علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۲۰ -


حديث‏سبعة احرف در رابطه با قرائات سبع

شنيده نشده است كه هيچ يك از علماى فن،بين حديث‏«انزل القرآن على سبعة‏احرف‏»با قرائت‏هاى هفت گانه ارتباطى قايل باشد.جز اين كه اين موضوع بر زبان‏مردم عادى جارى است و هيچ دليل قابل اعتمادى در اين مورد وجود ندارد.

بسيارى از دانش مندان محقق و منقد مانند:ابن الجزرى،ابو شامه،زركشى،ابو محمدمكى، ابن تيميه و نظاير اينان،اين شايعه را رد كرده‏اند.ابن الجزرى،اين توهم را به‏مردم جاهل و عوام كه از هر گونه دانش تهى هستند،نسبت مى‏دهد (1) .

ابو محمد مكى گفته است:«هر كس كه گمان مى‏برد قرائت هر يك از اين قراء،يكى از حرف‏هاى هفت گانه است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن تصريح كرده،در اشتباهى‏بزرگ است‏» (2) .

ابو شامه گفت است:«گروهى گمان كرده‏اند كه منظور از«احرف سبعه‏»كه درحديث آمده، قرائت‏هاى سبعه است كه هم اكنون رواج دارد.در حالى كه اين گمان برخلاف اجماع قاطبه اهل علم است و اين گمان تنها از ناحيه برخى جاهلان مطرح‏شده است‏» (3) .

هم او گفته است:«گروهى كه هيچ تخصصى در علم قرائت ندارند،تصور كرده‏اندكه قرائت ائمه سبعه،همان است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حديث‏«انزل القرآن على سبعة‏احرف‏»از آن تعبير كرده است و قرائت هر يك از آنان حرفى از اين حرف‏هاى‏هفت گانه است.آنان كه اين موضوع را به ابن مجاهد نسبت مى‏دهند به خطارفته‏اند» (4) .

ابن تيميه مى‏گويد:«كليه علماى داراى اعتبار و ارزش،متفق‏اند كه منظور ازحروف هفت‏گانه‏اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله گفته است،قرائت‏هاى هفت‏گانه معروف نيست.

اول كسى كه قرائت‏هاى هفت گانه را جمع آورى كرد،ابن مجاهد بود و او اين منظوررا داشت كه قرائت‏ها موافق و هم آهنگ با عدد حرف‏هايى باشد كه قرآن بر آن‏اساس نازل شده است.نه اين كه وى اعتقاد داشته باشد كه قرائت‏هاى هفت گانه‏همان حروف هفت گانه است و يا اين كه هيچ كس نمى‏تواند به غير از قرائت‏هاى‏قراء سبعه قرائت ديگرى را بپذيرد.اين چيزى است كه مورد اعتقاد هيچ يك از علماو از جمله ابن مجاهد نيست‏» (5) .

آن چه بر رسوايى اين توهم مى‏افزايد آن كه حرف‏هاى هفت گانه كه-فرضاپيامبر اجازه فرموده تا قرآن بر اساس آن‏ها قرائت‏شود،هم چنان پنهان و در گمنامى‏بوده است تا اين كه در زمان‏هاى بعد،قرائات هفت گانه تدريجا پيدا شود و حروف‏هفت گانه مورد نظر پيامبر صلى الله عليه و آله كه براى تمامى امت مجاز دانسته در انحصار اين هفت‏تن در آيد.در حالى كه قاريان بسيار و بزرگ‏تر و با اطلاع‏تر از اين هفت تن وجودداشته‏اند،ولى مشمول اين حديث نگرديده‏اند،مانند آن باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله تنها به‏ابن مجاهد سفارش كرده باشد تا مصداق‏«احرف سبعه‏»را تعيين كند،و گذشتگان وآيندگان را از آن محروم سازد.

ابو محمد هروى مى‏گويد:«اين سخن درستى نيست كه حديث‏«احرف سبعه‏»مربوط به قرائت‏هاى هفت گانه است كه قراء آن در زمان‏هاى بعد متولد شده‏اند،زيرا اين سخن منجر به آن مى‏شود كه حديث‏بدون فايده باشد تا اين كه اينان‏به وجود آيند و نيز لازمه اين سخن آن است كه براى هيچ يك از صحابه،جايز نبوده‏است كه قرآن را قرائت كنند،مگر اين كه از پيش بدانند كه قراء سبعه بعدا چه نحوقرائتى را اختيار كرده و بدان قرائت مى‏كنند».وى اضافه مى‏كند:«من اين مطلب رابه خصوص ياد آور شدم،زيرا گروهى از عامه مردم به آن دل بسته‏اند» (6) .

خلاصه بحث

از مجموع بحث‏هاى گذشته روشن گرديد كه اثبات تواتر قرائت‏ها از پيامبر صلى الله عليه و آله‏امرى محال مى‏نمايد،زيرا:

-هيچ دليلى بر اثبات اين مدعا وجود ندارد.

-اختلاف قرائت‏ها داراى اسباب و عواملى بوده كه موجب پيدايش اختلاف‏بين قراء گرديده است.

-تمام سندهاى قرائت‏ها كه در كتب قرائت آمده،در زمره اسناد آحاد است وهيچ يك از آن‏ها متواتر نيست علاوه بر شك و ترديدى كه در مورد صحت اين‏سندها وجود دارد و آثار جعل در آن ديده مى‏شود و چه بسا سندهاى ساختگى وتشريفاتى باشند.

-ايرادات و اعتراضات بسيارى از علما و بزرگان امت‏بر بسيارى از قرائت‏هاى‏اين قراء كه اگر آن‏ها متواتر از پيامبر صلى الله عليه و آله بود،هيچ مسلمانى را جرات ايراد و اعتراض‏بر آن نبود.

-وجود قرائت‏هاى شاذ از قراء سبعه كه منافى با تواتر است.

-مستند كردن اين قرائت‏ها به دلايل و تعليل‏هاى اعتبارى و نظرى،دليل بر آن‏است كه قرائت‏هاى ياد شده از روى اجتهاد بوده است و اگر قرائتى به تواتر رسيده‏باشد نيازى به اقامه دليل اعتباى بر صحت آن ندارد.

-وجود تناقض بين اين قرائت‏ها كه تواتر آن‏ها را از پيامبر صلى الله عليه و آله نفى مى‏كند، زيرانمى‏تواند دو چيز متناقض،هر دو وحى باشد.

-بين تواتر قرآن كه مورد اعتقاد همگان است‏با تواتر و قرائت‏ها،ملازمه‏اى‏وجود ندارد و فقط افراد مقلد و بى‏اطلاع‏اند كه به اين سخن زبان گشوده‏اند.

-هيچ ارتباطى بين حديث‏«انزل القرآن على سبعة احرف‏»و مساله‏«تواتر قرائت‏ها»

وجود ندارد و به تعبير امام ابو الفضل الرازى،اين شبهه‏ايست كه برخى از عوام دچارآنند.

ضابطه تشخيص قرائت صحيح

بزرگان فن قرائت،براى تشخيص قرائت صحيح و جدا ساختن آن از قرائت غيرصحيح، ضابطه‏اى مشخص كرده‏اند كه در اين جا ذكر مى‏گردد.در اين باره سه شرطرا ياد آور شده‏اند:

شرط اول:صحت‏سند قرائت.بايد قرائت‏شناخته شده،داراى سند صحيح تايكى از صحابه باشد.

شرط دوم:با رسم الخط مصحف توافق داشته باشد.

شرط سوم:با قواعد ادبى عرب توافق داشته باشد.

هرگاه قرائتى داراى اين سه شرط باشد،صحيح و مورد قبول است.اگر يكى ازاين شروط را نداشته باشد غير صحيح و مردود است.اصطلاحا به قرائتى كه فاقدشروط مذكور است،شاذ گويند.

اين شروط سه گانه را اركان قرائت مورد قبول نام نهاده‏اند.در توضيح اين اركان(شرايط سه گانه)گفته‏اند:قرائت لازم نيست‏با فصيح‏ترين قواعد عربى تطابق‏داشته باشد.كافى است كه با يكى از لغت‏هاى عرب-گرچه نامشهور باشدمطابقت كند،زيرا علماى نحو،بسيارى از قرائت‏ها را با قواعد مخالف ديده‏اند،در حالى كه قرائت مذكور از يكى از قراء سبعه و مورد قبول مى‏باشد.در توجيه اين گونه‏قرائات گفته‏اند:تطبيق با قواعد مشهور ضرورتى ندارد،بلكه اگر قرائت‏با برخى ازلغت‏هاى قبائل عربى تطابق داشته باشد كافى است (7) .

در اين باره بايد گفت:قرآن با فصيح‏ترين لغات عرب نازل گرديده و هرگزلغت‏هاى شاذ و غير معروف عرب،معيار درستى قرائت نمى‏تواند باشد.لذااين گونه سخن گفتن از امثال ابن جزرى،پايين آوردن قدر و منزلت قرآن كريم است.

اينان چون قرائات سبع را پذيرفته بودند،به ناچار اين گونه سخنانى را روا مى‏دارند.

اين گونه اظهارات هرگز درباره قرآن روا نباشد.

هم چنين ابن جزرى گويد:«مقصود از موافقت‏با رسم الخط مصحف،موافقت‏بارسم الخط هر يك از مصاحف عثمانى كافى است تا ملاك صحت قرائت قرار گيرد».

در صورتى كه مى‏دانيم مصاحف هفت گانه عثمانى،خود داراى اختلاف بودند وموجب اختلاف گرديدند.پس چگونه مى‏تواند ملاك صحت و قبولى قرائت گردد.

در رابطه با سند،قبلا اشارت رفت كه بيش‏تر سندهاى قراء تشريفاتى‏اند و براى‏تقويت‏بنيه قرائت‏ها ساخته و پرداخته شده بودند.حقيقت اين است كه شيوخ واساتيد قرائت را كه هر يك از قراء نزد آنان شاگردى كرده بودند،به عنوان سند مطرح‏كرده‏اند.

ضابطه مورد قبول

اما آن چه ما آن را ضابطه قبولى قرائت مى‏دانيم،عبارت است از:موافقت‏باقرائت جمهور مسلمين جدا از قرائت قراء.زيرا قرآن در دو مسير طى طريق نموده،نخست طريقه مردمى كه مسلمانان سينه به سينه از پدران و اجداد خود،از شخص‏شخيص پيامبر صلى الله عليه و آله تلقى نموده و اخذ كرده‏اند و براى هميشه دست‏به دست داده تابه امروز براى ما رسانده‏اند.

اين قرائت مردمى،موافق با ثبت(نوشته)تمامى مصحف‏هاى موجود (8) در تمامى قرون است و نمايان‏گر آن،قرائت‏حفص است،زيرا حفص همان قرائت‏جمهور را قرائت كرده و على عليه السلام نيز همان را قرائت كرده كه توده عظيم مردمى ازپيامبر صلى الله عليه و آله شنيده‏اند. اين مسير،مسير تواتر است و قرآن به گونه تواتر به مارسيده است.ولى مسير قراء و قرائات مسير اجتهاد است(جز قرائت عاصم)كه‏اجتهاد در نص قرآن روا نباشد و فاقد حجييت‏شرعى است.

اينك براى تشخيص قرائت صحيح و متواتر كه بر دست جمهور نقل و ضبطشده،سه شرط ارائه مى‏نماييم:

شرط اول:توافق با ثبت مصحف‏هاى موجود،كه در تمامى قرون بر دست‏تواناى مردمى ثبت و ضبط شده است.تمامى قرآن‏هاى خطى و چاپى،مخصوصادر گستره شرق اسلام،بدون هيچ گونه اختلافى ارائه شده و مى‏شود.

شرط دوم:توافق با فصيح‏ترين و معروف‏ترين اصول و قواعد لغت عرب،زيراقرآن با فصيح‏ترين لغت نازل شده و هرگز جنبه‏هاى شذوذ لغوى در آن يافت‏نمى‏شود.شرط سوم:توافق با اصول ثابت‏شريعت و احكام قطعى عقلى،كه قرآن پيوسته‏پايه گذار شريعت و روشن‏گر انديشه‏هاى صحيح عقلى است و نمى‏شود كه با آن‏مخالف باشد.

در اين زمينه شرح و بسط بيش‏ترى در التمهيد(ج 2)داده‏ايم.به علاوه سخنانى‏از ائمه معصومين در اين رابطه وجود دارد كه در ذيل ياد آور مى‏شويم:

سخنانى از اهل بيت عليهم السلام درباره قرائت قرآن (9) از ائمه اهل بيت عليهم السلام سخنانى درباره قرآن كريم وارد شده كه به مهم‏ترين‏موضوعاتى كه مورد بحث واقع شد،اشاره دارد،و حاكى از دقت نظر وژرف انديشى است كه ائمه اطهار عليهم السلام درباره اين كتاب مقدس رعايت داشته‏اند.

هم چنين نشان دهنده ميزان عنايت و اهتمام آنان به حفظ و حراست نص قرآن وجلوگيرى از تحريف و تاويل آن است.گزيده‏اى از اين سخنان در زير نقل مى‏شود:

1.محمد بن وراق مى‏گويد:مجلدى را كه حاوى قرآن بود،به جعفر بن محمدالصادق عليه السلام نشان دادم كه علايم و نشانه گذارى آن باطلا و يكى از سوره‏هاى آخرين‏آن نيز باطلا نوشته شده بود.كاستى در آن ياد ننمود جز آن كه فرمود:«دوست ندارم‏كه قرآن با رنگى جز رنگ سياه نوشته شود،همان گونه كه در اولين بار نوشته‏شده است‏» (10) .

اين سخن،نشانه دقت و علاقه شديد امام نسبت‏به حفظ و سلامت قرآن است‏تا آن جا كه در رنگ خط نيز ترجيح داده شده كه به همان نحوى كه اول بارنوشته شده،محفوظ و باقى بماند، تا بدين وسيله قرآن با چيزى غير از قرآن،مانندزوائد و تحسينات اخير،اشتباه نشود.

2.امام محمد بن على الباقر عليهما السلام فرموده:«قرآن واحد است و از پيش گاه خداى‏يگانه و واحد فرود آمده است و اين اختلافات از راويان بر آن وارد مى‏شود» (11) .اين‏سخن، بدين معنا است كه قرائت نازل شده از جانب خدا يكى است و قرآن به نص‏واحد نازل گشته است و اختلاف در روايت اين نص بر حسب اجتهاد قاريان است.

حديث‏بعدى،اين معنا را توضيح مى‏دهد:

3.امام جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام مى‏فرمايد:«قرآن بر حرف واحد و از نزدخداى واحد نازل گشته است‏» (12) .منظور نفى قرائت‏هاى متداولى است كه مردم آن‏هارا متواتر از پيامبر صلى الله عليه و آله پنداشته‏اند.امام چنين مطلبى را انكار مى‏كند،زيرا قرآن به‏نص واحد نازل شده است.اما اختلاف لهجه‏ها(بر حسب تفسيرى كه از حروف‏سبعه داشته‏ايم)از طرف امام نفى نمى‏شود،چنان كه در روايات ديگر آمده و قبلانقل شد.

4.سالم بن سلمه گويد:شخصى در محضر امام صادق عليه السلام آياتى از قرآن را قرائت كرد و به طورى كه من شنيدم،قرائت او غير از قرائت ديگر مردم بود.ابو عبد الله عليه السلام‏به وى گفت:«از اين قرائت‏خود دارى كن و همان گونه كه مردم مى‏خوانند تو هم‏بخوان‏» (13) .شايد اين شخص بر حسب تفنن قراء،قرآن را به وجوه مختلف قرائت‏كرده است و از آن جا كه اين قبيل قرائت‏ها،به منزله بازى با نص قرآن كريم است،امام وى را نهى كرده است و دستور داده كه همان قرائت معروفى را كه مردم ملتزم به‏آن هستند اختيار كند،زيرا قرائت صحيح كه در شريعت‏بدان امر شده،همان قرائتى‏است كه هر نسلى از نسل پيش تا از پيامبر صلى الله عليه و آله و او از جبرئيل و او از خداى عز و جل،اخذ كرده است و توجهى به قاريانى كه فن قرائت را همانند يك نو آورى و صنعت‏حرفه خود قرار داده‏اند،نبايد كرد و تنها قرائتى كه با قرائت عامه مسلمانان موافق‏باشد،بايد مورد توجه قرار گرفته شود.

5.سفيان بن السمط مى‏گويد:در مورد تنزيل قرآن از امام صادق عليه السلام پرسيدم، وى‏گفت:«همان گونه كه آموخته‏ايد،بخوانيد» (14) .

وى از نص اصلى كه براى نخستين بار نازل شده سئوال كرده است،زيرا ديده‏است كه قراء در اين زمينه اختلاف دارند و امام پاسخ مى‏دهد كه نص اصلى همان‏است كه امروز ميان مردم متداول است و فرموده او(همان گونه كه آموخته‏ايدبخوانيد)به اين معنا است كه بر شما(يعنى عامه مسلمانان)واجب است قرآن راهمان گونه كه خلفا عن سلف از پيامبر صلى الله عليه و آله فرا گرفته‏ايد،بخوانيد.

6.على بن الحكم مى‏گويد:عبد الله بن فرقد و معلى بن خنيس براى من نقل‏كردند كه ما در محضر امام صادق عليه السلام بوديم و ربيعة الراى نيز با ما بود.در آن جاپيرامون فضل قرآن سخن به ميان آمد.امام صادق عليه السلام فرمود:«اگر ابن مسعود قرآن راطبق قرائت ما نمى‏خوانده است،گم راه بوده است‏».ربيعه گفت:گم راه؟امام عليه السلام‏گفت:«بلى،گم راه‏». امام صادق عليه السلام،اضافه كرد:«ما قرآن را طبق قرائت ابى‏مى‏خوانيم‏» (15) .

شايد در آن مجلس درباره قرائت‏هاى غير متعارف ابن مسعود بحث مى‏شده وامام عليه السلام به آنان تذكر داده كه اين قرائت‏ها جايز نيست و قرائت صحيح،همان قرائت‏عامه مسلمانان است و كسى كه از اين روش متداول عامه تخطى كند گم‏راه است،زيرا چنين كسى از روش مسلمانان كه نسلا بعد نسل از پيامبر فرا گرفته‏اند،عدول وتخطى كرده است.و اگر ابن مسعود قرآن را بر خلاف روش مسلمانان قرائت‏مى‏كرده است(به فرض صحت نسبت) گم‏راه است،زيرا طريق ميانه،طريقى است‏كه جامعه مسلمانان در آن مشى مى‏كنند و كسى كه از اين راه ميانه گام برون نهد،هركس كه باشد گم‏راه خواهد بود.

اما اين گفته امام كه ما قرآن را بر طبق قرائت ابى مى‏خوانيم،اشاره است‏به دوران‏يك‏سان شدن مصحف‏ها در عهد عثمان كه ابى بن كعب قرآن را املاء مى‏كرد،وگروهى آن را بر وفق املاء او مى‏نوشتند و هرگاه در مورد نص اصلى اختلاف‏داشتند،براى رفع اختلاف به وى مراجعه مى‏كردند و مصحف موجود كه مورد قبول‏عامه مسلمانان است.بر طبق املاء ابى بن كعب است و قرائت منطبق بر قرائت‏ابى بن كعب،كنايه از التزام به چيزى است كه هم اكنون عامه مسلمانان برآنند.

7.صدوق از امام جعفر بن محمد الصادق و او از پدران خود عليهم السلام روايت‏كرده است كه رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:«قرآن را با همان كيفيت عربى آن بياموزيد و از نبردر قرآن(يعنى مبالغه در اظهار همزه)بپرهيزيد» (16) .

امام صادق عليه السلام فرمود:«اظهار همزه به منزله اضافه كردن بر قرآن است، مگرهمزه‏هاى اصلى،مانند:«الخبا»در آيه الا يسجدوا لله الذي يخرج الخبا (17) و يا لكم‏فيها دف‏ء و نيز فاداراتم (19) . (18)

در برخى نسخه‏ها كلمه‏«النبر»به زاى يعنى‏«النبز»نوشته شده كه اشتباه است وهمان طور كه قبلا از نهايه ابن اثير نقل شد،صحيح آن‏«نبر»است و كسائى به‏«نبر» قرائت مى‏كرده است.اين كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام آمده است قرآن را به كيفيت‏عربى خالص قرائت كنيد (20) ، از نظر علاقه شديدى است كه به حفظ لغت اصيل قرآن‏داشته‏اند و لغت اصيل،همان لغت فصيح عرب و لهجه رايج آن است،تا قرآن ازهر گونه تغيير و غلط خوانى مصون باشد و دگرگونى در آن راه نيابد.

تدوين قرائت‏هاى معروف

مسلمانان در صدر اول،قرآن را به نحوى كه از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مى‏شنيدند وفرا مى‏گرفتند،قرائت مى‏كردند و پس از صحابه،از تابعين و پيش‏وايان بزرگى كه درشهرهاى آنان به سر مى‏بردند،قرآن را مى‏آموختند،از جمله اين افراد كه در مدينه‏بودند مى‏توان سعيد بن المسيب،عروة بن الزبير،سالم بن عبد الله العدوى،معاذ بن الحارث،عبد الرحمان بن هرمز، محمد بن مسلم بن شهاب،مسلم بن جندب وزيد بن اسلم را نام برد.در مكه عبيد بن عمير، عطاء،طاووس،مجاهد،عكرمه وعبد الله ابن ابى مليكه.در كوفه علقمه،اسود،مسروق،عبيده، عمرو بن شرحبيل،حارث بن قيس،ربيع بن خثيم،عمرو بن ميمون،ابو عبد الرحمان السلمى، زر بن‏حبيش،عبيد بن نضله،ابو زرعه،سعيد بن جبير،ابراهيم نخعى و شعبى.در بصره‏عامر بن عبد قيس،ابو العاليه،ابو رجاء،نصر بن عاصم،يحيى بن يعمر و جابر بن زيد.

در شام ابن ابى شهاب و خالد بن سعيد،مصاحب ابو الدرداء،را مى‏توان نام برد.

اينان و نظايرشان،علما و دانش‏مندان امت در بلاد و مرجع مسلمانان درزمينه‏هاى مختلف معارف اسلامى آن روز به شمار مى‏آمدند.اما برجستگى اين گونه‏افراد در يك زمينه خاص نظير قرائت قرآن نبود،بلكه اينان به طور عام علماى آن‏دوره شناخته مى‏شدند.

پس از گذشت آن دوره،گروهى فن قرائت و فرا گرفتن و آموختن آن را رشته‏اختصاصى خود قرار دادند و به اين رشته توجهى خاص مبذول داشته و در قرائت‏قرآن و آموزش آن شهرت يافتند،تا اين كه در مقام امامت فن قرار گرفتند كه پيش‏وايى‏مردم را در اين زمينه به عهده داشتند و مردم از مناطق مختلف به سوى آنان‏مى‏شتافتند و معارف قرآن را از آنان مى‏آموختند.

روش همه مسلمانان در مناطق مختلف بر اين بود كه مردم هر شهرى قرآن را ازقارى همان شهر فرا مى‏گرفتند و تنها قرائت او را مى‏پذيرفتند و چون اينان تصدى‏امر قرائت را عهده‏دار بودند،قرائت‏به آنان نسبت داده شد.

كسانى كه از اين قبيل در مدينه شهرت يافتند عبارتند از:ابو جعفريزيد بن القعقاع،شيبة بن نصاح و نافع بن ابى نعيم.در مكه عبد الله بن كثير،حميد بن قيس و محمد بن محيصن.در كوفه يحيى بن وثاب،عاصم بن ابى النجود،سليمان الاعمش،حمزه و كسائى،به اين مقام ست‏يافتند.در بصره عبد الله بن ابى‏اسحاق،عيسى بن عمر،ابو عمرو بن العلاء،عاصم الجحدرى و يعقوب الحضرمى.

در شام عبد الله بن عامر،عطية بن قيس،عبد الله بن المهاجر،يحيى بن ابى الحارث‏الذمارى و شريح بن يزيد الحضرمى.

پس از اين افراد،تعداد قاريان رو به فزونى نهاد و قاريان در مناطق مختلف جهان‏اسلام پراكنده شدند و طبقه‏اى پس از طبقه ديگر به جانشينى آنان نايل آمدند.ولى‏همان گونه كه قبلا اشارت رفت،اينان در فرا گرفتن و آموختن قرآن و قرائت اختلاف‏نشان داده و روش‏هاى مختلف داشتند.برخى از آنان در تلاوت قرآن استوار و به‏رعايت روايت و درايت‏شهرت داشتند و برخى در اين موارد،كوتاهى داشتند وبرخى در اين موارد كوتاهى مى‏كردند.از اين جهت اختلافاتى بين آنان پديد آمد.

به تدريج ضبط قرائات رو به كاستى و سستى نهاد و زياده روى و كارهاى بى‏رويه،رو به فزونى گذاشت و به تعبير ابن جزرى‏«بيم آن مى‏رفت كه باطل در لباس حق‏جلوه كند» (21) .لذا علماى برگزيده امت و بزرگان به پا خواسته و تمام كوشش خود رادر تحقيق و تميز درست از نادرست و مشهور از غير مشهور به كار گرفته و اصول وقواعدى براى قرائت وضع كردند.در اثر اين كوشش‏ها قرائت‏به عنوان فنى از فنون‏كه داراى قواعد و اصولى محكم و استوار بود در آمد.در چار چوب اين اصول،اجتهاد و انتخاب نيز به كار رفت،كه در مباحث‏سابق شمه‏اى ازآن تشريح گرديد.

اولين امام معتبرى كه به ضبط قرائت‏هاى صحيح و جمع آورى آن در كتابى مفصل و مبسوط همت گماشت،ابو عبيد قاسم بن سلام انصارى(متوفاى 224)بودكه شاگرد كسائى به شمار مى‏آمد.ابن الجزرى مى‏گويد:«به طورى كه من شماره‏كرده‏ام،وى قراء را در بيست و پنج تن منحصر كرده است و كسانى كه به نام قراءسبعه بعدا شهرت يافتند،در زمره اينان بودند» (22) .

پس از او احمد بن جبير بن محمد ابو جعفر كوفى،ساكن انطاكيه(متوفاى 258)

كتابى در اين زمينه تاليف كرد و قرائت‏هاى پنج‏گانه را در آن جمع آورى نمود كه هريك از اين قرائت‏ها به منطقه‏اى از مناطق جهان اسلام تعلق داشت.سپس قاضى‏اسماعيل بن اسحاق،مصاحب قالون(متوفاى 282)كتابى در قرائت تاليف نمود كه‏در آن،قرائت‏هاى بيست تن از ائمه جمع آورى شده است.پس از وى‏ابو جعفر طبرى(متوفاى 310)كتابى به نام‏«الجامع‏»تاليف نمود كه بيست و چندقرائت در آن جمع آورى شده است.

پس از گذشت زمانى كوتاه،ابو بكر محمد بن احمد داجونى(متوفاى 324)كتابى‏در قرائت نوشت و ابو جعفر را كه يكى از قراء عشره است،به ديگر قراء اضافه كرد.

به دنبال داجونى ابوبكر احمد بن موسى‏«ابن مجاهد»(متوفاى 324)كار او را دنبال‏كرد و او نخستين كسى است كه عدد قرائت‏ها را در قرائت‏هاى هفت گانه منحصركرد.

پس از ابن مجاهد،ديگران به تاليفاتى به پيروى از او و بر همان منوال دست‏زدند،كه احمد بن نصر شذائى(متوفاى 370)و احمد بن حسين بن‏مهران(متوفاى 381)از آن جمله‏اند.احمد سه تن ديگر را به قراء سبعه اضافه كرد واصطلاح‏«قراء عشره‏»به وجود آمد.يكى ديگر از اين افراد محمد بن جعفرخزاعى(متوفاى 408)است كه كتابى به نام‏«المنتهى‏»تاليف كرد.در اين كتاب‏برخى مطالب جمع آورى شده كه در كتاب‏هاى قبلى نيامده است.

اين قرائت‏ها در اندلس و كشورهاى مغرب تا اواخر قرن چهارم رواج نداشت،تااين كه راويان قرائت در مصر به آن مناطق سفر كردند و اين قرائت‏ها را در آن كشورهاترويج دادند.ابو عمر احمد بن محمد الطلمنكى(متوفاى 429)مؤلف‏«الروضه‏»

اولين كسى است كه اين قرائت‏ها را در اندلس ترويج كرد.

پس از وى ابو محمد مكى بن ابى طالب قيسى(متوفاى 407)مؤلف‏«التبصره‏»و«الكشف عن وجوه القراءات السبع‏»و سپس حافظ ابو عمرو عثمان بن سعيددانى(متوفاى 444) مؤلف‏«التيسير»و«جامع البيان‏»به اين كار دست زدند.

در دمشق،استاد ابو على حسن بن على اهوازى(متوفاى 446)كتاب‏هايى درقرائت تاليف كرد.

در همين ايام ابو القاسم يوسف بن على هذلى(متوفاى 465)از مغرب به مشرق‏سفر كرد و از كشورهاى مختلف ديدن نمود و در اين كشورها،روايات ائمه قرائت رامطرح ساخت.او به ماوراء النهر رسيد و در غزنه و ديگر شهرها به كار قرائت‏پرداخت.آن گاه كتابى به نام‏«الكامل‏»تاليف كرد كه در آن پنجاه قرائت از ائمه‏معروف گرد آورى شده است.در كتاب او 1459 روايت آمده است.او مى‏گويد:«من‏با 365 شيخ و استاد قرائت از آخر مغرب تا دروازه فرغانه،ملاقات كردم‏».

پس از وى ابو معشر عبد الكريم بن عبد الصمد طبرى(متوفاى 478) كتاب‏«التلخيص‏»و«سوق العروس‏»را درباره قرائت‏هاى هشت گانه در مكه تاليف كرد كه‏در آن‏ها 1550 روايت و طريق آمده است.ابن الجزرى مى‏گويد:«كسى رانمى‏شناسيم كه بيش‏تر از اين دو علوم قرائت را جمع آورى كرده باشند،مگرابو القاسم عيسى بن عبد العزيز اسكندرى(متوفاى 629)كه كتابى به نام‏«الجامع‏الاكبر و البحر الازخر»تاليف كرد و محتوى بر 7000 روايت و طريق است‏».

ابن جزرى اضافه مى‏كند:«تاليف كتب درباره قرائت‏ها،هم چنان ادامه دارد ومؤلفان، قرائت‏هاى شاذ و صحيح را بر مبناى تحقيقات خود و يا بر اساس آن چه كه‏خود صحيح مى‏دانند،روايت مى‏كنند و مورد اعتراض هيچ كس واقع نشده‏اند،بلكه آنان در اين ره گذر از پيشينيان پيروى مى‏كنند زيرا قرائت،سنت متبعى است كه‏هم چنان يكى از ديگرى اخذ مى‏كند و همان طور كه در كتاب‏هاى‏«الكامل‏»از هذلى‏«سوق العروس‏»از طبرى،«الاقناع‏»از اهوازى،«كفايه‏»از ابو العز،«مبهج‏»از سبطخياط،«روضه‏»از مالكى و امثال اين‏ها آمده مورد اتباع است و بر مبناى روايات آنان‏و محتويات اين كتاب‏ها اعم از ضعيف و شاذ،از قراء سبعه باشد و يا عشره و يا غير اين‏ها،قرائت مى‏كنند و ما نديده‏ايم كسى بر اين روش اعتراض كند و يا به مخالفت‏با آن‏ها برخاسته باشد» (23) .


پى‏نوشتها:

1- تحبير التيسير،ص 10.

2- كتاب‏«الابانه‏»،ص 3 و المرشد الوجيز،ص 151.

3- الاتقان،ج 1،ص 80.

4- المرشد الوجيز،ص 146.

5- ابن الجزرى اين فتوا را از ابن تيميه در«النشر»ج 1،ص 39 ثبت كرده است.

6- الكافى از ابو محمد هروى.ر.ك:البرهان،ج 1،ص 33.-

7- ر.ك:ابن جزرى،النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 10.

8- در مراكزى كه نشر و پخش مصاحف و قرائات از آن جا نشات گرفته،مانند كوفه و بصره و ديگر مناطق شرق بلاد اسلامى.

9- اين سخنان از كافى،تاليف ثقة الاسلام كلينى،استخراج شده است.ر.ك:به جلد دوم كافى، كتاب فضل‏القرآن،باب النوادر،شماره‏هاى 8 و 12 و 13 و 15 و 23 و 27،ص 627.

10- «لا يعجبنى ان يكتب القرآن الا بالسواد كما كتب اول مرة‏»

11- القرآن واحد نزل من عند واحد و لكن الاختلاف يجي‏ء من قبل الرواة‏»

12- «و لكنه نزل على حرف واحد من عند الواحد».

13- «كف عن هذه القراءة اقرا كما يقرا الناس‏».

14- «اقرؤوا كما علمتم‏».

15- «ان كان ابن مسعود لا يقرا على قراءتنا فهو ضال‏».فقال ربيعة:ضال؟فقال عليه السلام: «نعم،ضال‏».ثم قال ابو عبد الله عليه السلام:«اما نحن فنقرا على قراءة ابى‏».

16- قال رسول الله:«تعلموا القرآن بعربيتة و اياكم و النبر فيه،يعني الهمز»(صدوق،معانى الاخبار،چاپ نجف،ص 237).

17- نمل 27:25.

18- نحل 16:5.

19- بقره 2:73.ر.ك:معانى الاخبار،ص 98.

20- ر.ك:وسايل الشيعه،جلد 6،ص 222،باب 30 از ابواب قرائت قرآن شماره 1.

21- ر.ك:النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 9.

22- همان ص 34.

23- النشر،ج 1،ص 36.