قواعد وقف و ابتدا در قرآن

دكتر محمد كاظم شاكر

- ۵ -


ايـن سخن ابن جزرى درست نيست , چون همانطور كه مى دانيم , وقف حسن جايزاست , ولى ائمه قـرائت مـتذكر شده اند كه ابتداى به مابعدش قبيح است , وبرعكس , گاهى وقف قبيح است , ولى ابتدا حسن است , مانند: وقف بر (اولئك ),در آيات 16 و 86 سوره بقره كه قبيح است , ولى ابتداى به كلمه (الذين ) كه بعداز آن قرار دارد, حسن است .
3 ـ از آنـجـا كـه وقـف بـر پايان سور قرآن , تام است , بنابراين هميشه ابتدا به سورقرآن , ابتداى تام خواهد بود.

پرسش و تمرين .

1 ـ حكم استعاذه را بيان كنيد؟
.
2 ـ حكم بسمله در ابتدا و در بين سور را بيان كنيد؟
.
3 ـ انواع ابتداى جايز را توضيح دهيد؟
.
4 ـ انواع ابتداى قبيح را با ذكر مثال توضيح دهيد؟
.

درس سيزدهم :

 

مسائل متفرقه در وقف و ابتدا (1).

 

وقف و ابتدا در كلا.

كـلـمـه كلا در 33 مورد در قرآن آمده است . تمامى اين موارد در نصف دوم قرآن است و بيشتر در سوره هاى مكى است .

معانى كلا.

ابـن هشام (متوفاى 761 ه ق ) در مغنى اللبيب مى نويسد: كلا از نظر سيبويه ,خليل , مبرد, زجاج و اكـثر بصريين , حرف , و معناى آن , ردع و زجر است و معناى ديگرى ندارد, لذا وقف بر آن و ابتداى به مابعدش در تمام قرآن جايزاست ((174)) .

كـسـائى (مـتوفاى 189 ه ق ) و ابوحاتم (متوفاى 248 ه ق ) و عده اى ديگرمى گويند: كلا هميشه معناى ردع ندارد, آنان در معناى دوم براى كلا, داراى اختلاف هستند و سه قول گفته شده است : 1 ـ به معناى (حقا), اين قول كسائى است .
2 ـ به معناى (الا) استفتاحيه , اين قول ابوحاتم است .
3 ـ حرف جواب , به منزله (اى و نعم ), اين قول فراء است .
حـال اگـر در جايى , هم با ردع و هم با غير آن سازگار است , وقف و ابتدا در آن جايزاست و ارجح حمل بر ردع است , زيرا ردع , معناى غالب در (كلا)است ((175)) .

تقسيم بندى سيوطى در مورد كلمه كلا در قرآن .

سيوطى مى نويسد: كلا در هفت مورد قطعا براى ردع آمده است , و لذا به راءى همه صاحب نظران , مى توان بر آن وقف كرد, در بقيه موارد, هركدام كه قطعا به معناى حقا باشد, بر آن وقف نمى شود, بلكه مى توان بر آن ابتدا كرد, و هركدام كه احتمال هر دو معنا (ردع ـ حقا) را دارد, هر دو وجه جايز است ((176)) .

اما آن هفت موردى كه به اتفاق آرا مى توان بر آن وقف كرد, عبارتند از: (افـراءيـت الـذى كـفـر باياتنا وقال لاوتين مالا و ولدا, اطلع الغيب ام اتخذ عندالرحمن عهدا, كلا # سنكتب ما يقول ونمد له من العذاب مدا,.
آيـا ديـدى آن كـسـى را كـه به آيات ما كفر ورزيد و گفت : قطعا به من مال و فرزند[بسيار] داده خـواهـد شـد؟
, آيـا بـر غـيب آگاه شده يا از [خداى ] رحمان عهدى گرفته است ؟
نه چنين است # بزودى آنچه را مى گويد, مى نويسيم و عذاب رابراى او خواهيم افزود), (مريم (19), آيه 77 ـ 79).
(واتخذوا من دون اللّه الهة ليكونوا لهم عزا, كلا # سيكفرون بعبادتهم ويكونون عليهم ضدا,.
و بـه جاى خدا, معبودانى اختيار كردند تا براى آنان [مايه ] عزت باشد, نه چنين است # به زودى [آن معبودان ] عبادت ايشان را انكار مى كنند و دشمن آنان مى گردند), (همان , آيه 81 و 82).
(ولـهم على ذنب فاخاف ان يقتلون , قال كلا # فاذهبا باياتنا انا معكم مستمعون , و[از طرفى ] آنان بر [گـردن ] مـن خـونى دارند و مى ترسم مرا بكشند, فرمود: نه ,چنين نيست # نشانه هاى ما را [براى آنان ] ببريد كه ما با شما شنونده ايم ),(شعراء (26), آيه 14 و 15).
(فلما ترآء الجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون , قال كلا # ان معى ربى سيهدين ,.
چـون دو گـروه , هـمـديـگر را ديدند, ياران موسى گفتند: ما قطعا گرفتار خواهيم شد,گفت : چـنـين نيست # زيرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمايى خواهدكرد), (همان , آيه 61 و 62).
(قل ارونى الذين الحقتم به شركاء كلا # بل هو اللّه العزيز الحكيم ,.
بـگـو: كـسانى را كه [به عنوان ] شريك به او ملحق گردانيده ايد, به من نشان دهيد, چنين نيست # بلكه اوست خداى عزيز حكيم ), (سباء (34), آيه 27).
(ثم يطمع ان ازيد, كلا # انه كان لاياتنا عنيدا,.
باز [هم ] طمع دارد كه بيفزايم , ولى نه # زيرا او دشمن آيات ما بود), (مدثر(74), آيه 15 و 16).
(يقول الانسان يؤمئذ اين المفر, كلا # لا وزر,.
آن روز, انـسـان مـى گـويـد: راه فـرار كجاست ؟
! هرگز چنين نيست # راه فرار وپناهگاهى وجود ندارد!), (قيامة (75), آيه 10 و 11).

تقسيم بندى مكى بن ابى طالب در مورد كلمه كلا در قرآن .

مكى بن ابى طالب ((177))

گفته است : كلا در قرآن چهار قسم است : اول : آنكه هم مى توان آن را به معناى ردع گرفت و بر آن وقف كرد, و هم مى توان به معناى حقا [يا الا] گرفت و به آن ابتدا كرد, و آن در يازده مورد زير است : (اطـلـع الـغـيب ام اتخذ عند الرحمن عهدا, كلا # سنكتب ما يقول ونمد له من العذاب مدا), (مريم (19), آيه 77 ـ 79).
(واتخذوا من دون اللّه الهة ليكونوا لهم عزا, كلا # سيكفرون بعبادتهم ويكونون عليهم ضدا). (همان , آيه 81 و 82).
(حـتـى اذا جـء احـدهم الموت قال رب ارجعون , لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا# ان ها كلمة هو قائلها ومن ورآئهم برزخ الى يوم يبعثون ), (مومنون (23),آيه 99 و 100).
(قل ارونى الذين الحقتم به شركاء كلا # بل هو اللّه العزيز الحكيم ), (سباء (34),آيه 27).
(يـود الـمـجـرم لو يفتدى من عذاب يومئذ ببنيه , وصاحبته واخيه , وفصيلته التى تؤويه , ومن فى الارض جميعا ثم ينجيه , كلا # انها لظى , نزاعة للشوى ,.
گناهكار آرزو مى كند كه كاش براى رهايى از عذاب آن روز, مى توانست پسران خود را عوض دهد, و [نـيـز] هـمـسرش و برادرش را, و قبيله اش را كه به او پناه مى دهد, و هركه را كه در روى زمين اسـت , هـمـه را [عـوض مـى داد] و آنگاه خود رارها مى كرد, نه چنين است # [آتش ] زبانه مى كشد, پوست سر و اندام را بركننده است ), (معارج (70), آيه 11 ـ 16).
(ايطمع كل امرى ء منهم ان يدخل جنة نعيم , كلا # انا خلقناهم مما يعلمون ,.
آيـا هـريـك از آنان طمع مى بندد كه در بهشت پرنعمت درآورده شود؟
نه چنين است # ما آنان را از آنچه [خود] مى دانند آفريديم ), (همان , آيه 38 و 39).
(ثم يطمع ان ازيد, كلا # انه كان لاياتنا عنيدا), (مدثر (74), آيه 15 و 16).
(بل يريد كل امرى ء منهم ان يؤتى صحفا منشرة , كلا # بل لا يخافون الاخرة ,.
بلكه هركدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانه اى [از سوى خدا] براى او فرستاده شود! چنين نيست كه آنان مى گويند # بلكه آنها از آخرت نمى ترسند!), (همان ,آيه 52 و 53).
(اذا تتلى عليه اياتنا قال اساطير الاولين , كلا # بل ران على قلوبهم ما كانوايكسبون ,.
[همانكه ] چون آيات ما بر او خوانده شود, گويد: [اينها] افسانه هاى پيشينيان است , نه چنين است # بلكه آنچه مرتكب مى شدند, زنگار بر دلهايشان بسته است ), ( مطففين (83), آيه 13 و 14).
(واما اذا ما ابتليه فقدر عليه رزقه فيقول ربى اهانن , كلا # بل لا تكرمون اليتيم ,.
و امـا چـون وى را مـى آزمـايد و روزيش را بر او تنگ مى گرداند, مى گويد:پروردگارم مرا خوار كرده است , ولى نه # بلكه يتيم را نمى نوازيد), (فجر (89),آيه 16 و 17).
(يحسب ان ماله اخلده , كلا # لينبذن فى الحطمة ,.
پندارد كه مالش او را جاويد كرده , ولى نه # قطعا در آتش خردكننده , فروافكنده خواهد شد, (همزه (104), آيه 3 و 4).
مـكى در مورد آيات فوق مى گويد: [اگر چه در موارد فوق , هر دو وجه جايزاست ], اما به نظر ما و به نظر اكثر اهل لغت , كلا را به معناى ردع گرفتن و وقف كردن بر آن بهتر است .
دوم : مواردى كه وقف بر كلا خوب نيست , ولى ابتدا به آن نيكوست و آن درهجده مورد است و آنها عبارتند از: (وما هى الا ذكرى للبشر, كلا والقمر,.
و ايـن [آيات ] جز تذكرى براى بشر نيست , نه چنين است [كه مى پندارند!]سوگند به ماه ), ( مدثر (74), آيه 31 و 32).
(بل لا يخافون الاخرة , كلا انه تذكرة ,.
بـلـكـه آنها از آخرت نمى ترسند!, چنين نيست كه آنها مى گويند, آن (قرآن ) يك تذكر و يادآورى است ), (همان , آيه 53 و 54).
(يقول الانسان يؤمئذ اين المفر, كلا لا وزر,.
آن روز انـسـان مـى گـويـد: راه فـرار كجاست ؟
!, هرگز چنين نيست , راه فرار وپناهگاهى وجود ندارد!), (قيامة (75), آيه 10 و 11).
(ثم ان علينا بيانه , كلا بل تحبون العاجلة ,.
سـپس بيان (و توضيح ) آن (نيز) بر عهده ماست , چنين نيست كه شما مى پنداريد(و دلايل معاد را كـافـى نـمـى دانـيد), بلكه شما دنياى زودگذر را دوست داريد (وهوسرانى بى قيد و شرط را)!), (همان , آيه 19 و 20).
(تظن ان يفعل بها فاقرة , كلا اذا بلغت التراقى ,.
زيـرا مى داند عذابى در پيش دارد كه پشت را درهم مى شكند!, چنين نيست (كه انسان مى پندارد! او ايمان نمى آورد) تا موقعى كه جان به گلوگاهش رسد),(همان , آيه 25 و 26).
(الذى هم فيه مختلفون , كلا سيعلمون ,.
كه درباره آن با هم اختلاف دارند, نه چنان است , به زودى خواهند دانست ), (نباء(78), آيه 3 و 4).
(فانت عنه تلهى , كلا انها تذكرة ,.
تـو از او بـه ديگران مى پردازى , زنهار [چنين مكن !] اين [آيات ] پندى است ),(عبس (80), آيه 10 و 11).
(ثم اذا شء انشره , كلا لما يقض ما امره ,.
سـپـس چـون بخواهد او را برانگيزد, ولى نه , هنوز آنچه را به او دستور داده , به جانياورده است ), (همان , آيه 22 و 23).
(فى اى صورة ما شء ركبك , كلا بل تكذبون بالدين ,.
و بـه هر صورتى كه خواست , تو را تركيب كرد, با اين همه , شما منكر [روز]جزاييد), (انفطار (82), آيه 8 و 9).
(يوم يقوم الناس لرب العالمين , كلا ان كتاب الفجار لفى سجين ,.
روزى كـه مـردم در بـرابـر پروردگار جهانيان به پاى ايستند, نه چنين است [كه مى پندارند], كه كارنامه بدكاران در (سجين ) است ), (مطففين (83), آيه 6 و7).
(بل ران على قلوبهم ما كانوا يكسبون , كلا انهم عن ربهم يؤمئذ لمحجوبون ,.
بـلـكـه آنـچـه مـرتكب مى شدند, زنگار بر دلهايشان بسته است , زهى پندار, كه آنان در آن روز, از پروردگارشان سخت محجوبند), (همان , آيه 14 و 15).
(ثم يقال هذا الذى كنتم به تكذبون , كلا ان كتاب الابرار لفى عليين ,.
سپس [به ايشان ] گفته خواهد شد: اين همان است كه آن را به دروغ مى گرفتيد,نه چنين است , در حقيقت , كتاب نيكان در (عليون ) است , (همان , آيه 17 و18).
(وتحبون المال حبا جما, كلا اذا دكت الارض دكا دكا,.
و مـال را دوست داريد, دوست داشتنى بسيار, نه چنان است , آنگاه كه زمين ,سخت درهم كوبيده شود), (فجر (89), آيه 20 و 21).
(علم الانسان مالم يعلم , كلا ان الانسان ليطغى ),.
آنـچـه را كـه انـسـان نمى دانست [به تدريج به او] آموخت , حقا كه انسان سركشى مى كند), (علق (96), آيه 5 و 6).
(الم يعلم بان اللّه يرى , كلا لئن لم ينته لنسفعا بالناصية ,.
مـگـر ندانسته كه خدا مى بيند؟
زنهار! اگر بازنايستد, موى پيشانى [او] را سخت بگيريم ), (همان , آيه 14 و 15).
(سندع الزبانية , كلا لا تطعه ,.
به زودى آتشبانان را فراخوانيم , زنهار! فرمانش مبر), ( همان , آيه 18 و 19).
(حتى زرتم المقابر, كلا سوف تعلمون ,.
تا كارتان [و پايتان ] به گورستان رسيد, نه چنين است , زود است كه بدانيد),(تكاثر (102), آيه 2 و 3).
(كلا لو تعلمون علم اليقين , لترون الجحيم ,.
هرگز چنين نيست , اگر علم اليقين داشتيد, به يقين دوزخ را مى بينيد), (همان , آيه5 و 6).
مـكـى مى گويد: به نظر ما و قرا و اهل لغت , در موارد فوق , كلا به معناى (حقا) يا(الا) است و بايد بدان ابتدا كرد و نبايد بر آن وقف كرد.
سـوم : آنـكـه هيچ كدام از وقف و ابتداى به آن نيكو نيست , بلكه بايد به دو طرف وصل كرد, و آنها عبارتند از: (ثم كلا سيعلمون ,.
باز هم نه چنان است , به زودى خواهند دانست ), (نباء (78), آيه 5).
(ثم كلا سوف تعلمون ,.
باز هم نه چنين است , زود است كه بدانيد), (تكاثر (102), آيه 4).
چهارم : آنكه فقط وقف بر آن صحيح است , و ابتداى به آن صحيح نيست , و آنهاعبارتند از: (ولهم على ذنب فاخاف ان يقتلون , قال كلا # فاذهبا باياتنا انا معكم مستمعون ),( شعراء (26), آيه 14 و 15).
(فـلـما ترآء الجمعان قال اصحاب موسى انا لمدركون , قال كلا # ان معى ربى سيهدين ), ( همان , آيه 61 و 62).
مـكـى مـى گويد: آنچه گفته شد, نظر ما بود, اما در تمام موارد مى توان (كلا) را به قبل و بعدش وصل كرد, نه بر آن وقف كرد و نه بدان ابتدا كرد ((178)) .

تقسيم بندى زركشى در مورد كلمه كلا در قرآن .

بدرالدين زركشى مى گويد: (كلا) در قرآن بر سه قسم است : 1 ـ هم وقف بر آن جايز است و هم ابتداى به آن , و آن در دوازده مورد است , وآنها عبارتند از: مريم (19), آيه 79 و 82, مؤمنون (23), آيه 100, معارج (70), آيه 15 و 39,مدثر (74), آيه 16 و 53, قيامة (75), آيه 11, عبس (80), آيه 11, مطففين (83), آيه 14, فجر (89), آيه 17, همزه (104), آيه 4.
2 ـ مواردى كه نه بر آنها وقف مى شود و نه بدانها ابتدا مى گردد, و آنها عبارتنداز: شعراء (29), آيه 15 و 62, سباء (34), آيه 27.
3 ـ مواردى كه فقط مى توان به آنها ابتدا كرد, و وقف بر آنها صحيح نيست , وآنها عبارتند از: مـدثـر (74), آيـه 32 و 54, قـيامة (75), آيه 20 و 26, نباء (78), آيه 4, عبس (80), آيه 23, انفطار (82), آيـه 9, مطففين (83), آيه 7 و 15, فجر (89), آيه21 , علق (96), آيه 6, 15 و 19, تكاثر (102), آيه 3.

حكم وقف و ابتدا در بلى .

(بـلى ), حرف جواب است و اختصاص به نفى دارد و فايده آن ابطال مطلبى است كه در جمله قبل آمده است , چه همراه با استفهام باشد و چه بدون استفهام باشد.

معناى بلى و موارد آن در قرآن .

ايـن كـلـمـه در قرآن , در 22 مورد آمده است , كه از نظر وقف و ابتدا به سه دسته تقسيم مى شود, بدرالدين زركشى , اقسام سه گانه را چنين بيان كرده است : 1 ـ مواردى كه بيشتر قرا و اهل لغت , وقف بر آن را اختيار كرده اند و آن در ده مورد است .
2 ـ مـواردى كه وقف بر آن جايز نيست , زيرا مابعدش به آن و جمله قبل ارتباطدارد, و آن در هفت مورد است .
3 ـ مـواردى كـه در جواز وقف و عدم آن اختلاف است و وقف نكردن بر آن نيكوتر است , زيرا كلام بعدش به آن و قبل از آن ارتباط دارد.
مواردى كه بر آنها وقف مى شود, عبارتند از: (وقالوا لن تمسنا النار الا اياما معدودة قل اتخذتم عند اللّه عهدا فلن يخلف اللّه عهده ام تقولون على اللّه ما لا تعلمون , بلى من كسب سيئة واحاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النار هم فيها خالدون ,.
و گفتند: جز روزهايى چند, هرگز آتش به ما نخواهد رسيد. بگو: مگر پيمانى ازخدا گرفته ايد؟
ـ كـه خـدا پـيـمـان خود را هرگز خلاف نخواهد كرد ـ يا آنچه رانمى دانيد, به دروغ به خدا نسبت مـى دهـيد؟
, آرى , كسى كه بدى به دست آورد وگناهش او را در ميان گيرد, پس چنين كسانى اهل آتشند و در آن ماندگار خواهندبود), (بقره (2), آيه 80 و 81).
(وقالوا لن يدخل الجنة الا من كان هودا او نصارى تلك امانيهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين , بلى من اسلم وجهه للّه وهو محسن فله اجره عند ربه ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون ,.
و گفتند: هرگز كسى به بهشت درنيايد, مگر آنكه يهودى يا ترسا باشد. اين آرزوهاى [واهى ] ايشان اسـت . بـگو: اگر راست مى گوييد, دليل خود را بياوريد,آرى , هركس كه خود را با تمام وجود, به خـدا تـسـلـيـم كند و نيكوكار باشد, پس مزدوى پيش پروردگار اوست , و بيمى بر آنان نيست , و غمگين نخواهند شد),(همان , آيه 111 و 112).
(ومـن اهـل الـكتاب من ان تاءمنه بقنطار يؤده اليك ومنهم من ان تاءمنه بدينار لايؤده اليك الا ما دمـت عـلـيـه قـائمـا ذلك بانهم قالوا ليس علينا فى الاميين سبيل ويقولون على اللّه الكذب وهم يعلمون , بلى من او فى بعهده واتقى فان اللّه يحب المتقين ,.
و از اهل كتاب , كسى است كه اگر او را بر مال فراوانى امين شمرى , آن را به توبرگرداند, و از آنان كسى است كه اگر او را بر دينارى امين شمرى , آن را به تونمى پردازد, مگر آنكه دايما بر [سر] وى به پا ايستى , اين بدان سبب است كه آنان [به پندار خود] گفتند: در مورد كسانى كه كتاب آسمانى نـدارنـد, بـر زيـان مـاراهـى نـيـسـت , و بر خدا دروغ مى بندند, با اينكه خودشان [هم ] مى دانند, آرى ,هـركـه بـه پـيمان خود وفا كند, و پرهيزكارى نمايد, بى ترديد خداوند, پرهيزكاران رادوست دارد), ( آل عمران (3), آيه 75 و 76).
(اذ تـقـول للمؤمنين الن يكفيكم ان يمدكم رب كم بثلثة الاف من الملئكة منزلين بلى ان تصبروا وتتقوا وياءتوكم من فورهم هذا يمددكم ربكم بخمسة الاف من الملائكة مسومين ,.
آنـگـاه كـه بـه مؤمنان مى گفتى : آيا شما را بس نيست كه پروردگارتان شما را با سه هزار فرشته فـرود آمـده يارى كند؟
آرى , اگر صبر كنيد و پرهيزكارى نماييد, و باهمين جوش [و خروش ] بر شما بتازند, همانگاه پروردگارتان شما را با پنج هزارفرشته نشاندار, يارى خواهد كرد). (همان , آيه 124 و 125).
(واذ اخـذ ربـك مـن بـنـى ادم من ظهورهم ذريتهم واشهدهم على انفسهم الست بربكم قالوا بلى شهدنا,.
و هـنـگـامـى كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم , ذريه آنان را برگرفت و ايشان رابر خودشان گواه ساخت , كه آيا پروردگار شما نيستم , گفتند: چرا, گواهى داديم ),(اعراف (7), آيه 172).
در اين آيه , اختلاف شده است كه بايد بر (بلى ) وقف كرد يا بر (شهدنا).
(الـذيـن تـتوفيهم الملائكة ظالمى انفسهم فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلى ان الل ه عليم بما كنتم تعملون ,.
همانان كه فرشتگان جانشان را مى گيرند, در حالى كه بر خود ستمكار بوده اند,پس , از در تسليم درمى آيند [و مى گويند:] ما هيچ كار بدى نمى كرديم . آرى ,خدا به آنچه مى كرديد داناست ), (نحل (16), آيه 28).
(او ليس الذى خلق السموات والارض بقادر على ان يخلق مثلهم بلى وهوالخلاق العليم ,.
آيـا كـسـى كـه آسـمـانها و زمين را آفريده , توانا نيست كه [باز] مانند آنها رابيافريند؟
آرى , اوست آفريننده دانا), (يس (36), آيه 81).
(قالوا اولم تك تاءتيكم رسلكم بالبينات قالوا بلى قالوا فادعوا وما دعاؤا الكافرين الا فى ضلال ,.
مى گويند: مگر پيامبرانتان دلايل روشن به سوى شما نياوردند؟
مى گويند: چرا,مى گويند: پس بخوانيد, و [لى ] دعاى كافران جز در بيراهه نيست ), (مؤمن (40), آيه 50).
(اولم يروا ان اللّه الذى خلق السموات والارض ولم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى بلى انه على كل شى ء قدير,.
مـگـر نـدانـسـته اند كه آن خدايى كه آسمانها و زمين را آفريده و در آفريدن آنهادرمانده نگرديد, مى تواند مردگان را [نيز] زنده كند؟
آرى , اوست كه بر همه چيزتواناست ), (احقاف (46), آيه 33).
(انه ظن ان لن يحور, بلى ان ربه كان به بصيرا,.
او مى پنداشت كه هرگز برنخواهد گشت , آرى , در حقيقت , پروردگارش به او بينابود), (انشقاق (84), آيه 14 و 15).
زركشى مى گويد: اينها موارد ده گانه اى بود كه به نظر ما بايد بر آنها وقف كرد,زيرا هريك جواب بـراى قـبـلـش اسـت و بـه بعدش وابسته نيست , ولى در عين حال , برخى ابتدا به آنها را نيز جايز دانسته اند ((179)) .

مواردى كه وقف بر آنها جايز نيست , عبارتند از: (ولو ترى اذ وقفوا على ربهم قال اليس هذا بالحق قالوا بلى وربنا,.
و اگـر بـنـگرى هنگامى را كه در برابر پروردگارشان بازداشته مى شوند, [خدا]مى فرمايد: آيا اين حق نيست ؟
مى گويند: چرا, سوگند به پروردگارمان [كه حق است ]), (انعام (6), آيه 30).
(واقسموا باللّه جهد ايمانهم لا يبعث اللّه من يموت بلى وعدا عليه حقا ولكن اكثرالناس لا يعلمون ,.
و با سخت ترين سوگندهايشان , به خدا سوگند ياد كردند كه خدا كسى را كه مى ميرد, برنخواهد انگيخت , آرى , [انجام ] اين وعده بر او حق است , ليكن بيشترمردم نمى دانند), (نحل (16), آيه 38).
(وقـال ال ذيـن كفروا لا تاءتينا الساعة قل بلى وربى لتاءتينكم عالم الغيب لا يعزب عنه مثقال ذرة فى السموات ولا فى الارض ولا اصغر من ذلك ولا اكبر الا فى كتاب مبين ,.
و كـسانى كه كافر شدند, گفتند: رستاخيز براى ما نخواهد آمد, بگو: چرا, سوگندبه پروردگارم كـه حتما براى شما خواهد آمد, [همان ] داناى نهان [ها] كه هم وزن ذره اى , نه در آسمانها و نه در زمين , از وى پوشيده نيست , و نه كوچكتر ازآن و نه بزرگتر از آن است , مگر اينكه در كتابى روشن [درج شده ] است ), (سباء(34), آيه 3).
(او تـقـول حـيـن ترى العذاب لو ان لى كرة فاكون من المحسنين , بلى قد جءتك اياتى فكذبت بها واستكبرت وكنت من الكافرين ,.
يا چون عذاب را ببيند, بگويد: كاش مرا برگشتى بود تا از نيكوكاران مى شدم ,[به او گويند:] آرى , نـشـانـه هاى من بر تو آمد و آنها را تكذيب كردى و تكبرورزيدى و از [جمله ] كافران شدى ), (زمر (39), آيه 58 و 59).
(ويـوم يـعـرض الذين كفروا على النار اليس هذا بالحق قالوا بلى وربنا قال فذوقواالعذاب بما كنتم تكفرون ,.
و روزى كـه كـافران بر آتش عرضه مى شوند [از آنان مى پرسند:] آيا اين راست نيست ؟
مى گويند: سـوگـنـد بـه پـروردگـارمان كه آرى , مى فرمايد: پس به [سزاى ]آنكه انكار مى كرديد, عذاب را بچشيد), (احقاف (46), آيه 34).
(زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلى وربى لتبعثن ثم لتنبؤن بما عملتم وذلك على اللّه يسير,.
كـسـانـى كـه كـفـر ورزيدند, پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد, بگو: آرى ,سوگند به پـروردگـارم , حـتما برانگيخته خواهيد شد, سپس شما را به [حقيقت ]آنچه كرده ايد, قطعا واقف خواهند ساخت , و اين بر خدا آسان است ), ( تغابن (64), آيه 7).
(ايحسب الانسان الن نجمع عظامه , بلى قادرين على ان نسوى بنانه ,.
آيا انسان مى پندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد؟
! آرى قادريم كه (حتى خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب كنيم !). (قيامت (75), آيه 3و 4).
زركـشـى مـى گويد: موارد فوق , هيچگونه خلافى در ممنوع بودن وقف بر آنهاوجود ندارد, و نيز نمى توان بر بلى ابتدا كرد, زيرا بلى و مابعدش , جواب است .
مواردى كه در جواز و عدم جواز وقف بر آنها اختلاف وجود دارد, عبارتند از: (واذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحى الموتى قال اولم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئن قلبى ,.
و [يـاد كن ] آنگاه كه ابراهيم گفت : پروردگارا! به من نشان ده چگونه مردگان رازنده مى كنى , فرمود: مگر ايمان نياورده اى ؟
گفت : چرا, ولى تا دلم آرامش يابد), (بقره (2), آيه 260).
(وسـيق الذين كفروا الى جهنم زمرا حتى اذا جءوها فتحت ابوابها وقال لهم خزنتها الم ياءتكم رسل مـنـكم يتلون عليكم ايات ربكم وينذرونكم لقء يومكم هذاقالوا بلى ولكن حقت كلمة العذاب على الكافرين ,.
و كسانى كه كافر شده اند, گروه گروه به سوى جهنم رانده شوند, تا چون بدان رسند, درهاى آن [بـه رويـشـان ] گـشوده گردد و نگهبانانش به آنان گويند: مگرفرستادگانى از خودتان بر شما نـيـامـدنـد كه آيات پروردگارتان را بر شما بخوانند وبه ديدار چنين روزى شما را هشدار دهند؟
گويند: چرا, ولى فرمان عذاب بركافران واجب آمد), (زمر (39), آيه 71).
(ام يحسبون انا لا نسمع سرهم ونجويهم بلى ورسلنا لديهم يكتبون ,.
آيـا مـى پندارند كه ما راز آنها و نجوايشان را نمى شنويم ؟
چرا, و فرشتگان ماپيش آنان [حاضرند و] ثبت مى كنند), (زخرف (43), آيه 80).
(يـنـادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم وتربصتم وارتبتم وغرتكم الامانى حتى جاء امر اللّه وغركم باللّه الغرور,.
[دو رويان ,] آنان را ندا درمى دهند: آيا ما با شما نبوديم ؟
مى گويند: چرا, ولى شما خودتان را در بلا افـكـنـديـد و امـروز و فـردا كـرديـد و ترديد آورديد و آرزوهاشما را غره كرد, تا فرمان خدا آمد و [شيطان ] مغرور كننده , شما را درباره خدابفريفت ). (حديد (57), آيه 14).
(تـكـاد تـمـيـز من الغيظ كلما القى فيها فوج سالهم خزنتها الم ياءتكم نذير, قالوا بلى قد جءنا نذير فكذبنا وقلنا ما نزل اللّه من شى ء ان انتم الا فى ضلال كبير,.
نـزديـك است كه از خشم شكافته شود, هر بار گروهى در آن افكنده شوند,نگاهبانان آن از ايشان پـرسـند: مگر شما را هشدار دهنده اى نيامد؟
, گويند: چرا,هشدار دهنده اى به سوى ما آمد و[لى ] تـكـذيـب كـرديم و گفتيم : خدا چيزى فرونفرستاده است , شما جز در گمراهى بزرگ نيستيد), (ملك (67), آيه 8 و9).

پرسش و تمرين .

1 ـ معانى مختلف كلا را از نظر علماى نحو بنويسيد؟
.
2 ـ اقسام كلا را در قرآن , از نظر مكى بن ابى طالب يادآور شويد؟
.
3 ـ تقسيم بندى بلى را در قرآن , از نظر بدرالدين زركشى يادآور شويد؟
.
4 ـ موارد كلا و بلى را در تفسير الميزان بررسى كنيد؟
.

درس چهاردهم :

 

مسائل متفرقه در وقف و ابتدا (2).

 

قاعده درباره الذى و الذين .

الذى و الذين در آغاز آيات قرآن , از نظر تركيبى و وقف و ابتدا, به سه دسته تقسيم مى شود: 1 ـ در بعضى از موارد, ممكن است يكى از نقشهاى زير را داشته باشد: الف ) وصف براى ماقبل .
ب ) خبر براى مبتداى محذوف .
ج ) مبتدا.
مثال : (ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين , الذين يؤمنون بالغيب ) ((180)) .

(الذين ) در اين آيه , ممكن است صفت براى (متقين ) باشد, كه در اين صورت ,وقف بر (للمتقين ), وقف حسن است , و نيز مى تواند خبر براى مبتداى محذوف باشد: (هم الذين يؤمنون بالغيب ), با اين تـركـيب , وقف بر (للمتقين ), وقف كافى است , و نيز مى تواند مبتدا باشد, كه در اين صورت , جمله (اولـئك عـلـى هـدى مـن ربـهم ) ((181))

, خبر آن است , با اين تركيب , وقف بر (للمتقين ), وقف تام است .
مثال ديگر: (وما يضل الا الفاسقين , الذين ينقضون عهد اللّه ) ((182)) .

(الـذيـن ) در ايـن آيه نيز ممكن است صفت براى (فاسقين ) باشد و ممكن است خبربراى مبتداى مـحـذوف بـاشـد: (هم الذين ), و نيز ممكن است مبتدا باشد, كه در اين صورت , جمله (اولئك هم الخاسرون ) ((183))

, خبرش است .
2 ـ در اكثر موارد, يكى از دو نقش زير براى آن ممكن است : الف ) وصف براى ماقبل .
ب ) خبر براى مبتداى محذوف .
مـثـال : (يـا ايـها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون ,الذى جعل لكم الارض فراشا) ((184)) .

(الـذى ) در اين آيه , هم ممكن است صفت براى (ربكم ) باشد, كه در اين صورت ,وقف بر (تتقون ), وقـف حسن است , و هم ممكن است خبر براى مبتداى محذوف باشد: (هو الذى جعل لكم ), كه در اين صورت , وقف بر (تتقون ), وقف كافى است .
3 ـ در هـفت مورد, فقط نقش مبتدا را دارد و وصل كلمه ماقبل به آن جايز نيست ,آن هفت مورد, عبارتند از: (ولـئن اتـبـعـت اهـوآءهم بعد الذى جءك من العلم مالك من اللّه من ولى ولا نصير,الذين اتيناهم الكتاب يتلونه حق تلاوته اولئك يؤمنون به ),.
و چنانچه پس از آن علمى كه تو را حاصل شد, باز از هوسهاى آنان پيروى كنى ,در برابر خدا سرور و ياورى نخواهى داشت , كسانى كه كتاب [آسمانى ] به آنان داده ايم , [و] آن را چنانكه بايد مى خوانند, ايشانند كه بدان ايمان دارند, (بقره (2), آيه 120 و 121).
(ولـئن اتـبـعـت اهـوآءهم من بعد ما جءك من العلم انك اذا لمن الظالمين , الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنءهم ,.
و پـس از عـلمى كه تو را [حاصل ] آمده , اگر از هوسهاى ايشان پيروى كنى , درآن صورت , جدا از سـتـمـكاران خواهى بود, كسانى كه به ايشان كتاب [آسمانى ]داده ايم , همانگونه كه پسران خود را مى شناسند, او [ محمد] را مى شناسند),(همان , آيه 145 و 146).
(فـلـهـم اجرهم عند ربهم ولا خوف عليهم ولا هم يحزنون , الذين ياءكلون الربوا لايقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان من المس ,.
پـاداش آنـان نـزد پـروردگـارشـان بـراى آنان خواهد بود, و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند, كسانى كه ربا مى خورند, [از گور] برنمى خيزند, مگر مانندبرخاستن كسى كه شيطان بر اثر تماس , آشفته سرش كرده است , (همان , آيه 274و 275).
(قل انما هو اله واحد واننى برى ء مما تشركون , الذين اتيناهم الكتاب يعرفونه كما يعرفون ابنءهم ,.
بگو: او تنها معبودى يگانه است , و بى ترديد, من از آنچه شريك [او] قرارمى دهيد بيزارم , كسانى كه كتاب [آسمانى ] به آنان داده ايم , همانگونه كه پسران خود را مى شناسند, او [ پيامبر] را مى شناسند, (انعام (6), آيه 19 و 20).
(واللّه لا يهدى القوم الظالمين , الذين امنوا وهاجروا وجاهدوا فى سبيل اللّه باموالهم وانفسهم اعظم درجة عنداللّه ,.
و خدا بيدادگران را هدايت نخواهد كرد, كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده ودر راه خدا با مال و جـانشان به جهاد پرداخته اند, نزد خدا مقامى هرچه والاتردارند, و اينان همان رستگارانند, (توبه (9), آيه 19 و 20).
(ولا يـاءتـونـك بـمـثل الا جئناك بالحق واحسن تفسيرا, الذين يحشرون على وجوههم الى جهنم اولئك شر مكانا واضل سبيلا,.
و بـراى تو مثلى نياوردند, مگر آنكه [ما] حق را با نيكوترين بيان براى توآورديم , كسانى كه ـ به رو درافتاده ـ به سوى جهنم رانده مى شوند, آنان بدترين جاى و گم ترين راه را دارند), (فرقان (25), آيه 33 و 34).
(وكـذلك حقت كلمت ربك على الذين كفروا انهم اصحاب النار, الذين يحملون العرش ومن حوله يسبحون بحمد ربهم ,.
و بدين سان فرمان پروردگارت درباره كسانى كه كفر ورزيده بودند, به حقيقت پيوست , كه ايشان هـمـدمـان آتـش خواهند بود, كسانى كه عرش [خدا] را حمل مى كنند, و آنها كه پيرامون آنند, به سپاس پروردگارشان تسبيح مى گويند),(مؤمن (40), آيه 6 و 7).

وقف بر نعم .

در چهار مورد از قرآن , كلمه (نعم ) آمده است و آنها عبارتند از: (ونـادى اصـحاب الجنة اصحاب النار ان قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا قالوا نعم فاذن مؤذن بينهم ان لعنة اللّه على الظالمين ,.
و بـهـشـتيان , دوزخيان را آواز مى دهند كه : ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده داده بود, درست يـافـتـيم , آيا شما [نيز] آنچه را پروردگارتان وعده كرده بود,راست و درست يافتيد؟
مى گويند: آرى , پس آواز دهنده اى ميان آنان آوازدرمى دهد كه : لعنت خدا بر ستمكاران باد), (اعراف (7), آيه 44).
(وجاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين , قال نعم وانكم لمن المقربين ,.
و سـاحـران نـزد فـرعـون آمدند [و] گفتند: [آيا] اگر ما پيروز شويم , براى ما پاداشى خواهد بود؟
گفت : آرى , و مسلما شما از مقربان [دربار من ] خواهيد بود), (همان ,آيه 113 و 114).
(فلما جء السحرة قالوا لفرعون ائن لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين , قال نعم وانكم اذا لمن المقربين ), (شعراء (26), آيه 41 و 42).
(ءاذا متنا وكنا ترابا وعظاما ءانا لمبعوثون , او اباؤنا الاولون , قل نعم وانتم داخرون ,.
آيـا چـون مرديم و خاك و استخوانهاى [خرد] گرديديم , آيا راستى برانگيخته مى شويم ؟
, و همين طور پدران اوليه ما؟
!, بگو: آرى , در حالى كه شما خواريد!),(صافات (37), آيه 16 ـ 18).
سـيـوطى مـى گـويد: به نظر ما در مورد اول , وقف بر نعم جايز است , چونكه مابعدش به ماقبلش وابـسـتـه نيست , زيرا بقيه گفتار از اهل جهنم نيست , در سه مورد ديگر نمى توان وقف كرد, زيرا مابعدشان به ماقبلشان وابسته است و مقول قول است ((185)) .

بـه نـظـر ما وقف بر سه مورد ديگر نيز جايز است , ولى ابتدا به مابعد جايز نيست ,يعنى وقف بر سه مورد ديگر, وقف حسن است , در حالى كه وقف بر مورد اول ,كافى است .

ابتدا به بل .

چـنـانـچه بل به معناى اضراب ((186))

باشد, ابتداى به آن جايز است , بعد از بل به معناى اضراب , جمله مى آيد.
مثالها: (وقالوا اتخذ الرحمن ولدا سبحانه بل عباد مكرمون ,.
و گـفـتـنـد: [خـداى ] رحـمـان فـرزندى اختيار كرده , منزه است او, بلكه [فرشتگان ]بندگانى ارجمندند), (انبياء (21), آيه 26).
(ص والقران ذى الذكر, بل الذين كفروا فى عزة وشقاق ,.
صاد, سوگند به قرآن پراندرز!, آرى , آنان كه كفر ورزيدند, در سركشى وستيزند), (ص (38), آيه 1 و 2).
(قد افلح من تزكى , وذكر اسم ربه فصلى , بل تؤثرون الحيوة الدنيا,.
رستگار آن كس كه خود را پاك گردانيد, و نام پروردگارش را ياد كرد ونمازگزارد, ليكن [شما] زندگى دنيا را برمى گزينيد), (اعلى (87), آيه 14 آ16).
شايان ذكر است كه وقف بر كلمه قبل از بل و ابتداى به بل , از نوع كافى است .
چنانچه بل حرف عطف باشد, كه در اين صورت پس از آن مفرد مى آيد, مانند:(قام زيد بل عمرو), ابتدا به آن جايز نيست , زيرا با ابتداى به آن , بين بل ومعطوف عليه فاصله مى افتد ((187)) .

ابتدا به ام .

(ام ) بر دو قسم است : معادله و منقطعه .
ام معادله بر دو نوع است : 1 ـ معادله نسبت به همزه استفهام , مانند: (اخرج زيد ام عمرو).
2 ـ معادله نسبت به همزه تسويه , مانند: (سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم ) ((188)) .

ام مـعـادلـه به معناى (اى ) است و حرف عطف به شمار مى آيد, و لذا نه وقف بر آن جايز است و نه ابتداى به آن .
ام منقطعه به معناى بل است و به اين علت منقطعه ناميده شده كه مابعدش را ازماقبلش منقطع مـى سازد, يعنى كلام مابعد, كلامى قائم به نفس و مستقل است ,چه كلام ماقبلش استفهام باشد و چـه خـبر, به هر صورت , هرجا كه (ام ) منقطعه محسوب شود, مى توان قبل از آن وقف كرد و بدان ابتدا نمود ((189)) .

مثالها: (تنزيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين , ام يقولون افتريه ,.
نـازل شـدن ايـن كـتـاب ـ كه هيچ [جاى ] شك در آن نيست ـ از طرف پروردگارجهانهاست , آيا مى گويند: آن را بربافته است ؟
), (سجده (32), آيه 2 و 3).
(وما لكم من دون اللّه من ولى ولا نصير, ام تريدون ان تسئلوا رسولكم كما سئل موسى من قبل ,.
و شـمـا جـز خـدا سـرور و ياورى نداريد, آيا مى خواهيد از پيامبر خود همان رابخواهيد كه قبلا از موسى خواسته شد؟
), (بقره (2), آيه 107 و 108).
دانى وقف بر (نصير) را كافى دانسته است ((190)) .

(افـمـن هـو قـئم عـلى كل نفس بما كسبت وجعلوا للّه شركء قل سموهم ام تنبئونه بما لا يعلم فى الارض ام بظاهر من القول ,.
آيـا كسى كه بر هر شخصى بدانچه كرده است مراقب است [مانند كسى است كه از همه جا بى خبر اسـت ]؟
و بـراى خـدا شريكانى قرار دادند, بگو: نامشان را ببريد,آيا او را به آنچه در زمين است و او نمى داند خبر مى دهيد, يا سخنى سطحى [وميان تهى ] مى گوييد؟
), (رعد (13), آيه 33).
وقـف بـر (سموهم ) كافى است و وقف بر (الارض ) حسن است , لذا نمى توان به مابعدش ابتدا كرد, زيرا در لفظ و معنا وابسته به قبلش است ((191)) .

(ارءيت من اتخذ الهه هويه افانت تكون عليه وكيلا, ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ,.
آيـا آن كـس كـه هـواى [نـفس ] خود را معبود خويش گرفته است ديدى ؟
آيا[مى توانى ] ضامن او باشى ؟
, يا گمان دارى كه بيشترشان مى شنوند يامى انديشند؟
), ( فرقان (25), آيه 43 و 44).
وقف بر (وكيلا), وقف كافى است ((192)) .

ابتدا به ثم .