 2:183.

8- توبه 9:3.

9- مى‏گويند:زياد بن ابيه كسى را بر سر راه ابو الاسود گماشت تا به عمد اين آيه را به غلط بخواند تا او را برانجام خواسته زياد تحريك كند(الخط العربي الاسلامي،ص 26).

10- الفهرست:ص 46.فن اول از مقاله دوم.

11- صدر،حسن،تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام،ص 52.

12- تاريخ تمدن اسلامى،ج 3،ص 61.

13- الخط العربي الاسلامي،ص 27 به نقل از:ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى در المقنع في رسم المصاحف و نيزرجوع كنيد به:تاريخ القرآن،ص 68.

14- الاتقان،ج 2،ص 171.ابو عمرو الداني،كتاب النقط،ص 133.

15- تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام،ص 52،نقل از:سلامة بن عياض،المصباح.

16- كهف 18:19.

17- ر.ك:البرهان،ج 1،ص 252-249.

18- سخاوى،جمال القراء و كمال الاقراء،چاپ بيروت 1993 م،ج 1،ص 379-178.

19- ضحى 93:1.

20- فجر 89:1.

21- حجر 15:22.ر.ك:البرهان،ج 1،ص 249 و 252.

22- مسند احمد،ج 4،ص 343.

23- تاريخ يعقوبى،ج 3،ص 30 و 36.

24- الفهرست،ص 9 فن اول از مقاله اول و ص 46 فن اول از مقاله دوم.

25- الخط العربي الاسلامي،ص 155.الخطاط البغدادي،ص 16.

26- الخط العربي الاسلامي،ص 171.مصور الخط العربي،ص 92.

27- شهرى بندرى است در شمال ايتاليا.

28.incklemann

29.Maracci

30.aoue

31.lugel

32.Leizig

33- براى اطلاع بيش‏تر از خط عثمان طه و ويژگى‏هاى آن رجوع كنيد به:خرمشاهى،بهاء الدين،قرآن پژوهشى،ص 657.