همراه با پيامبران در قرآن

عفيف عبدالفتاح طباره

- ۲۲ -


فصل ششم: پيامبرى الياس(ع )

قوم اِلياس، قبيله‏اى از بنى‏اسرائيل بودند و به شهرى كه امروزه «بَعلبَك» ناميده مى‏شود مهاجرت نمودند، اين قوم بتى را به نام «بَعْل» پرستش مى‏كردند. خداوند پيامبرش الياس را براى ارشاد و راهنمايى آنان فرستاد و وى آنها را به پرستش خداى يگانه دعوت كرد و بدان‏ها گفت: آيا نمى‏خواهيد با انجام دستورات الهى و دورى از معصيت وى، از عذاب و كيفر او برهيد؟ آيا شما پرستش خدايى كه جهان را در بهترين شكل آن آفريده است رها كرده و بت بَعْل را مورد پرستش قرار مى‏دهيد؟ خدايى كه سزاوار پرستيدن است، خدايى است كه پروردگار شما و پيشينيان شماست: «هُوَ اللَّهُ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ» ولى آن قوم دعوت آن حضرت را تكذيب كرده و نداى او را لبيك نگفتند و پاداش تكذيب آنها اين بود كه خداوند آنها را در دنيا و آخرت به عذاب خويش گرفتار سازد، مگر بندگان خالص او كه در اَمان هستند. خداوند ياد و نامِ نيك الياس(ع) را بر زبان كسانى كه پس از او آمدند جارى ساخت؛ زيرا الياس از بندگان مؤمن خدا بود و در كارهاى خود اخلاص داشت و خداوند از او اين گونه ياد فرموده است:

وَإِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ المُرْسَلِينَ * إِذ قالَ لِقَوْمِهِ أَلا تَتَّقُونَ * أَتَدْعُونَ بَعْلاً وَتَذَرُونَ أَحْسَنَ الخالِقِينَ * اللَّهَ رَبَّكُمْ وَرَبَّ آبائِكُمُ الأَوَّلِينَ * فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ * إِلّا عِبادَ اللَّهِ المُخْلَصِينَ * وَتَرَكْنا عَلَيْهِ فِى الآخِرِينَ * سَلامٌ عَلى‏ إِلْ ياسِينَ(1) * إِنّا كَذلِكَ نَجْزِى المُحْسِنِينَ * إِنَّهُ مِنْ عِبادِنا المُؤْمِنِينَ؛(2)

به راستى كه الياس از پيامبران بود، آن‏گاه كه به قوم خود گفت: آيا از خدا نمى‏ترسيد، بتى را مى‏پرستيد و از بهترين آفريدگار دست برداشته‏ايد. خداوند پروردگار شما و پيشينيان شماست، ولى او را تكذيب كردند و آنها براى عذاب احضار خواهند شد، مگر بندگان مخلص خدا، و براى الياس در ميان آيندگان نام نكو گذاشتيم. درود بر الياسين، و ما قطعاً به نيكوكاران اين چنين پاداش مى‏دهيم، او از بندگان با ايمان ما بود.

فصل هفتم: پيامبرى يسع(ع )

وى يكى از پيامبران بنى‏اسرائيل بوده و قرآن جز در زمره مجموعه پيامبرانى كه ايمان بدانان واجب است، درباره زندگى او مطلبى يادآور نشده است: «وَاذكُرْ إِسْمعِيلَ وَالْيَسَعَ وَذَاالكِفْلِ وَكُلٌّ مِنَ الأَخْيارِ»؛

(3) «وَإِسْماعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطاً وَكُلّاً فَضَّلْنا عَلَى العالَمِينَ».(4)

و گفته مى‏شود كه يسع، پسر عموى الياس(ع) بوده كه پس از رحلت الياس به تبليغ رسالت الهى پرداخته و به همان شيوه دين و آيين الياس، مردم را به خدا پرستى دعوت مى‏كرده است و در زمان آن حضرت، رخ دادها و گناهان بسيارى انجام پذيرفت.

و نيز ملاحظه مى‏كنيم كه قرآن به طور خلاصه و كوتاه از الياس(ع) ياد كرده و به پيامبرى يسع اشاره‏اى گذرا داشته است، ولى كتب تاريخى درباره الياس(ع) مملوّ از اسرائيليات است.

ما تنها رويدادى را كه طبرى نقل كرده از ميان مطالب فراوانى كه منقول است برمى‏گزينيم و فشرده آن را ياد آور مى‏شويم، البته از باب اطلاع و آگاهى به بيان آن مى‏پردازيم نه اين‏كه اين رويداد، واقعيت داشته باشد.

«الياس آن‏گاه كه از بنى‏اسرائيل خواست بت‏پرستى را كنار گذاشته و به پرستش خداى يگانه تمسك جويند، دعوت وى را نپذيرفته و به او پاسخ مثبت ندادند، الياس به پيشگاه خداى خود عرضه داشت: بار خدايا، بنى‏اسرائيل، از پرستش تو سر برتافتند و بر كفر و الحاد و پرستش غير تو روى آوردند، نعمت‏هايى را كه به آنان دادى دگرگون ساز. خداوند بدو وحى‏فرمود: ما زمام امور ارزاق آنها را به دست تو مى‏سپاريم، هرگونه كه خواستى عمل نما. الياس عرض كرد: آفريدگارا، بارانت را از آنان دريغ فرما. در پى آن سه سال بر آنها باران نباريد تا چهار پايان آنان از بين رفت و درختانشان خشكيد و مردم سخت دچار گرفتارى شدند. الياس هر كجا كه به سر مى‏برد، خوراك و روزى او مى‏رسيد و بنى‏اسرائيل هرگاه بوى نان مى‏شنيدند مى‏گفتند: الياس اين‏جاست، و در جستجوى وى برمى‏آمدند، و بدين ترتيب، اهل آن خانه مورد اذيت و آزار آنها قرار مى‏گرفت. الياس روزى به خانه زنى از بنى‏اسرائيل پناه برد كه پسرى بيمار به نام «يسع بن اخطوب» داشت. آن زن، الياس را به خانه خود راه داد و ماجراى او را نهان داشت. آن حضرت در حق فرزند او دعا كرد و خداوند او را از بيمارى رهانيد.

و از آن پس دست از الياس بر نداشت و بدو ايمان آورده و وى را تصديق كرد و پيوسته با او بود و هر كجا الياس مى‏رفت، وى نيز او را همراهى مى‏كرد. الياس پيرمردى سالخورده، ويسع پسركى نوجوان بود و پس از آن، روزى الياس به بنى اسرائيل گفت: اگر دست از پرستش بت‏ها برداريد از خدا مى‏خواهم كه گرفتارى‏ها را از شما بردارد. لذا آنان بت‏ها و پيكره‏هايى را كه ساخته بودند بيرون ريختند و الياس(ع) به پيشگاه خداوند دعا كرد و خداوند به فريادشان رسيد و گرفتارى‏ها را از آنان برداشت، سرزمين‏هاى آنان سرسبز شد، ولى آنها دست از عقيده خود برنداشته و به راه راست هدايت نگشتند. وقتى الياس(ع) چنين ديد از خداى خويش درخواست نمود كه جانش را بستاند تا از شرّ آنها راحت و آسوده گردد و خداوند روح او را قبض نمود و به آسمان‏ها برد و خداوند بعد از الياس، يسع را براى ارشاد و راهنمايى آنها مأمور ساخت».

فصل هشتم: سرگذشت يونس(ع )

نيايش يونس

شهر نينوا در منطقه موصل، پايتخت دولت آشوريان به شمار مى‏رفت، اين دولت قدرت و استيلاى خود را بر بيشتر كشورهاى آسيا گسترش داد. نينوا در آن دوران از غنى‏ترين و بزرگ‏ترين شهرهاى مشرق زمين محسوب مى‏گشت، فراوانى نعمت و ثروت بى حد و حصر، مردم آن سامان را به وسيله انجام كارهاى ناروا و گناهانشان به ورطه گمراهى كشاند. از طرفى مردم نينوا بت‏پرست بوده و به خداى متعال ايمان نمى‏آوردند. بدين‏سان هلاكت آنها حتمى بود، ولى خداوند رحمت خويش را شامل آنها گردانده و يونس(ع) را به سوى آنان فرستاد، وى آنها را به ايمان به خدا و توبه و بازگشت از گناهانشان دعوت مى‏فرمود، ولى آنان بر انجام كارهاى خود پافشارى كرده و دعوت وى را نمى‏پذيرفتند، از اين رو، يونس(ع) آنها را تهديد كرد كه پس از مدتى بر آنان عذاب فرود خواهد آمد.

يونس(ع) تصور كرد كه رسالت خويش را به پايان رسانده و تمام دستوراتى را كه خداوند بدو فرمان داده انجام داده است، لذا به سبب انجام كارهاى نارواى مردم و اصرار آنها بر كفر و الحاد، در حالتى از خشم و نگرانى از شهر آنان بيرون رفت، وى بدون اذن پروردگارش شهر را ترك كرد، به اين اعتقاد كه خداوند هرگز او را به انجام اين كار بازخواست نخواهد كرد، از اين رو، به راه خود ادامه داد تا به ساحل دريا رسيد. به كشتى مسافربريى برخورد كه آماده حركت بود. از صاحبان آن تمنّا كرد كه او را با خود سوار كشتى كنند و آنها نيز تقاضاى او را پذيرفتند.

يونس در شكم ماهى

كشتى حامل يونس حركت كرده و در سطح دريا به راه خود ادامه مى‏داد، خداوند با فرستادن بادى شديد دريا را دستخوش طوفان نمود و امواج شديدى پديد آمد كه هر لحظه كشتى را تهديد به غرق شدن مى‏كرد كشتى‏بانان و مسافران سخت نگران شدند و گفتند: بى‏ترديد فردى گنهكار ميان ما وجود دارد، لذا ميان خود به مشورت پرداختند كه قرعه بكشند و هر كس را كه قرعه به نام او در آمد از كشتى بيرون اندازند تا از خطر طوفان مصون بمانند. وقتى قرعه كشيدند. به نام يونس پيامبر درآمد كه سرگذشت خود را براى آنها بازگو كرده بود. آنان گفتند: اين شخص فردى صالح و شايسته است و دور از عقل و خرد است كه وى گنهكار باشد و شايد قرعه به‏طور اتفاقى به نام او در آمده باشد، از اين رو، بار دوم قرعه انداختند، اين بار نيز قرعه به‏نام او در آمد، لذا وى آماده شد تا لباس از تن خود خارج ساخته و خود را بر دريا افكند، ولى آن جمعيت مانع شدند و بار سوم قرعه انداختند و از آنجايى كه خداوند امر بزرگى را اراده كرده بود، اين بار نيز قرعه به نام او در آمد و او را در دريا انداختند. خداوند ماهى بزرگى را مأمور ساخت و يونس را به كام خود فرو برد، قرآن بدين ماجرا اشار

ه مى‏فرمايد:

وإِنَّ يُونُسَ لَمِنَ المُرْسَلِينَ * إِذْ أَبَقَ إِلَى الفُلْكِ المَشْحُونِ * فَساهَمَ فَكانَ مِنَ المُدْحَضِينَ * فَالْتَقَمَهُ الحُوتُ وَهُوَ مُلِيمٌ؛(5)

و به راستى يونس از پيامبران الهى بود، آن‏گاه كه به سوى كشتى پر از مسافر گريخت، قرعه انداختند به نام يونس در آمد و از غرق شدگان به‏شمار آمد و ماهى او را به كام خويش فرو برد و مورد ملامت و سرزنش مردم نيز بود.

سرنوشت قوم يونس

آن‏گاه كه يونس(ع) قوم خود را ترك كرد، آنان مطمئن شدند كه عذاب بر آنها فرود خواهد آمد و مقدمات آن پديدارشده بود. خداوند به دل‏هاى آنان الهام فرمود كه توبه و انابه كنند، لذا ازكرده خود پشيمان شدند و با پوشيدن لباس‏هاى خشن، به پيشگاه خداوند تضرع و زارى نمودند و مردان و زنان و كودكان به گريه در آمدند و هر كس به شخصى ستمى روا داشته بود، از او درگذشت و صحنه‏اى بسيار شگفت‏آور و هيجان‏انگيز به‏وجود آمد، لذا خداوند بزرگ با لطف و مهربانى خود عذاب را از آنها برطرف ساخت. در قرآن آمده است:

فَلَوْلا كَانَتْ قَرْيَةٌ امَنَتْ فَنَفَعَهَا ايمَانُهَا اِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا امَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فى‏ الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ اِلى‏ حينٍ؛(6)

چرا هيچ يك از شهرها و آبادى‏ها ايمان نياوردند كه به حالشان مفيد افتد؟ مگر قوم يونس، هنگامى كه آنها ايمان آوردند عذاب رسوا كننده را در زندگى دنيا از آنها برطرف ساختيم و تامدت معيّنى آنها را بهره‏مند ساختيم.

معناى آيه شريفه اين است كه: اگر مردم هر منطقه‏اى ايمان مى‏آوردند، ايمانشان به سود آنها بود ولى جز قوم يونس كسى ايمان نياورد، به همين دليل وقتى آنها ايمان آوردند خداوند، عذاب و ذلّت و خوارى را از زندگى دنيوى آنان برطرف، و آنها را تا پايان عمر از لذّت‏هاى زندگى بهره‏مند ساخت.

نجات يونس و هدايت كردنِ قومش

زمانى كه ماهى، يونس را در كام خود فرو برد، خداوند به آن حيوان الهام فرمود كه به يونس آسيبى نرساند. يونس در شكم ماهى كه جاى گرفت، پنداشت از دنيا رفته است، لذا اعضاى بدنش را حركت داد، دانست كه زنده است، از اين رو به سجده افتاد و عرضه داشت: پروردگارا؛ جايگاهى براى پرستش‏ات برگزيدم كه كسى در چنين جايى تو را ستايش نكرده است. سپس چند روز همچنان در شكم ماهى بسر برد و پيوسته به ذكر و ستايش پروردگار مى‏پرداخت، پس از آن به عظمت الهى اعتراف كرد و اقرار نمود در كارى كه از او سر زده به‏خود ستم روا داشته است، خداوند دعايش را مستجاب كرد و توبه‏اش را پذيرفت و به‏ماهى الهام كرد تا يونس را در بيابانى بى آب و علف بيفكند.

يونس در حالتى از بيمارى و خستگى از شكم ماهى خارج شد، خداوند درختى با سايه گسترده از نوع كدو، بالاى سرش رويانيد تا به جهت گرماى آفتاب از سايه‏اش استفاده كند. يونس مدتى را همچنان با همان حالت سپرى كرد تا بهبودى خود را بازيافت و ترس و بيم‏اش برطرف گرديد و دلش آرام گرفت. سپس خداوند به او دستور داد تا نزد قوم كه جمعيّتى بيش از صد هزار نفر بودند و از آنها دست برداشته بود، بازگردد و آنها را به ايمان به خدا دعوت‏كند، و او نيز رسالتى را كه خدا به او فرمان داده بود، انجام داد، به همين دليل مردم هدايت يافتند، و خداوند اين هدايت يافته‏گان را در طول زندگى دنيا از سعادت و خوشبختى بهره‏مند ساخت، خداى متعال فرمود:

فَلَوْلا أَنَّهُ كانَ مِنَ المُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَنَبَذناهُ بِالْعَراءِ وَهُوَ سَقِيمٌ * وَأَنْبَتْنا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِنْ يَقْطِينٍ * وَأَرْسَلْناهُ إِلى‏ مائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ * فَآمَنُوا فَمَتَّعْناهُمْ إِلى‏ حِينٍ؛

(7)

اگر يونس ذكر و تسبيح خدا نمى‏گفت تا قيامت در شكم ماهى باقى مى‏ماند ما او را در حالى كه بيمار و ناتوان بود به خشكى ساحل افكنديم و درختى ازكدو بر او رويانيديم و او را به سوى بيش از يك‏صد هزار تن فرستاديم. آنها نيز بدو ايمان آوردند و ما نيز بدانان تا زمانى معين نعمت بخشيديم.

وَذَا النُّونِ إِذ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادى‏ فِى الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى المُؤْمِنِينَ؛(8)

و آن‏گاه كه يونس خشمگين از شهر بيرون رفت، تصور مى‏كرد ما هرگز قادر بر او نيستيم، سپس‏در تاريكى شكمِ ماهى، ما را خواند كه خدايى جز تو نيست و منزهى، به‏راستى من از ستمكاران بودم، دعايش را مستجاب گردانديم و او را از غم و اندوه رهانيديم و اين چنين مؤمنين را نجات مى‏بخشيم.

فصل نهم: نكته‏هايى از داستان يونس(ع)

عبادت خدا، تنها راه گشايش

ما بايد از سرگذشت يونس(ع) درس بگيريم. كسى كه در حال آسايش و رفاه، خدا را عبادت كند، به هنگام گرفتارى و ناملايمات سبب نجات وى خواهد شد. خداى سبحان به ما آگاهى مى‏دهد كه يونس(ع) قبل از آن‏كه به كام ماهى فرو رود از جمله تسبيح كنندگان بود و همان تسبيح و ياد خدا سبب نجات وى از شكم ماهى شد: «فَلَوْلا أَنَّهُ كانَ مِنَ المُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ».

مقصود از تسبيح گنندگان (مسبّحين) در اينجا نمازگزاران هستند. يونس(ع) در حالت عافيت و آسايش، بسيار نمازگزارد و خداوند او را از سختى و گرفتاريى كه برايش به وجود آمده بود، نجات و رهايى بخشيد، به همين دليل ابن عباس روايت كرده است كه رسول‏خدا(ص) فرمود: «من كلماتى را به تو مى‏آموزم، خدا را در نظر داشته باش، او حافظ و نگاهبان تو خواهد بود، به دستورات او عمل نما، خداوند به تو عنايت خواهد داشت، در عافيت و آسايش، خدا را فراموش مكن، خداوند در سختى‏ها تو را تنها نخواهد گذاشت».

ولى اگر كسى خدا را در خوشى و ناز و نعمت فراموش كرد و از ايمان به او روگردان شد، سبب مى‏شود كه خداوند در دشوارى‏ها و ناملايمات دعاى او را مستجاب نگرداند، لذا قرآن‏كريم درباره فرعون سركش و كافر سخن مى‏گويد، آن‏گاه كه خواست غرق شود گفت: «آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلّا الَّذِى آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائِيلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِينَ». بدو گفته شد: «آلآنَ وَقَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَكُنْتَ مِنَ المُفْسِدِينَ».

پناه‏جستن به خدا

از جمله درس‏هاى آموزنده داستان يونس(ع) اين است كه مؤمنين بايد در گرفتارى‏ها و ناملايمات به خدا پناه برده و نزد او تضرّع و زارى كنند تا خداوند گرفتارى آنان را برطرف سازد، يونس(ع) در شكم ماهى اين گونه به پيشگاه پروردگار خويش تضرع و زارى نمود:

«لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَنَجَّيْناهُ مِنَ الغَمِّ وَكَذلِكَ نُنْجِى المُؤْمِنِينَ». آن حضرت خداى خويش را با جمله «لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ سُبْحانَكَ» كه وصف كمال ربوبيّت است، توصيف نموده و او را از هرگونه عيب و نقصى، از جمله عجز و ناتوانى مبرّا ساخته است و خويشتن را با اين جمله «إِنِّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمِينَ» ياد نموده است؛ يعنى، ناتوانى و كوتاهى در اداى حقّ بندگى، كه به طور ضمنى اعتراف به گناه وى و ابراز توبه او نيز هست، تا خداوند گرفتارى را از او بردارد و دعاى وى را مستجاب گرداند.

ذيل آيه شريفه را ملاحظه كنيد كه خداوند فرموده: «وَكَذلِكَ نُنْجِى المُؤْمِنِينَ» و اين خود وعده‏اى است از ناحيه خدا به مؤمنين كه اگر خدا را عبادت كرده و به او پناه جويند، خداوند به همان نحو كه يونس(ع) را رهايى و نجات بخشيد، آنان را نيز از گرفتارى‏ها و مشكلات مى‏رهاند.

شكيبايى در ابلاغ رسالت

از ماجراى يونس(ع) استفاده مى‏شود كه مؤمن بايد دستورات الهى را پياده و اجرا نموده و با صبر و شكيبايى مردم را به سوى آنها فرا خواند، تا گرفتار سختى‏ها و مشكلات غير قابل انتظار نگردد. يونس(ع) از صحنه مأموريت الهى شتابزده خارج شد و اين عملى كه در شأن يك پيامبر باشد نبود تا در نخستين برخورد ناپسند مردم و يا سرپيچى ازفرمان او آن را انجام دهد، ولى خداوند به او درس عبرتى مى‏دهد و از تنگناى وضعيت مردم بيرون رفته به بلا و سختى‏هاى شديدتر و ناگوارترى كه گرفتارى در شكم ماهى است مبتلا مى‏شود، و سپس رحمت الهى شامل حال وى شده و او را از شكم ماهى به بيابان خشك منتقل مى‏سازد و بدين ترتيب وى به شهرى كه آن را ترك كرده بود باز مى‏گردد تا با اطمينان و آرامش خاطر بيشتر مردم را مجدداً به پرستش خداوند دعوت كند و خداى متعال در اين رسالت مهمّ او را موفق مى‏سازد، به همين دليل خداى سبحان پيامبرش حضرت محمد(ص) را به پايدارى و استقامت در راه تبليغ رسالت الهى، و دست برنداشتن از امت خود، فرا مى‏خواند:

فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَلا تَكُنْ كَصاحِبِ الحُوتِ إِذ نادى‏ وَهُوَ مَكْظُومٌ * لَوْلا أَنْ تَدارَكَهُ نِعْمَةٌ مِنْ رَبِّهِ لَنُبِذَ بِالعَراءِ وَهُوَ مَذمُومٌ * فَاجْتَباهُ رَبُّهُ فَجَعَلَهُ مِنَ الصّالِحِينَ؛(9)

در انجام رسالت الهى صابر و شكيبا بوده و مانند يونس كه در شكم ماهى گرفتار شد مباش. وى در حالى كه اندوهگين بود، خداى خويش را خواند و اگر لطف و نعمت حق شامل حالش نشده بود، با حالتى ملامت آميز و نكوهيده در بيابان افكنده مى‏شد. خداوند او را برگزيد و از صالحان قرارداد.

پى‏نوشتها:‌


1- الياسين جمع الياس است و مقصود از الياسين افراد مخلص قوم الياس هستند، لذا اين جمع بر الياس و طرفداران او اطلاق شده است.
2- صافات (37) آيات 123 - 132.
3- ص (38) آيه 48.
4- انعام (6) آيه 86.
5- صافات (37) آيات 139 - 142.
6- يونس (10) آيه 98.
7- صافات (37) آيات 143 - 148.
8- انبياء (21) آيات 87 - 88.
9- قلم (68) آيات 48 - 50.