قرآن و كتاب هاى ديگر آسمانى

شهيد سيد عبد الكريم هاشمى نژاد

- ۵ -


شواهدى بر تحريف تورات

براى اثبات تحريف تورات مدارك و شواهد بيشمارى در دست است ولى ما در اينجا تنها به قسمتى از آنها اشاره مى كنيم:
يك بزرگترين و عاليترين سند در موضوع بحث ما، مطالعه متن تورات است. در تورات داستان مرگ موسى و حوادث بعد از آن و عزادارى مردم بنى اسرائيل را بر وى و مدت عمر او را آشكارا شرح مى دهد و مى نويسد:
پس موسى بنده خداوند در آنجا بزمين مو آب بر حسب قول خداوند مرد و او را در زمين مو آب در مقابل بيت فعور در دره دفن كرده و احدى قبر او را تا امروز ندانسته است و موسى چون وفات يافت صد و بيست سال داشت و نه چشمش تار و نه قوتش كم شده بود و بنى اسرائيل براى موسى در عربات مو آب سى روز ماتم گرفتند پس روزهاى ماتم و نوحه گرى براى موسى سپرى گشت.
وجود اين داستان در تورات كه مربوط به مرگ موسى و عزادارى بنى اسرائيل در مدت سى روز براى او است به خوبى نشان مى دهد كه اين كتاب يك سند تاريخى است كه پس از مرگ موسى بن عمران با دست رهبران دينى يهود درباره آن حضرت و حوادث زندگى وى نوشته شده است آيا با اين شاهد روشن و صريح باز هم مى توان گفت كه تورات فعلى همان مجموعه آسمانى است كه بر موسى بن عمران در كوه طور نازل گرديده بود؟!
آيا اين وحى خداوند است كه بر موسى نازل شده و درباره مرگ او و عكس ‍ آلعمل بنى اسرائيل نسبت به آن سخن مى گويد؟!
دو تورات (بنا باعتراف خود) تنها در يك نسخه در الواحى قرار داشت و موسى آنرا در دست قبيله و جمعى به امانت سپرده بود تا در هر هفت سال در وقت معين آن را بر بنى اسرائيل بخوانند، آنگاه همين كتاب نقل مى كند كه موسى بن عمران امناء تورات را خائن و فاسد و گردنكش و فتنه انگيز خوانده است اكنون به متن اين قسمت توجه فرمائيد:
و موسى اين تورات را برداشته و آنرا بنى لاوى كهنه كه تابوت عهد خداوند را برمى داشتند و به جميع مشايخ اسرائيل سپرد و موسى ايشانرا امر فرموده گفت كه در آخر هر هفت سال در وقت معين سال انفكاك در عيد خيمه ها چون جميع اسرائيل بيايند تا به حضور يهود خداى تو در مكانى كه او برگزيند حاضر شوند آنگاه اين تورات را پيش جميع اسرائيل در سمع ايشان بخوان قوم را از مردان و زنان و اطفال و غريبانى كه در دروازه هاى تو باشند جمع كن تا بشنوند و تعليم يافته از يهوه خداى شما بترسند و به عمل نمودن جميع سخنان اين تورات هوشيار باشند.
با اين ترتيب بنى لاوى و مشايخ بنى اسرائيل امناء تورات و حافظ و نگهبانان آن هستند و هم آنهايند كه ماءمورين دارند هر هفت سال در وقت معين اين كتاب و الواج را بر مردم بنى اسرائيل بخوانند اما متأسفانه موسى همين امناء و نگهبانان تورات را خائن و سركش و فاسد خوانده و به آنان چنين مى گويد:
موسى بلاويانيكه تابوت عهد خداوند را برمى داشتند وصيت كرده گفت اين كتاب را بگيريد و آنرا در پهلوى تابوت عهد يهوه خداى خود بگذاريد تا در آنجا براى شما شاهد باشد زيرا من تمرد و گردن كشى شما را مى دانم اينك امروز كه من هنوز با شما زنده هستم بر خداوند فتنه انگيخته ايد پس ‍ چند مرتبه زياده بعد از وفات من جميع مشايخ اسباط و سروران خود را نزد من جمع كنيد تا اين سخنان را در گوش ايشان بگويم و آسمان و زمين را برايشان شاهد بگيرم زيرا ميدانم كه بعد از وفات من خويشتن را بالكل فاسد گردانيده از طرقى كه به شما امر فرمودم خواهيد برگشت و در روزهاى آخر بدى بر شما عارض خواهد شد زيرا كه آنچه در نزد خداوند بد است خواهيد كرد و از اعمال دست خود خشم خداوند را به هيجان خواهيد آورد.
اكنون آقايان عزيز! شما قضاوت كنيد، توراتى كه نسخه آن منحصر بفرد است و نگهبانان و امناء آن بنا بتصريح همان تورات گردنكش، فتنه انگيز، فاسد و متمرد از امر موسى هستند آيا باز هم مى توان نسبت بسرنوشت اين كتاب آسمانى اطمينان داشت؟! آيا نمى توان مطمئن بود كه آن تورات با دست همان امناء فاسد و فتنه انگيز دچار قلب شده و يا حداقل نسخه اصلى آن از دسترس مردم خارج گرديده باشد؟!
سه سومين شاهد اطمينان بخشى كه مى توان از متن تورات براى اثبات آسمانى نبودن آن ارائه داد آيات فراوانى از اين كتاب است كه داستانها و حوادث را از قول موسى نقل مى كند و مانند يك شاهد و ناظر بيگانه آنرا حكايت مى نمايد مثلا در سفر اعداد مى گويد:
و براى جماعت آب نبود پس بر موسى و هارون جمع شدند و قوم با موسى منازعت كرده گفتند كاش كه مى مرديم وقتى كه برادران ما در حضور خداوند مردند و موسى و هارون از حضور جماعت نزد در خيمه اجتماع آمدند و بروى خود در افتادند و جلال خداوند بر ايشان ظاهر شد.
و يا در مورد سپردن تورات را به امانت به بنى لاوى و مشايخ بنى اسرائيل بارها همين كتاب از گفتار موسى چنين تعبير مى كند:
((موسى ايشان را امر فرمود)) ((موسى كلمات اين سرود را در گوش تمامى جماعت اسرائيل تماماً گفت.))
آيا اينگونه تعبيرات و بودن اين نمونه از آيات در تورات گواه روشنى نيست بر آنكه اين كتاب با دست افراد بشر و پيروان موسى بعد از وفات آن حضرت نگارش يافته و فقط جنبه تاريخى دارد كه حوادث زندگى آن بزرگوار و مرگ او را نقل مى كند؟!
چهار سند چهارم بر آنكه تورات اصلى مفقود گرديده و مجموعه آن اكنون در دسترس نيست اعتراف بعضى از كتابهاى عهد عتيق در اين باره است.
طبق آياتى كه ما در شاهد دوم براى اثبات تحريف تورات نقل كرديم موسى بن عمران آن الواح را به لاويان داد تا در كنار تابوت عهد يهوه آنرا جاى دهند.
بنابراين تورات در آن صندوق جاى داشت اما بالاخره سرنوشت آن چه شد؟ از زبان يكى ديگر از كتابهاى عهد عتيق بشنويد. در آنجا چنين نوشته است:
آنگاه سليمان مشايخ اسرائيل و جميع رؤساى اسباط و سروران خانه هاى آباى بنى اسرائيل را نزد سليمان پادشاه در اورشليم جمع كرد تا تابوت عهد خداوند را از شهر داود كه صهيون باشد برآورند و جميع مشايخ اسرائيل آمدند و كاهنان تابوت را برداشتند و تابوت خداوند و خيمه اجتماع و همه آلات مقدس را كه در خيمه بود آوردند و كاهنان و لاويان آنها را بر آوردند و سليمان پادشاه و تمامى جماعت اسرائيل كه نزد وى جمع شده بودند پيش ‍ روى تابوت همراه وى ايستادند و اينقدر گوسفند و گاو ذبح كردند كه بشمار و حساب نمى آيد و كاهنان تابوت عهد خداوند را به مكانش در محراب خانه يعنى در قدس الاقداس زير بالهاى كروبيان درآوردند و در تابوت چيزى نبود سواى آن دو لوح سنگ كه موسى در حوريب در آن گذاشت.
در اين آياتى كه ما اكنون آنرا از يكى از كتابهاى عهد عتيق نقل كرديم با صراحت مى گويد كه كاهنان تابوت عهد خداوند را (صندوقى كه تورات در آن قرار داد) به نزد سليمان آوردند اما هنگامى كه آنرا گشودند از تورات در آن اثرى نبود و بجز دو سنگ در آن يافت نگرديد.
پنج از مدارك معتبر و مورد اعتماد كه از نظر مسيحيان داراى ارزش و اعتبار خاصى است اعتراف ((قاموس كتاب مقدس)) در اين باره است.
مستر هاكس كه مترجم كتاب مذكور از انگليسى بفارسى است ضمن بحثى كه درباره عهد عتيق، و عهد جديد دارد با آنكه مى خواهد از آسمانى بودن اين دو عهد حمايت كند با اينحال تحت عنوان ((الهاميت كتاب مقدس)) چنين مى نويسد:
كلام خداوند بر انبياء و رسلى نازل شده كه ايشان نيز بر حسب اصطلاح لغت بنى نوع بشر بر آن وحى مقدس متكلم شدند و وحى مسطور را يا خود نبى و رسول بنفسه مى نوشت و يا بكاتب ديگر رجوع مى فرمود اما از نسخه هاى اصلى كه خود ايشان يا كاتبان ايشان نوشته باشند در دست ما نيست بلكه آنچه فعلاً در دست داريم از نسخه هاى اصلى استنساخ شده و هر چند كه ايشان در كار خود نهايت دقت و اهتمام را داشتند باز اختلافات جزيى در آنها ديده مى شود ليكن ابداً اسباب تغيير تعليم و احكام كتاب مقدس نبوده و نخواهد بود. و تفصيل استنساخ آنها(عهدين) از قرار ذيل است: عهد عتيق عبرانى كه فعلاً در دست ما است از نسخه مسوريه كه جمعى از يهوديان در طبريه و سوره كه در وادى فرات واقع است از قرن ششم الى قرن دوازدهم ميلادى جمع و درج نمودند و معلمين آن جماعت تفسيرى كه آنرا مسوره (تقليد) گويند بدان افزوده اند كه شامل جميع مقاصد و مطالبى است كه صحت و استحكام نص الهام مسطور را حاوى است گويند كه مسوريان نسخه هايى را كه با نسخه خودشان مطابق نبود رد نموده حفظ آنها را حرام داشتند و بدينواسطه نسخه قديم عبرانى كه مقدمتر بر قرن دوازدهم ميلادى باشد نتوان يافت.
آقايان عزيز! ملاحظه مى فرمائيد كه نويسنده قاموس چگونه با صراحت اعتراف مى كند كه نسخه هاى اصلى عهدين در دسترس نيست. و آنچه اكنون در اختيار ماست از نسخه هاى اصلى استنساخ شده. در حالى كه از آقاى دكتر پست بايد پرسيد كه اگر اين تورات و همچنين انجيلهايى كه فعلاً موجود است براستى از نسخه هاى اصلى استنساخ شده باشد پس چرا (حتى با اعتراف شما) اينهمه اختلاف در بين آنها يافت مى شود؟!
توراتى كه بنا به اعتراف قاموس مقدس قديمى ترين نسخه آن نسخه اى است كه در قرن دوازدهم يعنى هزار و دويست سال پس از ميلاد عيسى مسيح با دست جمعى ((از يهوديان طبريه و سوره)) نوشته شده باشد آيا هيچگونه تضمينى به اصالت و صحت آن مى توان يافت؟!
و آيا باز هم مى توان آنرا در بست همان تورات آسمانى دانست كه صدها سال قبل از عيساى مسيح بر موسى ابن عمران نازل گرديده بود؟!
شش از شواهد اطمينان بخش و بزرگى كه مفقود شدن و از بين رفتن تورات اصلى را اثبات مى كند مدارك تاريخى است كه حوادث سهمگين اورشليم و ملت يهود را شرح مى دهد.
اورشليم و موجوديت آن بارها مورد تجاوز جباران و ستمگرانى قرار گرفت كه از انجام هيچ نوع قتل و غارت در آن امتناع نداشتند.
يكى از اين يورشها بوسيله پادشاه بابل بخت النصر (كه عهد عتيق از آن به ((بنوكدنصر)) ياد مى كند) انجام شد. بخت النصر يا بنوكدنصر دوبار بر شهر اورشليم تاخت و مخصوصاً دربار دوم خانه خدا و تمام خانه هاى شهر را غارت كرد و سپس آنها را به آتش كشيد و سوزانيد و ترديدى نيست كه تورات اصلى هم بدنبال تمام موجودى خانه خدا و شهر اورشليم بغارت رفت و مفقود و معدوم گرديد و باز قبل از بخت النصر از طائفه همان بنى اسرائيل سلاطينى بر اورشليم حكم راندند كه بت پرستى را شعار خود قرار داده و تمام شريعت موسى و مقررات و دستورات او را پايمال نموده بودند و مدتها بر مردم يهود گذشته بود كه به هيچ يك از شؤ ون مذهبى خود دسترسى نداشتند چنانكه يكى از كتب عهد عتيق باين حقيقت صريحاً اعتراف كرده و مى گويد ((و اسرائيل مدت مديدى بى خدا و بى كاهن معلم و بى شريعت بودند))
با اين ترتيب آيا باز هم مى توان گفت كه تورات در طول اينهمه حوادث و جزر و مدهاى سهمگين همچنان به صورت اصلى خود باقى مانده و دچار هيچگونه تغيير و تحريفى نگرديده باشد.؟!
آرى مردم بنى اسرائيل پس از آنكه سالها در بابل اسير بودند و شهر اورشليم دچار غارت و آتش سوزى و ويرانى گرديده بود به امر كورش به شهرهاى خود بازگشتند.
در اينجا بود كه پس از دهها سال مردم به عزراى كاتب گفتند براى ما تورات بخوان و عزرا تورات را بر آنان خواند و آنها به گريه و ناله درآمدند.
بنابراين نقل، سند تورات تنها بمردى بنانم عزراى كاتب مى رسد و آنچه كه او خواند مردم آنرا بنام تورات پذيرفتند.
آقايان محترم! تا اينجا ما تنها به قسمتى از مدارك قطعى كه براى اثبات تحريف تورات كنونى و آسمانى نبودن آن وجود دارد اشاره نموديم ولى در اين باره باز هم شواهد مهم و غيرقابل انكارى يافت مى شود كه از همه روشن تر بررسى محتويات تورات است.
بررسى محتويات اين كتاب و خرافات و موهومات بيشمارى كه در آن گنجانده شده به خوبى روشن مى سازد كه چگونه آن حقايق آسمانى كه بر موسى بن عمران نازل گرديده بود با گذشت زمان و در اثر حوادث با دست رهبران يهود دچار تحريف گرديده و چه مطلب شاخدارى را در تورات فعلى بنام گفتار خداوند جاى داده اند كه نه با هيچ حقيقت علمى منطبق است و نه با اصول تعليمات انبياء سازش دارد. و ما بخواست پروردگار در آينده به اين بحث مهم و جالب اشاره خواهيم نمود.

تحريف در كتابهاى ديگر عهد عتيق

با در نظر گرفتن مطالبى كه ما درباره اثبات تحريف تورات كنونى نقل كرديم ماهيت كتابهاى ديگر عهد عتيق هم به خوبى روشن مى گردد زيرا قسمتى از اين مدارك (مانند اعتراف دكتر پست در قاموس كتاب مقدس) درباره عهد عتيق بطور كلى و شامل تمام كتابهايى بود كه تحت اين عنوان جمع آورى گرديده است.
علاوه بر اين محتويات اين كتاب ها و مطالبى كه در آنها طرح شده گاهى بحدى رسوا و ننگين است كه انسان شرم دارد آنرا به يك انسان معمولى نسبت دهد چه رسد به آفريدگار جهان يا فرستادن و برگزيدگان او و ما براى نمونه به نقل يكى از اين قبيل مطالب در اينجا اكتفا مى كنيم:
شبانگاه در بستر خود او را كه جانم دوست مى دارد طلبيدم او را جستجو كردم اما نيافتم گفتم الان برخاسته در كوچه ها و شوارع شهر گشته و او را كه جانم دوست مى دارد خواهم طلبيد او را جستجو كردم اما نيافتم كشيكچيانى كه در شهر گردش مى كنند مرا يافتند گفتم كه آيا محبوب جان مرا ديده ايد از ايشان چندان پيش نرفته بودم كه او را كه جانم دوست مى دارد يافتم و او را گرفته رها نكردم تا بخانه مادر خود و به حجره والده خويش درآوردم اى دختران اورشليم شما را به غزلها و آهولها صحرا قسم مى دهم كه محبوب مرا تا خودش نخواهد بيدار مكنيد و برمينگيزانيد.
اينك تو زيبا هستى اى محبوبه من اينك تو زيبا هستى و چشمانت از پشت برقع تو مثل چشمان كبوتر است و موهايت مثل كله بزها است كه بر جانب كوه جلعاد خوابيده اند دندانهايت مثل كله گوسفندان پشم بريده كه از شستن برآمده باشند. لبهايت مثل رشته قرمز و دهانت جميل است و شقيقه هايت در عقب برقع تو مانند پاره اى انار است گردنت مثل برج داود است كه به جهت سلاح خانه بنا شده است.
دو پستانت مثل دو بچه توأم آهو مى باشد كه در ميان سوسنها مى چرند اى محبوبه من تمامى تو زيبا مى باشد در تو عيبى نيست بيا با من از لبنان اى عروس اى خواهر و عروس من، دلم را به يكى از چشمانت و به يكى از گردنبندهاى گردنت ربودى اى خواهر و عروس من، محبتهايت چه بسيار لذيذ است محبتهايت از شراب چه بسيار نيكوتر است و بوى عطرهايت از جميع عطرها، اى عروس من، لبهاى تو عسل را مى چكاند زيرا زبان تو عسل و شير است و بوى لباست مثل بوى لبنان است خواهر و عروس من، باغى بسته شده است چشمه مقفل و منبع مختوم است نهالهايت بستان انارها با ميوه هاى نفيسه و بان و سنبل است.
در اين آياتى كه ما آنرا از يكى از كتابهاى عهد عتيق نقل كرديم دقت كنيد كه چگونه رسواترين مطالب جنسى را به يك پيامبر بزرگ نسبت داده و سخنان بى شرم عاشق دلداده اى را به معشوقه خود به حساب گفتار خداوند و مطالب آسمانى مى گذارد
بى جهت نيست كه يكى از دانشمندان مشهور آمريكا پس از آنكه قدرى درباره اينگونه محتويات كتابهاى عهد عتيق اظهار نظر كرده چنين مى افزايد:
((ما نمى دانيم چگونه علماى دينى غافل مانده يا خود را به غفلت زده و اجازه داده اند كه اين غزلها با آنهمه عواطف شهوانى در آن كتاب درج شود و ميان گفته هاى اشعياء و سفر جامعه قرار گيرد؟!))
در پايان اين بحث تذكر اين نكته لازم است كه هدف ما از نقل اينگونه مدارك اين نيست كه اثبات كنيم تمام آنچه كه در كتابهاى عهد عتيق است ساخته دست بشر و زائيده فكر انسانها است بلكه مى خواهيم با اتكاء به اينگونه شواهد و سندهاى زنده روشن سازيم كه تمام آيات و مطالب كتابهاى عهد عتيق را نمى توان دربست آسمانى و گفتار خداوند دانست.
هر چند ممكن است قسمتى از آنها آسمانى باشند و يا مضمون آنها از پيامبران الهى صادر گرديده باشد.
تلمود يا يكى از كتابهاى مقدس يهود:
يكى از كتابهاى معتبر و بزرگ مردم يهود ((تلمود)) است، دكتر پست پس از آنكه تلمود را به ((تعليم)) ترجمه مى كند مى نويسد.
((تلمود كتابى است شامل دو قسمت كه يكى رامثنا و ديگرى راگمارا گويند اما لفظ مثنا كه به معناى تكرار مى باشد عبارت از مجموع تقليد يهود است
قوم يهود برآنند كه اين تقليد در كوه سينا به موسى داده شده بعد از آن از هارون و اليعازر و يوشع دست بدست انبياء و بعد از انبياء به رؤسا و خلفاى كنيسه رسيده تا قرن دوم بعد از مسيح كه در آن قوت حاخام يهود تمام آنها را جمع كرده در كتابى ثبت نمود.
و گمارا كه به معناى تعليم است عبارت از مجموع تعليمات و تفاسيرى است كه بعد از انتهاى مثنا در مدارس عاليه واقع شد و تفسيراتى كه نوشته شده نيز دو قسم مى باشد يكى را تلمود اورشليم گويند كه حاخامهاى طبريه آنرا فيمابين قرن سوم و پنجم نوشتند و ديگرى را تلمود بابل گويند كه در قرن پنجم نوشته شد.))
يكى از فلاسفه بزرگ اروپا ((فرنسيس بيكن)) نيز در يكى از مقالات خود از تلمود كتاب آسمانى يهود نام مى برد.

كتابهاى عهد جديد هم آسمانى نيست

ما در فصل گذشته درباره عهد عتيق سخن گفتيم و ماهيت آنرا از نظر ((يك كتاب آسمانى)) به خوبى روشن ساختيم، اكنون مى خواهيم بخواست خداوند درباره عهد جديد و تاريخچه آن وارد بحث گرديم و مداركى را كه در اثبات آسمانى نبودن آن در دست است مورد بررسى قرار دهيم:
عهد جديد عبارت است از انجيلهاى چهارگانه و 23 كتاب ديگر بدين ترتيب:
انجيل متى، انجيل مرقس،انجيل لوقا، انجيل يوحنا، اين چهار كتاب اسكلت بندى و اصول عهد جديد را تكيل مى دهد و بقيه كه بمنزله فروع آن هستند بدين قرارند: كتاب اعمال رسولان، رساله هاى پولس رسول به روميان، رساله پولس به قرشيان اول، رساله پولس به قرشيان اول، رساله پولس به قرشيان دوم، رساله پولس به غلاطيان،رساله پولس به افسيان، رساله پولس به فيليپيان، رساله پولس به كولينان، رساله پولس به تسالونيكيان،رساله دوم پولس به تسالونيكيان، رساله اول پولس به تيموتاوس، رساله دوم پولس به تيمو تاوس، رساله پولس به تيطس، رساله پولس به فليمون، رساله به عبرانيان، رساله يعقوب، رساله اول پطرس، رساله دوم پطرس، رساله اول يوحنا، رساله دوم يوحنا، رساله سوم يوحنا، رساله يهودا، مكاشفه يوحنا
مجموع اين 27 كتاب عهد جديد را تشكيل مى دهد و از نظر مردم مسيحى همه آنها آسمانى و مقدسند.
تاريخچه انجيلها و نويسندگان آنها:
در بين كتابهاى عهد جديد از همه مقدس تر كه از نظر مسيحيت بمنزله ((مادر)) هستند انجيلهاى چهارگانه است اما متأسفانه آنها هم آسمانى نيست و زائيده فكر انسانهاى عادى و نوشته دست افراد معمولى است.
مدارك و شواهدى كه اثبات مى كند اين اناجيل سالها بعد از عيسى با دست ديگران نوشته شده تا آنجا قطعى است كه حتى رأى متعصبين از نصارى هم هيچگونه جاى انكار باقى نمى گذارد.
دكتر پست پس از آنكه لغت انجيل را به مژده و بشارت ترجمه مى كند صريحاً مى نويسد:
((معجزات و وفات و قيام و صعود و تعليم آن حضرت (عيسى) است كه به اناجيل موسوم گرديده است.)) ملاحظه مى فرمائيد! كه حتى اين نويسنده متعصب مسيحى هم اعتراف دارد كه اين انجيلها كتابهاى تاريخى هستند و نويسندگان آنها (همچون مورخين ديگر) اين كتابها را درباره عيسى و شرح زندگانى او، داستان بدار زدن و حوادث بعد از آن نوشته اند:
لوقا كه خود از نويسندگان انجيل است در ابتداى كتابش با صراحت نوشته خويش را تاريخى معرفى كرده و صريحا مى گويد: كه مطالب كتاب را به نقل از ديگران و راويان نوشته ((نه با الهام از خداوند)) وى مى نويسد: از آن جهت كه بسيارى دست خود را دراز كردند به سوى تأليف حكايت آن امورى كه نزد ما به اتمام رسيد چنانچه آنانى كه از ابتداء نظارگان و خادمان كلام بودند بما رسانيدند من نيز مصلحت چنان ديدم كه همه را من البدايه بتدقيق در پى رفته به ترتيب بنويسم اى نيوفلس عزيز.
از اينگونه اعترافات هم كه صرف نظر كنيم اصولا يك مطالعه اجمالى در متن اناجيل كافى است كه تاريخى بودن (نه آسمانى بودن) اين كتابها را كاملا روشن سازد زيرا در تمام اين اناجيل از شب صلب عيسى و حوادث بعد از صلب به تفصيل ياد مى شود.
با اين حال آيا باز هم مى توان اين نوشته ها را همان انجيل واقعى دانست كه روح القدس آنها را بر شخص عيسى ابن مريم على نبينا و اله و عليه السلام نازل كرده بود؟!
زيرا اگر اين انجيلها همانها باشد كه بر عيسى نازل شده چگونه از حوادث شب صلب و وقايع پس از آن سخن مى گويد؟ اناجيل چهارگانه اى كه در دسترس ما است قسمتى از دهها انجيل است كه بعد از صعود عيسى بدست افراد مختلف نوشته شده بود.
اين اناجيل كه تعداد آنها را جمعى از مورخين بيش از صد و بيست ضبط كرده اند، با يكديگر اختلافات فراوان و بى شمارى داشت تا بالاخره شوراى كليسا تصميم گرفت طبق مصالحى، تمام انجيلها را بى اعتبار اعلام كرده و تنها به چهار انجيل از بين آنان رسميت داده است از اين نظر دكتر پست هنگاميكه درباره انجيل تفصيلاتى را نقل مى كند از اين چهار انجيل به انجيلهاى ((قانونى)) تعبير كرده و مى نويسد: ((چهار انجيل قانونى داريم يعنى متى، مرقس، لوقا و يوحنا و نه اينكه كليسا آنها را قبول كردند بلكه بزودى پذيرفتند))
از اين قسمتها هم كه چشم بپوشيم با در نظر گرفتن موقعيت نويسندگان اين اناجيل نمى توان اين كتابهاى را همان انجيل عيسى دانست كه بر شخص ‍ مسيح نازل شده بود زيرا دو نفر از اين نويسندگان چهارگانه يعنى متى و يوحنا اگر چه (بنا به عقيده مسيحين) از حواريين بودند ولى مرقس و لوقا از حواريين عيسى هم نبوده اند و از ميان آن دو نفر حوارى هم با آنكه ((متى)) مقدم بود و اولين انجيل را او به نگارش درآورده با اينحال تاريخ نگارش آن قطعاً بعد از داستان صلب عيسى و ناپديد شدن آن حضرت از سن اجتماع بوده است.
دكتر پست درباره انجيل متى مى نويسد:
زمان تصنيف آن انجيل معلوم نيست ولى به هر صورت همه تصديقات قديم دلالت مى كند كه پيش از اناجيل ديگر انتشار يافت. برخى برآنند كه در سال 38 ميلادى و بعضى برا اينكه ما بين سال 50 و 60 تصنيف شد. و تاريخ نگارش انجيل لوقا را هم بعد از صعود عيسى در سال 63 ميلادى ضبط كرده اند و درباره مرقس هم هر چند تاريخ احتمالى انجيل او در دست نيست اما با در نظر گرفتن آنكه او از حوارى عيسى نبوده و انجيل وى قطعاً بعد از انجيل متى بوده است طبعاً بايد نگارش آن بعد از سال 38 و يا 60 ميلادى باشد زيرا تاريخ نوشتن انجيل متى (اولين تجملى كه بنگارش ‍ درآمده بود) مردد بود بين سال 38 و 50 و 60 ميلادى.
و اما يوحنا اگر چه بنابر احتمال بيشتر كه موخرين مى دهند وى يوحناى حوارى است (نه يوحناى شيخ) ولى با اينحال با شواهدى كه در دست است بطور اطمينان انجيل او آخرين انجيلى است كه نوشته شده و با اين حساب بايد حتماً اين كتاب بعد از سال 63 ميلادى نوشته شده باشد (كه تاريخ نگارش انجيل لوقا است)
بنابراين انجيلهاى چهارگانه و يا به عبارت صحيح تر اين چهار كتاب تاريخى كه بنام انجيل درباره عيسى نوشته شده سالها بعد از صعود عيسى و ناپديد شدن آنحصرت از بين اجتماع بوده است با اينحال و با گذشت آنهمه زمان و فاصله طولانى كه بين ناپديد شدن مسحى از بين مردم و نوشتن انجيلها وجود داشت آيا باز هم مى توان آنها را همان كتاب آسمانى دانست كه بوسيله روح القدس بر حضرت مسيح (عليه السلام) نازل گرديده بود؟!

آيا نويسندگان انجيل از خدا الهام مى گرفتند؟!

پيروان انجيل و مردم مسيحى براى آنكه اين چهار كتاب تارخى را كه سالها بعد از صعود عيسى برشته تحرير درآمده آسمانى و وحى خداوند معرفى كنند ناچار مى گويند كه نويسندگان آنها از جانب خداوند ملهم بودند و با الهام از او انجيلهاى خود را بنگارش درآوردند.
ولى مدارك و شواهد فراوانى نشان مى دهد كه نه نويسندگان انجيلها از جانب خداوند الهام مى گرفتند و نه كتابهاى آسمانى و الهام است. اينك نقل قسمتى از شواهد و مدارك در اين باره:
يك چگونه مى توان اين نويسندگان را از جانب خداوند ملهم دانست در حالى كه باعتراف همين اناجيل آنها درباره عيسى دچار لغزش شدند و ام مسيح را در شب صلب او اطاعت نكردن و عيسى خود به آنها ((بى آيمان)) و ((سخت دل)) خطاب كرده است.
انجيل مى نويسد: هنگاميكه عيسى با شاگردان خود مى امد شخصى بنزد او شد گفت فرزند من مصروع است او را شفا ببخش و من وى را از نزد شاگردان تو بودم آنها نتوانستند او را شفا دهند.
عيسى در اينجا از شاگردان خود سخت ناراحت گرديد و خطاب به آنها چنين گفت:
اى فرقه بى ايمان كج رفتار تا بكى با شما باشم و تا چند متحمل شما گردم اما شاگردان نزد عيسى آمده در خلوت از او پرسيدند چرا ما نتوانستيم او را (ديورا) بيرون كنيم (و مصروع را شفا بخشيم) عيسى ايشانرا گفت سبب ايمانى شما زيرا هر آينه بشما مى گويم اگر ايمان بقدر دانه خردل مى داشتيد بدين كوه مى گفتيد از آنجا بدانجا منتقل شود البته منتقل ميشد و هيچ امرى بر شما محال نمى بود لبكن اين جنس جز بدعا و روزه بيرون نمى رود.
در مورد ديگر عيسى به شاگردان خود ((سست ايمان)) خطاب كرده و به آنان مى گويد:
اى سست ايمانان چرا در خود تفكر مى كنيد از آنجهت كه نان نياورده ايد آيا هنوز نفهميده و ياد نياورده ايد آن پنج نان و پنج هزار نفر و چند سبدى را كه برداشتيد و نه آن هفت نان و چهار هزار نفر و چند زنبيلى را كه برداشتيد پس ‍ چرا نفهميديد كه درباره نان شما را نگفتم كه از خمير مايه فريسيان و صدوقيان احتياط كنيد.
درجه سستى عقيده و ضعف ايمان شاگردان عيسى نسبت بوى تا آنجا بود كه در حساسترين لحظات يعنى در شب صلب آن حضرت از آنان خواست تا ساعتى بيدار بنشينند و دعا كنند ولى آنها كوچكترين توجهى باين خواست عيسى و دستور وى ننمودند. انجيل در اين باره مى گويد:
.پس بديشان گفت نفس من از غايت الم مشرف بموت شده است در اينجا مانده با من بيدار باشيد پس قدرى پيش رفته بروى در افتاده و دعا كرد
و نزد شاگردان خود آمده ايشانرا در خواب يافت و به پطرس گفت آيا همچنين نمى توانستيد يكساعت با من بيدار باشيد؟! و دعا كنيد تا در معرض آزمايش نيفتيد بار ديگر رفته باز دعا نموده و آمده باز ايشان را در خواب يافت زيرا كه چشمان ايشان سنگين شده بود پس ايشانرا ترك كرده و رفت.
در آيه ديگر عيسى در شب صلب خطاب به آنها مى گويد ((همه شما امشب درباره من لغزش مى خوريد)). شاگردان عيسى و حواريين وى تا آندرجه نسبت به سخنان آن حضرت با نظر ترديد و بى اعتقادى مى گريستند كه داستان زنده شدن او را بعد از آنكه سه روز از مصلوب شدنش گذشت (البته به عقيده مسيحيين) اصلا باور نكرده بودند و به آن ايمان نداشتند با آنكه اين موضوع را بطور مكرر از عيسى شنيده بودند و حتى دشمنان آن حضرت يعنى يهود هم مى دانستند كه عيسى بارها چنين مطلبى را عنوان كرده است و لذا انجيل درباره رؤسا و مشايخ قوم يهود مى نويسد:
و در فرداى آن روز كه بعد از روز تهيه بود رؤساى كهنه و فريسيان نزد پيلاطس (والى) جمع شده گفتند اى آقا ما را ياد است كه آن گمراه كننده (عيسى) وقتى كه زنده بود گفت بعد از سه روز برمى خيزم پس به فرما قبر را تا سه روز نگاهبانى كنند مبادا شاگردانش در شب آمده او را بدزدند و بمردم گويند كه از مردگان برخاسته است و گمراهى آخر از اول بدتر شود.
آرى اين داستان از قول عيسى تا اين حد مشهور بود است كه حتى دشمنان وى و بزرگان يهود گفتند كه ما از او شنيدم ولى با اين حال شاگردان او به گفته وى ايمان نداشتند و هنگاميكه مريم مجدليه برخاستن او را از قبر (بنا بگفته انجيل و عقيده مسيحيها) به شاگردان وى گفت آنها باور نكردند تا بالاخره مسيح خود بر آنها ظاهر شد و آنها را بر اين بى ايمانى توبيخ نمود.
انجيل اين داستان را چنين نقل مى كند: و صبحگاهان روز اول هفته چون برخاسته بود نخستين به مريم مجدليه كه از او هفت ديو بيرون كرده بود و ظاهر شد و او رفته اصحاب او را كه گريه و ماتم مى كردند خبر داد و ايشان چون شنيدند كه زنده گشته و بدو ظاهر شده بود باور نكردند و بعد از آن به صورت ديگر بدو نفر از ايشان هنگاميكه بدهات مى رفتند هويدا گرديد ايشان ديگران را خبر دادند ليكن ايشان را نيز تصديق ننمودند و بعد از آن بدان يازده هنگاميكه به غذا نشسته بودند ظاهر شد و ايشان را به سبب بى ايمانى و سخت دلى اى شان توبيخ نمود زيرا به آنانى كه او را برخاسته ديده بودند تصديق ننمودند.
شاگردان عيسى (عليه السلام) نه تنها در لحظات حساس عدم ايمان خود را به قسمتى از گفته هاى او نشان دادند بلكه در شرايط عادى هم گاهى در حضور وى براى رياست و مهترى بعد از او با يكديگر نزاع مى نمودند. انجيل در اين باره مى نويسد:
و در ميان ايشان نزاعى نيز افتاد كه كدام يك از ايشان بزرگتر است.
آقايان محترم!
اين بود نظر عيسى مسيح درباره شاگردان خود، اكنون شما قضاوت كنيد آيا اين نمونه از شاگردان كه آن حضرت خود بارها آنها را بى ايمان، سخت دل، كج رفتار و حتى فاقد خردلى از ايمان خوانده مى توانند مورد اعتماد باشند تا ما ادعاى آنها را كه مى گفتند روح القدس بما الهام كرده بپذيريم و كتابهاى تاريخى آنان را كه بنام انجيل سالها بعد از صلب عيسى آنرا نوشتند آسمانى و وحى و الهام بخوانيم؟!
آيا ما كاسه هاى داغتر از آش نخواهيم شد و يا به عبارت بهتر به عيسى جسارت نمى ورزيم كه نويسندگان اناجيل را رسولان خدا و الهام گيرندگان از سوى او بدانيم در حالى كه آن حضرت شخصاً آنها را بى ايمان و كج رفتار و حتى فاقد خردلى از ايمان خوانده است؟!